علامه طباطبایی در تفسیر آیه می فرمایند: “این آیه، مردم را از پیروی کردن آن چه بدان آگاهی ندارند، نهی کرده است. زیرا که تعبیر “ما لیس لک به علم” اطلاق دارد و شامل همه باور ها، کردارها و گفتار ها می شود.”[۶۹]
قرآن کریم، همچنین در آیه ۱۵ سوره نور می فرماید:"…وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِکُمْ ما لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ …"( سوره نور، آیه ۱۵)؛ با دهان خود سخنى مىگفتید که به آن یقین نداشتید.
و لذا پایه اصلی تفکر و تعقل درست، علم و آگاهی است و بی خبری و نا آگاهی، موجب لغزش انسان می شود:
” بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحیطُوا بِعِلْمِهِِ وَ لَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْویلُهُ کَذلِکَ کَذَّبَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الظَّالِمین” (سوره یونس ، آیه ۳۹)؛ ولى آنها از روى علم و دانش قرآن را انکار نکردند) بلکه چیزى را تکذیب کردند که آگاهى از آن نداشتند، و هنوز واقعیتش بر آنان روشن نشده است! پیشینیان آنها نیز همین گونه تکذیب کردند پس بنگر عاقبت کار ظالمان چگونه بود.
و یکی از بزرگترین آثار منفی لغزش عقل در پیروی از ظن و گمان، انکار قیامت و معاد است. قرآن کریم در این باره می فرماید: [۷۰]
” وَ قالُوا ما هِیَ إِلاَّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یُهْلِکُنا إِلاَّ الدَّهْرُ وَ ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاَّ یَظُنُّون” (سوره جاثیه ، آیه ۲۴)؛ آنها گفتند: «چیزى جز همین زندگى دنیاى ما در کار نیست گروهى از ما مىمیرند و گروهى جاى آنها را مىگیرند و جز طبیعت و روزگار ما را هلاک نمىکند!» آنان به این سخن که مىگویند علمى ندارند، بلکه تنها حدس مىزنند (و گمانى بىپایه دارند).
۱-۳-۵-۳٫ تمایلات و هواهای نفسانی
خواسته ها و انگیزه ها و انفعالها[۷۱] و عواطف انسان در تفکر او تاثیر می گذراند و باعث می شوند که انسان در دام خطاهای ناشی از هوادارای بی جا بیفتد. قرآن کریم، به تاثیر هوای نفس[۷۲] در انسان و انحراف تفکر او از گرایش درست که در نتیجه آن، انسان راهش را گم می کند و از فرق گذاشتن میان حق و باطل، نیکی و بدی و هدایت و گمراهی، عاجز می شود، اشاره کرده است: [۷۳]
” فَإِنْ لَمْ یَسْتَجیبُوا لَکَ فَاعْلَمْ أَنَّما یَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَیْرِ هُدىً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ…"( سوره قصص، آیه ۵۰)؛ اگر این پیشنهاد تو را نپذیرند، بدان که آنان تنها از هوسهاى خود پیروى مىکنند! و آیا گمراهتر از آن کس که پیروى هواى نفس خویش کرده و هیچ هدایت الهى را نپذیرفته، کسى پیدا مىشود؟! مسلّماً خداوند قوم ستمگر را هدایت نمىکند.
قرآن کریم در آیه ۲۳ سوره جاثیه می فرماید: “أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ… “( سوره جاثیه، آیه ۲۳)؛ آیا دیدى کسى را که معبود خود را هواى نفس خویش قرار داد.
همچنین در آیه ۲۳ سوره نجم می فرماید:” إِنْ هِیَ إِلاَّ أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ ما تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدى"(سوره نجم، آیه ۲۳)؛ اینها فقط نامهایى است که شما و پدرانتان بر آنها گذاشتهاید (نامهایى بىمحتوا و اسمهایى بى مسمّى)، و هرگز خداوند دلیل و حجتى بر آن نازل نکرده آنان فقط از گمانهاى بىاساس و هواى نفس پیروى مىکنند در حالى که هدایت از سوى پروردگارشان براى آنها آمده است.
قرآن کریم، برای تزکیه نفس و تعدیل تمایلات درونی، سهم بزرگی در رسیدن به رستگاری و درک حقایق قائل شده است؛ و در مقابل بی توجهی به تربیت نفس و رها کردن آن را عامل زیان کاری و انحطاط می شناسد . قرآن کریم در این باره می فرماید:
“وَ نَفس و ماسَواها فَالهمها فُجورَها و تَقویها قَد اَفلَح َمَن زََکّاها و قَد خابَ مَن دَسّاها” (سوره شمس، آیات ۱۰-۷ ) و قسم به جان آدمى و آن کس که آن را (آفریده و) منظّم ساخته، سپس فجور و تقوا (شرّ و خیرش) را به او(انسان) الهام کرده است، (۸)که هر کس نفس خود را پاک و تزکیه کرده، رستگار شده (۹)و آن کس که نفس خویش را با معصیت و گناه آلوده ساخته، نومید و محروم گشته است.
فصل دوم: باور های غیر منطقی و تحریف های شناختی در حوزه روان شناسی
گروهی از درمانگران که به درمانگران شناختی معروف هستند، به باور های اشتباه آلود یا ادراک های غلطی که افراد درباره منابع مشکلات خویش دارند، تاکید می ورزند. ” کلی” ( ۱۹۹۵)، “الیس” ( ۱۹۶۲)، “گلاسر” ( ۱۹۶۵)، ” بک” (۱۹۷۶) و “میشن بام” (۱۹۷۷) از درمانگران مشهور این رویکرد درمانی هستند. در واقع “آی وی” و “مورگان” ( ۱۹۹۳ )، نظریه پردازان فوق را تحت تاثیر دو زیرگروه معرفی می کنند که عبارت اند از:
الف: شناخت گرایان رفتاری، با اساس رفتاری؛ شناخت گرایان رفتاری با اساس رفتاری، همچون “اسکینر” و “میشن بام” شدیدا معتقد به ایده پیشرفت و ایمان به علم برای حل مشکلات بشر هستند.
ب: شناخت گرایان رفتاری، با اساس شناختی؛ ریشه نظریات شناخت گرایان رفتاری با اساس شناختی، در نظریه"اپیکتتوس” فیلسوف رواقی است که بر این باور بود که وقایع انسان را پریشان نمی سازد، بلکه نگرش انسان نسبت به وقایع او را پریشان می سازد. نظریه پردازان گروه دوم تلاش می کنند که ایده های افراد درباره جهان را با عمل در جهان، درمان کنند که درمان عقلانی- عاطفی- رفتاری الیس”[۷۴]، “شناخت درمانی بک”[۷۵] و “واقعیت درمانی گلاسر”[۷۶] از پیشگامان این رویکرد تلقی می شوند. [۷۷]
۲-۱٫ باور های غیر منطقی[۷۸] در حوزه روان شناسی
باورهای غیر منطقی، عقایدی است که در نگرش و برداشتهای افراد شدیداً بر اجبار، الزام و وظیفه تاکید میکند و اختلالاتی در طرز تفکر، استدلال و در برخورد با حالات فرد یا مسائل زندگی او ایجاد میکند.[۷۹]
از آن جایی که باورهای غیر عقلانی در نظریه عقلانی- عاطفی- رفتاری “آلبرت الیس” بیان شده است، لذا پیش از ورود به بررسی باورهای غیر عقلانی، اشاره ای به این نظریه و عوامل دخیل بر آن می شود.
۲-۱-۱٫ درمان عقلانی- عاطفی- رفتاری آلبرت الیس
درمان عقلانی- عاطفی- رفتاری در دهه ی ۱۹۵۰ توسط روان شناس بالینی به نام “آلبرت الیس”[۸۰] ابداع شد که از روان کاوی ناراضی بود. رویکرد وی عمدتا رویکردی شناختی است که جنبه های رفتاری و هیجانی مهمی دارد.
“آلبرت الیس"، بنیان گذار و توسعه دهنده “درمان عقلانی- عاطفی- رفتاری” در سال ۱۹۱۳ در پیتسبورگ متولد و چهارده سال بعد به نیویورک برده شد .پدر بازرگان الیس غالبا دور از خانه و مادرش به قول خود الیس ، از خانواده غافل بود. الیس در مورد دوران کودکی اش ، می گوید: “من از روی ذاتم رفتار درمانی عقلانی هیجانی را اختراع کردم ؛ چون این در درونم بود. الیس در سال ۱۹۳۴ مدرک کارشناسی خود را از، سیتی کالج نیویورک گرفت . او در سال ۱۹۴۷ از دانشگاه کلمبیا، مدرک دکترای خود را اخذ کرد . با اینکه الیس بین سال های ۱۹۴۷ تا ۱۹۵۳ به روان کاوی مشغول بود ولی به تدریج از آنها ناراضی شد. وی حس می کرد علی رغم بهتر شدن حال برخی از مراجعان، معمولا نشانه های مراجعان برطرف و کنترل آنان روی زندگی شان بیشتر نمی شود؛ او که از ۱۶ سالگی به فلسفه علاقه داشت برای تغییر دادن دیدگاه های فلسفی انسان ها و مبارزه با رفتار های خود مخرب انسان ها به فلسفه بازگشت . در سال ۱۹۵۶ در مجمع سالانه انجمن روان شناسی آمریکا، نخستین مقاله اش را در باب درمان عقلانی که “رفتار درمانی عقلانی هیجانی” شد، ارائه داد. [۸۱] الیس، معتقد است که رفتار درمانی عقلانی هیجانی، اولین درمان شناختی رفتاری نوین است و همراه با درمان شناختی رفتاری، مشهورترین درمان دنیا محسوب می شود. زیرا این درمان به افراد کمک می کند که بین تفکر معقول و نامعقول فرق گذارند. تفکر معقول به هیجانی شدن سالم و تفکر نامعقول به هیجانی شدن ناسالم منتهی می شود.[۸۲]
۲-۱-۱-۱٫ تاریخچه تحول فکر الیس
الیس در عین حال که تمام نظریه اش را مرهون تجارب شخصی می داند، معتقد است که پاره ای از مفاهیم نظریه او در افکار و اندیشه های فلاسفه و متفکران و جامعه شناسان قدیم ریشه دارد. از این رو، چون الیس ریشه افکار خود را به گذشتگان منسوب می داند، نظریه خود را یک پدیده ی انقلابی نمی انگارد، اما از حیث شکل و قالبی که به نظریه اش داده است و از حیث کاربرد هایی که افکار پیشینیان در زمینه درمان به عمل آورده است، نظریه خود را انقلابی و رادیکال به حساب می آورد. سر منشا فلسفی نظریه الیس به افکار برخی از فلاسفه رواقی، به خصوص “زنو”[۸۳]، “سیسرو”[۸۴] و “اپیکتتوس”[۸۵] بر می گردد."اپیکتتوس"، که در قرن چهارم قبل از میلاد می زیست، معتقد بود که انسان ها به وسیله اشیاء برآشفته نمی شوند، بلکه نگرشی که نسبت به امور پیدا می کنند، آنها را برآشفته می کند. در عین حال از فلاسفه اروپایی نیز که به مساله خوشبختی و خردمندی می پرداختند، تاثیر پذیرفته بود؛ مثل “باروخ اسپینوز”[۸۶]، “نیچه"، و “امانوئل کانت” و مفهوم دنیا به مثابه اراده و ایده “آرتور شوپنهاور". از میان روان درمانگران جدید، “الیس” نظریه خود (درمان عقلانی- عاطفی- رفتاری) را با روان شناسی “آلفرد آدلر”[۸۷] هماهنگ و موازی می داند و از افکار او تا حد زیادی متاثر بوده است.[۸۸]
۲-۱-۱-۲٫ عوامل بنیادی در نظریه الیس
الیس به برخی عوامل دخیل در تحول شخصیت فرد و اختلالات شخصیت مانند جنبه های زیست شناختی، عوامل اجتماعی و آسیب پذیری در برابر اختلال، اشاره می کند. به عقیده او،گر چه انسان از نظر بیولوژیکی، تمایل شدیدی به مضطرب کردن خود و تخریب نفس دارد و گر چه او در اجتماعی زندگی می کند که سبب پاره ای از نابسامانی های رفتاری اوست و آن ها را تقویت می کند،اما آسیب پذیری انسان ها در برابر اختلال روانی به فراخور عوامل زیست شناختی و اجتماعی متغیر است.[۸۹]
مرکز نظریه شخصیتی” درمان عقلانی- عاطفی- رفتاری “، مدل a-b-c است که در این نظریه (a) به معنی رویداد بیرونی [۹۰]، (b) به معنای نظام باور های شخصی[۹۱] ، و © پیامد هیجانی[۹۲] است. به عنوان مثال شخصی که مصاحبه شغلی دارد، را در نظر بگیرید. مصاحبه شغلی همان رویداد بیرونی (a) است و چیز هایی که شخص قبل از مصاحبه به خودش می گوید ( نمی دانم این کار را به من می دهند؛ اما من سعی و تلاش خودم را می کنم یا این فکر: اگر من در این مصاحبه رد شوم، خودم را ضایع کرده ام.) و این همین نظام باور ها (b) است . و پیامدی که از این باورها، عاید او می شود (اگر مصمم باشد، هیجان سالمی نصیب او می شود و اگر باور های درونی او غیر منطقی باشد، واکنش هیجانی منفی برای او، تولید می کند.) همان پیامد هیجانی © است.[۹۳]
۲-۱-۱-۳٫ ماهیت انسان در نظریه الیس
الیس در زمینه ماهیت انسان نظری بسیار مشابه با نظر پیروان مکتب اصالت وجود دارد. او با آنها در این که انسان آزاد است و می تواند خود را تعریف و توجیه کند و می تواند فردیت خود را به مظهر ظهور برساند، و در ارتباط و همگام با دیگران به زندگی اش ادامه دهد، هم عقیده است. الیس، فرد را در مرکز عالم قرار می دهد و او را مسئول اعمال و احساسات خویش می داند. او معتقد است که فرد می تواند میان آنچه که از محیط می گیرد و بازده عاطفی خویش مداخله کند. بنابراین، انسان موجودی تلقی می شود که کنترل قابل ملاحظه ای بر افکار، احساسات و اعمال خود دارد.[۹۴]
۲-۱-۱-۴٫ اضطراب و بیماری های روانی در نظریه الیس
الیس، اضطراب و اختلالات عاطفی را نتیجه طرز تفکر غیر منطقی و غیر عقلانی می داند. به نظر او، افکار و عواطف کنش های متفاوت و جداگانه ای نیستند. از این رو، تا زمانی که تفکر غیر عقلانی ادامه دارد، اختلالات عاطفی نیز به قوت خود باقی خواهند بود. و لذا افرادی که خود را اسیر و گرفتار افکارغیر عقلانی خویش می کنند، خود را در حالت احساس خشم، مقاومت، خصومت، دفاع، گناه، اضطراب، بی ثمری، سستی و رخوت مفرط، عدم کنترل و ناشادی قرار می دهند.[۹۵]
۲-۱-۱-۵٫ باور های غیر منطقی در نظریه الیس
الیس،معتقد است که معمولا انسان ها می خواهند از تنهایی خویش، روابط اجتماعی خویش و یا از کار کردن و تفریحات خویش لذت ببرند؛ ولی عقاید معیوب آنان اجازه نمی دهد به هدفشان برسند. به همین دلیل وجود چند اعتقاد در ذهن فرد را غیر منطقی می داند و خود علت غیر عقلانی بودن آن را بیان می کند:
باور غیر منطقی اول: اعتقاد فرد به اینکه لازم و ضروری است محبوب و مورد تایید دیگران واقع شود .این تصور غیر عقلانی است،زیرا فردی که به دنبال چنین خواسته ای باشد،کمتر خودرهبر و بیشتر ناامن و مضطرب و ناقض نفس خویش خواهد بود.
باور غیر منطقی دوم: اعتقاد فرد به اینکه لازمه احساس ارزشمندی وجود حداکثر لیاقت، کمال و موفق شدن است. این تصور نیز امکان پذیر نیست و تلاش وسواسی در راه کسب آن، فرد را به اضطراب و بیماری روانی مبتلا می کند و در زندگی احساس حقارت و ناتوانی به فرد دست می دهد.
باور غیر منطقی سوم: اعتقاد فرد به اینکه مردم اصلا نباید غیر منصفانه و زننده عمل کنند و وقتی غیر منصفانه و زننده عمل کردند، باید آنها را سرزنش کرد و آنها را آدم های پست و بدی دانست. این عقیده غیر عقلانی است، زیرا معیار مطلقی برای درست و نادرست موجود نیست [۹۶] و انسان آزادی زیادی در انتخاب ندارد. تمام انسان ها دچار خطا و اشتباه می شوند و لذا سرزنش و تنبیه موجب اختلال عاطفی بیش تر و رفتار بدتر می شود. بنابراین،فرد عقلانی، خود و دیگران را سرزنش نمی کند.
باور غیر منطقی چهارم: اعتقاد فرد به اینکه اگر وقایع و حوادث، مطابق میل فرد پیش نرود، باید اوضاع را افتضاح، وحشتناک، هولناک و فاجعه بار دانست. این طرز تفکر غلط است؛ زیرا ناکام شدن احساس طبیعی است ولی حزن و اندوه شدید و طولانی یک موضوع، غیر منطقی است.
باور غیر منطقی پنجم: اعتقاد فرد به اینکه بدبختی و عدم خشنودی او به وسیله عوامل بیرونی به وجود آمده است و انسان توانایی کنترل غم و اندوه و اختلالات عاطفی خود را ندارد و یا اینکه توانایی او در این زمینه اندک است. این باور نیز غیر عقلانی است؛ زیرا، آدم ها و اتفاقات بیرون در بدترین حالت فقط می توانندصدمه جسمی بزنند و نمی توانند موجب ناراحتی و آزار فرد شوند؛ مگر آن که فرد خودش بخواهد تحت تاثیر آنان قرار گیرد و عکس العمل هایی در قبال آن ها بروز دهد؛ مانند این که فردی با تلقین این موضوع به خود که چقدر وحشتناک است که کسی طرد شود و مورد دوستی قرار نگیرد، خود را می آزارد.
باور غیر منطقی ششم: اعتقاد فرد به اینکه چیز های خطرناک و ترس آور موجب نهایت نگرانی می شود و فرد همواره باید کوشا باشد تا امکان به وقوع پیوستن آنها را به تاخیر بیندازد. این باور نیز یک تصور غیر عقلانی است؛ زیرا اضطراب و ناراحتی زیاد، مانع ارزشیابی عینی حوادث خطرناک و ترس آور می شود و لذا اگر اتفاقی بیفتد، مانع از مقابله منطقی با آن می شود. و یک فرد عقلانی می داند در اغلب موارد نمی تواند از وقوع حوادث غیر قابل پیش بینی جلوگیری کرد.
باور غیر منطقی هفتم: اعتقاد فرد به این که اجتناب از برخی از مشکلات زندگی و شانه خالی کردن از زیر بسیاری از مسئولیت های زندگی برای او، آسان تر از مواجه با آن هاست و می تواند زندگی بسیار رضایت بخشی داشته باشد. این تفکر نیز غیر عقلانی است؛ زیرا مواجه نشدن با مشکلات باعث می شود در مورد سختی ها و ناراحت کننده بودن آن ها اغراق شود و باعث کاهش اعتماد به خود می شود.
باور غیر منطقی هشتم: اعتقاد فرد به اینکه تجارب و وقایع گذشته و تاریخچه زندگی، تعیین کننده مطلق رفتار کنونی هستند و اثر گذشته را در تعیین رفتار کنونی به هیچ وجه نمی توان نادیده گرفت. این عقیده غیر عقلانی است؛ زیرا رفتارهای گذشته ممکن است در حال حاضر هیچ گونه کاربرد و ضرورتی نداشته باشد. و ممکن است این تصور که رفتار گذسته در پیدایش رفتار کنونی تاثیر دارد به منزله بهانه ای به کار رود و مانع تغییر رفتار شود. فرد سالم بیش از آن چه که به گذشته توجه دارد، به حال و وضعیت موجود توجه می کند.
باور غیر منطقی نهم: اعتقاد فرد مبنی بر این که مردم و چیزها حتماً باید از آن چه هستند بهتر باشند و اگر فرد نتواند حقایق تلخ زندگی را عوض کند، افتضاح و وحشتناک می شود. چنین تصوری هم نادرست است. زیرا فرد عقلانی، به جای اضطراب و نگرانی درباره رفتار دیگران، تلاش می کندکه واقع بین باشد و کمال گرا نباشد و در صورت امکان به دیگران کمک کند تا رفتارشان را تغییر دهند و چنان چه نتواند چنین کمکی بکند، آن را می پذیرد و تحمل می کند.
باور غیر منطقی دهم: اعتقاد فرد به اینکه با رخوت و عدم تحرک یا با خوش بودن منفعلانه و عاری بودن از تعهد می توان به اوج شادکامی رسید. الیس معتقد است که این باور به چند دلیل نامعقول است؛ اول این که مردم جز در حد فاصل دو تلاش سخت و پر زحمت، به ندرت می توانند احساس شادی و نشاط کنند. دوم این که آدم های باهوش، با غرق شدن در فعالیت های نشاط آور، سرزنده و شادمان می مانند.آن ها فقط برای امور پیچیده، جذاب و غرق کننده و چالش انگیز زیاد وقت می گذارنند. سوم این که شادمانی تا حدودی از غرق شدن در آدم ها و وقایع بیرون از خود، نشات می گیرد.[۹۷]
از نظر الیس ( ۱۹۷۱ ) فرد ضمن قبول نکردن واقعیت و جذب شدن در فرایند افکار غیر منطقی، در برتری جویی مفرط خود، مبتلا به عوارض نسبتا شدیدی می شود که اغلب آنرا “اختلال عاطفی” می نامند. وقتی فرد به چنین عقایدی توسل می جوید، در نگرش و برداشت های خود شدیدا بر اجبار، الزام و وظیفه تاکید دارد و اگر خود را از این قید ها برهاند، به احتمال قوی در جهت سلامت و رشد شخصیت، حرکت خواهد کرد .[۹۸]
۲-۱-۱-۶٫ راه های مقابله با باور های غیر منطقی در نظریه الیس
الیس معتقد است که رفتار درمانی عقلانی هیجانی بر مردم نشان می دهد خودشان خالق بسیاری از باور های نامعقول، غیر منطقی، خرافی، غیر واقع بینانه و غیر عملی خود هستند و از این باور ها در راه ناکام کردن خودشان استفاده می کنند. لذا او چند راهکار برای مقابله با باور های غیر منطقی ارائه می دهد و اذعان می کند، که اگر این باورهای نامعقول را تغییر دهید زندگی عاقلانه تری خواهید داشت:
راهکار اول: زیر سوال بردن مطلق اندیشی
باور های نامعقول و ناراحتی های توام با آن، همیشه به یک رشته باید های مطلق می رسد؛ و برخی از باید های پنهان، همه یا هیچ اندیشی و کمال گرایی است. به عنوان مثال “من باید در همه ی کارهایم موفق شوم” یا “من هیچ وقت خودم را نمی بخشم".
الیس معتقد است که تقریبا هیچ کس نمی تواند در اکثر زمینه ها قابل و استاد باشد و تقریبا هیچ کس نمی تواند کاملا موفق باشد؛ فرد به جای این که تاکید کند باید کار ها را کاملا خوب انجام دهد، بر عمل خود تاکید کند. اگر می خواهد با مسئله موفقیت برخورد معقولی داشته باشد به جای آنکه خود را به شدت نیازمند کند، دنبال بهتر کردن عملکردش باشد.
فرم در حال بارگذاری ...