وبلاگ

توضیح وبلاگ من

بررسی تأثیرگذاری های موالی بر تفسیر قرآن کریم- فایل ۱۹

 
تاریخ: 04-08-00
نویسنده: فاطمه کرمانی

طی فتوحات اسلامی موالی از بهترین و آبادترین اقطار متمدن آن عصریعنی ساسانیان، روم، آفریقا،مصر، اسکندریه، شام، فلسطین، دمشق و غیره وارد جهان اسلام شدند.[۷۲۲]
چنانکه ابن خلدون درباره سبب برتری ایرانیان می­نویسد:« ملت عرب در اوایل ساده و بدوی و از علم و هنر بی­بهره بود. احکام الهی که غالباً جنبه امر و نهی داشت از دهان به گوش می­رسید و به حافظه سپرده می­شد. با توصیه­های پیامبر (ص) برای طلب علم و فتوحات اسلامی و توسعه متصرفات، علوم در عداد ضروریات به شمار می­رفت، و فضل و دانش هنر لازمی محسوب شد، اعراب به مقتضای خوی بدوی و بیابانگردی، از هنر و دانش که لازمه­اش تمدن و شهرنشینی بود گریزان بودند، و چون موالی به­ ویژه ایرانیان دارای عظمت تاریخی و واجد دولت باستانی بودند، در تلقی و نشر علوم از دیگران جلو افتادند».[۷۲۳]
دانلود پایان نامه
اگر چه موالی طی فتوحات کشورشان فتح شد و به دست عرب­ها افتاد و به لحاظ سیاسی ضعیف شدند و شکست خوردند، به عبارت دیگر شکست­خورده­های سیاسی و برده­هایی بودند که از یک نظام و از یک تمدن دیگر آمدند، اما چون دارای تمدن، علم و فرهنگ دیرینه بودند و مباحث علمی هم قابل شکست دادن یا سرقت نیست، پس وقتی که وارد جهان اسلام شدند چون ایمان ، اعتقادات و سؤالاتی از قبل در ذهن خود داشتند، این بقچه سؤالات را به همراه فرهنگ جدید وارد جهان اسلام کردند که پاسخ به این سؤالات مفسر را وارد تفسیر عقلی یا تفسیر به رأی می­کرد، در این میان موالی که مسلمان می­شدند و سپس به تفسیر می­پرداختند -از آ­ن­جا که هیچ انسانی از ذخیره­های علمی، ذهنی و اجتماعی­اش جدا نمی­شوند- وقتی به تفسیر قرآن می­­پرداختند مطابق آن سؤالات و معلومات قبلی در ذهن خود قرآن را تفسیر می­کردند و بدین صورت تفسیر به رأی وارد جهان اسلام شد.
تأثیر قدرت­های سیاسی در هر دوره در تفسیر قرآن، چنان­که در عصر بنی­امیه( که جبری­گرا بودند) مرجئه رشد کردند و عباسیان( که اختیارگرا بودند) تفکر معتزله را تقویت نمودند که این خود از عوامل رأی در تفسیر است که در زمان موالی آغاز می­ شود.[۷۲۴]
تفسیر دراین دوره نتوانست مانند عصر صحابیان رنگ روایی خود را حفظ کند و در این عصر تابع مکاتب مختلفی در سرزمین­ها گشت که پیش از این ذکر گردید. در میان مفسران این عصرهر چند که سعید بن جبیر، طاووس یمانی، عامر شعبی سخت از تفسیر به رأی خودداری می­کردند. اما مجاهد، عطاء بن ابی رباح، زید بن اسلم و قتاده و بیشتر مفسران کوفه از تفسیر به رأی واهمه­ای نداشتند[۷۲۵].
ذهبی می­نویسد در این دوره اختلافات مذهبی ریشه دوانده و تفسیرهایی پدید آمد که در خلال آن جانبداری از آراء خاص در مسائل مذهبی دیده می­ شود.[۷۲۶]
سیوطی در الدرالمنثور روایتی را پیرامون مفهوم دو واژه« لمستم» و « لامستم» ذیل آیه ۳۴/ نساء به نقل از سعید بن جبیر این گونه آورده است: در حجره ابن عباس بودیم عطاء بن ابی رباح و جمعی دیگر از موالی و گروهی از عرب­ها بودند. درباره لمس، سخن به میان آوردیم من و عطاء و موالی معتقد بودیم که منظور از لمس تماس با دست است. ولی گروه عرب بر این بودند که منظور از آن جماع است پس از آن بر ابن عباس وارد شدم و او را از این نظرات آگاه ساختم. ابن عباس گفت: موالی مغلوب شدند ولی عرب صحیح گفتند[۷۲۷].
جالب آن است که این ایرانی معنا کردن آیات قرآن کریم، در امتداد مسیر تاریخی خود، به دوران معاصر هم رسید که در این­جا و به عنوان مکمل بحث از لغزش­های موالی چند نمونه از تفسیر به رأی ناآشنایان معاصر با زبان عربی را می­آوریم:
الف: آیه« و لا تَقفُ ما لیس لک به علم» را« و لا تَقِف ما لیس لک به علم»[۷۲۸] می­خواندند و معنی می­کردند که: هر جا که علم نداری باز نایست، برو طلب علم کن.
ب: در رابطه با آیه « … وَاتَّقُواْ اللّهَ الَّذِی تَسَاءلُونَ بِهِ وَالأَرْحَامَ إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلَیکُمْ رَقِیبًا »[۷۲۹] می­گفتند: بنگرید در اسلام، مقام زن چقدر والاست که خداوند در قرآن نام رحم زن­ها آنجایی که دُرّ گرانبهای انسانیت را می­گذارند با نام خود قرین ساخته و فرموده:« خدا و رحم زن­ها را».
ج: مفّسر دیگری می­گفت: اگر ما در تفسیر قرآن، معنائی را درک کردیم که پیشینیان نگفته بودند، از ما پذیرفته نمی­ شود، پس از بیـان این مقدمه با تفصیلی خاص گفت:حضرت علی(ع) در تفسیر« والذاریات ذروا…» رأیی داشته است، لیکن رأی من آن است که خداوند در این آیه، از عالم ذر( اتم) خبر داده است« والحاملات وقراً» نیز بیان حمل بار الکتریسته می­باشد…
د: مفسر دیگری نوشته است:[۷۳۰]« در این زمینه که قرآن، نه تنها به طور ضمنی عامل وحدت بشریت و با تأثیر غیرمستقیم، تشکیل دولت جهانی و تمدن و فرهنگ انسانی را می­خواهد، بلکه عنایت و اصرار خاص در مبارزه با اختلاف و تفرقه و تخاصم ملت­ها دارد، نه محققین اخیر شرقی و غربی تا عمق مطلب جلو رفتند و نه مفسرین قرآن…»[۷۳۱]
«قرآن اهل کتاب یعنی یهود و نصاری را نه تحقیر و نه تکفیر می­ کند که آنها احمقان بر باطل و اهل جهنم هستند و نه آنها را برای محو و مغلوب شدن به مبارزه می­طلبد. بالعکس پیغمبر آخر الزمان را فرستاده بر همه مردم، و از جمله بر اهل کتاب، و تصدیق­ کننده آنها« مصدقاً لما…» معرفی نموده، ضمن ایرادگیری و میل به اصلاح انحراف­ها و سوءنیت­های آنها، دعوت به یکرنگی و هماهنگی می­نماید. پس، از همه اشکالات و اختلافات چشم پوشیده[۷۳۲] به یک مطلب و اصل اساسی قانع می­ شود. با استشهاد به آیه ۶۴/ انعام می­گوید: بیایید دور یک کلمه یا شعاری که بین ما و شما مشترک است، و توجه به آن تمام عوامل اختلاف حل خواهد شد، حلقه زده و عهد کنیم که به جز خدا کسی را بنده نباشیم و خودمان را ارباب و سرور نگیریم[۷۳۳]
« به اهل کتاب می­گوید: اگر ایرادی به شما هست، بر این است که به کتاب خودتان عمل نمی­نمائید و اگر به آن عمل کنید، فراوانی و نعمت خدا از آسمان و زمین به شما رو خواهد آورد»[۷۳۴]
« اگر قرآن اهل کتاب را به گرداندن دور پرچم توحید دعوت می­نماید، به مسلمان­ها نیز توصیه می­نماید که اصرار نداشته باشید آنها جزو امت شما و تسلیم به شما باشند، بلکه خداوند برای هر امت، راه و رسمی قرار داده و اگر می­خواست همه شما را به صورت امت واحد درمی­آورد، و لیکن می­خواهد هر کدام را در آنچه داده است بیازماید. پس اگر راست می­گوئید با هم در خدمات و خیرات مسابقه بگذارید، و راجع به اختلاف فیما بین، خداوند در روزی که نزد او جمع شدید، حکم خواهد کرد.»[۷۳۵]
« داعیه انحصارطلبی و عزیز بی­جهت بودن اهل کتاب یا مسلمان­ها را که خیال می­ کنند اختصاص به خدا و مصونیت از عذاب او دارند، سخت کوبیده صریحاً اعلام می­دارد که خدا و بهشت، به دلخواه کسی نیست هر کسی کار بدی انجام خواهد داد، بدون آنکه در برابر خدا کسی پشتیبان پیدا کند. و مرد و زنی که کار شایسته انجام دهد و مؤمن باشد، وارد بهشت خواهد شد».[۷۳۶]
همین مطلب را دوباره تکرار نموده و گفته:« پیامبر اسلام نگفت: ایها الناس و ای اهل کتاب زیر سبیرق من بیایید. فرمود: زیر پرچم خدا جمع شوید و او را بندگی کنید، از طریق هر پیامبری که دلتان بخواهد. فقط کلمه­ی واحد پیامبران را متفرق و اختصاص نکنید. نشانه عظمت و حقانیت مکتب هم همین­جاست. و الاّ پیامبر اسلام هم، مثل خیلی مدعیان دیگر می­شد. بسیارند کسانی که در دنیا دعوت به یکپارچگی و وحدت کرده ­اند، یا قدم در راه تشکیل دولت جهانی برداشته­اند» سپس گفتند:« در نظر قرآن، غیر اهل کتاب نیز اگر خداپرست و معتقد به آخرت بوده، قدم در راه صحیح بردارند، نباید نگرانی به خود راه دهند.»[۷۳۷]
بررسی این تفسیرها
آیا چه شده است که ،« ولاتَقفُ…» که در قرآن با سکون قاف و ضم فاء آمده و فعل ماضی آن( قفا) به معنی پیروی کرد، می­باشد« و لا تقِف» به کسر قاف و سکون فاء خوانده­اند که ماضی آن( وقف) می­باشد و به معنی ایستاد دانسته ­اند، آیا چیزی جز عرب زبان نبودن می­باشد؟
مفسر دیگر نیز، چون فارسی زبان بوده، و ارحام در فارسی، بیشتر در مورد رحم زن استعمال می­ شود و ارحام به معنی« خویشان و خویشاوندان» کم­استعمال می­ شود، ارحام را در آیه به معنی رحم زن­ها دانسته. مفسر شهیردیگر نیز، چون فارسی زبان بوده، توجه نفرموده« ذره» که اتم را امروزه به عربی« ذره» می­نامند، از« ذرر» می­باشد، و اینکه« الذّاریات» که در آیه آمده، از« ذرو» می­باشد که در خود آیه نیز فرموده:« والذاریات ذروا. او نیز اگر فارسی زبان نبود، می­فهمید تفسیری که حضرت علی(ع) فرموده:« بادهای پراکنده کننده» در خود قرآن، در آیه ۴۵ سوره کهف آمده:« فاصبح هشیما تذروه الریاح» در هم شکسته و بادها او را می­پراکنند.
مفسر دیگر نیز، به علت فارسی زبان بودن و تأویل متشابهات قرآن بر وفق رأی خود نمودن، دچار اشتباه گردید و اگر عرب زبان می­بود و به محکمات قرآن رجوع می­کرد، دچار چنان اشتباهی نمی­شد که بفرماید:« اهل کتاب یعنی یهود و نصاری را نه تحقیر و نه تکفیر می­ کند، که شما احمقان بر باطل و اهل جهنم هستید و نه آنها را برای محو و مغلوب شدن به مبارزه می­طلبد».[۷۳۸] چون ما در آیات محکمه­ی قرآن می­خوانیم و می­نگریم که بخصوص نصاری را برای محو و مغلوب شدن به مبارزه طلبیده و فرموده:« قُل تَعاَلوُا ندع ابنَاءنَا و ابناَءَکُم وَ نساَءنا و نساءَکم و أنفُسَنَا و أنفُسَکُم ثُمَ نبَتهِل فَنَجعَل لَعَنه الله علی الکَاذِبِینَ».[۷۳۹] و همین نصاری را تکفیر کرده و سبب کفرشان را چنین بیان نموده:« لقد کفر الذین قالوا ان الله هو المسیح بن مریم»[۷۴۰] و در آیه ۷۱ این سوره نیز، همین تکفیر را مکّرر فرموده، و این عقیده که در نظر قرآن سبب کفر آنهاست، تا امروزه در همه ایشان موجود است.
و در آیه دیگر می­فرماید:« وَقَالَتِ الْیهُودُ عُزَیرٌ ابْنُ اللّهِ وَقَالَتْ النَّصَارَى الْمَسِیحُ ابْنُ اللّهِ ذَلِکَ قَوْلُهُم بِأَفْوَاهِهِمْ یضَاهِؤُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللّهُ أَنَّى یؤْفَکُونَ »[۷۴۱] ؛« لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُواْ إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیمَ وَقَالَ الْمَسِیحُ یا بَنِی إِسْرَائِیلَ اعْبُدُواْ اللّهَ رَبِّی وَرَبَّکُمْ إِنَّهُ مَن یشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللّهُ عَلَیهِ الْجَنَّهَ وَمَأْوَاهُ النَّارُ وَمَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنصَارٍ »[۷۴۲] وآیه دیگر می­فرماید:« یا أَیهَا الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ آمِنُواْ بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقًا لِّمَا مَعَکُم مِّن قَبْلِ أَن نَّطْمِسَ وُجُوهًا فَنَرُدَّهَا عَلَى أَدْبَارِهَا أَوْ نَلْعَنَهُمْ کَمَا لَعَنَّا أَصْحَابَ السَّبْتِ وَکَانَ أَمْرُ اللّهِ مَفْعُولًا »[۷۴۳]
یعنی ای اهل کتاب، ایمان بیاورید به آن­چه فرو فرستادیم( قرآن)، در حالی که تصدیق می­ کند آنچه با شما است( انجیل را)، پیش از آنکه روی­های شما را به عقب برگردانم و لعنت کنیم شما را، همچنانکه اصحاب سبت( شنبه) را لعنت کردیم. اینک آیات سوره نساء مطلب را پرواضح می­نماید[۷۴۴]در همه این آیات که در سوره نساء آمده، تصریح به آن شده که مؤمن کسی می­باشد که به خدا و همه انبیاء خدا ایمان آورده باشد، و چنین کسی را قرآن مؤمن می­نامد و می­فرماید: اگر مؤمن به خدا و همه پیامبران و روز قیامت، عمل صالح انجام دهد، پاداش او از جانب خدا بهشت است. بنابر آنچه در این آیات است، اگر کسی به یک نفر از انبیاء خدا ایمان نیاورد، اگر چه به باقی انبیاء از آدم تا خاتم ایشان محمد بن عبدالله( ع) ایمان آورده باشد، قرآن او را کافر می­نامد و مسلمان و مؤمن نمی­نامد بنابراین آیه­ای که در همین سوره، پیش از این آمده آیه ۱۲۳:« … و من یعمل من الصالحات من ذکر و انثی و هو مؤمن فاولئک یدخلون الجنه». و مفسر اخیر به آن استدلال فرموده، مقصود از مؤمن در آن، همان مؤمن به خدا و همه پیامبران می­باشد، که در آیات بعد از آن آیه، به آن تصریح شده و چنین مؤمنی، اگر عمل صالح انجام دهد، پاداش او بهشت است.[۷۴۵] آیات گذشته همه در سوره نساء بوده، آیات بسیار دیگری در قرآن نیز، اهل کتاب را به سبب آن که به پیامبر خاتم ایمان نیاورده­اند، لعنت فرموده، مانند آیات ذیل: سوره بقره/ آیه ۸۹ تا ۹۱٫؛ آیه ۱۵۹، ۱۶۱، ۱۷۴-۱۷۵٫
پس از این­که این همه لعنت­ها را از خداوند بر اهل کتاب که به پیامبر خاتم ایمان نیاورده بودند خواندیم، و نگریستیم که قرآن هر فردی را که به پیامبر خاتم ایمان نیاورده- چه از اهل کتاب باشد، یا از غیر اهل کتاب کافر- می­خواند و مؤمن نمی­داند، می­توانیم به معنی آیه­ای که مفسر از سوره مائده به آن استناد نموده بود برسیم، در آن­جا که می­فرماید: سوره مائده آیه ۶۹« ان الذین آمنوا و الذین هادوا…» بدین مضمون آیه دیگری در سوره بقره آمده است که می­فرماید: سوره بقره/ ۶۲٫« ان الذین آمنوا و الذین هادوا…مقصود از این فرموده خدا: آنان­که ایمان آورده­اند… هر که از ایشان ایمان بیاورد به خدا چیست؟ شرح آن از این قرار است که ایمان در قرآن به دو معنی آمده:
الف: ایمان مرادف با اسلام که در این مورد، ایمان آوردن به معنی اسلام آوردن می­باشد، این­گونه ایمان، شامل بر مؤمن و منافق می­گردد.
ب: ایمان در مقابل نفاق، که قسمتی از مسلمین دارای این ایمان می­باشند.
پس از بیان این شرح می­گوئیم: ایمان در« الذین آمنوا»، در اول هر دو آیه، به معنی اول آمده، یعنی آنان که اسلام آورده­اند. و مقصود از ایمان در« من آمن منهم»، در آخر هر دو آیه، ایمان در مقابل نفاق می­باشد. و بنابراین معنی دو آیه چنین است:« آنان که اسلام آورده­اند و آنان­که یهود و نصاری و صابئی می­باشند، هر کس از آنها به خدا و روز قیامت ایمان بیاورد و عمل صالح انجام دهد، پاداش او با خدا است…»
قرآن، لازمه ایمان آوردن به خدا و ایمان آوردن به همه انبیاء تا خاتم پیامبران می­گوید، و این چنین مؤمنی را می­گوید اگر عمل صالح انجام دهد، بیمی و اندوهی ندارد و پاداشش نزد پروردگار است. بنابراین، مقصود در دو آیه آن است که آن ­فردی که مسلمان شده یا یهودی و نصرانی یا صابئی می­باشد هر یک به خدا و همه پیامبران و روز قیامت ایمان بیاورد و عمل صالح انجام دهد بیمی بر او نیست و پاداشش نزد خداست و این سخن به این معنی است، که در دین ملی­گرائی نیست، و چنین نیست که کسی که نامش مسلمان باشد و منافق باشد، به بهشت برود. و کسی که از قوم یهود یا نصاری و صابئی باشد، نمی­ شود به بهشت برود. چنین نیست، بلکه هر کسی از این قوم­ها به خدا و انبیاء و قیامت ایمان آورده و عمل صالح انجام دهد، بیمی بر او نیست و خداوند پاداش او را عنایت خواهد فرمود.[۷۴۶]
یکی دیگر از کارکرد زیانمند موالی در حوزه تفسیر، جعل در حدیث و تدلیس در حدیث می­باشد که هر دوی اینها نتیجه نهضتی- نهضت شعوبیه- بود که به راه انداختند در اینجا بر خود لازم دانسته­ایم که ابتدا به شرح این نهضت بپردازیم و سپس نقش موالی را در حوزه حدیثی بیان کنیم.
۴-۱-۳- موالی و حدیث
نهضت شعوبیه نیز از جمله جنبش­هایی است که موالی در آن حضور داشته اند، از یک طرف به جعل حدیث و از جهتی دیگر به تدلیس حدیث منجر شد در اینجا بر خود لازم دانسته­ایم که به شرح این نهضت بپردازیم.
۴-۱-۳-۱- شعوبیه
دعوت شعوبیه درآغاز کار متکی بر آموزه­های اسلام بود و عامل برتری انسان­ها بر یکدیگر را تنها میزان تقوا می­دانستند. آنها ابتدا به طور ملایم رفتار می­کردند و طرفداران آنها تنها ایرانیان نبودند، بلکه اقوام و طوایف ناراضی از حکومت عرب نیز این گروه را همراهی می­کرد و نهایت این که هر قومی به عنوانی در این نهضت شرکت داشت[۷۴۷].
دعوت شعوبیه سه مرحله داشت: مرحله نخست، مساوات میان عرب و غیر عرب را مطرح کردند که براساس آموزه­های اسلامی بود. مرحله دوم دشمنی با جنس عرب بود که با روی کار آمدن عباسیان و نفوذ ایرانیان در سیاست امکان فعالیت برای قائلین به این اندیشه بهتر فراهم شد. اما سومین مرحله عملکرد شعوبیه دشمنی با عرب و هر چه منسوب به عرب بود را شامل می­شد. در این مرحله نوک حمله شعوبیه متوجه اسلام هم شد. در این مرحله بود که مسلک شعوبیه تمام شئون اجتماعی و فرهنگی و فکری عرب را در کنار نفوذ سیاسی، تغییر داد.[۷۴۸]
قائدین اصلی این نهضت، ایرانیان بودند که در تمام امور و شعب علوم و فنون و معارف اسلامی دست داشتند.[۷۴۹] عامل اصلی انحراف نهضت شعوبیه در این مرحله، گسترش فشار و تبعیضات امویان بر موالی و ایرانیان بود.
شعوبیه این واقعیت را ثابت کرد که قدرت زبان و ادب عجم از تیزی شمشیر عرب برتر است.[۷۵۰] آنها توانستند بسیاری از فنون و اسالیب زبان عربی در نظم و نثر را به کار بگیرند و با تسلط بر حوزه ­های شعر عرب، توانستند تا در ساختار الفاظ و قواعد زبان عربی دخل و تصرف و ابتکاراتی داشته باشند و اوزان شعر عرب را به هم بریزند[۷۵۱] در اثر این تماس کلمات بسیاری از زبان­های دیگر وارد زبان عربی شد و قسمت بزرگی از لغات این زبان را تشکیل داد. آنها نقش بزرگی در ادب عرب داشتند و به خاطر همین است که ابن خلدون حاملان علم بلاد اسلامی را عجم­ها می­داند.
جبهه ادبی شعوبیه با سرودن اشعار عربی، فخر به انساب را در شعر خود جای می­دادند و احساسات عالی وطن پرستانه خود را بیان نمودند.[۷۵۲] در این جبهه گسترده شاعران و مترجمان به نام و گمنام زیادی فعال بودند که رد پای آنها در آثار ادبی مشهود است. از شاعران شعوبی که به زندقه مشهورند: یکی بَشار بن بُرد از موالی بنی عقیل بود که اصالتاً از مردم طخارستان واقع در غرب رود جیحون بود.[۷۵۳] او از شاعران بزرگ زبان عربی بود که تلاش زیادی در جهت انتقال آداب و سنن ایرانی در جهان عرب کرد. بشار در زمره زنادقه بود و ابن عماد در شذرات الذهب او را جزو چهار زندیق بزرگ جهان اسلام معرفی می­ کند.[۷۵۴] دیگر شاعر شعوبی ابوالعتاهیه از موالی عنزه بود. او مردی متدین و پارسی ایرانی نژاد بود که در اشعارش به تفکرات غیر دنیوی تکیه داشت ولی به رستاخیز توجهی نداشت.[۷۵۵] و از نظر فکری پیرو فلاسفه بود.[۷۵۶] به خاطر همین طرز فکر متهم به زندقه شده بود. ابوالعتاهیه از نظر عصبیت بسیار به نژاد ایرانی بودن از سوی حزب عرب متهم به زندیق شد و در سال ۲۱۱ه.ق درگذشت.[۷۵۷]
سومین شاعر ایرانی الاصل عرب زبان حسن بن هانی حَکَمی معروف به ابونواس است که در اهواز به دنیا آمد و در کوفه می­زیست. او مورد حمایت برامکه بود و وجود آنها را به عنوان نماد ایرانی و حکومت ایرانی ستایش می­کرد و در حق آنها می­گفت:
سلام علی الدنیا اذا ما فقدتم بنی برمک من رائحین و غاد[۷۵۸]
ابونواس به ضحاک افتخار می­کرد و می­گفت:« ضحاک که ابلیس­پرستی می­کرد از ما بود».[۷۵۹] و عاقبت او در سال ۱۹۶ه.ق درگذشت.[۷۶۰]
به جز شعراییاد شده، شعرای شعوبیه مسلک دیگری چون اسماعیل بن یسار متوفی در سال ۱۱۰ه.ق که در تعصب به ایران و دشمنی با عرب به­ ویژه بنی­امیه بسیار شهره بود یا دیک الجن( متوفی ۲۳۵ه.ق) که شیعی مذهب بود و سخت با عرب دشمنی می­کرد، همچنین ابان لاحقی شاعر شعوبی دیگر که در انتشار سنن ایرانی سخت کوشا بود و شعرای بسیار دیگر را می­توان نام بُرد.
شعوبیه از راه تألیف و ترجمه و با تکیه به عملکرد بیت الحکمه، مایه انقلاب بزرگ فکری در قلمرو ممالک اسلامی گردید و مسلمانان را به تحقیق در علوم و آداب و سنن ملل مختلف سرگرم نمود. آثار ترجمه شده توسط شعوبیه برای بیان افتخارات خود و توسط اعراب جهت کسب راه حل جدید برای مقابله با شعوبیه دارای موضوعات متنوعی بود که هر موضوع باعث تأثیرات خاصی در نظام اسلام شد.
ترجمه سیر الملوک­های ایرانی و خداینامه­ها باعث شد تا تشکیلات سیاسی اسلام متأثر از آداب و رسوم ایران به چیزی شبیه سلطنت شاهنشاهی تبدیل گردد و تا حد امکان آن را از ارزش­های اسلامی و سنت سیاسی پیامبر(ص) تهی نماید و با ترجمه آثار فکری و فلسفی یونان، ایران و هند، اندیشه­ های جدیدی وارد جامعه اسلامی شد.[۷۶۱]
ایرانیان فلسفه یونان را با شوق فراوان مطالعه و جذب کردند و با شور عقلی تازه که از این راه یافتند، به نقد توحید اسلامی همت گماردند و با کشیدن اصول منطق و موارد علمی و عقلی به دین، بنیاد استدلال و خردگرایی را در مباحث استدلالی گذاشتند.[۷۶۲] این عمل یعنی ترجمه آثار مختلف و باز شدن مکاتب فکری در جامعه اگر چه باعث شد تا به این دوره، دوره طلایی اسلام بگویند ولی این آزادی دینی و فکری باعث ظهور بدعت­های دینی و ظهور گروه ­های مختلف در جامعه شد.[۷۶۳]
ابن ندیم می­نویسد: گروهی از شعوبیه با نیرنگ به گونه ­ای پنهان باعث بروز حوادث و بحران­های ناپسند در اسلام شدند.[۷۶۴] البته این بدان معنا نیست که هر ایرانی شعوبی بوده و درصدد تخریب آموزه­های اسلام و ایجاد انحراف در اندیشه و جامعه اسلام بوده بلکه به معنای وجود رد پای شعوبیه در زمینه ­های مختلف اجتماعی و فرهنگی و سیاسی است.
شعوبیه مذهبی مخصوص از قبیل معتزلی، مرجئه و خوارج نبود، بلکه نهضتی در برابر غرور و برتر بینی عرب بود که حرکت آن مصادف با وقتی بود که علوم و نهضت علمی اسلام آغاز شد و غالبا همان علما و رجال شعوبی، در کارهای علمی، ادبی و سیاسی فعال بودند و از این جهت شعوبیه( موالی) در تمام مظاهر علمی و فقه، حدیث، تفسیر و علوم اسلامی اثری باقی گذاردند.[۷۶۵]
یکی از عرصه ­های علمی که شعوبیه در آن نفوذ داشتند تفسیر آیات قرآن بود. آنها از همان ابتدای شکل­ گیری می­­کوشیدند تا با بهره گرفتن از آیات قرآن و تفسیر آن، برتری ایرانی را بر عرب ثابت کنند و با ایجاد یک مکتب تفسیری ایرانی، عقاید خود را وارد اندیشه اسلام کنند.
اهتمام ایرانیان به تفسیر که مستقیماً با متن اسلام در تماس بود از هر مورد دیگر بیشتر بود، در میان مفسران اولیه قرآن نام ایرانیان هویداست به طوری که سلیمان بن مهران اعمش ومقاتل بن سلیمان و فراء ایرانی الاصل بودند.[۷۶۶]
ما با نگرش در تفسیر آیاتی که از نظر معنی قوم خاصی را معرفی می­ کنند می­بینیم که در بیش­تر موارد به ایرانیان اشاره دارد به طوری که در تفسیر آیه ۵۴ سوره مائده بسیاری از تفاسیر مراد از قوم موعود را ایرانیان می­دانندو آنها می­نویسند که از پیامبر(ص) درباره قوم یاد شده پرسیدند آن حضرت دست بر شانه سلمان زد و فرمود: این­ها، ایرانیان قوم سلمانند و آنگاه فرمود:« لوکان العلم عند الثّریا لذهب الیه الرجال من ابناء فارس حتی یتناولوه** اگر علم در ثریا باشد مردمانی از فارس به آن دست خواهند یافت»[۷۶۷]یا در مورد آیه ۳۸ سوره محمد نیز ثعلبی در الکشف و البیان و رشید الدین میبدی به استناد از سنن ترمذی مراد از قوم ذکر شده را ایرانیان و اعاجم می­دانند.[۷۶۸]
همچنین در تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر با استنناد به سنن ترمذی و مسلم، ایمان آوردن ایرانیان را بیان می­ کنند.[۷۶۹] این تفاسیر اگر چه شاید صحیح باشد ولی چون با نام ایرانی و عجم­ها همراه است وسیله و ابزاری شده بود در دست شعوبیه برای بیان برتری خود، براساس همین تفاسیر یک جانبه نیز شعوبیه نام خود را از آیه ۱۳ سوره حجرات گرفته­اند و شعوب را مصداق اقوام غیرعرب تفسیر نمودند.


فرم در حال بارگذاری ...

« پژوهش های کارشناسی ارشد درباره اصلاح کوالانسی لایه- به – لایه سطح الکترود کربن با ...فایل های پایان نامه درباره :محتوای کتاب علوم تجربی پایه ی چهارم ابتدایی- فایل ۵ »
 
مداحی های محرم