همانگونه که در گذشته بیان شد خوارج میان عقیده و عمل نسبت وثیق برقرار میکند. اساسا مشخصه اصلی خوارج عبارت از ایمان عملی و کشیدن شمشیر در راه تحقق چنین ایمانی است. از این رو اعتقاد به نفی حکومت جنبه عملی پیدا کرده و به صورت قیامهای خونین علیه حکومت مرکزی بروز میکند. خشونتهای فرقهای و سیاسی که توسط خوارج صورت گرفت نه تنها در معیشت و معنویت جامعه اسلامی اختلال ایجاد نمودکه این جامعه را مدتها در دام خشونت کور و عریان گرفتار کرد. این یک مسئله طبیعی است که در فضای خشونتآمیز و انارشیک شدن پیش میآید. در چنین جامعهای انسانها دسته دسته همچون گوسفندان طعمه گرگ صفتان میگردد. در این فضا همه دوست دارند به تعبیر شهید مطهری پوست پلنگ بپوشند و دندان شیرنشان دهند.[۲۸۲] و چنین هم شد خوارج بعد از آنکه به صورت یک تشکل درآمد، موجی از وحشت و اضطراب جامعه را فراگرفت و بسیاری از راهزنیها، قتلها و دشمنیها توسط آنان انجام شد.
ایدئولوژی جهاد
تکفیر مسلمانان و تخطئه تحکیم در اندیشه خوارج از همان آغاز، ساختار فقهی به خودگرفت. در نظر آنها عامه مسلمین کافر یا اهل رده هستند. این اعتقاد دو پیامد عمده را در پی داشت: یکی وجوب هجرت از دارالکفربود و دیگری جهاد با دارالکفر. ولهوزن در این زمینه مینویسد: خوارج ریختن خون دشمنان مسلمان خویش را حلال شمرده و جنگ علیه عامه مسلمین را، علیه کفار بدتر از یهود و نصاری و مجوس میدانستند و کشتار این دشمنان داخلیشان را اوجب واجبات تلقی میکردند. خوارج معتقد بودند که مسلمانان حقیقی تنها خودشان هستند و واژه “مسلمان” را به غیر از خودشان اطلاق نمیکردند.[۲۸۳] همو در مورد وجوب هجرت مینویسد: همانطور که پیامبر از کفار مکه دوری گزید، خوارج هم از کلیه “گمراهان” دوری گزیدند. لذا از دار “الحرب” یا دار” الخاطئین” به” دارالهجره “یا” دارالسلام” مهاجرت کردند. و این اسمی بود که خوارج به پایتخت مرتب در حال تغییرشان میدادند.[۲۸۴]
بازتاب ایدئولوژی جهاد در خشونتهای فرقهای و سیاسی خوارج
وجوب هجرت از دارالکفر و ایمان عمیق به ایدئولوژی جهاد باعث گردید که خوارج به بسیاری از عملیاتی تروریستی تحت عنوان حق خدایی جهاد دست زده و بر انجام آنها مباهات کنند. آنان براساس ایدئولوژی جهاد هرگونه شورش و اغتشاش را به مثابه شهادت میپنداشتند و هرکس از یاران آنان در این اعتقاد تردید روا میداشتند با تندی امتحان میکردند. آنان معتقد بودند عامه مسلمین چون به شرک گراییدهاند نیازمند امر به معروف و نهی از منکر هستند. امر به معروف و نهی از منکر اگر چه عقیده عامه مسلمانان است لیکن تفاوت در این است که خوارج این فریضه را در ایدئولوژی جهاد تقلیل دادند و هیچ شرایطی را برای آن در نظر نگرفتند. افزون بر آن در باور آنان تحقق این امر زمینه مناسب و نامناسب نمیشناسند. درباور خوارج انسان در جهان دیگر در زیر پرچمی که میجنگند خدا را ملاقات میکند و این امر توجیه ایدئولوژیک مناسبی برای بسیاری از خشونتها در اندیشه خوارج بود. خوارج سیاستی را تعقیب میکردند که با فرهنگ و تمدن منافات داشت. افزون بر آن تحقق اهداف را ناممکن میساخت. هرچند آنان به سیاست اتو پیاییشان جاهل نبودند لکن تمام آرزوهای آنان در این خلاصه میشدکه مجاهد و در جهاد با کفار بمیرند و این کفار علی و پیروانش بود. در جنگ با علی این صدا شنیده میشد که خود را آماده دیدار پروردگار نمایید بشتابید بشتابید به سوی بهشت. بدین ترتیب، ایدئولوژی جهاد توجیهگر بسیاری از خشونتهای فرقهای - سیاسی گردید.
-
- وهابیت
یکی دیگر از سرچشمههای ایدئولوژی بنیادگرایی در افغانستان “وهابیت” میباشد. جنبش فکری-سیاسی وهابیت یک پدیده بیبنیاد نیست بلکه بر بنیانهای خاص خود متکی است. در این قسمت نخست به تشریح برخی از مبانی فکری-سیاسی وهابیت به عنوان یکی از ریشههای ایدئولوژیک بنیادگرایی در افغانستان پرداخته میشود و سپس خشونتهای فرقه ای-سیاسی را در کارنامه عملی این جنبش که تحت تأثیر این مبانی صورت گرفته و میگیرد بررسی میگردد. با مطالعه این مبانی در خواهیم یافت که خشونت در ذات این مکتب نهفته است و نمود عملی آن قتلها و ترورهای فجیعی است که در آغاز پیدایش این جنبش در کربلا، طایف و مکه رخ داده و اکنون در عراق، پاکستان و خصوصا در افغانستان در حال انجام است.
مبانی فکری-سیاسی وهابیت
-
- تکفیر مسلمین
یکی از بنیادهای فکری-سیاسی وهابیت مسئله “تکفیر” است. اصطلاح کفر و کافر از واژگان پرکاربرد در دستگاه مفهومی وهابیت است. این گروه، ایدئولوژی خاصی دارد. هرگاه عقاید مسلمانی را قبول نداشته باشند آن را به کفر و الهاد متهم ساخته و از مشرکان جاهلیت بدتر میپندارند. اگر به اندیشههای ابن تیمیه کسی که افکار وهابیان از او سرچشمه گرفته و نیز به افکار محمد ابن عبدالوهاب که مجدد افکار ابن تیمیه است مراجعه کنیم پی میبریم که آنان در مسئله تکفیر بینهایت غلو و افراط را به کار بردهاند. در دستگاه مفهومی آنان دایره مسلمانی بینهایت محدود و مفهوم تکفیر بیاندازه وسعت دارد. ابن تیمیه در اطلاق عنوان کفر و شرک به قاطبه مسلمین بسیار بیپرو است. به پندار او زیارت قبور، توسل به انبیا و صالحان شرک است و هرکه چنین کند باید توبه کند و اگرنه کشتن او واجب است.[۲۸۵] توسعه مفهوم کفر در اندیشه ابن تیمیه به گونهای است که محمد بن محمد بخاری حنفی را به واکنش واداشته و تصریح نمود: اگر کسی به ابن تیمیه “شیخ الاسلام” اطلاق کند کافر است.[۲۸۶] محمد بن عبدالوهاب نیز در توسعه بخشی مفهوم کفر دست کمی از استادش ندارد اعتقاد او این است که هرشخص یا کشوری که دعوت او را شنیده ولیکن آن را نپذیرد آن شخص کافر و آن کشور دارالکفر است.[۲۸۷] او بر تکفیر متکلمان ادعای اجماع میکند.[۲۸۸] در اعتقاد وی فقه شرک و فقها مشرک میباشد.[۲۸۹] او معتقد است هرکه در کفر امامیه شک کند، خودش کافراست.[۲۹۰]
وهابیان براساس تعلیمات پیشوایان خود تنها خود را مسلمان و مخالفین شان را کفر و زندقه مینامند. از این رو سلیمان بن عبدالوهاب برادر محمد عبدالوهاب مینویسد: به خدا سوگند مردم هیچ گناهی ندارند جز اینکه آنها در تکفیر کسانی که به گواهی احادیث قطعی و اتفاق مسلمانان، مسلمان شناخته میشوند با شما هم عقیده نیستند.[۲۹۱] وهابیان به پیروی از پیشوایان خشونتطلب خود نه تنها مسلمانان را مشرک و خون و مالش را حلال میدانندکه اسیرکردن اولاد آنها را نیز حلال میدانند.[۲۹۲] همو مینویسد: شهرهای مسلمین را شهرهای کفر و شهرهای خودشان را شهرهای ایمان دانسته و هجرت به آن را واجب میدانند وهابیها از شهرهای دیگر به این شهر مهاجرت کنند و هرکس عملی واجبی (مثلا هجرت) را ترک کنند گرچه ترک آن واجب را حلال نداند و عقیده به وجوب آن نداشته باشد حکم جنگ و قتال با او را صادر میکنند. از این رو سلیمان بن عبدالوهاب رسالهای در رد برادر خود نوشته و در آن از ابن قیم این کلام را نقل نمود: برای خوارج دو صفت مشهور است که به وسیله این دو صفت از تمام مسلمانان و پیشوایان آنها جدا شدهاند، یکی آنکه اینان از سنت پیغمبر اکرم بیرون آمده و چیزهای که سنت نیست، سنت میدانند. و دیگر آنکه گناه را موجب کفر دانسته هرکس گناهی انجام دهد او را کافر و خون و مالش را حلال میدانند و شهرهای مسلمانان را شهرهای کفر و شهرهای خودشان را شهر ایمان میپندارند، سپس ابن قیم گفته سزاوار است مسلمانان از دو صفت ناپسند که سبب مذمت و لعن و کینه و دشمنی بین مسلمانان و حلیت خون و مال آنان و بدعتهای در دین است پرهیز کنند. محسن امین میگوید: این دوخصلت در وهابیها موجوداست.[۲۹۳]
-
- ایدئولوژی جهاد
یکی دیگر از اصول فکری-سیاسی وهابیت جهاد است. از نظر آنان مفهوم اسلام خصوصا توحید تنها بر آنها انطباق پیدا میکند و دیگران مصداق شرک و کفراند. نتیجه مستقیم این طرز فکر این است که جهاد علیه آنان واجب و خون و مال آنان مباح است. این همان اصل توسل به زور و خشونت است که در اندیشه و عمل وهابیت قابل مشاهده است. در تلقی وهابیت اصل دعوت تنها شامل غیرمسلمانان میگردد. در رابطه با مسلمانان تنها راهی که باقی میماند قیام به سیف است. اینگونه است که وهابیت به حذف فیزیکی مخالفان عقیدتی خود دست میزند. وهابیت در جنگ با مسلمانان پیشقدم و از مرگ هیچگونه هراسی ندارند چون به خیال آنان بهشت زیر سایههای شمشیری است که علیه مسلمانان برهنه نمودهاند. آنان در جنگهای که با مسلمانان مینمودند این رجز را میخواندند: هبت هبوب الجنه وین انت یاباعیها
بوی بهشت میوزد، کجاهستی توای طلب کننده آن.
بازتاب اصل تکفیر و ایدئولوژی جهاد در خشونتورزیهای وهابیت
اصل تکفیر و ایدئولوژی جهاد در وهابیت صرفا یک اصل فکری-عقیدتی نیست بلکه یک اصل عملی هم است. موضعگیریهای خشن آنان علیه مسلمانان در قالب توسل به کلمات تند و توهینآمیز و از همه خشنتر برهنه کردن شمشیر در برابر مسلمانان بازتاب عملی خشونتهای است که در جوهر تعلیمات وهابیت وجود دارد. کشتاری که وهابیت در طول عمرش تحت تأثیر آموزههای خشن پیشوایان خود از مسلمانان نه کفار حربی انجام داده است از حوصله این نوشتارخارج است لیکن از باب مشت نمونه خروار به ذکر چند مورد بسنده میگردد.
-
- خشونتورزیهای خوارج در کربلا: در حمله وهابیت که به فرماندهی امیر سعود در سال ۱۲۱۶هجری قمری صورت گرفت.[۲۹۴]علاوه بر آنکه در این شهر سیل از خون به راه انداختند هر آنچه از اموال و اسلحه و لباس یافتند حتی جواهرات حرم امام حسین و قرآنهای نفیس را نیز غارت کردند.[۲۹۵]امیر سعود باسپاهی مرکب از بیست هزار مرد جنگی به شهر کربلا حملهورشد و چنان رسوایی در شهربه وجود آورد که در وصف نمیگنجد. حتی گفتهاند آنان در یک شب بیست هزار تن را به قتل رسانیدند.[۲۹۶] در یکی از سفرنامهها آمده است: قریب بیست و پنج هزار وهابی با اسبهای عربی و شترهای نجیب وارد نواحی کربلا شدند و صدای” اقتلوا المشرکین” و “اذبحوا الکافرین” (مشرکان را بکشید، کافران را سر ببرید) سر دادند.[۲۹۷]
دکتر محمد عوض الخطیب میگوید: لشکری نزدیک به بیست هزار نفر از اعراب نجد، کربلا را محاصره کردند و ناگهان وارد شدند. اهل آنجا را به سرعت کشتند و حتی برای کودکان نیز راه نجاتی نبود. خزینهها و جواهرهای نفیس را بردند و ضریح را از جای خود کندند… موقعیت بسیار وحشتناک و قربانگاه بس بزرگی بود که خون به سیلاب تبدیل شده بود.[۲۹۸]
خشونتورزیهای وهابیت در طائف: سپاه خشن وهابیان درذی قعده سال۱۲۱۷ق. به دستور عبدالعزیز به فرماندهی عثمان مظایفی به شهر طائف حمله کردند و به قتل عام مردم پرداختند. یکی از نویسندگان چنین مینویسد: از زشتترین کارهای وهابیان، قتل عام مردم بود که به کوچک و بزرگ رحم نکردند. طفل شیرخواره را روی سینه مادرش سربریدند. جمعی را که مشغول فرا گرفتن قرآن بودند، کشتند و چون در خانهها، کسی باقی نماند، به مغازهها و مسجدها حمله کردند و هرکس را یافتند-حتی گروهی را که در حال رکوع و سجود بودند-کشتند. به حدی که تمام مردم این شهر را به خاک و خون کشیدند و شما را ندکی از پیرمردان و زنان باقی مانده را از شهر طائف اخراج کردند و به وادی وج بردند و در برابر سرمای شدید، بدون غذا و لباس رها کردند. همچنین کتابها را که در میان آنها تعدادی قرآن و نسخههای صحیح بخاری و مسلم و دیگرکتابهای فقه و حدیث بود، در کوچه و بازار افکندند و آنها را پایمال کردند.[۲۹۹]
-
- اخوان المسلمین
جامعه اخوان المسلمین، بیش از هر سازمان دیگری محور ایدئولوژیک و نهادی بنیادگرایی اسلامی در محیط عربی، جهان اسلام و خصوصا در افغانستان بوده است. به گونهای که بدون درک قطعی ایدئولوژی اخوان، شناخت بنیادگرایی در افغانستان غیرممکن است. از این رو در این قسمت به طور گذرا به تاریخچه، نحوه پیدایش و مبانی فکری-سیاسی این جنبش پرداخته میشود و سپس بازتاب این مبانی در خشونتورزیهای سیاسی-فرقه ایبررسی میگردد. اخوان المسلمین در ۱۹۲۸ توسط “حسن البنا” در اسکندریه تأسیس شد. تأسیس این سازمان نمایانگر تلاقی جریانهای نیرومند اجتماعی و شخصیت فرهمند بنا بود. مصر در سالهای میان دو جنگ کانون فشارهای متضاد اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک به حساب میآمد، و این عوامل محیط مساعدی برای ظهور اخوان فراهم آورد. این محیط بحرانی که سابقه آن قبل از بنا به نیمه دوم قرن نوزدهم باز میگشت، مشخصهاش نفوذ سیاسی، فرهنگی و اقتصادی اروپا در دوره سلطه بریتانیا و خاندان غیربومی محمدعلی بود.[۳۰۰] واکنش فعال بنادر برا براین وضعیت دعوت به بنیادهای اولیه و یا بنیادگرایی بود. از لحاظ تبارشناسی، اخوان ریشه در افکار احمدحنبل، ابن تیمیه، ابن قیم، ابن حزم ابن کثیر، نووی، حهیمان العتیبی و دیگران دارد. در عصر حاضر مرهون اندیشههای مؤسس آن و اندیشههای پیکار طلب سید قطب دارد. این دو پیشوا به شدت تحت تأثیر سلفیسم بود هر چند که از عمق فلسفی این جریان برخوردار نبودند. یکی از نویسندگان در رابطه با بنا چنین آورده است: وی برای ترویج ایدئولوژی اخوان، به قرآن و شش کتاب معتبر حدیث تکیه میکرد. به علاوه، بنابه افکار و اقدامات دیگر شارحان پیشگام بنیادگرایی از جمله ابن حنبل، ابن حزم، نووی، و خیل دیگر نظریهپرداز آن و فعالان و قهرمانان تاریخ اسلامی تاسی میجست.[۳۰۱]
سید قطب در دهه ۶۰بنیادگرایی را به نسبت بیشتر به سمت رادیکالیزم به معنای مصطلح آن سوق داد. او به عنوان ایدئولوک مبارز و حلقه ارتباطی غیرقابل انکار میان گروههای اخوان که از نظر ایدئولوژیک و سازمانی فرزندان مستقیم اخوان بودند، به حساب میآید. از سوی دیگر او قویا با موضوعات مجرد فلسفی مخالفت کرده و برتفسیر تحت اللفظی برداشتهای اسلامی تأکید میکرد. چنان چه سلیم علی البهنساوی به درستی اشاره میکند او کوشش مینمود عقاید بنیادگرایانه ابن تیمیه و ابن قیم الجوزیه، نظریهپرداز آن عمده قرن هشتم هجری را احیا کند.[۳۰۲] بازسازی و بازتولید تفکر بنیادگرایانه جنبشهای پیشین از سوی قطب باعث گردید که مریدان وی تفسیر خشونتآمیز از نظرات وی ارائه داده و در عمل به خشونتورزی بیشتر گرایش پیداکنند. از آنجا که بنیادگرایی در جهان عرب، جهان اسلام و نیز افغانستان تحت تأثیر تفکرات و پایههای ایدئولوژیک قطب است در زیر به ذکر مهمترین قواید و پایههای ایدئولوژیک اخوان که برگرفته از نظرات قطب است پرداخته میشود و سپس بازتاب آنها در خشونت و رزیهای اخوان بررسی میگردد.
مبانی فکری- سیاسی اخوان المسلمین
همانگونه که اشارت رفت در دهه ۶۰-۷۰ نفوذ مسلط ایدئولوژیک از آن قطب بود. نفوذ عمده او بر مبارزان جوان مرهون آثار و نظرات پیکارطلب وی است. او بر اموری تأکید مینمود که بعدها مبانی فکری-سیاسی اخوان محسوب گردید. این امور عبارتاند از: ۱. سیستم اجتماعی سیاسی مسلط بر جهان اسلامی و غیراسلامی معاصر، سیستم جاهلیت آمیخته با گنهکاری، بیعدالتی، رنج و انکار ارشاد اللهی اسلام است.[۳۰۳] وظیفه مسلمان با ایمان این است که برای تبدیل جامعه جاهلی، از طریق دعوت و جهاد پیکارجویانه به تجدید حیات اسلام دست بزند.[۳۰۴] تبدیل جامعه به جامعه راستین اسلامی، به عهده مسلمانان پیشتاز فداکار است.[۳۰۵] نظرات و تفکرات بنیادین که از سوی قطب مطرح شد اخوان را در ضدیت بیشتر با حکومت به عنوان چهره برجسته جاهلیت و طاغوت و نیز قیام مسلحانه به مثابه راه منحصر به فرد جهاد فراخواند. بدین ترتیب اصول و پایههای ایدئولوژیک اخوان را که از تفکرات قطب نشأت گرفت میتوان در دو چیز خلاصه کرد: ۱. تکفیر مسلمانان و جاهلی خواندن آنها. ۲. جهاد.
تکفیر مسلمانان
سید قطب واقعیت اجتماعی را تضاد دایمی میان راه اسلامی و جاهلیت میدانست به نظر وی انسان یا جاهل است یا مسلمان و راه میانه وجودن دارد. به نظر او هرکس تمدن جدید و مظاهر آن را بپذیرد جاهلی و مستحق سرزنش میباشد. جاهلیت که قطب از آن سخن میگفت تمام کسانی را در بر میگیرد که سیستم جاهلیت آمیخته باگناهکاری و بیعدالتی را پذیرفته باشد. نظرات و پیشنهادات قطب باعث برداشتها و تفاسیر متضادی از سوی مریدانش گردید.[۳۰۶] لیکن دوگروه بیشتر بر اجرای دقیق نظرات ایشان اصرار داشتند یکی التکفیر و الهجره و دومی سازمان الجهاد بود. یکی از نویسندگان در این زمینه مینویسد: گروهی بزرگی از اخوان جوان به رهبری “شیخ شکری احمدمصطفی” به تفسیر و اجرای دقیق نظرات قطب معتفد بودند و ضمن جدا کردن خود از جامعه جاهلی و اعضای آن، آنها را با کافر برابر دانسته و تکفیرشان کردند.[۳۰۷] آنان با توجه به ایدئولوژی انحصارطلبانه خود حکومت وقت را طاغوت قلمداد میکردند. از اینرو، خواهان سرکوب و قیام مسلحانه علیه آن بود. این هاهم رژیم رابت پرست و جاهلی میخواند و هم جامعه را که در مرحله جاهلیه به سر میبرد. این گروه باور داشتند که تمام جوامع اسلامی از زمان پیامبر و چهار خلیفه راشدین به بعد، کافران را دربر میگرفتند.[۳۰۸] التکفیر بیشتر جنبه ایدئولوژیک داشت از اینرو، هر کس طرز فکر آنان را نمیپذیرفت به عنوان اعضای گمراه طرد میشدند و در معرض تنبیه بدنی قرار میگرفتند.[۳۰۹] اگر عضوی گروه را ترگ میکرد، کافر قلمداد میشد، چون خارج ازگروه راه نجاتی وجود نداشت.[۳۱۰] جنبه ایدئولوژیک در سازمان الجهاد نیز بسیار برجسته بود این ایدئولوژی در فریضه الغائبه عبدالسلام فرج که یک اثر گستاخانه است و تحت تأثیر نوشتههای ابن حزم، ابن تیمیه، قاضی عیاض، ابن قیم و… نوشته شده است قابل مطالعه است. از نظر وی اگر فرد تبهکاربه گناه خود اصرار ورزد مسلمانی خود را از دست میدهد. همکاری با فرمانروای کافر گناه و مجازات او مرگ است. مبارزه مسلحانه تنها شکل قابل قبول جهاد است. جهاد از راه مسالمتآمیز نشانه ترس و حماقت است. اسلام تنها از طریق نیروی اسلحه پیروز شده است.[۳۱۱]
ایدئولوژی جهاد
سید قطب به عنوان ایدئولوگ اخوان آموزهها و الگوهای را خلق نمود تا جامعه کافر و جاهلی را به جامعه پیشتاز اسلامی تبدیل کند. و این امر ممکن نبود مگر با به وجود آمدن گروه پیشتاز که حاضر باشد علیه جامعه گناهکار موجود دست به جهاد بزند. قابل قبول جهاد در نظر او قیام مسلحانه است. او این امر را از وظایف مهم مسلمانان با ایمان میداند.[۳۱۲]
بازتاب مبانی فکری-سیاسی اخوان در خشونتورزیهای سیاسی-اجتماعی
تکفیر مسمانان و جاهلی خواندن آنان و همچنین قیام مسلحانه را تنها شکل قابل قبول جهاد دانستن توجیه ایئولوژیک بسیاری از خشونتورزیها در عرصه عمل و پیکار را در اختیار اخوان قرار داد. سیدقطب همچنین این اصل مهم را مطرح ساخت که اسلام حق حمله به جان و مال کسی را که به خاطر اعمالش شایستگی مسلمان بودن از او سلب شده باشد، به مسلمین داده است. این نکته جهاد با صاحبان قدرت و حکومتگران را توجیه میکرد. سوء قصد به انورسادات رییس جمهور مصر در ۱۹۸۱ یکی از پیامدهای مستقیم این موضع عقیدتی بود. منظمه الجهاد، سازمانی ترتیب دهنده قتل، این عمل را چنین توجیه کرد که سادات با اسراییل صلح کرده است و قوانین جاری مصر چون مطابق با شرع نیست به ضرر مسلمانان است. رهبر الجهاد، پیش از سوءقصد، فتوای ارتداد سادات را صادر کرد و بنابراین، اقدام به قتل او را مشروع دانست. مبنای عقیدتی اقدام الجهاد، به گفته محمد عبدالسلام فرج، این بود که هرمسلمان حقیقی موظف است برای بقای امت اسلامی بکوشد و گروهها یا رهبران مسلمانی که از طریق شرع منحرف شده باشند مرتدند. مبارزه مسلحانه تنها شکل مطلوب جهاد انگاشته میشد. نخست باید با کفر داخلی و بعد از آن با کفرخارجی مقابله کرد.[۳۱۳] این ترور که توسط خالد اسلامبولی انجام گرفت کاملا دارای اهداف و انگیزههای ایدئولوژیک بود. مبنای فکری اقدام خالد را همانگونه که آثار قطب تشکیل میدهد آثارگذشتگان طریقه بنیادگرایی نیز بیتأثیر نبود. نخستین منبع الهام خالد اسلامبولی در این رابطه، کتاب هفت رساله نوشته جهیمان العتیبی بود که احتمالا توسط برادرش محمد، که خود شاهد تسخیر مسجد بزرگ کعبه از سوی اخوان عربستان سعودی بود، به او داده شد.[۳۱۴] خشونتورزیهای اخوان در چارچوب ایدئولوژیک به ترور سادات منحصر نمیگردد بلکه مواردی زیادی از این دست را در بر میگیرد. اخوان تحت تأثیر سائقهای ایدئولوژیکیاش در اواخر سال ۱۹۴۸در اغتشاشات خیابانی شرکت و بعدها چندین چهره برجسته دولتی را ترور نمود. در ۲۸ دسامبر ۱۹۴۸ نقراشی توسط یکی از اعضای اخوان ترور شد که به دنبال آن موج ترور علیه گروه به راه افتاد و سرانجام به ترور حسن البنا در ۱۲ فوریه ۱۹۴۹ توسط عوامل دولت منجرشد. ترورهای سازمانی و ایدئولوژیک که از سوی گروههای اخوان خصوصا تکفیر صورت گرفت حکومت را بر آن داشت که تکفیر را خوارج قرن بیستم لقب دهد.[۳۱۵]
مکتب دیوبندیسم
یکی از مراجع ایدئولوژیکی بنیادگرایی در افغانستان آیین عقیدتی-سیاسی دیوبندیسم است. آموزههای این مکتب از طریق ایجاد مدارس علوم اسلامی در دیوبند نزدیک دهلی که در سال ۱۸۶۷ بنیان گذاشته شده و تاحال نیز دایراند، به افغانستان انتقال پیدا کرد. این مدارس همانگونه که مهد تربیت و تعلیم بسیاری از علمای شبه قاره هند بوده است چندین نسل از علماء افغانستان را به گونه مستقیم و غیرمستقیم تربیت نموده و تحتتأثیر قرار داده است. این مکتب ویژگیهای را عرضه داشته است که ما آنها را به خوبی در اندیشه و عملکرد بنیادگراها در شبه قاره و بعدا در افغانستان باز مییابیم. برخی از این ویژگیها عبارتاند از: -هرگونه نوآوری را بدعت انگاشته و رد میکند. -خواهان بازگشت به اسلام اولیه و خالص است. –بر تطبیق دقیق قوانین شریعت تأکید فراوان دارد. -تصوف یکی از اصول ثابت اعتقادات آنهاست. (روامعتقداست مکتب دیوبند تصوف را پذیرفته و بسیاری از مدرسین آن عضو فرقه نقشبندی یا قادری هستند و همین امر کافی است تا بنیادگرایی سعودیهای وهابی در مقابل هم قرار دهد. برای بار دیگر این پیوند میان بنیادگرایی و تصوف یکی از اصول ثابت اعتقادات اسلامی علمای شبه قاره هند (به اضافه افغانستان) خواهد بود.[۳۱۶] - به قیام مسلحانه دعوت میکند. سیاست در نظر آنان اهمیت فراوان دارد. –رهبر کسی است که بازگشت به شریعت اسلامی را اعلام دارد. –وفادار به پان اسلامیسم است. روا در مورد ویژگی آخر مینویسد: علمای «مکتب دیوبند» وفادار به پان اسلامیسم-که این نیز یکی از اصول ثابت نهضت بنیادگرا و سپس اسلامگرای شبه قاره است… از افغانستان تا بنگال، مکتب دیوبند نوعی تعمیم را صرفنظر از همه اختلافات قومی و زبانی تجسم میبخشد. طبیعی است که علمای افغانستان، که خود نیز ازکشور فاقد وحدت و یکپارچگی برخاستهاند در این مکتب بیشتر احساس راحتی کنند تا در جهان عرب قومگرا.[۳۱۷] به هر تقدیر مکتب دیوبند یکی از مراجع مهم آموزهای و ایدئولوژیکی اکثر علمای بنیادگرای افغانستان است. ایدئولوژی این مکتب از طریق مدارس دیوبندی در دهلی و مدارس که در نوارمرزی پاکستان و افغانستان به وجود آمد به افغانستان راه پیدا کرد. بسیاری از طالبان در مدارس دینی وابسته به جمعیت علمای اسلام و سپاه صحابه که نمایندگان اصلی مکتب دیوبند است آموزش دینی-ایدئولوژیکی دیدهاند. به گفته روا اگر میبینیم انقلابهای مردمی به طور سنتی از خراسان ایران به سوی افغانستان وزیده اما جریانهای مذهبی که افغانستان قرن شانزدهم تا اواسط قرن بیستم را به آشوب کشیده از هند آمده است.[۳۱۸]
مبانی فکری-سیاسی دیوبندیسم
دیوبندیسم به مثابه جریان فکری-سیاسی همچون جریان پیشین و مادر (خوارج، وهابیت و اخوان المسلمین) دارای پایهها و بنمایههای روشن است که در زیر به تشریح برخی از آنها اقدام میگردد و سپس تلاش به عمل میآید بازتاب این مبانی در اندیشههای خشونتآفرین دیوبندیها بازگو گردد.
-
- تکفیروارتداد
یکی ازمبانی فکری-سیاسی دیوبندیها تکفیر و ارتداد است. تکفیر و ارتداد در طریقه دیوبندیها دارای کاربرد گسترده است. آنان همچون خوارج، وهابیت و اخوانیهای افراطی عقایدی جز خود را باطل دانسته و به کفریت کسانی که عقیده آنان را نمیپذیرند فتوا میدهند . دیوبندیها در این امر به شدت تحت تأثیر اندیشههای شاه ولی الله(۱۷۳-۱۷۶۲م)قرار دارد. دیدگاه وی درباره توحید و شرک شبیه دیدگاه ابن تیمیه است که محمدبن عبدالوهاب آن را در حجاز ترویج میکرد. تردیدی نیست که شاه ولی الله در زمان تحصیلش در حجاز از عقاید ابن تیمیه شدیداً تأثیرپذیرفته بود.[۳۱۹] شاه ولی الله هر چند به گفته آقای موثقی به وحدت مذاهب فقهی باور داشت.[۳۲۰] لیکن همو بود که به کفریت تشیع فتوا داد. در اعتقاد او فرقه شیعه ضاله است. شیعه گروهی است که به ثقه بودن قرآن اعتقاد دارند اردو در ختم نبوت طریقه زندقه پیش گرفتهاند.[۳۲۱] در یکی از فتاوای دیوبندیها آمده است: فرقه امامیه منکرخلافت صدیقاند و در کتب فقه مذکور است که هر که انکار خلافت حضرت صدیق نماید، منکراجتماع قطعی گشت و کافر شد، پس در حقشان حکم کفر جاری است و رافضی واجب القتل است.[۳۲۲] دیوبندیها نه تنها در حق شیعه حکم کفر را جاری میکنند که بریلویها را نیز به خاطر تجدد خواهی آنان کافر و خارج از دایره اسلام میداند.[۳۲۳] متقابلا بریلویها نیز دیوبندیها را به خاطر هتک انبیا و ذات باری تعالی در عبادتهایشان مرتد و کافر میپندارند به گونهای که هر کس ذره در کفریت آنان تردید کند او خودش کافر و مرتد خواهد بود.[۳۲۴] بدین ترتیب از نظر فرقهگراهای مذهبی که آموزش دیدگان مکتب دیوبندیسم است تنها خود آنان مسلمان و بقیه همه کافراند و این چیزی است که در نطق تلویزیونی مشرف بعد از ۱۱ سپتامر آمده است. او در دوازدهم ژانویه ۲۰۰۲ در این نطق سخنانی گفت که نه تنها در پاکستان بلکه در هندوستان و حتی در کشورهای غربی با علاقه زیادی دنبال شد. او گفت: در چشم آنها (گروههای افراطگرای دینی وابسته به دیوبندیسم) طالبان تولد دوباره اسلام است و به نظر آنان، کسانی که مخالف طالبانند مسلمان نیستند.[۳۲۵]
-
- ایدئولوژی جهاد
یکی دیگر از اصول فکری-سیاسی دیوبندیسم اعتقاد به جهاد و قیام مسلحانه است. در این مکتب مبارزه مسلحانه با همه کسانی که به کفر گرایدهاند اعم از سیک، هندو، امپراطوران مغول و شیعه واجب است. شاه ولی الله به رغم آن که در مورد مشروعیت حظور انگلیسیها اشارهای نمیکند و تنها پسر و جانشینش عبدالعزیز فتوایی صادر میکند که در آن هند را دارالحرب مینامد. یعنی کشوری که دران مؤمنین با کفار میجنگند و اطاعت از آنگلیسیان یک گناه محسوب میشود (۱۸۰۳).[۳۲۶] لکن شاه ولی الله در برابر فرقههای مذهبی دیگر اعلام جهاد میکند. شاه ولی الله از ایدئولوژی جهاد بیشترین استفاده را علیه امپراطوران مغول به عمل آورد، زیرا از نظرگاه او این امپراطوری فاقد مشروعیت مذهبی است در حالی که وی معتقد به نظریه خلافت است و برای آن درشبه قاره هند موفقیت بزرگی را وعده میدهد. تحت تأثیر تفکر جهادگرایانه شاه ولی الله دعوت به جهاد و حضور در آن به صورت اصلی ثابت در طرز تفکر دیوبندیها نسبت به فرقههای دیگر در میآید. و این امر به منظور اضمحلال کفر (با توسعه معنایی که آنان برای این مفهوم در نظر میگیرد)ونیز بازگشت جامعه به اسلام خالص واولیه صورت میگیرد. دریکی ازفتاوی قیام باشمشیردربرابرشیعه واجب اعلام شده و به گونه صریح آمده است: رافضی(شیعه)واجب القتل است.[۳۲۷]
بازتاب مبانی فکری دیوبندیسم بر خشونتهای فرقهای-سیاسی
فرم در حال بارگذاری ...