فرضیه سوم: دمای فروشگاه بر خرید برنامه ریزی نشده تاثیرگذار است.
۰٫۰۹۵
۲٫۳۷۹
۰٫۰۰۹
پذیرش
فرضیه چهارم:پخش موسیقی در فروشگاه بر خرید برنامه ریزی نشده تاثیرگذار است.
-
-
-
-
فرضیه پنجم:نورپردازی بر خرید برنامه ریزی نشده تاثیرگذار است
۰٫۲۰۲
۵٫۴۳۲
۰٫۰۴۱
پذیرش
از آن جا که در مدل اولیه اجرا شده، ضرایب سوال ۸ و همچنین مولفه موسیقی معنادار به دست نیامد، به منظور نتیجه گیری بهتر، در حالت دوم مدل بدون حضور این متغیرها تحلیل شد. در ادامه با توجه به نتایج این دو مرحله ، به بررسی تفصیلی فرضیه ها پرداخته می شود.
۴-۲-۱۰-۱ فرضیه اول: چیدمان کالا و قفسه بندی بر خرید برنامه ریزی نشده برنامه ریزی نشده تاثیرگذار است.
فرضهای صفر و یک آماری برای آزمون این فرضیه را میتوان به صورت زیر بیان نمود:
H0: چیدمان کالا و قفسه بندی بر خرید برنامه ریزی نشده برنامه ریزی نشده تاثیرگذار نیست.
H1: چیدمان کالا و قفسه بندی بر خرید برنامه ریزی نشده برنامه ریزی نشده تاثیرگذار است.
بر طبق نتایج بهدست آمده از آماره t در جدول ۴-۱۲ ، چیدمان کالا و قفسه بندی بر متغیر خرید برنامه ریزی نشده رابطه معنیداری دارد (آماره t در خارج از بازه ۱٫۹۶ تا ۱٫۹۶- قرار گرفته است). همچنین میتوان گفت که نوع این تاثیر مثبت و مستقیم است. بنابراین، میتوان به این نتیجه رسید که با بهبود وضعیت چیدمان کالا خرید برنامه ریزی نشده افزایش پیدا نماید.
با توجه به ضریب مسیر مربوط به این فرضیه نیز میتوان به این نتیجه رسید که متغیر چیدمان به میزان ۵۲۵/۰ بر خرید برنامه ریزی نشده اثر دارد. یعنی اگر چیدمان به میزان ۰٫۵۲۵ بهبود یابد ، به احتمال ۹۵ درصد خرید برنامه ریزی نشده ۶۲۳/۰ واحد بهبود یافته و مثبتتر میگردد.
۴-۲-۱۰-۲ فرضیه دوم: طراحی محیط فروشگاه بر خرید برنامه ریزی نشده برنامه ریزی نشده تاثیرگذار است
فرضهای صفر و یک آماری برای آزمون این فرضیه را میتوان به صورت زیر بیان نمود:
H0: طراحی محیط فروشگاه بر خرید برنامه ریزی نشده برنامه ریزی نشده تاثیرگذار نیست.
H1: طراحی محیط فروشگاه بر خرید برنامه ریزی نشده برنامه ریزی نشده تاثیرگذار است .
بر طبق نتایج بهدست آمده از آماره t در جدول ۱۲-۴، متغیر طراحی محیط فروشگاه تاثیر مثبت معناداری بر روی خرید برنامه ریزی نشده دارد (آماره t در خارج از بازه ۵۸/۲- تا ۵۸/۲+ قرار گرفته است). همچنین میتوان گفت که نوع این رابطه مثبت و مستقیم است. بنابراین، میتوان به این نتیجه رسید که با بهبود و افزایش طراحی محیط فروشگاه، خرید برنامه ریزی نشده افزایش خواهد یافت و برعکس. بنابراین فرضیه فرعی اول پژوهش مورد تأیید قرار میگیرد.
با توجه به ضریب مسیر مربوط به این فرضیه نیز میتوان به این نتیجه رسید که متغیر اعتماد به منبع تبلیغات شفاهی مثبت به میزان ۳۲/۰ بر خرید برنامه ریزی نشده اثر دارد. یعنی اگر طراحی محیط فروشگاه ه میزان ۱ واحد بهبود یا افزایش یابد به احتمال ۹۵ درصد میزان خرید برنامه ریزی نشده بهبود یافته و مثبتتر میگردد.
۴-۲-۱۰-۳ فرضیه سوم: دمای فروشگاه بر خرید برنامه ریزی نشده برنامه ریزی نشده تاثیرگذار است.
فرضهای صفر و یک آماری برای آزمون این فرضیه را میتوان به صورت زیر بیان نمود:
H0: دمای فروشگاه بر خرید برنامه ریزی نشده برنامه ریزی نشده تاثیرگذار نیست.
H1: دمای فروشگاه بر خرید برنامه ریزی نشده برنامه ریزی نشده تاثیرگذار است.
بر طبق نتایج بهدست آمده از آماره t در جدول ۱۲-۴، متغیر دما در سطح اطمینان ۹۵ درصد بر خرید برنامه ریزی نشده برنامه ریزی نشده تاثیر معنیداری دارد (آماره t در خارج از بازه ۹۶/۱- تا ۹۶/۱+ قرار گرفته است). همچنین میتوان گفت که نوع این رابطه مثبت و مستقیم است. بنابراین، میتوان به این نتیجه رسید که با بهبود دمای فروشگاه، خرید برنامه ریزی نشده افزایش خواهد یافت و برعکس. بنابراین فرضیه مورد تأیید قرار میگیرد.
با توجه به ضریب مسیر مربوط به این فرضیه نیز میتوان به این نتیجه رسید که متغیر دما به میزان ۱۰۸/۰ بر خرید برنامه ریزی شده اثر دارد. یعنی اگر دما به میزان ۱ واحد مطلوب تر شود، به احتمال ۹۵ درصد خرید برنامه ریزی نشده بهبود یافته و مثبتتر میگردد.
۴-۲-۱۰-۴ فرضیه چهارم پخش موسیقی در فروشگاه بر خرید برنامه ریزی نشده برنامه ریزی نشده تاثیرگذار است.
فرضهای صفر و یک آماری برای آزمون این فرضیه را میتوان به صورت زیر بیان نمود:
- یکپارچگی یا سلسله مراتب اجتماعی (میزان محرومیت اجتماعی، حرکت افراد بین طبقات اجتماعی)
- فرهنگ (احترام به کارآفرینان، احترام به استقلال، دیدگاه نسبت به شکست در کار)
- پشتیبانی نهادی (مراکز کمک به کارآفرینی، انکوباتور ها)
- سیستم آموزشی (توجه به یادگیری برای عمل، تدریس کارآفرینی در دوره های تحصیلی) (اکبری،۸۵).
۵) جنبه های فردی مربوط به کارآفرین
- تجربه کاری (تجربه مدیریتی، مشاغل قبلی)
- تحصیلات (سوابق آکادمیک، رشته و گرایش تحصیلی)
- ظرفیت کارآفرینی (تمایل به مخاطره، تحمل کار سخت، انعطافپذیری)
- دارایی (پس انداز نقدی، اموال منقول و غیر منقول)
- عوامل جمعیت شناختی (سن، جنسیت و شغل والدین)
در این قسمت به طور خلاصه عوامل مؤثر بر کارآفرینی بیان شد. این عوامل برکارآفرین شدن افراد و سازمان ها مؤثر هستند.
۲-۲-۱۰- انواع کارآفرینی
با توجه به میزان فعالیت کارآفرینی، جانجا[۶۵] انواع مختلف کارآفرینی را به پنج دسته تقسیم می کند:
الف. کارآفرینی اداری[۶۶]: در این نوع کارآفرینی، توسعه تولیدات، فرآیندها و شیوه های جدید یا توسعه موارد موجود، اولویت بالایی دارد و به عنوان سرمایه گذاری جدید میان پرسنل فنی- علمی و مدیران- مجریان محسوب می شود. مدیریت باید منابع و امکانات را حفظ کند و تکنیسین ها باید برای عقاید جدید تلاش کنند. فرهنگ برای نوآوری، ارزشی به مراتب بالاتر از شرایط بوروکراسی قائل است.
ب. کارآفرینی فرصت گرایانه[۶۷]: این رویکرد بر ارزیابی و گسترش توسعه نوآوریهای تکنولوژیکی داخلی و خارجی تأکید می کند. وجود یک محصول برتر نشانه یک رویکرد فرصت گرایانه در قبال کارآفرینی داخلی است.
ج. کارآفرینی اکتسابی[۶۸]: در این مورد، کارآفرینی از طریق اکتساب توانایی های فنی دیگر
شرکت ها و از طریق همکاری، مشاوره یا انعقاد قرارداد با آن ها صورت می گیرد تا به تکنولوژی های آنان دست یافته شود.
د. کارآفرینی پرورشگاهی[۶۹]: این امر نیازمند ایجاد واحدهای نیمه مستقل در شرکت های موجود برای اندیشیدن، آغاز کردن و تقویت شرکت های جدید است.با توجه به ریسک بالای نوآوری در فعالیت های تجاری، واحدهای نیمه مستقل به کارآفرینی داخلی کمک می کنند.
هـ. کارآفرینی تقلیدی[۷۰]: در این رویکرد، نوآوری محدود به تقلید یا ایجاد تغییرات ساده در بسته بندی یا طراحی است (پروکوپنکو و پولین،۱۹۹۱).
در ادبیات کارآفرینی، به انواع دیگری از کارآفرینی اشاره شده است که برخی از این عناوین عبارتند از: کارآفرینی پایدار، کارآفرینی اشتراکی، کارآفرینی مدنی و کارآفرینی پاسخگو.
کارآفرینی پایدار[۷۱]
شرکتها در پهنه جهانی در حال ورود به مرحله جدیدی هستند که مسئولیت های ترکیبی در مقابل: مردم (اشتغال، سلامتی، آموزش و حقوق بشر)، سود (استمرار درآمدهای مالی و اقتصادی)، زمین (پاکی محیط و محافظت از منابع) را ضرورتی برای کارآفرینی خوب تلقی می کنند و تغییر از حداکثر سازی ارزش برای سهامداران به حداکثر سازی ارزش برای ذینفعان در حال اتفاق است. حکومت ها، مشتریان، اتحادیه ها و سهامداران به عنوان ذینفعان از شرکت ها می خواهند که این مسئولیت ها را در قبال موضوعات اخلاقی-اجتماعی و محیطی به طور گسترده تری به انجام رسانند. عمل به این مسئولیت های ترکیبی در قالب کارآفرینی پایدار امکان پذیر است.
کارآفرینی اشتراکی[۷۲]
برای تشریح موقعیتی به کار برده شده است که گروهی از افراد جامعه با یکدیگر کار می کنند، در آغاز بدون وجود سازمانی با ساختار رسمی، با هدف ایجاد و پیشرفت ایده ها و فرصت ها برای ایجاد منافع اقتصادی و اجتماعی جامعه، تلاش می کنند و افراد را به انجام فعالیت های کارآفرینانه در جامعه ترغیب می نمایند.
کارآفرینی مدنی[۷۳]
همانگونه که برخی از سازمان های بزرگ تلاش می کنند از انعطاف پذیری و پاسخگویی سازمان های کوچکتر بهره برداری کنند و بعضی مدیران را که به شکل کارآفرینانه رفتار می کنند را مورد تشویق قرار می دهند، بعضی سازمان های بخش عمومی نیز به مدیرانشان آزادی عمل می دهند تا در جهت بهبود سطح خدمات جامعه مدنی بکوشند که آن را اصطلاحا کارآفرینی مدنی می گویند.(تامپسون و همکاران[۷۴]،۲۰۰۰)
کارآفرینی پاسخگو[۷۵]
کارآفرینی پاسخگو موضوعی است که فعالانه از توسعه پایدار حمایت می کند، به محیط زیست آسیب نمی رساند، و اقداماتی در جهت منافع اجتماعی و بهداشت عمومی به عمل می آورد.
از میان دسته بندی های مختلفی که در خصوص کارآفرینی به عمل آمده است، تقسیم بندی کورنوال و پرلمن[۷۶] کاربردهای بیشتری در حوزه مدیریت دارد، بر اساس این تقسیم بندی کارآفرینی در قالب سه شکل عمده ظاهر می شود:
کارآفرینی فردی[۷۷]
کارآفرینی درون سازمانی[۷۸]
کارآفرینی سازمانی[۷۹] (کرانوال و پرلمن،۱۹۹۰)
کارآفرینی فردی
کارآفرینی شکل های مختلفی دارد و مشخص نمودن اینکه وظیفه کارآفرین چیست، واقعاً دشوار است. مخترعین، وکلاء، تجار، آموزش دهندگان و پزشکان همه می توانند کارآفرین باشند.
کارآفرین فردی است که یک سازمان مستقل را تأسیس یا اکتساب کرده و یا نمایندگی آن را از طریق شناسایی فرصت و بسیج منابع و امکانات لازم به دست می آورد و تمرکز او بر نوآوری و توسعه فرایند است.
کارآفرینی درون سازمانی
گینفورد پینکات در کتاب «اشکال کارآفرینی»، مفهوم کارآفرینی در سازمان ها مطرح می کند. در این نوع کارآفرینی، خدمات و محصولات جدیدی معرفی و تولید می شود که باعث رشد و سود شرکت می شود.
تحقیقات و نظریات گوناگون نشان می دهند که کارآفرین در سازمان ها نیاز به سازمانی دارد که برای موفقیت دراز مدت، از کارآفرینی حمایت کرده و آن را تقویت نماید.
درباره کارآفرینی در سازمان ها باید به دو نکته مهم اشاره کرد. نخست آن که، فرایند مورد توجه یک کارآفرینی سازمانی با فرایند مورد توجه کارآفرینان مستقل تفاوت دارد. درست است که مفهوم کارآفرینی در سازمان ها گسترده است، اما یک کارآفرین مستقل در بازارهای اقتصادی، گسترده تر و انعطاف پذیرتر فعالیت می کند.
دوم آنکه، کارآفرینی درون سازمانی در سازمانی رخ می دهد که مانع از کارآفرینی می گردد. به عبارت دیگر، بسیاری از سازمان ها در ایجاد محیطی برای کارآفرینی ناتوان هستند. کارآفرینان مجبور هستند تا موفقیت را در میان افرادی بیابند که حاضر نیستند به آن ها کمک کنند یا نمی خواهند موفقیت آنان را شاهد باشند. بنابراین کارآفرینان سازمان ها، افرادی هستند که اغلب در فعالیت های کارآفرینی سازمان ها و بدون حمایت سازمانشان درگیر هستند.
کارآفرینی سازمانی
ژوزف شومپیتر می گوید:«نیازی نیست که کارآفرینی یک فعالیت فیزیکی خاص باشد. هر محیط اجتماعی روش خاص خود را برای کارآفرینی دارد.» یک سازمان می تواند محیطی را فراهم کند که همه اعضا بتوانند در انجام امور کارآفرینی شرکت کنند. روزابت موس کانتر در کتابش تحت عنوان «اربابان تغییر» کارآفرینی سازمانی را بدین شرح تعریف می کند:
“کارآفرینان و سازمان های کارآفرین همواره در حاشیه رقابتی خود عمل می کنند، بیشتر بر منابع خود تمرکز می نمایند و به آنچه که نمی دانند، بیشتر از آنچه که نمی دانند توجه دارند. آنها خودشان را با دیدگاه های آینده می سنجند و اجازه نمی دهند گذشته، آینده آن ها را محدود کند” (مقیمی،۱۳۸۴).
به طور کلی، کارآفرینی سازمانی نه تنها نیازمند تمرکز بر اهداف و رویه های کیفی و کمی است، بلکه بر افراد و نتایج نیز هست.این امر نیازمند نگرشی متفاوت نسبت به کارکنان است، زیرا در اغلب موارد کارمندان واقعاً زیر دست نیستند و از آن جا که بیشتر توجه به آینده است، باید به بررسی
فرصت های شغلی پرداخت نه خطراتی که یک سازمان با آن مواجه است.
۲-۲-۱۱- نقش کارآفرینی در توسعه اقتصادی
با تحولات و تغییرات سریع و شتابان جامعه بین المللی، گذر از جامعه صنعتی به جامعه اطلاعاتی و تغییر اقتصادی ملی به اقتصاد جهانی، راهکارهای مختلفی مطرح می شود که منجر به توسعه و رشد اقتصادی و حل معضلات اشتغال، عدالت اجتماعی و رفاه جامعه می شود. شاید یکی از مباحث جدید و مفاهیم نو همانا نقش کارآفرینان در توسعه پایدار در جوامع است (احمدپور و مقیمی،۱۳۸۵). نقش کارآفرینی در توسعه اقتصادی منحصر به افزایش بازده و درآمد سرانه نیست، بلکه شامل پایه گذاری و اعمال تغییرات ساختاری در فعالیت های اقتصادی و اجتماعی است. این تحول با رشد و افزایش بازده همراه است که امکان تقسیم بین شرکت کنندگان مختلف را بیشتر فراهم می کند. در سطح محدود کارآفرینی فرایند تخریب خلاق است. کارآفرینی فرایند تغییر اقتصادی است، بنابراین اگر جامعه ای خواهان به دست آوردن ثروت بیشتری است، آمادگی برای تغییر یا حداقل تمایل به زندگی با آن ضروری است. یکی از نظریه های توسعه اقتصادی، نوآوری را عامل کلیدی معرفی می کند که نه تنها در توسعه محصول (یا خدمات رسانی) جدید در بازار، بلکه در جلب سرمایه گذاری در ظرفیت
کارآفرینانه ی جدید نقش دارد. این سرمایه گذاری جدید در دو طرف عرضه و تقاضای معادله ی رشد نقش دارد؛ سرمایه جدید به وجود آمده در برای گسترش ظرفیت رشد(طرف عرضه) به کار می رود. و مخارج جدید حاصل از آن صرف خروجی و ظرفیت جدید مصرف (طرف تقاضا) می شود (هیرزک و پیترز، ۲۰۰۲).
۲-۲-۱۲- کارآفرینی شرکتی
تعاریف عملی کارآفرینی شرکتی طی ۳۰ سال گذشته از طریق کارهای عملی تکامل یافته است. شاکر زهرا مشاهده کرده است که کارآفرینی شرکتی می تواند فعالیتهای رسمی یا غیر رسمی به هدف ایجاد کسب و کارهای جدید در شرکتهای تازه تأسیس شده از طریق نوآوری در محصولات و فرآیندها و توسعه بازار باشد. این فعالیتها ممکن است در سطوح شرکتی، بخشی (تجاری)، عملیاتی یا پروژه ای با هدف بهبود بخشیدن به موقعیت رقابتی شرکت و کارایی عملیاتی آن صورت پذیرد. ویلیام گاث[۸۰] و آری گینزبرگ[۸۱] (۱۹۹۰) تأکید کردند که کارآفرینی شرکتی شامل دو پدیده اصلی می شود: ایجاد پروژه های اقتصادی جدید بدون سازمان های موجود و تبدیل سازمان ها از طریق تجدید نظر راهبردی. پژوهشگران جدید پس از تحلیل کامل ساختار کارآفرینی و ابعاد آن، کارآفرینی شرکتی را به عنوان فرآیندی تعریف می کنند که از طریق آن، فرد یا گروهی از افراد به همراه سازمان موجود، سازمان جدیدی را ایجاد می کنند یا در همان سازمان موجود یک تجدید نظر و نوآوری را باعث می شوند. تحت این تعریف، تجدید نظر راهبردی (که با تجدید نظرهای سازمانی از جمله تغییرات ساختاری و یا راهبردی عمده در ارتباط است)، نوآوری (که با وارد کردن چیزی جدید به بازار کار مرتبط است) و شروع پروژه های اقتصادی شرکتی (کوششهای شرکتی که منجر به ایجاد سازمان های تجاری جدید در داخل سازمان اولیه می شود) همگی بخش های مهم و ضروری در فرایند کارآفرینی شرکتی هستند (کیورتکو و هاجیتس[۸۲]،۲۰۰۱).
میلر کارآفرینی شرکتی را به عنوان ابزاری پایا برای ارتقا و حفظ رقابت پذیری و بهره گیری از فرصتها برای ایجاد نوآوری می داند. کوین و اسلوین بیان می کنند که کارآفرینی شرکتی نه تنها به ایجاد سرمایه گذاری در کسب و کار جدید گفته می شود، بلکه به فعالیت های نوآورانه (توسعه محصول/ خدمات جدید، تکنولوژی ها و تکنیک های اداری نو و…) و گرایش به انجام فعالیت های رقابتی برای رقابت به شکل تهاجمی و پیشتازانه با رقبای صنعت نیز گفته می شود (لامپکین و دس،۱۹۹۶).
جنینگز[۸۳] و یانگ[۸۴] کارآفرینی شرکتی را به عنوان” فرایند توسعه محصولات یا بازارهای جدید تعریف کردند. مطابق با این تعریف شرکت کارآفرین شرکتی است که محصولات یا بازارهای جدید را بالاتر از میزان متوسط آن صنعت توسعه دهد (کریزر و همکاران،۲۰۰۲).
کارآفرینی شرکتی مشتمل بر پرورش کارآفرینی در سازمان های موجود است.به عبارت دیگر کارآفرینی شرکتی ابزاری است که شرکت ها می توانند نوآوری های سودآور را با تشویق کارکنان پرورش دهند تا آن ها مانند کارآفرینان فکر کنند، سپس به آن ها آزادی و انعطاف پذیری دهند تا
مصرف کنندگان نباید ویژگی ها یا تداعی های جدید منفی که در برند اصلی مشاهده نشده است را در تعمیم برند مشاهده کنند.
در شرایط ایده آل، موفقیت یک تعمیم برند به توانایی آن در موارد زیر بستگی دارد :
ایجاد ارزش ویژه برای برند تعمیم یافته در رده کالای جدید
مشارکت برند تعمیم یافته در افزایش ارزش ویژه برند اصلی
تعمیم برند عمودی :
تعمیم برند می تواند در بخش بالای بازار که متقاضی برندهای گران تر است، یا در بخش پایین بازار که حساسیت بیشتری به قیمت دارد صورت گیرد.منطق اصلی تعمیم عمودی برند این است که ارزش ویژه برند اصلی می تواند به بالا و یا به پایین بازار منتقل شود تا به این ترتیب، برای مصرف کنندگانی که در غیر این صورت آن برند را در نظر نمی گرفتند هم مناسب باشد.
جدول(۲-۳) : مزایا و معایب تعمیم عمودی برند
معایب تعمیم عمودی برند | مزایای تعمیم عمودی برند |
سردرگمی و سرخوردگی مصرف کنندگانی که عادت به خرید در یک محدوده قیمتی خاص داشتند | ایجاد تداعی های مثبت نسبت به برند اصلی |
عدم استقبال از تعمیم های بالای بازار که می تواند موجب لطمه به اعتبار برند اصلی شود | ارضای حس تنوع طلبی مصرف کنندگان |
موفقیت تعمیم برند در بخش پایین بازار می تواند به تصویر برند اصلی لطمه بزند | عمر دو باره پیدا کردن یک برند |
تعمیم عمودی در بخش های پایین و بالای بازار می تواند موجب کاهش فروش برند اصلی شود | تسهیل تعمیم های آینده برند |
رعایت تناسب در تعمیم برند
باید بین برند اصلی و برند تعمیم یافته تناسب[۴۴] وجود داشته باشد. این تناسب می تواند در مورد ویژگی ها و فواید کالا- محور و یا غیر کالایی (شرایط یکسان مصرف یا نوع مصرف کننده) باشد. از جمله انواع تناسب ها می توان به موارد زیر اشاده نمود:
مهارت های ساخت: هوندا[۴۵] متخصص ساخت انواع موتور در اندازه های مختلف و رده های مختلف کالایی است
مکمل بودن: کلگیت[۴۶] می تواند از خمیر دندان به مسواک تعمیم پیدا کند
جانشین بودن: قهوه و چای
نوع کاربرد: یک برند کارکرد- محور (مثل تایمکس[۴۷]) می تواند به کرنومتر، باتری، و ماشین حساب تعمیم پیدا کند. یک برند پرسییژ- محور (رولکس[۴۸]) می تواند به گردن بند و حلقه تعمیم یابد
پیوستگی رده کالا: شرکت پرایس فیشر[۴۹] کالاهایی مثل عروسک، وسایل حمام و صندلی ماشین مخصوص بچه را که همه برای بازار بچه ها طراحی شده اند، با یک برند واحد عرضه می کند.
چک لیست تصمیم به تعمیم برند
آیا برند اصلی ارزش ویژه عمده ای دارد؟
آیا تعمیم برند توانایی لازم برای ایجاد ارزش ویژه را داراست؟
آیا تعمیم برند در راستای چشم انداز برند اصلی قرار دارد؟
آیا تعمیم برند از نظر مصرف کنندگان بازار هدف منطقی به نظر می رسد؟
آیا تعمیم برند موجب ایجاد یک جایگاه رقابتی مناسب در رده جدید کالا خواهد شد؟
آیا تعمیم برند می تواند از بروز تداعی های منفی در رده کالای جدید جلوگیری کند؟
تعمیم برند چه تاثیری بر ارزش ویژه برند اصلی خواهد گذاشت؟
آیا تعمیم برند ریسک های منفی و احتمال تضعیف برند اصلی را به حداقل محدود خواهد کرد؟
سیستمهای BPMS تنها ابزار مبتنی بر فنآوری اطلاعات هستند که بخشی از چرخهی مدیریت فرآیندهای کسبوکار را اجرا میکنند. بخش دیگری از این چرخه مبتنی بر تئوریهای مدیریتی و فرآیندی از جمله: انتخاب شاخصهای کلیدی برای ارزیابی فرآیندها، تعیین اولویت استراتژیک فرآیندها برای پیادهسازی ، تعیین مکانیزم های اصلاح و یا تغییر فرآیندها و مرتبط نمودن شاخصهای کارایی با اهداف سازمانی میشود [۳].
براساس رویکردهای نظری، مدیریت فرایند کسبوکار با دارا بودن قابلیت های پویا، فرآیندهای کسبوکار موجود در سازمان را ادغام کرده و آنها را با محیط سازمانی یکپارچه می کند ]۲۴،۲۵[.
مدیریت فرایند کسبوکار نوعی مدیریت تغییر و روششناسی استقرار سیستم است که به درک و مدیریت مستمر فرآیندهای کسبوکار کمک می کند. روششناسی مدیریت فرآیندهای کسبوکار بر فرضیات زیر استوار است [۲۶] :
فرآیندهای کسبوکار همیشه در حال تغییر هستند.
فرآیندها با هم تقاطع دارند.
فرآیندها میان سازمانهای متعدد و اشخاص ذینفع جریان دارد.
ساختار مدیریت فرایند کسبوکار یک ساختارافقی است و در کل سازمان به کارگرفته می شود، چراکه فرآیندها به هم وابستهاند. مدیریت فرآیندهای کسبوکار از چهار حوزه زیر پشتیبانی می کند[۲۶] :
افراد که شامل کارمندان ، مشتریان و فروشندگان هستند.
فرآیندها که وظایف هماهنگی سلسله مراتبی در عرض سازمان را دارند.
اطلاعات که شامل بانک اطلاعاتی ساختیافته با داده های بدون ساختار مشخص، هستند.
سیستمها که شامل بستههای نرمافزاری و نرمافزارهای سفارشی هستند (شکل ۲-۱).
شکل۲-۱- چهار حوزه مورد پشتیبانی توسط مدیریت فرایند کسبوکار [۲۶]
۲-۲-۲ هدف مدیریت فرایند کسبوکار
مدیریت فرایند کسبوکار یک فنآوری نوظهور است که هدفش ارائه راه حلهای نرم افزاری برای دستیابی به خودکارسازی و استاندارد کردن فرآیندها میباشد. مدیریت فرایند کسبوکار به دلیل قابلیتی که در کاهش عمدهی فاصله بین اهداف راهبردی کسبوکار شرکت، و پیادهسازی راه حلهای نرم افزاری دارد با تولید و به کاراندازی سنتی نرمافزار در سازمانهای بزرگ متفاوت است [۲۰]. هدف مدیریت فرایند کسبوکار، مدیریت فرآیندها در سازمان و ارائه ابزاری برای بهبود فرآیندها در گذشت زمان میباشد. فرآیندهای بهتر، کاهش هزینه و افزایش درآمد در سازمان، ایجاد انگیزه در کارمندان و رضایت بیشتر در مشتریان را باعث می شود که هدف نهایی مدیریت فرایند کسبوکار، به عنوان یک رویکرد در سازمانها است. BPM یک تلاش گروهی بین واحدهای کسبوکار و دنیای فنآوری اطلاعات است و این تلاش الگوی جدیدی از فرآیندهای کسبوکار را به وجود می آورد [۲۷].
۲-۲-۳ روند تکامل سیستمهای مدیریت فرایند کسب وکار [۱۱]:
تاکنون، چهار نسل از سیستمهای اطلاعاتی به وجود آمدهاند :
نسل اول: نرمافزارهای منفرد
نرمافزارهای تک کاربره و منفرد، مدت زمان زیادی جهت پشتیبانی از فرآیندهای سازمانی شرکتها به کار گرفته شده اند. تا حدود سال ۱۹۹۰ پشتیبانی از فرآیندهای کاری به طور معمول توسط این برنامه های کاربردی انجام میشد، به طوریکه امروزه از آنها بهعنوان نرمافزارهای سنتی و قدیمی یاد می شود؛ اما، این نرم افزارها احتیاجات جدیدی از قبیل قابلیت انعطافپذیری و تغییر سریع و شفافیت را برآورده نمیسازند .
نسل دوم: سیستمهای برنامه ریزی منابع سازمان[۱۰]
بعد از دهه ۱۹۹۰ بستههای نرمافزاری مانند: ERP oracle financials ,People soft ,SAP ، به عنوان نرمافزارهای مدیریت فروش، معرفی شدند که میتوانند تعداد زیادی و یا حتی اکثر احتیاجات شرکتها را برآورده کنند. این سیستمها قرار بود قابل اطمینان و کارا، با قابلیت انعطاف، سریع و شفاف باشند. اما در عمل سیستمهایERP، هیچ کدام از قابلیت های وضوح و قابلیت انعطاف سریع را برآورده نکردند؛ مضاف بر اینکه به دلیل هزینه زیاد پیادهسازی سیستمهای متفاوت نرم افزاریERP،عملکرد آنها را در مواجهه با فرآیندهای کاری متوقف شد.
نسل سوم: سیستمهای مدیریت گردش کار[۱۱]
سیستمهای گردش کار یکی از راهحل های دیگری است که تاکنون ارائه شده است. این سیستمها از فرآیندهای دفتری استاتیک پشتیبانی می کنند. این نرم افزارها قابلیت تغییر و بهروزرسانی سریعی دارند، اما محدودیت اصلی آنها عدم یکپارچهسازی آنها است. همچنین پیادهسازی آن بر مبنای جریان کار وابسته به کسبوکاراست، که برای انجام آن به وجود آمدهاند و بهراحتی قابل به کارگیری در مورد مشتریان یا تأمینکنندگان و شرکتهای تجاری دیگر نیستند.
نسل چهارم: سیستمهای مدیریت فرایندهای کسبوکار
همه راه ها در حال منتهی شدن به سیستم مدیریت فرآیندهای سازمانی به عنوان هستهی سیستمهای سازمانی آینده هستند. هدف اصلی آنها هماهنگ کردن فرآیندها با کار دیگران است و شعار اصلی آنها این است که جزئی از سیستم یا افراد آنها باشیم. این سیستمها که از سال ۲۰۰۵ به بعد در حال فراگیر شدن هستند؛ اکثراً مبتنی بر تکنولوژی و پروتکلهای معماری سرویسگرا هستند .دلیل استفاده از معماری سرویسگرا قابلیت بالای انعطافپذیری و استفادهی مجدد این معماری است که در مباحث مدیریت فرآیندهای کاری مورد نیاز است.
۲-۲-۴ :
مستندسازی و تعریف فرآیندها: استانداردهایی مانند BPMNامکان مستندسازی فرآیندها را فراهم مینماید. خودکارسازی اجرای فرآیندها با BPM منجر به استفاده از تمام قوانین و منطقهای تجاری سازمان خواهد شد.
شناسایی فرصتها و بهبود فرآیندها: معیارهایی برای اندازه گیری هزینه فرآیندها و زمان اجرا فراهم می کند.
حذف فعالیتهای غیرضروری: در سیستمهای مدیریت فرایند کسبوکار به کمک مدلسازی فرآیندها، سازمانها میتوانند فرصتی برای حذف کارهای غیرضروری داشته باشند.
کنترل کارایی فرآیندهای در حال اجرا: به کمک ابزارهای نظارتی موجود در سیستمهای مدیریت فرایند کسبوکار امکان نظارت وضعیت فرآیندها ممکن می شود، در نتیجه این کنترل باعث ثبات و سازگاری فرآیندها برای رسیدن به کیفیت بیشتر و بهینه کردن آنها برای کارآیی بیشتر می شود.
همکاری مشتریها و شرکا در فرآیندهای تجاری: امکان همکاری مشتریان و شرکا در خارج از سازمان فراهم می شود و برای فرآیندهایی که در خارج از محدوده سازمان قرار دارند؛ بسیار کاربردی خواهد بود.
کاهش منابع موردنیاز: سازمانها به افراد و منابع بسیاری جهت دستیابی به اهداف سازمانی نیاز دارند. مدیریت فرایند کسبوکار می تواند تعداد منابع موردنیاز برای یک فرایند را کاهش دهد.
افزایش هماهنگی: هماهنگی بین بخشهای مختلف یک سازمان از بعد جغرافیایی را می تواند بهبود بخشد.
افزایش سرعت اجرای سیکل فرآیندها: مدیریت فرایند کسبوکار، با کاهش زمان اجرای فرآیندها و امکان اجرای موازی آنها سرعت کسبوکار را بهبود میبخشد.
چابکی سازمان: BPM، این امکان را برای سازمانها فراهم می کند که در صورت تغییر شرایط بهراحتی بتوانند تغییرات را در فرآیندها اعمال نمایند. به این ترتیب، به حفظ موقعیت سازمان در بازار رقابتی کمک مینماید.
افزایش رضایتمندی مشتری: با کاهش زمان اجرا و اطیمنان از درستی فرآیندها باعث می شود که مشتریان سریعتر و آسانتر به نیازمندیهای خود دست یابند.
افزایش بهرهوری فرآیندها: مدیریت فرایند کسبوکار منجر به افزایش کارایی با صرف منابع کمتر میشود.
سرعت در بازار: هنگامی که یک ایده یا محصول جدید وارد بازار می شود، مدیریت فرایند کسبوکار عاملی است که می تواند سازمان را به سمت رهبر بودن سوق دهد.
دستیابی به انطباق: مواجه شدن با پیچیدگیها و قوانین، می تواند بسیار پرهزینه و وقتگیر باشد. با بهره گرفتن از مدیریت فرایند کسبوکار میتوان این هزینهها را تحت کنترل نگه داشت.
تسریع نوآوری: سازمانها به محیط کسبوکاری نیاز دارند که نهتنها تشویق به نوآوری در آن انجام می شود، بلکه نوآوری بخش طبیعی از عملیات روزانه سازمان است.
۲-۲-۵- مزایای دیگر مدیریت فرایند کسبوکار:
از دیگر مزایای مدیریت فرایند کسبوکار در سازمان می توان به موارد زیر اشاره کرد]۲۷:[
نظارت بهتر بر عملیات کسبوکار
بازگشت سریع سرمایه
دستیابی به بازار جهانی
- تجربه کاربری، دربرگیرنده تمامیجنبههای نحوه تعامل افراد و کاربران با محصول تعاملی است: نحوه در دست گیری محصول، نحوه مشاهده کارکردن با محصول، احساس کاربر در به کارگیری و استفاده از محصول نهایی،اینکه محصول مورد نظر چگونه به رسیدن به اهداف کاربر کمک میکند و نیز میزان هماهنگی محصول تولیدی در برطرف کردن نیاز کاربران است. (Alben-1996)
- تمامیجنبههای تعامل کاربر نهایی با تولید کننده، سرویس و یا محصول نهایی است. شناخت نیاز کاربر اولین فاکتور در اندازهگیری تجربه کاربری یک کاربر فرضی است. سپس سادگی و ظرافت در تولید محصولات است که باعثایحاد حس رضایت و نیز تجربه کاربری متفاوتی میگردد. ( Nielsen-Norman Group- 1991)
- تجربه کلی و یا خاص توسط کاربر یا مشتری از به کارگیری یک محصول، خدمت یا رویداد.این تجربه معمولا در سهولت استفاده خلاصه میگردد.( Shedroff- 1998)
در دهه های اخیر تجربه کاربری در طراحی تعاملی[۶]، نقش مهمی را ایفا میکند. کاربر منبع بسیار ارزشمندی برای ایجاد تغییر و یا بهبود سیستم است.
ارزیابی مکاشفه ای یکی از روشهای اندازهگیری میزان کاربردپذیری[۸] و نیز مشجص کردن مشکلات طراحی واسط کاربری است که در واقع بخشی از طراحی تکرار شونده[۹] محسوب میشود. ارزیابی مکاشفه ای، شامل مجموعهای کوچکی از آزمونهای ارزیابی واسط کاربری و معیارهایی برای شناخت و قبول کردن مشکلات کاربردپذیری است.
فصل دوم:
مروری بر ادبیات تحقیق و مبانی نظری
هنگام استفاده از شبکههای اجنماعی و به طور کلی صفحات وب یکی از مهمترین معیارهای کاربران سهولت استفاده و نیز واسط کاربری است. برای طراحی مناسب شبکههای اجتماعی شناخت کاربر و نیز نحوه تعامل کاربر با شبکه اجتماعی مذکور بسیار حائز اهمیت است.
در طراحی شبکههای اجتماعی با توجه به نتیجه تحقیقات انجام شده ۷ فاکتور مهم در طراحی اولیه میبایستی مد نظر قرار گیرد که عبارتند از:
قبل از هر اقدامیدر طراحی شبکههای اجتماعی لازم است کهاین موضوع مد نظر قرار گزفته شود که با توجه به ماهیت و استفاده عموم از شبکههای اجتماعی لازم است رنگها و گرافیک به کار رفته دراین صفحات تا جای ممکن ساده و به دور از پیچیدگی باشد.
رنگهای به کار رفته عمدتاً محدود و ساده بوده و تغییرات رنگها جزئی است. پس زمینه صفحات معمولاً سفید بوده و سایر برگهها در نواری با رنگ بسیار ملایم قرار میگیرند و به روزرسانیها با رنگ متفاوتی اعلام میشوند. گرافیک به کار رفته در صفحات بسیار ساده و با کمترین طراحی صورت میگیرد. دلیل طراحی ساده و به کارگیری کمترین گرافیک مناسب نبودن طراحی بصری زنده برای شبکههای اجتماعی است. زیرا استفاده از شبکههای اجتماعی معمولا به دلیل به اشتراک گذاری مطالب و نیزایجاد محلی برای تبادل نظر و اطلاعات است. در صورت استفاده از طراحیهای بصری پیچیده- باهثایجاد سربار اضافه و برهم خوردن تمرکز کاربر از هدف اصلی یعنیایجاد ارتباط گردد.
برای مثال توییتر یکی از طراحیهای حداقلی[۱۱] را برای واسط کاربری به کار برده است.
شکل ۳: Twitte
به عبارت دیگر با توجه بهاینکه برای اکثر کاربران استفاده از شبکههای اجتماعی در برگیرنده حجم ریادی از اطلاعات برای تبادل و به اشتراک گذاری است استفاده از واسط کاربری پیچیده و با طراحیهای سنگسن باعث سردرگمی- اشتباه و احساس ناراحتی در کاربر میگردد. رنگهای به کار رفته در شبکههای اجنماعی نیز همواره ملایم و هماهنگ است و معمولا در موارد بسیار خاص از رنگهای متضاد استفاده میگردد.
اوج استفاده از طراحی واسط خوب کاربریایجاد امکان جستجوی خوب است. همانطور که پیشتر اشاره شد، با توجه به حجم زیاد اطلاعات کاربران، امکان جستجو داشته باشند به همین دلیل یکی از مهمترین المانهای مورد استفاده در طراحی واسط کاربری شبکههای اجتماعی داشتن قسمتی برای جستجو است. یکی از روشهای بهینهایجاد نوارجستجو در شبکههای اجتماعی استفاده از فیلتر و نیز باز شدن یک منوی بازشونده[۱۳]مرتبط با مورد جستجو شده است.
شبکههای اجتماعی نیازمند در بر گرفتن لینکها و دکمههای متفاوت برای انجام وظایف مشخص است.
در طراحی واسط کاربری شبکههای اجتماعی و تعامل با سایر صفحات بستههای محتوایی میبایستی به صورت بصری از هم جدا بوده و به راحتی با چشم قابل تفکیک باشند.
فرمها مهمترین عناصر در طراحی رسانهها و شبکههای اجتماعی است. فرمهای مربوط به ورود و خروج در شبکههای اجتماعی مهمترین فرمهای مورد استفاده کاربران شبکههای اجتماعی هستند.
در شبکههای اجتماعی ماهیتاً تبادل اطلاعات بین کاربران از اهمیت ویژهای برخوردار است. در واقع برای هر کاربر شبکه اجتماعیاین که در گراف ارتباطی و دایره دوستان، چه اتفاقی در حال جریلن است از اهمیت ویپهای بر خوردار است. مدت زمانی که طول میکشد تااین اتفاقات و ارتباطات به روزرسانی شود از اهمت ویژهای برخوردار است و یکی از مهمترین فاکتورها برای کاربراناین قبیل شبکهها، است. برای طراحان واسط کاربریاین بدان معنا است که کاربر باید امکانی[۱۸]داشته باشد که تغییرات و به روزرسانیهای اعمال شده توسط دوستان خود را در کمترین زمان ممکن دریافت کند. به روزرسانی خودکار و چشمگیر باعث میشود که کاربر برای استفاده از شبکه اجتماعی باقی بماند و معمولاً به طور روتین به استفاده از امکانات موجود بپردازد.
شبکههای اجتماعی با توجه به ماهیت ارتباطی که دارند باید بر روی علاقمندیهای کاربران تمرکز کنند و ازاین حیث تاثیر کاربر بر شبکههای اجتماعی اهمیت ویپهای یافته است. همچنین فاکتور موفقیت و برقراری شبکهها و رسانههای اجتماعی، کاربران و تداوم استفاده کاربران از آهاست به همین دلیل کاربر محور بودن شبکههای اجتماعی عجیب نیست. تمامیشبکههای اجتماعی موفق همانند فیسبوک و توییتر کاربران خود را در مرکز قرار داده و بر اساس نیاز و خواست و علاقه مندی کاربر به طراحی پرداختهاند. طراحان واسط کاربری با بررسی پروفایل کاربری کاربران خود و با توجه به جزئیات موجود، به طراحی امکاناتی همانند پیشنهاد دوستان جدید، گروهها و وقایع پرداختهاند.
به طور مثال صفحه اصلی فیسبوک نمونه یک طراحی کاملا مبتنی بر کاربر است،این صفحه در بر گیرنده اطلاعات و جزئیات، اخطارها، به روزرسانیها است و همچنین به کاربراین امکان را میدهد که تنها با یک کلیک بخضی از اطلاعات را پنهان کرده و یا به روزرسانیهای یک گروه و یا کاربر مشخص را پنهان کند.
فصل سوم
پیشینه پژوهشی
بحث ایجاد تغییرات در واسط کاربری و ایجاد برنامهها از اتصال قطعات[۱۹] کوچکتر برنامه یکی از گسترده ترین مباحث مورد علاقه مهندسین کامپیوتر و طراحان صفحات وب در ۳۰ سال گذشته بوده است. به طور علمی ایجاد تغییرات در رابط کاربری می باید بر اساس سناریوهای مشخص و داستان پردازی و همچنین چک کردن خروجیها بر اساس پرتوتایپها صورت گیرد. در بررسی تغییرات واسط کاربری معمولا به طور عمده از دو روش استفاده می شود:[۵]
استفاده از ابزارهای بازبینی[۲۰]( استفاده از روش محاسباتی) و یا اعمال تغییرات بدون استفاده از آنها.
ایجاد تغییرات با بهره گرفتن از ابزارهای بازبینی و ایجاد تغییرات بدون آنها نتایج متفاوتی در بر خواهد داشت.
یکی از ابزارهای بازبینی که در این موضوع توسط پژوهشگران دانشگاه برکلی و استنفورد استفاده شده، d.note است که برای ایجاد تغییرات واسط کاربری و برای کنترل جریان دیاگرامها از آن بهره برده اند. [۶] این ابزار از دو جهت به بررسی تغییرات اعمال شده می پردازد:
در تحقیقات مشخص شده است که استفاده از ابزارهای بازبینی بر روی نوع و تعداد تغییرات پیشنهادی تاثیر می گذارد.
استفاده از ابزارهایی از این قبیل، نیاز به شفاف سازی کمتر و اضافه کردن تکنیکهای استخراج کمتری دارد.
برای بررسی عمیق ساختار گراف شبکههای اجتماعی برای طراحی شبکههای اجتماعی جدید لازم است که ساختار شبکههای آنلاین اجتماعی به خوبی ارزیابی و تحلیل گردد. تحلیل شبکههای اجتماعی (SNS) نقشه برداری و اندازه گیری ارتباطات و جریانهای میان افراد، گروهها، سازمانها، کامپیوترها و URLها و سایر اطلاعات و دانش مرتبط و موجود است. در تحلیل شبکههای اجتماعی معمولا از روشهایی همچون تحلیل گرافهای تعامل استفاده می گردد تا بر اساس نوع ارتباط کاربر با سایر کاربران الگوی تعاملی کاربر مشخص گردد. استفاده از ابزارهای مذکور در کنار روش های دیگر – همچون مشاهدات میدانی، پرسشنامه- برای استخراج اطلاعات مورد نیاز برای اعمال تغییرات می تواند نتایج قابل توجهی در اختیار کاربر قرار دهد.[۷] تغییرات و نیز نحوه تعامل کاربر با شبکههای اجتماعی از اهمیت ویژه ای برخوردار است. زیرا بر خلاف وب که محتوا محور می باشد، شبکههای اجتماعی کاربر محورند. کاربران شبکههای اجتماعی، به ایجاد حساب کاربری پرداخته و پروفایل خود را ایجاد می کنند و بدون محدودیت می توانند هر گونه ارتباطی از طریق پروفایل کاربری خود با سایر کاربران ایجاد کنند. نتیجه استفاده از شبکههای اجتماعی، ایجاد و بهبود روابط اجتماعی، ایجاد دانش و اطلاعات و به اشتراک گذاری آنها و ایجاد روابط جدید با کاربرانی با علاقه مندیهای مشترک است. شبکههای اجتماعی انواع بسیار متفاوتی دارند. تکنیکهای ارزیابی رابط کاربری به دو دسته اتوماتیک و جانشین دسته بندی می شنود.[۸]تکنیکهای اتوماتیکی که برای ارزیابی رابط کاربری و ارزیابی کاربردپذیری رابط کاربری به طور کلی استفاده می شوند عبارتند از:
Heuristic Evaluation
Usability Testing
این تکنیکها هر یک به کشف مشکلاتی از طراحی کمک می کنند.
تکنیکهای جانشینی هم در این مورد وجود دارد. همانند: سنجش رضایت کاربر. فرق اصلی روشهای اتوماتیک و جانشین این است که مشکلات مشخص شده در روش جانشین همانند مشکلات مشخص شده در تکنیکهای اتوماتیک قابل پیش بینی نیستند.