«آن چیزی که[بنا] به منطق دین الهی، بشر به سوی آن دعوت شده همانا شرایع و سننی است که مصالح او را در زندگی دنیوی و اخرویش تامین میکند…کوتاه سخن اینکه ما آن دینی را صحیح میدانیم که مجموعه ای از قوانین مصلح باشد همچنانکه مجموعه قوانین مصلح را دین مینامیم».[۲۵۷]
علامه طباطبایی دین اسلام را دین حق میداند، ایشان منظور از حق بودن دین اسلام را مبتنی بودن آن بر فطرت انسان داندودر این باره میفرماید:
«اگر میگوییم اسلام دین حق است معنایش این است که اسلام سنت تکوین و طریقه ی است که نظام خلقت مطابق آن است، وفطرت بشر او را به پیروی از آن دعوت میکند. همان فطرتی که خداوند بر آن فطرت انسان را آفریده، در خلقت و آفریده خدا، تبدیل نیست. این است دین استوار». [۲۵۸]
علامه (ره) در ذیل آیه ۲۱۳سوره بقره ضمن تعریف دین، نکاتی رادرباره آن مطرح کرده اند که اینک به بیان آنها میپردازیم.
«اول حد دین و معرف آن و اینکه دین عبارت است از روش خاصی در زندگی دنیا که هم صلاح زندگی دنیا را تامین میکند، و هم در عین حال با کمال اخروی و زندگی دائمی و حقیقی در جوار خدای تعالی موافق است، ناگزیر چنین روشی باید در شریعتش قوانینی باشد که متعرض حال معاش به قدر احتیاج نیز باشد.
دوم اینکه دین از همان روز اولی که برای بشر آمدبرای رفع اختلاف آمد، اختلاف ناشی از فطرت، وسپس رو به اکمال گذاشت، ودر آخر رافع اختلافهای فطری و غیر فطری شد.
سوم اینکه دین خدای لایزال رو به کمال داشته، تا آنجا که تمامی قوانینی را که همه جهات احتیاج بشر را در زندگی در بر داشته باشد متضمن شده باشد، در این هنگام است که دین ختم میشودو دیگر دینی از ناحیه خدا نمی آید، و بر عکس وقتی دینی از ادیان، خاتم ادیان باشد، باید مستوعب و در بر گیرنده تمامی جهات احتیاج بشر باشد.
چهارم اینکه هر شریعت لاحق، کامل تر از شریعت سابق است.
پنجم اینکه علت بعثت انبیاءو فرستادن کتاب و به عبارتی دیگر سبب دعوت دینی همان سیر بشر، به حسب طبع و فطرتش به سوی اختلاف است. وقتی راهنمای بشر به سوی اختلاف فطرت او باشد، دیگر رفع اختلاف از ناحیه خود او میسر نمی شود، و لاجرم باید عاملی خارج ار فطرت او عهده دار آن شود، به همین جهت خدای سبحان ار راه بعثت انبیاءو تشریع شرایع، نوع بشر را به سوی کمال لایق به حالش و اصلاح گر زندگیش این اختلاف را بر طرف کرد، و این کمال، کمال حقیقی است که داخل در صنع و ایجاد است، قهرا مقدمه آنها یعنی بعثت انبیاءهم باید داخل در عالم صنع باشد.
ششم اینکه دینی که خاتم انبیاءاست، برای استکمال انسان حدی قائل است، چون پیامبر را آخرین پیامبروشریعت راغیر قابل نسخ میداندو این مستلزم آن است که بگوییم:استکمال فردی و اجتماعی بشر به حدی میرسد که معارف و شرایع قرآن او را کافی است و به بیش از آن نیازمند نمی شود». [۲۵۹]
علاوه بر تعریفی که در تفسیر آیه ۲۱۳ سوره بقره از دین از دیدگاه علامه طباطبایی مطرح کردیم، ایشان درجای جای المیزان و آثار دیگرش تعاریف متعدددیگری از دین ارائه داده است که جامع ترین آنها را بیان میکنیم.
۱-تعریف ساختارگرایانه از دین: دین راعبارت از یک سلسله عقایدو دستورهای عملی و اخلاقی میداند که پیامبران از طرف خداوند برای راهنمایی و هدایت بشر آوردهاند.[۲۶۰]
۲-تعریف غایت گرایانه از دین :دین برنامه الهی برای شناخت خدا و نزدیک شدن به او و رسیدن انسان به سعادت و خوشبختی در هر دو جهان است. و در جلد ۷ المیزان میفرماید: «دین همان روش پیموده شده ای است که هدف از آن، رسیدن به سعادت حقیقی است».[۲۶۱]
۳- تعریف مبتنی بر هستی شناسی از دین :دین به معنای سنتی اجتماعی است که انسان در زندگی اجتماعی اش بر طبق آن سیر میکند. و سنتهای اجتماعی متعلق به عمل است و زیر بنای آن اعتقاد به حقیقت هستی عالم و هستی خود انسان –که یکی از اجزای عالم است -می باشدبه همین جهت است که میبینیم در اثر اختلاف اعتقادات در باره حقیقت هستی، سنتهای اجتماعی نیز مختلف میشوند.[۲۶۲]
ایشان در ادامه بیان میکند که اجتماع بر حسب اینکه چه نوع هستی شناسی داشته باشد، هستی شناسی ماتریالیسم داشته باشد یا هستی شناسی توحیدی، سنت و قوانین اجتماعی آن نیز متفاوت میشود. سپس دین را اینگونه تعریف میکند:
«دین عبارت است از سنتی عملی که بر اساس مسئله جهان بینی و هستی شناسی بنیان گرفته. …..و برخواسته از اعتقاد است. » [۲۶۳]
مرحوم علامه در موارد دیگر دین را با تعابیر دیگری تعریف کردهاند. آنچه از مجموع این تعاریف بر میآیداین است که مقوم ماهیت دین به دو چیز بستگی دارد:
الف)ارتباط آن با جهان غیب و خدای جهان
ب)برنامه ریزی از نظر عقیده و رفتار و کردار. [۲۶۴]
علامه طباطبایی در باره ابعاد دین در کتاب شیعه در اسلام می نویسد :
«دین آسمانی به طور کلی از دو بخش اعتقادی و عملی مرکب شده است:بخش اعتقادی، یک رشته اعتقادات اساسی و واقع بینی هاست که باید انسان پایه زندگی خود را بر روی آن گذارد و آنها سه اصل کلی توحید، نبوت و معاد است، که با اختلال یکی از آنها پیروی دین صورت نبندد.
و بخش عملی یک رشته وظایف اخلاقی و عملی است که مشتمل است بر وظایفی که انسان نسبت به پیشگاه خدای مهربان و وظایفی که انسان در برابر جامعه بشری دارد.
قسمتی اخلاق و اعمالی است که به پیشگاه خداوندی ارتباط دارد مانند خلق و صفت ایمان و اخلاص و تسلیم و رضا و خشوع و مانند عمل نماز و روزه و قربانی و این دسته به ویژه عبادات نامیده میشوند.و خضوع و بندگی انسان را نسبت به پیشگاه خدایی مسجل میسازند.و قسمتی اخلاق و اعمال شایسته ای است که به جامعه ارتباط دارد مانند اخلاق و صفات بشر دوستی و خیر خواهی و عدالت و سخاوت و مانند وظایف معاشرت و داد و ستدو غیر آنها و این قسم بویژه معاملات نامیده میشود».[۲۶۵]
بنا بر آنچه بیان شد علامه طباطبایی سه بعد یا سه بخش برای دین مطرح کرده اندکه عبارتند از :۱-اعتقادات، ۲-اخلاق، ۳-احکام عملی.[۲۶۶]ایشان اخلاق و احکام را جزءبخش عملی دین به شمار می آورد.
۲- دین و نظریه فطرت علامه
در لغت نامه دهخدا فطرت به معانی آفرینش، ابداع و اختراع، صفتی که هر موجودی در آغاز خلقتش داراست، خمیره، سرشت، جبلت، سرشت که بچه بر آن آفریده در رحم به کار رفته است.
بر این اساس، فطرت آن حالت و ویژگی و قالبی است که آدمی در بدو خلقتش بر اساس آن آفریده شده و مطابق آن شکل گرفته است.این امور در راستای هدفی قابل توجه سازمان یافته اند، هدفی که با کل هدف خلقت انسان سازگار است و در آن مسیر قرار میگیرد. از آنجا که بر اساس آیات قرآن کریم، هدف خلقت انسان عبودیت، خلیفه الهی و در یک کلام رسیدن به کمال و انسان کامل شدن است، این امور نیز در این راستا در نهاد او تعبیه شده است. این امور هدایت تکوینی الهی را برای آدمی به ارمغان میآورند.بنابر این فطرت عبارت است از مجموعه استعدادها و گرایشهای درونی انسان که خداوند در جهت هدایت تکوینی انسان آنها را آفریده است[۲۶۷].
علامه طبا طبایی دین را ازجمله امور فطری میداند. و در توضیح این مطلب بیان میکند که :
« از آنجایی که خدای سبحان هر نوعی از انواع موجودات را به سعادت مخصوص خویش راهنمایی میکند. چون سعادت بشر در این است که اجتماعی زندگی کند.»[۲۶۸]
و بیان میکند که:
« همین اجتماع و مدنیت، آدمیان را به احکام و قوانینی محتاج میکند که با احترام نهادن به آن و به کاربستن آن، امور مختلف زندگی را منظم ساخته و اختلافات خود را که غیر قابل اجتناب است برطرف سازند و هر فردی در جایی قرار بگیرد که سزاوار آن است و به همین وسیله سعادت و کمال وجودی خود را در یابد».[۲۶۹]
لذا خدای سبحان برایش قانونی درست کرده بنام دین، که تمامی احکامش از سرچشمه فطرت مایه گرفته، همان فطرتی که خداوند انسان را بر آن فطرت آفریده، فطرتی که در حقیقت راه خدا و دین خداست. [۲۷۰]
بنابراین از نظر علامه طباطبایى سنت تشریع، مبتنى بر سنت تکوین است وی در این باره میفرماید:
« عمل بر طبق دین عمل بر وفق قوانینى است که نظام خلقت برایش مقرر کرده و تسلیم در برابر دین، تسلیم در برابر خط مشى است که خلقت پیش پایش نهاده است».[۲۷۱]
بنابراین ایشان فطری بودن دین را به معنی مطابق بودن محتوای آن با نظام خلقت میداند.
۳- دین و ماهیت اجتماعی آن
در بینش علامه، رسالت دین، هدایتگرى است و موضوع آن انسان است. با این حال دین امری فردی نیست، بلکه برعکس، از آن جا که چهره غالب زندگی انسان، زندگی جمعی است وجامعه برای او یک ضرورت است، دین نیز که هدفش سامان دادن به زندگ انسان و به دنبال آن هدایت او به سوى کمال است، نمی تواند نسبت به جامعه انسانی، روابط و نهادهای آن بی توجه باشد. [۲۷۲]
به نظر ایشان اگر قرار است انسان به عنوان یک فرد به سعادت برسد، ناگزیر این کار باید از طریق دخالت در زندگی عینی و اجتماعی او صورت گیرد . علامه (ره)در این باره میفرمایدکه :
«مهمترین هدفی که در تعالیم اسلام دنبال شده صلاح مجتمع و اصلاح عموم است، چون هر چند انسانها فرد فردند، وهر فردی برای خود شخصیت و خیر و شری دارد، ولیکن از نظر طبیعتی که همه انسانها دارند یعنی طبیعت مدنیت، سعادت هر شخصی مبتنی بر صلاح و اصلاح ظرف اجتماعی است که در آن زندگی میکند، بطوریکه در ظرف اجتماع فاسد، که از هر سو فساد آن را محاصره کرده باشد، رستگاری یک فرد و صالح شدن او بسیار دشوار است، و یا به تعبیر دیگر عادتاًمحال است».[۲۷۳]
از نظر وی همین معنا ملاک اهتمام اسلام به شأن اجتماع است…علت این شدت اهتمام هم روشن است ؛برای اینکه وقتی تربیت و رشد اخلاق و غرایز در یک فرد انسان که ریشه و مبدأ تشکیل اجتماع است مؤثر واقع میشود که جو جامعه با آن تربیت معارضه نکند.[۲۷۴]
بنابر این حاکمیت نیروى اجتماع بر فرد، ملاک اهتمام اسلام به موضوع جامعه و اجتماع است ؛زیرا از نظر علامه سعادت هر فرد مبتنی بر صلاح جامعه ای است که در آن قرار دارد، از این رو ست که اسلام به اصلاح جوامع تاکید دارد.
۴- کارکردهای دین از دیدگاه علامه طباطبایی
کارکرد دین به دنبال این است که بگوید دین پاسخگوی چه نیازی از نیازهای انسان است، این عنوان ، از مباحث جدید کلامی است، که در کلام سنتی نیز با عناوینی متفاوت و به صورت سربسته و پراکنده مانند آثار دین، نقش دین در زندگی فردی و اجتماعی ، فوائد بعثت انبیاءو…مطرح بوده که نشانگر پیشینه این بحث نزد متکلمان و دانشمندان مسلمان است.[۲۷۵]
در مباحث گذشته گفتیم که دین از نظر دورکیم در بعد اجتماعی خلاصه میشود . بر اساس تعریفی که او از دین ارائه میدهد، دین را مجموعه ای از باورها و مناسک میداندکه تنها بعد مناسکی دین از نظر وی کارکرد اجتماعی دارد، و باورهای دینی از نظر او کارکردی ندارند . اما دین از نظر علامه طباطبایی از مجموعه اعتقادات، اخلاق ودستورات عملی تشکیل یافته است که به رفع نیازمندیهاى انسان اعم از دنیوى و اخروى، جسمى و روحى، فردى و اجتماعى میپردازد و نقشهای زیادی در زندگی دنیوی و اخروی، جسمی و روحی و فردی و اجتماعی دارد . علاوه بر این، خود دین درسطوح دیگراجتماعی از دیدگاه ایشان نیز کارکردهای دیگری دارد، که این کارکردها ی اجتماعی مضاف بر کارکردهایی است که برای ابعاد سه گانه دین مطرح میکند . لذا در این بخش در ضمن بیان کارکردهای فردی و اجتماعی دین در سطوح مختلف فرهنگی ،سیاسی و… کارکردهای ابعاد مختلف دین از دیدگاه علامه طباطبایی را هم بیان میکنیم . اما قبل از اینکه به بیان این کارکردها بپردازیم، لازم است که پیش فرضهای علامه طباطبایی را در بحث کارکردهای دین مطرح نماییم تا بدین وسیله تفاوت دورکیم و علامه (ره) را هنگام بحث از کارکرد دین روشن کرده باشیم.
۱-۴- پیش فرضهای علامه طباطبایی در بحث کارکرد دین
۱-۱-۴-حقانیت دین و خدا
علامه طباطبایی علاوه بر اینکه فیلسوف و مفسر قرآن است یک متکلم بزرگ اسلامی نیز هست. متکلم علاوه بر تفسیر و تبیین فارغدلانه دین، در مقام دفاع از دین و باورهای دینی است. علامه (ره)هم رویکرد متعهدانه نسبت به دین دارد وهم حقانیت دین و خدا را مسلم فرض میکند.
۲-۱-۴- قرآن و سنت
از نظر علامه قرآن و سنت نخستین منابع دینی هستند. قرآن کریم مأخذ اساسی هر گونه تفکر اسلامی است و اوست که مآخذ دیگر دینی را اعتبار و حجیت میدهد و از همین جهت باید برای همگان قابل فهم باشد. [۲۷۶]
۳-۱-۴- سازگاری عقل و دین
عقل و دین از دیدگاه علامه در فطرت انسانها ریشه دارد، بنابر این ایندو نه تنها با یکدیگر تعارض ندارند یکدیگر را تایید نیز میکنند. .[۲۷۷] علامه (ره) درپاسخ کسانى که بشر را با وجود منابعى چون کتاب و سنت، بى نیاز از قواعد منطقى وعقلى دانسته اند، مى فرماید:
«کتاب و سنت، بشر را به استفاده هرچه بیش تر از روش عقلى صحیح فرا مى خواند و راه عقلى صحیح، چیزى جز مقدمات بدیهى ویا متکى بر بدیهیات نمى باشد. قرآن مى فرماید: فبشّر عباد الذین یستمعون القول فیتّبعون احسنه اولئک الذین هدیهم اللّه واولئک هم اولوا الالباب ( زمر/۱۸)».[۲۷۸] ایشان در باره ارتباط عقل و دین به عقلانیت اعتدالی معتقد است.[۲۷۹]
۴-۱-۴- شریعت سخنگو
به اعتقاد علامه الفاظ شریعت و متون دینی معانی دارند که به کمک قراین و شواهد، بدست آمدنی است و چنین نیست که چشم به راه مفاهیمی باشیم که مخاطب در پرتو نظریات علمی زمانه خود، آنها را بیابد و در اینها بدمد.[۲۸۰] این دیدگاه در مقابل کسانی مطرح میشود که معتقدند شریعت صامت و خاموش است.
۵-۱-۵- دو ساحتی بودن دین[۲۸۱]
به نظر علامه، اسلام، مدار زندگی انسان را وسیع تر از زندگی مادی میداند.[۲۸۲]ایشان معتقد است که:
فرم در حال بارگذاری ...