کاشانی نه تنها تمامی زحمات دکتر مصدق را به زیر سوال برد، که پا را فراتر گذاشته او را به داشتن جنون متهم کرد:
“مصدق برای کشور کاری نکرد. نه یک خرابی را تعمیر کرد نه خیابانی را افتتاح کرد نه خزانه را نجات داد و نه ملت را متحد ساخت. حتی در مورد نفت که او ادعا داشت صاحب فکر ملی ساختن می باشد اگر این اتحادی که من در صفوف ملت بوجود آوردم نبود هرگز ملی نمی شد. او خیانت کرد. به من و کشور خیانت کرد. قبل از اینکه من با مصدق مخالفت کنم، ملت با او بود ولی پس از اینکه من با او مخالفت کردم ملت از دور او پراکنده شدند.”[۵۴۳]
“مقام و کرسی صدارت مصدق را مسحور کرده بود. او دستخوش نوعی جنون شده بود.”[۵۴۴]
“همین مصدق بود که مرحوم کریمپور شیرازی را به اطاق خود می خواست و به او می گفت کاریکاتور کاشانی را در حالیکه روی عمامه او پرچم انگلیس نقش بسته رسم نماید[۵۴۵] یا به پرویز خدایی دستور می داد در روزنامه حاجی بابا به شوخی بنویسد که کاشانی ختنه نکرده و تمام نصف شب به حمام پا منار می رود. آه من بود که مصدق را به این روز نشاند.”[۵۴۶]
هنگامی که همگان فریاد اعتراض بر سر دولت کودتا برداشتند، کاشانی به حمایت از زاهدی فاسدی برخاسته بود که به گفته ژرار دوویلیه در خانه اش پرونده کاملی از فاحشه های شهر اصفهان با عکس های آنان پیدا شده بود.”[۵۴۷]
با گذشت زمان آیت الله کم کم متوجه گردید که چگونه و چطور عمله دست استبداد شده است، اما افسوس که دیگر پشیمانی فایده ای نداشت. آن گاه که کاشانی دریافت به سختی فریب خورده است لب به شکوه گشود:
” آزادی جز برای عمال انگلیس نیست. مطبوعات و نشریات ملی هیچگونه اظهار عقیده ندارند و همه توقیف اند. بسیاری از ملیون و آزادیخواهان متدین در زندان ها بسر می برند. این اختیارات را چه کسی به آقای زاهدی داده که این دیکتاتوری شدید و قرون وسطایی را با مردم شریف ایران می نماید؟”[۵۴۸]
و اینگونه افسوس روزهای پیش از کودتا را خورد:
” حیف که رادیو در اختیار من نیست که از افکار مردم و احساسات پاک این ملت استفاده کنم.”[۵۴۹]
آیت الله اما همچنان به بدگویی و متهم کردن مصدق ادامه می داد:
“تاریخ کشف حقایق می نماید .ابدا افسردگی ندارم. خدا جزای مصدق را بدهد که این خاک سیاه را روی خودخواهی به سر این ملت و مملکت ریخت.”[۵۵۰]
رفته رفته حال آیت الله به وخامت گذارد. در ۱۶ مرداد ۱۳۴۰ نخست وزیر امینی پس از عمل جراحی کاشانی در بیمارستان از او عیادت کرد[۵۵۱]
بزرگترین متخصص جراحی پروستات فرانسه با هزینه دولت وارد تهران شد تا کار معالجه کاشانی را بر عهده گیرد. ” پروفسور کوولر با موافقت آیت الله پنجشنبه وارد تهران می شوند.”[۵۵۲]
در۲ دی ۱۳۴۰بار دیگر دکتر علی امینی نخست وزیر، عاقد قرارداد کنسرسیوم نفت، به ملاقات وی رفت[۵۵۳] و شاه هم در ۱۸ اسفند از او عیادت کرد[۵۵۴] سرانجام آیت الله کاشانی در ۲۳ اسفند ۱۳۴۰ فوت گردید و در جوار حرم عبدالعظیم حسنی دفن شد.
بروجردی و پایان نهضت ملی نفت
در ماه های اول ملی شدن نهضت نفت در سال ۱۳۳۰ بروجردی از مصدق و مبارزه ضد استعماری او برای صیانت از منافع ملت پشتیبانی کرد . او به طور محرمانه شاه را تشویق می نمود در مقابله با انگلیس از مصدق حمایت و اتحاد ملی را حفظ کند.[۵۵۵]
در این رابطه بازرگان می گوید در هنگام ملی کردن نفت پدرم در موافق کردن مراجع و علمای قم با ملی شدن نفت و همچنین بازاریان نقش بسزایی داشت یادم هست که مرحوم آیت الله صدر و مرحوم آیت الله خوانساری خیلی استقبال کردند ، گفتند با آیت الله بروجردی هم صحبت کنید ، پدرم در مراجعه به آیت الله بروجردی علی رغم اینکه در اول گفته بود قبلا موافقت آقایان دیگر را بگیرید اما در نهایت روی خوش نشان نداد و پدرم دست خالی برگشت.[۵۵۶]در تایید این روایت آیت الله سید محمد باقر طباطبایی از شاگردان بروجردی نقل می کند «من قضایایی را که وارد نباشم و آغاز و پایان آنرا ندانم و نتوانم پیش بینی کنم ، وارد نمی شوم ، این قضیه ملی شدن را نمی دانم چیست ، چه خواهد شد و آینده در دست چه کسی خواهد بود البته روحانیت به هیج وجه نباید با این حرکت مخالفت کند، اگر با این حرکت مردمی مخالفت کند و این حرکت ناکام بماند در تاریخ ایران ضبط می شود که روحانیت سبب این کار شد لذا به آقای بهبهانی و علمای تهران نوشتم که مخالفت نکنند.[۵۵۷]
علی رغم مواضع بروجردی نسبت به نهضت ملی ، جامعه علمیه تهران و شهرستانها متشکل از عالمان جانبدار مصدق در پشتیبانی از رهبر نهضت فعال برخورد می کردند.[۵۵۸]
جانبداری اولیه بروجردی از مصدق رفته رفته رنگ باخت و در سال ۱۳۳۲ مخالفت روحانیون با مصدق انسجام یافت علاء به ابتکار خود در ۹ فروردین به قم رفت و با بروجردی ملاقات کرد. علاء که ظاهراً انتظار داشت لاقل تأیید غیررسمی زاهدی را از بروجردی دریافت کند، به سفیر آمریکا در ایران گزارش میدهد که آیتالله بروجردی، خویشتن را متعهد نساخته بود ولی به نظر رسیده بود که نظر موافق داشت و وعده داده بود که علاء را از تصمیم خود بعداً آگاه سازد.[۵۵۹] بروجردی طراحان کودتا را در این مرحله مهم، از ۹ فروردین تا ۲۸ مرداد، در تاریکی میگذارد و از هر گونه مشارکت یا صحبت در مورد براندازی مصدق احتراز میورزد و از کمکهایی که کودتاچیان در این زمینه از او میخواهند، سرباز میزند.
این سکوت در مقابل اصرار طرف مقابل به اعلام موضع و تعیین تکلیف با مصدق و حکومت او را میتوان به حساب عدم جانبداری مرجع تقلید مطلق از تز خطر مصدق برای دین و کشور دانست.
در این مقطع که کلیه نیروهای ضدمصدقی به انواع وسائل به دنبال اقناع و جذب بروجردی به محور خود بودند، میتوان استدلال کرد که او با مقاومت در مقابل دعوتهای مکرر آنان، در کنار مصدق ایستاد.
کمتر از یک هفته پس از اینکه خبر آمد، بروجردی از امضاء اعلامیه مشترکی با بهبهانی و کاشانی خودداری کرده است، در جراید اعلام شد که ۱۰ نفر از اعضای فراکسیون “نهضت ملی” به دیدار مصدق رفتهاند تا در مورد رفع اهانت از آیتالله بروجردی با نخستوزیر مذاکره کنند. این گروه از نمایندگان به مطالبی که در “پارهای از نشریات” و نیز در اعلامیه بدون امضایی که در همان روز ملاقات ایشان- سهشنبه ۸ اردیبهشت- منتشر شده بود و در آنها ظاهراً به “به مقام حضرت آیتالله بروجردی اسائه ادب گردیده بود.” معترض بودند.[۵۶۰]
درست در همان روزی که گروهی از وکلای “نهضت ملی” با مصدق دیدار کردند، نخستوزیر از اختیارات خود استفاده کرده و سه ماده به عنوان متمم بر لایحه قانونی مطبوعات افزود. به موجب ماده اول این متمم، “هرگاه در روزنامه یا مجله و یا هرگونه نشریه دیگر مقالات یا مطالب توهینآمیز و یا افترا و یا برخلاف واقع و حقیقت، خواه به نحو انشاء یا به طور نقل نسبت به شخص اول روحانیت که مرجع تقلید عمومی است درج شود مدیر روزنامه و نویسنده هر دو مسئول و هر یک به سه ماه تا یک سال حبس تأدیبی محکوم خواهند شد. رسیدگی به این اتهام تابع شکایات مدعی خصوصی نیست.”[۵۶۱]
اگرچه بهبهانی و کاشانی در مخالفت با رفراندوم اعلامیه صادر کردند، اما در این میان تنها فتوایی که میتوانست از نظر دینی بر تصمیمگیری مومنین تاثیرگذار باشد، فتوای بروجردی بود… سکوت بروجردی بار بسیار سنگینی داشت و شاید بتوان گفت که در واقع ردیهای بود بر اعلامیه غلاظ و شداد کاشانی. به احتمال قوی، بهبهانی با اطلاع از موضع بروجردی احتیاط کرده بود و عامدانه در اعلامیه خود ارتباطی میان شرع و رفراندوم برقرار نکرده بود و جهت اثبات و تقویت بحث خود از ادله شرعی کمک نگرفته بود. با عدم همنوایی با “علمای نهم اسفندی” بروجردی که همه او را محتاط و محافظه کار میانگاشتند، با نضهت ملی مخالفت نکرد و با سکوت خود ، تا به اینجا به آن مدد رسانید.
در هشتم مرداد یعنی سه روز قبل از اینکه مخالفین مصدق ادعا کنند که بروجردی از شدت ناراحتی از رفراندوم دولت مصدق خیال مهاجرت به نجف را دارد، طومار مفصلی از طرف اهالی لرستان، به وسیله آیتالله حاج روحالله کمالوند به “فراکسیون نهضت ملی” ارسال شد. این طومار “در تقویت و حمایت نهضت ملی و آقای دکتر مصدق” بود. اهمیت این “طومار مفصل” از آن نظر است که پایگاه عمده بروجردی لرستان بود و کمالوند هم از نزدیکان و نماینده مورد اطمینان آیتالله بود. از آنجا که بسیار بعید به نظر میرسد که کمالوند به موضعگیری این چنین حساس و علنیای بدون اطلاع و صلاح و مشورت با بروجردی دست زده باشد، میتوان پیام آن را در حکم نظر بروجردی در مورد مصدق درست چهار روز قبل از رفراندوم دانست. میتوان ادعا کرد که بروجردی، درست ۱۷ روز قبل از کودتای اول، به نحوی نه چندان غیرمستقیم، نظر خود را در مورد حقانیت دولت مصدق به “فراکسیون نهضت ملی"، شخص مصدق و ملت ایران اطلاع داد.”
با این حال کاتوزیان در ادامه بحث نقش علما در کودتا می گوید که: «هنگامی که آیت الله بروجردی «سکوت» ظاهریش را کنار گذاشت و با شوق شعف تمام بازگشت شاه را به کشور خوش آمد گفت، دیگر شکی در باب موضع هیئت حاکمه مذهبی در قبال کودتا باقی نگذاشت[۵۶۲] ایجاد جوّ مصنوعی علیه مذهب و روحانیت از قدرت گیری حزبتوده بهتدریج نهتنها افکار عمومی متدینین, بلکه ذهن آیتالله بروجردی را نیز نسبت به مصدق مشوش ساخت و آنها را نسبت به دولت ملی به انفعال کشاند. آیتالله احمد آذری قمی ضمن انتساب این فعالیتها به «سیاست کلی امریکا و سازمان سیا» معتقد است هدف آنها این بود که: «دولت مصدق را درمقابل اسلام قرار دهند و بگویند آقای بروجردی و متدینین با این دولت مخالفاند.»[۵۶۳]
وقتی خبر سقوط دولت مصدق به گوش میرسد، حدود ۳۰ الی ۴۰ نفر از شاگردان آیتالله بروجردی در کنار استاد مشغول مطالعه جامعالاحادیث بودند. آیتالله منتظری که یکی از این طلبهها بود به خاطر میآورد که وقتی آقایان این خبر را شنیدند، یکی از ایشان، “سجده شکر به جای آورد که الحمدالله دیگر از شرشان راحت شدیم، خطر از اسلام برطرف شد.”[۵۶۴] اردشیر زاهدی در خاطرات خود نقل میکند که در آستانه کودتا, برخی از شخصیتهای برجسته مذهبی ازجمله آیتالله بروجردی, حکیم, کاشانی و شهرستانی با مصدق مخالف شده بودند و از شاه میخواستند که او را عزل کند.[۵۶۵]اردشیر زاهدی در مصاحبه ی خود در سال ۲۰۰۹ مجددا به نقش روحانیت در این وقایع تاکید کردند و گفت «شرافتا اگر بروجردی نبود این کار انجام نمی شد و بهبهانی بدون اجازه ایشان هیچ کاری نمی کردند»[۵۶۶]
شاه ۳۱ مرداد به تهران بازگشت. در روز سوم شهریور، آیتالله بروجردی به تلگراف شاه که از رم، یعنی در تاریخ ۲۷ تا ۳۰ مرداد ارسال شده بود پاسخ گفت، بروجردی چنین نوشت، “حضور مبارک اعلیحضرت همایونی خلدالله تعالی ملکه، تهران- تلگراف مبارک که از رم مخابره فرموده بودید و مبشر سلامت اعلیحضرت همایونی بود موجب مسرت گردید. نظر به اینکه تصمیم مراجعت فوری بوده جواب تأخیر شد. امید است ورود مسعود اعلیحضرت به ایران مبارک و موجب اصلاح مقاصد دینیه و عظمت اسلام و آسایش مسلمین باشد.”[۵۶۷]
در طول زندانی شدن مصدق هم آیت الله بروجردی از درخواست افرادی که پیش وی می آمدند و برای مصدق درخواست شفاعت وی را از شاه می خواستند امتناع ورزید.[۵۶۸]
کمی و محدودیت گزارشهای موجود اعم از خاطرات و اسناد درباره نقش وی در کودتا, بیانگر عدم دسترسی یا وجود آنها نیست, بلکه نشانگر بیتفاوتی او درقبال کودتاست, رویکردی که در ظاهر میتوان از آن بهعنوان تأیید نسبی کودتا نام برد. اتخاذ چنین موضعی ازسوی آیتالله بروجردی را می توان به خاطر شرایط و جو سیاسی خاص آن روز جامعه ایران دانست که در این راستا توطئه امریکا در تحریک طیفی تحت عنوان «تودهایهای نفتی» که مأموریت داشتند اذهان مراجع و علما و متدینین را به خطر امکان به قدرت رسیدن کمونیستها در ایران, در صورت تداوم قدرت و آزادیهای سیاسی دولت مصدق جلب کند، موثر واقع شد.
شیخ مهدی حائری یزدی فرزند آیت الله شیخ عبدالکریم یزدی موسس حوزه علمیه قم اطلاعاتی از همنوایی شاه با روحانیت بعد از ۲۸ مرداد به دست می دهد وی می نویسد : آقای بروجردی در مسائلی که ارتباط با دولت داشت _ بخصوص با شاه_-یکی دو مرتبه آقای خمینی را از طرف خودش فرستاد برای ملاقات محمد رضا شاه پهلوی که در مسائل مورد نظر با او صحبت کند[۵۶۹] ماحصل یکی از این ملاقات ها را که در خصوص مبارزه با بهاییان بوده ، حائری یزدی از قول امام خمینی آورده است : بله من به اعلیحضرت گفتم که شاه فقید ، پدر تاجدار فقید شما ، این گروه ضاله را داد به طویله بستند… و الان هم مردم ایران همان جریان را از شما انتظار دارند و این جوان(شاه) آهی کشید و گفت آقای خمینی شما الان را با آن زمان مقایسه نکنید ، در آن وقت همه وزرا و رجال مملکت از پدرم حرف شنوی داشتند ، جرات نمی کردند تخطی کنند ، الان حتی وزیر دربار من حرف شنوی ندارد.من چطور می توانم این کار را بکنم؟[۵۷۰] که بعد منجر به سرکوب بهاییان و تصرف مرکز اجتماعات بهاییان موسوم به «حظیره القدس» شد ، حائری می نویسد این یک جریان سنتی قدیمی بود که شاه همیشه با علما یک رابطه مستقیمی داشت که از زمان صفویه به بعد این رابطه قوی شد و دوره قاجاریه شدت بیشتری داشت و تا زمان پهلوی این جریان ادامه داشت، از این جهت روحانیون و مراجع عادت کرده بودند به سیستم سلطنت ، وقتی انسان به یک سیستمی عادت بکند البته میل دارد که تا اندازه ای که توان دارد آن سیستم را حفظ کند.[۵۷۱]
رابطه کاشانی با دولت کودتا بعد از ۲۸ مرداد
تقریبا در تمام روز کودتا کاشانی سکوت اختیار کرد و بعد از کودتا و تشکیل دولت زاهدی طی اعلامیه ای که از رادیو تهران پخش شد به دولت زاهدی توصیه کرد که مبادا بر سر نفت سازش پنهانی کند، همچنین در پایان اعلامیه اش با تمجید زاهدی را یکی از طرفداران جبهه ملی خواند[۵۷۲] و از دولت وی پشتیبانی کرد.[۵۷۳]
کاشانی همچنین در مصاحبه باروزنامه ی المصری گفت:"من از ژنرال زاهدی مادام که به منفعت ایران قدم برمیدارد پشتیبانی میکنم…هر وقت که نظرم برسد او بر خلاف مصلحت ایران عمل میکند با او مخالفت میکنم. تا این لحظه راجع به کار او نمیتوان قضاوت کرد.[۵۷۴]
آیت الله کاشانی که پیشتر از زاهدی با عنوان کسی که “با ما دوست هستند و ما هم با ایشان کمال دوستی را داریم.”[۵۷۵] یاد کرده بود، در روزهای کودتا صمیمیتی دوچندان با وی یافت ، کودتا را قیام ملی و زاهدی را سردار ملی خواند[۵۷۶] و روی کار آمدن دولت کودتا را “سبب مسرت” دانست و گفت:
«جای مسرت است که دولت جناب آقای زاهدی که خود یکی از طرفداران جبهه ملی بوده، تصمیم دارند که شرافتمندانه از حیثیت و آبروی ایران دفاع نموده و در راه صلاح و افق ملت حداکثر فداکاری را بنمایند».[۵۷۷] عبدالحسین حائری در مصاحبه خود در این باره می گوید : «آیتالله کاشانی کمی فریب زاهدی را خورد برای اینکه فردای روزی که دکتر مصدق ساقط شد، ایشان در مصاحبهای گفت : ما پیروز شدیم ، ما پیروز شدیم. خب این حرف آیتالله کاشانی بود. من هیچ وقت این حرف را یادم نمیرود».[۵۷۸]
نویسندگان روزنامه شمس قناتآبادی برای۲۸ مرداد چنین نوشتند، “آنها که ادعا میکنند مسلمان و شیعه هستند- آنها که خود را پیرو قرآن کریم میدانند، کمک به مصدق به منزله مساعدت به کفر و جنگ با مذهب است.”[۵۷۹] قنات آبادی بعد از کودتا ، در منزل کاشانی ، از مخالفت با مصدق توسط کاشانی تمجید نمود و گفت ما از مشی سیاسی هر دولت یا مقامی که با فکر و عقیده ما تطبیق کرد ، پشتیبانی و در غیر اینصورت با او مبارزه خواهیم کرد.[۵۸۰]
بنابر گزارشی که به وزارت خارجه ی بریتانیا می رسد ، « شاه به اتفاق زاهدی از کاشانی دیدار کرده و دست او را بوسیده و از وی به خاطر مساعدتش در ابقا سلطنت تشکر کرده است ».[۵۸۱]
دو روز پس از کودتا نیز کاشانی و زاهدی با یکدیگر در منزل آقای مقدم در دزاشیب ملاقات کردند.[۵۸۲] حسن سالمی نیز این ملاقات را تایید کرده است. گرچه در نفس صورت گرفتن ملاقات میتوان به قرینه اظهار نظر سایرین سخن سالمی را پذیرفت اما درباره سخنان رد و بدل شده در جلسه که از سالمی نقل شده باید با احتیاط نگاه کرد: :” زاهدی روز ٣٠ مرداد یا اول شهریور ١٣٣٢ اجازهی ملاقات خواست. قرار ملاقات در منزل علوی مقدم، در باغ ییلاقیاش بود. اگر اشتباه نکنم در سوهانک. زاهدی با جیپ ارتشی، همراه با آجودانش آمد و مرحوم کاشانی، بقایی، مکی، نادعلی و من حضور داشتیم. کاشانی همانجا به زاهدی گفت به شرافت سربازیات قول بده ما را کت بسته تحویل انگلیسیها ندهی و به مصدق صدمه نرسانی و او به شرافت سربازیاش قول داد که حتی آن تخفیفی را هم که مصدق میخواست به انگلیسیها بدهد، ندهد”[۵۸۳]
شش روز پس از کودتا، نادعلی کریمی، عضو فراکسیون “نجات نهضت” و از نزدیکان آیتالله کاشانی، خبر داد که پس از جریان اخیر، آیتالله کاشانی به هیچوجه در امور سیاسی مداخلهای ندارند و از کار سیاسی به طور کلی کناره گرفتهاند. با این حال کیهان در روز ۹ مهر ۳۲ مینویسد: “از ابتدای روی کار آمدن دولت جدید، آقای سپهبد زاهدی تصمیم گرفته اند هر ۱۵روز با آیت الله کاشانی دیدار نمایند. دیروز ظهر این ملاقات در منزل شخص ثالثی انجام پذیرفت.
روزنامۀ شاهد، ۱ شهریور ۱۳۳۲ :
« بقرار اطلاع دیروز ـ شنبه ۳۱ مرداد ـ آقای نخستوزیر از حضرت آیتالله کاشانی تقاضای وقت ملاقات کردند و در شمیران با حضور آقایان: شمس قناتآبادی، دکتر بقایی، نادعلی کریمی و حائریزاده آیتالله کاشانی را ملاقات نمودند در این ملاقات حضرت آیتالله از نخستوزیر راجع به نفت و غرامت سؤال کردند، نخستوزیر جواب دادند که:
نفت به انگلستان بهیچوجه نخواهم داد و غرامت را هم چون انگلستان هیچگونه حقی ندارد نخواهم پرداخت. »
دیدار کاشانی ، بقایی ، حائری زاده و مکی با زاهدی ادامه یافت و برای خود در پیروزی کودتا حقی و سهمی قائل بودند و سعی در گشایش مجلس هفدهمی داشتند که در دوره مصدق با رفراندوم تعطیل شده بود اما زاهدی به آنان توجهی نکرد و به آرامی این افراد را دور انداخت.[۵۸۴]
اطلاعات، ۲ شهریور ۱۳۳۲ :
«بعد از ظهر دیروز ـ ۲ شهریور ۱۳۳۲ـ پنج نفر از مخبرین خارجی با دستگاه فیلمبرداری و ضبطصوت در منزل آقای خلیلی با آیتالله کاشانی ملاقات نمودند. آیتالله کاشانی نسبت به حکومت زاهدی فرمودند: من امیدوارم که آقای زاهدی موفق به انجام اصلاحات بشود و از فقر و ناامنی و کمونیزم جلوگیری کند. »
کیهان، ۳ شهریور ۱۳۳۲:
فرم در حال بارگذاری ...