-
-
- بالاترین میزان خطر تصادف زمانی است که رانندگان شروع به رانندگی میکنند و با افزایش توانایی درک خطر حاصل از تجربه کاهش مییابد؛ بنابرین اندازهگیری و آموزش درک خطرات ترافیکی برای رانندگی ایمن اهمیت دارد.
-
-
- بررسی عوامل شناختی مؤثر بر درک خطر ترافیکی به یک دغدغه جدی در بین پژوهشگران تبدیل شده است. بااینحال از بین عوامل شناختی تاکنون بررسی مستقیمی بر روی تأثیر بازداریهای شناختی و رفتاری نشده است مگر پژوهش رز و همکاران (۲۰۱۵) که از آن به عنوان اولین پژوهش در این حوزه یاد شده است. با توجه به اهمیت موضوع، هدف این پژوهش بررسی مستقیم تأثیر متغیرهای بازداری بر روی درک خطر ترافیکی است.
-
- در پژوهشها اشاره به سبکشناختی و چگونگی پردازش اطلاعات جاده توسط رانندگان بسیار شده است. در برخی از پژوهشها تأثیر سبکشناختی بر درک خطر به طور غیرمستقیم بررسیشده است (به عنوانمثال سومر، ۲۰۱۱). در بسیاری از پژوهشها با تفسیر نتایج ابزارهای دیگر سبکشناختی رانندگان را ارزیابی کردند (مانند مقیاس تفکر کلگرا-تحلیلی (AHS) در پژوهش چویی، کو و چویی (۲۰۰۷)، شاخص سبکشناختی (CSI) آلینسون و هایز[۳۳۵] (۱۹۹۶)). در این پژوهش سبکشناختی رانندگان با بهره گرفتن از آزمون تحلیل سبکشناختی رایدینگ موردبررسی قرار گرفته و به بررسی تأثیر این متغیر بر درک خطر ترافیکی پرداخته شده است.
- مطالعه در حوزه رفتار رانندگی در ایران به ندرت انجام شده است و تاکنون آموزشهای ترافیکی به طور مستقیم به رانندگان داده نشده است و با توجه به پژوهشهای قبلی در خصوص اهمیت آموزش درک خطر ترافیکی بر تصادفات، یکی دیگر از اهداف این پژوهش بررسی نتایج اثربخشی آموزش بر افزایش درک خطرات ترافیکی برای رانندگان است.
در نتیجه مطالعه حاضر به بررسی رابطه بین درک خطر ترافیکی و سبکهای شناختی و بازداری رفتاری و بازداری شناختی می پردازد. همچنین اثر آموزش در بهبود درک خطر را موردبررسی قرار میدهد. در این مطالعه انتظار میرود که توانایی درک خطرات ترافیکی، با افزایش توانایی بازداری رفتاری و بازداری شناختی بهبود یابد. همچنین توانایی درک خطر افراد با سبکشناختی کلگرایی رابطه مستقیمی داشته باشد. در انتها نیز انتظار بر این است که آموزش درک خطر بتواند بر بهبود درک خطر ترافیکی اثر مؤثری داشته باشد.
فصل سوم
روش پژوهش
هدف در مطالعه اول پژوهش حاضر پیشبینی و بررسی رابطه سبکهای شناختی (کلگرا-تحلیلی)، بازداریهای شناختی و رفتاری با توانایی درک خطر در بین رانندگان میباشد. هدف دیگری که این پژوهش در مطالعه دوم خود دنبال می کند این است که تأثیر آموزش درک خطر ترافیکی از طریق فیلمهای کوتاه را بر افزایش توانایی درک خطرات ترافیکی بررسی کند.
در این فصل ابتدا اطلاعات مربوط به نوع و طرح پژوهش، جامعه آماری، نمونه و روش نمونه گیری داده می شود. پسازآن انواع ابزارهای به کار رفته، مشخصات روانسنجی و ویژگیهای آن بررسی خواهد شد. در ادامه توضیحی درباره روند اجرای پژوهش ارائه می شود. در پایان این فصل نیز روش تجزیهوتحلیل داده ها شرح داده خواهد شد.
طرح پژوهش
ازآنجاییکه پژوهش حاضر دو هدف داشت، از دو طرح یا مطالعه پژوهشی استفاده شد. مطالعه اول این پژوهش با توجه به هدف از نوع پژوهش کاربردی است. طرح اول پژوهش حاضر به منظور بررسی درک خطرات ترافیکی و ارتباط آن با سبکهای شناختی، بازداری شناختی و بازداری رفتاری انجام گرفت. ازآنجاکه پژوهشگر درصدد است تا روابط بین متغیرها را کشف کند و در این راستا توان کنترل و دستکاری متغیرها و آزمودنیها را ندارد، لذا طرح (نوع) پژوهش توصیفی (غیرآزمایشی) یا به بیان دقیقتر همبستگی است.
مطالعه دوم پژوهش حاضر که تلاش بر این داشت تا اثر آموزش و مداخله را بر افزایش توانایی درک خطر بررسی کند، همچنین به دلیل وجود گروه آزمایش و کنترل و نیز روش نمونه گیری غیر تصادفی بهکاررفته در این طرح، یک پژوهش شبه آزمایشی میباشد. روش شبه آزمایشی الگوی کاملی از آزمایش واقعیاند که توانایی کنترل برخی ملاکهای کنترل درونی را دارند (دلاور، ۱۳۸۵). برای مطالعات شبه آزمایشی طرحهای بسیاری وجود دارد که در این مطالعه از طرح پیشآزمون-پسآزمون با گروه کنترل استفاده شد.
شرکت کنندگان
جامعه آماری مطالعه اول کلیه رانندگان قسمت حمل بار بود که به دلیل گرفتن گواهینامه یا تمدید آن در کلاسهای اجباری آموزشی فرهنگسرای ترافیک در تابستان و پاییز ۱۳۹۳ شهرستان مشهد شرکت میکردند به دلیل وجود محدودیتهای مختلف از نمونهگیری در دسترس استفاده شد و تعداد صدوبیست و نه نفر انتخاب شدند.
تعداد آزمودنیهای موردنیاز در این پژوهش از طریق فرمول k 10+50 که توسط گرین (۱۹۹۱) برای تعیین حجم نمونه در تحلیلهای رگرسیون مطرحشده است، صورت گرفت (میلر و شلوین، ۲۰۰۱). با توجه به تعداد متغیرهای پیشبین در این مطالعه یعنی بازداری رفتاری، بازداری شناختی و سبکهای شناختی کلگرا-تحلیلی (۳=k)، حداقل ۸۰ آزمودنی در نظر گرفته شدند اما برای اطمینان بیشتر تعداد ۱۲۹ نفر (۱۲۹ مرد با دامنه سنی ۶۰-۲۳ سال، میانگین سنی ۷۹/۳۸ و انحراف استاندارد، ۸۵/۸) انتخاب شدند که ازاینبین دو نفر از آزمودنیها به دلیل خستگی اواسط آزمون از ادامه آن منصرف شدند بنابرین باوجوداین ریزش پژوهش با تعداد ۱۲۷ نفر ادامه یافت. ازاینبین یک نفر بیسواد است و ۸ نفر تحصیلات دانشگاهی داشتند. این رانندهها به طور میانگین ۱۳ سال تجربه رانندگی داشته و ۱۴ سال از صدور گواهینامه آن ها میگذشت.
جامعه آماری مطالعه دوم شامل کلیه دانشجویان دارای گواهینامه دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی دانشگاه فردوسی مشهد است. چهلودو دانشجو (۲۷ نفر در گروه آزمایش و ۱۵ نفر در گروه کنترل) از طریق نمونه گیری غیر تصادفی در دسترس انتخاب شدند.
ابزارهای پژوهش
در پژوهش حاضر ابتدا اطلاعات دموگرافیک آزمودنیها همچون، سن، وضعیت تأهل، میزان تحصیلات، تجربه رانندگی به سال، سابقه اخذ گواهینامه، متوسط ساعت رانندگی در طول ۲۴ ساعت، تعداد تصادفات در یک سال گذشته، مشخص کردن مقصر (در صورت داشتن تصادف) و تعداد جریمه های یک سال گذشته آزمودنیها مورد سؤال قرار گرفت. ابزارهای مورداستفاده در این پژوهش برای مطالعه اول عبارتاند از آزمون محققساز درک خطر ترافیکی (HP)، تکلیف برو-نرو، تکلیف ایست-علامت و آزمون سبکهای شناختی کلگرا-تحلیلی رایدینگ. برای مطالعه دوم صرفاً از آزمون محققساز درک خطر ترافیکی (HP) استفاده شد. در زیر هریک به طور جداگانه شرح داده میشود.
آزمون درک خطر ترافیکی
فرم در حال بارگذاری ...