آری چنین بود زندگی من تا قبل از ۱۸سالگی.
آن سالها در زندگی ام، چونان قلهی کوهی بود که از فراز آن به دنیا مینگریستم، آرزوها، ناکامیها و شکستها، آداب و رسوم و همه چیز انسان مرا بهاند یشیدن وا میداشت. در آن سالها بود که گویی دوباره متولد شدم، زیرا دریافتم انسانی که با رنج واند وه دل شکسته نگردد و نومیدی، درد همیشگی اش نباشد یا در گاهوارهی رؤیاها زاده نشود، زندگی اش در هستی، مانند صفحهای سفید از یک کتاب است.
در همان سالها بود که فرشتگان از پس مژگانهای دختری زیبا به من نگریستند، همان وقت که اهریمنان در تلاش اجرای نقشهی شومشان در سینهی مردی خشن، جای میگرفتند.
آری، کسی که هنگاماند وه یا سرمستی زندگی، فرشتگان و اهریمنان را نیابد، قلب و روحش همواره تهی از شناخت و مهر خواهد بود.
همچنین جبران تحت تآثیر ادیان مختلف نیز قرار گرفته به طوریکه در«نشید الانسان» چنین می: گوید:
۶-. سمعتُ تعالیم کنفوشیوس و أصغیتُ لحکمهِ برهماء و جلستُ بقربِ بوذا تحتَ شجرهِ المعرفهِ، وها أنا الآن أغالبُ الجهل و الجهود. کنتُ علی الطورِ إذ تجلی «یهوه » الموسی، و فی عبرِ الأردنَ فرأیتُ المعجزات ناصری و فِی المدینهِ فسمعتُ أقوالَ رسولِ العربِ، وها الآن اسیر الحیرهَ. شاهدتُ قواتِ بابلَ و مجدِ مصرَ و عظمهَ الیونانِ، و لم أزل أری الضعفَ و الذلَ و الصغربادیه فی جمیعِ تلک الأعمالِ. جالستُ سحره عین دور و کهنه أشور و أنبیاء فلسطین و ما برحت أنشد الحقیقه.(جبران بی تا، ۱۳۲:۱۳۳)
«تعالیم کنفوسیوس را شنیدیم و به حکمت برهما گوش سپردم و در زندگی بودا زیر درخت معرفت نشستم و اکنون بر جهل و انکار غلبه مینمایم. آنگاه که «یهود»بر موسی(ع) تجلی کرد در طوربودم و در معبر اردن معجزههای مسیح(ع) را دیدم و درمدینه به گفتههای پیامبر عرب گوش سپردم اکنون در تحیرسیر میکنم. قدرت بابل، عظمت مصر، شکوه یونان را دیدم هیچ گونه ضعف و خواری را در آن اعمال ندیدم. با کاهنان آشور جادوگران عین دور، پیامبران فلسطینی نشستم و همچنان سرود حقیقت سر میدهم».( جبران ؛بی تا: ۱۳۲-۱۳۳)
۳-۱-۵ ادبیات مهجر
ادبیات مهجر در حقیقت نتیجهی مهاجرت گروه کثیری از افراد سرزمینهای عرب بخصوص سوریه و لبنان به کشورهای دیگر در اواخر قرن نوزدهم و اوائل قرن بیستم میباشد، از جمله اینها
کشورهایی چون ایالات متحده و دولتهای امریکای جنوبی خصوصاَ برزیل و ونزوئلا و آرژانتین و شیلی بود(خفاجی ؛بی تا:۱۲/۲۱)
۳-۱-۵-۱علل و عوامل شکلگیری ادبیات مهجر
در حقیقت ادبای مهجر به دنبال مهاجرتشان به سرزمینهای دور در محیطی زندگی میکردند که در آن محیط بسیارا حساس غربت میکردند. و فکر و روحشان از این غربت رنج میبرد. در چنین فضایی احساس خفگی میکردند و مواجه شدن آنها با اجتماع و تکنولوژی جدید وزندگی ماشینی و مجذوب شدن عقلها به سمت زرق و برقهای مادی. بی توجهی به عواطف انسانی همگی عواملی بودند که منجر به تنفرآنها ازصفات اجتماع دینامیکی و لجام گسیختگی عاطفهی انسانی گردید.(عبدالدایم؛۶۹:۱۹۹۳)
آنها برای رهایی ازاین صفات سعی در بالا بردن سطح فکرشان از مادیات و فرورفتن در اندیشهها و عقاید درونی خود نمودند در مجموع از مظاهرمادی فاصله گرفته و غرق در اندیشههای درونی خود گشتند به همین خاطر آنها رامغرقین تلقی نمودن، آنها در غربتشان نسبت به گذشته عشق میورزیدند اشتیاق به گذشته بزرگترین عامل تأملگرایی آنها گردید(همان:۱۱۷)
مهاجرت کنندگان در آن سرزمینهای دور ادبیاتی را به وجود آوردند که تعبیری از احساساتشان بود و شعری را میسرودند که در آن عواطف و احساسات و تجاربشان را به تصویر میکشیدند ودر آن از غربتشان و شوقشان به وطن سخن میگفتند و همچنین در آن به بیان درد و رنج و بیان تلخیهای زندگیشان میپرداختند(خفاجی؛بی تا:۱۳/۲۱).
۳-۱-۵-۲گرایشهای ادبی مهجر
اینها با دو گروه مشخص کار خود را ادامه دادند
۱-گروهی که در امریکای شمالی بودند و انجمنی به نام «الرابطه القلمیه» به سرپرستی جبران خلیل جبران در ۲۰ آبریل/نیسان ۱۹۲۰ بوجود آوردند(خفاجی؛بی تا:۳/۲۴)
۲-گروه دیگر را شاعر مهجر میشال معلوف در آمریکای جنوبی به نام (العصبه الاندلیسه) بوجود آوردند.(خفاجی؛بی تا:۳/۲۷)ادبیات مهجر منجر به دمیدن روح تازهای در سبک بیان و زاویه دید دیگر ادیبان گردیده، این نوع ادبیات به دنبال پرداختن به مسائل لفظی و به دور از واقعیتهای اجتماعی نبوده. ادبای مهجر توانستند پلی بین زندگی و ادبیات بزنند و ادبیات را به خدمت زندگی فردی و جمعی درآورند(سراج؛۹۵:۱۹۵۵)
ادبای مهجر که به دو گروه مهجر شمالی و جنوبی تقسیم میشوند. گروهی به آمریکای شمالی رفتند و گروهی به برزیل. هریک از این گروه ها ویژگیهای دارند»: با اینکه تعداد افراد مهجر شمالی کم تر بوده است ولی تأثیر آنها بر ادب عرب بسیار عمیق بود. اینها هم در حیث افق دید و هم احساس و توجه به مسائل انسانی در شعرو ادبیات و رابطهی آن با زندگی بشری، عمیق تر میاندیشیدند. اما وجه غالب در ادبیات مهجر جنوبی، حفظ سنتهای ادبی قدیم و گرایش به مسائل لفظی، قواعد زبانی، عروض و بلاغت بود(ناعوری؛بی تا:۱۹)
در مهجر شمالی، افرادی چون جبران خلیل جبران، میخائل نعیمه، ایلیا ابوماضی، نسیب عریضه، رشید ابوب، عبدالمسیح حداد، ندر، حداد، امین الریحانی، امین مشرق، مسعود سماحه و نعمه الحاج بودند. ریاست آنها را جبران خلیل به عهده داشت، اعضای انجمن بیشتر در پی نشر ارزشهای انسانی، گرایشهای قومی، رنج بشری و مباحث اجتماعی بودهاند . اینها از منابعی تغذیه میکردند که عبارت بودند: ازفرهنگ مسیحی و فلسفه و ادیان شرقی، فرهنگ غرب.(ادبیات و فلسفه غرب) و تجربه مهاجرت که موجب وسعت افق دید
و زندگی آنها شده و به نوبه خود اشتیاق و دل مشغولی به وطن را برای آنها در پی داشت همچنین فرهنگ عربی که عامل اتحاد بین آنها بوده است(الاشتر؛۲۴:۱۹۸۳)
۳-۱-۶ سبک جبران
جبران خلیل جبران بزرگترین شخصیت ادبیات عرب در دهه های سوم قرن معاصرمیباشد، شخصیت وی آمیختهای ازحکیم، انقلابی و شاعر میباشد(جیوشی؛بی تا:۱۳۰)
وی در میان نویسندگان معاصر دارای سبک خاصی بوده که به آن سبک جبرانی یا انشاء جبرانی میگفتند این اصطلاح در نیمه اول قرن بیستم فراوان به چشم میخورد که منسوب به جبران است. او خود رئیس مکتب تجددگرا در ادبیات مهجر و تأثیر گذار در جریانهای پاگیری است که به این سبک منسوب است.
سبک جبرانی با خیال لطیف و عبارت ساده و آهنگین، جنبشی در جهان عرب ایجاد نمود و به سرعت در شرق عربی رواج یافت(الاشتر؛۶۲:۱۹۸۳)
انشاء جبران همانند چشمهای گوارا جاری است و با آهنگش افسون میکند و چشم را با رنگهای زیبایش به خود خیره میکند و اینچنین شد که جبران رهبر ادب مهجر شد(فاخوری؛۱۰۹۷:۱۳۷۷)
مارون عبود از شاعران برجسته معاصر درباره او چنین میگوید:«جبران» شاعر، نویسنده، ادیب، فیلسوف و بنیانگذار قصه جدید در لبنان، خالق ادبیات لبنانی و شرقی است. موسیقی او از چشمهها و رودهای ماست و قلم او از قوس و قزح لبنان است. جبران بوجودآورنده مکتب رمانتیسم و سمبولیسم است(عبود؛۵۵۳-۵۵۱:۱۹۸۶).
چنان که درمقاله لکم لغتکم ولی لغتی آمده است« لکم من اللغته العربیه ماشئتم ولی منها ما یوافق أفکاری و عواطفی». . .
«لکم منها الألفاظ و ترتیبها، ولی منها ما تومی ء الیه الألفاظ و لاتلسمه و یصبو الیه الترتیب ولایبلغه»
لکم منها جثث محنَّطه بارده جامده، تحسبونها الکل و بالکل. ولی منها أجساد لاقیمه لها بذاتها، بل کل قیمتها بالروح التی تحلُّ فیها.(انطوان؛۹۳:۱۴۱۴)
لکم منها العروض و التفاعیل و القوافی، . . لکم من لغتکم« البدیع» و «البیان»و «المنطق» و لی من لغتی نظره فی عین المغلوب و دمعه فی جفن المشتاق، وابتسامه»( همان؛ ۹۴)
. وی در پی آن است که زبان را از قید و بند صرف ونحو و قالبهای عروض رها سازد. بنابرین او نیز همچون دیگر ادبای مهجر به رهایی زبان از قید و بند ظاهری و صوری و تجدید سبک زبانی بدون خارج شدن از قواعد زبان فرا میخواند
نویسندگان انجمن رابطهی قلمیه دارای سبک و رویکرد فکری خاصی بودند. آنها در فن نویسندگی دارای ویژگیهای زیر بودند.
۱-نثر رمانتیک بیان گر تجارب تلخ آنها بود ارتباط عمیقی با دل و جان داشت این نثر با بیان صادقانه درد و رنجهای روحی و روانی آنها را در دیار غربت در قالب اشتیاق به وطن بیان مینمود.
۲- نثر مهجر بطور کلی به گونهای بود آنها بر قوانین میشوریدند و نسبت به قدیم و از بین بردن شکل بیان سنتی سر به شورش برمی داشتند البته برخیها راه میانه را در پیش میگرفتند نه بطور کامل به سنتهای قدیم رو میآوردند نه اینکه بطور کامل از آن پیروی میکردند
۳- آرمانگرایی مسیحی؛ نثری است که واقعیات را میپذیرد ولی میخواهد دنیای متفاوتی را برای خود بنا کند دنیای آنها همان دنیای مسیح است: ملکوت آسمان و راه رسیدن به آن هم راه مسیح یعنی محبت
۴- التزام و تعهد، بیشتر نویسندگان الرابطه القلمیه به این مبانی پایبند بودند
۵- نوآوری و ابتکار؛ارتباط آنها با فرهنگهای غربی و ضعف ارتباط آنها با سنتهای ادبی کلاسیک عرب در اندیشه، تخیل وبیان باعث شد که دست به نوآوری زنند( الاشتر؛۲۲۳-۲۲۸:۱۹۸۳)
نکات قابل توجه جبران در تأثیرگذاری بر ادبیات معاصر به شرح ذیل میباشد
۳-۱-۷ جبران و رمانتیسم
ابتدا اینکه آثارعربی جبران جریان رمانتیک را در ادبیات بوجود آوردشیوهی او نسل معاصر را تحت تأثیر خود قرار داد. در حقیقت جبران و هم قلمان او یعنی رابطه قلمیه در مهجر شمالی نخستین مدرسهی رمانتیک را تأسیس کردند. تأثیر جبران در بقیهی شعرای رابطهی به نسبت بقیهی نقادان فراوان بود زیرا حضائص بیشتری از رمانتیک را در برداشت خصوصا از لحاظ گرایش و مجذوب شدن طبیعت.
در این زمینه جبران آراء و نظریات انقلابی ادبی نعیمه و اصرارش بر ضرورت ایجاد تغییر در ادبیات را یاری نمود.(جیوشی؛ بی تا: ۱۳۱)
رمانتیسم بیش از اینکه یک جریان ادبی و هنری باشد، مرحلهای از حساسیت اروپایی است که نخست در اواخرقرن هجدهم در انگلستان با ویلیام بلیک، ورد زورث، کالریج و در آلمان با گوته، شیلر و در قرن نوزدهم در فرانسه با ویکتورهوگو، شاتوبریان و لامارتین ظاهر شد. رمانتیسم در اصل یک جنبش مطلقاً انقلابی است و شعارهای آن همان سخنان فلسفی و سیاسی است که تقریبا همه آنها در عصر روشنگری مطرح شده است مثل: بیان آزاد حساسیتهای انسان و تأیید حقوق فردی.(سید حسینی ؛۱۶۱:۱۳۷۱)
رمانتیسم در حقیقت یک نوع عکس العمل در برابرمکتب کلاسیسم بود. در مقایسه این دو مکتب باید گفت:
۱-کلاسیکها بیشتر ایده آلیست هستند؛ یعنی در هنر میخواهند فقط زیبایی و خوبی را شرح و بیان کنند و حال آن که رمانتیکها میکوشند گذشته از زیبایی، زشتی وبدی را هم نشان دهند
۲-کلاسیکها عقل را اساس شعر کلاسیک میدانند و حال آن که رمانتیکها بیشتر پای بند احساس و خیال پردازیاند
۳-کلاسیکها تیپ و الهام آثار خویش را از هنرمندان یونان و رم قدیم میگیرند و حال آن که رمانتیکها از ادبیات مسیحی قرون وسطی و رنسانس و افسانههای ملی کشور خویش الهام میگیرند
کلاسیکها بیشترطرفدار وضوح و قاطعیتاند و رمانتیکها پای بند جلال و رنگ و منظره ۴-
۵- برنامه رمانتیکها برنامه مبارزه است و روش آنها به کلی منفی است(همان؛۱۷۸-۱۷۹)
فرم در حال بارگذاری ...