- حکمیت مک ماهون، وی از سال ۱۹۰۲ تا ۱۹۰۵ به وسیله میله سرعت دست به تقسیم آب رودخانه هیرمند زد و نهایت در سال۱۹۰۵ بر آن شد که دو سوم آب دلتا به افغانستان و یک سوم آن به سیستان ایران داده شود. این تصمیم از طرف ایران مورد پذیرش قرار نگرفت.
پروتکل ۱۳۱۵ و قرارداد ۱۳۱۷ : با گسترش یافتن روابط دوستانه میان دولت مرکزی تازه پا گرفته رضا شاه در ایران و دولت تازه استقلال یافته محمد نادر شاه در افغانستان، تلاش های تازه ای برای حل مساله آب هیرمند آغاز شد که حاصی آن منجر به پروتکل ۱۳۱۵ و قرار داد ۱۳۱۷ بین دو کشور شد.
در نخستین ماده این قرارداد که به کل قرارداد نیز اشاره دارد، آمده است:
دولت های ایران و افغانستان توافق کرده اند که همه آب هیرمند از بند کمال خان (۴۷ کیلومتر داخل خاک افغانستان نسبت به مرز ایران) به سهم مساوی میان ایران و افغانستان تقسیم گردد و ماده دوم حاکی از آن بود که دولت افغانستان متعهد می شود که هیچ کانال تازه ای برای استفاده از آب بیشتر از آن چه هم اکنون میان «چهاربرجنگ» و بند کمال خان می برد، احداث نکند و کانال های موجود را تعمیر نکند.
- کمیسیون دلتا: در سال ۱۳۲۷٫ه.ش. دو کشور با تشکیل کمیسیون دلتای رود هیرمند موافقت نمودند. در مرداد ماه ۱۳۲۷ سفارت آمریکا طی یادداشتی ۱۵ نفر کارشناس با ملیت های مختلف به دو کشور پیشنهاد نمود. پس از انتخاب اعضای کمیسیون ؛مذاکرات نمایندگان دو کشور در واشنگتن با اختلافات فاحشی به طول انجامید.بر اساس این پیمان قرار داد بود که ۲۲ متر مکعب در ثانیه از آب رودخانه هیرمند در دلتا و ۴ متر مکعب در ثانیه آب خریداری شده از افغانستان به عنوان سهم ایران در نظر گرفته شود که به این ترتیب آب وارد شونده به سیستان ایران به ۲۶ متر مکعب در ثانیه می رسد، حتی قرار بود پادشاه افغانستان دو متر کعب آب در ثانیه نیز به پادشاه ایران ببخشد.
نماینده ایران هویدا نخست وزیر وقت و نماینده افغانستان محمد موسی شفیق نخست وزیر افغانستان بود. این قرارداد بعد ها به دلیل وقوع کودتای داوودخان در افغانستان به تصویب مجلس ملی افغانستان نرسید ولی همچنان به عنوان مبنایی در هرگونه مذاکرات آب هیرمند مطرح است. عدم اجرای موافقت نامه های
تقسیم آب بین ایران و افغانستان دلایل گوناگونی دارد. ولی در واقع نمی توان تردید کرد بی ثباتی سیاسی و اجتماعی و بر هم خوردن امنیت در داخل افغانستان، اصلی ترین دلیل عدم اجرای موافقت نامه ها
بوده است.
این وضعیت به خصوص در سالهای بعد از کودتای مارکسیستی نور محمد ترکی و جنگ و جهاد شدید تر بوده است. به طوری که طی این دوره ، نا کنون مدیریت آب هیرمند به صورت یک مشکل در مناسبات ایران و افغانستان، مطرح بوده است.
به نظر می رسد که در سالهای اخیر دولت ایران با مشکل تأمین آب سیستان با مسائل پیچیده تری روبرو شده است. به این معنا که جنگ داخلی افغانستان باعث شد تا کشاورزان اطراف هیرمند، از بی قانونی و بی نظمی در افغانستان استفاده کنند و با برداشت آب بیشتر از سهم خود باعث شدند تا دریاچه هامون ایران، خشک شود و آب دهی هیرمند در بخش ایرانی سیستان به شدت کاهش یابد.
در سالهای حکومت طالبان نیز آب هیرمند به طرف سیستان ایران به طور کلی خشک شد و به یک فاجعه زیست محیطی انجامید. این اتهام متوجه طالبان گشت که آنها آگاهانه به دلیل تضادشان با ایران عملاً از ورود آب هیرمند به سیستان جلوگیری می کنند. طالبان خشک سالی را بهانه می کردند ولی به ظاهر این بهانه ها در ایران خریداری نداشت.
در شرایط کنونی، دولت موقت و انتقالی پس از سقوط طالبان رویه بهتری در پیش گرفته است. با ارتقاء مناسبات ایران و افغانستان و همکاری ایران در تمام زمینه ها با دولت افغانستان و دیدارهای متعدد رؤسای جمهور اسلامی ایران و افغانستان، دولت افغانستان در مقاطعی اجازه داده است که رودخانه هیرمند در مسیر طبیعی خود جریان یافته و به ذخیره آب در زابل کمک کند. اما طرح مسئله هیرمند در یک کمیته مشترک
توسط ایران، پاسخ شفاف و قانع کننده ای از سوی افغانها در بر نداشته و همچنان به صورت چالشی نهفته باقی مانده است.
با این حال اجازه جریان طبیعی رودخانه هیرمند در برخی مقاطع توسط افغانستان، یک تصمیم موقت و امتیازی بوده که کرزای به ایران داده است و هیچ اطمینانی برای ادامه این روند وجود ندارد. چنان که معلوم است تا کنون به دلیل جنگ و بحران در افغانستان هیچ کدام از قرار دادها و توافقنامه ها جنبه اجرایی پیدا نکرده است.
مهمتر اینکه حتی در دوره جدید و ثبات نسبی به وجود آمده در افغانستان، باز هم امید چندانی وجود ندارد که مسئله آب هیرمند به صورتی عادلانه حل شود. دکتر پیروز مجتهد زاده در این باره قضاوت روشن تری دارد. او می گوید: «بحران اصلی، زمانی بروز خواهد کرد که همگام با برقراری آرامش نسبی در مرزهای ایران و افغانستان همانند سال ۱۹۴۵ که روند ساختن سد و کانال های انحرافی از سوی شرکت های آمریکایی بر رودخانه هیرمند آغاز شد، دوباره دولت حاکم در افغانستان در صدد تجدید حیات دریاچه هامون بر آید و « هیدروپلیتیک افغانی » دوباره احیا شود.
قطعاً این بار پیگیری کار ساختمان بنابراین اختلافات ایران و افغاستان بر سر حقوق مربوط به آب هیرمند نقش پر اهمیت و انکار ناپذیری در مناسبات دو کشور داشته و دارد و مانع جدی همکاری های آتی است.
در هر حال، در یک قضاوت مقدماتی می توان گفت که مسئله آب هیرمند به دلیل پیامدهای مخرب زیست محیطی آن در مناطق مرزی دو کشور، به سهولت پیامدهای امنیتی و سیاسی خاص را رقم خواهد زد که غفلت از آن جایز نخواهد بود(شفیعی ،۱۳۸۷،۵-۴).
بی ثباتی سیاسی، عدم وجود صلح وامنیت درافغانستان، وجود سیاستهای اشغالگرانه آمریکا وخصوصاً سیاستهای پنهان خارجیان به منظور انتقال مواد مخدر، باندهای قاچاق اسلحه و گروه های خرابکارانه به ایران مواردی است که همواره سبب بی ثباتی امنیتی در مرزهای جنوب شرقی ایران گردیده است.
با توجه به این مطالب، مهمترین عوامل و موضوعات تهدید آفرین از سوی مرزهای افغانستان که متوجه مرزهای جنوب شرقی ایران هستند عبارتند از:
- چالش های امنیتی ناشی از افزایش حضور نظامی- امنیتی کشورهای فرامنطقه ای و در رأس آنها آمریکا
- نفوذ پاکستان در افغانستان و تمایل تاریخی پاکستان برای ایجاد دولتی دست نشانده در کابل
- وجود حاکمیت ضعیف افغانستان در نواحی مرزی با ایران
- استفاده سیاسی افغانستان از آب هیرمند به بهانه خشکسالی برای فشار به ایران تحت نفوذ کشورهای فرامنطقه ای علی الخصوص در چند سال اخیر که به شدت باعث آسیب رساندن به بخش اقتصادی منطقه سیستان گردیده است
- عدم همکاری جدی در استرداد مجرمان فراری به افغانستان
- وجود جمعیت بالای بیکار در افغانستان و مهاجرت مداوم آنها به ایران برای کار و پیدایش مسأله قاچاق انسان در مرزهای سیستان و بلوچستان
- افزایش تولید مواد مخدر در افغانستان و ترانزیت آن از مرزهای جنوب شرقی کشور
- و نهایتاً عدم حاکمیت دولت مرکزی افغانستان بر مناطق همجوار با مرزهای جنوب شرقی ایران.
۴-۲- دلایل اصلی ادامه حضور امریکا در افغانستان
۴-۲-۱- دخالت در امور ایران
ایران: با فروپاشی شوروی و حاکم شدن گفتمان ژئواکونومیک به عنوان ملاک قدرت در قرن بیست و یکم، رقابت بر سر منابع انرژی به یکی از مسائل رایج این قرن در جهان ژئوپلیتیک تبدیل شده است شاید
هیچ چیز به اندازه نفت و گاز در سیاست جهان و تحولات ژئوپلیتیکی امروز تاثیر نداشته نباشد. (حافظ نیا، ۱۳۸۵: ۱۶۸-۱۰۲)
نکته مهمی که به این موضوع دامن زده است افزایش بی سابقه مصرف و تقاضای جهانی برای انرژی طی سالهای اخیر می باشد به طوری که بر آوردها نشان می دهد که تقاضای جهانی برای نفت از ۷۰ میلیون بشکه در روز در سال ۱۹۹۵ به ۹۲ تا ۹۷ میلیون شبکه در روز تا سال ۲۰۱۰ افزایش یابد. (کمپ، ۱۳۸۳: ۱۸۵)
در این میان خاور میانه و بالاخص خلیج فارس و دریای خزر به دلیل داشتن ذخایر عمده انرژی از مناطق مهم ژئواستراتژیک و ژئواکونومیک خواهند بود و تقریبا دو سوم ذخایر اثبات شده نفت و یک سوم ذخایر گاز طبیعی جهان در اختیار کشورهای خلیج فارس قرار دارد. اگر ذخایر برآوردشده دریای خزر به آن اضافه گردد درصد نسبی این ذخایر به بیش از ۷۰درصد برای نفت و بیش از ۴۰درصد برای گاز طبیعی می رسد. (همان: ۱۸۷)
از این رو ایران نیز به عنوان کشوری داری منابع غنی انرژی در مرکز منطقه از اهمیت اقتصادی و
راهبردی بسیاری برخوردار است و به عنوان دومین تولید کننده بزرگ نفت در اوپک و چهارمین صادر کننده نفت جهان می باشد.
بنابراین ایران که در دوران جنگ سرد به عنوان یک کشور مهم استراتژیک در منطقه بود اکنون از منظر ژئوپلتیک (عامل اقتصادی) نیز مطرح و به یک موقعیت منطقه ای ممتاز بین المللی تبدیل شده است.
و از طرفی مصرف روز افزون انرژی باعث رقابت شدیدتر بین متقاضیان آن شده است در حال حاضر علاوه بر مصرف بالای آمریکا که عمده واردات این کشور از میان کشورهای حوزه خلیج فارس می باشد به طوری که در فاصله سال های ۱۹۸۵تا ۱۹۹۳ چیزی حدود ۵۸ درصد از افزایش واردات نفت خام و محصولات نفتی آمریکا را از کشورهای خلیج فارس تامین کرده اند. کشور های شرق و جنوب شرق آسیا همچون چین نیز با افزایش تقاضای همزمان روبه رو بوده است .
همه این عوامل باعث شده است که بیضی استراتژی نقش فعال تری در سیاست های جهانی بازی کند. با توجه به مرکزیت ایران و بهره مندی از منابع سر شار از انرژی این کشور و از طرفی نیاز و تقاضای روز افزون مصرف جهانی آن به ویژه ایالات متحده حضور و نفوذ آمریکا در منطقه قابل توجیه خواهد بود که آمریکا در تلاش برای هژمونی گری و کنترل منابع کمیاب به ویژه منابع انرژی می باشد.
مناطقی چون خاورمیانه و به ویژه خلیج فارس که همیشه چشم طمع قدرت هایی چون آمریکا را به همراه داشت پس از حوادث ۱۱سپتامبر این مناطق جایگاه خاصی در اهداف استراتژیک آمریکا پیدا کردند و به عنوان سکوی پرش برای هژمونی بر مناطق دیگر قلمداد شدند.
پس از واقعه ۱۱سپتامبر خاورمیانه (به طور عام) و خلیج فارس (به طور خاص) در اهداف استراتژیک آمریکا مهمترین منطقه به عنوان سکوی پرش برای هژمونی بر منطق دیگر قلمداد شدند و با توجه به نیاز های نفتی قدرت های بزرگ به این منطقه سرشار از انرژی، آمریکا در تلاش است با تحکیم کنترل خود بر خلیج فارس و دریای خزر حلقه محاصره ایران را تنگ تر کرده و ابزار قوی برای اداره امور جهانی و رسیدن به نظام هژمونی گرایانه اش پیدا کند.
فرم در حال بارگذاری ...