(الفا خوری، ۱۳۶۷، ص۲۱-۲۰)
جنبه دیگر این که:
غالباً بیان میشود که بنای سازمان فلسفی هند بر موضوع «آتمن» و «برهمن» استوار است. این دو اصطلاح در «اوپانیشادها» مفهوم ثابتی ندارد. به طور کلی «آتمن» بر روح جزئی و «برهمن» بر علت اولای موجودات عالم اطلاق میشود. نکتهای که درباره دو اصطلاح شایسته توجه است که گر چه مفهوم آنها در اصل مختلف است. و یکی بر عالم درونی نفسانی اشاره دارد و دیگری بر اصلی که وجود عالم عینی ار توجیه میکند، در طول زمان هر دو در معنی اشتراک یافتند و به مفهوم اصل و حقیقت ابدی جهان هستی به کار رفتند. مفهوم روح نتیجه دروننگری بود، و متفکران اوپانیشادی معتقدند که حقایق خارجی و حقایق نفسانی، یا عالم بیرون و عالم درون، باید دقیقاً و عیناً با هم مطابق و یکسان باشند، و بدین سان امری که تنها یک اصل نفسانی بود با حقایق عالم خارج یکی شناخته شد. این جریان فکری با نظریۀ دیگری، که عالم محسوس را از یک اصل صادر و منبعث میدانست، همراه شده و این اصل واحد برهمن بود که با آتمن یکی شناخته میشد. بنابراین، دو جریان فکری مستقل به هم پیوست، و راه را برای ظهور یک نوع توحید گرایی اید آلیستی (idealistic manism)، که تا این زمان همواره خاصیّت مشخّصه فلسفه هند بوده است، هموار کرد. (م.م.شریف، ۱۳۶۲، ص۲۸)
قانون دیگری که هندوان به آن قائل بودند عبارت بود از:
قانون کارما (عمل=Karma)، که بر چگونگی تولد مقدر پس از هر بار مرگ حاکم است و این بدین معناست که هیچ امری در عالم نفسانی و اخلاقی بدون علّت روی نمیدهد. امّا قبول این حقیقت که امور نفسانی و اخلاقی معلول عوامل قبلی میباشند، چگونگی عمل کردن علل و عوامل نفسانی را، بدان سان که مورد اعتقاد است، توجیه نمیکند؛ زیرا این امر آشکارا غیر قابل اثبات است و صورتی شاعرانه دارد. (م.م.شریف، ۱۳۶۲، ص۳۱)
۱-۲-۱-۱-تناسخ و قانون کارما در قرآن
« قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَأَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَى خُرُوجٍ مِّن سَبِیلٍ» ( غافر آیه ۱۱)
«آنها میگویند پروردگارا! ما را دوبار میراندی و دوبار زنده کردی، اکنون به گناهان خود معترفیم، آیا راهی برای خارجشدن (از دوزخ) وجود دارد؟!»
منظور از دوبار میراندن، مرگ در پایان عمر و مرگ در پایان برزخ است، و منظور از دوبار احیاء ، احیای برزخی و احیای در قیامت است.
در اینجا این سؤال پیش میآید که ما غیر از این دو حیات، حیات سومی هم در این دنیا داریم و مرگی هم قبل از ورود در این دنیا داشتیم. چرا که قبلاً موجود مردهای بودیم، به این ترتیب سه حیات و مرگ میشود.
پاسخ این سؤال با دقت در خود آیه روشن میشود، زیرا مرگ قبل از حیات دنیا موت است نه اماه یعنی میراندن و اما حیات در این دنیا گرچه مصداق احیاء است ولی قرآن در آیه فوق به این جهت به آن اشاره کرده است که این احیا چندان مایه عبرت برای کافران نبوده، آنچه که باعث بیداری و اعتراف آنها به گناه شده نخست حیات برزخی است و سپس حیات در رستاخیز.
در بعضی از تفاسیر منظور از مرگ نخستین را مرگ قبل از وجود انسان در دنیا دانستهاند، چرا که قبلا خاک بود، بنابراین زندگی اول نیز زندگی این دنیا میشود، و مرگ دوم در پایان این جهان است، و حیات دوم در رستاخیز. کسانی که این تفسیر را برگزیدهاند به آیه ۲۸ سوره بقره استدلال کردهاند که میگوید:
« کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَکُنتُمْ أَمْوَاتاً فَأَحْیَاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»
چگونه به خدا کافرمیشوید در حالی که شما مرده بودید، و شما را زنده کرد، سپس میمیراند، بار دیگر زنده میکند، سپس به سوی او بازمیگردید.»
ولی آیه مورد بحث سخن از دو « اماه» به معنی میراندن میگوید در حالی که در آیه سوره بقره یک «موت»و یک « اماه». اما هدف از آوردن این آیه و تفسیر آن این است که بعی از طرفداران تناسخ خواستهاند از این آیه برای زندگی و مرگ تکراری انسانها و بازگشت ارواح به بدنهای جدید در این دنیا استدلال کنند، در حالی که آیه فوق یکی از دلایل زنده نفی تناسخ است، زیرا مرگ و حیات را منحصر در دو قسمت میکند، ولی طرفداران عقیده تناسخ خبر از مرگ و حیاتهای متعددو متوالی میدهند و معتقدند یک انسان ممکن است چند بار در کالبدهای جدید حلول کند و به این دنیا باز گردد. (طباطبایی، ۱۳۶۶، ج۱۵؛ ص ۴۳)
۱-۲-۱-۲-تناسخ و قانون کارما
تناسخ به معنای نقل مکان روح از جسم یک مرده به جسمی دیگر و از یک زندگی به زندگی دیگر و تکرار آن است. این عقیده از گذشته بسیار دور تا امروز در تمامی اقوام و ادیان از جمله مصر باستان، یونان باستان، تمدنهای بین النهرین، هند، شرق دور و … به نوعی وجود داشته است. لکن تناسخ به معنای اخص آن با هندوان و فلسفه هندوئیسم و شاخهها آن، ریشههای عمیق دارد. این استحاله فکری و مذهبی در سیستم کاست (طبقات بسته اجتماعی) نقش مهمی ایفا کرد و عاقبت دو عقیده مهم و اساسی در جامعه هند پیدا شد که به تدریج دو پایه اساسی فلسفه هندوئیسم تبدیل شد. یکی عقیده به تناسخ یا انتقال “ارواح (Transmigration)” است که هندوان آن را “سمساره (سامسار samsara)” مینامند و دومی اصل (علت و معلولی تناسخ یا قانون کارما Karma) است.
به عقیده و نظریه اول هندوان، روح هر انسانی (به جز ارواح پاک و متعالی که پس از مرگ یکسره و مستقیم به برهما (خدای بزرگ) میپیوندند و به سعادت جاودان میرسند و یا ارواح ناپاک، پست، شریر و شقی که یکسره به درکات دوزخ سرنگون میشوند ) پس از مرگ در جسم موجود زنده دیگری به این جهان باز میگردد. عقیده تناسخ تنها به انتقال روح در بین آدمیان بسنده نمیکند، بلکه طبق این عقیده روح آدمی بسته به درجه تعالی، پستی، ممکن است به صورت انسانی خوب و یا شریر و یا در کالبد خوک و سگ و دیگر جانوران به این جهان بازگردد، تا تعالی پذیرد و به بهشت رود یا تنزل پیدا کند و به دوزخ افکنده شود.
نظریه یا عقیده دوم قانون علت و معلولی تناسخ یا کارما است که انتقال روح را از کالبدی به کالبد دیگر بیان میکند. بنابر قانون کارما، رفتار و گفتار و کردار آدمی نوع حیات بعدی و کالبد آتی او را تعیین میکند. قانون کارما نیز ریشه در اعتقادات اقوام قبلی آریائیان دارد و اولین نشانههای آن را میتوان در فلسفه اوپانیشادها دید.
در عقیده تناسخ و قانون اعلی آن یعنی کارما، روز داوری، توبه و انابه، شفاعت، ثواب و عقاب، عفو و رحمت پروردگار جایی ندارد. ارواح آدمیان در یک دور و تسلسل بیپایان از جسمی به جسم دیگر نقل مکان میکنند و در حیاتهای گوناگون زجر و شکنجه میبینند. بخش کوچکی از آنها که متعلق به طبقات بالای اجتماع هستند معمولاً در زندگیهای متعدد به نیکی مطلق میرسند و به برهما میپیوندند امّا بیشتر ارواح در زیر فشار فقر و بدبختیهای متوالی و پایان ناپذیر، در هر دوره زندگی تنزل پیدا میکنند و آن قدر در راه شقاوت پیش میروند تا عاقبت به قعر جهنم سرنگون میشوند.
قانون “کارما- کرمه” (کردار من) بیان کننده کیفیت حیات بعدی است و خلاصه این که گفتار، کردار و پندار هر فرد، موجب نتیجهها و سبب اموری هستند که سرنوشت حیات بعدی او را تعیین میکنند. (چرخهای از علت و معلولهای رفتااری که باعث میشوند، فرد در قالب شخصیتهای متفاوت، متناسب با حیات قبلی خود، ظهور کند.)
(جان بیناس، ۱۳۸۶، ص۱۵۵)
در هند این عقیده به عنوان یک اصل مسلم پذیرفته شده است (بنا به عقیده هندوان، روح انسان هنگام مرگ و در همه احوال، جز در حالتی که روح در مقام اعلی با “براهما” وحدت تمام حاصل میکند، و به کالبد و یا جسم دیگری انتقال مییابد و یک سلسله تولد و تجدید حیات را طی میکند. پس از هر تولد و زندگی دوباره نیز، بار دیگر روح به بدنی دیگر حلول میکند. چنین تولدهایی ممکن است بیانتها باشند و تا ابد ادامه یابند.
این گردش دولاب گونهی روح را در اصطلاح «کارما- کرمه» گویند. اگر روح به بدن طبقه پست ترهم که «پاریا» است حلول کند باید در تهذیب نفس باشد تا پس از مرگ، روح او به بدن بالاتر حلول میکند.
در گردونه کرمه یا کارما، هرذی روحی تابع این قانون است. بنابراین، انسان مسئول نیک و بد اعمال خویش است. پس تنها ضمانت اجرایی برای خوب بودن یا نبودن انسان در دین هندو، (سمسار یا قانون کرمه) است و همین، باعث دغدغهی خاطر برای پیروان این دین شده است. از آنجا که کردار، گفتار و پندار هر کس زندگی بعدی او را رقم میزنند، پس نجات او از سرگردانی و خلاصی از هر گونه تناسخ بعدی، جز از راه کشتن خواهشهای نفسانی و پرهیز از لذات این دنیا میسر نیست. (آریا، ۱۳۷۷، ص۵۴-۴۷)
۱-۲-۱-۳-ریشه تفکرات فلسفی و دینی در هند
در مورد هند، تا پیش از هجوم آریائیها هزاره دوم ق.م، اطلاع چندانی از عقاید و ادیان مردمان بومی آنجا در دسترس نیست و برخی از مورخان همچون «جان بیناس» و «ویل دورانت» حدس میزنند که شاید برخی عقاید خاص ادیان آریایی هندی، در سایر اقوام آریایی یافت نمیشود، مثل همین عقیده تناسخ و قانون کرمه و از هندوان بومی آنجا نشأت گرفته باشد.
دوره پس از هجوم آریاییها و پیدایش اولین چهار کتاب مقدسی که به نام «وداها» معروفند، دورهای که دارای اهمیت تاریخی است. ویل دورانت در کتاب تاریخ تمدن خود میگوید: «در این وداها نیز شاهدیم به این که درباره عالم مردگان و زندگی پس از مرگ بحث شده، هیچ نشانی از تناسخ نیست. وی میگوید تا پیش از اوپانیشادها، آریاییهای هند، همچون آریائیهای ایران، به جای تناسخ به طور ساده، به طور شخصی اعتقاد داشتند.»
(ویل دورانت، ۱۳۵۸، ۴۶)
در «ریگ ودا» از شخصی سخن رفته به نام “یاما"، یعنی انسان نخستین، که پس از مرگ، خدای مردگان شده و بر عالم اموات حکومت میکند آریاییها این وجود روحانی را ستایش کرده و به نیکی یاد میکنند و به نام او اجساد مردگان را بر روی تودههای هیزم نهاده و با خواندن سرودهای دینی، میسوزاندهاند.
در سرودههای “ریگ- یاما” نه تنها ستایش “یاما” و روان مردگان فراوان است، بلکه از پدران و نیکان مردم بسیار یاد کردهاند و معلوم میشود که آریاییهای قدیم درباره ارواح اجداد احترامی به حد ستایش رعایت کردند.»
(جان بیناس، ۱۳۷۵، ص۱۳۸)
البته در این وداها عباراتی بوده که میتوانسته به نوعی برداشت به نظریه تناسخ شود، یعنی به حشر جسمانی پس از مرگ معتقد بودند، مثلاً این عبارت که:
“با یاما محشور باش"، یا این که “با آباء علوی محشور باش” و “از شایستگی و آزادی در علیّین برخوردار باش"، “شیطان و معاصی را رها کن»، «زندگانی دوبارهای، درخشان، با کامیابی، در کالبدی دیگر نصیب تو باد".
(همان، ۱۳۷۵، ص۱۳۸)
آنچه در این متون میتوان گفت این است که به نظر میرسد اینها معتقد به حشر جسمانی بودهاند و متأخرین آنها. این نظریه را درست فهم نکردند و آ« را تحت عنوان تناسخ تقریر نمودند.
مرحوم طباطبایی، میگویند:
مطالبی که در این مجموعه آمده، حقایق عالیهای است که بعضی از افراد انگشت شماری که اهل ولایت الله بودهاند آن را کشف کرده و به زبان رمز به شاگردانش تعلیم دادهاند سپس این شاگردان این مطالب عمیق را که بسی بالاتر از سطح درک است با عبارات سادهای در اختیار مردم قرار دادهاند و اشکال نیز در همین فهم عامه پیدا شده که به بت پرستی و امثال آن انجامیده است.
در خصوص مسأله تناسخ نیز اگر کسی به اوپانیشادها مراجعه کنند در بسیاری از فصول آن میبیند که تصریح شده به این که قیامتی هست و این که قیامت عالمی است جلیل که خلق بدان منتهی میشود و میبیند که در بیان ثواب اعمال و اعقاب آنها بعد از مرگ عباراتی آورده شده است که هر چند قابل انطباق بر مسأله تناسخ هست، امّا متعین در آن نیست بلکه با مسأله برزخ نیز قابلیت انطباق دارد.
(طباطبایی، ۱۳۶۴، صص۴۳۲-۴۳۱)
امّا عقیده نسبتاً صریح درباره تناسخ از «اوپانیشادها» آغاز میشود و بسیاری از مورخان نیز اوپانیشادها را سرآغاز پیدایش این نظریه دانستهاند.
(ویل دورانت، ۱۳۵۸، ص ۴۶۸)
قضیه از این قرار است که در اواخر قرن هفتم قبل از میلاد، آریاییها سراسر دره گنگ را تحت قبضه خود در آوردهاند و تشکیلات و سازمانهای اجتماعیای در هند پدید آمد.
کم کم جامعه به دو طبقه ما فوق (آریایی) و مادون (غیر آریایی، بومی) تقسیم شده و طبقه اول هم، خود، به سه طبقه امراء، برهمنان (روحانیون) و عامه (کشاورزان و صنعتگران) تقسیم شدند.
در میان برهمنان تدریجاً افکار فلسفهای پیدا شده و مجموعهای از اندیشههای فلسفی آنان در طی یک دوره سیصد یا چهارصد عنوان اوپانیشادها گرد آوری شد و این جاست که برای اولین بار سخن از نظریه تناسخ و قانون کرمه- به میان آمد. (جان بیناس،۱۳۸۶، صص۱۴۸-۱۴۶)
از این زمان به بعد، تمامی آیینهای بعدی در هند، از این عقاید متأثر شدند. مثلاً آیین جین (جینیزم) نیز با این که واکنشی بود بر ضد مبادی و افکار منتشر شده برهمنان و همین طور آیین بودا، علیرغم این که برخی مبانیاش با تناسخ ناسازگار و ناهمخوان بود، این قانون را پذیرفتند.
هر چند برخی محققان معتقدند که خیلی از مصطلحات فلسفی میان فلسه بودا و فلسفههای برهمنی، یا به طور کلی هندو مشترک است، امّا فقط در لفظ نه در معنا، و سمساره و کرمه و نیروانه از این گونه مصطلحات هستند.
در آیین بودا تناسخ به معنای رفتن یا حلول زوان از جسمی به جسم دیگر نیست. بلکه دوباره زائیده شدن بودایی یا دقیقتر بگوئیم، نو شدن یا وجود مجدد، بدون انتقال چیزی به چیز دیگر صورت میگیرد. اگر این نظر را بپذیریم، در واقع بودا به تناسخی که مورد بحث ماست، قائل نیست. (ویل دورانت، ۱۳۵۸، ص۵۰۰ )
امّا به هر حال از آنجا که ما بعدالطبیعه مکاتب برهمنی بسیار پیچیده و دور از فهم مردم عادی بود، لذا طی دوره هزار ساله، عدهای از نویسندگان، هجده پورانه داستانهای کهن را مشتمل بر ۴۰۰۰۰۰ بیت ساختند. آن را به طور عوام پسندی شرح و تفصیل دادند، که از جمله به جزئیات نظریه تناسخ و قانون کرمه و پروبال دادن به آنها پرداختند و همینها باعث رسوخ آن نظر در میان هندوان شدند.
غلامعلی آریا در کتاب آشنایی با تاریخ ادیان خود میگوید:
وقتی که اقوام آریایی وارد هند شدند مردمی نیرومند با نشاط بودند و بسیار نسبت به زندگی خویش خوشبین، امّا پس از تسلط ویدیها و تحت تأثیر اندیشههای آنها کم کم اندیشه انکار نفس و ترک دنیا در مغز ایشان پدیدار گردید.
فرم در حال بارگذاری ...