شکســته شــود نــام دستـــان ســـام ز زاول نگیــرد کســـی نیــــز نـــام
(فردوسی،۱۳۸۷: ۱۰۱۰و۱۰۱۱)
و سخن آخر در نام وننگ پهلوانان در شاهنامهی فردوسی این است که :« نام در نزد پهلوانان شاهنامه، به معنای: سربلندی،آوازهی نیک، افتخار،آبرو، نام داری، شجاعت، دلاوری و… به کار میرود.نام به هر کدام از معانی فوق که آمده باشد، عالی ترین محرک قهرمانان شاهنامه است.» (همان: ۱۱۳)
۴-۲-۱۰- فتوّت و جوانمردی پهلوانان شاهنامه
فتوّت و جوانمردی، بارزترین وضروریترین خصلت یک پهلوان است. جوانمردی زکات قدرت و زور یک پهلوان است وخدا هرچه بیشتر این خصلت را در کسی ببیند، قدرت اورا بیشتر میکند و به این خاطر، غالب پهلوانان، معلّم فتوّت وجوانمردی هستند.
نمونهی بارز جوانمردی نبرد سهراب با رستم است زمانی که سهراب رستم را بر زمین میزند دشنهای آبگون در میآورد تا سر رستم را از تنش جدا سازد.رستم که این گونه میبیند به او میگوید:
دگــرگــونــه تــر بــاشـد آییــن مــا جـــزیــن بــاشــد آرایـش دیـــن مـــا
کسـی کـــاو بـــه کشتــی نبــرد آورد ســــر مهتــــری زیــــر گـــــرد آورد
نخسـتین کــه پشـتش نهــد بــر زمیـن نبّــرد ســـرش گــرچـه بـاشـد بـه کـین
گـرش بـــار دیگـــر بـــه زیـــر آورد زافگنـــــندنــش نـــــام شیـــــر آورد
بــدان چــــاره از چنـــگ آن اژدهـــا همــی خـواست کـایـد ز کشتن رهــــا
دلیـــر جـــوان ســر بـــه گفتــار پیــر بـــداد و ببـــود ایــن سخـن دلپـذیــر
{یکــــی از دلــــی و دوم از زمـــــان ســـوم از جـــوانمـردیـش بــی گمــان}
رهــا کـرد زو دست و آمــد بــه دشـت چــوشیــری کــه بــر پیش آهـو گذشت
(فردوسی،۱۳۸۷: ۲۷۷)
بدین گونه سهراب در حالی که میتوانست به راحتّی رستم را بکشد، در کمال جوانمردی از خون حریف نامدار خود میگذرد و او را رها میسازد و به شکار کردن میپردازد. هومان هم بابت این کار بر سهراب خرده میگیرد که چرا شیری را که به دام آورده بودی رها کردی. امّا سهراب اندکی از کار خود پشیمان نبود. او سرنوشت خود را به قضا و قدر روزگار سپرده بود.
نمونه های دیگر جوانمردی واز خود گذشتگی پهلوانان شاهنامه کسانی چون :ایرج، کیخسرو، سیاوش هستند.فریدون ایرج را به جنگ برادرانش سلم و تور میخواند. ایرج جوانمردانه میخواهد، حتّی پادشاهی ایران را به برادرانش بدهد وسخن پدر را نمیپذیرد و مردانه با دل و جانی لبریزاز گذشت ومهربانی به دیدار سلم و تور میرود،امّا برادرانش ناجوانمردانه اور ا میکشند.ایرج در جواب اعتراض تور به پادشاهی او بر ایران زمین به او میگوید:
بــــدو گفت کــای مهتــر کـامـجــوی اگـــر کـــام دل خــواهـی آرام جـــوی
مــن ایـران نخـواهـم نـه خـاور نه چین نــه شـاهـی نــه گستــرده روی زمیـــن…
سـپــردم شمـــا را کـــلاه و نگـــــین بــدیـن روی بــا مــن مــداریـد کیـــن
مـــرا بـــا شمــا نیــست ننـگ ونبــرد روان را نبــایــد بــــریـن رنجــه کـــرد
زمـــانـــه نخــواهــم بـــه آزارتــــان اگــــر دور مــــانــم ز دیــــدارتــــان
(فردوسی:۱۳۸۷: ۶۲)
۴-۲-۱۱- نیکی و نکو کاری پهلوانان در شاهنامهی فردوسی
یکی دیگر از سجایای اخلاقی پهلوانان، نیکی و نکوکاری است، که در شاهنامهی فردوسی جایگاهی خاص دارد. بارزترین خصیصیهی یک پهلوان که نمود عینی دارد، نیکی کردن به مردم است. چیزی که همه از یک قهرمان انتظار دارند.
در طول حیات بشری به خصوص در ایران، مردم همواره شاهد حضور پهلوانان و قهرمانان محبوبی بودهاند که با حضور خود در کوچه وخیابان و متن جامعه از جان و مال و ناموس مردم صیانت میکردند و هرکجا ظلم و ستمی میدیدند، به میان میآمدند و آن راریشه کن میکردند. همین نیکی و نکوکاری پهلوانان باعث میشد که مردم به دیدهی احترام به آن ها بنگرند.
یکی دیگراز ارکان اندیشه های انسان دوستانهی فردوسی نیکی ونکوکاری است، که همیشه در نظر ایرانیان، به ویژه پهلوانان وقهرمانان نمودی عینی دارد.
در این خصوص ملا احمد میگوید:«در تاریخ افکار اجتماعی و اخلاقی مردمان ایرانینژاد، سنتهای قدیمی وغنی وجود دارد.در حیات برای نیکی و نکو کاری همیشه جایی هست و انسان بـاید از ایـن امـکان، مـدام استفـاده نمـوده از خـویش فقط نـام و کـار نیـک بـاقـی گذارد»: (ملااحمد،۱۳۸۸: ۵۷)
همـــه نیکـیـت بـــایـــد آغـــاز کـــرد چــو بـا نیـک نــامـان بــوی هـم نــورد
(فردوسی، ۱۳۸۷: ۵۹۲)
درشاهنامه رستم نمایندهی بزرگ نیروی نیکی و نکوکاری است و همیشه علیه بدی مبارزه میکند. وی برای گسترش نیکی ونابودی بیداد وستم حتّی به شاهان هم رحم نکرده است و هنگام رویارویی با اسفندیار به او خطاب میکند:
زمیـــن را ســراســـر همـــه گشتـــه ام بســی شـــاه بیـــداد گــــر کشتـــه ام
(فردوسی،۱۳۸۷ :.۱۰۰۵)
نکوکاری رستم بر کسی پوشیده نیست،اسفندیار که برای بستن دست رستم آمده ومیداند که باید با اوبجنگد؛ امّا از گفتن حقیقت ابایی ندارد و در مورد رستم چنین میگوید:
نکـــوکـــار زو بـــــه گیتـــی کســـی نبــودسـت، کـــاورد نیکـــی بـســــی
(همان: ۹۸۴)
سیاوش هم یکی از چهره های درخشان شاهنامه است که مظهر شجاعت ودلیری،پهلوانی وکاردانی و از همه مهمتر پاکی و قداست و راستی است.فردوسی،در سیمای این قهرمان دوست داشتنی تمام سجایای اخلاقی و صفتهای پسندیدهی انسانی را آورده است.او هم در گفتار و هم در رفتار وکردار و اندیشه پاک و بی آلایش است. گویی سیاوش در شاهنامه آمده است تا مظهر حسن وخوبی باشد.هیچ صفت مذمومی در وجود این پهلوان معصوم قرار نگرفته است واین را خود سیاوش چنین بازگوکرده است.
زگفتــار و کــردار، بـــر پیــش و پـــس زمــن هیــچ نـــاخــوب نشنیــد کــس
(همان: ۳۶۲)
فردوسی با حزن واندوه وتأسف بسیار تأکید میکند که سرانجام مرگ،عاقبت، این چنین مردانی بزرگ را هم در آغوش میگیرد.با وجود این باید همواره به جانب نیکی روی آورد ونکوکاری کرد. شاید در دنیای دیگر پاداش نیکی ونکوکاری خود را گرفت: (ر.ک.ملااحمد،۱۳۸۸:۶۸)
تـوتــا زنــده ای،ســوی نیکــی گــرای مگــر کـــام یــابــی، بــه دیگـر سـرای
(همان : ۱۰۵۳)
فردوسی هم توسط سیمای شاهان وقهرمانان نیکوکار، هم با پند واندرزهای حکیمانه، هم با ستایش خوبی و مذمت بدی، مردم را به عدل و دادگستری، رحم و شفقت،نیکی ونکوکاری دعوت نموده است: (ر.ک.، ملااحمد، ۱۳۸۸: ۶۸)
بکــوشیــد وخــوبـی بـه کـــار آوریـد چـــو دیــدیـد ســرمــا بهــار آوریــد
زخــون ریختـن دسـت بــایـد کشیــد ســـر بــی گنــاهـان نبــایــد بــریــد
(فردوسی، ۱۳۸۷٫: ۷۹۴)
فرم در حال بارگذاری ...