وبلاگ

توضیح وبلاگ من

موضوع: "بدون موضوع"

خرید متن کامل پایان نامه ارشد | مبحث اول: اعتبار علم قاضی در اثبات امور حقوقی – پایان نامه های کارشناسی ارشد

حال در این قسمت از پایان نامه علم قاضی در دو حوزه، امور حقوقی و امور کیفری به طور جداگانه مورد مطالعه قرار گرفته است.

مبحث اول: اعتبار علم قاضی در اثبات امور حقوقی

قانون‌گذار ایران در موضوع علم قاضی نسبت به حقوق کیفری و مدنی قائل به تفاوت شده است بدین معنا که در حقوق کیفری، علم قاضی را در اثبات جرائم طریق قرار داده است اما در حقوق مدنی علم قاضی را تقریباً کنار گذاشته است و ادله اثبات دعوی را به مواردی منحصر به مواردی کرده که در قانون ذکر شده است که ادله اصلی آن عبارت است از سند، اقرار، شهادت، امارات، سوگند، تحقیقات محلی و رجوع به نظر کارشناس. و تنها موردی که قاضی تا اندازه ای آزادی عمل دارد در امارات قضایی است و آن هم بنا به ماده ۱۳۲۴ قانون مدنی که می‌گوید: « اماراتی که به نظر قاضی واگذار شده عبارت است از اوضاع و احوالی درخصوص مورد و در صورتی قابل استناد است که ‌دعوا به شهادت شهود قابل اثبات باشد یا ادله دیگر را تکمیل کند. » در ماده ۱۲۷۶ قانون مدنی نیز به طور ضمنی به اعتبار علم قاضی اشاره کرده و آمده است: « اگر کذب اقرار نزد حاکم ثابت شود آن اقرار اثری نخواهد داشت. » و از آنجایی که در ماده ۱۲۵۸ این قانون آمده است: « دلایل اثبات دعوا عبارت است از ۱) اقرار ۲) اسناد کتبی ۳) شهادت ۴) امارات ۵) قسم.» می توان گفت علم قاضی از ارزش و اعتبار بالایی برخوردار است و اعتبار اقرار تا زمانی است که کذب اقرار نزد قاضی ثابت نشده باشد در غیر اینصورت هیچگونه ارزش حقوقی نخواهد داشت. از این رو برخی حقوق ‌دانان پس از ذکر دلایل یاد شده در ماده ۱۲۵۸ به عنوان ادله اثبات دعوی گفته اند: «باید ‌به این دلائل مشاهده دادرس را نیز افزود زیرا گاه از معاینه ی محل و مشورت با کارشناس حقایقی به دست می‌آید که در هیچکدام از اقسام ‌پنج‌گانه ی دلیل احراز نشده است. [۶۹] »

دکتر امامی هم علاوه بر اقسام ادله مذکور، مشاهدات قاضی را به عنوان راهی می‌داند که به وسیله آن می توان به حقیقت امر رسیدو ایشان ارتباط معاینه محلی و ارزش آن را حاکی از مقدمات حصول علم برای قاضی می‌داند و می نویسد: « قانون، حدود و ارزش معاینه محلی را تعیین نموده است، ‌بنابرین‏ چنانچه برای دادرس از وضعیت محل ادعای خواهان ثابت گردد می‌تواند ارزش تشخیص و اقناع وجدانی قاضی را فهمید و راه هایی مثل معاینه محلی همه ی مقدمه ی حصول این مهم می‌باشند. [۷۰] »

ماده ۱۳۳۵ قانون مدنی نیز به طور ضمنی علم قاضی را در ردیف سایر ادله قرار می‌گیرد و توسل به قسم را در صورتی ممکن می‌داند که دعوای مدنی نزد حاکم به موجب اقرار یا شهادت یا علم قاضی بر مبنای اسناد و مدارک ثابت نشده باشد. این ماده می‌گوید: « توسل به قسم وقتی ممکن است که دعوای مدنی نزد حاکم به موجب اقرار یا شهادت یا علم قاضی بر مبنای اسناد یا امارات ثابت نشده باشد، در این صورت مدعی می‌تواند حکم به دعوی خود را که مورد انکار مدعی علیه است ، منوط به قسم او نماید. »

یا در ماده دیگر از قانون مدنی آمده است که تشخیص درجه ارزش و تأثیر گواهی به نظر دادگاه است. ‌به این ترتیب ارزش شهادت یا گواهی نیز منوط به علم و تشخیص قاضی است و در غیر اینصورت تأثیری نخواهد داشت. نظیر همین مطلب در خصوص اعتبار نظریه کارشناس نیز در قانون مدنی آمده است: « در صورتی که عقیده ی کارشناس با اوضاع و احوال محقق و معلوم مسأله موافقت نداشته باشد دادگاه متابعت آن عقیده را نمی نماید. » لذا طبق قانون مدنی می توان گفت که اگرچه علم قاضی صراحتاً جزء ادله اثبات دعوی نیامده است اما بایستی گفت که اعتبار تمامی ادله مذکور منوط به اطمینان درونی قاضی است.

علاوه بر موارد مذکور، در ماده ۱۹۹ قانون آیین دادرسی مدنی آمده است: « در کلیه امور حقوقی ، دادگاه علاوه بر رسیدگی به دلایل مورد استناد طرفین دعوا ، هر گونه تحقیق یا اقدامی که برای کشف حقیقت لازم باشد، انجام خواهد داد. » که ‌بر اساس این ماده می توان گفت که کاشف قانونی مستند علم قاضی به عنوان مبنای حکم، بلکه تقدم آن می‌باشد.

لذا ‌بر اساس این ماده، آزادی تا حد زیادی محدود گشته و بی ارزش شمرده شده است بنایراین در قوانین حقوقی نظر قانون‌گذار به حصر ادله اثبات دعوی بوده ( سیستم قانونی بودن دلایل) و علم قاضی و راه های دیگری که ظنی را برای قاضی ایجاد می‌کند را نمی پذیرد و این امر به خاطر خصوصیت و ماهیت ویژه دعاوی حقوقی می‌باشد که طرفین به راحتی می‌توانند پیش از ایجاد هر گونه دگرگونی در روابط حقوقی خود نسبت به تحصیل دلیل اقدام نمایند و اساساً می توان گفت جلوگیری از بروز اختلاف و منازعه و درگیری در امور حقوقی، انگیزه تنظیم و تحصیل دلیل را تشکیل می‌دهد در حالی که در حقوق کیفری با یک عمل غیر قانونی مواجه هستیم که تصور اینکه طرفین بتوانند احتیاجات لازم خود را به منظور تحصیل دلیل ‌در مورد یک عمل غیرقانونی به به عمل آورند چندان منطقی به نظر نمی رسد.

ماهیت و چگونگی تحصیل دلیل در امور حقوقی و کیفری از موارد مهمی است که زمینه را جهت سوق هریک به سوی سیستم دلایل قانونی و دلایل معنوی فراهم می‌کند ‌بنابرین‏ در امور مدنی صاحب حق از همان ابتدا باید به فکر باشد که ممکن است روزی نزاعی بر سر این حق با دیگری داشته باشد و حق بدون دلیل هیچ اعتباری ندارد و غیر قابل اثبات می‌باشد.

از آیه ۲۸۲ سوره بقره[۷۱] که ‌در مورد ثبت و رسید اخذ دیون صحبت می‌کند و کم و زیاد شدن دین را در این دخیل نمی داند، همین نکته فهمیده می شودکه صاحب حق در همه موارد نه فقط دین، ملزم به تهیه مدارک برای اثبات حق خود می‌باشد در غیر اینصورت اگر نزاعی واقع شود کسی در پایمال شدن حق او مقصر نمی باشد هرچند قاضی به وجود آن حق علم قطعی داشته باشد زیرا اثبات حق بدون دلیل فاقد ارزش و اثبات است اما نکته قابل توجه این است که آیا امکان تحصیل دلیل در مرحله ثبوت حق، نادیده گرفتن حق را از جانب قاضی در مرحله اثبات توجیه نمی کند؟ حال آنکه فلسفه تحصیل دلیل، کشف از مدلول و حق است چگونه ممکن است عقل آدمی و عقلاء و شارع بپذیرند که حق منکشف را به علت کشف توسط علم قاضی باید نادیده گرفت مضافاً براینکه، در بسیاری از موارد تحصیل دلیل به وسیله صاحب حق به هیچ وجه ممکن نیست. امروزه پیچیدگی روابط موجب پیچیده شدن کیفیت مراحل ثبوت حق نیز شده است و در بسیاری از موارد ممکن است ذیحق امکان ثبت حق را نداشته باشد ولی راه های متعارف گوناگونی برای حصول علم قاضی وجود دارد که اگر حجیت علم قاضی ثابت گردد ایصال این حقوق به صاحب آن میسر می شود.

دانلود پایان نامه های آماده – قسمت 10 – پایان نامه های کارشناسی ارشد

اعتبار اماره فراش در حقوق: قاعده فراش در حقوق کنونی از امارات قانونی است ( ماده ١٣٢٢ ق.م ).

اماره در شمار دلایل اثبات دعوا و راه رسیدن به واقع است؛ به همین دلیل نیز مفاد قاعده ای که بدین صورت بیان شده قاطع نیست و تا زمانی اعتبار دارد که دلایل دیگر خلاف آن را ثابت نکند ( ماده ١٣٢٣ ق.م ). ‌بنابرین‏ اماره فراش از جمله امارات قانونی است که خلاف پذیر است؛ یعنی خلاف آن را به وسیله سایر دلایل می توان ثابت کرد. درستی این مطلب ‌در مورد اماره، وقوع نزدیکی بین زن و شوهر و فاصله آن تا تاریخ تولد تردید ناپذیر است. در ماده ١١۵٨ ق.م نیز احراز این وقایع از شرایط تحقق اماره فراش است و این اشاره به روشنی می رساند که اختلاف درباره وقوع آن ها را باید رسیدگی کرد. ‌بنابرین‏ اگر شوهر ثابت کند که با زن نزدیکی نکرده یا به سبب بیماری یا مسافرت امکان آن را نداشته است و همچنین هرگاه معلوم شود که فاصله بین آخرین نزدیکی تا تاریخ تولد طفل، بیش از ١٠ ماه با توجه به اکثر مدت حمل در حقوق مدنی و بیش از۴ سال با توجه به اکثر حمل در فقه شافعی باشد، اماره فراش از اثر می افتد.

‌بنابرین‏ خلاف این اماره را، با اثبات واقع نشدن نزدیکی و نا متناسب بودن فاصله آن با تاریخ تولد، می توان ثابت کرد و همین اندازه برای تحقق این حکم که « خلاف اماره قانونی را به وسیله دلایل دیگر می توان ثابت کرد » کافی است و احتمال دارد قانون‌گذار نیز از اعلام اینکه « قاعده فراش از امارات است » نظر به امکان پذیرش همین دعاوی داشته باشد.

در توجیه اماره فراش نیز دلایلی آورده شده است که مهم ترین آن ها به شرح زیر است : ١. عفت زن و انجام تکالیف زناشویی اقتضا می‌کند که طفل متولد از زن شوهر دار، متعلق به شوهر باشد. فرض وفاداری زن نسبت به همسر خود و فرض اینکه زن فقط با شوهر خود رابطه جنسی داشته و با دیگری رابطه جنسی برقرار نکرده است، مستلزم آن است که طفل متولد از زن به شوهر ملحق گردد. ٢. شوهر با عقد نکاح به طور ضمنی اطفال متولد از زن خود را فرزندان خویش شناخته است، ‌بنابرین‏ ابوت مبتنی بر اقرار ضمنی زوج می‌باشد. ۳ . این قاعده که مبتنی بر غلبه است موافق مصلحت جامعه است. ۴ . چون حمایت از کودکانی که در خانواده به دنیا می‌آیند اقتضا دارد که موقعیت آنان به طور قاطع از طرف قانون‌گذار معین شود. قانون مدنی ایران برای اجرای اماره فراش دو مورد را در نظر گرفته است و برای هر یک شرایط و اقلامی مقرر داشته است که به ذکر آن دو می پردازیم : با توجه به تعریف فراش و با عنایت به مواد ١١۵۸ و ١١۵۹ ق.م معلوم می شود که قاعده فراش در دو مورد قابل اجراست : الف) تولد طفل در زمان زوجیت ب) تولد طفل پس از انحلال زوجیت مبحث اول) اجرای اماره فراش ‌در مورد طفل متولد در زمان زوجیت : اگر مردی با زنی ازدواج کرد، سپس طفلی از آن ها متولد شود که امکان تولد فرزند از شوهر و امکان اجتماع زوجین بر نزدیکی وجود داشته باشد، با توجه به قول پیامبر (ص)« الولد للفراش » ولد به شوهر ملحق و از او نفی نمی شود. در تحلیل ماده ۱۱۵۸ ق.م که می‌گوید « طفل متولد در زمان زوجیت ملحق به شوهر است… » مشروط بر اینکه شرایط زیر را داشته باشد: بین زوجین نزدیکی واقع شده است و از تاریخ نزدیکی تا زمان تولد طفل کمتر از شش ماه و بیشتر از ده ماه نگذشته باشد. لذا می توان نتیجه گرفت که ماده ۱۱۵۸ ق.م در واقع حاوی دو اماره است : ۱)طفلی که در فاصله بین شش تا ده ماه از تاریخ وقوع نزدیکی بین زن و شوهر به دنیا می‌آید، محصول آن نزدیکی است. ۲)چنین طفلی منسوب به شوهر است، زیرا فرض می شود که زن وفادار به شوهر است. باید توجه داشت در اینکه چه نوع نزدیکی موجب الحاق طفل به شوهر زن و مبنای اجرای اماره فراش است اختلاف وجود دارد، اما با توجه به اینکه نزدیکی در نهان و وجود نکاح قرینه بر وقوع نزدیکی است، ظاهراً مقصود از نزدیکی آن گونه رابطه جنسی است که احتمال انعقاد نطفه و تکون طفل از آن وجود داشته باشد.

۳-۲-اجرای اماره فراش ‌در مورد طفل متولد بعد از انحلال نکاح :

فرض اول ) تولد طفل قبل از ازدواج مجدد زن : طبق ماده ۱۱۵۹ ق.م اگر از تاریخ انحلال نکاح تا تولد طفل بیش از ده ماه نگذشته باشد، با اجرای اماره فراش، طفل به شوهر زن منتسب می شود. قانون‌گذار در این ماده نزدیکی را مبدأ احتساب مدت حمل قرار نداده، بلکه از آنجا که در دوران زوجیت همیشه امکان نزدیکی وجود دارد، زمان انحلال نکاح را مبدأ احتساب قرار داده است، از این رو طفلی که ده ماه بعد از انحلال نکاح متولد شده باشد، چون فرض می شود که در آخرین لحظات قبل از انحلال نکاح، نزدیکی روی داده است، اماره فراش جاری و بچه به شوهر زن منتسب می‌گردد. لیکن نظر به اینکه اماره فراش تغییر ناپذیر و مطلق نیست، قانون اجازه اثبات خلاف آن را می‌دهد، پس چنانچه ذیل ماده ۱۱۵۹ پیش‌بینی کرده، منکر نسب می‌تواند ثابت کند که از تاریخ نزدیکی تا زمان ولادت کمتر از شش ماه یا بیشتر از ده ماه نگذشته است(امامی، سید حسن، حقوق مدنی، ۵/۱۶۲) البته نزدیکی زوجین سبب انعقاد نطفه و آبستن شدن زن و الحاق طفل به شوهر است و الا نفس ازدواج و وجود رابطه زوجیت چنین خاصیتی در بر نخواهد داشت؛ به همین سبب اخیر، ماده ۱۱۵۹ ق.م برای ساقط گردانیدن اماره فراش به نزدیکی بین زن و شوهر توجه نموده و چنین مقرر داشته است : « … مگر آنکه ثابت شود که از تاریخ نزدیکی تا زمان ولادت کمتر از شش ماه و یا بیش از ده ماه گذشته باشد » بنا بر مراتب مذکور در حقوق ایران چنانچه طفلی زائد بر ده ماه از تاریخ انحلال از زوجه مطلقه متولد گردد به شوهر سابق آن زن ملحق نخواهد شد.( ] . امامی، اسد الله، نسب در حقوق ایران و فرانسه، ص ۵۶ و ۵۷٫) فرض دوم ) تولد طفل بعد از ازدواج مجدد زن : ماده ۱۱۶۰ ق.م مقرر می‌دارد : « در صورتی که عقد نکاح پس از نزدیکی منحل شود و زن مجددا شوهر کند و طفلی از او متولد گردد، طفل به شوهری ملحق می شود که مطابق مواد قبل الحاق او به آن شوهر ممکن است. در صورتی که مطابق مواد قبل الحاق طفل به هر دو شوهر ممکن باشد، طفل ملحق به شوهر دوم است، مگر آنکه امارات قطعیه بر خلاف آن دلالت کند». در این ماده سه مورد پیش‌بینی شده :

۱)موردی که فقط الحاق طفل به شوهر اول ممکن است. مثلا زنی پس از سپری شدن ۴ ماه از تاریخ طلاق ازدواج کرده و بعد از انقضای ۵ ماه از تاریخ ازدواج دوم وضع حمل می‌کند.۲)موردی که فقط الحاق طفل به شوهر دوم ممکن است.۳) موردی که الحاق طفل به هر دو شوهر ممکن است. مثلا زنی ۳ ماه بعد از تاریخ طلاق ازدواج کرده و ۷ ماه بعد از آن فرزندی به دنیا می آورد. در اینجا به جهت حفظ مصلحت کودک و خانواده، انتساب طفل به شوهر دوم برتری دارد؛ یعنی در واقع اماره فراش نکاح دوم مقدم بر اماره فراش نکاح اول است. منظور از امارات قطعیه مذکور در ماده ۱۱۶۰ ق.م امارات قضایی روشی است که عدم تعلق طفل را به شوهر دوم یا تعلق او را به شوهر اول محرز گرداند.

۳-۳-شرایط اثبات نسب با توسل به اماره فراش

دانلود متن کامل پایان نامه ارشد | قسمت 14 – پایان نامه های کارشناسی ارشد

    1. ایزدی مبارکه ، کامران (۱۳۹۱) مالکیت وقف و انتقال آن در فقه تطبیقی ، دبیرخانه شورای برنامه ریزی علوم دینی اهل سنت ، ص۲۹; ↑

    1. ۱: مصباحی مقدم،غلام رضا، وقف سهام از نظر فقهی و ارائه الگوی مالی ، پیام مدیریت ، شماره ۲۱و۲۲،صفحه ۱۶۲ ↑

    1. ۲امامی ، سید حسن، حقوق مدنی ،انتشارات اسلامیه،تهران،۱۳۸۴، جلد ۱۰ ، صفحه ۷۶و۷۵ ↑

    1. ۱ : موسوی بهبهانی، سید علی، ملاحظاتی پیرامون وقف از نظر فقه و قانون مدنی، وقف میراث جاویدان،سال دوم، شماره سوم، صفحه ۵۵ ↑

    1. ۲ : ملکوتی فر، ولی الله، بررسی تطبیقی تعریف وقف ، وقف نقود و شرایط موقوفه، وقف میراث جاویدان، سال نهم، شماره ۲، صفحه ۱۴۲ ↑

    1. جعفری لنگرودی ، محمد جعفر (۱۳۸۱ ) ترمینولوژی حقوق ، چ۱۲، انتشارات کتابخانه گنج دانش ، ص۵۲۹; ↑

    1. شبیری زنجانی ،حسن(۱۳۸۲) مبانی فقهی مالکیت فقهی نرم افزار ، ش۶، مجله ره آورد نور ، ص ۱۹۰; ↑

    1. نجفی ، همان منبع ، ص۱۴ ; ↑

    1. جعفری لنگرودی ، همان منبع ، ص۵۳۰; ↑

    1. شبیری زنجانی ، همان منبع ، ص۱۹۱ ; ↑

    1. ۳: ماده ۵۸ قانون مدنی : فقط وقف مالی جایز است که با بقای عین بتوان از آن منتفع شد , اعم از اینکه منقول باشد یا غیر منقول , مشاع باشد یا مفروز ↑

    1. ملکوتی فر، همان منبع ، ص ۴۳; ↑

    1. ۱: ماده ۶۸ قانون مدنی : هر چیزی که طبعا یا بر حسب عرف و عادت جزء یا از توابع و متعلقات عین موقوفه محسوب می شود داخل در وقف است ؛مگر این که واقف آن را استثناء کند , به نحوی که در فصل بیع مذکور است . ↑

    1. جبعلی عاملی ، زین الدین ( ۱۳۸۶) مباحث حقوقی شرح لمعه ، چ چهارم ، انتشارات مجد ، ص۳۷; ↑

    1. سیوری، فاضل مقداد بن عبدالله (۱۴۰۴)التنقیح الرائع لمختصر الشرایع ، نشر مکتبه آیت الله مرعشی ، ص۳۰۲; ↑

    1. کرکی ، علی بن حسین ( ۱۴۱۱)جامع المقاصد فی شرح القواعد ،مؤسسه‌ آل البیت الاحیاء التراث ، ص ۱۱; ↑

    1. مدرسی یزدی ، محمد علی ( ۱۴۱۶ ) حاشیه العروه الوثقی و ملحقاته ، انتشارات قدس ، ص ۵۶۲; ↑

    1. : شیرازی ، محمد حسین ( ۱۴۰۹) الفقه ، انتشارات دارالعلوم ، ص ۱۸ ↑

    1. صفایی ، حسین ( ۱۳۸۷) دوره مقدماتی حقوق مدنی ، اشخاص و اموال ، ج ۱، چ ۸ ، انتشارات میزان ، ص ۲۵۳: ↑

    1. ۱ : ابراهیمی سالاری ،تقی و همکاران ( ۱۳۹۲) سرمایه گذاری از طری تأسيس نهاد وقف پول ، شماره ۸ ، دانشگاه علوم اسلامی رضوی ،ص۵۴ ↑

    1. : طوسی ، ابو جعفر ، محمد بن حسن ، المسبوط فی فقه الامامیه ، جلد ۳ ، صفحه ۲۸۸ ↑

    1. : طرابلسی ، ابن براج ، قاضی عبد الغدیر ، المهذب ،دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم،قم،۱۴۰۶ه ق، جلد ۲ ، صفحه ۸۷ ↑

    1. : حلی ، یحیی بن سعید ، الجامع للشرایع ،مؤسسه‌ سید الشهدا العلمیه،قم،۱۴۰۵، صفحه ۳۶۹ ، ↑

    1. ۳ : عاملی ، شهید اول ، محمد بن مکی ، الدروس الشرعیه فی فقه الامیه ، جلد ۲ ، صفحه ۲۶۹ ↑

    1. ۴: حلی، فخر المحققین، محمد بن حسن بن یوسف،ایضاح الفواید فی شرح مشکلات القواعد،مؤسسه‌ اسماعیلیان،۱۳۸۷ ه ق،ج ۲، ص ۳۸۹ ↑

    1. : عاملی ، شهید اول ، محمد بن مکی ، الدروس الشرعیه فی فقه الامیه ، جلد ۲ ، صفحه ۲۶۹ ↑

    1. : عاملی ، کرکی ، محقق ثانی ، علی بن حسین ( ۱۴۱۴) ، جامع المقاصد فی شرح القواعد ،مؤسسه‌ آل البیت،قم،جلد ۹ ، صفحه ۵۸ ↑

    1. : حلی ، علامه ، حسن بن یوسف مطهر اسدی ( ۱۴۲۰) ، تحریر الاحکام الشرعیه علی مذهب الامامیه،مؤسسه‌ امام صادق ،قم،ج ۳، ص ۳۱۲ ↑

    1. : عاملی ، شهید ثانی ، زین الدین بن علی ( ۱۴۲۲ ) ، حاشیه شرایع الاسلام،دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه،قم،ص ۵۲۰ ↑

    1. : نجفی ، محمد حسن ( ۱۴۰۴) ،صاحب جواهر، جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام ،دار الاحیا التراث العربی،بیروت،لبنان،جلد ۲۸ ، صفحه ۱۹ ↑

مقالات و پایان نامه ها | قسمت 9 – 5

اهمیت روزافزون سرمایه در گردش در تداوم فعالیت واحدهای انتفاعی موجب گردید که راهبردهای مختلفی برای مدیریت سرمایه در گردش مد نظر قرار گیرد. واحدهای انتفاعی با به کارگیری راهبرد های گوناگون در رابطه با مدیریت سرمایه در گردش می‌توانند میزان نقدینگی شرکت را تحت تاثیر قرار دهند. این راهبرد ها میزان خطر و بازده آن ها را مشخص می‌کند. به طور کلی مدیران در اداره واحد های انتفاعی یا خطر پذیر هستند یا اینکه خطر گریزند(رهنمای رودپشتی و کیائی،۱۳۸۷، ۹). عده ای از نویسندگان و محققین به سه نوع سیاست سرمایه در گردش اشاره کرده‌اند: جسورانه (تهاجمی)، متعادل و محافظه کارانه. تفاوت اساسی این سیاست‌ها در میزان سرمایه در گردش خالص است که برابر با تفاضل دارایی های جاری و بدهی های جاری است(فتحی و توکلی، ۱۳۸۸، ۱۰۶).

۲-۲-۹-۱٫ استراتژی محافظه کارانه: این استراتژی در مدیریت سرمایه در گردش باعث خواهد شد که قدرت نقدینگی بیش از حد بالا رود. در اجرای این سیاست سعی می شود ریسک ناشی از ناتوانی بازپرداخت بدهی های سررسید شده به پایین ترین حد خود برسد. مدیر در این نوع راهبرد می کوشد تا مقدار دارایی های جاری را در سطح بالایی نگه دارد. (فتحی و توکلی، ۱۳۸۸، ۱۰۶).

مزایا: سرمایه گذاری سنگین در سرمایه در گردش نیز ممکن است افزایش سودآوری را در پی داشته باشد(تروئل و سولانو، ۲۰۰۷). به طور مشخص، نگهداری سطوح بالای موجودی باعث کاهش هزینه های وقفه در روند تولید می شود و از شرکت در مقابل نوسان قیمت محافظت می‌کند. همچنین اعطای اعتبار تجاری، افزایش فروش و انگیزه خرید محصولات شرکت، حتی در زمان کاهش تقاضا را در پی خواهد داشت، و به شرکت ها کمک می‌کند که روابط بلند مدت خود با مشتریان را استحکام بخشند (ستایش و همکارانش، ۱۳۸۸، ۴۸ و ۴۹).

معایب: از آنجا که دارایی های جاری برخلاف دارایی های ثابت مولد نیستند، ممکن است باعث کاهش سودآوری شود(ستایش و همکارانش، ۱۳۸۸، ۴۹).

۲-۲-۹-۲٫ استراتژی جسورانه: مدیر سرمایه در گردش با راهبرد جسورانه می کوشد با داشتن کمترین میزان دارایی جاری از بدهی های جاری بیشترین استفاده را ببرد(فتحی و توکلی،۱۳۸۸، ۱۰۶).

مزایا: حداقل کردن سرمایه در گردش، از طریق کاهش قسمتی از کل دارایی ها که بشکل دارایی های جاری هستند به طور مثبت سودآوری را تحت تاثیر قرار خواهد داد، زیرا برخلاف دارایی های ثابت دارایی های جاری مولد نیستند(ستایش و همکارانش،۱۳۸۸، ۴۸). از سوی دیگر چون حجم دارایی های جاری به پایین ترین حد خود می‌رسد، نرخ بازده سرمایه گذاری بسیار بالا خواهد بود(فتحی و توکلی،۱۳۸۸، ۱۰۶).

معایب: در اجرای این راهبرد ریسک نقدینگی بسیار بالا خواهد بود(فتحی و توکلی،۱۳۸۸، ۱۰۶). وانگ بیان می‌دارد که اگر سطح موجودی شرکت خیلی کاهش داده شود، شرکت با خطر از دست دادن افزایش فروش مواجه می شود. همچنین کاهش با اهمیت در اعطای اعتبارات تجاری ممکن است فروش به مشتریان نیازمند اعتبار را کاهش دهد. به علاوه، افزایش تامین مالی از طریق عرضه کنندگان نیز ممکن است باعث از دست دادن تخفیف در پرداخت ها شود(ستایش و همکارانش، ۱۳۸۸، ۴۸).

۲-۲-۹-۳٫ استراتژی متعادل: با این اوصاف سیاست متعادل نیز در بین سیاست جسورانه و محافظه کارانه قرار می‌گیرد و مدیر سرمایه در گردش می کوشد که در ساختار سرمایه در گردش خود به صورت متعادل از دارایی های جاری و بدهی های جاری استفاده نماید، لذا این سیاست دارای ریسک و بازده متوسط می‌باشد(فتحی و توکلی،۱۳۸۸، ۱۰۶و۱۰۷).

۲-۲-۱۰٫ نسبت های مالی و استراتژی های سرمایه در گردش

شرکتی که مدیریت سرمایه در گردش آن محافظه کارانه عمل می‌کند، موقعیت زیر را خواهد داشت: نسبت نقدینگی، نسبت جاری و نسبت سرمایه در گردش خالص آن بالا خواهد بود. مدیر مالی شرکتی که سیاست جسورانه در پیش می‌گیرد می کوشد تا مقدار این نسبت ها را کاهش دهد و چه بسا سرمایه در گردش خالص شرکت را منفی کند. دو معیار مشخص کننده سیاست سرمایه در گردش عبارتند از:

    1. تجزیه و تحلیل روند زمانی نسبت ها و سرمایه در گردش خالص

  1. مقایسه نسبت های شرکت با مقادیر متعلق به متوسط صنعت.

مدیریت شرکتی که محافظه کار است می کوشد تا نسبت های نقدینگی و نسبت جاری شرکت را به مقیاسی برساند که از مقادیر متعلق به متوسط صنعت بالاتر است. اما مدیر مالی شرکتی که سیاست جسورانه در پیش می‌گیرد درصدد برمی آید تا این نسبت را به مقادیری برساند که از متوسط صنعت پایین تر است.

نوع استراتژی که مدیر شرکت برای خود انتخاب ‌کرده‌است ، را با توجه به نسبت های جاری، آنی و بدهی شرکت می توان تعیین کرد. منطق تعیین نوع استراتژی ها عبارت است از(حسن پور، ۱۳۸۸، ۷و۸):

  1. اگر نسبت جاری و نسبت آنی هر دو بالاتر از متوسط صنعت باشند:

    • نسبت بدهی بالاتر از متوسط صنعت مورد انتظار است و نشان دهنده انتخاب استراتژی میانه رو است.

  • نسبت بدهی در حدود متوسط صنعت و یا کمتر از آن، نشان دهنده انتخاب استراتژی محافظه کارانه است.

  1. اگر نسبت آنی و نسبت جاری هر دو کمتر از متوسط صنعت باشند:

    • نسبت بدهی پایین تر از متوسط صنعت مورد انتظار است و نشان دهنده انتخاب استراتژی میانه رو است.

  • نسبت بدهی در حدود متوسط صنعت و یا بیشتر از آن، نشان دهنده انتخاب استراتژی جسورانه است.

  1. اگر یکی از این دو نسبت آنی یا جاری در حدود متوسط صنعت باشد و نسبت دیگر بالاتر از متوسط صنعت باشد:

    • نسبت بدهی بالاتر از متوسط صنعت، نشان دهنده انتخاب استراتژی میانه رو است.

  • نسبت بدهی کمتر از متوسط صنعت، نشان دهنده انتخاب استراتژی محافظه کارانه است.

  1. اگر یکی از دو نسبت آنی یا جاری در حدود متوسط صنعت باشد و نسبت دیگر پایین تر از متوسط صنعت باشد:

    • نسبت بدهی کمتر یا در حدود متوسط صنعت، نشان دهنده انتخاب استراتژی میانه رو است.

  • نسبت بدهی بیشتر از متوسط صنعت، نشان دهنده انتخاب استراتژی جسورانه است.

  1. اگر یکی از دو نسبت آنی یا جاری بالاتر از متوسط صنعت باشد و نسبت دیگر پایین تر از متوسط صنعت باشد:

    • نسبت بدهی در حدود متوسط صنعت، نشان دهنده انتخاب استراتژی میانه رو است.

  • نسبت بدهی کمتر یا بیشتر از متوسط صنعت، نشان دهنده انتخاب استراتژی نامشخص است.

۲-۲-۱۱٫ نقش اطمینان و عدم اطمینان در انتخاب استراتژی سرمایه در گردش

مدیران مالی شرکت ها با توجه به شرایط حاکم بر وضعیت شرکت و همچنین با توجه به ویژگی های شخصیتی و فردی خود از بین « راهبرد های جسورانه یا خطر پذیر » و « راهبرد های محافظه کارانه یا خطر گریز » و یا ترکیبی از این دو راهبرد را انتخاب می‌کنند(جان نثاری، ۱۳۹۱، ۴).

در شرایط اطمینان، فروش، هزینه ها، زمان پرداخت و سایر موارد آشکارا معلوم است و همه شرکت ها دارایی های جاری را فقط در پایین ترین سطح نگهداری می‌کنند. نگهداری سرمایه در گردش بیش از نیاز مؤسسه‌ باعث افزایش هزینه تامین مالی و کاهش سود خواهد شد و هر گونه نگهداری کمتر از حداقل مورد نیاز، باعث تأخیر در پرداخت تعهدات به عرضه کنندگان مواد و کالا و از دست دادن قسمتی از فروش به علت کمبود موجودی کالا و محدودیت در استفاده از تسهیلات اعتباری خواهد شد(جان نثاری،۱۳۹۱، ۴).

طرح های تحقیقاتی و پایان نامه ها | قسمت 3 – پایان نامه های کارشناسی ارشد

دیوان کشور در رأی‌ دیگری در ۹ مه ۱۸۵۳ دعوی فروشنده کود علیه مالک زمین زراعی را مردود اعلام کرد زیرا طرف قرارداد فروشنده کود، مستاجر ان زمین بوده نه مالک.[۳۰]

البته در همین سالها دادگاه استیناف فرانسه با استدلال های مختلف از دارا شدن بدون بهره سبب به ضرر دیگری جلوگیری می­نمود. مثلا دادگاه رن[۳۱] در ۲۶ اوت ۱۸۲۰ با بهره گرفتن از دعوی de in rem verso از جانب کسی که مایحتاج خانواده ای را مهیا کرده بود موافقت می­ کند، به نحوی که وی بتواند هزینه­هایش را از سرپرست خانواده که زن و فرزندانش را رها کرده، مطالبه کند. همچنین در ۶ اوت ۱۸۵۰ به وکیلی که از حدود اختیاراتش تجاوز نموده بود اجازه داد تا علیه موکلش اقامه دعوی کند و آنچه را که او دارا شده است مطالبه کند.[۳۲]

از سال ۱۸۷۰ دیوان عالی کشور فرانسه با نظریه اداره ناقص مال غیر موافقت می­ کند و در هر موردی که یکی از عناصر اداره فضولی مال غیر بخصوص قصد اداره مال دیگری وجود نداشته باشد از دارا شدن به زیان دیگری جلوگیری می­ کند و بدین ترتیب نظریه پوتیه را اعمال می­ کند.

در بسیاری از آرای صادره توسط دیوان عالی جملاتی نظیر اینکه هیچ کس نمی­تواند به زیان دیگری دارا شود به چشم می­خورد. [۳۳]

دیوان­عالی در سال ۱۸۷۳ به نفع کسی رأی‌ می‌دهد که بدون رعایت تشریفات و مقررات انعقاد قرارداد با شهرداری، لامپهایی را در خیابان های شهر نصب کرده بود. همچنین در سال ۱۸۷۷ به نفع شخصی که
لباس­های نظامی پلیس را در اجرای قرارداد که بعداً معلوم می­ شود باطل بوده، به پلیس­های شهر بورد و [۳۴] تحویل داده بود، رأی می‌دهد.

از آنجا که استفاده از نظریه اداره ناقص مال غیر برای جلوگیری از تمام مواردی که در آن شخصی بر خلاف انصاف به زیان دیگری دارا می شود کافی به نظر نمی­رسید و مکتب تفسیر لفظی نیز با طرح مکتب تفسیر آزاد توسط ژنی[۳۵]. دیگر چندان طرفداری نداشت، به تدریج تحولی در رویه قضایی و نوشته های حقوقی به وقوع پیوست. این تحول در جهت تفکیک مفهوم دارا شدن به زیان دیگری از نظریه اداره فضولی مال غیر بود. برای اولین بار«ابری» و «رو» این دو مفهوم را از هم جدا کردند. البته در اولین چاپ کتابشان، نظریه دارا شدن بدون سبب به عنوان منبع مستقل تعهد شناخته نشده بود، بلکه آن ها این نهاد را مرتبط با حمایت از مالکیت شخص و دعوی عینی استرداد مال تحت مالکیت می­دانستند هر چند که به دعوی de in rem verso نیز اشاره می‌کردند.[۳۶]

اما در چاپ های بعدی نگاه جدیدی به دعوی دارا شدن بدون سبب مبذول داشتند و آن را دعوایی کاملا مستقل در نظر گرفتند. لذا آمده است که دعوی دارا شدن بدون سبب که در قانون مدنی تنها مصادیق خاصی از آن یافت می­ شود می باید به صورت کلی و به عنوان ضمانت اجرای قاعده انصاف پذیرفته شود که طبق آن، دارا شدن به زیان دیگری جایز نیست پذیرفته شود، بدین ترتیب تا میزانی که دارایی افزایش یافته است، وی مسئول شناخته خواهد شد. [۳۷]

بدین ترتیب این دو استاد حقوقی، پایه­ های ایجاد یک منبع مستقل و کلی تعهد را مهیا کردند و زمینه پذیرش آن توسط رویه قضایی را فراهم نمودند. پس از آن ها یکی از نویسندگان حقوق فرانسه بنام «لابه»[۳۸] در تفسیری که بر یک رأی نوشته است تأکید می‌کند که» پذیرش این قاعده که از لحاظ اخلاقی در سطح عالی قرار دارد، نباید بیش از این، از سوی دیوان عالی فرانسه به تعویق افتد.

این نوشته ها سرانجام اثر بخشید و در رأی‌ مهم دیوان عالی در سال ۱۸۹۲ که معروف به رأی‌ «بودیه»[۳۹] است، نظریه دارا شدن بدون سبب و به زیان دیگری مورد پذیرش قرار گرفت؛ در این پرونده ، فروشنده­ای مقداری کود به کشاورزی فروخته بود و پس از استفاده کودها در زمین، قرارداد اجاره زمین توسط مالک زمین فسخ شده بود. کشاورز قبل از آنکه ثمن کود را به فروشنده بپردازد، ورشکسته شده بود. دیوان عالی در رأی‌ ۱۵ ژوئن خود پذیرفت که فروشنده طلبش را با بهره گرفتن از دعوی دارا شدن بدون سبب(de in rem verso) از مالک زمین مطالبه کند. زیرا کشاورز بخشی از محصولش را در زمین باقی گذاشته بود و میان موجر و مستاجر توافق شده بود که موجر پس از ارزیابی کارشناس، محصول را به عنوان اجاره بهای معوقه محاسبه کند، محصولی که با بهره گرفتن از کود زیاد و بارور شده بود.

آنچه در این رأی‌ مهم به نظر می‌رسد، پذیرش دعوی علیه مالک زمین نبود زیرا قبلاً نیز آرای مشابهی صادر شده بود بلکه مهم نحوه استدلال دادگاه برای چنین حکمی بود زیرا در این پرونده، دعوی دارا شدن بدون سبب بصورتی وسیع و نامحدود مورد پذیرش قرار می‌گیرد: «نظر به اینکه این دعوی ناشی از اصل انصاف است که از دارا شدن به ضرر دیگری جلوگیری می­ کند و هیچ متن قانونی ما، آن را مقرر ننموده است اعمال آن منوط به هیچ شرط خاصی نیست؛ برای آنکه این دعوی پذیرفته شود کافی است که خواهان ادعا نماید و اثبات کند که با مخارج یا عمل شخصی خود، نفعی به کسی که علیه او طرح دعوی شده، رسانده است.»[۴۰]

“پس از این رأی به سرعت فهمیده شد که دعوی دارا شدن به ضرر دیگری به طور بیش از حد گسترده ­ای در این رأی‌ پذیرفته شده و اگر این دعوی مشروط به هیچ شرط خاصی نباشد و تنها شرط آن این باشد که خوانده منفعتی را به ضرر خواهان دارا شده باشد نظام حقوقی دچار اختلال خواهد شد، لذا سعی شد تا عناصر و شرایط اساسی اعمال این نهاد حقوقی معین گردد.

اولین شرطی که برای این قاعده قرارداده شد این است که دارا شدن خوانده می­بایست «سبب مشروع» نداشته باشد. این شرطی بود که در حقوق روم هم وجود داشت و به سادگی مورد پذیرش حقوق ‌دانان فرانسوی قرار گرفت. شرط دیگری که برای اعمال این قاعده لازم شمرده شد این است که خواهان نباید دعوی دیگری را برای مطالبه حقش در اختیار داشته باشد. به عبارت دیگر دعوی دارا شدن به ضرر دیگری،‌دعوایی فرعی است. این دو شرط و برخی شرایط دیگر به تدریج در آرای دیوان عالی کشور مورد پذیرش قرار گرفت تا دقیقاً محل اجرای قاعده روشن گردد.[۴۱]

البته به نظر برخی از نویسندگان حقوقی با تمام تلاشی که شده هنوز هم ابهام این قاعده بر طرف نشده است و این نتیجه آن می‌باشد که قاعده ای اخلاقی را که جزء آمال و آرزوها بوده (اینکه هیچ کس نباید به زیان دیگری و ضرر او دارا شود) به عنوان قاعده ای حقوقی اعمال کرده‌اند.»[۴۲]

مبحث سوم – حقوق اسلام و ایران

 
مداحی های محرم