اما به نظر یانگ انسجام گرایان میتوانند مقدمه «۴» اشکال واکر را پاسخ دهند تا از این رو استدلالی که ایشان برای تکمیل اشکال راسل، انجام دادند، عقیم شود و باز پاسخ به استدلال راسل مصون از اشکال باقی بماند. لذا این گونه به واکر پاسخ می دهند که ما میتوانیم بدون اینکه به شروط صدق عینی خارجی مترصد شویم، هم توجیهای بر صدق باور واقعی و طرد کردن نظامهای معین بدیل ارائه کنیم و هم به تسلسل دچار نگردیم.[۱۹۴]
ایشان میگوید انسجام گرایان با خوشحالی قبول می کنند که واقعیاتی در باب اینکه کدام نظام را باید قبول کنند، وجود دارد؛ اما این کار ایشان با دیدگاه آنها در تعارض نیست؛ چرا که همچنانکه در استدلال یانگ بر انسجام گرایی توضیح دادیم ایشان میگویند که ولو اینکه واقعیت خارجی باشد، اما شروط صدق گزارهها، شروطیاند که در تحت آنها این گزارهها در انسجام با نظام معین در میآیند که از زمره همین گزارهها، گزارههای در باب اینکه کدام نظام، نظام معین میباشد، هستند. ما بین واقعیات و شروط صدق آنها تمیز قائل میشویم و با این کار اشکال تعیین به تقریر واکر، حل می شود؛ چرا که مغالطه ایشان این است که صدق نظریه مطابقت را بسیار با ظرافت و دقت، ایشان پیش فرض گرفتند. واکر بسیار موشکافانه فرض می کند که واقعیات عینی شروط صدق همه گزارهها هستند و از آنجا که ما قبول میکردیم یک واقعیتی در باب آنچه مردم به آن اعتقاد دارند، هست؛ یعنی یک واقعیت در باب نظام مورد قبول ما است، آنگاه به نظر میرسید که ما چارهای جز قبول نظریه مطاقبت نداریم و برای اثبات باور واقعی بودن آن باید متوسل به شروط صدق عینی بشویم؛ اما نظریه انسجام صدق، همچنانکه گفتیم، میگوید که واقعیات شروط صدق گزارهها نیستند.
یانگ میگوید این تبیین ما ولو منجر به تسلسل می شود، اما این تسلسل لازمهی درستی برای نظریه ما میباشد و انسجام گرایان مشکلی راجع به آن ندارند؛ چرا که این تسلسل از نوع تسلسل باطل نیست و حتی نظریه مطابقت صدق نیز با مشابه همین مشکل تسلسل روبروست. بیان مشکل تسلسل این است که اگر ما بگوییم که الف صادق است اگر و تنها اگر که آن در انسجام با مجموعه معینی از گزارهها باشد، ما میتوانیم این پرسش را در خود این شروط صدق ببریم و بپرسیم که شروط صدق خود این« الف در انسجام با مجموعه معین از گزارهها میباشد» چیست؟ روشن است که چنین پرسشی نقطه شروع یک تسلسل را برای ما رقم میزند اما چنان که گفتیم جای نگرانی برای این تسلسل نیست. میتوان با فرض اینکه نظریه انسجام، تبیینی از شروط صدقِ همه گزارهها را بدهد، احتمال این تسلسل را در نظر داشت. چنانکه گفتیم، نظریه مطابقت نیز با تسلسل غیر محالی مشابه این نیز مواجه میباشد؛ چرا که این نظریه بیان می کند که یک گزاره صادق است، اگر و تنها اگر که آن مطابق با شرایط واحوال عینی خاصی باشد. حالا میتوانیم بپرسیم شروط صدق این گزاره« الف مطابق با شرایط و احوال عینی خاصی است» چیست؟ ایشان باید بگویند که گزاره« الف مطابق با شرایط و احوال عینی خاصی است» صادق است اگر و تنها اگر آن مطابق با شروط عینی خاصی باشد و همین طور … ؛ اما این مشکل زا برای نظریه صدق نیست. ( Young, 2001, pp 97-98)
۱-۴-۷-۳٫ استدلال بر عدم امکان فرض نظامهای متعارضِ منسجم از منظر شناسا
اما هنوز پاسخ ما به واکر در باب اینکه چگونه شما به این باور واقعی دست پیدا میکنید، تکمیل نشده است. ما باید بگوییم گزارههای کدام نظام معین، به چه دلیلی درست میباشند و گزارههای نظامهای معین دیگر، به چه دلیل کاذب میباشند و خلاصه، معیار انتخاب ما برای یکی از این دو دسته نظام چیست؟ پاسخ کوتاه این است که بگوییم نظریه انسجام صدق، همان تبیینی را که راجع به صدق گزارههای دیگر میدهد، راجع به این گزارههای مورد بحث نیز میدهد. اما اشکالِ خفی، اینجا است که میگوید بالاخره گزارههایی هستند که در انسجام با نظامهایی میباشند که هیچ کس عقیده ندارد که آنها نظام معین باشد و شما معیاری برای زدودن این گزارها و این نظامها ندارید. یانگ در پاسخ میگوید[۱۹۵] راه حل این است که بگوییم تشخیص همه داوریها در باب صدق یا کذب گزارهایی که در انسجام با نظام معینی هستند: از نظرگاه و منظر[۱۹۶] یک نظام انجام می شود یا نظامهای مختلف. اگر از منظر چند نظام بخواهیم در نظر بگیریم، میگوییم که این فرض محال است و امکان ندارد. در ذیل علت این امر را تبیین خواهم کرد. اما اگر از منظر یک نظام بخواهیم نگاه کنیم، باید بگوییم از نظرگاه هر نظامی، نظامهای دیگر، نظام معین نیستند. پس در دو حالت اشکال واکر جواب داده می شود و ما براحتی تعیین میکنیم که چه نظامی، نظامِ معین میباشد؛ چرا که به هرحال، یک نظام معین بیشتر نداریم و همان را اخذ میکنیم و فرض دو نظام معینی که چنین گزارههای متعارضی را بخواهند توجیه کنند، فرضی است که مصداق خارجی امکان ندارد که داشته باشد.
اما اول بپردازیم به تبیین مدعای دوم که از نظرگاه هر نظامی، نظامهای دیگر، نظام معین نیستند. اجمال مطلب این است که فرض کنید ما میخواهیم ببینیم که یک نظامی، نظام معین میباشد یا نه. ما نظرگاه یک نظام را، قبول میکنیم که آن را نظام ۱ مینامیم. وقتی بقیه نظامها از نظرگاه نظام ۱ ملاحظه کنیم، دو فرض به وجود می آید: فرض اول اینکه از نظرگاه نظام ۱، نظام دیگر عبارت از برخی گزار ههای صرفاً خیالی میباشد که هیچ کس به آنها اعتقادی ندارد. فرض دوم این است که از نظرگاه او نظام دیگر نظامی خیالی نیست و برخی افراد به آن باور دارند، اما باور آنها به آن نظام برخطا میباشد؛ اما در هر دوی این فرض ها، نظام ۱ که نظرگاه خود او است، نظام معین است؛ چرا که او هیچ کدام از این دو نظام دیگر را نمیپذیرد و از منظر او ناسازگارند.
علت سخن مذکور را با استدلال، در ذیل نشان میدهیم که از نظرگاه هر نظامی، نظامهای دیگر، نظام معین نیستند. فرض کنید که دو نظام وجود دارد: نظام ۱ و نظام ۲ (که به اختصار ن ۱ و ن ۲ آنها را مینامم) در حالی که ن ۲ حاوی حداقل یک گزارهای میباشد که ناسازگار با گزارههای ن ۱ است. (چون اگر ناسازگار نباشد که مشکلی نداریم و از فرض اشکال خارج میشویم) حالا فرض کنیم که ن ۱ حاوی یک نظامی از گزارهها است که تصویر جامعی از جهان را ارائه می کند. ن ۱ شامل گزارههایی از ن ۲ نیز هست. حال برای ن ۱ دو فرض راجع به این گزاره امکان دارد: فرض اول اینکه ن ۱ گزارههایی که ن ۲ دارد را حاصل تخیل بداند که هیچ کس به آن اعتقاد ندارد. فرض دوم اینکه ن۱ شامل گزارههایی بشود که به نظر فاعل شناسا برخی از گزارهها در ن ۲ ناسازگار با شواهد در دسترس او میباشند و محصول روش شناسی معیوب یا خطاهای دیگری میباشند؛ هرچند که از منظر ن۱ برخی افراد، با این وجود، به این گزارها اعتقاد هم دارند. اما به هر حال، در هر دو صورت، این گزاره که ن ۲ نظام معین است در انسجام با نظرگاه ن ۱ نیست. پس ن ۲ نمیتواند نظام معین باشد؛ چرا که از منظر ن ۱، ن ۲ نظام سازگار که فرض ما در نظام معین بود، نیست؛ اما ن ۱ نظام معین است؛ چرا که از منظر او این نظام، نظام معین و درست میباشد.
اشکال واضحی که به این استدلال می شود گرفت این میباشد که ممکن است بگویید که ما میتوانیم نظرگاههای مختلفی از نظامها را داشته باشیم که از جمله آن نظرگاهها، آن نظامی که در برگیرنده گزارههای خیالی ن ۲ هم می شود، هست. اگر این امر ممکن باشد، دیگر انسجام گرایان راهی ندارند که بگویند « ن ۲ یک نظام معین است» کاذب است، درحالی که « ن ۱ نظام معین است» صادق میباشد. من گفتم که ما میتوانیم بگوییم که ن ۲ نظام معین نیست؛ چون من فرض کردم که از منظر ن ۱، آن یک مجموعه خیالات یا چیزهای دیگری از این سنخ است که به آن باور ندارم؛ اما یک کسی میگوید که از منظر ن ۲، ن ۲ یک نظام کاملاً دقیقی است، مثلاً آن از گزارههایی که ناشی از تحقیقات علمی هستند، ناشی شده است. ما برای اینکه این فرض را قبول کنیم و بگوییم که ن ۲ نظام معین است، صرفاً نیاز داریم که نظرگاه این نظام را قبول کنیم.
اما در پاسخ به این فرض میگوییم که شما در این صورت یا فقط این نظرگاه دوم را قبول داری که بازگشتت به همین فرض [ اول] است؛ چون از این نظرگاه داری نگاه میکنی و تحلیل پیش گفته مدعای ما را باز ثابت می کند یا میگویی که در عین قبول ن ۲ ، ن ۱ را هم قبول داری که این همان فرض دومی است که در فوق مطرح کردیم و در ذیل به آن میپردازیم.
ایشان میگوید که این فرض دوم امکان پذیرنیست؛ نمی شود چند نظرگاه داشت و از منظر نظامهای مختلف به باورها نگاه کرد؛ چرا که فاعل شناسا نمیتواند همین طور دلبخواهی و گطرهای نظامهای مختلف را مورد پذیرش قرار دهد. ایشان میگوید برای اینکه به صدق این ادعا پی ببریم، باید به این نکته توجه کنیم که از نظرگاه یک نظام، نظام دیگر، به ضرورت محتوای خاصی دارد؛ چون اگر عین همان بود که یک نظام میشدند. او خلاصه براساس نظامی از باورها را که داشته است، در مورد باورها و نظامهای دیگر دست به سنجش میزند، لذا نمی شود چند نظامِ باورِ مختلف داشته باشد؛ از این رو که نظام دیگر را یا سازگار با باورهای قبلی خود میبیند که آنرا اخذ می کند، و یا سازگار نیست که طرد می کند؛ پس او هر باوری را با باورهای قبل خود مورد تأمل قرار میدهد، اگر سازگار بودند، آنها را اخذ می کند و اگر نبودند اخذ نمیکند. از منظر ن ۱ حداقل برخی از گزارههای ن ۲ یا در رده خیالات معیوب جا میگیرند یا اینکه محصول پژوهشی معیوب قلمداد میشوند؛ چرا که اگر هیچ فرقی نداشته باشند، در حقیقت یک نظام میباشند و این خلف فرض ما است. در نتیجه از منظر ن ۱، ن ۲ ناسازگار با گزارههای نظام وی است؛ اما از آنجا که سازگاری شرط لازم نظام معین میباشد، پس ن۲ نظام معین نیست و آنرا ن ۱ اخذ نمیکند ولو اینکه برخی از گزارههای آن نیز درست باشد؛ اما خود آن گزارههای صادق هم از نظرگاه ن ۱ صادق شدند و با این کار نظام معین همین ن ۱ می شود.
اگر اشکال کنید که این سخن شما مبتنی بر پیش فرض شماست؛ چرا ما همیشه با نظام باورهای خود به سراغ نظامهای دیگر برویم و از این رو با توجه به باورهای قبلی خود مجبور به اخذ نظامِ سازگار و طرد ناسازگار با آن نظام باشیم، بلکه میگوییم که ما اصلاً قبل از ن۲ نظام قبلی- در مثال ما ن۱- را قبول نکنیم. ما لابشرط نسبت به نظامها باشیم. ایشان در پاسخ به این اشکال، میگوید که چنین فرضی امکان ندارد؛ چرا که ما هیچ وقت بدون باور نمیتوانیم باشیم، ما محصور باورهای خویش هستیم و خود را نمیتوانیم به کلی رها از باورهای خود بسازیم؛ ایشان از استعاره نویرات برای تبیین این مطلب استفاده می کند و بیان میدارد که ما نمیتوانیم از باورهای خود خالی شویم، مثل کشتی وسط دریا، فرض اینکه زمانی ما هیچ نظرگاهی نداشته باشیم، مقبول نیست و از نظر روانی محال است که انسان خودش را از تمام باورهای خویش رها سازد؛ لذا همیشه ما با یک نظام و باورهایی به سراغ باورها و نظامهای دیگر میرویم و مانند آن کشتی در عین استفاده از آن کشتی، آنرا تعمیر میکنیم.
اما یانگ در آخر متذکر می شود، به فرض اینکه نظریه انسجام صدق درست باشد، دیگر راهی نداریم که صد در صد بگوییم که فلان نظام، نظام معین است؛ از آنجا که ما تشخیص میدهیم همه گزارههای صادق من جمله گزارههای که در آنها نظامهای گزارهها، نظامهای معین هستند، فقط در محتوای نظام گزارهها، صادق هستند و نظامهایی که نظام معین میباشند، همیشه از نظرگاه یک نظام ارزیابی میشوند و روشن است که انسجام گرایان میگویند که هیچ نظامی جز نظام خود ایشان نظام معین نیست، بدون اینکه این گفته انسجام گرایان با دیدگاه ایشان در تعارض باشد. ( ibid, pp 98-100)
۸-۳٫ مخالفت با فهم عرفی
این اشکال بسیار بر علیه نظریه انسجام صدق مطرح شده است. مفاد این اشکال این است که نظریه انسجام صدق، آن قدر برخلاف طریق متعارف تفکر و صحبت نمودن روزمره ما است که باید حکم به محال بودن این نظریه و یا دست کم به بی معنایی آن کنیم؛ «چرا که این نظریه در پی این میباشد که به واژگان روزمره ما معنایی را بدهد که آنها نمی توانند چنین مفاد و معنایی را بدهند؛ [ چرا که ] صدق تابع باورها، نیست، بلکه مربوط به مطابقت [ باورها با] واقعیت خارجی است.» (Walker, 2001, p 131) و به خاطر پیوندی است که گزاره با واقعیت تجربی دارد و ما آن را این گونه به کار میبریم: وقتی ما در باب هستی درختان و دایناسورها سخن میگوییم، هستی اینها کاملاً مستقل از باور ما است، دایناسورها حتی زمانی که کسی نبود که باور و اندیشهای راجع به آنها داشته باشد، موجود بودند. این واقعیت که درختانی پیرامون ما، امروزه وجود دارد منوط به وجود ما انسانها نیست که باوری راجع به آنها داشته باشیم تا وجودشان صادق باشد.
۱-۸-۳٫ پاسخ واکر
واکر در پاسخ به این اشکال میگوید که این اشکال به انسجام گرایان وارد نیست. به عقیده ایشان، این اشکال تصویری کاریکاتوری از آنچه انسجام گرایان میگویند، به دست میدهد. خود ایشان در حالی که از منظر واکر مدعی این هستند که گزاره صادق، گزارهای است که مطابق با واقعیات خارجی باشد، به این نیز معتقدند که نظام منسجم باورها است که آنچه واقعیات فی نفسه هستند را معین می کند. انسجام گرایان نیز میتوانند بگویند که جهان به عنوان واقعیت عینی که مستقل از باور ما نسبت به آن است، وجود دارد. آنچه انسجام گرایان میگویند نیز همین مطلب است که توجه به آن، ما را به فهم آنچه انسجام گرایان میگویند، میرساند که اشیاء فی نفسه، امکان دارد متمایز از نحوهای که بر ما پدیدار میشوند، باشند. آنچه انسجام گرایان میگویند این است که ماهیتِ واقعیت عینی را ، نظام منسجم باورها معین می کند که این گفته ایشان با اینکه با نگرش فهم عرفی درباره اشیاء، مغایر میباشد، اما مسلماً به نحوی که مستلزم امر محالی باشد، آنچنانکه مستشکل فرض کرده است، نیست.
انسجام گرایان مشکلی با وجود دایناسورها قبل از اینکه اندیشه و باوری راجع به آنها باشد، هم ندارند؛ چرا که وجود دایناسورها قبل از انسانها، یک واقعیت علمی بوده و نظیر واقعیات دیگر علمی صادق است؛ به این جهت که آن با نظامی از باورهای علمی منسجم است. آنچه سبب اشتباه شده است، این فهم غلط است که با اندک مسامحهای میتوان آن را چنین تقریر کرد که برخی چنین تلقی کرده اند که انسجام گرایان وقتی در باب واقعیات من جمله واقعیتی مثل دایناسور سخن میگویند، مرادشان این است که این واقعیات را نظام باورهای ایشان ایجاد می کند و از این مطلب چنین نیتجه میگیرند که خوب حال که چنین است این واقعیات نمی توانند قبل از باور انسانها وجود داشته باشند؛ اما این تلقی از نظر انسجام گرایان غلط است؛ چرا که از منظر ایشان، نظام منسجم باورها، صدق هرگونه گزارهای راجع به گذشته را معین می کند بدون اینکه بگویند که آن باور واقعیت را تشکیل میدهد که از جمله این گزارهها، همین گزاره است که دایناسورها قبل از انسانها وجود داشته اند. (Walker, 2001, pp 131-132)
۹-۳٫ اشکال تاگارد
پال تاگارد[۱۹۷] در اول مقاله خویش برای اینکه استدلال کند که صدق، صرف انسجام نیست، استدلالی را ذکر می کند. ایشان میگوید اشکالات متعددی بر ضد نظریه انسجام صدق مطرح شده است که قصد بازگویی آنان را ندارم. اما برای رد اینکه صدق عبارت از انسجام نیست، یک استدلال بدیع مطرح میکنم. ایشان نظریه انسجام را چنین تعریف می کند که صدقِ یک بازنمود ( مرادشان گزارهای است که حکایت گری می کند ) عبارت از انسجام آن با بازنمودهای[۱۹۸] دیگر میباشد و نه مطابقت آن با جهان غیر ذهنی. ایشان در مقدمه مقاله خویش میگویند شواهد علمی محکمی مبنی بر این داریم که عالم بیشتر از ۱۰ بیلیون سال قبل وجود داشته است. اما بازنمایی آن از حدود کمتر از یک میلیون سال قبل با خلقت انسان ، به وجود آمده است؛ پس ما میتوانیم نتیجه بگیریم که جهان مستقل از هر بازنمود انسانی از بیلیونها سال قبل بوده است. ایشان در ادامه میگوید با توجه به این مقدمه میتوانیم اشکال خود را به این طریق بازگو کنیم :
« اگر جهان مستقل از بازنمودهای آن وجود داشته باشد، همچنانکه شواهد و قرائن تاریخی دال بر این امر میباشند آنگاه هدف از بازنمایی میباید توصیف جهان باشد و صرفاً مربوط به بازنمودهای دیگر نیست. استدلال من نظریه انسجام را رد نمیکند، بلکه نشان میدهد که نظریه انسجام به طرز غیر معقولی به اذهان جایگاه بسیار وسیعی در تشکیل صدق داده است. از این رو صدق باید عبارت باشد از گونه ای ارتباط میان بازنمودهای که در اذهان انسان […] و جهان، یافت می شود. » (Thagard, 2007, pp 29-30)
میتوان استدلال ایشان را این چنین تقریر کرد:
-
- اگر جهانِ مستقل از ذهن وجود داشته باشد آنگاه بازنمودهای ما، میباید بازنمودهای جهان باشند.
-
- جهان پیش از انسانها و بازنمودهای او که شامل بازنمودهای گزارهای او نیز است، موجود بود. برای اثبات این مقدمه تاگارد میگوید که تاریخ و علوم تجربی ما دلیل بر این مدعا هستند.
-
- بازنمودهای انسان که از زمرهی آنها بازنمودهای گزارهایاش هم میباشند، بازنمودهای جهانِ مستقل از ذهن هستند. ( از ۱ و ۲ ).
-
- گونه ای ارتباط میان بازنمودهای ذهنی ما و جهان خارج وجود دارد. ( از ۳ ).
-
- برای صدق این بازنمودها باید این ارتباط بین بازنمودهای ذهنی و جهان خارج را لحاظ کرد. ( از۴ ).
-
- در نظریه انسجام صدق، صدق یک گزاره، عبارت از صرفِ انسجام آن ، با بازنمودهای دیگر است.
-
- نظریه انسجام صدق، ارتباط بین بازنمودهای ذهنی و جهان خارج را لحاظ نمیکند؛ ( از ۶ ) چرا که بین باور و واقعیت ، در نظریه انسجام، هیچ پیوندی نیست.
-
- مقدمه « ۵» با مقدمه « ۷» در تناقض است.
-
- پس نظریه انسجام صدق باطل است. ( یعنی شرط کافی صدق نیست) ( از ۶ و ۸ ، ب.خ ).
ایشان میگوید این استدلال فی نفسه نشان نمیدهد که صدق عبارت از ارتباطی میان بازنمودها نیست؛ زیرا مدافع نظریه انسجام، خیلی راحت بر ضد استدلال ما میگوید که بازنمودی قبل از ایجاد انسان نبوده است و از این رو بازنمود صادقی نیز قبل از او نبوده است، لذا ایشان میگویند تنها راهی که انسجام گرایان میتوانند بدان شیوه ، این استدلال را رد بکنند، قبول گونه ای ایدهآلیسم است که ایشان با اشاره به برخی راه حلها آنها را ناتمام میدانند. پس با توجه به استدلال ایشان، تنها آنها میتوانند مقدمه اول استدلال را با تغییر و دگرگونی آن رد کنند و الا ملزم به پذیرش این لازمه هستند که گزارهها جهان را بازنمود می کنند و معنی این سخن با توجه به مقدماتی که ارائه کردیم این است که گزارهها حداقل حاوی برخی شروط صدقی باشند که نظریه مطابقت علی الادعا دارا میباشد. البته تنها راه قبول ایدهآلیسم میباشد، به شرطی که ما مقدمه « ۷» را قبول کنیم و الا اگر ما این مقدمه را حل کنیم و بیانی ارائه بدهیم که در عین اینکه حاوی نظریه انسجام صدق باشد، اما سبب گسست باور با واقعیت نباشد؛ یعنی با مقدمه « ۴» در تعارض نباشد، میتوانیم جواب این اشکال را بدهیم.
۱-۹-۳٫ پاسخ یانگ به اشکال تاگارد
یانگ به جای تکیه بر حل مشکل جدایی باور با واقعیت در نظریه انسجام، این اشکال را با رد مقدمه و فرض اول ایشان پاسخ میدهد و از این رو، استدلال تاگارد را عقیم می کند ( Young, 1996, ¶ ۴): ایشان نخست اشاره می کند که او در مقدمه اول میگوید بازنمودهای جهان « میباید باشند»، اما این استدلال با اضافهی این فعل کمکی مخدوش می شود؛ از این رو که محتمل می شود این گونه که ایشان ادعا می کند، باشد اما به هرحال، انسجام گرایان میتوانند در رد این مقدمه به ایشان چنین پاسخ بدهند که ما منکر این هستیم که گزارهها بازنمودهای جهان مستقل از ذهن ما باشند و معنای اینکه یک گزاره صادق است، این است که آن با نظام مشخصی از گزارهها حمایت و پشتیبانی می شود و لازمهای که مد نظر شما است، از صدقِ گزاره لازم نمیآید؛ از این رو، انسجام گرایان میتوانند بگویند که گزارهها بازنمودِ نظام باورها میباشند و آنها بازنمود جهان مستقل از ذهن نیستند. تصدیق به این هم که گزارهای وجود دارد، همان طور که الان گفتیم، بدین معنا است که نظامی از باورها مستلزم آن گزاره میباشند؛ به عبارت بهتر، « انسجام گرایان معتقداند ولو اینکه جهان مستقل از ذهنی وجود داشته باشد، لازمهی آن این نیست که « محل» بازنمودها گزارها، بازنمایی این جهان خارج از ذهن باشد.» ( ibid)؛ چرا که اگر انسجام گرایان به دلایل معرفت شناختی این نظریه را اتخاذ کرده باشند، ایشان میگویند که ما اصلاً نمیتوانیم از نظام باورهایمان «بیرون برویم». اگر ما نتوانیم به بیرون از نظام باورهایمان برویم، آنگاه فهم اینکه چگونه ما میتوانیم بگوییم که این گزارهها، بازنمود جهان مستقل از ذهن ما هستند، بسیار مشکل خواهد بود؛ پس به نظر یانگ، ما فکر میکنیم که این باور، دارد جهان خارج را بازنمایی می کند؛ اما در حقیقت این فکر و باور ما، خود یک باور دیگری است که ما داریم و از این رو چون هر باوری که فکر میکنیم بازنمایی از عالم خارج می کند، در حقیقت خود یک باور است، پس دیگر ما نمیتوانیم بگوییم که عالمی نفس الامری داریم که این باورها بازنمای آنها هستند.
۱۰-۳٫ اشکال تعالی
اشکال تعالی[۱۹۹] با نشان دادن اینکه نظریه انسجام صدق قادر به تبیین اینکه برخی گزارهها صادق میباشند، درحالی که با هیچ مجموعه ای از باورها در انسجام نیستند، به این دیدگاه حمله می کند. از منظر این اشکال راه رفع این اشکال این است که صدق یک گزاره در پیوند آن با واقعیت خارجی باشد تا حتی اگر صدق آن گزاره را شناسا نتواند فهم کند؛ اما در واقعیت آن رابطه صدق برقرار باشد. اما در نظریه انسجام چنین پیوندی ملحوظ نمی شود، پس این نظریه نمیتواند این اشکال را پاسخ گوید.
این اشکال این پیش فرض را دارد که صدق از حد هر مجموعه ای از باورها فراتر میرود. برای نشان دادن این مطلب میتوان چنین استدلال کرد: این مثال را در نظر بگیرید: گزاره « جان آستِن ده جمله در هفدهم نوامبرِ ۱۸۰۷ نوشت» یا صادق است و یا کاذب. اگر بگویید که آن کاذب میباشد، گزارهای دیگر در باب اینکه چه تعداد جمله ایشان در آن روز نوشته صادق میباشد، اما اگر این را بگوییم هیچ گزارهای در باب اینکه دقیقاً چه تعداد جمله آستِن در آن روز نوشته است، نمیتواند در انسجام با هیچ مجموعه ای از باورهای ما باشد، و ما همیشه با اطمینان خاطر میتوانیم فرض کنیم که هیچ یک از صور، در انسجام با مجموعه ای از باورهای ما قرار ندارد، اما در واقع یکی از آنها با واقعیت مطابق و دمساز است، اما در نظریه انسجام، چون باور با واقعیت چنین پیوندی را نمیتواند برقرار کند، لذا بر این اساس مخالفین نظریه انسجام چنین نیتجه میگیرند که دست کم یک گزارهی صادقی وجود دارد که در انسجام با هیچ مجموعه ای از باورها وجود ندارد ( Young, 1996, ¶ ۴)یا مثالی دیگر، هرگونه حقیقت مشخص درباره دیناسورها را که ما هیچ گاه نمیتوانیم بررسی کنیم و حتی به آن باور بیاوریم، در نظر بگیرید: مثلاً تعداد کل دایناسورها عدد فلان است، در این مورد، خلاصه یک عددی است که صادق است که به آن تعداد دایناسورها بوده اند؛ اما راجع به صدق این جمله، انسجام گرایان چیزی نمی توانند بگویند؛ چرا که در انسجام با هیچ مجموعه ای از باورهایمان نمیتواند باشد.
۱-۱۰-۳٫ پاسخ واکر
واکر میگوید که انسجام گرایان متعهد به این نیستند که صدق را منوط به جایی کنند که امکان بررسی آن گزاره زمانی باشد. ( هرچند برخی نظریات این کار را کرده اند) اما اگر نخواهیم این جواب را بدهیم که نظام منسجم عبارت از باورهای خدا هست؛ چرا که این تقریر دچار اشکالاتِ خاص خود میباشد، میتوانیم این را بگوییم که صدق عبارت از آنچه که با بهره گرفتن از بهترین اصول استدلال و استنتاج علمی به آن میرسیم، است و این برای معین کردن تعداد دایناسورها حتی اگر هیچ یک از ما هیچ گاه نتوانیم آن را معین کنیم، کفایت می کند.
پس حتی اگر تقریر واکر را هم در پاسخ به آن لحاظ نکنیم، این اشکال به همه تقریرهای نظریه انسجام وارد نمی باشد: تقریری که بیان می کند صدق عبارت از انسجام با باورهای موجود دانای کل و واقف به همه چیز است، مصون از این اشکال است؛ چرا که هر صدق و هر حقیقتی در انسجام با مجموعه ای از باورهای موجود دانای کل میباشد و لذا صدق فراتر از آن مجموعه نمیرود؛ اما غیر از این تقریر، همه تقریرهای دیگر نظریه انسجام مثل این سنخ از تقریرها که میگویند: صدق عبارت است از انسجام با مجموعه ای از گزارههای مورد اعتقاد فاعل شناسا با توجه به محدودیت علمیاش، به این اشکال دچار میگردند؛ چرا که از آنجا که موجودات محدود با توجه به محدودیت بررسی و پژوهش خود نمی توانند هر مسئله و پرسشی را حل کنند، ممکن است که صدق از حد آنچه در انسجام با باورهای ایشان است فراتر رود و ایشان دسترسی معرفتی شان به آن کوتاه باشد. (Walker, 2001, p 132)
۲-۱۰-۳٫ پاسخ یانگ
اما به نظر یانگ انسجام گرایان میتوانند براحتی از دیدگاه خویش بر ضد این اشکال دفاع کنند، بدین نحو که بگویند این اشکال مبتنی بر مصادره به مطلوب میباشد و از این رو که دچار این مصادره است به دیدگاه ما لطمهای وارد نمیکند. در تبیین اینکه چگونه این اشکال مصادر به مطلوب میباشد انسجام گرایان میتوانند بگویند که این اشکال از سوی طراحانش نوعاً بدون استدلال، بدینگونه طرح شده است که فرض کرده اند ممکن است که برخی از گزارهها صادق باشند چون به هر حال، در ارتباط با واقعیت عینیاند؛ اما آن گزارهها، در عین حال، در انسجام با هیچ مجموعه ای از باورها نیستند؛ اما پرسش اصلی انسجام گرایان این است که این فرض را شما از کجا آوردید؟ این فرض دقیقاً همان چیزی است که ما در نظریه انسجام منکر آن هستیم. ما وقتی صدق یک گزاره، را به انسجام یک باور با باورهای دیگر دانستیم، دیگر امکان ندارد که صدق یک گزارهای از محدودی باورهای ما فراتر برود که شما بر طبق آن به ما اشکال بکنید. پس مدافعان این سخن که صدق نمیتواند از انسجام با مجموعه ای از باورها فراتر رود، برای این دیدگاه خویش، بر ضد استدلال ما، که صدق فراتر از انسجام با مجموعه باورها نمیرود، باید با استدلال تحدی کنند، نه اینکه صرفاً این فرض را مطرح کنند که صدق نمیتواند از حد آنچه در انسجام با نظام مشخص است، فراتر برود! ( Young, 1996, ¶ ۴)
۱۱-۳٫ اشکال مک گین
کولین مک گین[۲۰۰] اشکال جدیدی را به نظریه انسجام گرایی وارد نموده است. او با پذیرش بطلان ایدهآلیسم با برهان خلف به نظریه انسجام گرایی اشکال وارد کرده است. البته ایشان این اشکال را هم زمان به عنوان ردی بر نظریه انسجام گرایی صدق و عمل گرایی صدق آورده است که ما فقط به تبیین ایشان در باب رد انسجام صدق اشاره میکنیم. ایشان ادعا می کند که لازمهی انسجام گرایی به دلیل گسست آن با واقعیت تجربی و عدم توجیه آن، قبول نوعی ایدهآلیسم میباشد و از آنجا که ایدهآلیسم باطل میباشد پس انسجام گرایی باطل است. (McGinn, 2002, pp 194-195)
تقریر استدلال ایشان در قالبِ مثالِ خودشان این چنین است که:
-
- تعهد به اینکه «چگونگی اشیاء وابسته به باور ما درباره آنها است» گونه ای ایدهآلیسم است.
-
- ایدهآلیسم باطل است؛ چرا که « چگونگی اشیاء وابسته به باور ما درباره آنها نیست»؛ بدین دلیل که از منظر ایشان بسیار بدیهی است که مثلاً برف می تواند از آسمان ببارد ولو اینکه باوری درباره باریدن برف از آسمان یا حتی هیچ باور دیگری نباشد.
-
- انسجام گرایان قائل به این دیدگاهاند که صدق یک باور منوط به انسجام آن با باورهای دیگر است. در مثال ما، یعنی گزاره « برف از آسمان میبارد» صادق است، اگر و تنها اگر که این باور که برف از آسمان میبارد، در انسجام با سایر باورها باشد.
-
- باتوجه به ترکیب دو شرطی[۲۰۱]که مفاد آن این است که P صادق است اگر و تنها اگر P، میگوییم برف از آسمان میبارد، اگر و تنها اگر اینکه باور برف ازآسمان میبارد در انسجام با باورهای دیگر باشد.
-
- انسجام گرایان باید متعهد به این شوند که P نیست مگر اینکه باور به P در انسجام با باورهای دیگر باشد؛ یعنی در مثال ما باید انسجام گرایان بگویند که باران از آسمان نمیتواند ببارد مگر اینکه باور به باریدن باران از آسمان، در انسجام با باورهای دیگر باشد. ( از ۳ و ۴ ).
- بنابر نظریه انسجام صدق « چگونگی اشیاء وابسته به باور ما درباره آنها است» ( از ۵).
فرم در حال بارگذاری ...