طی فتوحات اسلامی موالی از بهترین و آبادترین اقطار متمدن آن عصریعنی ساسانیان، روم، آفریقا،مصر، اسکندریه، شام، فلسطین، دمشق و غیره وارد جهان اسلام شدند.[۷۲۲]
چنانکه ابن خلدون درباره سبب برتری ایرانیان مینویسد:« ملت عرب در اوایل ساده و بدوی و از علم و هنر بیبهره بود. احکام الهی که غالباً جنبه امر و نهی داشت از دهان به گوش میرسید و به حافظه سپرده میشد. با توصیههای پیامبر (ص) برای طلب علم و فتوحات اسلامی و توسعه متصرفات، علوم در عداد ضروریات به شمار میرفت، و فضل و دانش هنر لازمی محسوب شد، اعراب به مقتضای خوی بدوی و بیابانگردی، از هنر و دانش که لازمهاش تمدن و شهرنشینی بود گریزان بودند، و چون موالی به ویژه ایرانیان دارای عظمت تاریخی و واجد دولت باستانی بودند، در تلقی و نشر علوم از دیگران جلو افتادند».[۷۲۳]
اگر چه موالی طی فتوحات کشورشان فتح شد و به دست عربها افتاد و به لحاظ سیاسی ضعیف شدند و شکست خوردند، به عبارت دیگر شکستخوردههای سیاسی و بردههایی بودند که از یک نظام و از یک تمدن دیگر آمدند، اما چون دارای تمدن، علم و فرهنگ دیرینه بودند و مباحث علمی هم قابل شکست دادن یا سرقت نیست، پس وقتی که وارد جهان اسلام شدند چون ایمان ، اعتقادات و سؤالاتی از قبل در ذهن خود داشتند، این بقچه سؤالات را به همراه فرهنگ جدید وارد جهان اسلام کردند که پاسخ به این سؤالات مفسر را وارد تفسیر عقلی یا تفسیر به رأی میکرد، در این میان موالی که مسلمان میشدند و سپس به تفسیر میپرداختند -از آنجا که هیچ انسانی از ذخیرههای علمی، ذهنی و اجتماعیاش جدا نمیشوند- وقتی به تفسیر قرآن میپرداختند مطابق آن سؤالات و معلومات قبلی در ذهن خود قرآن را تفسیر میکردند و بدین صورت تفسیر به رأی وارد جهان اسلام شد.
تأثیر قدرتهای سیاسی در هر دوره در تفسیر قرآن، چنانکه در عصر بنیامیه( که جبریگرا بودند) مرجئه رشد کردند و عباسیان( که اختیارگرا بودند) تفکر معتزله را تقویت نمودند که این خود از عوامل رأی در تفسیر است که در زمان موالی آغاز می شود.[۷۲۴]
تفسیر دراین دوره نتوانست مانند عصر صحابیان رنگ روایی خود را حفظ کند و در این عصر تابع مکاتب مختلفی در سرزمینها گشت که پیش از این ذکر گردید. در میان مفسران این عصرهر چند که سعید بن جبیر، طاووس یمانی، عامر شعبی سخت از تفسیر به رأی خودداری میکردند. اما مجاهد، عطاء بن ابی رباح، زید بن اسلم و قتاده و بیشتر مفسران کوفه از تفسیر به رأی واهمهای نداشتند[۷۲۵].
ذهبی مینویسد در این دوره اختلافات مذهبی ریشه دوانده و تفسیرهایی پدید آمد که در خلال آن جانبداری از آراء خاص در مسائل مذهبی دیده می شود.[۷۲۶]
سیوطی در الدرالمنثور روایتی را پیرامون مفهوم دو واژه« لمستم» و « لامستم» ذیل آیه ۳۴/ نساء به نقل از سعید بن جبیر این گونه آورده است: در حجره ابن عباس بودیم عطاء بن ابی رباح و جمعی دیگر از موالی و گروهی از عربها بودند. درباره لمس، سخن به میان آوردیم من و عطاء و موالی معتقد بودیم که منظور از لمس تماس با دست است. ولی گروه عرب بر این بودند که منظور از آن جماع است پس از آن بر ابن عباس وارد شدم و او را از این نظرات آگاه ساختم. ابن عباس گفت: موالی مغلوب شدند ولی عرب صحیح گفتند[۷۲۷].
جالب آن است که این ایرانی معنا کردن آیات قرآن کریم، در امتداد مسیر تاریخی خود، به دوران معاصر هم رسید که در اینجا و به عنوان مکمل بحث از لغزشهای موالی چند نمونه از تفسیر به رأی ناآشنایان معاصر با زبان عربی را میآوریم:
الف: آیه« و لا تَقفُ ما لیس لک به علم» را« و لا تَقِف ما لیس لک به علم»[۷۲۸] میخواندند و معنی میکردند که: هر جا که علم نداری باز نایست، برو طلب علم کن.
ب: در رابطه با آیه « … وَاتَّقُواْ اللّهَ الَّذِی تَسَاءلُونَ بِهِ وَالأَرْحَامَ إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلَیکُمْ رَقِیبًا »[۷۲۹] میگفتند: بنگرید در اسلام، مقام زن چقدر والاست که خداوند در قرآن نام رحم زنها آنجایی که دُرّ گرانبهای انسانیت را میگذارند با نام خود قرین ساخته و فرموده:« خدا و رحم زنها را».
ج: مفّسر دیگری میگفت: اگر ما در تفسیر قرآن، معنائی را درک کردیم که پیشینیان نگفته بودند، از ما پذیرفته نمی شود، پس از بیـان این مقدمه با تفصیلی خاص گفت:حضرت علی(ع) در تفسیر« والذاریات ذروا…» رأیی داشته است، لیکن رأی من آن است که خداوند در این آیه، از عالم ذر( اتم) خبر داده است« والحاملات وقراً» نیز بیان حمل بار الکتریسته میباشد…
د: مفسر دیگری نوشته است:[۷۳۰]« در این زمینه که قرآن، نه تنها به طور ضمنی عامل وحدت بشریت و با تأثیر غیرمستقیم، تشکیل دولت جهانی و تمدن و فرهنگ انسانی را میخواهد، بلکه عنایت و اصرار خاص در مبارزه با اختلاف و تفرقه و تخاصم ملتها دارد، نه محققین اخیر شرقی و غربی تا عمق مطلب جلو رفتند و نه مفسرین قرآن…»[۷۳۱]
«قرآن اهل کتاب یعنی یهود و نصاری را نه تحقیر و نه تکفیر می کند که آنها احمقان بر باطل و اهل جهنم هستند و نه آنها را برای محو و مغلوب شدن به مبارزه میطلبد. بالعکس پیغمبر آخر الزمان را فرستاده بر همه مردم، و از جمله بر اهل کتاب، و تصدیق کننده آنها« مصدقاً لما…» معرفی نموده، ضمن ایرادگیری و میل به اصلاح انحرافها و سوءنیتهای آنها، دعوت به یکرنگی و هماهنگی مینماید. پس، از همه اشکالات و اختلافات چشم پوشیده[۷۳۲] به یک مطلب و اصل اساسی قانع می شود. با استشهاد به آیه ۶۴/ انعام میگوید: بیایید دور یک کلمه یا شعاری که بین ما و شما مشترک است، و توجه به آن تمام عوامل اختلاف حل خواهد شد، حلقه زده و عهد کنیم که به جز خدا کسی را بنده نباشیم و خودمان را ارباب و سرور نگیریم[۷۳۳]
« به اهل کتاب میگوید: اگر ایرادی به شما هست، بر این است که به کتاب خودتان عمل نمینمائید و اگر به آن عمل کنید، فراوانی و نعمت خدا از آسمان و زمین به شما رو خواهد آورد»[۷۳۴]
« اگر قرآن اهل کتاب را به گرداندن دور پرچم توحید دعوت مینماید، به مسلمانها نیز توصیه مینماید که اصرار نداشته باشید آنها جزو امت شما و تسلیم به شما باشند، بلکه خداوند برای هر امت، راه و رسمی قرار داده و اگر میخواست همه شما را به صورت امت واحد درمیآورد، و لیکن میخواهد هر کدام را در آنچه داده است بیازماید. پس اگر راست میگوئید با هم در خدمات و خیرات مسابقه بگذارید، و راجع به اختلاف فیما بین، خداوند در روزی که نزد او جمع شدید، حکم خواهد کرد.»[۷۳۵]
« داعیه انحصارطلبی و عزیز بیجهت بودن اهل کتاب یا مسلمانها را که خیال می کنند اختصاص به خدا و مصونیت از عذاب او دارند، سخت کوبیده صریحاً اعلام میدارد که خدا و بهشت، به دلخواه کسی نیست هر کسی کار بدی انجام خواهد داد، بدون آنکه در برابر خدا کسی پشتیبان پیدا کند. و مرد و زنی که کار شایسته انجام دهد و مؤمن باشد، وارد بهشت خواهد شد».[۷۳۶]
همین مطلب را دوباره تکرار نموده و گفته:« پیامبر اسلام نگفت: ایها الناس و ای اهل کتاب زیر سبیرق من بیایید. فرمود: زیر پرچم خدا جمع شوید و او را بندگی کنید، از طریق هر پیامبری که دلتان بخواهد. فقط کلمهی واحد پیامبران را متفرق و اختصاص نکنید. نشانه عظمت و حقانیت مکتب هم همینجاست. و الاّ پیامبر اسلام هم، مثل خیلی مدعیان دیگر میشد. بسیارند کسانی که در دنیا دعوت به یکپارچگی و وحدت کرده اند، یا قدم در راه تشکیل دولت جهانی برداشتهاند» سپس گفتند:« در نظر قرآن، غیر اهل کتاب نیز اگر خداپرست و معتقد به آخرت بوده، قدم در راه صحیح بردارند، نباید نگرانی به خود راه دهند.»[۷۳۷]
بررسی این تفسیرها
آیا چه شده است که ،« ولاتَقفُ…» که در قرآن با سکون قاف و ضم فاء آمده و فعل ماضی آن( قفا) به معنی پیروی کرد، میباشد« و لا تقِف» به کسر قاف و سکون فاء خواندهاند که ماضی آن( وقف) میباشد و به معنی ایستاد دانسته اند، آیا چیزی جز عرب زبان نبودن میباشد؟
مفسر دیگر نیز، چون فارسی زبان بوده، و ارحام در فارسی، بیشتر در مورد رحم زن استعمال می شود و ارحام به معنی« خویشان و خویشاوندان» کماستعمال می شود، ارحام را در آیه به معنی رحم زنها دانسته. مفسر شهیردیگر نیز، چون فارسی زبان بوده، توجه نفرموده« ذره» که اتم را امروزه به عربی« ذره» مینامند، از« ذرر» میباشد، و اینکه« الذّاریات» که در آیه آمده، از« ذرو» میباشد که در خود آیه نیز فرموده:« والذاریات ذروا. او نیز اگر فارسی زبان نبود، میفهمید تفسیری که حضرت علی(ع) فرموده:« بادهای پراکنده کننده» در خود قرآن، در آیه ۴۵ سوره کهف آمده:« فاصبح هشیما تذروه الریاح» در هم شکسته و بادها او را میپراکنند.
مفسر دیگر نیز، به علت فارسی زبان بودن و تأویل متشابهات قرآن بر وفق رأی خود نمودن، دچار اشتباه گردید و اگر عرب زبان میبود و به محکمات قرآن رجوع میکرد، دچار چنان اشتباهی نمیشد که بفرماید:« اهل کتاب یعنی یهود و نصاری را نه تحقیر و نه تکفیر می کند، که شما احمقان بر باطل و اهل جهنم هستید و نه آنها را برای محو و مغلوب شدن به مبارزه میطلبد».[۷۳۸] چون ما در آیات محکمهی قرآن میخوانیم و مینگریم که بخصوص نصاری را برای محو و مغلوب شدن به مبارزه طلبیده و فرموده:« قُل تَعاَلوُا ندع ابنَاءنَا و ابناَءَکُم وَ نساَءنا و نساءَکم و أنفُسَنَا و أنفُسَکُم ثُمَ نبَتهِل فَنَجعَل لَعَنه الله علی الکَاذِبِینَ».[۷۳۹] و همین نصاری را تکفیر کرده و سبب کفرشان را چنین بیان نموده:« لقد کفر الذین قالوا ان الله هو المسیح بن مریم»[۷۴۰] و در آیه ۷۱ این سوره نیز، همین تکفیر را مکّرر فرموده، و این عقیده که در نظر قرآن سبب کفر آنهاست، تا امروزه در همه ایشان موجود است.
و در آیه دیگر میفرماید:« وَقَالَتِ الْیهُودُ عُزَیرٌ ابْنُ اللّهِ وَقَالَتْ النَّصَارَى الْمَسِیحُ ابْنُ اللّهِ ذَلِکَ قَوْلُهُم بِأَفْوَاهِهِمْ یضَاهِؤُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللّهُ أَنَّى یؤْفَکُونَ »[۷۴۱] ؛« لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُواْ إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیمَ وَقَالَ الْمَسِیحُ یا بَنِی إِسْرَائِیلَ اعْبُدُواْ اللّهَ رَبِّی وَرَبَّکُمْ إِنَّهُ مَن یشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللّهُ عَلَیهِ الْجَنَّهَ وَمَأْوَاهُ النَّارُ وَمَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنصَارٍ »[۷۴۲] وآیه دیگر میفرماید:« یا أَیهَا الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ آمِنُواْ بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقًا لِّمَا مَعَکُم مِّن قَبْلِ أَن نَّطْمِسَ وُجُوهًا فَنَرُدَّهَا عَلَى أَدْبَارِهَا أَوْ نَلْعَنَهُمْ کَمَا لَعَنَّا أَصْحَابَ السَّبْتِ وَکَانَ أَمْرُ اللّهِ مَفْعُولًا »[۷۴۳]
یعنی ای اهل کتاب، ایمان بیاورید به آنچه فرو فرستادیم( قرآن)، در حالی که تصدیق می کند آنچه با شما است( انجیل را)، پیش از آنکه رویهای شما را به عقب برگردانم و لعنت کنیم شما را، همچنانکه اصحاب سبت( شنبه) را لعنت کردیم. اینک آیات سوره نساء مطلب را پرواضح مینماید[۷۴۴]در همه این آیات که در سوره نساء آمده، تصریح به آن شده که مؤمن کسی میباشد که به خدا و همه انبیاء خدا ایمان آورده باشد، و چنین کسی را قرآن مؤمن مینامد و میفرماید: اگر مؤمن به خدا و همه پیامبران و روز قیامت، عمل صالح انجام دهد، پاداش او از جانب خدا بهشت است. بنابر آنچه در این آیات است، اگر کسی به یک نفر از انبیاء خدا ایمان نیاورد، اگر چه به باقی انبیاء از آدم تا خاتم ایشان محمد بن عبدالله( ع) ایمان آورده باشد، قرآن او را کافر مینامد و مسلمان و مؤمن نمینامد بنابراین آیهای که در همین سوره، پیش از این آمده آیه ۱۲۳:« … و من یعمل من الصالحات من ذکر و انثی و هو مؤمن فاولئک یدخلون الجنه». و مفسر اخیر به آن استدلال فرموده، مقصود از مؤمن در آن، همان مؤمن به خدا و همه پیامبران میباشد، که در آیات بعد از آن آیه، به آن تصریح شده و چنین مؤمنی، اگر عمل صالح انجام دهد، پاداش او بهشت است.[۷۴۵] آیات گذشته همه در سوره نساء بوده، آیات بسیار دیگری در قرآن نیز، اهل کتاب را به سبب آن که به پیامبر خاتم ایمان نیاوردهاند، لعنت فرموده، مانند آیات ذیل: سوره بقره/ آیه ۸۹ تا ۹۱٫؛ آیه ۱۵۹، ۱۶۱، ۱۷۴-۱۷۵٫
پس از اینکه این همه لعنتها را از خداوند بر اهل کتاب که به پیامبر خاتم ایمان نیاورده بودند خواندیم، و نگریستیم که قرآن هر فردی را که به پیامبر خاتم ایمان نیاورده- چه از اهل کتاب باشد، یا از غیر اهل کتاب کافر- میخواند و مؤمن نمیداند، میتوانیم به معنی آیهای که مفسر از سوره مائده به آن استناد نموده بود برسیم، در آنجا که میفرماید: سوره مائده آیه ۶۹« ان الذین آمنوا و الذین هادوا…» بدین مضمون آیه دیگری در سوره بقره آمده است که میفرماید: سوره بقره/ ۶۲٫« ان الذین آمنوا و الذین هادوا…مقصود از این فرموده خدا: آنانکه ایمان آوردهاند… هر که از ایشان ایمان بیاورد به خدا چیست؟ شرح آن از این قرار است که ایمان در قرآن به دو معنی آمده:
الف: ایمان مرادف با اسلام که در این مورد، ایمان آوردن به معنی اسلام آوردن میباشد، اینگونه ایمان، شامل بر مؤمن و منافق میگردد.
ب: ایمان در مقابل نفاق، که قسمتی از مسلمین دارای این ایمان میباشند.
پس از بیان این شرح میگوئیم: ایمان در« الذین آمنوا»، در اول هر دو آیه، به معنی اول آمده، یعنی آنان که اسلام آوردهاند. و مقصود از ایمان در« من آمن منهم»، در آخر هر دو آیه، ایمان در مقابل نفاق میباشد. و بنابراین معنی دو آیه چنین است:« آنان که اسلام آوردهاند و آنانکه یهود و نصاری و صابئی میباشند، هر کس از آنها به خدا و روز قیامت ایمان بیاورد و عمل صالح انجام دهد، پاداش او با خدا است…»
قرآن، لازمه ایمان آوردن به خدا و ایمان آوردن به همه انبیاء تا خاتم پیامبران میگوید، و این چنین مؤمنی را میگوید اگر عمل صالح انجام دهد، بیمی و اندوهی ندارد و پاداشش نزد پروردگار است. بنابراین، مقصود در دو آیه آن است که آن فردی که مسلمان شده یا یهودی و نصرانی یا صابئی میباشد هر یک به خدا و همه پیامبران و روز قیامت ایمان بیاورد و عمل صالح انجام دهد بیمی بر او نیست و پاداشش نزد خداست و این سخن به این معنی است، که در دین ملیگرائی نیست، و چنین نیست که کسی که نامش مسلمان باشد و منافق باشد، به بهشت برود. و کسی که از قوم یهود یا نصاری و صابئی باشد، نمی شود به بهشت برود. چنین نیست، بلکه هر کسی از این قومها به خدا و انبیاء و قیامت ایمان آورده و عمل صالح انجام دهد، بیمی بر او نیست و خداوند پاداش او را عنایت خواهد فرمود.[۷۴۶]
یکی دیگر از کارکرد زیانمند موالی در حوزه تفسیر، جعل در حدیث و تدلیس در حدیث میباشد که هر دوی اینها نتیجه نهضتی- نهضت شعوبیه- بود که به راه انداختند در اینجا بر خود لازم دانستهایم که ابتدا به شرح این نهضت بپردازیم و سپس نقش موالی را در حوزه حدیثی بیان کنیم.
۴-۱-۳- موالی و حدیث
نهضت شعوبیه نیز از جمله جنبشهایی است که موالی در آن حضور داشته اند، از یک طرف به جعل حدیث و از جهتی دیگر به تدلیس حدیث منجر شد در اینجا بر خود لازم دانستهایم که به شرح این نهضت بپردازیم.
۴-۱-۳-۱- شعوبیه
دعوت شعوبیه درآغاز کار متکی بر آموزههای اسلام بود و عامل برتری انسانها بر یکدیگر را تنها میزان تقوا میدانستند. آنها ابتدا به طور ملایم رفتار میکردند و طرفداران آنها تنها ایرانیان نبودند، بلکه اقوام و طوایف ناراضی از حکومت عرب نیز این گروه را همراهی میکرد و نهایت این که هر قومی به عنوانی در این نهضت شرکت داشت[۷۴۷].
دعوت شعوبیه سه مرحله داشت: مرحله نخست، مساوات میان عرب و غیر عرب را مطرح کردند که براساس آموزههای اسلامی بود. مرحله دوم دشمنی با جنس عرب بود که با روی کار آمدن عباسیان و نفوذ ایرانیان در سیاست امکان فعالیت برای قائلین به این اندیشه بهتر فراهم شد. اما سومین مرحله عملکرد شعوبیه دشمنی با عرب و هر چه منسوب به عرب بود را شامل میشد. در این مرحله نوک حمله شعوبیه متوجه اسلام هم شد. در این مرحله بود که مسلک شعوبیه تمام شئون اجتماعی و فرهنگی و فکری عرب را در کنار نفوذ سیاسی، تغییر داد.[۷۴۸]
قائدین اصلی این نهضت، ایرانیان بودند که در تمام امور و شعب علوم و فنون و معارف اسلامی دست داشتند.[۷۴۹] عامل اصلی انحراف نهضت شعوبیه در این مرحله، گسترش فشار و تبعیضات امویان بر موالی و ایرانیان بود.
شعوبیه این واقعیت را ثابت کرد که قدرت زبان و ادب عجم از تیزی شمشیر عرب برتر است.[۷۵۰] آنها توانستند بسیاری از فنون و اسالیب زبان عربی در نظم و نثر را به کار بگیرند و با تسلط بر حوزه های شعر عرب، توانستند تا در ساختار الفاظ و قواعد زبان عربی دخل و تصرف و ابتکاراتی داشته باشند و اوزان شعر عرب را به هم بریزند[۷۵۱] در اثر این تماس کلمات بسیاری از زبانهای دیگر وارد زبان عربی شد و قسمت بزرگی از لغات این زبان را تشکیل داد. آنها نقش بزرگی در ادب عرب داشتند و به خاطر همین است که ابن خلدون حاملان علم بلاد اسلامی را عجمها میداند.
جبهه ادبی شعوبیه با سرودن اشعار عربی، فخر به انساب را در شعر خود جای میدادند و احساسات عالی وطن پرستانه خود را بیان نمودند.[۷۵۲] در این جبهه گسترده شاعران و مترجمان به نام و گمنام زیادی فعال بودند که رد پای آنها در آثار ادبی مشهود است. از شاعران شعوبی که به زندقه مشهورند: یکی بَشار بن بُرد از موالی بنی عقیل بود که اصالتاً از مردم طخارستان واقع در غرب رود جیحون بود.[۷۵۳] او از شاعران بزرگ زبان عربی بود که تلاش زیادی در جهت انتقال آداب و سنن ایرانی در جهان عرب کرد. بشار در زمره زنادقه بود و ابن عماد در شذرات الذهب او را جزو چهار زندیق بزرگ جهان اسلام معرفی می کند.[۷۵۴] دیگر شاعر شعوبی ابوالعتاهیه از موالی عنزه بود. او مردی متدین و پارسی ایرانی نژاد بود که در اشعارش به تفکرات غیر دنیوی تکیه داشت ولی به رستاخیز توجهی نداشت.[۷۵۵] و از نظر فکری پیرو فلاسفه بود.[۷۵۶] به خاطر همین طرز فکر متهم به زندقه شده بود. ابوالعتاهیه از نظر عصبیت بسیار به نژاد ایرانی بودن از سوی حزب عرب متهم به زندیق شد و در سال ۲۱۱ه.ق درگذشت.[۷۵۷]
سومین شاعر ایرانی الاصل عرب زبان حسن بن هانی حَکَمی معروف به ابونواس است که در اهواز به دنیا آمد و در کوفه میزیست. او مورد حمایت برامکه بود و وجود آنها را به عنوان نماد ایرانی و حکومت ایرانی ستایش میکرد و در حق آنها میگفت:
سلام علی الدنیا اذا ما فقدتم بنی برمک من رائحین و غاد[۷۵۸]
ابونواس به ضحاک افتخار میکرد و میگفت:« ضحاک که ابلیسپرستی میکرد از ما بود».[۷۵۹] و عاقبت او در سال ۱۹۶ه.ق درگذشت.[۷۶۰]
به جز شعراییاد شده، شعرای شعوبیه مسلک دیگری چون اسماعیل بن یسار متوفی در سال ۱۱۰ه.ق که در تعصب به ایران و دشمنی با عرب به ویژه بنیامیه بسیار شهره بود یا دیک الجن( متوفی ۲۳۵ه.ق) که شیعی مذهب بود و سخت با عرب دشمنی میکرد، همچنین ابان لاحقی شاعر شعوبی دیگر که در انتشار سنن ایرانی سخت کوشا بود و شعرای بسیار دیگر را میتوان نام بُرد.
شعوبیه از راه تألیف و ترجمه و با تکیه به عملکرد بیت الحکمه، مایه انقلاب بزرگ فکری در قلمرو ممالک اسلامی گردید و مسلمانان را به تحقیق در علوم و آداب و سنن ملل مختلف سرگرم نمود. آثار ترجمه شده توسط شعوبیه برای بیان افتخارات خود و توسط اعراب جهت کسب راه حل جدید برای مقابله با شعوبیه دارای موضوعات متنوعی بود که هر موضوع باعث تأثیرات خاصی در نظام اسلام شد.
ترجمه سیر الملوکهای ایرانی و خداینامهها باعث شد تا تشکیلات سیاسی اسلام متأثر از آداب و رسوم ایران به چیزی شبیه سلطنت شاهنشاهی تبدیل گردد و تا حد امکان آن را از ارزشهای اسلامی و سنت سیاسی پیامبر(ص) تهی نماید و با ترجمه آثار فکری و فلسفی یونان، ایران و هند، اندیشه های جدیدی وارد جامعه اسلامی شد.[۷۶۱]
ایرانیان فلسفه یونان را با شوق فراوان مطالعه و جذب کردند و با شور عقلی تازه که از این راه یافتند، به نقد توحید اسلامی همت گماردند و با کشیدن اصول منطق و موارد علمی و عقلی به دین، بنیاد استدلال و خردگرایی را در مباحث استدلالی گذاشتند.[۷۶۲] این عمل یعنی ترجمه آثار مختلف و باز شدن مکاتب فکری در جامعه اگر چه باعث شد تا به این دوره، دوره طلایی اسلام بگویند ولی این آزادی دینی و فکری باعث ظهور بدعتهای دینی و ظهور گروه های مختلف در جامعه شد.[۷۶۳]
ابن ندیم مینویسد: گروهی از شعوبیه با نیرنگ به گونه ای پنهان باعث بروز حوادث و بحرانهای ناپسند در اسلام شدند.[۷۶۴] البته این بدان معنا نیست که هر ایرانی شعوبی بوده و درصدد تخریب آموزههای اسلام و ایجاد انحراف در اندیشه و جامعه اسلام بوده بلکه به معنای وجود رد پای شعوبیه در زمینه های مختلف اجتماعی و فرهنگی و سیاسی است.
شعوبیه مذهبی مخصوص از قبیل معتزلی، مرجئه و خوارج نبود، بلکه نهضتی در برابر غرور و برتر بینی عرب بود که حرکت آن مصادف با وقتی بود که علوم و نهضت علمی اسلام آغاز شد و غالبا همان علما و رجال شعوبی، در کارهای علمی، ادبی و سیاسی فعال بودند و از این جهت شعوبیه( موالی) در تمام مظاهر علمی و فقه، حدیث، تفسیر و علوم اسلامی اثری باقی گذاردند.[۷۶۵]
یکی از عرصه های علمی که شعوبیه در آن نفوذ داشتند تفسیر آیات قرآن بود. آنها از همان ابتدای شکل گیری میکوشیدند تا با بهره گرفتن از آیات قرآن و تفسیر آن، برتری ایرانی را بر عرب ثابت کنند و با ایجاد یک مکتب تفسیری ایرانی، عقاید خود را وارد اندیشه اسلام کنند.
اهتمام ایرانیان به تفسیر که مستقیماً با متن اسلام در تماس بود از هر مورد دیگر بیشتر بود، در میان مفسران اولیه قرآن نام ایرانیان هویداست به طوری که سلیمان بن مهران اعمش ومقاتل بن سلیمان و فراء ایرانی الاصل بودند.[۷۶۶]
ما با نگرش در تفسیر آیاتی که از نظر معنی قوم خاصی را معرفی می کنند میبینیم که در بیشتر موارد به ایرانیان اشاره دارد به طوری که در تفسیر آیه ۵۴ سوره مائده بسیاری از تفاسیر مراد از قوم موعود را ایرانیان میدانندو آنها مینویسند که از پیامبر(ص) درباره قوم یاد شده پرسیدند آن حضرت دست بر شانه سلمان زد و فرمود: اینها، ایرانیان قوم سلمانند و آنگاه فرمود:« لوکان العلم عند الثّریا لذهب الیه الرجال من ابناء فارس حتی یتناولوه** اگر علم در ثریا باشد مردمانی از فارس به آن دست خواهند یافت»[۷۶۷]یا در مورد آیه ۳۸ سوره محمد نیز ثعلبی در الکشف و البیان و رشید الدین میبدی به استناد از سنن ترمذی مراد از قوم ذکر شده را ایرانیان و اعاجم میدانند.[۷۶۸]
همچنین در تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر با استنناد به سنن ترمذی و مسلم، ایمان آوردن ایرانیان را بیان می کنند.[۷۶۹] این تفاسیر اگر چه شاید صحیح باشد ولی چون با نام ایرانی و عجمها همراه است وسیله و ابزاری شده بود در دست شعوبیه برای بیان برتری خود، براساس همین تفاسیر یک جانبه نیز شعوبیه نام خود را از آیه ۱۳ سوره حجرات گرفتهاند و شعوب را مصداق اقوام غیرعرب تفسیر نمودند.
فرم در حال بارگذاری ...