پنجرهها بازند / شعر ناتمامم را باد میبرد / به دور دستی که نمیدانم کجاست؟ / باز هم شعر میگوید / «کاش / باران بگیرد!».(همان:۱۳)
یک جلوش تا بی نهایت…
آفتاب را به باران، / باران را به سینههای سوخته / وام میدهد / یک با یک برابر است… / دیر میفهمند! / انگشتانم را آینه میکنم. (همان:۱۴)
هوای بهاری
عطر تازهی نارنج / با گلهای تمشک میخواند / وقتی بوتههای چای / از خواب زمستانی / چشم وامیکنند / مادرم / شاخهای از شمشاد / بر درگاه خانه میآویزد / و در هوای بهاری / به نیایش گل / بر میخیزد. (همان:۱۵)
تسبیح فرشتگان
در همین دورِ نزدیک / یا نزدیکِ دور، / خانهای دارم گالی پوش / پنجرهای با بوی باران / و دیواری شبیه باد بهاران / دروازهاش / به شعر وا میشود / و آسمان / به تسبیح فرشتگان / شناور است …/ این را / درختان باغچهام / میگویند!(همان:۱۶)
مثل همیشه
«به پرندهی آبی، برادر شهیدم فریبرز»
لبخند / لبخند / لبخند / مثل همیشه / پیشانیات نبود / ببوسم / به چشمم آمد / تن پوشی از گل / نشکفته / بی ستاره / در ستاره باران بارانیترین شب سنگر / و پارچهای از ماه / دست آویز روزگار / مثل همیشه / جورابهایم سیاه بود و / سفید، / سرما را دوست نداشتی / به خود آمدم، / پیشانیات نبود / ببوسم، / گلویت را بوسیدم / شعری شد … (همان:۱۸)
نیایش
به گل قیامتی داد / یا حیّ یا قیّوم! / و به دریا مکاشفهای / برگی از گل / و قطرهای از دریا / همین! سهم ما! / وقتی سپیده رسید / گفتم : شکر / تا ستارهها بیایند / بازهم شکر نفس میکشم / با برگی از گل / و قطرهای از دریا که در سفره دارم / یا حیّ یا قیّوم. (همان:۱۹)
آرزو
«به پسرم نیما»
نگاه معصومت را / مینویسم / زندگی / در دنیای اسباب بازیات خلاصه میشود / اما / سقف آرزو / هر آینه بلند است.(همان:۲۱)
غریبی
سوار بر – ابر / پرندهی زخمی عشق / تا نهایت آفتاب / لحظه شماری میکند / همسایهها نگرانند، / خوبیها / آسمانیاند / کوچههای امروزی / غریبی میکنند.(همان:۲۲)
پریشانی
در دود آبادی خوابیدهام / که دلشان کینه ندارد، / خاطرات پریشان را / به ماه میآویزم، فردا آسمان / خواهد خندید. (همان:۲۳)
شرقی آواز
آوازهای شرقی / حنجرهای میخواهد / به وسعت تارهای ابریشمی شبنم. (همان:۲۴)
شبانه
در ابتدای شبانهها / ای دوست! / یادت ستارهای ست / در آسمان خالی بخت من / و من - /شرقیترین ترانهی «حافظ» را/در آستان عشق / به نام نازنین تو میخوانم، شاید آرامشی بیابد/دیوانهی همیشگیام؛ /این دل.(همان:۲۵)
لبخند سفید
سوار بر اتوبوس / کجا؟ نمیدانم! / انگشت به دندان زیادند، یکی به آینه میخندد / و دیگری دل به سراب میدهد / آسمان / دریایی ست، / میتوان آبی بود / حباب و لبخند سفید / کفی بر آب و / حکایت روزگار!(همان:۲۶)
اطلسی
خانهام / بوی نم کاغذ میدهد / و بوی کتابهای شعر دریا / جنگل / و باران / با من بخوانید! / اطلسیها خوش اقبال ترند / یا شاعری که با عطر ترِکلمات / به جهان لبخند میزند؟(همان:۲۷)
گل فروش
هنوز هم میگویم / چشم نداری. / ببینی! / دنیا گل فروش بدی نیست؛ / هنوز هم / با دستمال کوچک گلدار یادگاری / چشمان خیسم را پاک میکنم!(همان:۲۸)
پلک فرشته
سر میگردانم/ و نگاهت را دریغ/ همسایهی همیشگیام!؟ / گناهِ من نیست/ شعر را خداداد، عطر چایِ بارانی/ و بوی برنج ستاره را/ نیز! / باران/ عاشقم کرد/ اخمهایم را وا کن/ همسایه! / دیشب / از پلکهای فرشتگان/ یک سبد سلام/ چیدهام/ برای تو! (همان:۲۹)
مکاشفههای کوچک
از نردبان شعر/ بالا نمیروم، / مگر/ به زیارت آفتاب/ ماه را پاره نمیکنم، / غروب/ تماشایی است/ روز/ فریاد بلند بیداری ست/ و شب/ کمی از سکوت تو/ به گاه شکوه! بوتههای چای/ در انتظار باران/ و باران/ آن سوی نیایشهاست، / در تب تندِ تابستان! / کسی به کسی نیست، / همسایه به همسایه/ کوچه به کوچه/ خانه به خانه، غریبی درختی شده است! (همان:۳۱)
رویش
بیکران سینهام درخشم پاییز است/آه، ای بوی بهاری/تازه در باران/ شوق رویش را/ نثارم کن! (همان:۳۳)
خیره به ماه
نمیدانم/ از کدام مغازه/ این دل سنگ را خریدهای؟ /دنیا همین است؛ هر روز دلها/ سنگین، سنگین/ رژه میروند/ و چشمهای رو سیاه/ شرمگینتر/ به ماه خیره میشوند. (همان:۳۴)
دلتنگی
دیشب صدایت کردم نبودی، / دلتنگ بودم/ دریا مرا میشناسد/ ستاره مرا میفهمد/ این روزها/ دنیا/ با من است/ دریغا، تو نیستی! (همان:۳۵)
همسایهی بی سایه
بهار؛ / سبزپوشِ شکوفهی شیدا/ و تابستان؛ حنابندان میوهها/ زمستان؛ / دفتری با آبی نقطههای بارانی/ و خطهای بی لک/ دل به پاییز میدهم، / برگ ریز برگهای بهارانی که میرود؛ برگ ریز روزان سفید/ خاکستری، / سیاه/ آفتابِ همیشگی/ با تلنگری میآید، غرورم را میشکنم/ از هر چه همسایهی بی سایه/ بدم میآید! (همان:۳۷)
سلام
سلام! / تمامِ من این است، / شعر مینویسم/ با غربتی سرشار/ از حضور باران/ و آفتاب/ و بوی خوش خدا/ همین را میشناسم؛ / به شعر که میزنم، / دلم شکسته نیست! (همان:۳۸)
اعتراف
نه کم رنگ میشود،/ نه سنگ/بعد از ما/زیباتر از سکوت/میدرخشد/ به ریشهها،/ همیشهها …(همان:۳۹)
صبح نیامده
مثل گیاهان گریه میکنم/ ترانهام/ لبالب از ابر بهار است/ دلم میگیرد/ وقتی شکوفهای/ در زمستان میلرزد/ و تو/ پا روی پا میگذاری و/ میخندی/ سلام را نمیشناسد! / سنگ میفروشند؛ جای آینه/ و گلهای کاغذی/ جای بابونه و آویشن/ پا مالههای کودکیام را/ نروبید! / زیباترین شعر/ خاطراتی است که میماند/ شانهای بیاورید/ برای پریشانیِ گیسوانش/ میترسم/ صبح نیامده بمیرم.(همان:۴۰)
ناگهان صبح
دیشب هوا بارانی بود/ و چشمانت تشنه خورشید/ ناگهان/ صبح! / و چتر همسایه/ با لبخندی دوباره/ به ماه خندید! (همان:۴۲)
شور عشق
عشق را نوشتم/ بی آنکه بدانم/ شور بهاری با من/ و رنگین کمانی با هفده رنگ/بر پیشانی/ کلمات/ زیبا شدند/به عشق/ و گلها/ هنوز/ تازهاند! (همان:۴۳)
بلوغ
فرم در حال بارگذاری ...