هنر درخشان تمدن ساسانی (۲۲۴ – ۶۵۱ م) از دو جنبه قابل بررسی است: ۱- تأثیر پذیری از فرهنگ، آداب و سنن تمدنهای ماقبل ۲- توجه به مذهب، آداب و سنن رایج در عصر ساسانی. ادیانی همچون زردشتی، مانویت، مزدکی، بودایی و مسیحیت زمینه ساز استفاده هنرمندان عهد ساسانی از نمادهای مذهبی و ملی در آثار هنری خود بودهاند؛ اهورا مزدا، خورشید بالدار، آناهیتا، میترا، نیلوفر، درخت زندگی و حلقه قدرت از جمله این نمادها هستند. موضوعات عمده نقوش برجسته ساسانی، اعطای منصب شاهی، غلبه بر دشمن، جلوس پادشاه و شکار بوده که این موضوعات در دیگر جنبههای هنری همچون فلز کاری، گچ بری، نقاشی و بافندگی با موضوعاتی همچون ضیافت، رامشگری، پرندگان، گلها، حیوانات افسانهای و نقوش هندسی ترکیب میشده است. شبیه سازی، تجسم البسه، طرح دقیق، نزدیکی به طبیعت، ذره گرایی واندازه گذاری اشخاص بر حسب موقعیت اجتماعی از جمله خصوصیاتی است که از هنر ساسانی بر دیگر نقاط از جمله روم، بیزانس، چین و ژاپن تأثیر شایانی داشت اما و ارث حقیقی هنر ساسانی ایران اسلامی است. بکار گیری اصول زیبایی شناسی تصویری «شرقی» در نقش برجستههای ساسانی همچون انتخاب و جایگزینی افراد و اشیاء در کادر بر حسب تقسیمات طلایی، پس از اسلام نیز ادامه یافت چنانکه اصل شکستن کادر، دید از بالا و ذره گرایی درنگارگری،اندازه گیری افراد بر حسب موقعیت اجتماعی در نقاشی قهوه خانهای واستفاده از عنصر «نماد» درنقاشی سقا خانهای دال بر این مدعا است. پس برای داشتن هنری متعالی هنرمندان ایرانی بایستی به این اصول ملی با دیدی نو بنگرند و آن را با مبانی زیبایی شناسی معاصر ادغام نمایند. (زمانی:۱۳۹۰: ۸)
هنر ساسانی عمدتاً تکامل یافته و متحول شده در راستایاندیشههای دینی و سنت گرایی ایرانی است .گرچه گاه و بیگاه عناصر هلنیستی به جای مانده از دورۀ پیش از روی کار آمدن ساسانیان و نشانههایی از جاذبههای هنری رومیان و حتی مظاهر هنری اقوام و مردمان آسیای میانه هر چنداندک در آثارهنری ساسانیان دیده میشود، معذالک زمینههای اصلی هنر همان سنن ایرانیان و دین گرایی ساسانیان است که هنرمندان در محدوده آن آثار خود را میآفریدند .پادشاهان ساسانی در تاریخ ایران باستان بزرگترین و فعال ترین شهرسازان بودهاند.
در قلمرو موسیقی، کشف، ساختن و نواختن ابزار و ادوات متعلق به این هنر، ساسانیان هیچ گونه کاستی نداشتهاند. در سنگ فرشهای کف بناهای مهم اوج هنر نقش پردازی و ابتکار هنر آفرینی هنرمندان ساسانی دیده میشود. بی هیچ تردیدی عناصر و نشانهها و سبکهای هنری ساسانی همراه با ابزارمتعلق به آن به مغرب زمین منتقل شده و مورد بهره برداری و تقلید قرار گرفتهاند. بزرگترین سهم ازاین مواریث به اسلام تعلق گرفت و با فروپاشی و پایان کار ساسانیان هنر باستانی و فرهنگ سنتی ایرانی نیز به پایان خود رسید.
آنان سازندگان کاخها، برجها و باروها، ارگها و آتشکدهها و سایر اماکن سیاسی، فرهنگی و دینی بودهاند که این بناها را با سنگهای آهکی در ابعاد هندسی، موزائیک و کاشیهای الوان و خوش نقش و نیزتصاویر زیبا و پرمفهوم به ویژه بخشهای داخلی واندرونی این بناها را زینت میدادهاند. آنها به موجب سنن و آیینهای کهن در جاودانی کردن خود در آثار هنری با نقوش صخرهای که دور تا دور آنها را تصاویر زیبای هنری فراگرفته و نیز در هنر ساختن ظروف و کوزهها، خمرههای منقوش، در سنگهای ظریف و زیبا، پارچههای خوش رنگ با نقوش شاد و پرمعنا که بیان کنندۀ صحنههای جنگ، شکار،اعیاد و مراسم و شادمانیها هستند و نیز در هنر فرش با تصاویر و صحنههای زیبا، منتهای توان هنری با پیشرفته ترین ابزار و امکاناتی که هنرمندان آن روزگار در اختیار داشتند، میکوشیدند .
به مرور زمان پس از سقوط دولت ساسانی، هنر این مقطع از تاریخ ایران به تدریج علیرغم نبودن هیچ گونهاندیشۀ هنری به سبک و شیوۀ عصر ساسانی، پایگاه رفیع خود را بازیافت و در دوران خلفای عباسی به ویژه به گونهای علاقمندانه ولی نه ماهرانه و استادانه مورد استقبال و تقلید ناشیانه هنرمندان وقت قرار گرفت. تصور از هنر ساسانی به گونهای چشمگیر وجود داشت و اذهان هنرمندان خالی ازمعرفتهای هنری هنرمندان ایران ساسانی نبودند ولی خلا زمانی و عوامل دیگر موجب شده بود که آن خلاقیتها و ابتکارها با حاکمیت ساسانیان همزمان به فراموشی سپرده شوند. ایرانیان در هر مقطع زمانی بر این باور بودند که هنر ایرانی مغلوب هیچ هنری به ویژه هنرهای وارداتی نشده است و خمیرمایه ابتکار هنری هنرمندان ایرانی در درجۀ نخستاندیشه ایرانی بودن آنان است. به سخن دیگر اصالت هنر ایرانی در اولویت نخست قرار داشت .
یک محقق و یا مورخ نمی تواند به طور کامل تصوری از چگونگی و میزان و مقیاس انهدام آثار هنری بازمانده از سلسله ساسانی داشته باشد تا بتواند وسعت و عمق این میراث را به درستی درک کند ودریابد که هنر ساسانی در عصر عظمت این سلسله چه اعتبار و عظمتی داشته است . از بقایای آثار معماری بیشمار عصر ساسانی تنها خرابههای چند شهر هم اکنون باقی است که این خود بازتاباننده همت زمام دارانی از آن دوره است که در ساختن شهرها و تأسیس سایر بناها و آثارمعماری پایمردی کردهاند و به خاطر عمق فاجعه انهدام و ویرانی نمی توان تصویری از این آثار را درذهن مجسم کرد. شهر گور (فیروز آباد کنونی) که به وسیلۀ شاهان متقدم ساسانی ساخته شده است پیشتر اردشیرخوره نام داشته است .
قالب و نوع معماری نشان دهندۀ فرم دایرهای یا مدوّر پارتی معماری در هنر شهرسازی است. شهرشاپور خوره که در عصر شاپور یکم پسر و جانشین اردشیر یکم (ابکان)در مسیر شاهراه چهار « فیروز آباد به شوش بنا شده است، بیشاپور نیز نام داشته است و سبک معماری آن است. این بنا به احتمال زیاد پس از پیروزی شاپور بر « مربّعی » و یا به سخن دیگر «گوش والرین قیصر روم ساخته شده. از بیشاپور دو شاهراه بزرگ در عهد باستان منشعب میشده که این نشانه تاکنون حفظ شده است. این دو شاهراه به جای مانده که در طول تاریخ آسیبهای زیادی نیز دیده است، به صورت یک زاویه قائمه به هم میرسند. در این نمونه نشانههای تأثیر گذاری هنر شهرسازی غربی بر هنر ساسانی به خوبی نمایان است .
این گمان که اسیران جنگی رومی در ساختن شهر بیشاپور و راه های پیرامون آن نقش اساسی داشتهاند، به واقعیت بسیار نزدیک است. شاپور یکم متناسب با توان و تخصص اسیران رومی آنها را بکار میگرفت، چنان که بزانوش (بازانس)مهندس سدسازی رومی که در شمار این اسیران بود، در ساختن سد شوشتر یا سد قیصر در خوزستان بکار گرفته شد. افزون بر این از بقایای آثار هنری ساسانی،با استناد، توجه به مطالعه ویرانههای کاخها و نشستگاه شاهان آن سلسله که از آوارها بیرون آورده شدهاند، میتوان به عظمت هنر معماری این سلسله پی برد .
پایه و اساس بسیاری از سبکها، قوالب و فرمهای هنری ساسانی بی هیچ تردیدی پارتی) اشکانی (است ونقش و تأثیر هنر معماری هخامنشی در آثار معماری ساسانی بسیاراندک بوده است. برای تأیید این نظر میتوان ویرانههای به جای مانده از آثار هنری هخامنشیان به ویژه در عرصه معماری در تخت جمشید (پرسپولیس) و فارس ملاحظه کرد. از همۀ انواع و سبکهای هنری معماری ساسانی البته نمونههای قابل ملاحظه و مطالعهای در دست نیست، مثلاً از سبکهایی که در آنها از سنگهای ساختمانی چهارگوش، ستونهای ساختمانها، و شیوههای پلّکان سازی و به ویژه نمونههایی که بتوان افزون بر سبکهای معماری روی مصالح ساختمانی بکار گرفته شده نیز مطالعه کرد.(خدادادیان)
در هنر ساسانی، همواره حضوری از نیروی مافوق طبیعی در قالب نماد رخ می کند و پیوسته جهان خاکی آدمیان را با الهیات پیوند داده است. در این دوره پشت هر نقشی الگویی کهن وجود دارد که به صورت نمادین خود را ظاهر میسازد.همانطور که قبلا"گفته شد در نقش برجستهها ی حجاری شده از دوران ساسانی نقوش انسانی شامل تصاویری از شاهان ساسانی که اغلب در حال جنگ ویا گرفتن منصب پادشاهی میباشند در تعداد کمی از این نقش برجستهها اهورا مزدا ویا آناهیتا ومیترا دیده میشود،ما در اینجا به بررسی تعدادی از این نقش برجستهها و این خدایان وایزدان اساطیری در کنار شاهان میپردازیم.
۳-۲- اهریمن واهورا مزدا
پیش از اسلام، ایرانیان کیش زرتشتى داشتند. درباور انها اهورمزدا (=سرور دانا) خداى بزرگ قدرت و دانش و خیر و راستى و تقدس و آفریننده ی زمین و آسمان و مخلوقات بود. او از وجود اهریمن (= فرد خبیث) اطلاع داشت و مىدانست که جنگى میان آنها رخ خواهد داد. پس براى دفاع در برابر او در سههزار سال نخست جهان مینوى را آفرید که در آن از آب و خاک و ماده اثرى نبود و همه موجودات آن از روح واندیشه بودند. اهریمن نادان در قعر جهان تاریکى مىزیست و از دنیاى مینوى خبر نداشت، چون بیرون آمد و این دنیاى روشن و زیبا را دید به آن حمله برد ولى شکست خورد. اهورمزدا خواست تا با اهریمن صلح کند ولى او نپذیرفت ولى از سر نادانى قبول کرد که نُههزار سال دوران کارزار باشد. اهورمزدا دانست که در سههزار سال دوّم هر دو برعالم فرمان خواهند راند و در سههزار سال آخر او بر اهریمن و دیوان او پیروز خواهد شد. اهورمزدا آسمان، پندار نیک، ۶ فرشته (امشاسپندان) و سپس آتش و باد و آب و زمین و گیاهان و چارپایان و آدمى را آفرید. اولین چارپا، گاو و اولین آدم کیومرث بود. همه ی آفریدگان اهورمزدا از آب پدید آمدند جز گاو و کیومرث که از آتش بودند. چون جهان ساخته شد، اهورمزدا کار مردمان را از خود بهعهده گرفت و نگهبانى از چارپایان، آتش، فلزات، زمین، آبها و گیاهان را هر کدام به یکى از امشاسپندان واگذاشت. این ۶ امشاسپند بهمن، اردیبهشت، شهریور، اسفندارمذ، خرداد و مرداد بودند. اهریمن نیز دیوها و دروغها و بدىها را آفرید ولى از ترس گیومرث سر بر نمىداشت، پس از بلندشدن بانگ عفریتهاى اهریمن به همراه دیوها به آب و گیاه و آدم و آتش حمله برد. جانوران موذى چون مار و کژدم را در زمین پراکند و جهان در تاریکى فرو رفت و گاو مرد. گیومرث گفت گرچه جهان پر از جانوران موذى شده ولى آدمیان همه از نسل من خواهند بود و به کارهاى نیک خواهند پرداخت. این جنگ نود روز طول کشید تا اینکه دیوها شکست خوردند و به دوزخ تاریکى فرو افتادند. مشى و مشیانه فرزندان کیومرث بودند. آنها دوختن لباس را آموختند و تبرى از آهن ساختند و از درختان جنگل کلبهاى براى خود ساختند و آموختند که چگونه گندم کشت کنند. فرزندان آنها اجداد نسلهاى مختلف بشر هستند. سیامک، پسر آنها بود که بهدست دیوان کشته شد. (هینلز: ۱۳۸۱: ۷۰،۶۹)
۳-۲-۱- معانیمفاهیم اهورا
اشو زرتشت خداوند را به نامهای اَهورا ، مَزدا ، اَشا یا ترکیبی از آنها و بیشتر به نام اَهورامَزدا و یا مَزدااَهورا و گاهی هم مَزدا اَشا خوانده است (برای نمونه: واژه «اَهورامَزدا» در یسناهای ۲-۲۸ و ۱-۵۳؛ واژه «مَزدااَهورا» در یسنا ۱۰-۵۰؛ واژه «مَزدااَشا» در یسناهای ۷ و ۶-۴۹ و ۷ و ۳-۵۰؛ واژه «اَهورا» در یسنا ۵-۲۸ و ۳-۴۴؛ واژه «مَزدا» دریسناهای ۱-۲۸ و ۲-۴۴ آمده است). اَهورامَزدا به چَمْ (معنی) هستی بخش ، سروردانا و داور هستی است. آنچه که فردوسی «خداوند جان و خرد » خوانده است. (شوشتری:۱۳۷۹ :۱۸۴،۳۹)
اَهورا ازاندیشه اَه به معنای هستی؛ مَزدا از ریشه مَنَ به معنای منش و خرد و اَشا به معنای راستی و داد است. «اَشا» همچنین، هنجار (قانون) طبیعی و خدایی است که آفرینش، را سامان میدهد واندیشه، گفتار و کردار آدمیان را ارزیابی میکند. این سه نام، ویژگی بنیادی خداوند را که هستی (مطلق وجود)، دانایی (عقل) و داد (عدل) باشد، باز گو میکند. با توجه به اینکه خداوند کلی و مطلق و آدمی جزئی و آدمی جزئی و نسبی است؛ شناخت خداوند با توانایی های محدود آدمی و تعریف او با واژههای قراردادی شدنی نیست. با همهی اینها، آدمی کوشاست تا با خرد « مَنَ » وجدان « دَاِنا » و بینش ( بَاُدا » حقیقت هستی (وجود) را دریابد و دهندههستی (خالق) را بشناسد. خدایِ زرتشت، اَهورامَزدا، هستی دهنده و خرد است.
نخستین بخشِ نام خداوند « اَهورا » به چشم هستیبخش است. «هستی» را میتوان دریافت ولی نمیتوان بیان کرد. در بودن (تحقق) هستی دو دلی (تردید) روانیست. اوستا از هستی و ناهستی، زندگی و نازندگی، سْپَنْتامَیْنیو و اَنگْرَمَیْنیو سخن میگوید. زندگی و سْپَنْتامَیْنیو، هستی؛ نازندگی و اَنگْرَمَیْنیو، ناهستیاند. هستی و ناهستی هر دو واقعیتاند. یعنی در خارج تحقق دارند ولی تنها هستی، هستی دارد. ناهستی واقعیت دارد ولی هستی ندارد.
در دانش دین زرتشتی، تنها دادههای اَهورامَزدا هستی دارند. جهان، زندگی، راستی، نیکی، پیشرفت، آدمی، حیوان، گیاه و جماد، همه هستی دارند. هستی (وجود) در این مفهوم همان است که در فلسفه ایرانی به وجود اعتباری انتزاعی به معنای عام بدیهی بیان میشود. زیرا داده اَهورامَزدا هستند. مرگ واقعیت است ولی، هستی ندارد. زیرا داده اَهورامَزدا نیست بلکه پدیدهای است غیراَهوریی.
گوهر هستی یکی، جهانی، کلّی و همه جاگسترده است. به گفته اشورزرتشت: «اَهورامَزدا، آن هستی جهانی و کلی است که همه هستیها دادهی او و پایدار از اوست«. از این رو اشوزرتشت آن سرچشمهی نادیده را اَهورا یعنی هستی، سرچشمهی هستی و دهنده هستی میخواند.
در گاتها (کتاب مقدس زرتشت)، هستی بخشی یا آفرینندگیِ اَهورامَزدا، با دو واژهی « داتار » و « تَشا » بیان شده است. داتار یا دادار از ریشه «دا» به معنای دادن دهندههستی (وجود) و شکلدهنده آن (خالق) است. همانگونه که خورشید نور، گرمی و زندگی میبخشد، «دادار» خوبیو نعمتها را ارزانی میدارد. و همانگونه که معمار و مهندس، سازندگی میکنند و به اشیاء شکل میدهند، «تشا» به موجودات چهره میدهد. (فره وشی:۱۳۴۷: ۱۷۱)
برخلاف نظریه مذاهب ابراهیمی که خداوند همه چیز را از هیچ به وجود آورده است، در دین زرتشت اَهورامَزدا از آنچه دارد موجودات را هستی میدهد. از همینرو، آفرینش بنا به فلسفه زرتشتی، قدیم است. همیشه با اَهورامَزدا و در اَهورامَزدا بوده است. در فلسفه زرتشتی، «اهو» یا گوهرهستی موجودات زنده در «فروهر» اَهورامَزدا است. «فروهر» نمادگر گوهرهستی است که در همهی زندگان، اَمْشا سْپَندان (فرشتگانبرتر) و آدمیان هست، نادیدنی است و پیکرهای که از او ساختهاند، پنداری (خیالی) است. اَهورامَزدا جهان و همه نعمتها را از «هستی» خود داده است. از اینرو جهانهستی از خداوند جدا نیست. ولی اَهورامَزدا «کلّی« و «مطلق« است و گیتی جزئی و نسبی است.
اَهورامَزدا «کلّی« است یعنی اجزایی ندارد. بنابراین، در عین اینکه جهان از خدا جدا نیست، جزئی از خدا نیست. اَهورامَزدا «کلّی» است و حتی به فروزههای خود (اَمشاسْپندان و سْپَنْتامَیْنیو) مقیّد نیست. هر چند فروزههایش از او جدا نیستند و گاتها، اَهورامَزدا را با فرزوههایش میشناساند و بر آنها حَمْلْ و تعبیر میکند. این فروزوهها قائم به اَهورامَزدا هستند و مانند خود اَهورامَزدا بیکران (نامحدود و نامحصور)اند.
این ویژگی اَهورامَزدا همانست که با «مطلق« بودن بیان میشود. اَهورامَزدا بیآغاز، بیانجام است. آفرینندگی اَهورامَزدا را از راه فروزهی دهندگی و سازندگی سْپَنْتامَیْنیو میشناسیم. همانگونه که در جایی دیگر خواهیم گفت سْپَنْتامَیْنیو یا گوهرهستی (ذات وجود) یکتاست و با اَهورامَزدا یکی است. آفریدن و افزودن، اقتصادی ذات اَهورامَزدا است و آقرینندگی همیشه با او بوده است. شناخت «گوهر» هستی، تنها در خرد و وجدان میسر است. گاتها، اَهورامَزدا را گوهرهستی و روان افزاینده (مقدس) میخواند. هستی همه موجودات از سرچشمه زایندهی گوهر هستی مایه میگیرند. (پورداوود: ۱۳۸۲: ۷۲)
دومین بخش نام خداوند « مَزدا » به معنای گوهر و دهنده خرد است. در گاتها خرد فزاینده (مقدس) به عنوان نخستین فروزه اَهورامَزدا آمده است. اَهورامَزدا در خرد خود، جهان را آفریده و آفرینش را هنجار داده است. اشوزرتشت از راه خرد، اَهورامَزدا را شناخت؛ و اَهورامَزدا خود را در خرد زرتشت ظاهر کرد و اشو زرتشت از راه خرد، مردم را به همکاری و همگامی با اَهورامَزدا فرار میخواند. (فره وشی:۱۳۴۷: ۶۲)
خرد مقدس (منش نیک) رشتهای است که سراسر گاتها را به هم پیوند میدهد. گاتها خداوند را همه دانا و سازنده میخواند. (برای نمونه به یسنا ۱۱/۹/۸/۷-۳۱ و یسنا ۷/۶/۵/۴/۳-۴۴ نگاه کنید. همیناندیشهای که افلاطون و مولوی را سخت تحت تأثیر قرارداد تا خداوند و حقیقت غائی رااندیشه بدانند.در همه جای گاتها به مردمان سفارش شده که در هر کار نخست با خرد خود رایزنی کنند.:سومین نام خداوند «اَشا» به معنای راستی، داد و هنجار (قانون) اَهورایی است که جهان و آفرینش را سامان میدهد. «اَشا» خواست اَهورایی (مَشیت الهی) است.
در دین زرتشت، قانون خدایی با قانون طبیعی یکی و آن «اَشا» است: کُنِشْ قانونی که باراستی و داد یگانه است. اَشا، میزان (شاخص) است. این آدمی است که باید کُنِشْ خود را با «اَشا» هم آهنگ کرده، باراستی و داد رفتار کند تا خوشبخت شود. «اَشا» دادهی اَهورامَزدا است.اَشا در کارهای آدمی دخالتی ندارد. آدمی از آازدی گزینش (اختیار) برخوردار است. ولی نتایج کار آدمی با میزانِ اَشا سنجیده میشود. اَشا میزان سنجش چندی و چونی است و این زندگی و آینده انسان، مقدرّ نیست، ولی قانونی که نتیجه و پاداشی کارهای آدمی را معین میکند، مقدّر است، هر کس با آگاهی از نتایجی که بر هر علمی باز است میتواند راه خود را انتخاب کند. سنجش، کارکَردِ رابطه علت و معلول است.
۳-۲-۱-۱- نماداهورا مزدا(فروهر)
تجسم اهورامزدا غالبا به صورت انسان بال داری در آثار هخامنشی و ساسانی به چشم میخورد.در تمدن بینالنهرین، آشور( آسور) خدای بزرگ و محافظ کشور آشور است. قرص بالدار او را احاطه کرده است و کمانی بر ضد دشمنان دارد. وی حامی جنگ و سپاه کشور خود است (جیمزهال، : ۳۲۷) دیسک بالداردر فرهنگ ایران نماد اهورامزدا یا اورمزد در معنی نور است(کوپر، ۱۳۸۰: ۵۲) ایرانیان پیرو دین زرتشت برای نیروی مینوی هیچ نشانی را بهتر از نماد فروهر نیافتند. (شکل۳-۲)
فروهر، که در اوستا فَرَوشی و در فرس هخامنشی فرور یا فرود گفته شده، یکی از نیروهای نهانی و معنوی است که در تمام مخلوقات و موجودات دنیایی بیکران وجود دارد؛روح هستی است که در نهاد انسان و روییدنیها و تمام ذات جهان موجود است. این عالم هستی، این محیط زیست، پراز فروهران نیکو است و این فروهرانند که گیتی را آباد ساخته و نگهبانی میکنند کلمه فروهر از دو بخش «فره» فره ایزدی یا نیروی خدادادی و «وهر» یعنی پیش برنده و تعالی بخش است و مجموعا به مفهوم نیروی خدادادی پیش برنده انسان میباشد.فروهردر دین زرتشتی، نیرویی است که اهورامزدا برای نگاهداری آفریدگان نیک ایزدی از آسمان فرو فرستاده است و آن نیرویی است که سراسر آفرینش از پرتو آن است.(ریاضی، ۱۳۷۵: ۱۴۹)
اشیاء گوناگون عالم مادی، سایههایی از حقایق آسمانی هستند. همهی موجودات زمینی، رو گرفت موجودات کاملی که از زمین و زمینیان بر کنارند، شمرده میشوند . آسمان و زمین و آب و درخت و حیوان و انسان و همهی چیزهایی که به قلمرو خیر تعلق دارند، دارای فَرَوَشی یا حقیقتی کامل و جاودان هستند و فقط اهریمن یعنی روح شر و شیطانها از فَرَوَشی محرومند. اهورامزدا در وحدت متعالی خویش میزیست و تصورات و مفاهیمی دربارهی آفرینش مادی و روحانی در خاطر میپروراند. فَرَوَشیهای زنان و مردان، همزادهای آسمانی ایشان هستند فَرَوَشیها حقایق کاملی هستند که اشیاء از روی آنها پدید آمدهاند. این مخلوقات آسمانی در غایت سعادت در بهشت بسر میبردند و چون اهورامزدا به فکر افتاد که انسان را بیافریند، از این موجودات روحانی سؤال کرد که آیا مایلند در بهشت بمانند با به دنیای مادی که جامع خیر و شر است و به ارادهی او آفریده خواهد شد انتقال یابند. مشیت خداوند بر این تعلق گرفت که در کالبد هر انسان یک فروشی بگمارد تا همدم، و فرشتهی نگهبان او باشد. زیرا در هستی پر نقصان زمینی در درون هر فرد و هم در دنیای بیرون، جنگی بیامان میان نیک و بد درگیر میشود و آدمی در این جنگ نیازمند نیروهای آسمانی است. همزادهای آسمانی انسان خواستار آمدن به زمین شدند تا در قلب آدمی سکنی گیرند و با حملهی سخت اهریمن و یارانش مقابله کنند و انسان را در پیکار با آنها یاری دهند. به این ترتیب فروشیها تبعید اختیاری را برای مدتی در دنیایی که آمیخته به لذت و رنج و خیر و شر بود برگزیدند و بر آن شدند که در کالبد آدمی تصرف کنند و به وساطت آن به نبرد با شیطان پردازند و به منظور رهایی جهان از نقص به تکاپو برخیزند.
وقتی کودکی پا به جهان میگذارد فَرَوَشی او با او همراهی میکند. در مقابل روح یا شخصیت فرد که همان «من» شخص است، فَرَوَشی، خلیفه خداست و همچون فرشتهی نگهبان و نمایندهی لغزشناپذیر خدا نقش خویش را ایفا میکند فروشی هر کس کردار نیک روح تأکید و تحسین میکند و چون شخص به فکر کردار ناپسندی افتد وی را پند میدهد و از آن برحذر میدارد. پس مادام که شخصی در قید حیات است، فروشی به عنوان دوست و راهنمای او با او زیست میکند. هنگامی که شخص در میگذرد و روحش به جهان دیگر رجعت میکند تا با سرنوشت خود مواجه شود فروشی او حیات انفرادی خویش را در بهشت از سر میگیرد.
ده روز آخر هر سال اختصاص به فروشیها دارد. در این روزها که زمان جشن ایرانیان است، فروشیها به زمین فرود میآیند و کسان در گذشتگان را ملاقات میکنند و دوست میدارند که خویشاوندان مردگان به آنها خوشامد گویند و از آنها درخواست خیر و برکت کنند. مفهوم فروشی به مفهوم پیتری در وداها و مثال در فلسفه افلاطون، خدایان رومیان موسوم به مانِس ( Manes ) (خدایان نیک) شباهت دارد. ارسطو نیز علاوه بر روح از وجود نفس در انسان گفتگو میکند. همین نفس است که گوهر واقعی شخص را تشکیل میدهد و ادارهی فعالیت عقلانی انسان از در دست دارد. حکمیان رواقی و فیلسوفان افلاطونی و پیروان ارسطو از نوئوس ( Nous ) به عنوان تصویر خدا یا تشکیل دهندهی ماهست واقعی انسان سخن میگویند و فیلون این مفهوم را پنئوها ( Pneuma ) خوانده و از روح تفکیک کرده است.
فروشیها همانند ایزدها و فرشتگان مشمول طبقهبندی معینی نیستند. همچنین فیلون میگوید فروشیها فرشته نیستند بلکه مفاهیم مجرد مشخصی هستند که قدرت خدا را متجلی میکنند. همان طور که فروشیها به منظور نگاهداری جهان کوشش میکنند، این مفاهیم مجرد نیز به امر خدا در کارند و نظم جهان را حفظ میکنند. فروشی یک فرد اهورامزدا را در وجود انسان نشان میدهد، چنان که قسمت عقلانی روح نمایندهی لوگوس است. پلوتارک ( Plutarch ) از دو مبدء با اصل در ذات انسان سخن میگوید که یکی روح و دیگری نفس است. رومیان نخستین، معتقد بودند که مردگان به صورت گروهی از ارواح ( Di Manes ) در میآیند. در دورهی جمهوری این اعتقاد پدید آمد که هر کسی با یک همزاد روحانی یا ژنیوس ( Genius ) زاده میشود که تا زمانی که شخص زنده است با او بسر میبرد و هنگام مرک تن، این همزاد روحانی به «گروه ارواح»میپیوندد. بعدها در روم تحت تأثیر یونانیان این اعتقاد به وجود آمد که همزاد روحانی پس از مرگ تن، زنده و باقی میماند و به صورت فرشتهی نگهبان متمایز میشود. این فرشتهها به زمین فرود میآیند و از خانوادههایی که در میان آنها زیسته بودند دیدن میکنند و همانند فروشیها خواستار قربانی یا پیشکش هستند. نومینیوس از مردم آپامی، از وجود دو روح در انسان خبر میدهد، که یکی از این دو عقلی و دیگری غیر عقلی است. اوریگنس از یک تقسیم روحی دو گانه یعنی روح و نفس در انسان سخن میراند که نسبت بین این دو همانند نسبت موجود میان روح و فروشی آن است. (عرب گلپایگانی:۱۳۷۶: ۱۳۱)
شکل ۳-۱- نشان پیکره بالدار (نماد فروهر)
۳-۲-۲- عناوین اهریمن
کلمه اهریمن مرکب از سه لفظ است: ( اَ ) کلمه نفی است به معنی نه و بی و بدون و ( هری ) به معنای روشنایی و ( من ) به منای ضمیر.که در کل به معنای ضمیر بی روشنایی معنا میشود و این کلمه در زمان نگارش پازند(یعنی پهلوی سره یا ترجمه اوستا در زمان ساسانیان) که عصر ساسانیان باشد برای مقام شیطنت و تیره دلی ترکیب دادهاند و ابدا” در کتبی که قبلأ انشاء و انتشار یافته بود یافت نمی شود. در زمان ساسانیان هم که در پازند کلمه اهریمن نوشته شد از معنی ان به خوبی دریافت میشد که نه برای وجودی خارق عادت و خارج از مخلوق بوده بلکه هر فردی تیره دل و ستمکار و دور از صفات و خصائل نیک بوده دارای این صفات بوده است. و در بعضی نوشتههای پهلوی نیز میآید اهریمنان که جمع اهریمن میباشد. چنانکه در قرآن میآید « و اذا خلوا الی شیاطینهم » یعنی « و هر اوقات که خلوت کردهاند با شیطانهایشان» یعنی تیره ضمیران و خدا نشناسان. پش اهریمن وجود نبوده که در مقام خود نسبت وحدت بیابد و او را غیر از مخلوق بدکار تیره دل ندانستهاندودر کتابهای دیگر عهد ساسانیان از او به عنوان مرتبتی همپای اهورا مزدا یاد شده است.
«انگره مینو» که نامش به صورت «اهریمن» در فارسی میانه میآید ،رهبر گروه دیوان است اگرچه اسمش به صورت شخصی ذکر نمی شود،ولی خود این ترکیب به کار میرودوفکر حضور «وجود شریر» کاملا” هویدا ست .هدف او،ویران کردن وتخریب جهان است. اودر جایگاه شرارت یا جایگاه بدتریناندیشه اقامت دارد وگویند که دیوان زاده بدی هستند. و این که دیو را از تخمه و نژاد اهریمن میدانند چیزی غیر از این نیست (دادور،منصوری:۱۳۸۵: ۳۲)
زیرا دیو خود به معنی تیرگی است. چون در این قبیل مورد برخی اساطیر مانند موارد دیگرشخصیتها به صورت انتزاعی خود توصیف میشوند، بنابراین برای توصیفهای اساطیری باید به منتها ی بعدی روی آورد .اهریمن، پادشاه دیوان است ودر تاریکی بی پایان در شمال ـ که برحسب سنت جایگاه دیوان است ـ اقامت دارد.نادانی وزیان رسانی وبی نظمی ، ویژگیهای اهریمنی اوست که میتواند صورت ظاهری اش را عوض کند وبه شکل چلپا سه،ماریا جوانی ظاهرشود.هدف،او نابود کردن آفرینش اهورا مزدا است وبرای رسیدن به چنین مقصودی ،به دنبال اعمال آفریدگار است تا آنها را تباه سازد.همانگونه که اورمزد زندگی را میآفریند،اهریمن مرگ را به وجود میآورد،در برابر تندرستی بیماری راایجاد میکند ودر برابر زیبایی زشتی.همه بیماریهای مردم به تمامی از اهریمن ناشی میشود،تولد زرتشت ضربه بزرگی بر اهریمن بود واوکوشید تا پیامبر (زرتشت) را به سوی بدی رهنمون سازد، اما موفق نشد. در پایان جهان ،اهریمن با وجود همه کوششهایش شکست میخورد وآفرینش او نابود میشود.گفتنی است،در متون متأخر آمده است که اهریمن،صورت مادی ندارد،چنین می کند که این فکر از اینجا ناشی میشود که جهان مادی آفریده خداست ودر نتیجه الزاما” باید خوب باشد،چون خوب وبد نمی توانند همزیستی داشته باشند،پس در نتیجه،اهریمن نمی توان صورت مادی داشته باشد،بلکه فقط میتواند مانند انگلی در بدن آدمیان وحیوانات جای گیرد؛واین را نمی توان هستی مادی حقیقی به شمار آورد.(کوه نور:۱۳۸۳: ۹۴)
در متنهای پهلوی، واژه اهریمن گاهی وارونه نوشته میشود تا نشانهای از واژگونگیِ اعمال وی و بیزاری نویسنده متن از او باشد. در این متنها نیز، اهریمن دشمن اورمزد است و به آفرینش اورمزد میتازد و بیماری، تاریکی، ریمَنی (چرکی)، ویرانی، عیب، نقص و مرگ میآفریند. آغاز نبرد اورمزد و اهریمن، زمان معین شده برای آن، توصیف کامل آفرینش اورمزدی و اهریمنی و سرانجامِ کارِ اهریمن در متنهای پهلوی بهصورتهای متفاوتی آمدهاست. اما، امروزه، به باور پارسیان هند، اهریمن نمودی از تمایلات اهریمنی است و از این رو نبرد واقعی میان اورمزد و اهریمن در روح هر انسان در تمامی جهان ادامه دارد. (زر شناس: ۱۳۷۹: ۴۲)
۳-۲-۳- اهریمن واهورا مزدا از دیدگاه زرتشت
زرتشت گفته است که بر جهان دو نیرو حکومت میکند یکی مثبت و یکی منفی. نیروی مثبت را سپنتا مینو (اندیشه و منش و روش مقدس و نیک) و نیروی منفی را انگره مینو (اندیشه و منش و روش بد) نامید که همان اهریمن میتواند باشد. این دو مینو صفت یا اسم معنی هستند. وجود خارجی ندارند که به عنوان دو آفریدگار باشند. زرتشت میگوید در جهان هم خیر هست و هم شر. هم نور و روشنایی هست و تیرگی و ظلمت. خداوند آفریدگار یگانه و مطلق است که جز خیر برای بندگان نمی خواهد. آدمی آزاد است که خیر و نیکی را برگزیند و یا شر و زشتی را. چون این دو در منش یااندیشه هر کس ناگزیر وجود دارد.زرتشت در سراسر گاتها جز اهورا مزدا که قادر توان و آفریننده دانا است هیچ اشاره و کنایهای به خدا یا آفریننده دیگری ندارد. اما با باریک بینی و زیرکی مسأله ضّدین را آنگونه بیان کرده است که هنوز در جهان شناخت فلسفی و الاهیات به صورت اصل و بنیادی در استدلال مورد بهره برداری است. دو گوهر همزاد و قدیم دراندیشه و منش آدمی وجود دارد ولاغیر. (شهزادی:۱۳۶۰: ۲۳)
زرتشت میگوید آنچه را که به شما عرضه میکنند، با خرد خود بسنجید. آدمی آزاد است که بد و شر را برگزیند یا نیکی و خیر را. چون خداوند، خرد تمیز را در او به ودیعه نهاده است. اما سر انجام، او که بد و شر را برگزیند زیان خواهد دید و در رستاخیز کشانی بهره مند از سرانجام خوش هستند که راه نیک را برگزیدهاند.زرتشت از دو گوهر یاد کرده است که منش زشت که همان انگره مینو است در دوران انحطاط به اهریمن تشخص و حتی تجسم پیدا کرد و چه بسا که به جای تقابلی که با سپنتا مینو داشت جنبه تقابلی را برایش با اهورا مزدا قرار دادند و از اصل فلسفی و جنبه توجیهی فکر زرتشت دور شده و منشأ فکر ثنویت را پدید آروده است. در بندهای یازدهم و دوازدهمهات چهل و نهم یسنا گفته میشود که : « آن کسانی که در آیین گوش به گفتههای شهریاران بد آموز کرده و در گفتار و کردار بد از آنان پیروی کرده باشد که در سرای پسین با روان بدان در امیزندو ازجمله یاران اهریمن به شمار روند و در ان سرای پسین رنج برند.» که این جمله نشان میدهد اهریمن قادر مطلق نخواهد بود و حتی نیمی از قدرت را ندارد زیرا کسانی که درجزو یاران او به حساب آمدهاند در زیر سایه خداوند قرار میگیرند. (خنجری:۱۳۸۰: ۲۵،۲۸)
در زامیاد یشت نوشته شده است که « (سناویذ که) از مخالفین دین که توسط کرشاسب کشته شد در انجمنی گفته است سپنت مینو را از گرزمان روشن به پایین خواهم کشاند و اهریمن را از دوزخ اتاریک بیرون خواهم کشید» که این تقابل سپنتا مینو و اهریمن نشان گر این است که اهریمن همان انگره مینو میباشد.همینطور میدانیم که در دین زرتشتی ایزدانی همچون سروش وجود دارند که این ایزدان با موجودی شیطانی به مقابله بر میخیزند. متنی به نام «پرامون یشت» شامل دو نماز معروف «اشم وهو» و «یتا اهو» وجود دارد که برای ایزدان چون سلاحی است برای مقابله با اهریمن. پس میبینیم که اهریمن با ایزدان که افریده اهورا مزدایند به مقابله بر میخیزد نه با خود او.
در اوستای گشتی که یکی از نمازها و نیایشهای زرتشتیان میباشد گفته میشود که « برای اهرمین آن گنا مینوی ناپاک، شکست و نابودی خواستارم.» و باز هم به مینو(اندیشه و روان) اشاره میشود و این همان انگره مینو یعنیاندیشه بد میباشد.در آتش نیایش گفته میشود « به خشنودی مینوی اردیبهشت بلند و آذر و سروش و ورهرام(بهرام) ایزد و همه امشاسپندان پیروزگر. نابود باد اهریمن و دیوان و دروغان و ستم گران و گناه کاران و دشمنان دین.» که باز هم اهریمن در مقابلاندیشه راستی و بهترین گزینش میآید که همان جایگاه بدترین گزینش یا انتخاب بد است.
در دعای توبه زرتشتیان گفته میشود: « ایمان دارم به … و به نیستی اهریمن و دیوان و به فرجام و پیروزی سپنتا مینو و نابودی گنا مینو(اهریمن).» که بازهم اهریمن در مقابل اهورا مزدا نیامده است بلکه در مقابل سپنتا مینو آمده است. .(فره وشی:۱۳۴۷: ۳۳۶)
۳-۳- ایزدان
واژه ایزد در اوستا ،یزتا (yazata) گفته شده،صفتی است که از ریشه یز (yaz) به معنی پرستیدن وستودن است. یسنا (از بخشهای پنج گانه اوستا)وهمچنین یشت (هم از بخشهای اوستا) است از همین ریشه میباشد. پس ﹶیزﹶﹶته ،به معنی در خور ستایش.درزبان پهلوی به صورت یزد (yazd) آمده وهمانست که در فارسی ایزد شده است اما در ادبیات فارسی ایزد،به معنی فرشته نیست بلکه به معنی خدا وآفریدگار کل است ،در حقیقت اطلاق خاص به عام شده است. واما یزدان که جمع ایزد فارسی و(yazdپهلوی ـ ایزدان) (ودر پهلوی یزدان)است وهمین جمع پهلوی استکه در زبان فارسی باقیمانده ومخفف ایزدان به شمار رفته،که در فارسی باز معنی مفرد(یعنی خداوند) بکار رفته. نظر به اینکه اهورا مزدا سرور بزرگ مینوان است.(عرب گلپایگانی:۱۳۷۶: ۳۹،۳۸)
در آئین زرتشتی امشاسپندان تنها موجودات آسمانی نیستند بلکه این ایزدان یا(فرشتگان) موجوداتی هستند که مقامشان بعداز امشاسپندان در پیش اهورا مزدا قرار گرفته،آنها تعدادشان زیاد است. ایزدان به دو قسمت مینوی وجهانی تقسیم میشوند. اهورا مزدا در رأس ایزدان مینوی و زرتشت دررأس ایزدان جهانی قرار دارد.( عرب گلپایگانی:۱۳۷۶: ۳۸)ایزدان نام یک دسته از فرشتههای آئین مزدیسنی هستند که به کهین فرشتگان شهرت دارند،در اینجا مادر مورد دو ایزد(آناهیتا و میتره) که در دین زرتشت از آنها گفته شده است وهمچنین در نقوش برجسته مربوط به دوران ساسانی به کرات دیده میشود سخن گفته خواهد شد.
۳-۳-۱- ناهید/آناهیتا
نام آناهیتا بلافاصله پس از اهورامزدا و پیش از مهر ذکر شده است.انسان در طول تاریخ دیر پای خود همواره ذهنیتی دینی داشته ودر این نظام ذهنی پدیده پرستش مادرـ خدایان یکی از کهن ترین سنتهای رایج بوده است.آناهیتاـ این ایزد بانوی نامدار ایرانی ـ یکی از مادرـخدایان است.تندیسههای فراوانی که در بسیاری از نقاط این سرزمین یافت شده است،وجود او را در ذهن واندیشه مردم این مرز وبوم ثابت میکند.اما دایره آگاهیهای ما از این مادرـخدای کهن چندان نیز گسترده نیست.مثلا” هنوز هم برای ما تاریخ دقیق پیوستن این بانوی ارجمند به جمع خدایان اساطیری این سرزمین دشواراست،همچنان که کاملا” مشخص نیست که وی از چه زمانی به نامی که شهرت یافته خوانده شده است.(گویری:۱۳۷۹: ۵)
با توجه به پیکرههای بسیاری که از این مادرـ خدای صاحب نام درجای جای این مرز وبوم یافت شده است،از او به عنوان یک«ایزد بانوی ایرانی»نام برده میشود،اما واقعیت آن است که این بانوی بزرگ را نه تنها ساکنان این مرز وبوم ،بلکه مردم بسیار ی از بخشهای جهان ارج مینهادهاند وستایش میکردهاند. (گویری:۱۳۷۹: ۶)
آب نماد تطهیر و نوزایی و نیز نماد باستانی برای زهدان و باروری است(هال، ۱۳۸۳: ۱۹۵) ایرانیان باستان، عناصر مفید و سودمند را که به نحوی در زندگی موثر بودند، مقدس داشته و ایزدانی را نگاهبان آنان میدانستند؛ آب نیز به عنوان یکی از چهار عنصر سازنده، مولد و حیات بخش جهان از دیر باز نزد ایرانیان مقدس و ایزدی به شمار رفته است. در سراسر کتاب اوستا نیز با تقدیس از آن سخن رفته است(عفیفی، ۱۳۷۴: ۴۰۱) آب از عناصری است که، نزد ایرانیان مقدس و ایزدی شمرده میشده است؛ از این رو بارها در اوستا به اهمیت تقدس آن اشاره شده است. در «آبان یشت» و «تیریشت» درباره ی آب سخن رفته و «آناهیتا» (به معنی پاک و بی آلایش) یا ناهید، هم چون ایزدبانوی بزرگ آب و باروری، ستایش شده است(دادور و منصوری، ۱۳۸۵: ۱۱۵)
۳-۳-۱-۱- باورهای انسان نخستین درباره مادر-خدایان
بشر در طول تاریخ دیر پای خودهمیشهاندیشهای دینی داشته ودر این نظام فکری پرستش مادرـخدایان نقشی عمده ایفا میکرده است .چنین به نظرمیرسد که پرستش مادرـخدایان از آسیای غربی ،دشتهای روسیه جنوبی ودره «دن» آغاز شده سپس با مهاجرت اقوام آسیایی به اروپای مرکزی وشرقی،به آنجا نفوذ کرده است.شواهد گوناگون وتندیسههای فراوانی که از سراسر اروپا وآسیا وپارهای از نقاط آفریقا به دست آمده حاکی از آن است که سنت پرستش مادرـخدایان کهن ترین سنت مذهبی بین اقوام گوناگون درجهان قدیم بوده است.
این تندیسهها معمولا” مادر ـخدایان را عریان ،با سینه وشکم بزرگ نشان میدهند،که اشارهای روشن به مهمترین وظیفه آ نها،یعنی باروری دارد. این ایزد بانوان غالبا"سینههای خود را به نشانه ایثار مائده آسمانی در دست دارند . کاوشهای باستان شناسی از تمدنهای پارینه سنگی در اکثر نقاط جهان ماهیت اسطورهای یکی از ایزد بانوان باروری ، یعنی آناهیتا را فاش ساخته است.کهن ترین نقش از این ایزد بانو تندیسهای است متعلق به دوران کهن ـسنگی هزاره سوم پیش از میلاد که در ناحیه ویلندرف اتریش کشف شده و به نام ونوس معروف است.پیکره دیگری متعلق به دوران کهن ـسنگی در موراویا(چکسلواکی)یافت شده است.سنت پرستش مادر ـخدایان بین اقوام گوناگون در جهان کهن رواج داشته وتنها به سرزمین ما محدود نمی شده است.بطور مثال دریونان مادرـخدا در تمام دوران نوسنگی به عنوان قادر مطلق پرستش میشدو همچنین در سواحل مدیترانه در حفریات باستان شناسی آثار پرستش مادر ـخدایان یافت شده است.
در ایران هم در بین اقوام بومی ایران نیز پرستش مادر ـخدایان رایج بوده است.در اکتشافات باستانشناسی که در ایران انجام گرفته سبب گردیده است که بتدریج آگاهیهای ارزشمندی درباره چگونگی پرستش مادرـخدایان به دست آید.در این حفریات پیکرههای کوچکی از مادر ـخدایان مربوط به هزاره دوم واول پیش از میلاد است.از این مناطق میتوان به تندیس به دست آمده در تپه گیان توسط کنتو وگریشمن و متعلق به ۲۵۰۰تا۱۸۰۰ پیش از میلاد میباشد اشاره نمود.در تپه چغاگاوانه اسلام آباد غرب تندیسه کوچک سفالیای ازمادرـخدا به طول ۷سانتی متر کشف شد که متعلق به قرن نهم تاهفتم پیش از میلاداست.این تندیسه عریان وبدون سر است ودست را روی شکم نهاده است.در مناطق دیگر از جمله تپه حصار،تپه سیلک ،تپه یحیی وحاجی فیروز، تل باکون، کوهدشت، تورنگ تپه،و… تندیسههایی از اناهیتا پیدا شده است و این نشان دهنده رواج سنت پرستش این خدای کهن ایرانی است.دردورههای بعد به گونههای دیگر نمایان میشود.در سنگ نوشتههایی که از دوران هخامنشی به جا مانده وبه خط میخی وزبان فارسی باستان است. مادر ـخدا نامی مشخص مییابد و«آناهیتا» خوانده میشود . واین همان ایزد بانویی است که شاهان هخامنشی او را همانند اهورا مزدا و مهر (میترا)ستایش میکنند.از این دوران به بعد است که مجسمههای فراوانی از این بانوی اساطیری به فرمان اردشیر دوم در شهرهای شوش،اکباتان،دمشق وبابل ساخته وتصویر او در کتیبهها نقش میشود. این تصاویر چون مجسمههای برنزی وگلی دورانهای پیشین نیستند که به گونهای ابتدایی ساخته شده بودند،بلکه از زیبایی وشکوهی ویژه برخوردارند. (گویری:۱۳۷۹: ۱۷)
در آئین زرتشت پرستش آناهیتا به گونهای دیگر ادامه مییابد.دلیل آن روشن است:مغهای زرتشتی به سبب مقامی که دو خدای کهن ایرانی آناهیتا و مهر(میترا)دراذهان مردم داشتند،نمی توانستندآنان را به آسانی به یک سو نهند.به همین دلیل سرودهای شکوهمندی در ستایش این دو ایزد ایرانی ساخته میشود که در یشتهای اوستا مندرج است.
۳-۳-۱-۲- وجه تسمیه آناهیتا
درباره وجه تسمیه آناهیتا عقاید صاحب نظران تاحدزیادی با هم متفاوت است.نظر بارتولمه در این مورد چنین است:
فرم در حال بارگذاری ...