همچنین رضایتمندی و نارضایتی از زندگی زناشویی، نقش مهمیدر سلامت و یا بیماری روانی زوجین ایفا میکند، برای مثال، نارضامندی زناشویی معمولاً با افسردگی، اختلالات تغذیه، برخی از انواع الکلیسم و نیز بیماریهای جسمانی و روانی همسران همراه است. همچنین محققان دریافتهاند، همسران در یک رابطه زناشویی رضایتبخش و طولانی مدت، تا حدودی از تأثیرات منفی تنیدگیهای زندگی محافظت میشوند، در حالی که در روابط درمانده، زوجین بیشتر در معرض تأثیرات منفی تنیدگی قرار دارند. اضطراب و ناسازگاری فردی که شامل سوءمصرف مواد یا وابستگی (به ویژه در مردان) و افسردگی (به ویژه در زنان) نیز میشود، با نارضایتی زناشویی رابطه دارد. مشکلات زناشویی اغلب پیش از آغاز مشکلات فردی، نظیر میخوارگی بیش از حد و افسردگی، قرار دارند و نیز اختلاف زناشویی با سطح سلامت پایینتر و بیماریهای جسمانی خاص نظیر سرطان، بیماریهای قلبی و درد مزمن رابطه دارد. بررسی مربوط به تعامل زناشویی، حاکی از احتمال وجود مکانیزمهایی است که نشان میدهند؛ برای مثال، رفتارهای خصمانه در طول مدت اختلاف و تعارض زناشویی، با تغییر کارکردهای ایمنی غدد درونریز و قلبی ـ عروقی رابطه دارد (حیدری، ۱۳۸۲).
اکستی[۶۱] (۱۹۸۹) رضایت زناشویی را میزان تطابق میان خواسته هایی که فرد از زندگی زناشویی دارد و آنچه که در دوران زندگیاش تجربه می کند، تعریف می کند. در واقع رضایت زناشویی مانند معادلهای است که یک طرف آن آرزوها و خواسته های فرد است و طرف دیگر آن دستیابی به خواسته ها است که اگر برابر باشند، رضایت از زندگی هم بالا خواهد بود (به نقل از ویسی،۱۳۸۸).
کارنی و بردبری[۶۲](۲۰۰۰)، رضایت زناشویی را وضعیتی میدانند که در آن زن و شوهر در بیشتر مواقع، احساس خوشبختی، رضایت از ازدواج و رضایت از همدیگر دارند. از نقطه نظر درمان و پیشگیری، درک عوامل متعدد به وجود آورندهی آشفتگی روابط زناشویی و از هم پاشیدگی خانواده، نکتهای با اهمیت است.
کولینز و کولترن[۶۳] (۱۹۹۱)، نتایج یک نظر سنجی عمومی را در مورد مهمترین عناصر تشکیل دهنده ازدواجهای پایدار این طور گزارش کنند: وفاداری (۹۳%)، درک متقابل (۸۶%)، زندگی جنسی خوب (۷۵%)، فرزندان (۵۹%)، علایق مشترک (۵۲%)، همکاری در کارهای خانه (۴۳%)، داشتن پول کافی (۴۱%)، و داشتن زمینه های مشابه (۲۵%)، با توجه به این مورد میتوان میگفت که رضایت زناشویی یک حالت ذهنی است که جنبه ها و ارزشهای مربوط به ازدواج را منعکس میسازد. ازدواجهای همراه با نارضایتی زناشویی ممکن است کیفیت زندگی زناشویی را کاهش دهد و منبع استرسهای قابل توجهی شود (به نقل از خانجانی و ظفرقلیزاده، ۱۳۸۸).
رضایت زناشویی یک متغیر پیچیده برای ارزیابی است. اما فهمیدن آن برای درمان زوجهای مبتلا به سرطان مهم است زیرا بر هر یک از زوجها تاثیر می گذارد (بوکوالا و جاکوبز[۶۴]، ۲۰۰۴).
احساس رضایت از ازدواج، نقش مهمی در میزان کارکرد بهنجار خانواده ایفا می کند. رضایت زناشویی مهمترین رکن سلامت روانی خانواده محسوب شده و عبارت است از وجود یک رابطه دوستانه همراه با حس تفاهم و درک یکدیگر، و نیز وجود یک تعادل منطقی بین نیازهای مادی و معنوی زوجها. نبود رضایت زناشویی در روابط بین همسران به کاهش سلامت روانی، کاهش رضایت از زندگی و بروز مشکل در تعاملات اجتماعی آنها می شود رضایت زناشویی در واقع انطباق بین وضعیت موجود و وضعیت مورد انتظار است (کجباف و همکاران، ۱۳۸۳).
همچنین براون و هریس[۶۵] (۲۰۰۴) چهار عامل را مطرح میکنند که حتی در صورت وجود عوامل مستعد کننده افسردگی و وجود رویدادهای مربوط به فقدان، از ایجاد افسردگی جلوگیری میکنند. این عوامل عبارتند از : ۱- وجود روابط صمیمانه با همسر یا زوج ۲- داشتن یک شغل تمام وقت یا نیمه وقت ۳- حضور کمتر از سه فرزند در منزل ۴- وجود تعهدات جدی مذهبی. از این رو رضایت زناشویی و ابعاد مختلف آن تاثیر بسزایی در بهداشت روانی افراد دارد.
۲-۲-۴- خودکارآمدی
خودکارآمدی یعنی قضاوت فرد درباره این که با توجه به مهارت هایی که دارد، چگونه با یک موقعیت (خوب یا بد) مقابله می کند. در واقع خودکارآمدی اطمینانی است که شخص بر اساس آن رفتاری خاص را با توجه به موقعیت به اجرا می گذارد و انتظار نتایج ثمربخش دارد (بندورا، ۲۰۰۴).
در حقیقت خودکارآمدی یک متغیر مهم در انواع رفتار پیشرفت و نیز بسیاری دیگر از انواع رفتارها از جمله سلامتی است. افراد دارای باورهای خودکارآمدی ضعیف، به جای برخورد با موانع از آن ها اجتناب میکنند و به صورت غیر واقع بینانهای معیارهای بالایی برای خود در نظر می گیرند و سعی دارند انتظارات فوق العاده بزرگی را علیرغم تواناییهای خود برآورده نمایند. در نتیجه با شکستهای پیاپی مواجه شده که این شکستها به احساس بیارزشی و افسردگی منجر می شود. افرادی که کارایی شخصی کمی دارند، احساس میکنند که در اعمال کنترل بر رویدادهای زندگی درمانده و ناتوانند. آن ها معتقدند هر تلاشی که میکنند، بیهوده است و هنگامی که آن ها با موانع روبه رو میشوند اگر تلاش های اولیه آن ها در برخورد با مشکلات بینتیجه باشد، سریعاً قطع امید میکنند، ولی افرادی که کارایی شخصی زیادی دارند معتقدند که می توانند به طور مؤثر با رویدادها و شرایطی که مواجه میشوند، برخورد کنند (شولتز، ۱۳۸۲).
از آنجایی که آن ها در غلبه بر مشکلات، انتظار موفقیت دارند در تکلیفها استقامت نموده و اغلب در سطح بالایی عمل میکنند. این افراد در مقایسه با اشخاصی که کارایی کمی دارند، به تواناییهایی خود اطمینان بیشتری داشته و تردید کمی نسبت به خود دارند. آن ها مشکلات را چالش میبینند و نه تهدید و فعالانه موقعیتهای جدید را جستجو میکنند (همان منبع).
باورها خودکارآمدی افراد به وسیله چهار منبع اصلی شامل عملکرد واقعی خویش، تجارب جانشینی، اشکال مختلف متقاعدسازی و علائم فیزیولوژیک ایجاد میشوند (پنتریچ و شانک، ۱۳۸۵). موثرترین منبع به واسطه تجارب مستقیم است. موقعیتهای افراد باوری نیرومند در کارآمدی شخصی افراد ایجاد می کند، در حالی که شکستها خودکارآمدی آن ها را ویران میسازد. دومین منبع، تجارب جانشینی میباشد که توسط الگوهای اجتماعی به دست می آید. دیدن افراد مشابه یا کسب موفقیتهای آنان باعث تلاش بیشتر و برانگیختگی افراد می شود. منبع سوم، اقناع کلامی است. افرادی که به صورت شفاهی تشویق میشوند، زمانی که توانایی تسلط بر فعالیتها را دارند تلاش بیشتری انجام می دهند. چهارمین منبع، حالتهای فیزیولوژیکی و هیجانی فرد است، خلق مثبت باعث افزایش خودکارآمدی و خلق محزون معکوس عمل می نماید (بندورا، ۱۹۹۴).
فرم در حال بارگذاری ...