اول ایده به سراغ شما می آید و بعد قالبش را انتخاب می کنید؟
مسیرهای مختلفی است. خیلی وقتها هم تحمیلی است. یک جرقه ممکن است زده بشود و آدم یک کاری را بکند. بعد آن کار بنا به دلایلی دچار یک نوع وقفه یا حادثه بشود. من حتی حوادث در کارهام تاثیر دارد. من حتی از سکته ی قلبی و عمل قلب آنژیو پلاستیک خودم استفاده کردم برای یک کار. در کسوت یک دست فروش کار انجام دادم و کارهایم را شکستند و بعد فروش کارهای شکسته. شکستگی جزئی از کار است. حتی گاهی بازآفرینی آن اتفاق، یعنی بعضی از سنگها و کارها را بنا به شفارش شکستم یا روی تکه های شکسته طرحها را لی اوت کردم. این جا است که یک ایده شما دارید، آن ایده که فکر اولیه است طی فرایند الزاما با آن چیزی که در ذهنتان است یکی نیست. ممکن است دستخوش تغییر بشود. و برای من یک رویداد تلخ هم ممکن است کار را به یک مسیری ببرد که من سوار بر آن رویداد بشوم و آن را بخواهم به نفع خودم مصادره کنم. برای گنجها هست. برای سنگها هست. برای شیشه ها هست.
۴-۳ بهنام کامرانی
شکل ۴-۶/ بهنام کامرانی/ ۱۳۹۲/ http://www.zibasazi.ir/fa/news /4548
متولد ۱۳۴۷ شیراز. فوق لیسانس نقاشی از دانشگاه هنر. دانشجوی دکترای پژوهش هنر دانشگاه هنر. عضو انجمن هنرمندان نقاش. برگزاری و شرکت در نمایشگاههای داخلی و خارجی
از آن جایی که تعامل نقاشی-انیمیشن در سالهای اخیر در حوزه ی هنرهای جدید قابل بحث و بررسی است؛ گفتگویی با دکتر بهنام کامرانی، نقاش و هنرمند فعال در حوزه ی هنر جدید در خصوص کاربرد و تعامل انیمیشن در هنرهای جدید داشتم.
بعد از مطرح کردن عنوان پژوهش و موضوعات مورد بحث از آقای کامرانی خواستم که صحبت را خودشان شروع کنند.
«من فکر می کنم که از بعد از دهه ی هشتاد، یک مقدار مرز بین هنرها کمرنگ شده و به خصوص هنرهایی که قبلا شاید کاربردی محسوب می شدند، یا تزیینی محسوب می شدند، یا در واقع در هنرهای زیبا آنطوری که هنرمندان مدرن طبقه بندی می کردند، جای می گرفتند؛ در واقع آمدند در خود متن اصلی هنر معاصر. بنا بر این تصویرسازی الان یک قسمت اعظمی است که در نقاشی معاصر از ویژگیهایش استفاده می شود. یا مثلا از انیمیشن و فیلم در ویدئوآرت استفاده می شود. منتها همه ی اینها به نظر من برمی گردد به این که استراتژی هر هنرمند نسبت به آن کار چه بوده و به چه شکل بوده؟ در واقع ما الان دیگر نمی توانیم خیلی از سبک یا ژانرهای کلی بگوییم. یا حتی وقتی داریم از ویدئوآرت صحبت می کنیم یا شاخه های هنر معاصر، خیلی کلی بتوانیم طبقه بندیشان بکنیم یا به سادگی تعریفشان بکنیم. مرزها بسیار سیال است و بسته به این که هر هنرمند به اصطلاح چه فضایی را در کار خودش تصمیم می گیرد و انتخاب می کند، فرق می کند. حتی در واقع خود هنرمندها هم دیگر دیواره ها یا مرزهای ثابتی برای فعالیتهایشان ندارند. مثلا می بینیم که یک فیلمساز در ایران مثل آقای کیارستمی[۱۴۶] کار ویدئوآرت دارد، کار فیلم سینمایی دارد، کار فیلم کوتاه هم دارد، فعالیت عکاسی یا به اصطلاح فوتوآرت هم انجام می دهد. اینها چیزهایی است که درواقع مرزهای یک هنرمند را در فعالیتهایش خیلی گسترده کرده است. بنا بر این وقتی از هنر معاصر صحبت می کنیم، باید به این تنوع و به این سیال بودن آگاه باشیم.
در زمینه ی انیمیشن، خوب سالهای زیادی است که انیمیشن در متن فضای تصویری معاصر قرار گرفته است. استفاده از انیمیشن، نه خود انیمیشن. چون به هر حال انیمیشن مثل فیلم کوتاه یا فیلم سینمایی تعاریف خاص خودش را دارد. اما این که چرا انیمیشن استفاده می شود؛ یک قابلیت دیزاین و طراحی است که خود انیمیشن دارد. در واقع آن ویژگی تصویرسازانه، اعوجاجها و همین طور ویژگیهای طراحی که در خود انیمیشن است، خیلی خیلی در متن فضای ویدئویی معاصر مطرح شده. (در ویدئوآرت معاصر). دلیلش هم این است که خود طراحی دوباره مطرح شده است. امروزه مقالاتی نوشته می شود با عنوان این که؛ اصلا طراحی به مثابه ی نقاشی معاصر، البته این مقاله ای که الان دارم اسم می برم دقیقا عنوان یک مقاله از آرت ژورنال است. به خاطر این که طراحی مهم شده و به خاطر سادگی دسترسی به آن، ویژگیهای اکسپرسیو و بداهه ای که پیدا می کند، ویژه گیهای فردی که پیدا می کند، وقتی این طور در فضای حرکتی تعریفش بکنیم، می بینیم که انیمیشن هم این ویژگیها را خیلی دارد. در واقع علاوه بر این، انیمیشن تنوع خیلی زیادی دارد. راه های دسترسی به انیمیشن خیلی زیاد است. مثلا ویلیام کنتریج یک هنرمند بسیار مطرحی است که طراحیهایش را تبدیل به چیزهایی شبیه به انیمیشن می کند و جزء ویدئوآرتیستهای بسیار مطرح معاصر است و در واقع خود این ویژگیهای بینامتنیش یا بینا رشته ایش یا بینابینیش باعث شده است که کارهایش بسیار مطرح بشود. یا مثلا از هنرمندهای ایرانی آویش خبره زاده را داریم که سالی که از طراحی و وول خوردن طراحیش که به یک شکلی انیمیشن بود در بینال ونیز استفاده کرد؛ جایزه ی اول دانشجویی بینال ونیز را برد. به نظرم این اصطلاح خیلی خیلی مهم می شود. حتی بعضی از آرتیستها بر روی ویژگی کودکانه بودن انیمیشن -که حالا البته بسیاری از انیمیشنها قاعدتا خیلی هم ممکن است بچه گانه نباشند- ولی از این ویژگی بچه گانه اش در کارشان استفاده می کنند. اگر اشتباه نکنم سه دوره قبل بینال ونیز که من رفتم، حتی انیمیشنهایی که به شکلهای اولیه ساخته می شد؛ سیستمهایش را دوباره بازسازی کرده بودند. مثلا در غرفه ی ژاپن بود که شما یک چرخ را به وسیله ی دستتان می چرخاندید و این در واقع مثل انیمیشنهای اولیه یا فیلمهای اولیه چرخ می خورد و تبدیل می شد به یک انیمیشن یا فیلم. می خواهم بگویم حتی از حالتهای اولیه ی این ماجرا هم استفاده می کنند به خاطر این که خود آن اینستالیشن یا به اصطلاح شیئیتی هم که باعث این ماجرا می شود از نظر هنری امروز مهم و جذاب است. بنابراین باز نتیجه گیری می کنم که بستگی دارد که هنرمند چه ویژگی یا چه خصلتی را بخواهد در انیمیشنش دنبال بکند. گستره اش بسیار نامحدود است. یعنی از کارهای تجربی طراحی گونه که مثال زدم مثل آویش خبره زاده و کنتریج و اینها شروع می شود تا کارهای دیجیتالی خیلی پیچیده را دربر می گیرد. بعضی وقتها مرز بین فیلم و انیمیشن هم در این فضاهای دیجیتال یک مقدار گم می شود و شما نمی توانید دقیقا بگویید فیلم است یا انیمیشن است یا در واقع کار دیجیتالی یا …»
ارتباط نقاشی و انیمیشن در هنر جدید چگونه است؟
فکر می کنم سوال غلطی است. وقتی ما از اولش این فرض را می گذاریم که دیگر مرزهای بین نقاشی و انیمیشن آن مرزهای سیال نیست. خیلی هم نمی توانیم صحبت کنیم که خوب نقاشی، کدام نقاشی؟ نقاشی که الان مثلا هنرمندهایی هستند مثل خدابیامرز خانم لاشایی[۱۴۷] یا خیلی از هنرمندهای دیگر که نقاشی می کشند و روی نقاشیشان ویدئو پخش می کنند و در واقع خود مرزهای نقاشی و ویدئو را به هم وصل می کنند. به نظر من این که حالا صحبت بکنیم از این که نقاشی مرزش کجاست یا انیمیشن مرزش کجاست شاید در واقع آن کارکرد قبلی را نداشته باشد. ولی من فکر می کنم در صحبتهایم توضیح دادم؛ به این دلیل که در نقاشی معاصر طراحی، دیزاین خیلی اهمیت پیدا کرده و تصویرسازی بسیار اهمیت پیدا کرده، قطعا می توانیم این طور صحبت کنیم که بده و بستانهای بین نقاشی و انیمیشن هم خیلی زیاد شده. مثلا شهزیا سکندر[۱۴۸] هنرمند خیلی مطرح پاکستانی که در نیویورک کار می کند. در واقع خیلی خیلی سنتی مینیاتور کار می کند. بعد عناصر مینیاتورش را وارد می کند در فضای معاصر. او عناصر مینیاتورش را به کمک نرم افزار حرکت می دهد، چرخش می دهد و یک جور ویدئوآرت و انیمیشنهای خیلی خیلی هنری با همان کارهای نقاشیش می سازد. در واقع ارتباط بین نقاشیها و ویدئوآرتهای شهزیا سکندر بسیار زیاد است. ولی ممکن است که یک هنرمندی هم خیلی از فضای نقاشانه استفاده نکند. مثلا در کارهای خود من، در بعضی از کارهای ویدئوآرت من ارتباط نقاشانه وجود ندارد. اتفاقا من در اکثر مواقع آن کاری را که نمی توانم یا در واقع فضای نقاشی اجازه نمی دهد، در ویدئوهایم انجام می دهم. ولی در بعضی از ویدئوهایم مثل ویدئوی برج آزادی من هم از فضای فیلم استفاده کردم، هم از فضای طراحی که تک فریم تک فریم یک چیزی شبیه انیمیشن می شود. یعنی یک انیمیشن اولیه یا طراحانه است. همزمان من از همه ی اینها استفاده کردم. هم از فیلم استفاده کردم، هم از عکس استفاده کردم و تک تک فریمها را عکس گرفتم، بعد اینها را پشت سر هم چیدم. یعنی باز ویدئو رابطه بین همه ی اینها را با هم نشان می دهد. به نظرم از کار تا کار یا آرتیست تا آرتیست، هنرمند تا هنرمند و پروژه تا پروژه ی یک هنرمند فرق می کند.
چرا و چه می شود که هنرمند به موضعی می رسد که از رابطه نقاشی و انیمیشن برای خلق ایده اش استفاده کند؟
نمی دونم چی میشه. برای این که فرق می کند یک هنرمندی هست که اصلا انیماتور است و احساس می کند که کارش را باید در گالری عرضه کند و یک فرمت خاصی را برای کارش در نظر می گیرد و کارش را در گالری پخش می کند به عنوان ویدئوآرت یا شکل خاصی از هنر جدید. باز هنرمند تا هنرمند فرق می کند. یک هنرمندی هم هست ممکن است بدهد انیمیشنش را کسی بسازد و یک کارهای بسیار پیچیده مثل دوره ی قبل بینال ونیز، باز هم غرفه ی ژاپن یک کار بسیار پیچیده ای داشت که نصفش طبقه ی پایین پخش می شد، بعد پله می خورد می رفت بالا. در واقع یک فضای گردی درست کرده بود که تمام آن فضای گرد انیمیشن پخش می شد و حتی یک قسمتهایی روی زمین پخش می شد. دیواره ها را هم یک مقدار به شکل قوسی شکل در نظر گرفته بود و یک فضای بی وزن خیلی خیلی عجیب درست کرده بود. کارهای پیچیده ای که البته از نظر اجرای خود انیمیشن ممکن است خیلی پیچیده نبوده باشد ولی از نظر اینستالیشن و چیدمان خود فضای ویدئوییش خیلی پیچیده بود. ممکن است کاری به این صورت باشد. به نظر من باز بسته به خود هنرمند است که چطور می رسد به این که اصلا انیمیشن کار بکند یا نکند. آیا ضرورتهایش برای کار یا پروژه ای که می خواهد انجام بدهد، لازم هست یا نیست؟ کاملا به نظر من دلبخواه و بستگی به شرایط دارد. بستگی به قابلیتهای کار هنرمند دارد.
بالاخره یک مرزی و تفاوتی بین انیمیشن و نقاشی به عنوان هنر ایستا و هنر متحرک هست که منجر به انتخاب شود؟
واقعا مرزی نیست. گفتم مثلا در ویدئوآرت من کاملا کارها طراحی است. من تک تک طراحیها را گذاشتم، یک کم حرکتشان دادم و کشیدم. بعد ازشون عکس گرفتم و بعد چیدمشون پشت سر هم. خیلی طراحی است. خیلی نقاشی است. خیلی عکس است. ولی شما وقتی پیوسته می بینید چیزی شبیه انیمیشن می شود. بنابراین مرزی واقعا نیست. یعنی شما نمی توانید بگویید صد در صد این عکس است یا انیمیشن است یا طراحی. همه اش هست. خیلی مرزی بین اینها وجود ندارد. یا مثلا ویلیام کنتریج همزمان هم کارهای طراحی اش را عرضه می کند، هم طراحیهایی که پاک می کند و پاک می کند و دوباره طراحی می کند را به صورت انیمیشن می بینیم. یا مثلا هنرمند خیلی مطرح دیواری معاصر موتو[۱۴۹] که دیوار را کار می کند، رنگ می زند و دوباره کار می کند یعنی انیمیشنها و طراحیهایش را در فضای شهری کار می کند و فریم فریم از آنها فیلم می گیرد و وقتی شما می بینید انگار یک آدمی روی سطح دیوار راه می رود. یا مثلا یک هنرمند ژاپنی دیگر که باز همین طوری کار می کند، نقاشی دیواری و انیمیشن ویدئویی کار می کند یاماموتو[۱۵۰] دقیقا باز همین کار را انجام می دهد. خود اینها هم حتی مرزهای این ماجرا را می شکنند یعنی مثلا یکدفعه فیلم را نگه می دارد، یک کسی رد می شود از جلوی آن طراحی دیواریش و بعد ادامه. یعنی فضای بین نقاشی گرافیتی[۱۵۱] و نقاشی فضای شهری و انیمیشن و نقاشی، اینها را با هم یکی کرده یا مرزهایش را از میان برداشته است. به نظر من واقعا خیلی تنوعش زیاد است و خیلی نمی شود حکم داد که چطور این اتفاق می افتد یا چرا می افتد. بسته به هنرمندش و بسته به کار فرق می کند.
این نوع کارها را می توان در قالب خاصی گنجاند؟
قالب خاص که به هر حال دارد. شما مثلا جشنواره های (نیو مدیا[۱۵۲]) را که نگاه می کنید، آنها هم برای خودشان یک تقسیم بندیهایی دارند. یا مثلا شما هر کاری را نمی توانید در جایی که مال آن جا نیست، نشان بدهید. یا هنرمندهایی که اصولا فضای انیمیشن را برای کار هنری، به مثابه ی هنر معاصر استفاده می کنند، قطعا نوع خاصی از نمایش یا اینستالیشن را برای پخش کارشان انتخاب می کنند. دیگر به شکل روتین انیمیشن که همیشه در تلویزیون یا سینما می دیدیم، نیست. یک شکل تازه ای دارد. من فکر می کنم خیلی خیلی مهم است و به فضا خیلی اهمیت می دهند. یعنی اینها خیلی چسبیده به درکی از فضا، شرایط و موقعیت.
پس انیمیشن در هنر معاصر از انیمیشن سنتی در حوزه ی سینما و داستان گویی و روایتگری جدا می شود؟
بله جدا می شود ولی چون الان ما دانشکده های نیو مدیا هنوز نداریم. رشته های این چنین نداریم، جدا می شود ولی مثلا در دانشگاه چین که من هم نمایشگاه داشتم و هم دعوت شده بودم؛ آن جا یک دپارتمان نیومدیا داریم که هم فیلم تدریس می شود، هم ویدئو تدریس می شود، هم ویدئوآرت تدریس می شود، هم انیمیشن. یعنی اینها همه یکپارچه است. حالا این که هنرمند تصمیم می گیرد که فیلم کوتاه بسازد یا فیلم بلند یا ویدئوآرت بسازد، این بستگی به خودش دارد و شاخه ای که انتخاب می کند.
از هنرمندان و آثار ایرانی که از تعامل نقاشی و انیمیشن برای خلق ایده هایشان بهره برده اند چه کسانی را می شناسید؟
آثار خانم آویش خبره زاده شاید جزء پیشروترین این نوع کارها باشند.
نظرتان در مورد نقاشیهای متحرکی که تنها با یک حرکت کوتاه و به صورت لوب و تکرار روی تابلوهای تلویزیونی نمایش داده می شوند چیست؟
اینها هم هست که از حرکت دادن عکس یا نقاشی کار می کنند. هنرمندانی هم هستند که به این شکل کار می کنند مثلا آقای باربد گلشیری[۱۵۳] یک کار ویدئوی این چنینی داشت که یک مقدار هم طنزآمیز بود. می توانم بگویم که در بچه های بعد از نسل ما خیلی بیشتر این گرایشها دیده می شود. بچه هایی که بین حوزه های نقاشی و گرافیک و فیلم و انیمیشن کار می کنند خیلی تمایل به کارهایی به این شکل دارند. در حوزه ی هنرمندهایی که به نقاشیشان حرکت می دهند هم این ماجرا وجود دارد. مثلا آقای خسرو خسروی[۱۵۴] یک تعدادی از نقاشیهایش را به این شکل متحرک کرده است. المانهایش را بریده، در فضای عکس قرار داده و یک حرکتی به آنها داده است. و این هم می شود یک جور انیمیشن یا ویدئوآرت انیمیشن. ولی تعداد هنرمندانی که به این شکل کار می کنند کم است.
کمی از فضای هنر جدید دور شویم. ارتباط بین آثار فوتوریستها و حرکت ادراک شونده در آنها با انیمیشن را چگونه می بینید؟ آیا اصلا نزدیکی و ارتباطی وجود دارد؟
راستش خیلی ارتباطی وجود ندارد. به نظرم حرکت و انرژی که فوتوریستها بیشتر به دنبالش بودند، خیلی به انیمیشن مربوط نمی شود. چون انیمیشن آن موقع خیلی به این شکلی که ما صحبت می کنیم وجود نداشته است. به نظرم بیشتر جنبه ی ماشینیزم و فضای مدرن و حرکتی که اصولا در فضای مدرن وجود داشته، مسئله شان بوده است و بعدش هم عکاسی و فیلم. زمانی که نقاشی می شده خیلی شبیه به انیمیشن می شده ولی واقعا انیمیشن نبوده که روی آنها تاثیر بگذارد. چون حرکت اصلا یک زمانی در مقاطع مختلف مسئله ی مدرنیسم می شود. مثلا فوتوریستها یک نوعش هستند و جنبش نور و حرکت و تجربیاتی که در باهاوس[۱۵۵] می شود هم به نوعی دیگر. یا مثلا هنرمندان کینتیک آرت[۱۵۶]. حتی در مجسمه. بنابراین، اینها خیلی ربطی به انیمیشن به شکل سنتی اش پیدا نمی کنند.
با تشکر بسیار از صحبتهای خوب وموثرتان. صحبت آخر؟
نه صحبت خاصی نیست. همینها که گفته شد. ولی من فکر می کنم هرچه جلوتر می رویم قابلیت بیانی خیلی از رشته هایی که قبلا در حوزه ی سنتی وجود داشتند بیشتر بر ملا می شود و مثلا ما رشته ی خیلی مهمی داریم به نام هنرهای دستی یا صنایع دستی که قابلیتهای بیانی خیلی معاصری در آن وجود دارد. حالا یک هنرمند خودش باید بخواهد که با فضای هنر معاصر از نظر کیفی آشنا بشود که مثلا آن استفاده را از کارش در فضای معاصر بکند. نقاشی، انیمیشن، فیلم و خیلی از رسانه های دیگر حتی عکاسی که خود عکاسی هم همه نوع و شاخه هایش جزء هنر معاصر قرار نمی گیرد. بنابر این تعریف هنر معاصر و فضایی که وجود دارد که کمی هم تعریفش سخت است. به نظر من باعث می شود که شما تصمیم بگیرید که مثلا فرش ببافید و این فرش را به عنوان یک فضای هنر معاصرتان خلق بکنید. یا انیمیشن را در فضای ویدئوی معاصر استفاده بکنید. اینها بستگی به انتخابی دارد که هنرمند بکند. یا حتی ممکن است از فضای انیمیشن نقاشی بکنید. این را کمتر صحبت کردیم. هنرمندهایی هستند مثلا آقای رضا صدیقیان[۱۵۷] یک سری کار دارد که براساس نقاشی گیمهای کامپیوتری است. یا خود من در کارهای اخیرم از میکی موس یا کاراکترهای کارتونی ممکن است استفاده بکنم. این هم رابطه ای است؛ یعنی موضوعی است که خود آیکنهای انیمیشنی می آیند در فضای نقاشی. انیمیشن و کاراکترهای انیمیشنی می آیند و در فضای نقاشی مطرح می شوند. اینها کاملا داد وستدهایی است که در فضای هنر معاصر وجود دارد.
یا همان تعامل نقاشی و اینیمشن به گونه ای جدید.
و در پایان صحبتها تعدادی از آثار آقای کامرانی را دیدم و صحبتهایی راجع به کارهایشان داشتیم. ویدئوهای برج آزادی و آتشفشان که مرتبط با مجموعه ی اسکناسها بود، تابلوها و آثار خنجرهای قجری و ویدئوی مرتبط به آنها و نقاشی که از ترکیب گوشهای میکی موس بر روی سر یک سیاستمدار نقاشی شده بود، آثار آیفونی و دیجیتالی و بسیاری کارها و فعالیتهای متنوع که این هنرمند معاصر ایرانی را در این سالها به عنوان یک هنرمند فعال در هنر جدید در نمایشگاهها و جشنواره های داخلی و خارجی بسیاری مطرح کرده است. و ویژگی مهم آثار آقای کامرانی داشتن روحیه و عناصر ایرانی در اکثریت آثار در قالبهای متفاوت و بهره گیری مناسب و به جا از هنرهای مختلف در خلق ایده ها است.
و در نهایت نتیجه و تاکید بسیاری که در صحبتهای این هنرمند بود؛ سیال بودن مرز میان هنرها در هنر جدید و مطرح شدن هرچه بیشتر ویژگیهای طراحانه به خصوص نقاشی و انیمیشن در هنر جدید است.
۴-۴ مریم کشکولی نیا
شکل ۴-۷/ مریم کشکولی نیا/ ۱۳۹۲/ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان/ نگارنده
مصاحبه با سرکار خانم مریم کشکولی نیا کارگردان و طراح انیمیشن
متولد ۱۳۴۵. کارشناس ارشد انیمیشن از دانشگاه هنر تهران. موفقیت در جشنواره های انیمیشن داخلی و خارجی. برنده ی جشنواره ی انسی فرانسه.
۲۸ مرداد ۱۳۹۲ ساعت ۱۱ صبح دفتر امور سینمایی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
خانم مریم کشکولی نیا هنرمندی بسیار گرم و صمیمی و مهربان که بیشتر به خاطر تکنیک ویژه و هنرمندانه ای که در انیمیشنهایشان استفاده می کنند، شناخته شده اند. تکنیک انیمیشن زیر دوربین، به خصوص شن و نقاشی روی شیشه که بسیار فضاهای هنرمندانه و نقاشانه ای دارد.
اما سایر تکنیکها را هم در تجربه ی کاری خود دارند و بعد از تجارب مختلف این تکنیک را با توجه به علاقه و روحیات شخصی انتخاب کرده اند. و به همین دلیل ایشان را گزینه ی بسیار خوبی برای صحبت در خصوص تعامل نقاشی-انیمیشن دانستم.
مدت زمان زیادی با خانم کشکولی نیا به صحبت نشستیم و در خصوص موضوعات مختلفی مرتبط با انیمیشن و… گفتگو کردیم؛ اما در این جا تنها قسمتهایی از گفتگو که مرتبط با موضوع پژوهش است را می آورم.
راجع به حوزه های فعالیت هنریتان بگویید و ارتباط آنها با هم؟
من لیسانس گرافیک هستم و حدود ۱۲ سال گرافیک و تصویر سازی تجاری و سفارشی کار کردم. ولی همیشه به دنبال انیمیشن بودم و می دانستم حرفی که من می خواهم بزنم را در انیمیشن می توانم بیان کنم . سینما را هم دوست دارم ولی روحیه ی کار جمعی و گروهی را ندارم. پس بهترین انتخاب چیزی بود که بتوانم به طور مستقل و به تنهایی نیز انجام دهم ، و آن انیمیشن بود. در این چند سال اخیر فقط انیمیشن کار می کنم و فعالیت در زمینه ی گرافیک را به علت عدم علاقه متوقف کرده ام.
در انیمیشن چه شد که به این تکنیک رسیدید؟
این تکنیک هم به لحاظ بصری و هم شیوه ی اجرا و رسیدن به تصویر با روحیات من هماهنگ است. من تکنیکهای مختلف انیمیشن مانند پیپر[۱۵۸]، کات اوت[۱۵۹] دستی و دیجیتال ، فوتو انیمیشن ، انیمیشن عروسکی و انیمیشن سه بعدی را تجربه کردم و در انتها متوجه شدم تکنیک مورد علاقه من انیمیشن زیر دوربین است به خصوص تکنیک شن.
این تکنیک را به دلیل هماهنگ بودن با روحیاتم بسیار دوست دارم. یکی از خصوصیات این تکنیک قابلیت خلق ترانزیشنها[۱۶۰] و مورفهای بسیار روان و خلاقانه است، برای دستیابی به فیلمی روان و سیال بهتر است در صورت امکان از کات استفاده نشود، هر چه از مورف و ترانزیشن برای انتقال از نمایی به نمای دیگر استفاده شود فیلم به دست آمده به روح تکنیک نزدیکتر خواهد بود.
من تقریبا تمام مراحل تولید انیمیشن را تک نفره انجام می دهم و مزیتی که تنها کار کردن برای من دارد، این است که می توانم در حین کار تغییراتی که گاهی بسیار مهم هستند را در فیلمنامه و دکوپاژ و … بدهم. وقتی کار حسی باشد و تو غرق در کار باشی و با داستان زندگی کنی، خود کاراکتر و یا فضای کار به تو می گویند که کجا، چکار بکنی. ولی این آزادی عمل را فقط وقتی که تنها کار می کنی، داری و در صورتی که گروهی کار کنی باید تمام مراحل پیش تولید به دقت انجام شود و از دوباره کاری و تصمیمهای ناگهانی به شدت اجتناب شود.
مزیت کار دستی که شما با مشکلاتش انجام می دهید نسبت به کارهای کامپیوتری در چیست؟
به نظر من تکنیک باید حرفت را به بهترین نحو بزند. مهم این است که تکنیک با موضوع انتخابی هماهنگ باشد به طور مثال ممکن است داستان به گونه ای باشد که بهترین تکنیک برای اجرای آن تکنیک سه بعدی باشد، مسلما اگر این داستان را با شن اجرا کنیم کار موفق نخواهد بود.
من حس و حال نقاشی را در کار خیلی دوست دارم و اگر با کمک نرم افزارهای جدید بشود این حس و حال را درآورد، بسیار هم خوب است. به طور مثال نرم افزار تی وی پینت[۱۶۱] قلمهای بسیار خوب و نزدیک به واقعی را در اختیار انیماتور قرار می دهد و اگر بتوان با بهره گرفتن از نرم افزار با سرعت و راحتی بیشتر نتیجه ی مطلوب به دست آورد، من هیچ مغایرتی نمی بینم.
من به لحاظ پیشینه ی تحصیلی و تجارب گرافیکی که دارم از نظر تصویری کمتر مشکل دارم و خیلی حسی کار می کنم. رسیدن به تصاویر خوب درهر فریم برای من از همه چیز مهمتر و لذت بخش تر است.
علت این که انیمیشن شما را جذب کرد چه بود؟ چه ویژگی و تفاوتی با هنرهای دیگر داشت؟
به نظر من چون انیمیشن از نقاشی، عکاسی، موسیقی، سینما و .. کمک می گیرد، هنر کامل تری است. من قصه گویی را دوست دارم و نمی توانم در یک فریم قصه ی خودم را تعریف کنم و این بود که به سمت تصویر متحرک کشیده شدم.
فرم در حال بارگذاری ...