جدیدترین مطالعه در زمینه ارتباط این تنوع آلل APO4 با بیماری آلزایمر ، در سال ٢٠١۴ صورت گرفته است و در آن حجم نمونه ای به تعداد ۶٧٧٧ شرکت کننده مورد بررسی قرار گرفتند و پس از انجام آنالیزهای آماری لازم ارتباط معنادار آلل ۴ با بیماری آلزایمر دیررس شناخته شد (۰۰۱/۰ Pvalue≤) .
جمع بندی سوابق مطالعاتی فوق بیانگر وجود ارتباط معنیدار تنوع آلل APO4 و بیماری آلزایمردر اکثر جمعیتهای مورد بررسی است.
بررسیهای صورت پذیرفته در خصوص ارتباط ژن MAPT و جهشهای آن در ابتلا به آلزایمر بیانگرآن است
که :
ازکورا و همکاران در سال ۱۹۹۹: در مطالعه ای در جمعیت اسپانیا بر روی پلی مورفیسم C/G در ناحیه پروموتری در ارتباط با بیماری آلزایمر .در این مطالعه ۷۴ فرد مبتلا به بیماری آلزایمر و ۱۹۵ فرد سالم ,در این پلی مورفیسم , مورد مطالعه قرار گرفتند. در این مطالعه ارتباط معناداری بین این پلی مورفیسم و بیماری آلزایمر یافت نشد (Pvalue ≤۰/۰۵۲۷ ) (٣١).
لیز و همکاران در سال ۲۰۰۱: ژن تائو در بیماری PSP دارای سه پلی مورفیسم است که دو پلی مورفیسم در پروموتر (A/G در موقعیت ۴۴- و C/G در موقعیت ۲۲۱-) و یک پلی مورفیسم در اینترون شماره ۱(G/A در موقعیت ۳۰۹) آن میباشد که حاصل این پلی مورفیسم ایجاد دو هاپلوتایپ H1p و H2 است که هاپلوتایپ H2p با pvalue≤۰/۰۰۰۲۱۷ با بیماری PSP در ارتباط میباشد. از آنجا که ژن تائو در بیماری آلزایمر حائز اهمیت است این تغییر پروموتری دیده شده در پروموتر تائو در بیماری PSP ممکن است در بیماری آلزایمر نیز مهم باشد (٣٠).
کانراد و همکاران در سال۲۰۰۲:در مطالعه ای بررسی کردند ژن سایتوهین STH)) دارای پلی مورفیسم تک نوکلئوتیدی است که G7R نامیده و با هاپلوتایپ تائو در ارتباط است(٢٨).
رادمیکرز و همکاران در سال ۲۰۰۳: در مطالعه ای بررسی کردند که ژن MAPT با بیماری آلزایمر ارتباط معناداری دارد و باید به عنوان یک ژن کاندید برای بیماری آلزایمر خانوادگی و اسپورادیک در نظر گرفته شود (٢۶).
مایر و همکاران در سال ۲۰۰۵: گزارش کردند که هاپلوتایپ H1c از ژن MAPT با ریسک ابتلا به بیماری آلزایمر دیررس ارتباط معناداری دارد. این مطالعه بر روی ٣۶٠ نمونه بیمار با سن بالای ۶۵ سال و ٢۵٢ نفر به عنوان گروه کنترل انجام شده است (٢٧).
کفری و همکاران در سال ۲۰۰۷: در مطالعه ای بررسی کردند در تمامی طول لوکوس ژنومی MAPT دو هاپلوتایپ شناسایی شده اند که این هاپلوتایپها را H1 و H2 مینامند که واریانتهای H1 با بیماری آلزایمر در ارتباط میباشد (٢٩).
کواک و همکاران در سال ۲۰۰۸: نشان دادند که جهش در ناحیه آلل G/A (rs242557) باعث افزایش بیان ژن MAPT و ساختار غیرطبیعی آن میشوند. در نتیجه به جای میکروتوبولها به میکروفیلامنتها متصل میگردد و این موجب بیماری آلزایمر میگردد. همچنین نویسنده اشاره دارد به این موضوع که هاپلوتایپهای H1/H2 از ژن MAPT با عملکرد پلی مورفیسمهای موجود در ژن GSK3B و افزایش ریسک ابتلا به آلزایمر در ارتباط است(٢۴).
لیو و همکاران در سال۲۰۱۳: در این مطالعه ارتباط پلی مورفیسم ( rs 242557) در ژن MAPT با بیماری آلزایمر دیررس بررسی شده است و ارتباط معناداری بین این پلی مورفیسم و بیماری آلزایمر وجود داشته و به عنوان یک ریسک فاکتور برای بیماری آلزایمر دیررس معرفی شده است (٢۵).
جدیدترین مطالعه در زمینه ارتباط این پلی مورفیسم با بیماری آلزایمر ، در سال ٢٠١۴ صورت گرفته است و در آن حجم نمونه ای به تعداد ١۴١ نفر بیمار و ١٧٩ نفر کنترل (شاهد ) شرکت کننده مورد بررسی قرار گرفتند و پس از انجام آنالیزهای آماری لازم ارتباط معنادار این پلی مورفیسم با بیماری آلزایمر دیررس شناخته شد (۰۲/۰ Pvalue≤)
فصل سوم:
مواد و روشها
١-٣: روش شناسی تحقیق
١-١-٣ : نوع مطالعه
روش تحقیق توصیفی مقطعی از نوعCase-serries می باشد و با توجه به اینکه دسترسی به بیماران آلزایمری قطعی مشکل بوده و نیز تغییرات مورد بررسی MAF(Minimum Allele frequency) مشخص در جمعیت ایرانی ندارند لذا نهایتا تحقیق به صورت Case Serries صورت پذیرفته و حداقل امکان موجود و جامعه در دسترس ۵۰ بیمار تعیین گردیده است که امکان دسترسی داشته باشد..
٢-١-٣ : جامعه آماری
بیماران مبتلا به آلزایمر، بستری در مرکز نگهداری ( نورسته) و سایر مراکز همکار مورد ارزیابی اولیه قرار گرفته و پس از بیماری یابی و تائید بیماری توسط متخصص اعصاب و روان، مشاوره و ثبت اطلاعات پرسشنامه طرح تحقیقاتی از طریق مصاحبه با خانواده بیمار و مطالعه پروندهی بیمار انجام یافته و افراد کاندید برای بررسی انتخاب میگردند که پس از کسب رضایت اولیاء و همراهان با نمونه گیری از افراد مبتلا و در صورت امکان خانوادهی آنان به میزان cc ۵ خون حاوی ماده ضد انعقاد EDTA، استخراج DNA صورت پذیرفته و با بهره گرفتن از دستگاه نانودراپ کیفیت سنجی نمونهها انجام پذیرفته و از هر بیمار حداقل ١٠٠ میکرولیتر DNA تهیه گردیده و جهت بررسی مولکولی استفاده میگردد
٣-١- ٣: معیار DSM-Ⅳ
DSM ،در واقع کتابی است که اولین بار در سال ١٩۵٢ توسط Psychiatric Association American به عنوان معیاری برای تشخیص ناهنجاریهای ذهنی به چاپ رسید و ناهنجاری های جدید به تدریج به آن افزوده شد . آخرین نسخه این کتاب ، در سال ١٩٩۴ به چاپ رسید که در ایالات متحده و بسیاری از نقاط جهان توسط پزشگان و محققین ، به عنوان یک معیار تشخیصی مورد استفاده قرار میگیرد. DSM-Ⅳ تنها به عنوان معیار تشخیصی پس از معاینه مورد استفاده قرار میگیرد و فاقد راهنمایی جهت نحوه معاینه و یا درمان است. یکی از کاربردهای این معیار ، در اهداف تحقیقی است. در مطالعات متمرکز بر یک بیماری خاص، افرادی که دارای علائمی مطابق با معیارهای . DSM-Ⅳ برای آن بیماری خاص ، هستند به عنوان بیمار وارد مطالعه میشوند.
معیارهای . DSM-Ⅳ برای تشخیص زوال عقل از نوع آلزایمر :
الف- بروز نقصهای شناختی که عبارتند از :
١- نقص در حافظه که به صورت نقص در یادگیری اطلاعات جدید و یا یادآوری اطلاعات یاد گرفته شده قبلی است .
٢-یک یا دو نقص شناختی مانند : عدم توانایی در سخن گفتن[۸۱] ، عدم تشخیص افراد و اشیاء با وجود سالم بودن حواس[۸۲] و عدم انجام فعالیتهای حرکتی با وجود سیستم حرکتی سالم [۸۳]
ب- نقصهای شناختی مذکور در الف-١ و الف-٢ ، باعث نقصانهای قابل توجهی در عملکرد شغلی و اجتماعی فرد و تنزل او از جایگاه قبلش می گردد.
پ -بیماری آغاز تدریجی داشته و تا تنزل شناختی ادامه می یابد.
ت- نقصهای مذکور در الف-١ و الف-٢ به واسطه عوامل زیر نیستند :
١- شرایطی از سیستم عصبی مرکزی که سیبب نقص پیشرونده در حافظه و شناخت میشوند مانند بیماری های مغزی عروقی ، پارکینسون ،هماتوم زیر سخت شامه ، زوال عقلی ناشی از هیدروسفالی و تومور مغزی .
- شرایط سیستمیک که از عوامل ایجاد زوال عقل به شمار می آید مانند : کم کاری تیروئید ، کمبود ویتامین B یا اسید فولیک ، کمبود نیاسین ، کلسیم بالا ، سیفیلین سیستم عصبی مرکزی و عفونت HIV .
٣-شرایط القایی توسط یک ماده خاص .
ث-نقصانها منحصرا در یک دوران روان آشفتگی رخ نمیدهد.
۴-١-٣ : معیارهای انتخاب بیماران
تشخیص بیماری با معیار DSM-Ⅳ ،سن بالای ۶۵ سال و امضای فرم رضایت نامه توسط بیمار یا قیم وی به عنوان معیار ورود مطالعه محسوب میشدند. سن کمتر از ۶۵ سال ، وجود هر گونه بیماری نورولوژیک یا روانپزشکی همراه ،وجود سابقه خانوادگی و عدم تمایل به همکاری از طرف بیمار و یا قیم وی به عنوان معیار خروج برای انتخاب بیماران در نظر گرفته شدند.
۵-١-٣: روش جمع آوری داده ها
اطلاعات افراد حاضر در مطالعه از طریق مراجعه حضوری به مراکز ذکر شده ، گردآوری شد.بخشی از داده ها از طریق مصاحبه با افراد یا پرسنل شاغل در مراکز و بخشی نیز از پرونده آنها بدست آمد. داده های حاصل از آزمونهای مولکولی نیز در فرم جمع آوری اطلاعات ثبت شد.
۵-١-٣: تعریف عملیاتی متغیرها و مقیاس اندازه گیری
مقیاس | روش اندازه گیری | تعریف علمی - عملی | متغیر کیفی | متغیر کمی |
۲-۷-پایداری شهری و مدیریت شهری پایدار ۴۳
۲-۸- مفهوم توسعه ۴۵
۲-۸-۱- دیدگاه های نظری توسعه ۴۵
۲-۸-۲-مولفههای اصلی برای توسعه پایدار عنوان شده است: ۴۶
۲-۸-۳-سیستم متعامل در توسعه پایدار ۴۶
۲-۸-۴-رویکرد سیستمی و توسعه پایدار ۴۷
۲-۹-نظریه توسعه پایدار شهری ۴۸
۲-۱۱- مجموعه پروژههای انجام شده در شهرداری تهران در زمینه مشارکت شهروندی ۵۱
۲-۱۱-۱- پروژه شهر سالم ۵۱
۲-۱۱-۲- طرح شهردار مدرسه ۵۱
۲-۱۱-۳-طرح غنچههای شهر ۵۲
۲-۱۱-۴- طرح شورایاری محلات ۵۲
۲-۱۱-۵-طرح برنامه های اوقات فراغت شهرداری تهران با الگوی مشارکت مردمی ۵۳
۲-۱۲-سرمایه اجتماعی ۵۴
۲-۱۳- الگوهای مشارکت شهروندی مدیریت شهری در کشورهای پیشگام ۵۶
۲-۱۴-طراحی الگوی مشارکت شهروندان در امور شهری ۵۶
۳-۱-مقدمه ۶۷
۳-۲محدوده مورد مطالعه ۶۷
۳-۲-۱- ویژگیهای منطقه (وضعیت موجود) ۶۷
۶۸
۳-۳- شاخص های اجتماعی – اقتصادی و … معرف منطقه ۶۸
۶۹
۳-۴-الگوی توسعه و سازمان فضایی منطقه ۶۹
۳-۵- : مبانی و اصول پهنه بندی ۷۰
۳-۶- کاربریها و پهنه بندی استفاده از اراضی ۷۱
۳-۷-ساختار سلسله مراتب خدمات (مراکز و محورهای خدماتی) ۷۲
۳-۸- طرحهای موضعی ۷۲
۳-۹-طرحهای موضعی پیشنهادی طرح جامع در منطقه ۷۲
۳-۱۰-بررسی محلات نمونه: ۷۳
۳-۱۱-محدوده محله تهرانپارس ۷۳
۳-۱۱-۱-چشم انداز محله تهران پارس ۷۴
۳-۱۱-۲-مشخصات عمومی و جمعیتی محله ۷۴
۳-۱۲-بررسی محله نارمک: ۷۴
۳-۱۲-۱-چشم انداز محله نارمک ۷۵
۳-۱۲-۲-مشخصات عمومی و جمعیتی محله ۷۵
۳-۱۲-۳-مشخصات کالبدی محله ۷۵
۳-۱۳-محله مجیدیه ۷۶
۳-۱۳-۱-چشم انداز محله مجیدیه ۷۶
۳-۱۳-۲-مشخصات عمومی محله ۷۷
۳-۱۳-۳-مشخصات کالبدی محله ۷۷
۳-۱۳-۴-تحلیل وضعیت محله مجیدیه با تکنیک SWOT 78
۳-۱۳-۵-مسایل و مشکلات اصلی محله مجیدیه ۷۹
۳-۱۳-۶-مسایل اجتماعی –فرهنگی محله مجیدیه ۷۹
۴-۱-: توصیف یافته های متغیرهای جمعیتشناختی ۸۲
۴-۱-۱- جنسیت شهروندان مشارکت کننده در تحقیق ۸۲
۴-۱-۲- توزیع سنی شهروندان مشارکت کننده در تحقیق ۸۳
۴-۱-۳- توزیع تحصیلات شهروندان مشارکت کننده در تحقیق ۸۴
۴-۱-۴- توزیع شهروندان مشارکت کننده در تحقیق بر حسب مدت اقامت در محله خود ۸۵
۴-۲-میزان مشارکت شهروندان منطقه ۸ تهران در امور شهری چگونه است؟ ۸۶
۴-۲-۱-وضعیت حکمروایی شهری منطقه ۸ تهران چگونه است؟ ۸۹
۹۴
۴-۳-بین مشارکت و مدیریت پایدار شهری رابطه معناداری وجود دارد. ۹۶
۹۷
۹۹
۵-۱-مقدمه ۱۰۳
۵-۲-آزمون فرضیه: ۱۰۴
۵-۳-بحث و نتیجه گیری ۱۰۷
که تو خواننده شعرم باشی
راستی شعر مرا میخوانی؟(همان: ۵۸۰)
اما نزار شاعری است که در عشق بیپرواست. اگر معشوق را توصیف می کند، بیشتر به جنبۀ جسمانی او توجه می کند تا روحانی و معنوی؛ در نتیجه در بیان عشق از اعضای بدن معشوق بسیار نام میبرد:
أنا من بدء التکوین من از آغاز آفرینش
اَبحث عن وطن لجبینی در جستجوی وطنی برای پیشانی خود بودهام
عن شعر أمرأه در جستجوی گیسوان زنی
عن شفه امرأه… تجعلُنی( تا سبز شوم از عشق: ۱۳۳) در جستجوی لبان زنی
…لا تعوِّدینی علیک مرا به خلوت خود عادت مده
فقد نصحنی الطَّبیب که پزشک توصیه کرده است
أن لا أترُک شفتی فی شفتیک بیش از پنج دقیقه
أکثر من خمس دقائق لبانم را در لبان تو رها نکنم
و أن لا أجلس تحـت شمس نهدیک و بیش از یک دقیق
أکثر من دقیقه واحده… در معرض آفتاب سینهات ننشینم (همان: ۲۰۷)
بسامد بالای واژه «زن» هم دلیلی است برای اثبات اباحی بودن عشق اوست. ویژگی که در شعر مصدق وجود ندارد. «میتوان نزار را شاعر زن خواند زیرا او داد زن را به تمامی میدهد… او در وجود زن صرف زن را میبیند نه زنی هنرمند و شاعر».(عباس، ۱۳۴۲: ۲۷۲)
شعر «آسمان زن میبارد» نمونۀ بارزی است که واژهی «زن» در آن بسیار تکرار شده است.
… إنََها تثلجُ نساءً آسمان زن میبارد
و واحدٌ یسحب دفتر شیکاته من جیبه… و یکی دیگردسته چک خود را بیرون می آورد
لیشتری أی نهدٍ أشقرَ یسقطُ من السَّماء(قبانی، ۱۳۸۴: ۲۱۵) تا خریدار هر آن انار سینهی زرینی شود که از آسمان میافتد…
البته این دیدگاه نزار بعداً دچار تغییراتی می شود. «نزار که در دوره نخستین عاشقسرایی خود، دیدگاه سنتی درباره عشق و زن داشت، از دهه هفتاد به بعد، هم از حیات و آزادی زن به دفاع برخاست و هم از مشروعیت مقاومت در فلسطین.» (اسوار، ۱۳۸۰: ۱۱۸)
إجلسی معی قلیلاً کمی با من بنشین
حتی نتَّفق علی طریقه حب تا بر سر شیوهای از عشق به توافق برسیم
لا تکونین فیها جاریتی که در آن نه تو کنیز من خواهی بود
ولا أکون فیما مستعمره صغیره (همان: ۱۹۵) و نه من مستعمرهای کوچک…
۲-۴-۵ شادی و دردهای عشق:
یکی از لوازم عشق که شاعران عاشقسرا بیشتر به ان توجه کرده اند، شادیها و دردهای راه عشق است، شادیهایی که نتیجه تجربیات شیرین راه عشق است و در مقابل آن درد و غمی که وقتی وارد حوزه عرفان می شود، دیگر نه تنها درد و غم نیست؛ بلکه پسندیده و مقبول هم می شود.
ای شاد که ما هستیم اندر غم تو جانا هم محرم عشق تو، هم محرم تو جانا(مولانا)
حمید مصدق و نزار هر کدام به یک جنبه از این شادی و غم پرداختهاند. مصدق شاعر غم عشق است. او همیشه از فراق میهراسد و در راه عشق سوز و گداز می کند:
بی تو خاکستر سردم، خاموش
نتپد دیگر در سینهی من، دل با شوق
نه مرا بر لب بانک شادی،
نه خروش… (مصدق، ۱۳۷۸: ۶۰-۵۹)
غمی که باعث می شود امیدی به بهبود اوضاع و بازگشت معشوق نداشته باشد:
هرگز دوباره بازنخواهی گشت
ومن تمام شب
این کوچه باغ دهکده را
با گامهای خسته طوافی دوباره خواهم کرد… (همان: ۲۰۲)
اما نزار شاعر شادیهای عشق است. او بیشتر شادی و حوادث شیرین مسیر عشق را بیان می کند. همیشه خواهان معشوق است؛ اما این خواهش او با سوز و گداز همراه نیست:
یا سیِّدتی: بانوی من
ماأسعدنی فی منفای در تبعیدگه خود چه خوشبختم من
أقطّر ماء الشعر… تقطیر آب شعر میکنم
و أشربُ من خمرالرُّهبان و از باده راهبان مینوشم
ما أقوانی… (قبانی، ۱۳۸۴: ۳۳۷) چه پرتوانم من…
أنا فی أجمل حالاتی…. من در زیباترین حالات خود هستم…
وفی أزهی حضاراتی…. ودر رخشانترین تمدنهای خود…
فامنحینی فُرصه أُخری- لکی أُکتبَ التاریخ…. پس فرصتی دیگر به من ده تا تاریخ را بنویسم…
فتاریخُ، یا سیدتی، لا یَتکرَّر… (همان: ۳۴۷) که تاریخ، ای بانوی من، تکرار نخواهد شد…
نزار حتی شرایط بد را هم سپاس میگوید و آنها را درد و غم نمیداند:
شکراً علی سنوات حبّک کلّها سپاس بر همه سالهای عشق تو
۴- بهره وری یعنی کاهش هزینه ها.
عده ای را عقیده بر این است که تقلیل هزینه ها[۷۳] به ارتقاء و افزایش بهره وری کمک می کند، حال آنکه اگر این عمل به کاهش تولید انجامیده باشد، در بلند مدت، اُفت بهره وری را به دنبال خواهد داشت.
۵- بهره وری یعنی تولید بیشتر.
برداشت نادرست دیگری که از مفهوم بهره وری وجود دارد در ارتباط با قضاوت در مورد عملکرد یک سیستم صرفاً، براساس مقدار یا ارزش تولیدات آن است. افزایش تولد یک سیستم (کالا یا خدمات) بر افزایش بهره وری دلالت نمی کند زیرا بهره وری بنا به تعریف، رابطه بین مقدار تولید را با منابع مصروفه نشان می دهد و صرف تأکید بر مقدار تولید و عدم توجه به ارتباط آن با منابع مصروفه، نتیجه گیری غلطی را بدست می دهد. زیرا هزینه ها ممکن است در درون افزایش تولید، نامناسب با مقدار تولید افزایش یافته باشد یا افزایش تولیدات صرفاً بدلیل قیمت ها و تورم باشد نه بهبود بهره وری.
۶- بهره وری یعنی بهره وری نیروی کار.
کوشش های سازمان های جهانی نظیر سازمان بین المللی کار و سازمان بهره وری آسیایی[۷۴] در خصوص مفهوم بهره وری معطوف بر این است که بهره وری صرفاً بهره وری نیروی کار نیست و باید به بهره وری سایر عوامل تولید توجه شود. بهبود بهره وری سایر عوامل تولید توجه شود. بهبود بهره وری زمانی حاصل می شود که استفاده مؤثر و بهینه ای از کلیه منابع در دسترس به عمل آید. به عبارت دیگر بهره وری کلی ارتقاء یابد بهره وری مفهومی چند عاملی است[۷۵] و نگرش های تک بعدی نظیر ارتقاء بهره وری نیروی کار (بهره وری جزئی) یا بهره وری یک بخش از اقتصاد به عنوان بهره وری ملی، بسیاری از نارسائی های سیستم را از جهت نحوه بهر برداری از منابع آشکار نخواهد کرد و تصویری نادرست از عملکرد آن بدست خواهد داد، بنابراین ارئه یک تعریف اجمالیف غیرکاربردی و بسیط از بهره وری هیچگونه کمکی به تجزیه و تحلیل و تصمیم گیری نخواهد کرد به سخن دیگر بهره وری صرفاً یک مسئله فنی و مدیریتی نیست، بلکه در عین حال موضوعی است اجتماعی، اقتصادی و سیاسی.
۷- بهره وری قابل اندازه گیری نیست.
برخی براین باورند که بهره وری قابل اندازه گیری نیست بلکه بهره وری با توجه به مدلها و شاخص ها امری است که می توان آن را اندازه گیری کرد(خاکی ۱۳۸۸: ۳۸).
۲-۳-۱۰ عوامل بازدارنده رشد بهره وری:
این عوامل را می توان بطور خلاصه در گروه های ذیل طبقه بندی کرد:
الف- کمبود انگیزه مدیریت
ب- کمبود نیروی متخصص
ج- عدم بهره گیری از استانداردها
د- عدم توجه به کیفیت
ﻫ- کمبود واحدهای تحقیق و توسعه
و- کم توجهی جامعه به نظام بهره وری
ز- تعداد مراکز تصمیم گیری در تولید (نشریه اروند، علامی،۱۳۸۰).
وان ال. رایت(۱۹۸۹) نیز موانع موجود در بهره وری را بصورت زیر خلاصه می کند:
۱- نداشتن جهت: موفق نشدن در استفاده از یک روش نظام مند و راهبردی در مدیریت منابع انسانی به یک کابوس تبدیل شده است.
۲- ساختار سازمانی ضعیف: که موجب منفی گرایی و ارتباط های مثبت و فعالیت های گروهی را مسدود می سازد.
۳- نظام های پرداخت: هنوز هم بسیاری از سازمان ها به نظام های پرداختی که از طرف کارکنان درک نشده و یا غیر عادلانه تلقی می شوند چسبیده اند.
۴- انتخاب مدیریت و آموزش: مهمترین و اصلی ترین تفاوت بین مدیریت آمریکایی و ژاپنی در انتظارات آنان از شغل نهفته است. آمریکاییها معتقدند افارد مبارز، تهاجمی و خودگرا می توانند از پله های ترقی بالا بروند، در صورتی که ژاپنی هایی که در ایلت متحده آمریکا شاغل می باشند این طرز تفکر را ندارند.
۲-۳-۱۱ بهره وری از دیدگاه های مختلف
در ذیل به تعریف بهره وری از دیدگاه های مختلف می پردازیم:
الف. از دیدگاه مصرف کننده
برای مصرف کننده بهره وری یعنی دسترسی اسان و سریع به محصولات ارزان و با کیفیت خوب و همچنین پایین بودن قیمتها است.
ب. از دیدگاه تولید کننده
از نظر تولید کننده بهره وری به معنی سرمایه گذاری مناسب و تولید بیشتر، کیفیت بهتر محصولات تولید شده و فروش بیشتر محصولات است.
ج. از دیدگاه کارگران و کارمندان
کارگران و کارمندان بهره وری را با کارکردن در محیطی پاک و مناسب، در فضای دوستانه، آرامش حاصل از امنیت شغلی و توجه به استعداد و پرورش آنان می دانند.
د. از دیدگاه دولت
دولت بهره وری را به عمران آبادانی بیشتر کشور، ایجاد اشتغال بیشتر برای آحاد ملت و کاهش تورم مترادف می داند.
ج. از دیدگاه ملت
از دیدگاه ملت بهره وری یعنی رفاه و آرامش بیشتر، فرصت شغلی مناسب، بازنشستگی به موقع و امکان دسترسی به کالا و خدمات فراوان است (ایران زاده، ۱۳۸۷).
۲-۳-۱۲ مدیریت بهره وری
بهبود بهره وری در سازمان ها تابع و نتیجه کارایی است و حفظ و رشد آن هدف و مسئولیت اصلی مدیریت می باشد. در واقع ایجاد شرایط مناسب برای سطح کارکرد بالا، اساسمدیریت بهره وری است.
مدیریت بهره وری را می توان به عنوان فرآیندی در نظر گرفت که شامل فرایند برنامه ریزی، هماهنگی، کنترل، سازماندهی و نظارت برنامه های بهره وری در یک سازمان می شود. مدیر بهره ور شخصی است که مسئول انجام چنین کارها می باشد. کار مدیر تمرینی موقتی یا تدریجی نیست، بلکه یک وظیفه سخت و زمان بر است حتی برای یک مدیر با سابقه ( لم ونگ، ۱۹۸۷).
۲-۳-۱۳- وظایف مدیر بهره ور
اما در جای دیگر شرمرهون معیارهای بهره وری مدیران را بدین صورت دسته بندی کرده است:
در گزینش و استخدام نیروی انسانی توانا و ماهر است.
تلاش های سازمان را هدایت می کند.
Duš-farragān [dwšplkˀn’]
(احکام بروج: اوتاد)
* دُشفَرِّگان: بیتُ الأعداء، وتد دوازدهم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیحات: در احکام نجوم سنتی، وتد اثناعشر، که خانه دوازدهم است، «بیتالأعداء» نام دارد (دهخدا؛ بهار، ۱۳۷۵: ۱۰۵). نام تنجیمیِ این خانه را در پهلوی Duš-farragān به معنی «بدبختان» است. در تنجیم سنتی، میخ دوازدهم، خانه دشمنان (Enemies)، اسیران (Prisoners) و مصیبت زدگان (Unfortunates) است که معادل آنها در لاتین به ترتیب Inimici و Carcer نام دارد (مکنزی، ۱۹۶۴: ۵۲۶؛ اسنودگراس، ۱۹۹۷: ۹-۱۰). در بندهشن، از آنجا که بحث اوتاد در تشریح زایچه کیهان مطرح شده است و در این زایچه، برج سرطان، در وتد طالع (وتد اول) واقع است، برج دوپیکر نیز در «میخ دُشفرگان» جای دارد. بنا بر التفهیم (بیرونی، ۱۳۵۲: ۴۳۰)، دلالتهای ویژه مولودان برای این وتد عبارتند از: «دشمنان و بدبختی و اندهان و زندان و اوام و تاوان و بایندانی و ترس و محنت و بیماری و ستور و بنده و چاکر و سپاه و غریبی و حیات و پرخاش و آنچ مادر پیش از زادن دید». (برای توضیحات بیشتر رک. Mēx)
ریشه شناسی: این واژه مرکب است از: پیشوند duš- «بد» + اسم farrag «فره» + پسوند نسبت ~ān . واژه farrag در فارسی میانه xwarrah «فره، شکوه، بخت» نیز گفته میشود (مکنزی، ۱۹۷۱: ۹۶)؛ هند و ایرانی آغازین: *duš- + *suHar-, *suHan- (لوبوتسکی، ۲۰۰۹: ۴۰، ۱۰۶)؛ سانسکریت: dus-, duṣ- + svara-, súvar- (مونیرویلیامز، ۱۹۶۰: ۴۸۸، ۱۲۳۶؛ مایرهوفر، ۱۹۹۲: ۷۳۵؛ مایرهوفر، ۱۹۹۶: ۷۹۳)؛ svàraṇara- (رایشلت، ۱۹۱۱: ۲۸۱)؛ اوستایی: duš- «شر، بد» + xvarənah-, xͮarənah- (رایشلت، ۱۹۱۱: ۲۳۵، ۲۸۱)؛ فارسی باستان: duš- + farnah- (کنت، ۱۹۵۳: ۱۹۲، ۱۹۷)؛ فارسی میانه: Duš-farragān «بدبختان» (بهار، ۱۳۴۵: ۳۸۸؛ بهار، ۱۳۷۵: ۱۰۶؛ مکنزی، ۱۹۶۴: ۵۲۶)؛ duš- [dwš-] + xwarrah [GDE< A gdh] (مکنزی، ۱۹۷۱: ۲۸، ۹۶)؛ دوشپَرگان یعنی «بدبختان» (تقی زاده، ۱۳۱۶: ۳۲۹)؛ فارسی میانه ترفانی: [dwš-] + [prh] (مکنزی، ۱۹۷۱: ۲۸، ۹۶)؛ فارسی نو: (دُشـ + فَرّه + ـآن) = دشفرگان؛ معادل انگلیسی: Carcer «زندان» (اسنودگراس، ۱۹۹۷: ۹-۱۰)؛ Inimici, Carcer - Enemies, Prison (مکنزی، ۱۹۶۴: ۵۲۶)؛ معادل عربی: بیتالأعداء.
dwāzdahān [dwˀcdhˀn, 12′-ˀn’]
(نجوم)
* دوازدهان: بروج دوازدهگانه، دوازده اختر، دایره البروج
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیحات: واژه «دوازده» در ادبیات فارسی به معنی «دوازده برج فلکی است». به قول رودکی (به نقل از دهخدا): «هفت سالار کاندرین فلکند || همه گرد آمدند در دو و داه». در این بیت مراد از «هفت»، هفت سیاره و منظور از «دو و داه = دوازده» یعنی بروج دوازدهگانه فلکی است. این دوازده بروج فلکی که هر کدام ۳۰ درجه از دایرهالبروج را گرفته اند، بجز «دوازده»، به نامهای دیگری نیز معروفند، از جمله: دوازده کوشک، دوازده جوسق، دوازده برج، دوازده منزل. این دوازده برج به ترتیب عبارتند از: بره (حمل)، گاو (ثور)، دوپیکر (جوزا)، خرچنگ (سرطان)، شیر (اسد)، خوشه (سنبله)، ترازو (میزان)، کژدم (عقرب)، نیمسب (قوس)، بز (جدی)، دول (دلو) و ماهی (حوت).
ریشه شناسی: هند و ایرانی آغازین: *duaHdaća- (لوبوتسکی، ۲۰۰۹: ۴۱)؛ سانسکریت: dvā́daśa-; dvādaśá- (مایرهوفر، ۱۹۹۲: ۷۶۴؛ پوکورنی، ۱۹۵۹: ۲۲۸-۲۳۲)؛ اوستایی: duua.dasa-, duuadasa- (رایشلت، ۱۹۱۱: ۲۳۵)؛ فارسی میانه: dwāzdahān (مکنزی، ۱۳۷۳: ۶۹)؛ dvāzdahān (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۶۹؛ بهار، ۱۳۴۵: ۲۴۹)؛ مشتق از dwāzdah (مکنزی، ۱۳۷۳: ۶۹؛ دورکین-مایسترارنست، ۲۰۰۴: ۱۴۴؛ مایرهوفر، ۱۹۹۲: ۷۶۴)؛ فارسی میانه ترفانی: از dwāzdah [dwˀzdh] (بویس، ۱۹۷۷: ۳۶)؛ فارسی میانه اشکانی ترفانی: از dwāδes [dwˀds, dwˀdys] «دوازده» (بویس، ۱۹۷۷: ۳۶)؛ فارسی نو: مشتق از، دوازده «بروج دوازدهگانه»؛ انگلیسی: مرتبط با two + ten .
ترکیبات:
dwāzdah axtar «دوازده برج فلکی»
dwāzdah māhīgān «دوازده ماه»
dwāzdah kadag ī axtarān «دوازده خانه بروج فلکی».
E
ēbārag (gāh) [ˀdypˀlk’, ˀdwˀlk’ (gˀs) | Paz. ēvāra | Av. ay.pāra- | N ēwār]
(تقسیمات روز)
* ایواره: ایوارگاه، عصر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیحات: ایواره نام سومین بخش از گاه های پنجگانه روز یعنی عصر است که از بعدالظهر تا غروب آفتاب را در بر میگیرد. معادل اوستایی و نام ایزد گاه سوم از روز، Uzaiieirina- از uz.aiiara- به معنی «به سوی پایان روز» میباشد (رایشلت، ۱۹۱۱: ۱۶۶). (برای توضیحات بیشتر رک. Asnyanąm)
ریشه شناسی: واژه ēbārag از ریشه اوستایی aiipāra- مرکب است از: aii- «رفتن»+ pāra- «مرز، آخر» (مرز افق، آخر روز، غروب)+ پسوند اسم ساز -g : هند و ایرانی آغازین: *Hai- + *pāra- «پایان، مرز» (لوبوتسکی، ۲۰۰۹: ۱۹، ۸۲)؛ سانسکریت: پیشوند éti- از ریشه ay- «رفتن»+ pārá- «پایان، آخر، حد آخر، مرز» (مونیرویلیامز، ۱۹۶۰: ۶۱۹)؛ اوستایی: از ریشه aii.pāra- «دور شدن، پایان یافتن، غروب کردن» (رایشلت، ۱۹۱۱: ۲۱۷)؛ فارسی میانه: ēbārag (مکنزی، ۱۳۷۳: ۶۹)؛ ēvārag [ˀypˀlk] (بهار، ۱۳۴۵: ۸۸)؛ ēvārak [ˀdwˀlk’] (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۷۳)؛ پازند: ēvāra (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۷۳)؛ فارسی نو: ایوار، ایواره؛ معادل انگلیسی: afternoon ؛ معادل عربی۰: عصر، غروب.
Ēbsrūsrim [ˀ(d)yp-, ˀ(d)ybslw(k)slym | AV. aiβisrūϑrima-]
(تقسیمات روز)
* شامگاه، گاه چهارم از شبانه روز، زمان بین غروب خورشید و نیمه شب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیحات: این واژه وام گرفته از اسم مصدر اوستایی aiβi.srūϑrima- به معنی «فرارسیدن (شب)» (رایشلت، ۱۹۱۱: ۱۶۶) میباشد. ایوسروسریم، نام ایزد و مینوی شامگاه است که عهده دار گاه چهارم یعنی زمان بین غروب خورشید و نیمه شب است. (برای توضیحات بیشتر رک. Asnyanąm)
ریشه شناسی: این واژه را میتوان به صورت زیر نیز تجزیه کرد: aiβi- + srū- + ϑrima- . در این حالت میتوان در سانسکریت آنرا به صورت abhi- + ṡru-/sru- + ṡrīṇā- نوشت که هریک از اجزای آن به ترتیب زیر معنی میشوند: abhi-√sru- یا abhi-√ṡru- به معنی «حرکت کردن به، نزدیک شدن به، همراه شدن با، لبریز شدن از، سرازیر شدن به» (مونیرویلیامز، ۱۹۶۰: ۷۴، ۱۱۰۲، ۱۲۷۴)+ ṡrīṇā- به معنی «شب» (مونیرویلیامز، ۱۹۶۰: ۱۱۰۰) که رویهم به معنی «حرکت کردن به درون شب؛ پر شدن شب» است. واگ (۱۹۴۱: ۱۲۰) این واژه را مشتق از ریشۀ اوستایی aiβi-sru- به معنی «راندن گله بسوی خانه» بعلاوۀ پسوند ϑrima- [مرکب از پسوند -tra + پسوند -ima] میداند. عمل برگرداندن گله به سوی خانه در هنگام غروب برای جلوگیری از گم شدن گله در تاریکی و حمله جانوران وحشی، عملی است که هنوز هم در ایران به هنگام غروب در میان گلهداران رایج است. آلموت هینتز (۲۰۰۳: ۱۴۵-۱۵۴) آنرا از ریشه اوستایی sru- به معنی «شنیدن، سرودن» محسوب کرده و معتقد است که معنی این ترکیب «زمان شنیدن سرود و نیایش مذهبی» میباشد. این در حالی است که بارتولومه این معنی را قبلاً رد کرده است (هینتز، ۲۰۰۳: ۱۴۵): اوستایی: اسم مصدر aiwi-srūϑrima- از ریشۀ aiwi.srūϑra- به معنی «فرارسیدن (شب)» (رایشلت، ۱۹۱۱: ۱۶۶)؛ فارسی میانه: aivisrūsīm, aivisurūsrīm [ˀdyps(w)lwkslym] «مینوی آغاز شب» (بهار، ۱۳۴۵: ۳۰)؛ Ēbsrūsrim (مکنزی، ۱۳۷۳: ۶۹؛ بهار، ۱۳۷۸: ۱۶۶)؛ [ˀybslw(k)slym] (پاکزاد، ۲۰۰۵: ۱۵پ۱۶۹)؛ معادل فارسی نو: شامگاه؛ معادل انگلیسی: evening.
ترکیبات:
Ēbsrūsrim mēnōg «مینوی شامگاه؛ ایزد شامگاه»
gāh ī Ēbsrūsrim «شامگاه».
ē̆stādag [YKOYMWN-ˀtk’ | Av. stāta-]
(نجوم: سیارات)
* ایستاده: ساکن، ایستا، ایستوَر، مقیم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیحات: طبق بندهشن (۵-الف: ۱۰)، حرکت سیارات در دایرهالبروج، از دید ناظر زمینی، بسته به اینکه در کجای مدار خود باشند، دارای دو حالت اولیه (پیشرونده، پسرونده) و ۳ حالت ثانویه (تند؛ کند؛ ساکن) میباشد. هنگامی که یک سیاره به علت تفاوت سرعتش با سرعت زمین، قرار است از زمین عقب یا جلو بیفتد و، از دید یک ناظر زمینی، شروع به حرکت پسرونده یا پیشرونده (رک. abāz-rawišn) کند، قبل از پسروی یا پیشروی، به دلیل اینکه آن سیاره با زمین دوشادوش هم قرار دارند چنین به نظر میرسد که آن سیاره در یک جا ایستاده است. در نجوم، به این نقطه از مسیر سیاره که سرعت ظاهری آن موقتاً صفر است، stationary point «نقطۀ ایستور» میگویند (مور، ۲۰۰۲: ۳۸۸؛ حیدری ملایری، ۲۰۰۷). بیرونی (۱۳۵۲: ۸۰) تندی حرکت سیارات را «سبکی»، کندی حرکت آنها را «گرانی»، و حالت سیارگان را در این دو نقطۀ ایست، «مقیم الرجوع» و «مقیم الاستقامه» مینامد و آنرا چنین توضیح میدهد: «چون کمیِ رفتن بحدّی رسد که ایستادن واجب کند، ایشان را مقیم الرجوع خوانند. آنگاه باز گردند و باشگونه روند از پسِ این ایستادن، و سبکتر همیشوند اندر رجوع … و گرانی ایشان اندر رجوع همیافزاید تا بحدّ ایستادن بر جای رسد. آن هنگام ایشان را مقیم الاستقامه خوانند» (نک. شکلهای ۵ و ۶). (برای توضیحات بیشتر رک. rawišn)