۲ – ۶ شهروند دیپلمات
در تعریف عبارت شهروند دیپلمات آمده است: افرادی که در دیپلماسی شهروندی، در برنامه های مبادله بین المللی به عنوان میزبان یا شرکتکننده حضور دارند، به عنوان شهروند دیپلمات شناخته میشوند. بعلاوه، شهروندانی که با مردم کشورهای دیگر ارتباط برقرار می کنند، از جمله: بازرگانان، مقامات دولتی، روسای سازمانها، ورزشکاران، هنرمندان و دانشجویان، باید خود را یک شهروند دیپلمات بدانند؛ چرا که همانند شرکت کنندگان در برنامه های مبادله بین المللی، رفتارها و اقداماتشان بر دیدگاه همکاران خارجی و تمایل آنها به همکاری با کشور متبوعشان تاثیر خواهد گذاشت. (برگرفته از سایت دیپلماسی شهروندی روچستر)[۱۱۳]
«مایا بابلا»[۱۱۴] معتقد است از طریق سرمایه گذاری در آموزش شهروندان به ویژه آموزش فرهنگهای ملی و خارجی، دولتها میتوانند شهروندان دیپلمات موفقی پرورش دهند. در ایالات متحده آمریکا، فعالیتهای دیپلماسی نوع دوم که برای دفع تعارضات و تقویت گفتگوهای صلح به کار میرود، بر مشارکت شهروندان دیپلمات تکیه دارد؛ اما این شهروندان زمانی میتوانند موثر واقع شوند که شناخت کامل و دقیقی از تاریخ و منافع کشورشان و همچنین دنیای پیرامونشان داشته باشند. طبعا شهروندان آگاه میتوانند سفیران بهتری باشند و کمک بیشتری به دموکراسی کنند. (بابلا، ۲۰۱۱)[۱۱۵]
شهروندان با اطلاع، باید برای چالشهای جهانی مختلفی از جمله محیطهای کاری چندفرهنگی و همگونسازی فرهنگی آمادگی لازم را داشته باشند؛ شهروندانی که تاریخ خود را بهتر درک می کنند، بهتر میتوانند در تصمیمگیریهای سیاسی، مشارکت کنند و مشارکت مدنی تضمین می کند که تصویر خارجی یک ملت، انعکاسدهنده باورهای آن باشد. (همان، ۲۰۱۱)
در وبسایت مرکز دیپلماسی شهروندی وزارت امور خارجه آمریکا، در خصوص وظیفه و نقش افراد در اجرای دیپلماسی شهروندی آمده است: افراد «حق» دارند و حتی «مسئولیت» دارند که به شکل گیری روابط خارجی ایالات متحده کمک کنند. شهروندان دیپلمات میتوانند دانشجویان، اساتید، ورزشکاران، هنرمندان، بازرگانان، فعالان حقوق بشر و محیطزیست باشند. آنها برای برقراری گفتگویی موثر و سودمند با سایر مردم جهان، احساس مسئولیت می کنند. (برگرفته از سایت مرکز دیپلماسی شهروندی، ۲۰۱۳)
بنابراین، شهروند دیپلمات به فردی اطلاق میگردد که خود را برای برقراری ارتباط دوجانبه با شهروندان سایر کشورها به منظور ایجاد حسن تفاهم و دستیابی به دیدگاه ها و ارزشهای مشترک، مسئول میداند. وی با بهره گرفتن از رسانههای نوین و یا سایر امکانات و وسایل، به ارائه تصویری مطلوب و مساعد از کشورش می پردازد؛ در عین حال که به هویت ملی، ارزشها، دیدگاه ها، فرهنگ و تاریخ کشورهای دیگر نیز احترام می گذارد. هنرمندان، ورزشکاران، بازرگانان، فعالان حقوق بشر و محیطزیست و تکتک افراد جامعه، میتوانند یک شهروند دیپلمات باشند.
یک شهروند دیپلمات باید:
با سعه صدر و با ذهنی باز به دیگران گوش فرا دهد.
تاریخ، فرهنگ و روشهای مختلف زندگی و تفکر دیگران را یاد بگیرد.
به دیدگاه ها و نظرات دیگران احترام بگذارد.
کشورها و مکانهای مختلف دنیا را با دقت و گشودگی، مورد کاوش و بررسی قرار دهد.
برای درک مردم مختلف سراسر دنیا و سروکار داشتن با آنان، فعالانه وارد عمل شود.
مشتاقانه تمایل داشته باشد در جامعه جهانی تغییرات مثبت ایجاد کند.
شهروندان دیپلمات، اغلب مردمانی عادیاند که به ویژه در زمینه های آموزشی، فرهنگی، و فعالیتهای بشردوستانه، مشارکت نموده و برنامه های مختلفی را به انجام میرسانند. (همان، ۲۰۱۳)
۲ – ۷ محدودیتهای دیپلماسی شهروندی
فرآیندهای غیررسمی همواره در معرض آسیبهای محیط بیرونی هستند. مشارکتکنندگان در دیپلماسی شهروندی، در مقابل سیاست، رسانه ها و افکار عمومی باید پاسخگو باشند. گاهی اوقات شهروندان مورد آزار و اذیت و یا مورد تهدید واقع میشوند. چنین حملاتی، مشارکتکنندگان را به ستوه آورده و از ادامه کار بازمیدارد. علاوه بر این، آنها باید بین گروه های درگیر، موازنه ایجاد کنند در عین حال که موقعیت خود را نیز حفظ می کنند. این در حالی است که اغلب گروه ها از نظر قدرت با یکدیگر در شرایط یکسانی نیستند و همین مسئله بر دیدگاه مشارکتکنندگان تاثیر می گذارد. گروه های ضعیفتر گاهی اوقات این فرآیندها را، نادیده گرفتن نابرابریها تلقی می کنند، و بالاخره اینکه میانجیگران غیررسمی به منابع گسترده و زمان قابل توجه نیاز دارند که همیشه در دسترس نیست. (برگس،۲۰۱۳)[۱۱۶]
«برنت ایستوود»[۱۱۷]، استاد دانشگاه «جورج میسون»[۱۱۸]، معتقد است، هنوز معلوم نیست تلاش های دیپلماسی شهروندی تا چه حد در بهبود تصویر یک کشور در خارج از مرزهای آن موثر بوده است، اما قطعا میتوان گفت دیپلماسی شهروندی، گام برداشتن در مسیر درست است. انتقال رفتارها و نگرشهای یک ملت در برقراری ارتباط با شهروندان سایر کشورها، سهم حیاتی از یک استراتژی رو به توسعه روابط بین المللی میباشد. (ایستوود، ۲۰۰۷)[۱۱۹]
۲ – ۸ نمونههایی از کاربرد دیپلماسی شهروندی
۲ – ۸– ۱ نقش دیپلماسی شهروندی در روابط میان هند و پاکستان
طی چند دهه، روابط میان دولتهای هند و پاکستان، با بی اعتمادی و بدگمانی دوطرفه همراه بوده و هر دو کشور، یک مسابقه تسلیحاتی زیانباری را دنبال کرده اند و بحرانهای متعددی را یکی پس از دیگری به وجود آوردهاند، بطوری که دیگر فرصتی برای برقراری روابط دوجانبه باقی نمانده است. دیپلماسی رسمی میان دو کشور به نتایجی مبهم و نامعلوم و بدون اظهارنظرهای عینی و محسوس خاتمه یافته است. از آنجا که دو دولت هند و پاکستان قادر نبودند به نقطهنظرات مشترک دست یابند، گفتگوهای غیررسمی «مردم با مردم» بین هند و پاکستان آغاز شد تا صلح و درک دوجانبه میان دو ملت را افزایش دهد. متعاقبا، هنگامی که مشارکت شهروندان هر دو کشور برای ساختن آینده بهتر و دستیابی به صلح، در این زمینه افزایش یافت، دیپلماسی شهروندی جایگاه و موقعیت بهتری به دست آورد. (برگرفته از سایت دیپلماسی عمومی هند)[۱۲۰]
«آنا داوسون»[۱۲۱]در مورد تعارضات هند و پاکستان، که چندین دهه به طول انجامیده است، مینویسد: دیپلماسی شهروندی، می تواند با تفکر منفی ملتها راجع به یکدیگر، از طریق تعامل مردم با مردم مقابله نماید. امروزه، گروه های مختلفی از دیپلماتهای شهروند، در هند و پاکستان، در نقاط مرزی دو کشور گردهم میآیند تا زمینه های مشترک و ابزاری برای دستیابی به آیندهای آرام بیابند. «انجمن رسانههای آزاد آسیای جنوبی»[۱۲۲]متشکل از روزنامهنگاران هندی و پاکستانی است که برای فراهم آوردن منابع خبری معتدل و میانهرو و مقابله با رسانههای افراطی ملیگرا و تصاویر رسانهای که دیگران را به جنون میکشاند، با هم همکاری می کنند. «انجمن حقوق بشر آسیای جنوبی»[۱۲۳]برای ایجاد ابزاری برای حمایت از حقوق بشر، برابری جنسیتی، عدالت و تقویت تعامل منطقهای فعالیت می کند. «فروم مردم هند و پاکستان برای صلح و دموکراسی»،[۱۲۴]جایگاه برجستهای در میان گروه های شهروندی دارد که مباحثی همچون کاهش هزینه های نظامی دو کشور و ارائه آموزشهایی که مبتنی بر خصومت میان دو کشور نباشد، در آن مطرح میگردد. ۲۵ نفر از اعضای این گروه اینترنتی، از هر دو کشور هند و پاکستان، برای اولین بار در سال ۱۹۹۴ در «لاهور» پاکستان با یکدیگر دیدار و گفتگو کردند. امروزه این گروه، همایشهای متعددی را به طور متناوب در هر دو کشور برگزار می کند و صدها نفر از مردمی که به افزایش درک دوجانبه و حرکت به سوی صلح علاقهمنداند، در آنها شرکت می کنند. آخرین گردهم آیی این مجمع، از ۲۸ الی ۳۱ دسامبر ۲۰۱۱، در «اللهآباد» هند برگزار گردید. (داوسون، ۲۰۱۱)
منتقدان دیپلماسی شهروندی غیررسمی معتقدند که پیامدها و نتایج حاصل از این همایشها و اجلاسیهها، هرگز به فرآیندهای واقعی سیاستگذاری در هند و پاکستان راه نخواهند یافت. شاید در واقع چنین استدلالی درست باشد، اما نمی توان این واقعیت را نادیده گرفت که بکارگیری دیپلماسی شهروندی، فضای مساعدی به وجود می آورد که در آن تصمیمات رسمی میان دولتها منجر به پیامدها و نتایج مثبتی میگردد. با برقراری ارتباط مردم با مردم، بسیاری از تعصبات و سوگیریهای هر دو ملت نسبت به یکدیگر کمتر می شود. هنگامی که بی اعتمادی و بدگمانی دوطرفه بین دو کشور شایع و غالب است، کانالهای ارتباطی میان مردم، میتوانند به آن دسته از جنبه های انسانی بپردازند که دولتها از انجام آن عاجزند. (همان، ۲۰۱۱)
در حالی که دیپلماسی شهروندی، ابزار غیررسمی دیپلماسی است، هر دو کشور میتوانند با بهره گرفتن از روش های مختلفی، از تعامل مردم با مردم حمایت کنند. کم کردن محدودیتهای مربوط به صدور ویزا، افزایش حمل و نقل عمومی میان هند و پاکستان و افزایش تبادل رسانهای، ورزشی، هنری، تنها چند نمونه از راهکارهایی است که می تواند به توسعه و ترویج یک محیط مساعد برای درک دوجانبه کمک کند. دو دولت هند و پاکستان میتوانند با حمایت از دیپلماسی شهروندی غیررسمی که مدتهاست به اجرا درآمده، به ایجاد محیط بهتری برای آینده روابط رسمی میان دو کشور کمک کنند. (همان، ۲۰۱۱)
۲ – ۸ – ۲ انجمن رهپویان صلح[۱۲۵]
در سال ۱۹۱۴ گروهی از فعالین جامعه مدنی در کشور سوئیس گردهم آمدند تا شاید راهکاری جهت جلوگیری از وقوع جنگ بیابند. متاسفانه تا قبل از پایان این گردهمایی، جنگ جهانی اول در اروپا آغاز شده بود.
در راه بازگشت از این گردهمایی، «هنری هاچ کین»[۱۲۶] انگلیسی و «فردریک زیگموند شلتز»[۱۲۷] آلمانی، عهدی با هم بستند که شروع جنگ و دشمنی دو دولت، دلیلی بر عدم فعالیت برای صلح نباشد. این دو در همان ایستگاه قطار تصمیم گرفتند تا راهکاری برای ایجاد صلح و جلوگیری از خشونت بیابند. بر اساس این عهد، این دو و تعدادی از دوستانشان در دسامبر ۱۹۱۴ در انگلستان گرد هم آمدند و گروه رهپویان صلح را پایهگذاری کردند. (برگرفته از سایت ویکیپدیا)
از این تاریخ به بعد، رهپویان صلح یک سازمان چندمذهبی و بین المللی شد که اکنون در بیش از ۴۰ کشور و در هر ۵ قاره نمایندگی و شعبه دارد. یکیاز ارکان مهم و اصلی این سازمان، ایجاد و برقراری دیالوگ و مصاحبه بین مذاهب مختلف با هدف ایجاد شناخت بیشتر بین این مذاهب میباشد. از این رو، اعضا و گروههایی که این سازمان را تشکیل می دهند مسیحیان، مسلمانان، کلیمیان، بوداییها و سایر گروه ها و شعب اهل ایمان بوده که در جهت ایجاد فهم بیشتر از یکدیگر، از طریق دیالوگ و بر اساس اصل خشونتپرهیزی تلاش مستمر دارند. (برگرفته از سایت انجمن رهپویان صلح)[۱۲۸]
هر چند موسسه رهپویان صلح، یک سازمان آمریکایی است، اما باید تاکید نمود که مواضع آن بسیار متفاوت و بعضا متضاد با سیاستهای رسمی حکومت آمریکاست. این موسسه همواره با اقدامات جنگ طلبانه دولت آمریکا بر علیه سایر ملل، مخالفت ورزیده و تاکید داشته است که هر گونه جنگ و خشونت، با آرمان برقراری صلح جهانی مغایر است. (همان، ۲۰۱۲)
انجمن رهپویان صلح، فعالیتهای خود در زمینه امور ایران را از اوایل سال ۱۳۸۴ آغاز نمود. هدف اصلی آن، آشنا نمودن مردم آمریکا با کشور و جامعه ایران و یافتن راهکارهایی برای پایان خصومت بین ایالات متحده آمریکا و ایران است. از آنجا که در طول ۲۵ سال گذشته، روابط دو کشور بسیار محدود بوده و رسانههای گروهی نیز تنها با بزرگنمایی اختلافات، به تشدید سوءتفاهمات دامن زدهاند، موسسه تصمیم گرفته است تا با اعزام گروههایی از شهروندان آمریکایی به ایران، نخستین گام را برای ایجاد فضای مناسب جهت اعتمادسازی بوجود آورد. هیئتهای رهپویان صلح، چندین بار به ایران سفر کرده اند و در طول مدت اقامت خود به ایران، با فرهنگ و جامعه ایرانی از نزدیک آشنا شده و تلاش می کنند تا در بازگشت به آمریکا، یافتههای خود در مورد ایران را با سایر شهروندان آمریکایی در میان بگذارند. اعضای هیئتها متشکل از اساتید دانشگاه، دانشجویان، روحانیون مذهبی، هنرمندان و نیز فعالان سیاسی و مذهبی میباشند. این افراد نماینده اقشار مختلف جامعه آمریکا بوده که درصدداند امکان تبادلات فرهنگی، اجتماعی و علمی بین مردم ایران و مردم ایالات متحده را بوجود آورند. (همان، ۲۰۱۲)
۲ – ۸ – ۳ تصاویر واقعی از ایران
«براندن هامیلتون»[۱۲۹]، یک دانشجوی آمریکایی است که به امید پرده برداشتن از واقعیت و به تصویر کشیدن فرهنگ ایران و زندگی واقعی مردم، به ایران سفر می کند. او امیدوار است که بتواند دیپلماسی شهروندی را ترویج نموده و مفهوم جامعه جهانی را تحقق بخشد.
براندن، مدتهاست با عنوان «آدمهای نیویورک»[۱۳۰]، روایتهای تصویری- نوشتاریاش از زندگی مردم را در فیسبوک منتشر می کند. او در مقدمهای که برای مجموعه عکسهایش از ایران در فیسبوک متشر کرده، راجع به سفرش به ایران مینویسد: «علیرغم هشدارهای دولت آمریکا برای سفر به ایران و به ویژه عکاسی در آنجا، من به ایران آمدم. کشوری زیبا با تاریخچهای غنی و مردمانی مهماننواز. در ایران هم مانند بقیه کشورها، مردم عقاید و دیدگاه های متفاوتی دارند؛ اما اکثریتشان با احترام و حسن نیت با شما برخورد می کنند. تنها نکته تاسفآور، رابطه خصومتآمیز بین دولتهای این دو کشور است. قبل از آمدن به ایران، میدانستم موفقیت در این کار، کاملا به یک چیز بستگی دارد: راهنما! مثل همه آمریکاییها، برای من یک راهنمای تمام وقت اختصاص داده شد که دولت ایران گواهی همراهی و راهنمایی آمریکاییها را به او داده بود. موفقیت خود را در این کار (عکاسی)، مدیون او میدانم. او نه تنها به من اجازه این عکاسی (از مردم) را داد، بلکه خودش هم با این کار موافق بود و برای انجامش با من همراه شد. بنابراین کلکسیون عکسهایی که از دل این سفر بیرون آمد، نتیجه یک تلاش مشترک بود. بدون او، هیچکدام از این عکسها وجود نداشت و من به خاطر همکاری و کمکش از او سپاسگزارم». (هامیلتون، ۲۰۱۲)[۱۳۱]
اظهارنظرها و واکنشهای مخاطبان و بازدیدکنندگان وبلاگ براندن نسبت به عکسهای او از ایران، کاملا بر این موضوع دلالت دارد که اغلب آنان تحتتاثیر تبلیغات رسانههای جریان اصلی، اطلاعات تحریف شدهای راجع به زندگی در ایران و مردم این کشور دارند. عکسهای براندن به طرز عجیبی روی شناخت مخاطبان از ایران تاثیرگذار بوده و به آنها اجازه داد تا تصاویر واقعی مردم ایران را ببینند، نه تصاویر کاریکاتورگونه و اغراقآمیز فاکس نیوز را. آنها اغلب بر این عقیده بودند: عکسهای براندن یک نمای بسیار زیبا و کاملا متفاوت نسبت به آن چیزی که رسانه ها پخش می کنند، از ایران و مردم آن، به آنها نشان داده است. اطلاعات ارائه شده در فیسبوک راجع به کشوری که سالهاست از سوی رسانههای غربی به عنوان یک کشور متخاصم و ستیزهجو معرفی شده، می تواند بر دیدگاه تعداد زیادی از مخاطبان این صفحه از فیسبوک، تاثیرگذار باشد و شناخت بهتر و دقیقتری از ایران و فرهنگ ایرانی بدست آورند. در نتیجهً شناخت بهتر ملتها از یکدیگر، از تنش و تعارض موجود میان آنها کاسته شده و روابط دوستانه، توام با احترام متقابل جایگزین میگردد؛ به این امید که روابط غیررسمی میان ملتها و دیدگاه های صلحآمیزی که ترویج می کنند، شاید روزی بتواند بر مذاکرات رسمی، تاثیر بگذارد و پیمان صلح، بین دولتهای متخاصم منعقد گردد. پیوست «الف»، مجموعه عکسهایی است که براندن با عنوان «زندگی در ایران»، همراه با اظهارنظرهای مخاطبان راجع به هر کدام از عکسهای این مجموعه در صفحه فیسبوک خود به نمایش گذاشته است. این اقدام، نمونه بسیار گویایی است از آنچه که شهروندان هر کشوری میتوانند در چهارچوب فعالیتهای دیپلماسی شهروندی برای ارائه یک تصویر واقعی و در عین حال صلحآمیز از کشورشان به نمایش بگذارند.
«مندی تای»[۱۳۲]، عکاس و تهیهکننده تلویزیونی سنگاپوری مقیم امارات متحده، در اقدامی مشابه، سه ماه پیش (ژوئن ۲۰۱۳) در سفری به ایران و اقامت ۲ هفتهای در این کشور، فیلمی ویدیویی تهیه نموده است. پس از بازگشت به امارات، او این فیلم را در یوتیوب به اشتراک گذاشته و در فاصله زمانی کوتاهی، تعداد بازدیدکنندگان این فیلم، به ۲۰ هزار نفر رسیده است. محتوای اغلب پیامهای بازدیدکنندگان، راجع به امکان سفر به ایران، وجود امنیت و تعجب از زندگی عادی مردم در این کشور بوده است. مندی تای، خود در این رابطه می گوید ماجرای سفر خود به ایران را حتی برای خانواده خود نیز بازگو نکرده است چرا که آنها قطعا با سفرش به این کشور به دلیل وجود ناامنی مخالفت میکردند. اما اکنون وی با اطمینان معتقد است هیچ کجا را امنتر از ایران نمی توان یافت. (برگرفته از سایت یاهو، ۲۰۱۳)[۱۳۳]
دیپلماسی شهروندی به طور وسیعی توسط سازمانهای غیردولتی، نظیر کلیساها، سازمانهای حقوق بشر و طرفدار صلح، سازمانهای توسعه و مردم معمولی به اجرا درمیآید تا به پیشبرد صلح کمک کنند؛ به ویژه زمانی که دولتها از انجام چنین کاری بازماندهاند. به طور مثال، با وجود اختلافات دایمی پرتنش میان دولتهای اسرائیل و فلسطین، فعالان دیپلماسی شهروندی، سالهاست که با یکدیگر ملاقات نموده و راجع به مسائل مختلف فیمابین، گفتگو مینمایند. این گفتگوها در دهه ۹۰ میلادی باعث از سرگیری مذاکرات رسمی میان دولتها شد. گرچه با شکست پیمان اسلو، اختلافات میان این دو دولت شدت گرفت و انتفاضه دوم آغاز گردید؛ اما شهروندان دیپلمات از هر دو طرف، همچنان به فعالیتهای خود در زمینه دیپلماسی شهروندی ادامه می دهند و امیدوارند که روابط غیررسمی میان آنها و دیدگاههایی که ترویج می کنند، روزی بتواند بر مذاکرات رسمی تاثیرگذارد و پیمان صلح بین دو دولت منعقد گردد.
چنین فعالیتهایی در اغلب تعارضات بین المللی و نژادی (قومی) در سراسر دنیا یافت می شود: در قبرس، کشمیر، سریلانکا، رواندا، زیمباوه و تبت، سازمانهای گوناگون از جمله صلیبسرخ جهانی، فرقههای دینی حتی «کویکرها»[۱۳۴] و «مننیتها»[۱۳۵]و افراد کاملا مستقل، همگی در تلاش برای ایجاد تفاهم بین المللی فعالیت دارند.[۱۳۶]
چندی پیش، «ویلیام گرین میلر»،[۱۳۷] سفیر سابق آمریکا در اوکراین و مشاور ارشد در امور سازمانهای غیردولتی ایران و آمریکا و «سید حسین موسویان» سفیر سابق ایران در آلمان و مذاکرهکننده پیشین هستهای در مقاله جدید خود که در آوریل ۲۰۱۳ تحت عنوان «مذاکرات هستهای ایران: دیپلماسی شهروندی اعتمادساز خواهد بود»[۱۳۸] در نشریه «کریستین ساینس مانیتور»[۱۳۹] منتشر شد، از دو دولت ایران و آمریکا خواستهاند تا زمینه های لازم برای ایجاد اعتماد متقابل را فراهم آورند. این دو در این مقاله خاطرنشان ساختهاند: این دو کشور میتوانند برای رسیدن به صلح با هم همکاری کنند، اما راه های دیگری غیر از دیپلماسی متعارف وجود دارد که می تواند دو ملت را به هم نزدیک کند و بین دو کشور در نهایت اعتمادسازی به وجود آید. لذا باید شهروندان و گروه های مختلف دو کشور با هم وارد گفتگو شده تا درک متقابل طرفین رشد یابد. (موسویان و میلر، ۲۰۱۳)
اما موانعی برای دیدار و گفتگو بین ایرانیان و آمریکایی وجود دارد، اکنون صدور ویزا برای اتباع هر دو کشور به سختی صورت میگیرد که باید برطرف شود. محدودیتهای قانونی مالی و تجاری که دولت آمریکا علیه ایران اعمال کرده است، مراوده تجاری بخشهای غیردولتی دو کشور را محدود کرده است که باید از بین برود. این در حالی است که دشمنی بین ملت ایران و آمریکا وجود ندارد و تاکنون به ندرت احساساتی علیه مردم ایران در آمریکا یا علیه مردم آمریکا در ایران دیده شده است. پیام نوروزی باراک اوباما و پیام رئیس جمهور سابق ایران سید محمد خاتمی پس از حادثه یازده سپتامبر این معنا را تایید می کند. این دو در پایان مقاله میافزایند: تا زمانی که دولت ایران و آمریکا بتوانند در مورد موضوعات جدی با هم وارد گفتگو شوند، دو دولت باید شرایط را برای گفتگو و رابطه دو ملت فراهم کنند. (همان، ۲۰۱۳)
۲ – ۹ گونه های دیپلماسی شهروندی
۲ – ۹ – ۱ گونه دیپلماسی شهروندی مستقل
در آن دسته از کشورهایی که دولت از مشروعیت لازم در میان مردم کشور برخوردار نیست، نوع دیگری از دیپلماسی شهروندی در جریان است که فعالیتهای آن در راستای فعالیتهای رسمی دیپلماتیک آن کشور انجام نمیگردد و در تقابل با آن است. این امر به ویژه در نظامهایی قابل مشاهده است که رفتارها و اقدامات یک نظام سیاسی در صحنه سیاست بینالملل، ارتباطی به منافع ملی کشور و مردم آن نداشته باشد؛ بلکه اقدامات مزبور صرفاً از خواسته ها و منافع گروهی از اقلیت سرچشمه میگیرد که برای حفظ موقعیت خویش، آن را بر اساس منافع ملی توجیه می کنند. در چنین شرایطی، شهروندان عادی تلاش می کنند تا با بهره گرفتن از ابزارها و وسایل گوناگون از جمله ابزارهای ارتباطی، با شهروندان کشورهای دیگر ارتباط برقرار کنند؛ تا علاوه بر ارائه تصویری مطلوب از کشور متبوع خود در اذهان عمومی، در نهایت بتوانند بر جهتگیری سیاسی سایر کشورها نسبت به کشور خود تاثیرگذار باشند. چنین شهروندانی در حقیقت دیپلماتهایی غیررسمی هستند که در جهت دستیابی به اهداف و منافع ملی، در تلاشند تا نقش مؤثری ایفا کنند.
۲– ۹ – ۲ گونه دیپلماسی شهروندی وابسته
هنگامی که دیپلماسی شهروندی با دیپلماسی رسمی یک کشور همسو و همجهت باشد، فعالیتهایی که در چهارچوب دیپلماسی شهروندی انجام میگیرد، جزئی از دیپلماسی عمومی آن کشور محسوب می شود که توسط سیاستمداران و مقامات رسمی آن کشور نیز هدایت و کنترل میگردد. این نوع از دیپلماسی شهروندی، هم اکنون در ایالات متحده آمریکا، که به ویژه در پیشبرد دیپلماسی عمومی در جهان، سابقهای طولانی و قابل توجه داشته است، در حال اجراست. در همین ارتباط، روز ۱۶ فوریه ۲۰۱۱، از سوی دولت آمریکا به عنوان روز دیپلماسی شهروندی، انتخاب گردید و سنای آمریکا، قطعنامه ۶۰۳ را به مناسبت تصویب این روز صادر کرد. در این قطعنامه آمده است، دیپلماسی شهروندی، توانایی افزایش درک صحیح آمریکا از فرهنگهای خارجی و درک متقابل جامعه بینالمللی از فرهنگ آمریکا، ساختارشکنی موثر، نمایان ساختن تفاوتها، تاکید بر ویژگیهای مشترک انسان و گسترش روابط انسانی مورد نیاز برای برقراری روابط مسالمتآمیزتر بین کشورها را داراست. در همین ارتباط، تکتک شهروندان آمریکایی وظیفه دارند با پیوند زدن فرهنگها، روابط متقابل سودمندی به واسطه تبادلات بینالمللی ایجاد کنند و به توسعه روابط خارجی سازنده آمریکا کمک نمایند. این نوع دیپلماسی شهروندی، همان دیپلماسی عمومی است که فعالیتهای آن بیش از پیش به سازمانها، گروه ها و فعالان بخش خصوصی واگذار شده است. در همین ارتباط و برای بررسی نقش شهروندان و نهادهای بخش خصوصی در شکلدهی روابط خارجی آمریکا، گروهی متشکل از ۴۰۰ نفر برای شرکت در «اجلاس و طرح آمریکا برای دیپلماسی شهروندی جهانی»[۱۴۰] در واشنگتن گردهم آمدند. این رویداد که از ۱۶ تا ۱۹ نوامبر۲۰۱۰ جریان داشت، به بررسی این امر پرداخت که شهروندان دیپلمات آمریکایی چگونه میتوانند به شکلدهی روابط خارجی آمریکا در قرن ۲۱ کمک کنند. در ادامه این بخش، «خصوصیسازی دیپلماسی عمومی» به تفصیل مورد بررسی قرار گرفته است.
۲-۱۰ خصوصی شدن دیپلماسی عمومی
ایالات متحده آمریکا از جمله کشورهایی است که در تلاش است تا از فعالیتهای بخش خصوصی در دیپلماسی عمومی خود استفاده کند. با توجه به افزایش نقش بخش خصوصی در دیپلماسی عمومی آمریکا، اندیشه و تفکر، در توسعه مشارکت بخش خصوصی، ضروری مینماید؛ به طوری که باید جنبه های مثبت و منفی واگذاری مسئولیتهای دیپلماسی عمومی به بخش خصوصی، مورد توجه قرار گیرد. گرچه بخش خصوصی به طور قابلتوجهی به روابط ایالات متحده کمک می کند، اما دیپلماسی عمومی ایالات متحده، به تمهیداتی نیازمند است که بتواند در طولانیمدت، موفقیت آن را تضمین کند. به نظر میرسد به کارگیری بخش خصوصی در دیپلماسی عمومی آمریکا، طرفدارانی دارد. ناظران و سیاستمداران ایالات متحده معتقدند که نجات دیپلماسی عمومی آمریکا، ممکن است در دستان بخش خصوصی باشد. آنان بر این عقیدهاند که اصلاح دیپلماسی عمومی ایالات متحده، تا اندازهای و نه کاملاً، وظیفه نهادهای خصوصی است. به گفته یکی از متخصصان روابط عمومی، «مایکل هولتزمن»[۱۴۱]، دیپلماسی عمومی، بسیار مهمتر از آن است که به عهدۀ دیپلماتهای حرفهای گذاشته شود.!
دیپلماسی عمومی خصوصیشده، چیست؟ مسئولیت ها و وظایف نهادها و افراد خصوصی، در پیشبرد رسالت دیپلماسی عمومی چیست؟ و چه کسی آنها را تعریف و تبیین می کند؟ پاسخ به این سوالات را میتوان در مقالهای با عنوان «دیپلماسی عمومی خصوصیشده»[۱۴۲]نوشته «کتی فیتز پاتریک»[۱۴۳] یافت که در کتاب «فلیپ سب»[۱۴۴] با عنوان «به سوی دیپلماسی عمومی نوین»[۱۴۵] انتشار یافته است.
در اوایل سال ۲۰۰۷، معاون وزارت امور خارجه در دیپلماسی عمومی و روابط عمومی، «کارن هیوز»[۱۴۶]، میزبان «فعالان بخش خصوصی در دیپلماسی عمومی» بود. در این نشست، ۱۵۰ متخصص برتر روابط عمومی و مدیران وزارت امور خارجه آمریکا، برای داشتن مشارکت بیشتر در دیپلماسی عمومی آمریکا گردهم آمده بودند. پیشنهادات زیادی در این نشست ارائه گردید: ارتقاء و اشاعه فرهنگ و ارزشهای آمریکایی، تلاش برای درک بیشتر جامعه آمریکایی از طریق ایجاد گروهی از «ماموران بخش خارجی» که از مراودات بین المللی حمایت کنند، تبدیل دیپلماسی رسانهای به عنصر اساسی روابط عمومی بین المللی، از طریق گسترش و توسعه فعالیتهای مرتبط. برای تشویق چنین تلاشهایی، «کاندولیزا رایس»[۱۴۷]، وزیر امور خارجه اسبق ایالات متحده، جایزه بنجامین فرانکلین را برای آن دسته از شرکتها، آکادمیها، موسسات پژوهشی و سایر موسسات غیردولتی، که بیشترین تلاش را برای ارتقاء تصویر ایالات متحده از طریق تفاهم میانفرهنگی در خارج از کشور انجام داده باشند، تعیین نمود. کارن هیوز، در همان سال از سمت خود استعفا داد؛ اما بلافاصله موسسهای برای گسترش مشارکت بخش خصوصی در دیپلماسی عمومی تاسیس نمود که بتواند در این زمینه، ابتکارات هر دو بخش دولتی و خصوصی را عهدهدار باشد. (فیتزپاتریک، ۲۰۰۹، ص۱۵۶)
پس از حادثه ۱۱ سپتامبر، محققان و اندیشمندان زیادی، هم از سوی دولت و هم از سوی نهادهای خصوصی، بر لزوم مداخله بخش خصوصی در دیپلماسی عمومی آمریکا، تاکید زیادی نموده اند. در بررسیهای به عمل آمده توسط «کروکر اسنو»[۱۴۸]، مدیر بخش دیپلماسی عمومی در «دانشکده حقوق و دیپلماسی فلچر»[۱۴۹]، این نتیجه حاصل شده است که چرخش دیپلماسی عمومی به سوی بخش خصوصی در آمریکا، ناشی از کاهش اعتبار ایالات متحده در نزد جهانیان است که به دلیل اتخاذ سیاستهای غیرمتعارف از سوی دولتهای مختلف این کشور بوده است. علاوه بر این، از نظر او، بهترین و موثرترین ابتکارات در حوزه دیپلماسی عمومی، مربوط به بخش خصوصی و غیر دولتی است. (همان، ص۱۵۶)
هرگاه صحبت از مداخله بازیگران غیردولتی در دیپلماسی عمومی مطرح میگردد، این طور به نظر میرسد که بخش خصوصی، توانایی انجام آن کاری را دارد که ممکن است خود دولت، توانایی و یا منابع انجام آن را نداشته باشد. به طور مثال، «دینا پاول»[۱۵۰]، معاون کارن هیوز، معتقد است: «دیپلماسی عمومی، تنها وظیفۀ دولت نیست و ما به عنوان شهروندان آمریکایی، به موفقیتهای بیشتری نائل خواهیم آمد، اگر با سازمانهای غیردولتی، مؤسسات آکادمیک و مؤسسات فرهنگی-هنری و همه آمریکاییها همکاری کرده و با هم مشارکت داشته باشیم». «بروس گرگوری»[۱۵۱]، رئیس موسسۀ دیپلماسی عمومی در دانشگاه جورج واشنگتن، نیز معتقد است: «دیپلماسی عمومی، بدون مشارکت بخش خصوصی، نمیتواند فعالیت کند. وی خاطرنشان میسازد که سازمانهای غیردولتی، مدت زمان زیادی است که در سرمایه گذاری و اداره مبادلات بین المللی و اجرای برنامه های دموکراتیزهسازی، فعال هستند. در عوض، مقامات دیپلماسی عمومی ایالات متحده، حالا در جستوجوی یافتن راه های نفوذ به استعدادها و خلاقیت بخش خصوصی هستند تا بتوانند ظرفیت عملیاتی خود را در حوزه های دانش بالا ببرند؛ خدمات و مهارت های خود را توسعه دهند و بازخوردها را ارزیابی کنند. (همان، ص ۱۵۹)
البته، مدت زمان زیادی است که معلوم شده دولت ایالات متحده، انحصار ریشهکنی اقدامات ضد آمریکایی و همچنین، ارتقاء تصویر آمریکا در جهان را در اختیار ندارد؛ به طور مثال، «ادمون گویلیون»[۱۵۲]، رئیس سابق دانشکده حقوق و دیپلماسی فلچر (که با ابداع اصطلاح «دیپلماسی عمومی» در سال ۱۹۶۵ به شهرت رسید)، در آن زمان خاطرنشان کرد که دیپلماسی عمومی، تعامل گروه ها و منافع خصوصی در یک کشور، با گروه ها و منافع خصوصی کشور دیگر را شامل می شود. ضمن اینکه ممکن است برخی بگویند که چنین تعاملهایی، فیالنفسه، دیپلماسی عمومی نیستند؛ اما حقیقت این است که گروه های خصوصی که در روابط بین المللی ایالات متحده تاثیرگذارند، بطور گستردهای در سراسر تاریخ این ملت، به رسمیت شناخته شده اند. بهرحال، آن چیزی که جدید است، میزان مداخله بازیگران غیردولتی در دیپلماسی عمومی ایالات متحده میباشد. یقیناً، تلاش های اخیر، مانند تلاشهایی که قبلاً ذکر شد، سطح بالایی از فعالیتهای روابطعمومی بین المللی، که برای تاثیرگذاری بر دیدگاه های ملتهای خارجی راجع به ایالات متحده، طراحی شده اند را نشان میدهد. آنها همچنین نشان می دهند که بخش خصوصی ممکن است تاثیر زیادی بر تعریف آیندۀ خصوصیسازی دیپلماسی عمومی ایالات متحده، داشته باشد. (همان، ص ۱۶۰)
در تجسم آیندۀ احتمالی دیپلماسی، «آلن هنریکسون»[۱۵۳]از دانشکده حقوق و دیپلماسی فلچر، سناریویی ارائه کرده است که در آن، دیپلماسی دولتی با ساختارهای رسمی و شیوه های بوروکراتیکاش، ممکن است توسط بازیگران غیردولتی که فعالیتها و روندهای روابط بین المللی خودشان را ایجاد می کنند، کنار گذاشته شود. هنریکسون میگوید: «خصوصیسازی سیاست خارجی و دیپلماسی ممکن است عادیتر و پذیرفتنیتر شود. دیپلماسی حرفهای باید انطباق یا اصلاحات عمیقی انجام دهد و از آنجا که با رقیب قویتری مواجه است، ناگزیر می شود از اقدامات و شیوه های آن تقلید نماید.» (همان، ص ۱۶۱)
شعار طرفداران خصوصیسازی دیپلماسی عمومی این است که نهادهای خصوصی میتوانند فعالیتهای دولت را سریعتر، بهتر و ارزانتر از آنی که دولت انجام میدهد، انجام دهند. در متون مربوط به دیپلماسی عمومی، مزایایی که اغلب مورد توجه قرار میگیرند، عبارتند از: کارایی، خبرهگی، اعتبار و هزینه. در مقابل معایب بالقوۀ افزایش مداخله بخش خصوصی در دیپلماسی عمومی ایالات متحده، توجه اندکی را در مطبوعات حرفهای و تخصصی به خود اختصاص داده است. اما، بهرحال قبل از اینکه خصوصیسازی، به عنوان یک پارادایم برای دیپلماسی عمومی آمریکایی تایید شود، تعدادی از معایب بالقوه آن، حتماً باید نشان داده شود. فیتزپاتریک معایب بالقوه آن را در موضوعات مربوط به کنترل، پاسخگویی و ماموریت معرفی می کند که باید به طور اخص، در ارزیابی شرایط مطلوب و منافع بلندمدت خصوصیسازی، قابل توجه باشد.
۲ – ۱۱ نقش رسانههای نوین در پیشبرد دیپلماسی شهروندی
دیپلماسی شهروندی مستلزم برقراری ارتباط است و مبتنی برگسترش و اشاعه منافع مشترک میان فرهنگها، زبانها و ملیتهای مختلف است. ظهور اینترنت، امکان برقراری ارتباطات را فراهم آورد و پیدایش جوامع جدیدی را امکان پذیر ساخت و بدین وسیله فرصتهای جدیدی برای شهروندان ایجاد نمود تا به عنوان دیپلمات به ایفای نقش بپردازند.
اشکال ارتباطی مبتنی بر اینترنت، نسبت به رسانههای سنتی تفاوتهای زیادی دارند که قابل توجهترین ویژگیشان در ارتباط با مبحث مورد نظر (دیپلماسی شهروندی)، هزینه کمتر و انعطافپذیری بیشترشان است که به کاربران اجازه میدهد که هر زمان و هر طور که بخواهند ارتباط برقرار کنند. همین مسئله، همه جنبه های زندگی را تحتتاثیر قرار داده و به طور طبیعی بر توانایی افراد در برقراری ارتباطات بین المللی، تاثیر گذاشته است. آنچه که امروزه به عنوان وب۲ شناخته می شود، به ویژه برای تلاش های دیپلماسی شهروندی بسیار مناسب بوده؛ چرا که به مردم سراسر دنیا اجازه میدهد در یک زمان واقعی، پیامها و گفتگوها را به طور مشترک تولید، منتشر و مورد استفاده قرار دهند.
البته در مورد تعداد ابزارهای موجود برای فراهم کردن ارتباط میان مردم تردید وجود دارد و موانع جدی زیادی همچنان باقی است. مهمترین موانع موجود در برقراری ارتباط میان مردم کشورهای مختلف «زبان» و «دسترسی» به یکدیگر است. مانع زبان با وجود پیشرفتهای چشمگیر در آموزش زبان دوم در سراسر دنیا، هنوز هم یک مانع کاملا جدی به شمار میرود. ابزارهای ترجمه آنلاین، مانند «گوگل ترانسلیت»[۱۵۴] و «یاهو بابلفیش»[۱۵۵]، ترجمه سریع را امکان پذیر کرده اند؛ اما صحت و دقت متون ترجمه شده مطلوب نیست. بعلاوه، دسترسی به اینترنت در سراسر دنیا همچنان محدود است و حدود ۲ میلیارد نفر، تخمین زده می شود. تکنولوژی تلفن همراه و پیامک نسبت به استفاده از اینترنت بسیار فراگیرتر است و به سرعت در حال افزایش است (در حدود ۵ میلیارد اشتراک تلفن همراه در سراسر دنیا وجود دارد). به علت اختلاف هزینهها، دسترسی به شبکه و پایگاه های گیرنده-فرستنده میان کشورها، ظرفیت آنها برای از سرگیری و ادامه برنامه ها و استراتژیها در این مرحله را محدود میسازد. (ناصر و تاتووسیان، ۲۰۱۰)
فرم در حال بارگذاری ...