سلیمانی افتاده در پای مور همان پشه ای کرده برپیل زور
نظامی در اقبال نامه می گو ید :
ره آورد موری فرستد به پیل دهد پشه را رایت جبرئیل
خاقانی می گو ید :
زآن کرامتها که حق با این دروگر زاده کرد می کشند از کینه چون نمرود در گردون کمان
بدان سگی که وفا کرد وبرد نام ابد به پشه ای که غزا کرد ویافت گنج ثواب
پیش تیغش کاتش نمرود را ماند زچرخ کرکسان پر برسر خاک هوان افشانده اند
اسماعیل(ع)۱ و چشمه زمزم
هاجر از نزد بانوی خود ساره گریخت، در بیابان آوازی شنید که وی را به مراجعت دعوت کرد و به او مژده داد که آبستن است و از فرزند او امتی بزرگ به وجود خواهد آمد،هاجر برگشت و پس از گذشتن دوران حمل،اسماعیل از او متولد گردید.چون اسماعیل هفت ساله شد.۲
ساره خواست که اسماعیل و هاجر از او دور باشند.ابراهیم هاجر و فرزند او را به بیابان مکه برد و ایشان را در آن بیابان رها کرد. تشنگی بر اسماعیل مسلط شد،هاجر بالای کوه صفا رفت که به اطراف بنگرد تا مگر چشمه ی آبی بیابد و چون آب نیافت از کوه صفا پایین آمد و تا کوه مروه هفت بار سعی کرد.
می گویند جبرئیل در این حال به هاجر بر خورد و از او پرسید که ابراهیم، تو و فرزندت را به امید که در این بیابان گذاشته است؟ هاجر پاسخ داد به امید خدا. جبرئیل گفت بدانید که توفیق و رستگاری از آن شماست. آنگاه اسماعیل پا بر زمین سائید و از زیر پای او آب زمزم جوشیدن گرفت و هاجر آب را با مشت بر می داشت و در مشک می ریخت.
اسماعیل ۱۳ ساله بود که ابراهیم خواب عجیب و شگفت انگیزی می بیند که بیانگر شروع یک آزمایش بزرگ دیگر در مورد این پیامبر عظیم الشأن است، در خواب می بیند که از سوی خداوند به او دستور داده شد تا فرزند یگانه اش را با دست خود قربانی کند و سر ببرد.
ابراهیم وحشت زده از خواب بیدار شد،می دانست که خواب پیامبران واقعیت دارد و از
وسوسه های شیطانی دور است، اما با این حال دوشب دیگر همان خواب تکرار شد که تأکیدی بود بر لزوم این امر و فوریت آن.
حضرت ابراهیم او را به قربانگاه۳ برد چند بار کارد را برگلوی فرزند گذارد در حالی که روحش در هیجان فرورفته بود، و تنها عشق خدا بود که او را در مسیرش بی تردید پیش می برد. اما کارد برنده در گلوی لطیف فرزند کمترین اثری نگذارد!
برای اینکه برنامه ی ابراهیم ناتمام نماند ،و در پیشگاه خدا قربانی کرده باشد و آرزوی ابراهیم برآورده شود، خداوند قوچی بزرگ فرستاد تا به جای فرزند قربانی کند.
قصه ی چشمه ی زمزم ، بنای کعبه به دست ابراهیم و اسماعیل، قربانی کردن اسماعیل درشعر شاعران منعکس می باشد ، انوری می گوید :
کبش مغروز چراگاه بهشت است هنوز باش تا داغ فنا برنهد ش اسماعیل
زنده اسلاف تو به تو چوبه من جدم اسحق وجدت اسماعیل
همایون یکی هست تشریف خسرو مبارک دگر عید اضحی و قربان
همایون یکی هست تشریف سلطان مبارک دیگر عید اضحی و قربان
منوچهری دامغانی می گوید :
اگر فضل رسول ازرکن و زمزم جمله برخیزد یکی سنگی بودرکن و یکی شورآب چه زمزم
تن به علم و عمل فریشته کن نام چه صالح و چه اسماعیل
ناصرخسروقبادیانی می گوید :
زمزم اگر زآبها چه پاکترست پاکتراززمزمست ازار مرا
این ناخوش و خوار همچو خونست وان خوش و عزیز همچو زمزم
کم بیشک پیمانه و ترازوی هرگز نشود پاک زآب زمزم
دین و دنیا نه گزافیست،نباید زخدای جزکه فرزند براهیم کس این ملک عظیم
اندیشه کن از حال براهیم و زقربان وان عزم براهیم که برد ز پسر سر
معنی چشمه زمزمی،بل عیسی بن مریمی لابل امام فاطمی،نجل نبی و اهل عبا
ظهیرالدین فاریابی گوید :
باگوهر پاکت از خجالت در خاک نشسته آب زمزم
امیرمعزی گوید :
شریف حضرت تو کعبه بزرگانست دل تو چشمه زمزم کف تو رکن وصفا
از چشم خویش چشمه ی زمزم مکن که هست رخسار و حجره ی تو مرا کعبه و صفا
اگر قبول کنی خویشتن به موسم حج کنم زبهر تو قربان برین مبارک باب
مدتی چون ذبح اسمعیل بن هاجر نمود زانکه اورا دست هجر توهمی خنجر گرفت
تازمدح وآفرینت چشمه ی خاطر گشاد زنده گشت فر اسمعیل بن هاجر گرفت
عید اضحی رسم وآیین خلیل آزرست عید فطراندر شریعت سنت پیغمبرست
می ستان هر لحظه از دست نگارآزری در چنین جشنی که آیین خلیل آزرست
عیداضحی فرخ و فرخنده آمد در جهان روز او چون عید اضحی فرخ و فرخنده باد
نگار مجلس میمون و جشن فرخ او چون نقش آزر و عید خلیل آزر باد
برتوخجسته موسوم قربان و روز عید در روز عید جشن بهارت خجسته تر
دوچشمه در دوگیتی از دودست او پدید آمد یکی شد چشمه ی زمزم یکی شد چشمه کوثر
عیداضحی سنت و رسم خلیل آزرست اهل ملت را به رسم و سنت او افتخار
صفی حضرت شاه جهان ابوطاهر جمال جمله اعیان حضرت اسماعیل
گرجود تو بروادی زم چشم گشاید بروادی زم رشک برد چشمه ی زمزم
برچشمه ی زمزم کف او را شرف آمد هرچند که آن چشمه عزیزست و مکرم
فرم در حال بارگذاری ...