لاهیجی می گوید: «هـای هو اشـاره به مغایرت تعیّنـات ظهـور و بطـون و غیب و شهـادت است کـه بـه واسطه ی خطّ برزخ موجب تغایر ما و من و تو و او گشته و کثرات وهمی نموده شده و به دو چشم «های هو» که اشارت به آن دو مفهوم من و او و طالب و مطلوب و کثرت و وحدت است».[۱۳۰۵]
های هویت
«ز خـطّ وهمــی هــای هــویت دو چشمی می شـود در وقت رؤیت»
همان، بیت ۲۹۹، ص ۱۹۴
از دیدگاه لاهیجی، های هویت تعیّن ذات مطلقه است. «دو چشمی های هویت، نمود غیریت وحدت و کثرت است که توسط صفات حاصل گشته و فی الحقیقه، کثرت، نمودی بیش نیست».[۱۳۰۶]
هو
« انـانیّـت بــود حـقّ را ســزاوار که هو غیب است و غایب وهم و پندار»
شرح گلشن راز، بیت ۴۴۶ ، ص ۳۱۷
لاهیجی معتقد است که هو، به غیب اطلاق می شود، چون «هو» در اصطلاح، اعتبار ذات است به حسب غیبت و نایافت و غایب و وهم و پندار، و حق حاضر است.[۱۳۰۷]
دکتر سجّادی می گوید: «هو، کنایه از غیب مطلق و همچنین یکی از اسماء ذات است».[۱۳۰۸]
هویّت
«ز خـطّ وهمــی هــای هـــویت دو چشمـی مـی شـود در وقت رؤیت»
همان، بیت ۲۹۹، ص ۱۹۴
از نظر لاهیجی «هویّت، به ذات حق تعالی اطلاق می گردد به اعتبار لاتعیّن و به این اعتبار، ذات مسمّا به هو است. و در مرتبه ی هویّت، انطماس جمیع تعیّنات حسیّ و خیالی و عقلی است و از هویّت تعبیر جز به صفات سلبی نمی توان کرد و چنان که ذات به اعتبار انتفای نسب و تعیّن، اقتضای خفا و بطون می نماید و به اسم الباطن موصوف است، از حیث انتشار نسب و اضافات اقتضای بروز و ظهور می کند و مخصوص به اسم الظاهر می گردد و ظهور و بطون در حقیقت متّحدند».[۱۳۰۹]
دکتر سجّادی نیز معتقد است که مراد از هویّت، ذات مطلق است. هنگامی که وجود به صورت مطلق اعتبار شود، نه به شرط شیء و نه به شرط لاشیء، در واقع همان هویّت ساریه است.[۱۳۱۰]
۲-۳۰. «ی»
یار
« شرابی خور که جامش روی یار است پیـالـه چشـم مست بــاده خـوار است»
شرح گلشن راز ، بیت ۸۱۳، ص ۵۱۰
مراد شاعر در این بیت از یار، محبوب حقیقی است؛ چرا که مستی و بی خودی سالکان و عاشقان راه الی الله از باده ی تجلّی جمال اوست که چون جمال او را مشاهده می نمایند، سکر و دهشت و حیرت بر عاشق مستولی می گردد.[۱۳۱۱]
دکتر سجّادی معتقد است که مراد از یار عالم شهود است؛ یعنی به مشاهده ی ذات خداوند یگانه اطلاق می گردد.[۱۳۱۲]
یقین
«کلام حـقّ همـی نـاطـق بـدین است کـه بـاطل دیـدن از ضعف یقیـن است»
همان، بیت۲۳۶، ص۱۵۶
«چو عارف بـا یقیـن خـویش پیـوست رسیـده گشت مغـز و پوست بشکست»
همان، بیت۳۵۷، ص۲۵۳
قشیری گوید: این لفظ اشاره به آن است که یقین اکتسابی نیست.[۱۳۱۳]
اقوال عرفا
«ابو عبداللّه انطاکی گوید: اندکی یقین چون به دل رسد دل را پر از نور کند و شک ها از دل ببرد و دل را پر از شکر گرداند و خوف، از خدای تعالی عزّ و علا….سهل گوید: ابتداء یقین مکاشفه بود و از بهر این گفته اند بزرگان « لو کشف الغطاء ما ازددت یقیناً » و پس از آن معاینت و مشاهدت…. بعضی از پیران گفته اند که اوّل مقامات، معرفت است پس یقین، پس تصدیق، پس اخلاص، پس شهادت، پس طاعت و ایمان نامی است که بر این همه افتد. …. عامر بن عبدالقیس گوید: یقین دیدن چیزها بود به قوّت ایمان. … جنید گوید: از سری شنیدم که او را پرسیدند از یقین گفت: آرام گرفتن بود آن گاه که واردات اندر دلت آید از آن که یقین بدانسته باشی که حرکت تو هیچ منفعت نکند در آن تو را و هر چه بر تو قضا کردند از تو باز ندارند. …. ابوبکر ورّاق گوید: یقین بر سه وجه باشد: یقین خبر، یقین دلالت و یقین مشاهدت ».[۱۳۱۴]
هجویری یقین را به سه دسته تقسیم کرده است که عبارتند از:
۱- علم الیقین ۲- عین الیقین ۳- حقّ الیقین
۱- علم الیقین: علم معاملات به احکام و اوامر است و این درجه ی حکماست به حکم استقامتشان بر احکام امور.
۲- عین الیقین: علم به حال نزع و وقت بیرون رفتن از دنیا (مرگ) و این مقام عارفان است به حکم استعدادشان برای مرگ.
۳- حق الیقین: علم به کشف رؤیت اندر بهشت و کیفیت اهل آن به معاینه و این فنا گاه دوستان است به حکم اعراضشان از کل موجودات.
علم الیقین با مجاهدت، عین الیقین با مؤانست و حق الیقین با مشاهدت به دست آید و اوّلی ویژه ی عام، دومی خاص و سومی خاصّ الخاصّ است.[۱۳۱۵]
ابو نصر سراج می گوید که خداوند در بسیاری از جاهای قرآن کریم یقین را به کار برده است و آن را سه نوع دانسته است: علم الیقین (یقین دانشی)، عین الیقین (یقین بینشی) و حقّ الیقین (یقین آمیزشی).
یقین عبارت است از کشف و کشف بر سه گونه می باشد:
این که با چشم سر، روز قیامت و رستاخیز را ببینی.
با چشم دل حقایق ایمان را دریابی با یقین کامل بی چون و چرا.
پی بردن به آیات و نشانه های حق تعالی با امور شگفت آور پیامبران و کرامات و سخنـان بزرگـان و
اهل دل.[۱۳۱۶]
در خلاصه ی شرح تعرّف آمده است: «ابوالحسین نوری (رحمه اللّه علیه) گفت: یقین مشاهدت است. …. شیخ ابن عطا گفت که: یقین آن است که معارضت از وی زایل گردد بر دوام وقت. …. باز شیخ ذوالنـون گفت که: آن چه چشم سر ببیند آن را علم خوانند و آن چه دل ببیند آن را یقین خوانند».[۱۳۱۷]
علم یقین به ظهور نور حقیقت در حالت کشف استار بشریت، به شهادت وجد و ذوق، نه به دلالت عقل و نقل اطلاق می شود و تا هنگامی که این نور در حجاب قرار گیرد به آن نور ایمان گویند، امّا زمانی که از حجاب بیرون آید آن را نور یقین خوانند و نور یقین گاه گاهی لامع می شود در حدیث است که « الایمان ثابت و الیقین خطرات ».[۱۳۱۸]
حقّ الیقین
قشیری می گوید: «این عبارتی است از علم های آشکارا، [و حقّ الیقین نفس باشد]، و حق ّالیقین بر
نعت عیان بود. و حقّ الیقین خداوندان معرفت را بود».[۱۳۱۹]
هجویری معتقد است که: «حقّ الیقین علم به کشف رؤیت اندر بهشت و کیفیّت اهل آن به معاینه. حقّ الیقین فناگاه دوستان به حکم اعراضشان از کلّ موجودات و حقّ الیقین به مشاهدت بود و حقّ الیقین خاصّ الخاصّ است».[۱۳۲۰]
نظرات این دو عـارف بزرگـوار، راجع به «حقّ الیقین» با یکدیگر مشـابه است و هـر دو معتقدند کـه،
حقّ الیقین علمی آشکار است که در بهشت، خداوندان معرفت، حقّ را مشاهده خواهند نمود.
فهرست ها
فهرست آیات قرآن
۱- «اخاف ان یاکله الذّئب». ص ۱۶۰
۲- «افلا ینظرون الی الابل کیف خلقت». ص ۲۴۳
فرم در حال بارگذاری ...