در وجود انسان از هر دو جهان نشانی است، نشان این دنیا باد وخاک و آب و آتش است، و ترکیب آدمی از بلغم وخون و صفرا و سودا است.
«نشان آن جهان بهشت و دوزخ و عرصات جان به جای بهشت از لطافت و نفس به جای دوزخ از آفت و وحشت و جسد به جای عرصات جمال، این هردو معنی به قهر و مؤانست پس بهشت تأثیر رضای وی و دوزخ نتیجه ی سخطش همچنین روح مؤمن از روح معرفت نفس وی ازحجاب ضلالت و تا در قیامت مؤمن از دوزخ خلاص نیاید و به بهشت نرسد حقیقت رؤیت نیاید و به صفای محبّت نرسد».[۱۷۸]
نجم الدین رازی در تعریف «انسان» می گوید:
«نام انسان مشتق از انس بود که اوّل از حضرت یافته بود. گفته اند « سمّی الانسان انساناً لانّه انیس ». حق تعالی چون از زمان ماضی انسان خبر می دهد او را به نام انسان می خواند « هل اتی علی الانسان حین من الدّمر لم یکن شیئا مذکورا ».[۱۷۹] یعنی در حظایر قدس بود و بدین عالم نپیوسته بود « لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم».[۱۸۰]یعنی درعالم ارواح، و چون بدین عالم پیوست و آن انس فراموش کرد نامی دیگرش مناسب فراموش کاری برنهاد. و چون خطاب کند بیشتر بدین نامش خواند « یا ایها النّاس » یعنی ای فراموش کـار، تا شاید از ایّام انسش با یاد آید. و گفته اند « سمیّ الناس ناساً لانّه ناس » و از این جا می فرمود خواجـه را
- علیه الصلوه و السّلام- «و ذکّرهم بایّام اللّه » یعنی این ها را که به روزهای دنیا مشغولند یادشان ده از روزهای خدای که در جوار حضرت و مقام قرب بودند باشد که باز آن مهر و محبّت در دلشان بجنبد دیگر باره قصد آشیان اصلی و وطن حقیقی کنند. « لعلّهم یتذکّرون لعلّهم یرجعون »[۱۸۱] اگرمحبّت آن وطن در دل بجنبد عین ایمان است که « حبّ الوطن من الایمان».[۱۸۲]
نجم الدین رازی در جای دیگرگفته است: انسان عبارت است از مجموعه ی دو عالم ملک و ملکوت و غیب و شهادت که قدرت لایزالی جمع بین الضدّین کرده است.[۱۸۳]
انسان کامل
«بـه عـکس سیــر اول در منــازل رود تـا گـردد او انسان کامـل»
شرح گلشن راز، بیت۳۱۵، ص۲۰۶
«بدان اوّل که تا چون گشت موجـود که تا انسان کامل گشت مولــود»
همان، بیت۳۱۶، ص۲۰۶
«بخـار و ابــر و بـاران و نـم و گـل نبـات و جـانور انسـان کـامـل»
همان، بیت۵۰۰، ص۳۴۱
عارفان درباره ی انسان کامل سخنان بسیاری گفته اند و خصوصیّات و مراتب فراوانی برای آن نقل نموده اند که او را همانند اکسیر اعظم نایاب و کمیاب کرده است.
از دیدگاه لاهیجی «انسان کامل کسی است که مظهر اسم کلی اللّه است، و بایستی از نظر ذات بر تمام مظاهر دیگر مقدم باشد و در تمام مراتب موجودات عالم ساری و جاری باشد، برجمیع باقی مظاهر مقدّم باشد بنا بر اتّحاد مظهر و ظاهر، و متجلّی و ظاهر بر باقی مظاهر باشد؛ «پس تمام مراتب موجودات که مظاهر اسمای اللّه اند ، مظهر انسان کامل باشند و حقیقت انسان شامل جمیع اشیا است».
به نظر وی انسان کامل به کسی اطلاق می شود که «از خود فانی و به بقای حق باقی شده باشد».[۱۸۴]
حضرت محمّد (ص) را از آن جهت انسان کامل دانسته که مظهر تام اللّه می باشد و تمام صفات خداوند در او بالفعل به ظهور رسیده است.[۱۸۵]
حضرت محمّد (ص) محوری است که افلاک از ابتدا تا انتها به دور آن می گردند؛ و انسان کامل واسطه ی بین حقّ و خلق و برزخ بین وجوب و امکان است.[۱۸۶]
«در ریاض الساحه آمده است که: انسان کامل را به اسامی مختلف خوانند. به جهات و اعتبارات مختلف از این قرار:
۱- جبرئیل، از جهت آن که از عالم حقایق و دقایق خبر می دهد؛ ۲- میکائیل از جهت آن که معارف و مکارم به طالبان روزی می دهد؛ ۳ - اسرافیل از جهت آن که از معاد و بازگشت، مریدان را آگاه می فرماید
۴- عزرائیل که قتل نفس اماره ی مریدان می کند؛ ۵- سیمرغ از جهت آن که درپس قاف قالب مخفی شده؛ ۶- سواد اعظم ۷ – ابر و سحاب ۸– آفتاب ۹- آدم ۱۰- نوح ۱۱- ابراهیم ۱۲- موسی ۱۳- خضر ۱۴- الیاس ۱۵- اکسیراعظم»[۱۸۷]
از دیدگاه عزیزالدین نسفی، انسان کامل کسی است که در شریعت و طریقت کامل باشد و چهار چیز را در وجود خود به درجه ی کمال رسانیده باشد؛ اوّل گفتار نیک دوّم رفتار نیک سوّم اخلاق نیک چهارم معرفت.
برای انسان کامل اسامی فراوانی ذکرشده است از جمله شیخ، پیشوا، دانا، کامل، امام، قطب، صاحب زمان، جام جهان نما و آینه گیتی نما و اکسیر اعظم.[۱۸۸]
اولیا
«درین ره اولیا باز از پس و پیش نشـانی می دهنــد از منـــزل خـویش»
شرح گلشن راز، بیت۲۳، ص۲۵
«وجـود اولیـا او را چـوعضـوند که او کلّ است و ایشان همچو جزونـد»
همان، بیت۳۷۱، ص۲۶۷
لاهیجی درباره ی «اولیاء» چنین می گوید: «چون بعد از انبیاء، اولیا اللّه اند که من عنداللّه مؤیّد به حالات و مکاشفاتی گشته اند که خلایق دیگر را بر آن دسترسی نیست، لاجرم می خواستند که احوال این جماعت، از دیده ی کوته نظران کج بین نا اهل مخفی باشد؛ چون این طایفه امناء اللّه اند و امانتی که از سوی خداوند در پیش ایشان به ودیعه گذاشته شده است، بنا بر غیرت الهی روا نمی دارند که غیری از آن مطّلع شود؛ «فلهذا وضع اصطلاحاتی فرمودند که هر گاه که از آن حالات و مقالات تعبیر نمایند،آن کسی که اهل آن حال باشد، آن معانی را بفهمد و درک نماید و هرکه از آن حال بی بهره باشد، از ادراک آن محروم ماند».[۱۸۹]
اولیاء، اصطلاح عرفانی و فقهی است.جمع ولی و معانی گوناگونی دارد مانند دوست، یار، سرپرست و…، به بزرگان دینی و عرفانی نیز اطلاق می گردد. و اشخاص مؤمن را نیز اولیا گویند، همان گونه که در قرآن مجید بیان شده است: « الا انّ اولیا اللّه لاخوف علیهم و لا هم یحزنون[۱۹۰]».[۱۹۱]
اهل تحقیق
«گزاف ای دوست ناید ز اهل تحقیق مـرایـن را کشف بـاید یـا نه تصـدیق»
شرح گلشن راز، بیت۷۳۸، ص۴۷۶
از دیدگاه لاهیجی اهل تحقیق، ارباب کمالند، و سخن گزاف و بیهوده نمی گویند و هر چه محقّق و یقین نباشد، بر زبان جاری نمی سازند.[۱۹۲]
اهل دانش
«نبـاشــد اهــل دانش را مـعـوّل ز هـرچیـزی مگـر بـر وضـع اوّل»
همان، بیت۸۸۴، ص۵۴۴
لاهیجی می گوید: اهل دانش به کسانی اطلاق می شود که «عالم به حقایق امور و وضع دلالت الفاظ بر معانی اند».[۱۹۳]
اهل دل
«چو اهـل دل کند تفسیر معنـی بـه مـاننـدی کنــد تعبیــر معنـی»
شرح گلشن راز، بیت۸۸۴، ص۵۴۴
لاهیجی می گوید: «اهل دل که تحصیل معانی و معارف به طریق تصفیه و تجلیه ی قلوب کرده اند، هر
گاه که خواهند که تفسیر و بیان آن معانی که بر دل های صافیه ی ایشان جلوه گری نموده است، بنمایند و به جهت ارشاد قابلان و طالبان اظهار آن بفرمایند، عادت پسندیده ایشان آن است که البتّه مناسبت و مشابهت میان آن معانی مکشوفه و امور محسوسه پیدا سازند و در لباس محسوسات، آن معانی مکشوفه را در نظر محرمان بنمایند. از این جهت است که ظاهر بینان محجوب که حوصله ی درک آن معانی ندارند، اشارات این قوم را طامّات می پندارند و از سیر جهل و عناد، لعن و انکار اقوال و احوال اهل حقّ جایز می شمارند».[۱۹۴]
دکتر سجّادی معتقد است که اهل دل کسانی هستند که دلشان به انوار الهی منوّر گشته است و به عبارتی اهل معنی هستند.[۱۹۵]
ایمان
«حقیـقت خــود مقـام ذات او دان شده جامع میان کفر و ایمـان»
همان، بیت۳۵۰، ص۲۴۷
«در آن روزی که گلها می سرشتنـد بـه دل در قصّه ی ایمان نوشتند»
همان، بیت۴۱۹، ص۳۰۳
در شرح گلشن راز آمده است:
«ایمان» عبارت از بقا باشد؛ چه ایمان حقیقی که تصدیق به وحدانیّت حقّ است بی شایبه ی تشکّک،
وقتی میسّر است که بعد از فنای خودی، به بقای احدی متحققّ گشته، خود عین وحدت گردد».[۱۹۶]
هجویری گوید: «ایمان در لغت تصدیق باشد.» او در ادامه می گوید: «معتزله جمله ی طاعات را علمی
فرم در حال بارگذاری ...