شخصی که برای انجام کار برانگیخته می شود، باید توانایی انجام کار را داشته باشد. بایستی بین نیازهای سطح پایین و سطح بالا تمایز قائل شد (قنبری، ۱۳۹۰). ۶- نظریه Z اوچی مکتب جدید مدیریتی را در آمریکا به نام تئوری Z ارائه داد. او اعتقاد دارد که برخی از خصوصیات سازمان های ژاپنی می تواند به طور موفقیت آمیز در سازمانهای آمریکایی نسخه برداری شود. تئوری Z در واقع یک ترکیب است که در حقیقت شامل بهترین مفاهیم هر دو مکتب است. تئوری Z : - تاکید بر مهارت های بین فردی و نیاز برای تعاملات گروهی - تاکید بر تصمیم گیری جمعی اما مسئوولیت های فردی - تاکید بر روابط غیر رسمی و دموکراتیک برپایه اعتماد - نگریستن به افراد به عنوان یک کل و نه به عنوان عوامل تولید - با اینکه برنامه ریزی بسیار مورد توجه است اما شاخصهای کمی به طور کلی مورد توجه قرار نمیگیرند (فودازی، ۱۳۸۷). تصمیم گیری مشارکتی موجب همکاری و فعالیت گروهی شده و مسئولیتی که افراد احساس می کنند جوی حاکی از اعتماد وحمایت متقابل به وجود می آورد. ودر نهایت توجه به کارکنان در ابعاد مختلف، صمیمیت و غیررسمی بودن را در محیط کار ایجاد می کند. جوی که براساس برابری وهمکاری برای تحقق اهداف مشترک است و از نظام سلسله مراتبی تبعیت نمی کند. سازمانهای مبتنی بر رویکرد Z بر پایه اعتلای ارزشها، تعلق و صمیمیت، همکاری و تساوی پایه گذاری شده است (نائلی، ۱۳۷۳). ۷- نظریه عزت نفس[۳۳] نظریه عزت نفس یک نظریه جدید نیاز در حوزه انگیزش می باشد که در سال ۲۰۰۲ توسط هالتمن و گلرمن[۳۴] معرفی شد. این نظریه بیان می کند که نیاز اساسی و محوری انسان، عزت نفس یا احساس ارزشمندی است. این نیاز پیش برنده بسیاری از رفتارهای افراد است. به عبارت دیگر انسان در جستجوی ارزشمند بودن است و این باعث پیشرفت و حرکت وی به سمت جلو می شود اما ترس و نگرانی از مواجهه شدن با احساس بی ارزشی باعث برگشت و رانده شدن وی به عقب می گردد. عزت نفس دارای دوبعد شخصی و اجتماعی است که در نتیجه تعامل و برهم کنش این دو شکل می گیرد. همچنین برای احساس ارزشمندی، افراد باید به این باور برسند که هم شایسته و هم اخلاقی و درستکار هستند. پس بطور کلی عزت نفس دارای چهار بعد است. به بیان دیگر شایستگی و درستکاری (انسجام) از دو بعد شخصی و اجتماعی برخوردار است. از ترکیب این چهار بعد، چهار خرده نظام دیگر شکل می گیرد که باعث شکل گیری، استمرار و اعتباربخشی عزت نفس می شود. این چهار خرده نیاز شامل : ۱- برتری: انسان نیاز دارد خود را فردی ماهر، دانشمند و قابل ببیند و دیگران نیز وی را این طور ببینند. این نیاز تا حدودی مانند نیاز به موفقیت است که در آن افراد برای موفقیت تلاش می کنند و از شکست گریزان هستند. ۲- همکاری (مفید بودن): یعنی افراد خواهان سهم مهمی در زندگی دیگران تیم سازمان و جامعه هستند. ۳- درستکاری (شرافت نفس): دیدگاه فرد نسبت به خودش که در نتیجه و مرتبط با قضاوتهای دیگران در مورد وی شکل می گیرد، می باشد. درستکاری شخصی به اخلاق مربوط می شود و اخلاق به عنوان استانداردهای رفتار خوب تعریف می شود که آن نیز مبتنی بر ارزشها و هنجارها می باشد. ۴- پذیرش: نیاز به پذیرش و مورد قبول دیگران واقع شدن، یعنی تمایل به تائید و جلب اعتماد دیگران و مطابقت با خواسته ها و هنجارهای افراد که دوستی با آنان با ارزش است و علاقه به احساسات دیگران است. ۲-۱-۲-۲-۳- نظریه های فرایندی انگیزش[۳۵] نظریه های انگیزشی فرایند محور در ارتباط با اینکه چطور انگیزش اتفاق می افتد هستند (گریفین و مورهد، ۲۰۰۹). به جای تلاش برای شناسایی محرک های انگیزشی، رویکردهای فرایندی بر روی اینکه چرا افراد گزینه های رفتاری خاصی برای ارضای نیازهایشان و اینکه چطور رضایت شان را بعد از به دست آوردن اهدافشان ارزیابی می کنند متمرکز می شوند. کوتس[۳۶]، با بیان اینکه طبق نظریه های فرایندی، رفتار هر شخصی نتیجه فرضیات، حدسیات، انتظارات، ارزش ها و دیگر فرآیندهای روانشناختی خودش هست، این را بیشتر توضیح می دهد (کوتس، ۲۰۰۳). نظریه های فرایندی شامل نظریه هایی از قبیل زیر است: ۱- نظریه ارزش انتظار[۳۷] ﺑﺮاﺳﺎس ﻧﻈﺮﻳـﻪ اﻧﺘﻈـﺎر، ﺣﺎﻟـﺖ اﻧﮕﻴﺰﺷـﻲ ﻓﺮدی ﻛﻪ ﻳﻚ وﻇﻴﻔﻪ ﺧﺎص را اﻧﺠﺎم ﻣﻲدﻫـﺪ ﺑـﻪ وﺳﻴﻠﻪ ﻓﺮﻣﻮل زﻳﺮ ﺗﻌﻴـﻴﻦ ﻣـﻲﺷـﻮد: «اﻧﮕﻴـﺰش= اﻧﺘﻈــﺎر×وﺳــﻴﻠﻪ×ارزش»(ایساک، زبره و پیت[۳۸]، ۲۰۰۱). در اﻳــﻦ ﻓﺮﻣــﻮل اﻧﺘﻈﺎر: ﺑﻪ اﺣﺘﻤﺎل ﺣﺼﻮل ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺧﺎﺻﻲ ﺑـﺮ اﺛـﺮ ﺣﺪود ﻣﻌﻴﻨﻲ از ﺗﻼش ﻣﺮﺑﻮط ﻣﻲﺷﻮد. وﺳﻴﻠﻪ ﻳﺎ ﺳﻮدﻣﻨﺪی: ﻳﻌﻨﻲ اﻳﻦ ﻛﻪ ﺷـﺨﺺ اﻋﺘﻘـﺎد داﺷـﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ. ﻛﻪ ﻋﻤﻠﻜﺮدش ﺳﺒﺐ ﻣـﻲﺷـﻮد ﺑـﻪ درﻳﺎﻓـﺖ ﭘﺎداش ﻣﻌﻴﻨﻲ ﻧﺎﻳﻞ ﺷـﻮد. ارزش: ﻳﻌﻨـﻲ اﻳـﻦ ﻛـﻪ ﭘﺎداش ﻧﻬﺎﻳﻲ ﺗﺎ ﭼﻪ ﺣﺪ ﺑﺮایﻛﺎرﻣﻨﺪ ارزش دارد. در ﺻــﻮرﺗﻲ ﻛــﻪ اﻧﺘﻈــﺎر، وﺳــﻴﻠﻪ و ارزش ﺑــﺎﻻ ﺑﺎﺷﻨﺪ، اﻧﮕﻴﺰش ﻫﻢ ﺑﺎﻻ ﺧﻮاﻫﺪ ﺑﻮد (حبیب پور، ۱۳۸۵؛ محمدی، ونکی و محمدی، ۱۳۹۱). این نظریه به وسیلهی ویکتور وروم[۳۹] (۱۹۶۴)، ابداع شده است . این نظریه بیان میکند قبل از اینکه رفتاری انتخاب شود فرد جنبه های مختلف را بر اساس کار مورد نظر و پاداش آن ارزیابی میکند (ایران نژاد پاریزی و ساسان گهر، ۱۳۷۰). وانگ[۴۰] (۲۰۰۴) ابراز میدارد که از میان نظریههای فرآیندی انگیزش، نظریه انتظار در بهبود انگیزش شغلی، مقبولیت زیادی یافته است، زیرا این نظریه در جستجوی این موارد است: ارزشی را که افراد برای پاداش های اجتماعی و سازمانی قا یل می شوند، پاداش های درونی در کار، ارتباط میان عملکرد مطلوب و پاداش با ارزش، اطمینان از این که فرد از توانایی دستیابی به سطوح مورد انتظار عملکرد برخوردار است. نظریه انتظار فرایند ایجاد انگیزش را از ادراک هر فرد توضیح میدهد و به مدیران کمک میکند تا برنامه ای انگیزشی را طراحی نمایند. در واقع نظریه انتظار چهارچوب ذهنی پرباری را برای مدیران علاقمند به شناخت چگونگی انگیزش و اصلاح عملکرد فراهم می سازد. مدل انگیزش مبتنی بر انتظار (فرمول انگیزش دهی آن) به مواردی اشاره میکند که مدیران میتوانند از آن برای افزایش عملکرد استفاده کنند. پس اگر کارکنان پاداشهایی را به عنوان شاخص کلیدی از عملکرد مطلوب از سازمان دریافت نمایند، انگیزه پیدا خواهند کرد (مالک، دانیش و عثمان[۴۱]، ۲۰۱۰). ۲- نظریه برابری[۴۲] نظریه برابری اولین بار توسط استیسی آدامز[۴۳] در سال ۱۹۶۳ مطرح و اساس آن بر این اصل استوار است که اشخاص میخواهند با آنها به عدالت رفتار شود. با توجه به اینکه نظریه برابری یکی از موضوعاتی است که مبنای نظری آن از فرآیندهای مقایسه اجتماعی حاصل شده، ضرورت دارد تا مدیر به گونهای مستمر به فرایند مقایسه های اجتماعی توجه داشته و در نتیجه انگیزش را به عنوان عاملی متغیر و پویا بنگرد (مهرام و رحمت آبادی، ۱۳۸۸). ایجاد انگیزش و در مسیری که عملکرد کارکنان را به بالاترین سطح ممکن افزایش دهد، یکی از وظایف مدیران قلمداد شده است. بدین معنی که کارکنان سختتر تلاش نموده، بهطور منظم در محل کار حاضر شده و برای عملی شدن هدفها و تصمیمهای سازمان کوشش نمایند. آگاهی از چگونگی تفاوت افراد و همچنین شناخت اینکه کارکنان نیازهای متفاوتی را دنبال میکنند، میتواند به مدیر این مطلب را تفهیم کند که چرا رفتار کارکنان متفاوت است (قاسمی، ۱۳۸۵). بعضی از صاحب نظران نظریه برابری را “نظریه گسترش عدالت” نام نهاده اند. زیرا به توزیع عادلانه درآمدها درمیان انسانها برای دستیابی به سطح بالایی از انگیزش تمرکز دارد. نظریه برابری تأکید میکند که افراد همواره خود را در متن جامعه و در مقایسه با دیگران ارزیابی میکنند. اگر افراد احساس کنند با آنان ناعادلانه برخورد شده است، برانگیخته می شوند تا عدالت را در میان خودشان برقرار سازند (رضائیان، ۱۳۸۵). فرض کلی نظریه برابری آدامز این است که فرد ارزش نسبی دروندادها و پیامدهای خود را با ارزش نسبی بین درونداد و پیامدهای شخص یا اشخاصی که از نظر وی قابل مقایسه هستند، محاسبه کرده و این نسبتها را با یکدیگر مقایسه می کند. برابری در صورتی وجود خواهد داشت که نسبت پیامد به درونداد شخص با نسبت پیامد به درونداد شخص یا اشخاص دیگر برابر باشد و در صورتی که این معادله برقرار نشود نابرابری حاکم خواهد بود (مانتلو[۴۴]، ۲۰۰۷). ۳- نظریه تعیین هدف[۴۵] این نظریه توسط لاک و لاثام[۴۶] (۱۹۶۸) معرفی شد. تحقیقات لاک نشان دادکه بین میزان سختی و واضح و روشن بودن یک هدف با عملکرد افراد در کار رابطه وجود دارد. او متوجه شد که اهداف مشخص و دشوار نسبت به اهداف مبهم و یا آسان به انجام بهتر وظایف منجر میشوند (خورشیدی،۱۳۸۸). اینکه به کسی بگویید «سخت تلاش کن» یا «تمام تلاشت را بکن» کمتر مؤثر است تا اینکه بگویید «تلاش کن حداقل ۸۰% کار را درست انجام بدهی» یا «تمرکز کن تا از حداکثر زمانت استفاده کنی». به همین ترتیب، داشتن هدفی که بیش از حد آسان باشد، انگیزه نیرومندی ایجاد نمیکند. اهداف سخت ایجاد انگیزه بیشتری نسبت به اهداف آسان میکنند. چرا که وقتی برای چیزی کار میکنید و به آن میرسید احساس موفقیت بیشتری میکنید. چند سال بعد، محقق دیگری به نام گری لاتام اثر تعیین هدف را در محیط کار مورد مطالعه قرار دادکه نتایج او دقیقاً مطالبی را که لاک مطرح کرده بود تأیید میکرد. در سال ۱۹۹۰، لاک و لاتام کار اصلی خود را منتشر کردند: «تئوری تعیین اهداف و انجام وظیفه» آنها در این کتاب تفکر نیاز به تعیین اهداف سخت و واضح را مجدداً تقویت کردند و سه مشخصه دیگر نیز برای تعیین موفقیتآمیز اهداف مطرح نموند (قبادی، ۱۳۸۹). ۴- نظریه اسناد[۴۷] فریتز هایدر[۴۸] را آغازگر رویکرد اسناد در حیطه روانشناسی میدانند. نظریه اسناد یکی از نظریه های پویای روانشناسی است که به تبیین و تشریح ادراک افراد از وقایع می پردازد. فرض اساسی این نظریه این است که افراد می خواهند بدانند چرا خود و دیگران پیامد خاصی را تجربه می کنند. ما می خواهیم علت های نهفته در موقعیت ها و شکست ها، پیروزی ها و مصیبت ها، مقبولیت ها یا طرد شدن های اجتماعی مان را بدانیم. این تئوری به دنبال علیت افراد از نتایج پیامدهایشان است (ریو،۱۳۸۲). اسناد دهنده در واقع یک جستجو کننده دانش است و هدف نهایی او دستیابی به دانش و کنترل محیط می باشد که این به سازگاری افراد با محیطشان کمک می کند (چالمه، ۱۳۸۹). زمانی که افراد وقایعی را که برای آنها و دیگران اتفاق می افتد می بینند، علت آن ها را از خود می پرسند و سپس استنتاجها و اسنادهایی برای علتها می سازند (هوی و میسکل[۴۹]، ۲۰۰۸). طبق این نظریه رفتار انسانها یا برخواسته از ویژگیهای شخصیتی افراد است یا به وضعیتی که در آن قرار داشته اند مربوط می شود. بنابراین، نظریه اسناد مسئوولیت و فرایندهای شناختی که انسانها برمبنای آن دلایل رفتار خود و دیگران را تعبیر و تفسیر می کنند، مورد تحلیل قرار می دهد. نظریه اسناد در صدد تبیین این نکته است که چگونه آدمی تلاش می ورزد تا بروز رفتارهای مشهود فردی را براساس عوامل درونی یا بیرونی برای خود و دیگران بازشناساند (بارون و گرین برگ[۵۰]، ۱۹۹۰). ۵- نظریه یادگیری اجتماعی[۵۱] بنیانگذار و تبیین کننده نظریه یادگیری اجتماعی آلبرت بندورا (۱۹۶۰) در جایگاه روان شناس تاثیر گذار در تاریخ علم روانشناسی با نظریه خود به پرسش هایی کلیدی در این علم پاسخ می دهد که دیدگاه او اکنون پس از چند دهه به یکی از پایه های روان شناسی نوین بدل شده است. از نطر وی بین بیشتر نظریه پردازی ها در روان شناسی و زندگی روزمره ارتباطی وجود ندارد و از همین رو با بررسی نظریات و تحقیقات بندورا می توان گفت که وی بیشتر از هر روانشناس دیگری در دهه های اخیر موفق به بناکردن این پل ارتباطی شده است (جعفرآبادی، معدنی و رضوی، ۱۳۹۰). اصول نظریه یادگیری اجتماعی عبارت است از: ۱- افراد می توانند با مشاهده ی رفتار دیگران و نتایج آن رفتارها از یکدیگر بیاموزند. ۲- آموختن می تواند بدون تغییر رفتار باشد. رفتارگرایان می گویند که یاد گیری باید با تغییر رفتار توام باشد در مقابل نظریه پردازان یادگیری اجتماعی اعتقاد دارند که ازآنجا که مردم می توانند فقط از طریق مشاهده یادبگیرند لزوما یادگیری منجر به تغییر رفتار نمی شود. ۳- شناخت نقش مهمی دریادگیری دارد. در طول سی سال گذشته نظریه یادگیری اجتماعی به طورفزاینده ای درشناخت و تفسیر خود از یادگیری نقش داشته است. آگاهی و شناخت از نتایج رفتار، تشویق ها و تنبیه هایی که در آینده به دلیل یک رفتار روی می دهد می تواند روی نمایش رفتارهای مردم تاثیر بگذارد. ۴- نظریه یادگیری اجتماعی را می توان به عنوان یک پل بین نظریه یادگیری رفتارگرایانه و یادگیری شناختی در نظر گرفت (معطری، ۱۳۹۰).
فرم در حال بارگذاری ...