وبلاگ

توضیح وبلاگ من

پروژه های پژوهشی درباره دیوان غنی کشمیری (مقدّمه، تصحیح، تعلیق)- فایل ۳۳

 
تاریخ: 04-08-00
نویسنده: فاطمه کرمانی
 

به دور ماه رخت شمع هر کجا باشد

 

 

 

گلیم بخت سیاهش به زیر پا باشد

 

 

 

کسی به روز جزا سرخ رو تواند شد

 

 

 

که خاک پای شهیدان کربلا باشد

 

 

 

شود به راه یقین پیر دستگیر تو را

 

 

 

امام سبحه گر از خاک کربلا باشد

 

 

 

در جایی دیگر، شاهدی بر سنّی بودن خویش به دست می­دهد:

 

 

دفع شد وسواس خاطر از نماز با حضور

 

 

 

ما به دست بسته وا کردیم قفل بسته را

 

 

 

که این بیت اشاره­ای است به حالت نمازگزار در هنگام خواندن حمد و سوره. نشانه سنّی مذهب بودن شاعر. در جایی دیگر، اشاراتی به عقاید مذهبی خویش دارد که مطابق عقاید امامیه است، از این جهت، احتمالاً در کلام، پیرو معتزله است.
اوضاع سیاسی و ادبی عصر شاعر:
۲-۲-۵ تاریخ سیاسی دوران حیات غنی
در باب زندگی، مذهب و حتّی تاریخ وفات غنی، آشنایی با پادشاهان گورکانی هند(بابریان)، از ملزومات هر پژوهشی است. با توجّه به تاریخ وفات غنی، به نظر می­رسد که او هم دوره اورنگ­زیب و پدرش شاه­جهان بوده است. به­ ویژه آن­که تاریخ وفات غنی در ۱۰۷۹ هجری، دوران فرمان­روایی اورنگ زیب است. دلیل اهمّیّت تاریخ بابریان، علاوه بر نقشی که در تاریخ هند داشته اند، کارکرد ویژه آن­ها در گسترش فرهنگ و هنر ایرانی در هندوستان است.
«بابُریان (یا گورکانیان /تیموریان هند) خاندان ترک نژاد مسلمان که از ۹۳۲ تا ۱۲۴۷ برافغانستان و هندوستان حکومت کردند. این خاندان به سبب انتساب به تیمور، در منابع اروپایی، «مغولان هند» خوانده شده ­اند. پایه­گذار این سلسله، بابر، فرزند عمرشیخ، ترک جغتایی بود. او به سبب درگیری­های داخلی با خان­هایش ناگزیر به ترک قندهار شد و به سبب قدرت گرفتن خان اوزبک و حمله­های او به قندهار و اطراف آنجا از ۹۰۳ تا ۹۱۰ در جایی قرار نداشت تا این­که در ۹۱۰ به کابل رفت اما حاکم آن­جا، شجاع بیگ که دست نشانده سلطان حسین بایقرا بود، او را به شهر راه نداد، از این­رو بابر از سلطان حسین درخواست کمک کرد. سلطان حسین نیز از شجاع بیگ خواست تا کابل را به بابر واگذارد و از همین زمان بود که بابر توانست در ۹۱۳ با کمک شاه اسماعیل صفوی، سمرقند را تسخیر کند و تا ۹۳۵ حکومتش را تا هندوستان گسترش دهد. پس از بابر، در ۹۳۶ همایون به حکومت رسید که از سویی با برادرانش، به ویژه، کامران میرزا، حاکم کابل و قندهار، و از سویی دیگر با شیرخان (شیرشاه) سوری، گرفتار دشمنی­ها و نبردهای مداوم بود. همایون در این نبردها شکست خورد و در ۹۵۱ به دربار شاه طهماسب صفوی پناه برد و قلمرو بابریان به دست سوریها افتاد. در ۹۶۲، همایون ، با یاری شاه صفوی دوباره کابل را تصرّف کرد و سپس بر پنجاب، دهلی تسلّط یافت، اما اندکی بعد درگذشت (حک :۹۶۳ـ۱۰۱۴) و اکبر پسر چهارده ساله اش از همسر ایرانی او، حمیده بانو بیگم، جانشین پدر شد. در زمان اکبر، حکومت بابریان به بالاترین درجه اعتبار رسید. در آغاز، بیرام خان ـ که شیعی مذهب بود ـ سرپرستی اکبر را به عهده گرفت؛ و این در درباری که بیشتر سنّی بودند، موجب تنش شد. گویا، به همین سبب ، اکبر در ۹۶۸ او را برکنار کرد و خود زمام امور را به دست گرفت. پس از چندی، بر لودی­ها پیروز شد و سرزمین­های از دست رفته را به دست آورد؛ سپس پایتخت را از دهلی به آگره منتقل کرد. او در فاصله ۹۷۱ تا ۹۸۴، گجرات، راجپوت و بنگال را تسخیر کرد و به یاری ابوالفضل، وزیرش، شورش­های آن نواحی را فرونشاند و نظم را بر قرار ساخت. با درگذشت داودخان کررانی، بنگال که منطقه بی­طرفی میان قلمرو بابریان و سرزمین دکن بود، ضمیمه هند شد. بدین ترتیب، در زمان اکبر هند به بیشترین حد وسعت خود رسید. او برای حکومت بر چنین سرزمین وسیعی قانون­های جدیدی وضع نمود، و هند را به پانزده ایالت تقسیم کرد.
پایان نامه - مقاله - پروژه
اکبر در دوره حکمرانی­اش، رفتار پسندیده­ای داشت. او که از سواد خواندن و نوشتن بی­بهره بود، دربار خود را محل آمد و شد ادیبان و عالمان کرد و به تدریج تحت تأثیر وزیرانش، ابوالفضل و برادر او فیضی، هم­چنین براثر نفوذ افکار اروپاییان در دربارهند نوعی تسامح دینی پیدا کرد که برخی آن را کنار نهادن اسلام تلقّی کردند، و به شورش­هایی دست یازیدند که اکبر آن­ها را فرونشاند، و سرانجام، در ۹۹۰ دین الهی خود را اعلام کرد اکبر در سال­های ۹۹۴ تا ۱۰۱۰ با تصرّف شهرهای خاندیش، اوریسه، برار، احمد نگر و دَسیرگَرْه ، قلمرو خود را گسترش داد و بالاخره در ۱۰۱۴ درگذشت و در قریه سِکندرَه، در جوار آگره، به خاک سپرده شد. پس از اکبر، پسر بزرگش جهانگیر که در زمان پدر ادّعای سلطنت داشت، بر تخت نشست. او در آغاز گرفتار ادّعای پسرش، خسرو، برای تاج و تخت شد، اما براو تسلّط یافت. سپس شورش سیک­ها را با کشتن رهبر آنان، گورُارجن سینگه، فرونشاند و همین عمل، کینه­ی سیک­ها را نسبت به پادشاهان بابری برانگیخت. در طول حکمرانی جهانگیر، برخی از ایالت­ها از هند جداشدند؛ غلامی حبشی، به نام ملک عنبر، احمدنگر را تسخیر کرد. بعضی از شهرهای دکن نیز از دست رفت. در همین زمان، به دلیل ادّعای ایران بر قندهار، جهانگیر ناگزیر در کابل اقامت گزید. در ۱۰۳۰، خرّم، ملّقب به شاه­جهان، برخی از ایالت­ها را دوباره تصرّف کرد؛ اما سال بعد که شاه عبّاس قندهار را تسخیر کرد، شاه جهان از فرمان پدر، مبنی بربازگرداندن این شهر، سرپیچید و آشکارا ادّعای سلطنت کرد. جهانگیر قدرت اکبر را نداشت و تحت نفوذ همسر ایرانی اش، نُور جهان بود که به تدریج سررشته حکومت را به دست گرفت و خانواده و نزدیکان ایرانی اش را در امور مملکتی هند دخالت داد و در زمان او بسیاری از رجال ایرانی به هند رفتند و به مناصب مهمّی در دربار بابریان رسیدند با مرگ جهانگیر در ۱۰۳۷، شاه جهان به سلطنت رسید. او که از آغاز گرفتار کش­مکش­های داخلی با برادران بود، شورش خان جهان سوری، نایب السلطنه دکن، و شورش مراتهه­ها را سرکوب کرد و در ۱۰۴۵ با بیجاپور پیمان صلح بست. سپس اورنگ زیب را فرمانده کل و نایب السلطنه دکن کرد و برای پس گرفتن قندهار و بلخ، به لشکرکشی بی­ثمری دست زد. بیماری شاه جهان در ۱۰۶۷ موجب بروز کش­مکش میان پسران او شد، تا این­که اورنگ زیب، ملقّب به عالم­گیر (حک :۱۰۶۸ـ۱۱۱۸) برتخت نشست. اما پیش از آن، شیواجی، رهبر مراتهه­ها، دکن را غارت کرد؛ گرچه در ۱۰۷۶ تسلیم بابریان شد. در ۱۰۸۲، هنگامی که اورنگ­زیب شورش­های یوسف را در حسن آباد سرکوب می­کرد، شیواجی باردیگر دکن را تاراج و اعلام استقلال کرد. در ۱۰۹۳، اورنگ زیب، به دکن بازگشت و ۲۵ سال در آنجا گرفتار جنگ و گریز بود، تا سرانجام دکن را به قلمرو بابریان بازگرداند اما اورنگ زیب به دلیل تحت فشار قراردادن شیعه­ها و هندی­ها و با کنار گذاشتن رجال ایرانی از مناصب مهمّ دولتی پایه­ های حکومتش را ضعیف کرد و در هند و به ویژه ایالات جنوبی آن اغتشاشات بسیاری روی داد. از همین دوره­، قدرت پادشاهان بابری، به دلیل جنگ­های طولانی و صرف هزینه­ های زیاد، روبه کاهش گذاشت. اورنگ زیب در ۱۱۱۸ در اورنگ آباد درگذشت و پسرش محمّدمعظم، ملّقب به شاه عالم بهادرشاه (حک :۱۱۱۸ـ۱۱۲۴) برتخت نشست.»(با تخلیص: د.اسلام)[۹]
۲-۲-۶ غنی و حکومت
این­که غنی به مقام ملک­الشعرایی نرسیده است، شاید به دلیل این است که عمری زیر سایه شهرت صائب زیسته است. نکته این­جاست که چرا او را شاعر دربار نمی­دانند و نمی­بینند. غنی، شاعر دربار نیست. چه او مدیحه­سرا نیست. او افتخار می­ کند که از کسی صله­ای نگرفته است:

 

 

غنی چرا صله شعر از کسی گیرد

 

 

 

همین بس است که شعرش گرفت عالم را

 

 

 

در حقیقت وی مدیحه­گویی را موجب ننگ و گرفتن صله را باعث بدنامی می­پنداشت:

 

 

ممنون دست کوته خویشم که پیش کس


فرم در حال بارگذاری ...

« دانلود منابع پایان نامه درباره ارزیابی عوامل استقرار مدارس هوشمند از دیدگاه ...شناسایی و اولویت بندی عوامل موثر بر رفتار خریداران ماشین آلات راهسازی در ... »
 
مداحی های محرم