وبلاگ

توضیح وبلاگ من

موضوع: "بدون موضوع"

دانلود متن کامل پایان نامه ارشد | قسمت 14 – 8

حضرت یوسف علیه السّلام، رحمت پروردگار را دلیل گناه نکردن خود می دانند و می­فرمایند: «وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسی‏ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحیم، و افزود: من نفس خود را به گرایش به بدی ها تبرئه نمی کنم، چرا که نفس آدمی بسیار به بدی فرمان می­دهد، مگر کسی را که پروردگار من بر او رحم کند، به راستی پروردگار من آمرزنده و مهربان است» (یوسف: ۵۳). پس رحمت پروردگار موجب پرهیزگاری ماست و ما خود، توان مقابله با نفس امرکننده به بدی ها را نداریم. این تفکّر مانع از ایجاد عُجب در وجود انسان می‌گردد.

همان گونه که رحمت خدا و دست لطف او یاری می­ کند انسان را که پرهیزگار بشود و پرهیزگار بماند، رأفت و عطوفت انسان ها نسبت به هم نیز باید باعث گردد شرایط پرهیزگاری برای یکدیگر را فراهم آورند و در حفظ دیگران از گناهان بکوشند. مثلاً انسانی که با ندادن صدقه و احسان ننمودن به شخصی، موجب فقیر ماندن او می­گردد، اگر احیاناً شخص دچار ناامیدی شد یا به دزدی و اعمال حرام رو آورد، در گناه او شریک است و بالعکس اگر با رحمت و رأفت شرایط غنای همنوع را فراهم نمود، در پرهیزگاری او را یاری نموده است. همچنین است زنی که با اطاعت پروردگار و رعایت عفّت، حجاب و پاکدامنی خود، موجبات پرهیزگاری جوانان جامعه را فراهم می آورد، در هدایت و ثواب آن ها شریک می‌باشد و زنی که با عدم رعایت احکام الهی، انسان ها را به منجلاب گناه بکشاند و نسبت به آن ها عطوفت و مهر حقیقی نداشته باشد، نه تنها عقبای آن ها را ویران ساخته، بلکه گناه آنان دامن وی را نیز رها نخواهد کرد. پس هر انسانی باید به حال همنوعش رحم کند و او را در حفظ ایمان، یاری نماید.

در کتاب شریف مفاتیح، مواردی مکرر دیده می شود که برای اولیاء و دوستان خدا رحمت درخواست می شود: « اللَّهُمَّ وَ کَمَا غِبْنَا عَنْ ذَلِکَ وَ لَمْ نَشْهَدْهُ وَ آمَنَّا بِهِ وَ لَمْ نَرَهُ صِدْقا وَ عَدْلا أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تُبَارِکَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ تَرَحَّمَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ وَ بَارَکْتَ وَ تَرَحَّمْتَ عَلَى إِبْرَاهِیمَ وَ آلِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ فَعَّالٌ لِمَا تُرِیدُ وَ أَنْتَ عَلَى کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ شَهِیدٌ، خدایا با این که ما در آن زمان نبودیم و این امور را مشاهده نکردیم، ولی از روی راستی و درستی به آن ایمان آوردیم (و از تو می‌خواهیم) که درود فرستی بر محمّد و آل پاکش و برکت دهی بر محمّد و آل پاکش و رحمت فرستی بر محمّد و آل پاکش همانند بهترین درودها و برکات و رحمت هایت که بر ابراهیم و خاندانش فرستادی که تو سزاوار ستایش و بزرگواری و هر چه اراده کنی انجام دهی و تو بر هر کاری توانا و گواهی» (دعای سمات، ص ۱۹)، و برای دشمنان و معاندان لعنت (دور شدن از رحمت خداوند) طلب می‌گردد: «فَلَعَنَ اللَّهُ أُمَّهً أَسَّسَتْ أَسَاسَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّهً دَفَعَتْکُمْ عَنْ مَقَامِکُمْ وَ أَزَالَتْکُمْ عَنْ مَرَاتِبِکُمُ الَّتِی رَتَّبَکُمُ اللَّهُ فِیهَا وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّهً قَتَلَتْکُمْ وَ لَعَنَ اللَّهُ الْمُمَهِّدِینَ لَهُمْ بِالتَّمْکِینِ مِنْ قِتَالِکُمْ بَرِئْتُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَیْکُمْ مِنْهُمْ وَ مِنْ أَشْیَاعِهِمْ وَ أَتْبَاعِهِمْ وَ أَوْلِیَائِهِمْ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ إِنِّی سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَکُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَکُمْ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ وَ لَعَنَ اللَّهُ آلَ زِیَادٍ وَ آلَ مَرْوَانَ وَ لَعَنَ اللَّهُ بَنِی أُمَیَّهَ قَاطِبَهً وَ لَعَنَ اللَّهُ ابْنَ مَرْجَانَهَ وَ لَعَنَ اللَّهُ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ لَعَنَ اللَّهُ شِمْرا وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّهً أَسْرَجَتْ وَ أَلْجَمَتْ وَ تَنَقَّبَتْ لِقِتَالِکَ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی لَقَدْ عَظُمَ مُصَابِی بِک‏، پس خدا لعنت کند مردمی را که ریختند شالوده ستم و بیدادگری را بر شما خاندان و خدا لعنت کند مردمی را که کنار زدند شما را از مقام مخصوصتان و دور کردند شما را از آن مرتبه هایی که خداوند آن رتبه ها را به شما داده بود و خدا لعنت کند مردمی که شما را کشتند و خدا لعنت کند آنان که تهیه اسباب کردند برای آن ها تا توانستند با شما بجنگند، بیرازی جویم به سوی خدا و به سوی شما از ایشان و از پیروان و دنبال روندگانشان و دوستانشان، ای اباعبدالله من تسلیمم و در صلحم با کسی که با شما در صلح است و در جنگم با کسی که با شما در جنگ است تا روز قیامت؛ و خدا لعنت کند خاندان زیاد و خاندان مروان را و خدا لعنت کند بنی امیه را همگی و خدا لعنت کند فرزند مرجانه (ابن زیاد) را، خدا لعنت کند عمربن سعد را و خدا لعنت کند شمر را و خدا لعنت کند مردمی را که اسب ها را زین کردند و دهنه زدند و به راه افتادند برای پیکار با تو پدر و مادرم به فدایت! که به راستی بزرگ شد مصیبت تو بر من …» (زیارت عاشورا، ص ۳۹۶ ـ ۳۹۵).

از این نکته چند آموزه تربیتی می توان استنتاج نمود:

۱ـ این مطلب، یک روش تشویقی است برای انسان‌ها، که از اولیای خدا الگو بگیرند و باقیات الصّالحات[۲۷] را برای خود تدارک دیده و رحمت خاصه فناناپذیر پروردگار را تا ابد برای خود فراهم آورند و بالعکس از افتادن در وادی عناد و کفر که باعث دور شدن از رحمت می‌گردد، بپرهیزند. البته معاندین در سرای دنیا از رحمت عام الهی بهره مند بودند؛ اما به وسیله اعمال ارادی خود و پاسخ مثبت به نفس اماره (امر کننده به بدی ها)، از رحمت خاصّ خدا که ابدی است، خود را محروم نموده و با لجاجتی که به خرج دادند، آن چنان رذالتی را برای خود خریدند که امیدی به سعادت آن ها نمی رود و جایگاهی جز دوزخ نخواهند داشت.

۲ـ درخواست رحمت، برای اولیای خدا که خود رحیم[۲۸] هستند، باعث تکثیر رحمت و مهر و خوبی خواهد شد. ‌به این صورت که رحمت مضاعف پروردگار، درجات اولیای خدا را ارتقا می­دهد و اولیای حق، با ارتقای درجه، رحمت بیشتری نسبت به همنوعان و مخلوقان ارائه خواهند کرد و برای بندگان دعا نموده و رحمت و مهر خدا را برای مخلوقات مطالبه می نمایند و باز رحمت خداوند چند برابر به مخلوقان بازگشت خواهد نمود و باز با درخواست رحمت برای اولیای خدا، درجات ایشان بیش از پیش ارتقا می‌یابد و رحمت و خیر و دعای خوبان و استجابت آن تکثیر خواهد یافت؛ و این راز اهمیت صلوات بر محمّد و آل محمّد است که علاوه بر ارتقاء معنوی برای ایشان، برای بندگان نیز رحمت مضاعف در پی خواهد داشت و عالم به سمت پیروزی نیکی ها بر بدی ها و غلبه حق بر باطل پیش خواهد رفت. همچنین کسانی که رحمت را برای بندگان خدا نمی خواستند و سدّ راه هدایت ایشان می شدند، و اولیای خدا را از بین می بردند و با خدا و دوستانش عداوت می­ورزیدند، هر چه از رحمت پروردگار دورتر باشند بندگان از لوث اثرات آن ها در عالم هستی بیشتر در امان خواهند ماند؛ چه این که آن ها خود اختیاراً رحمت خدا را نخواستند نه برای خود و نه برای دیگران، و خود و دیگران را به ورطه هولناک فلاکت و دوزخ انداختند.

تحقیق-پروژه و پایان نامه – ۶٫۴٫۲ مکتب قدرت گرایی: – پایان نامه های کارشناسی ارشد

پ.مدیران اجرایی، طراحان و معماران استراتژی در این مکتب هستند.

    1. این مکتب در محیط های پویا قابلیت کاربرد دارد.

    1. در این مکتب عامل خلاقیت از اهمیت بسزایی برخوردار است.

    1. استراتژی در این مکتب، چشم انداز ونگرش سازمان به آینده را منعکس می‌سازد.

    1. مکتب ‌کارآفرینی همانند مکتب موقعیت یابی گرایش به رشد اقتصادی دارد.

    1. پدیده رایج در این مکتب رهبری است و ضامن موفقیت سازمان، رهبری آن است.

    1. تمرکز بیشتر بر فرصت های پیشرواست.

    1. تمرکز مکتب کارآفرینی بر مالکیت خصوصی توسط مدیران قدرتمند است.

  1. مکتب ‌کارآفرینی نشان دهنده ی یک بصیرت منحصر به فرد در آینده است.(مینتزبرگ[۹۹] ۲۰۰۱)

نایت[۱۰۰](۱۹۶۷) کارآفرینی را هم معنی ریسک زیاد و اداره کردن عدم قطعیت می پنداشت. پیتر دراکر نیز از این موضوع نیز فراتر رفت و کارآفرینی را با خود مدیریت برابر پنداشت. از نظر او، عمل کارآفرینانه یعنی عمل ریسک پذیری اقتصادی مهم ترین بخش از کار مؤسسه‌ تجاری است و یک مؤسسه‌ ی تجاری یک مؤسسه‌ ی کارآفرینانه است. ( دراکر[۱۰۱]، ۱۳۷۷)

۴٫۴٫۲ مکتب شناختی (ادراکی)

بر مبنای این مکتب، استراتژی فرایندی اقتضایی است. لذا به استناد ‌به این مکتب می توان آن چه را که در ذهن افراد می گذرد را همن گونه که ایشان می اندیشند، مطرح ساخت. در این مکتب شناخت به عنوان یک فرایند ذهنی به منظور ساخت و توسعه استراتژی همانند تفسیری خلاق، جهت به تصویر کشیدن واقع بینانه واقعیت ها صورت می‌گیرد.(مینتزبرگ، ۱۹۹۸)

از جمله ی ویژگی‌های این مکتب می توان به موارد ذیل اشاره کرد:

الف. در این مکتب استراتژی به عنوان یک نگرش مطرح می شود.

ب. تنظیم استراتژی ‌بر اساس این مکتب یک فرایند اقتضایی است.

پ.دستیابی به استراتژی به عنوان یک مفهوم تلقی می شود.

ت. راهبرد در این مکتب به عنوان شناخت و تفسیر از جهان تلقی می شود. (علی احمدی، فتح الله، تاج الدین، ۱۳۸۴)

۵٫۴٫۲ مکتب یادگیری:

در این مکتب، فرایند تنظیم استراتژی یک فرایند توام با یادگیری عمومی است.‌بنابرین‏ نیازی به اعمال قدرت ویا تحمیل استراتژی در کل سازمان نخواهد داشت.

مکتب یادگیری به دنبال پاسخی به ان چه که سازمان ها را برای تحقق اهدافشان ترغیب می‌کنند، نیست.بلکه واقعیت هایی را که سازمان ها درشرایط پیچیده و پویا با ان مواجه هستند را دنبال می‌کند. لیند بلوم[۱۰۲]، هام[۱۰۳] و مارچ[۱۰۴] در میان سال های ۱۹۶۳ تا ۱۹۹۰ در این خصوص به نظریه پردازی پرداختند.

ویژکی های این مکتب را می توان موارد زیر دانست:

الف. دیدگاه این مکتب مبتنی بر استراتژی های نوظهور است.

  1. رویکرد های علمی معمولا این مکتب را توصیه می‌کنند.

پ.در مکتب یادگیری، مدیریت استراتژیک به عنوان مدیریت تغییر مطرح نمی شود، بلکه به عنوان مدیریت به وسیله ی تعییر مطرح می شود. ( مینتزبرگ[۱۰۵]، آلساراند[۱۰۶]، لمپل[۱۰۷]،۱۳۸۴)

۶٫۴٫۲ مکتب قدرت گرایی:

مکتب قدرت گرایی نگرشی است که بر اساس ان شکل دهی استراتژی در قالب فرایند نقد و بررسی حاصل می شود. بر اساس این مکتب استراتژی به عنوان یک فرایند آشکار تاثیر گذار، با تأکید بر کاربرد قدرت و سیاست، جهت نقد استراتژی ها تعریف می‌شوند. هدف از کاربرد کلمه ی قدرت در این مکتب، توضیح ‌و تشریح مراتب تاثیر و نفوذ است که از دوحوزه ی داخلی و خارجی نشأت می‌گیرد. ( همان ماخذ، ۱۳۸۴)

این مکتب اعتقاد دارد که قدرت و سیاست،فرایند تدوین استراتژی را شکل می‌دهند.این فرایند می‌تواند در داخل سازمان باشد و یا به شکل رفتار خود سازمان در محیط خارجی اش جلوه کند. استراتژی هایی که زاده ی چنین مکتبی هستند، معمولا ناگهانی و پیش‌بینی نشده اند و بیشتر شکل موقعیت یا ترفند به خود می گیرند تا چشم انداز. (علی احمدی، فتح الله، تاج الدین، ۱۳۸۴)

این مکتب از دو دیدگاه خرد و کلان بررسی می شود، دیدگاه خرد استراتژی سازی را تعامل از طریق متقاعد سازی و چانه زنی می‌داند. از سویی دیگر قدرت کلان، سازمان را به عنوان واحدی در نظر می‌گیرد که با کنترل سایر سازمان ها یا همکاری با آن ها و یا با بهره گرفتن از مانور استراتژی های جمعی در انواع مختلف شبکه ها وائتلاف ها، رفاه خود را افزایش می‌دهند. (میتزنبرگ، آلستراند، لمپل ، ۱۳۸۴)

۷٫۴٫۲ مکتب فرهنگی:

به دنبال توسعه و گسترش فرهنگ در مدیریت که طی سال های ۱۹۸۰ مطرح شد، توجه استراتژیست هایی نظیر رنمان[۱۰۸] و نورمن[۱۰۹] ‌به این عامل معطوف شد و مفاهیم آن در قالب مکتب فرهنگی گسترش یافت. برای شناخت مفهوم مکتب فرهنگی در ابتدا به تفسیر مفهوم فرهنگ می پردازیم. تلفیق فرهنگ و سازمان، ذهن سازمان[۱۱۰] را تشکیل می‌دهد، یعنی عقاید مشترکی که در سنن و عادات و بروز رفتار های ملموس تر مثل داستان ها، متل ها و محصولات منعکس می شود. پتی گرو[۱۱۱] (۱۹۸۵) فرهنگ سازمانی را بافت اجتماعی معنی داری می‌داند.این بافت شباهت زیادی به بافت بدن انسان دارد و ساختار ضعیف سازمانی را به فرایند های قوی سازمانی بدل می‌کند. به بیان دیگر فرهنگ بیان گر قدرت زندگی سازمان یعنی روح کالبد فیزیکی آن است. ( بتیس و پراهالاد، ۱۹۸۶)[۱۱۲]

ویژگی های این مکتب به شرح زیر است:

الف. بر مبنای مکتب فرهنگی، ساخت استراتژی به مثابه فرآیندی ریشه در نیرو های اجتماعی دارد.

  1. مکتب فرهنگی مبتنی بر شناخت جمعی و گروهی است و ‌استراتژی ها حاصل آرمان مشترک سازمان است.

پ.بر اساس این مکتب ساخت استراتژی حاصل تعامل اجتماعی است که بر پایه ی عقاید و درک مشترک اعضای سازمان بنا شده است. (مینتزبرگ، آلساراند، لمپل،۱۳۸۴)

۸٫۴٫۲ مکتب محیطی:

تمرکز نیرو های محیطی بیشتر بر نیروهایی است که در بیرون سازمان، مجموعه را تحت تاثیر خود قرار می‌دهند. برخلاف مکاتب دیگر که از این نیروها به عنوان نیرو های تاثیر گذار یاد می‌کنند، در مکتب محیطی، عوامل خارجی بازیگران و نقش آفرینان اصلی صحنه هستند.

این مکتب روابط میان عوامل تاثیر گذار محیطی و صفت های مشخص سازمان را توصیف می‌کند. به عبارت دیگر بر مبنای این مکتب تغییرات و تحولات محیطی است که شکل گیری استراتژی را امکان پذیر می‌کند. پیروان این مکتب براین باورند که سازمان ها نمی توانند هیچ گونه تاثیری بر محیط داشته باشند.

ویژگی های این مکاتب بدین شرح است:

الف. تمرکز محیط بر عوامل خارجی و محیطی است.

  1. تغییرات و تحولات محیطی، فرایند های شکل گیری ‌استراتژی را تسهیل می‌کنند.

پ.رهبری یک عنصر گذرا با هدف مطالعه ی محیط و تضمین انطباق آن با سازمان است. (همان ماخذ، ۱۳۸۴(

    1. ماهیت استراتژی:

راهبرد و تصمیم های استراتژیک معمولا دارای ویژگی هایی هستند که آن ها را از سایرتصمیم های سازمانی مجزا می‌کند. برخی از این ویژگی ها به شرح ذیل است: (رحمان سرشت، ۱۳۸۴)

دانلود پروژه و پایان نامه – ۲-۴-۲ مفهوم معنویت در اسلام و مسیحیت و تفاوت های آن – پایان نامه های کارشناسی ارشد

۲-۴ ابعاد معنویت

۲-۴-۱

واژه «معنوی بودن» و «معنویت»، در زبان و ادبیات مربوط به زبان به صورت‌های مختلف ارائه شده است. برای تعریف معنویت، طیف گسترده‌ای از مفاهیم، ارائه شده که شامل تعریف معنوی بودن به عنوان همه اشکال خودآگاهی، تا تمام حالات آگاهی می‌شود که دارای ارزش‌هایی ورای حد متوسط هستند (باقری یزدی، ۱۳۸۹). به طور کلی، بعضی‌ها رشد شخصی را به عنوان معنویت درونی قلمداد می‌کنند، در حالی که برخی دیگر از پژوهشگران،‌ از واژه معنویت به عنوان هر نوع رشدی که انسان را فراتر از درمان غیرمذهبی غربی می‌برد، استفاده می‌کنند. گروهی از نویسندگان و پژوهشگران نیز به کنکاش درباره مفهوم معنویت و تجربه های معنوی و عرفانی پرداخته‌اند(ابطهی و الوانی، ۱۳۸۹). در اواسط دهه ١٩٨٠ میلادی در دانشگاه پپردین آمریکا، گروهی از پژوهشگران به رهبری پروفسور الکینز، تصمیم گرفتند که معنویت را از دیدگاه انسان‌گرایی و پدیدارشناختی بررسی کنند. این دیدگاه به‌خوبی با رویکرد کتاب حاضر هم‌خوانی دارد. این پژوهشگران درباره مفهوم معنویت از نظر افراد جامعه، تحقیق کرده و تعریف زیر را ارائه داده‌اند:

معنویت از واژه لاتین اسپیریتوس به‌معنای نقش زندگی یا «روشی برای بودن» و «تجربه کردن است» که با آگاهی یافتن از یک بُعد غیرمادی به وجود می‌آید و ارزش‌های قابل تشخیص، آن را معین می‌سازد. این ارزش‌‌ها به دیگران، خود، طبیعت و زندگی مربوط‌اند، و به هر چیزی که فرد به عنوان غایی قلمداد می‌کند، اطلاق می‌شوند (رضایی، ۱۳۸۹).

مقایسه این تعریف از معنویت، با آنچه آلیستر هاردی مؤسس و نخستین مدیر واحد پژوهش تجربه مذهبی آکسفورد در سال ١٩٧٩ ارائه کرده، قابل توجه است. یکی از خصوصیات اصلی پژوهش هاردی، جمع‌ آوری گزارش‌های دست اول مذهبی از هزاران آزمودنی بود. هاردی این‌گونه نتیجه‌گیری می‌کند: به نظر می‌رسد که مشخصات عمده تجربه های معنوی و مذهبی انسان، در اشتیاق او نسبت به یک واقعیت فرامادی نمایانگر می‌شود و این اشتیاق غالباً در اوایل دوران کودکی خود را نشان می‌دهد. این احساس که چیزی (حضوری) «سوای خودم» قابل دریافت و ادراک است؛ و تمایل به شخصی‌سازی این حضور، در قالب نوعی الوهیت و نوعی رابطه «من ـ تو» با آن، که از طریق نماز و نیایش برقرار می‌شود (بناب، ۱۳۸۴).

هر دو تعریف به بُعد غیرمادی اشاره می‌کنند و هر دو محقق بر چیزی غایی تأکید دارند، هر چند که هاردی در تعریف خود، گامی فراتر می‌نهد و نامی از یک موجود مقدس نیز می‌برد. (در اینجا به موضع آیین بودایی از این لحاظ، نمی‌پردازیم). همچنین هاردی، دعا را کانال ارتباطی فرد با موجود مقدس می‌داند (یزدی، ۱۳۹۰).

معنویت؛ مصدر جعلی و به معنای معنوی بودن است. معنوی نیز در لغت نامه دهخدا چنین معنا شده است: حقیقی، راست، اصلی، ذاتی، مطلق، باطنی و روحانی. معنایی که فقط به وسیله قلب شناخته می‌گردد و زبان را در آن بهره ای نیست. گاهی گفته می شود: اصطلاح معنویت از ریشه معنا دریافت شده که یک مفهومی متافیزیکی در برابر حسی بیرونی است که اشاره به حقیقتی از وجودی ذهنی دربرابر حقیقت بیرونی آن دارد. ‌بر اساس این زبان شناسی ساده که از تعابیر اتیمولوژیکی اسلامی به معنویت اخذ شده می توان معنویت را به روح منتسب دانست که در برداشت سنتی نیز از آن به عنوان حقیقت درونی یاد می شود. البته باید توجه داشت که این تعریف ‌بر اساس تفاوت اصلی بین معنویت و روحانیت است و ریشه اصلی آن در اصل از این مسئله است که حقیقت چند لایه بوده و دارای دو جنبه بیرونی و درونی است که جنبه دوم (بعد روحانی) دارای مراتب متعددی است تا این که در نهایت به حقیقت واقعی دست می‌یابد (نجاتیان،۱۳۸۸).

به هر حال از آن جا که واژه معنویت در زمینه‌های گوناگونی به کار می رود تعریف آن مشکل است. معنویت در مسیحیت واژه ای جاافتاده؛ برای نظریه و تحقق زندگی در روح القدس یا تحقق مرید و شاگردی است. به نظر می‌رسد امروزه، استفاده از واژه معنویت دومطلب را به ذهن متبادر می‌کند: از یک طرف به روحانیت و تقدس اشاره دارد و از طرف دیگر به معنادهی به ویژه به معنای زندگی(ملکی، ۱۳۹۲).

روشن است، چنین معنویتی، حقیقت و واقعیتی مستقل از باور و اعتقاد انسان نسبت به جهان هستی ندارد. از این رو مقایسه معنویت مسیحی و اسلامی در گرو شناخت و مقایسه جهان بینی و ایدئولوژی این دو دین است که پیش روی پیروان خویش ترسیم می‌کنند. به عبارتی دیگر، ارزش و اعتبار معنویت در هر دین، نسبتی مستقیم با ارزش و اعتبار آن دین دارد. لذا در ابتدا لازم است، علاوه بر مقایسه تعالیم این ادیان با یکدیگر به مقایسه ارزش و اعتبار کتب مقدس آن ها نیز پرداخته شود تا در سایه این مقایسه و سنجش، تفاوت ارمغان آن ها در حوزه معنویت هم روشن تر گردد. «معنویت در سنت اسلامی واژه ای برای بیان گوهر و باطن دین اسلام است که می توان تاریخ پیدایش آن را همزمان با نزول آغازین آیات قرآن کریم بر قلب پیامبر اسلام(ص) دانست(آقایوسفی و علی پور، ۱۳۸۸).

۲-۴-۲ مفهوم معنویت در اسلام و مسیحیت و تفاوت های آن

معنویت از مفاهیمی به شمار می‌آید که بشر به خصوص در دوران فرامدرن توجه بیشتری را به آن مبذول داشته است لکن همواره بحث درباره منبع معنویت و به عبارت دیگر معنویت حقیقی و مجازی در محافل مختلف مطرح بوده است. در چند سال اخیر تبلیغات معنویت مسیحی باعث شده تا گرایش هایی ‌به این نگاه به مفهوم معنویت صورت گیرد که با توجه به بدون چارچوب بودن و منشأ نگرفتن معنویت مسیحی از منبع وحی حقیقی موجب ایجاد معنویت کاذب در ذهن برخی افراد شده است اینک این مطلب را از نظر می گذرانیم (ملکی، ۱۳۹۲).

ارزش و اعتبار معنویت در هر دین، نسبتی مستقیم با ارزش و اعتبار آن دین دارد. منابع دینی مسیحیت دارای آموزه های خلاف عقل است به طوری که حتی مسیحیان نیز به آن اعتراف دارند. معنویتی که بخواهد از چنین منابعی نشأت بگیرد دارای انحرافات بسیاری می شود. این فرق اساسی بین معنویت در مسیحیت و اسلام است یعنی معنویت به معنای سنتی آن، با توجه به ارزش منابع مسیحیت قابل قبول نیست و احیاناً مخالف عقل است و نمی تواند طالب کمال را به سرمنزل مقصود برساند. از طرفی معنویت امروز غرب حتی از این نوع اتصال ضعیف به وحی محروم است. اما معنویت در اسلام برگرفته از آموزه های وحیانی اسلام است. فرهنگ اسلامی این طوری نیست که بگویند یک بخشی از زندگیتان مادی است و یک بخشی از آن معنوی، بلکه همه ابعاد زندگی از ازدواج و کار و درس خواندن حتی تفریح رفتن و خوابیدن اگر به آن معنای اصلی زندگی که انبیاء آوردند گره بخورد همه می‌تواند معنویت باشد (نریمانی و آریان پور، ۱۳۸۵).

۲-۴-۳منبع معنویت

دانلود تحقیق-پروژه و پایان نامه | قسمت 7 – پایان نامه های کارشناسی ارشد

۲-۹-۴- مرحله‌چهارم: داشتن استراتژی مناسب مطرح نمودن برند شرکت در جامعه

حیاتی‌ترین قسمت کار اینجا شروع می‌شود. در این مرحله فعالان واحد مدیریت برند شرکت باید راهکارهای خود را بسته به نوع فعالیت شرکت، تولیدات و خدمات شرکت، وضعیت سایر رقبا و سایر شرایط موجود ارائه نمایند. در زیر به تعدادی از این روش‌های پیشنهادی اشاره می‌گردد.

الف-‌ ارائه فعالیت‌های اجتماعی که شرکت متقبل انجام آن ها می‌گردد و در زیر برند شرکت به تبلیغ آن می پردازد: این فعالیت‌ها را شرکت می‌تواند با حمایت از سازمان‌های عام‌ المنفعه انجام دهند و خود را حامی چنین سازمان‌هایی معرفی نمایند. البته لازم است نام سازمان ذینفع به همراه درصد سود مورد نظر به طور کامل روی محصولات مطرح شود و نکته اساسی آنکه به شعار خود عمل نموده و به اطلاع مشتری‌ها نیز برسانند که در این راه تاکنون چه کرده‌اند و برنامه های آینده چیست. با انجام چنین روالی خود ‌‌به‌ خود مشتری با خرید خود این احساس را می‌کند که هم نیاز مادی خود را به آن محصول و هم نیاز معنوی خود را به انجام عملی خیرخواهانه رفع نموده است.

ب- تنظیم جداول مقایسه‌ای بین تولیدات شرکت و تولیدات رقبای صدر جدولی: در این حالت نیز می‌توانند با کمک متخصصین مربوطه مشخصات کامل و صحیحی از محصولات خود و محصولات رقبا تهیه کنند و در کنار یکدیگر در یک جدول ساده و قابل فهم برای عامه مردم قرار دهند. این چنین جدولی را می توان در کنار محصولات در فروشگاه‌ها نصب نمایند.

ج-ایجاد سبدی از برندها، البته با محوریت برند شرکت: این کار کاری بسیار پیچیده و البته زمانبر است. شرکت می‌بایست طی یک فرایند دقیق و حساب شده دست به انتخاب و سپس جلب رضایت تعدادی شرکت دیگر البته در صنایعی غیر از صنعت خود بزند. شرکت‌هایی معتبر یا مستعد بزرگ شدن که به همراه هم یک تیم باشند تا بتوان نیازهای مختلفی از مشتری را رفع کنند .نکته مهم این است که هیچ یک از اعضای تیم نباید ضعیف باشند، همه باید در صنعت خود حداقل شناخته شده باشند و نکته هنرمندانه‌تر اینکه باید گزینش سایر اعضای تیم طوری صورت گیرد که شرکت به عنوان کاپیتان و هسته اصلی از دید بینندگان شناخته شوید. البته اگر شرکت شرکت قدرتمندی از نظر مالی است بد نیست اگر تعدادی از اعضای کوچکتر تیم را به تملک خود درآورد. پس از اینکه تیم تشکیل شد، آنگاه هر شرکت می‌بایست در تبلیغات و فروش محصولات و خدمات خود معرف سایر اعضای گروه هم باشد. دادن پیشنهادهای تشویقی مثل تخفیف‌های مخصوص به مشتری‌ها جهت استفاده از محصولات و خدمات سایر اعضای گروه نیز جزو وظایف مدیران برند شرکت‌ها و طی برنامه‌ریزی خاص آن ها می‌باشد. بسیار مهم است که شرکایی را که انتخاب می‌کنند از معیارهای مورد نظرشان برخوردار بوده، از نظر تجاری فعالیتی سالم داشته و در زمینه تولید خلاق و نوآور باشند. در شرایط یکسان باید به سمت شرکایی گرایش داشته باشند که از نظر فرهنگی و اهداف تجاری بهم نزدیکتر باشند. این امر کمک شایانی می‌کند تا در زمان کمتری به مجموعه واحد با روابط تجاری مستحکم دست پیدا کنند. شرکت‌های انتخاب شده باید تبلوری از معیارهای مورد نظر باشند. البته نباید از این نکته غافل شد که تنها تعداد اندکی از این شرکت‌ها به شرکای دائمی تبدیل خواهند شد.

د- سعی کنند دیده شوند: یکی از نکات مهمی که در فروشگاه‌های بزرگ به آن برمی‌خورید چینش سلیقه‌ای محصولات شرکت‌های مختلف در قفسه‌های آن ها‌ است. آن ها به عمد یا شاید سهوی محصولاتی را که شاید از نظر خودشان شناخته شده‌تر هستند یا حتی از نظر بسته‌بندی شکیل‌ترند در مکان‌های پربیننده‌تر فروشگاه‌هایشان قرار می‌دهند. این وظیفه اعضای مجموعه بازاریابی و برند شرکت است که همیشه این موضوع را تحت کنترل داشته و در صورت مشاهده ،به اطلاع مدیران برسانند و با هماهنگی آن ها و جلب رضایت فکورانه مسولان مربوطه در فروشگاه‌ها محصولاتشان را در معرض دید قرار می‌دهند . حتی اگر امکانش نیست می‌توانند در فروشگاه‌های معتبر و مطرح شهر با هماهنگی مسوولان مربوطه خودشان جهت محصولاتشان اقدام به طراحی، نصب قفسه ها و جایگاه‌هایی با برند خود و برای عرضه محصولاتشان کنند.

ه- تمرکز بر روی موفق ترین محصولات جهت معرفی بیشتر و بیشتر برند: به هر حال نمی‌شود که تمامی محصولات از نظر مشتری بهترین در نوع خود باشند، ولی می‌توان بهترین محصولات را از نظر مشتری شناسایی کرده و عمده فعالیت تبلیغاتی خود را بر روی آن محصولات متمرکز کنند. و- انجام حرکت‌های نو و به نوعی خارج از عرف بازار در کنار نام شرکت: گاهی می‌توان با حرکاتی که شاید عرف نباشد توجه اذهان عمومی را بخود جلب کرد. این بسته به موقعیت‌شناسی اعضای مدیریت برند شرکت دارد که بتوانند از دل هر حادثه ای فرصتی را جهت نشان دادن خود پیدا کنند. قطعاً هزینه‌ای را به شرکت تحمیل می‌کند، ولی آن هزینه ارزش نتیجه‌اش را خواهد داشت(رضوانی،۱۳۹۰).

۲-۱۰- مدیریت برند

برندها باید به عنوان یک دارایی بلندمدت برای شرکت مدیریت شوند(سیدجوادین‌وشمس،۱۳۹۰). اگر برندها به درستی مدیریت شوند قادرند به پیشرفت‌های همزمان و چشمگیر حوزه های جغرافیایی مختلف دست یابند(بطحایی،۱۳۸۶).

۲-۱۰-۱- جایگاه مدیریت برند در چارت سازمان

اگر در رأس هرم سازمان مدیریت عامل و در یک سطح پائین‌تر سایر مدیریت‌ها مثل مدیریت تولید، مدیریت مالی اداری، مدیریت فروش، مدیریت بازاریابی و سایر مدیریت‌ها را قرار دهیم آنگاه بسته به وضعیت فعلی برند شرکت و سیاستی که ما جهت حرکت به سمت بالا پیش گرفته‌ایم باید جایگاه مناسبی را برای مدیریت برند در نظر گرفت. اگر جایگاه برند ما در بازار تثبیت شده باشد، در آن صورت بهترین حالت این است که مدیریت برند را در کنار مدیریت‌های بازاریابی ، فروش و خدمات پس از فروش قرار دهیم که با مدیریت‌های مذکور از طریق سیستم‌های گزارش‌گیری در ارتباط باشد. ولی در وضعیتی که برند ما هنوز مطرح نبوده در آن صورت وظیفه مدیریت برند بسیار سنگین‌تر بوده و از موقعیتی بسیار حیاتی برخوردار است. در این حالت می‌توان مدیریت برند را مستقیماً زیر نظر مدیر عامل در نظر گرفت و مدیریت‌های بازاریابی، فروش و سایر مدیریت‌ها را زیر مجموعه مدیریت برند تعریف کرد.

۲-۱۰-۲- وظایف مدیریت برند

از وظایف مدیریت برند می‌توان به موارد زیر اشاره کرد

۱- ارتباط تنگاتنگ با همه مدیریت های دیگر سازمان

با توجه به مواردی که در بالا آمد مدیریت برند تقریباً با تمامی واحدهای سازمان ارتباطی تنگاتنگ خواهد داشت و با خواستن و گرفتن هر گونه گزارشی از واحدهای مربوطه می بایستی به خوبی سکان کشتی را در دست بگیرد، هر چه باشد امروزه برند بسیاری از شرکت‌ها ارزشمندترین سرمایه آن ها‌ است پس لازم است که کلیه واحدها به موقع گوش به فرمان باشند.

۲- بررسی متناوب وضعیت ما در بازار

اعضای شاغل در مدیریت برند شرکت می‌بایست با داشتن ارتباط مستقیم با بازار و البته کارکنان شرکت و انجام نظرسنجی های متوالی از وضعیت برند شرکت در بازار و احتمالاً پیشروی سایر رقبا به صدر جدول آگاه بوده و به موقع بتوانند تجزیه و تحلیل‌های جامعی از وضعیت بازار انجام دهند.

۳-ارائه راهکارهای جدید جهت بیشتر مطرح شدن

فایل های دانشگاهی -تحقیق – پروژه | ۲-۱-۴٫خلاقیت سازمانی – پایان نامه های کارشناسی ارشد

تایلور[۲۰] (۱۹۸۸) خلاقیت را شکل دادن تجربه ها در سازمان بندی های تازه می‌داند.

ورنون[۲۱] (۱۹۸۹) خلاقیت را توانایی شخص در ایجاد ایده ها، نظریه ها، بینش ها یا اشیای جدید و نو و بازسازی مجدد در علوم و سایر زمینه ها می‌داند که به وسیله متخصصان به عنوان پدیده ای ابتکاری و از لحاظ علمی، زیبایی شناسی، فن آوری و اجتماعی با ارزش قلمداد گردد.

استرنبرگ[۲۲] (۱۹۸۹) تفکر خلاق را ترکیبی از قدرت ابتکار، انعطاف پذیری و حساسیت در برابر نظریاتی می‌داند که یادگیرنده را قادر می‌سازد خارج از تفکر نامعقول به نتایج متفاوت و مولد بیندیشد که حاصل آن رضایت شخصی و احتمالا خشنودی دیگران خواهد بود.

خلاقیت همانا توانایی خلق ایده های جدید است که این ایده ها ممکن است به محصولات یا خدمات جدید نیز منجر شوند.ادواردز[۲۳] (۱۹۸۶) خلاقیت را این گونه توصیف می‌کند:”برخی آن را توانایی هستی بخشیدن به پدیده ای جدید تعریف نموده اند و عده ای ‌دیگران را نه به عنوان توانایی بلکه به عنوان فرایند روانشناختی یا فرآیندهایی که از طریق آن ها محصولات جدید و ارزشمند خلق می‌شوند، تعریف کرده‌اند”.

نوآوری همانا ارائه محصول، فرایند و خدمات جدید به بازار می‌باشد و خلاقیت نیرویی است که در پس نوآوری نهفته است. خلاقیت ارتباط بین تصور و اندیشیدن ایده های نو و ارائه محصول، فرایند و خدمات نوآورانه می‌باشد. هم نوآوری و هم خلاقیت از اجزای لاینفک کارآفرینی می‌باشند و به گفته “پیتر دراکر” (۱۹۸۵: ۴۹) وجود نوآوری در کارآفرینی به قدری ضروری است که می توان ادعا نمود کارآفرینی بدون آن وجود ندارد و خلاقیت نیز بدون نوآوری نتیجه ای را حاصل نمی نماید(فرای،۱۹۹۳: ۹۳).

وودمن و ساویر (۱۹۹۳) خلاقیت را خلق یک فرایند، رویه، ایده، خدمت و یا محصول جدید و ارزشمند توسط افراد مشغول به کار در یک سازمان اجتماعی پیچیده می دانند(شیروانی و علی پور،۱۳۸۹: ۲).

استونر[۲۴] (۱۹۹۵)، خلاقیت را به عنوان پدیدآوری (تولید) فکری نو تعریف ‌کرده‌است.

لوتانز[۲۵] (۱۹۹۵)، خلاقیت را ایجاد ترکیبی از راه حل ها توسط افراد یا گروه ها در یک روش جدید می‌داند.این تعریف علاوه بر این که مشخص کننده خروجی خلاق و خلاقیت به عنوان نوعی حل مسئله بوده، خلاقیت را در سطح فردی و گروهی نیز مطرح می‌کند.

اولدهام و کامینگ[۲۶] (۱۹۹۷)، با تأکید بر خروجی خلاق و ویژگی‌های خروجی خلاق، خلاقیت را شامل محصولات، ایده ها و رویه هایی که تازه و ارزشمندند، تعریف می‌کنند.

لوسیر[۲۷] (۱۹۹۷) در تعریفش، بر خلاقیت به عنوان نوعی تفکر و خروجی خلاق تأکید می‌کند، بدین صورت که خلاقیت شیوه ای از تفکر است که باعث تولید ایده های جدید می شود.

۲-۱-۴٫خلاقیت سازمانی

خلاقیت سازمانی را می توان ‌به این صورت تعریف کرد: خلاقیت سازمانی به عنوان توسعه یا پذیرش یک ایده یا رفتار در کارهای تجاری بوده که برای کل سازمان جدید می‌باشد. خلاقیت سازمانی واقعیت ساختن تکنولوژی یا کارهای مدیریتی جدید در ارتباط با محصولات یا فرآیندهای جدید می‌باشد(حسن بیگی،۱۳۸۹: ۵).

۲-۱-۵٫خاستگاه خلاقیت

می توان تمامی منابع و خاستگاه های خلاقیت را بر اساس دو جنبه طبقه بندی کرد.یکی بر اساس نظر اندیشمندان، بدین صورت که اندیشمندانی نظیر افلاطون و فروید خاستگاه خلاقیت را در درون افراد می دانند. در مقابل، اندیشمندانی نظیر ارسطو، کمپل، سیمنتون، ویزبرگ و دراکر خاستگاه خلاقیت را بیرون از انسان می دانند و دانشمندانی چون گیلفورد، روانشناسان انسان گرا و دبونو خاستگاه خلاقیت را هم درون و هم بیرون از انسان می دانند.دوم بر اساس منابع و خاستگاه خلاقیت، بدین معنی که بعضی از خاستگاه های خلاقیت، فردی بوده و بعضی از آن ها محیطی می‌باشند.صرفنظر از اینکه منبع خلاقیت، فردی یا محیطی یا ترکیبی از هر دو باشند، عمده منابع خصوصاً منابع مورد نظر دراکر بیانگر نوعی نیاز بوده که در قالب یک مسئله ظهور می‌کنند(حسن بیگی،۱۳۸۹: ۲۷).

۲-۱-۶-فرایند خلاقیت

اگر چه ایده های جدید ممکن است به طور ناگهانی به ذهن خطور کند، اما آن ها در واقع نتیجه یک فرایند خلاقی هستند که شامل هفت مرحله زیر می‌باشند:

    1. آماده سازی[۲۸]: این مرحله شامل آماده سازی ذهن برای تفکر خلاق است.آماده ساری ممکن است شامل آموزش‌های رسمی، آموزش‌های شغلی، تجربیات کاری و دیگر فرصت های یادگیری باشد.این آموزش‌ها، چار چوبی برای ایجاد خلاقیت و نوآوری فراهم می‌کنند.

    1. تحقیق و بررسی[۲۹]: افراد می‌توانند از طریق تحقیق و بررسی درک خوبی از مسائل یا تصمیمات به دست آورند.

    1. تغییر و دگرگونی[۳۰]: یعنی شناسایی شباهتها و تفاوت هایی که در اطلاعات جمع شده وجود دارند.این مرحله نیازمند دو نوع تفکر است: تفکر همگرا[۳۱] و تفکر واگرا[۳۲] . تفکر همگرا یعنی توانایی دیدن شباهت ها و ارتباطات میان اطلاعات و حوادث مختلف.تفکر واگرا یعنی توانایی دیدن تفاوت‌های میان اطلاعات و حوادث مختلف.

    1. دوره کمون[۳۳] :ضمیر ناخودآگاه انسان نیاز به زمان دارد تا اطلاعات جمع‌ آوری شده را منعکس کند.

    1. جرقه[۳۴] : این مرحله از بعضی جهات در دوره کمون اتفاق می افتد، زمانی که موفقیت چشمگیری به طور غیر ارادی به وجود می‌آید.

    1. اثبات و تأیید[۳۵]: برای کارآفرینان، تأیید یک ایده به عنوان یک ایده صحیح و مفید ممکن است شامل آزمایش بازاریابی یک تولید یا خدمات، اجرای آزمایشی آن در یک مقیاس کوچک، ایجاد نمونه های اولیه و فعالیت های دیگر باشد تا روشن شود که آیا ایده های جدید عملی هستند و می‌توانند به مرحله اجرا درآیند یا خیر.

  1. اجرا[۳۶] : بسیاری از افراد ایده های خلاقی برای تولید محصولات یا خدمات جدید دارند، اما هرگز این ایده ها به مرحله عمل در نمی آیند، یعنی این ایده ها نمی توانند به واقعیت تبدیل شوند.آنچه کارآفرینان را از دیگران جدا می‌کند در همین نکته نهفته است (پرداختچی و شفیع زاده، ۱۳۸۵: ۷۲).

از نظر صالحی امیری (۱۳۸۷) فرایند خلاقانه چهار فاز یا مرحله دارد:

فاز اول: گرد آوری دانش و اطلاعات؛

فاز دوم: فرایند پرورش افراد خلاق؛

فاز سوم: تجربه ایده؛

فاز چهارم : ارزیابی و پیاده سازی؛

در شکل ۲-۱ فرایند اندیشه خلاقانه نشان داده شده است.

شکل۲-۱-” فرایند اندیشه خلاقانه”، منبع:صالحی امیری،۱۳۸۷،نوآوری و کارآفرینی

خلاقیت، تولید ایده هایی است که به بهبود بازدهی یا کارآمد شدن سیستم می‌ انجامد. خلاقیت در اصل دو جنبه دارد:” فرایند” و” افراد”. فرایند، هدف گرا است؛ به طوری که، طراحی می شود تا راهکارهایی برای مشکل به دست دهد، در حالی که افراد منابعی هستند که این راهکارها را تعیین می‌کنند. فرایند بدون تغییر باقی می ماند؛ ولی نگرش افراد تغییر خواهد کرد؛ در ضمن فرایند خلاقیت دارای چهار مرحله است که عبارتند از:

۱. گردآوری دانش و اطلاعات؛

۲. فرایند پرورش افراد خلاق؛

۳. تجزیه ایده؛

۴. ارزیابی و پیاده سازی(ناهید،۱۳۸۸: ۴۶).

بنا بر اظهارات حسن بیگی (۱۳۸۹ : ۲۹)، مدل‌های قدیمی خلاقیت، فرایند خلاقیت را به صورت خطی و علی- معلولی دیده اند، اما در مدل‌های جدید، فرایند خلاقیت به عنوان یک حلقه(غیر خطی) مطرح شده است.بدین معنی که فرایند خلاقیت، حلقه ای است که به طور مداوم و مستمر اجرا شده و پایانی ندارد.

 
مداحی های محرم