همچنین سبک بر ردیفی از رموز متمایز مختص به گروهی اجتماعی و بیان ترجیحات فردی نیز دلالت دارد. بدین ترتیب، سبک نه خصیصۀ عمل فردی و نه مشخصۀ عمل یا مصنوع گروهی است، بلکه از آن هر دو است. تجلی مشخصهای گروهی در عمل فردی و درعینحال محصول جمعی اعمال فردی است. آخرین نکته این که سبک داشتن به معنای ادعای برتری نیز هست. مدعای هنجاری برتری و کهتری در ادعای سبک دار بودن نهفته است (فاضلی، ۱۳۸۲،ص۱۲۶).
۲-۲-۱-۲- معنای اصطلاحی سبک زندگی
نظرات متعددی از سبک زندگی از سوی صاحبنظران ارائه شده است. برخی از این تعاریف توسط متخصصین در علم روانشناسی بوده است و بعضی دیگر از آنها توسط صاحبنظران علم جامعهشناسی؛به عبارت دیگر افرادی که وجه فردی را در تعریف سبک زندگی به کار میبردند، از بُعد روانشناسانه به این مقوله نگریستهاند و عدهای نیز که وجه جمعی را در تعریف سبک زندگی مد نظر داشتهاند، از بُعد جامعهشناسی به این مفهوم پرداختهاند. در این پژوهش به برخی از این تعاریف اشاره مینماییم.
الف) سبک زندگی ازجنبۀ روانشناختی:
مطابق نظر آدلر (p.89,1989,Lundin) خاطرات اوایل زندگی انسان (دوران کودکی)، برای کشف سبک زندگی افراد در بزرگسالی راه بسیار آسانی است. در واقع این خاطرات کلید کشف سبک زندگی افراد هستند. همچنین سبک زندگی کودکان یا بزرگسالان مطابق با چشمانداز آنها از جهان تغییر میکند. سبک زندگی به طور عملی جنبههای رفتاری انسانها را توضیح میدهد؛ جنبههایی مانند تفکر، هیجانات، احساسات و رفتارها.بنابراین، سمت و سوی سبک زندگی هر شخص توسط کنشهای درونیاش گزینش میشود.
همچنین وی (ترجمۀ زمان شعار، ۱۳۹۰،ص۱۶)، در رابطه با سنین شروع گزینش سبک زندگی توسط فرد اعتقاد دارد کودک در سنین چهار یا پنج سالگی شرایط زندگیاش را مورد ارزیابی قرار داده و سبک زندگی خود را انتخاب میکند. از نظر او سبک زندگی بر اهداف و شیوههای دستیابی به این اهداف تأکید دارد. از نظر او، سبکهای زندگی دائمی افراد شکل گسترشیافتۀ سبک زندگی اولیۀ آنهاست و با مشاهدۀ برخورد افراد با سه تکلیف مهم زندگی خود که عبارتنداز کار، جامعه و روابط صمیمانه، میتوان به سبک زندگی آنان پی برد؛زیرا سبک زندگی در انتخاب کار، نحوۀ ارتباط با دیگران و عشق منعکس میشود. در واقع، آدلر (ترجمۀ سعیدی، ۱۳۹۱، ص ۲۳)،رویه و روش مشخص فرد در زندگیاش را شیوۀ زندگی نامید، او این مفهوم را به عنوان خود، شخصیت، فردیت، وحدت و یکپارچگی شخصیت، شکلدهندۀ فعالیتهای خلّاق فرد، شیوۀ مواجهۀ فرد با مشکلات، عقیده و نظر فرد دربارۀ خود و مشکلات زندگی و نگرش کلّی نسبت به زندگی بهکاربرده است. در رویکرد نهایی آدلر (پیشین،ص۵۹)، سبک زندگی توسط قدرت خلّاقیت شخصی (فردی) تعیین میشود و هر شخصی برای خلق سبک زندگیاش دارای آزادی است.
امّا در تعریف دیگری از آدلر، سبک زندگی، یعنی کلیّت بیهمتا و فردی زندگی که همۀ فرآیندهای عمومی زندگی، ذیل آن قرار دارد. تعریف اخیر یکی از تعاریفی است که بیشترین تأثیر را بر محققان علوم اجتماعی داشته است (مهدوی کنی،۱۳۸۷، ص۲۰۶).
علاوه بر این کرن و ویلر، به عنوان صاحبنظران سبک زندگی در حیطۀ روانشناختی اعتقاددارند از آنجایی که کودکی در شخص محدود به محیط اجتماعی اولیۀ او و ادراک از این محیط است، او راهکارهایی را بر اساس این ادراکهای سوگیرانه از جهان در ارتباط با دیگران، انتخاب شغل و روابط صمیمانه گسترش میدهد. این راهکارها با پاسخهای ذهنی کودک در نهایت به شکل یک شیوۀ ثابت و منظم از باورها و در یافتن بهترین راه حل برای مشکلات زندگی سازماندهی میشود (به نقل از زمان شعار،۱۳۹۱، ص۱۷).
شفیع آبادی و ناصری (سعیدی،۱۳۹۱، صص۲۲-۲۳)، معتقدند سبک زندگی مجموعۀ عقاید، طرحها و نمونههای عادتی رفتار، هوی و هوسها، هدفهای طویلالمدت، تبیین شرایط اجتماعی و یا شخصی است که برای تأمین امنیت خاطر فرد لازم است. در واقع سبک زندگی مجموعهای از قوانین و راهنماییهایی است که افراد شکل میدهند تا آنها را در مسیر زندگی و به سمت اهدافشان سوق دهد.
از نظر استین، افراد از سنین نخستین زندگی عقایدی دربارۀ چیزهایی که در زندگیشان اتفاق میافتد، ایجاد میکنند. این که چه چیزی موفقیت است و چه چیزی شکست همچنین درک و شناخت این امور تأثیر فراوانی بر سبک زندگی افراد دارد (همان).
ب) سبک زندگی از جنبۀ جامعهشناختی
به نظر گیدنز (رحمتآبادی،۱۳۸۵، صص۲۳۷-۲۳۸)، سبک زندگی را میتوان به مجموعهای از رفتارها تعبیر کرد که فرد آنها را به کار میگیرد تانه فقط نیازهای جاری او را برآورند بلکه روایت خاصی را که وی برای هویت شخصی خود برگزیده است در برابر دیگران مجسم سازد. سبک زندگی مجموعهای نسبتاً هماهنگ از همۀ رفتارها و فعالیتهای یک فرد معین در جریان زندگی روزمره است. سبک زندگی مستلزم مجموعهای از عادتها و جهتگیریها و بنابراین برخوردار از نوعی وحدت است که علاوه بر اهمیت خاص خود از نظر تداوم امنیت وجودی پیوند بین گزینشهای فرعی موجود در یک الگوی کم و بیش منظم را تأمین میکند. سبک زندگی اساساً به معانی نمادین محصولات توجه دارد؛ یعنی آنچه در ورای هویت آشکار این محصولات نهفته است، سبک زندگی اصطلاحی است که در فرهنگ سنتی چندان کاربردی ندارد، چون ملازم با نوعی انتخاب از میان تعداد کثیری از امکانهای موجود است. این رویکرد راهی است که به درک مدرن بودن سبکهای زندگی و تقابل آنها با شکلبندیهای پیشین می انجامد و این معانی نمادین اموری توافقی هستند که پیوسته در حال از نو ابداع شدن هستند. همچنین وی اعتقاد دارد (ترجمۀ فاضلی، ۱۳۸۲، ص۶۹) سبکهای زندگی کردارهایی هستند که به جریان عادی زندگی روزمره تبدیل شدهاند، جریانهایی که در لباس پوشیدن، غذا خوردن، شیوههای کنش و محیط دلخواه برای ملاقات کردن دیگران جلوه میکنند. امّا وی یادآور میشود که چنین رفتارهایی بازتاب کنندۀ هویتهای شخصی، گروهی و اجتماعیاند.
زیمل (ترجمۀکاویانی،۱۳۹۱، ص۶۲)، در رابطه با سبک زندگی میگوید: «سبک زندگی تجسم تلاش انسان است برای یافتن ارزشهای بنیادی خود در فرهنگ عینیاش و شناساندن آن به دیگران؛ به سخن دیگر، برای معنای مورد نظر خود (فردیت برتر)، شکل (صورت)های رفتاریای را برمیگزیند». زیمل توان چنین گزینشی را «سلیقه» و این اشکال به هم مرتبط را «سبک زندگی» مینامد.
کاویانی (همان) معتقد است سبک زندگی، بیش از آنکه به شناختها و عواطف فرد به صورت سازههای ذهنی، نظر داشته باشد، رفتارهای فرد را به صوت عینی و مشهود مورد مطالعه قرار میدهد.
وبلن (ترجمۀ مهدوی کنی، ۱۳۸۷، ص۲۰۷)، در جایی، سبک زندگی را الگوی رفتار جمعی میداند. این رفتارها از جنس رسوم و عادات اجتماعی و روشهای فکریاند. در جای دیگر، سبک زندگی فرد را تجلّی رفتار و مکانیسم روحی، عادات فکری و معرفت او قلمداد میکند.
وبر(همان)، سبک زندگی را از جنس رفتار میداند که تمایلات، آن را هدایت میکند و فرصتهای زندگی، بستر بروز آن را فراهم میکند.
ویلیام لیزر (ص۲۰۸) سبک زندگی را طرز مشخص یا متمایز زندگی کردن گروهی از مردم معرفی میکند؛ نظامی که تأثیر فرهنگ (ارزشها، منابع، نمادها و قوانین) بر نیروهای زندگی در گروه شکل میگیرد. یوث و مک کی (ص۲۰۷) سبک زندگی را الگویی برآمده از ارزشها و باورهای مشترک یک گروه یا جامعه میداند که به صورت رفتارهای مشترک ظاهر میشود. اصطلاحی که در موارد متعدد با خردهفرهنگ مترادف است.
بوردیو (pp.76-173,1984)، مطلق سبک را چنین توصیف میکند:«سبک»بیشترین توانایی را برای ارائۀ ویژگیهایی دارد که همۀ فعالیتها را در خود خلاصه کرده است. او سبک زندگی را فعالیتهای نظاممندی میداند که از ذوق و سلیقۀ فرد ناشی میشوند و بیشتر جنبۀ عینی دارند و درعینحال به صورت نمادین به فرد هویّت میبخشند و میان اقشار مختلف اجتماعی تمایز ایجاد میکنند. خلاصۀ دیدگاه بوردیو این است که افراد و گروهها در یک جامعه، دارای موقعیتهای متفاوت و متمایزی هستند؛ فرد یا گروه، با درونی کردن این وضعیت و نمادهای آن، یک نظام طبقهبندی اجتماعی را در ذهن خود پدید میآورند. این نظام، مجموعهای از ترجیحات و انتخابها (سلیقهها) را در ذهن فرد تولید میکند که معنایشان ذاتی نیست، بلکه رابطهای است. این ترجیحات و انتخابها وقتی در محدودۀ تواناییها و نا تواناییهای اقتصادی و نمادین در قالب کنشها و داراییها بروز مییابد، «سبکهای زندگی» متمایز را پدید میآورد.
از آنجایی که به نظر میرسد تعریف بوردیو باهدف پژوهش پیش رو نزدیکی بیشتری دارد بنابراین تعریف وی از سبک زندگی را به عنوان تعریف نهایی برگزیدهایم.
نکتههایی که در این تعاریفوجود دارد را میتوان اینگونه برشمرد:
-
- تقریباً در همۀ تعریفها میتوان دو مفهوم را یافت که در تعریف سبک زندگی در نظر گرفته شده است؛ در واقع، هر دو مفهوم نیز به واژۀ «سبک»بازمیگردد: یک مفهوم وحدت و دو مفهوم تمایز. به این معنی که سبک زندگی حاکی از مجموعه عناصری است که کم و بیش به طور نظاممندباهم ارتباط داشته و یک کل را پدید میآورند. همین اتحاد و نظاممندی، این کل را از کلهای دیگر متمایز میکند. وجود کلماتی همچون الگو، نظاممندی، کلیّت، هویّت و تمایز در تعریفها حاکی از همین مطلب است. محور دیگری که در بیشتر تعریفها مورد توجه قرار گرفته است کارکرد سبک زندگی است. نکتهای که در بیشتر تعریفها باعث تمایز مفهوم سبک زندگی از مفاهیم مشابه (مانند فرهنگ یا پاره فرهنگ، هویت، شخصیت و …) و محدودسازی آن میشود خلّاقانه و گزینشی بودن اجزا و عناصر سبک زندگی است.
-
- تعابیری که گاهی در هنگام استفاده از «سبک زندگی» میشود این توّهم را پدید میآورد که سبک زندگی با رفتار، دارایی و پایگاه فرد یا گروه یکسان فرض شده است؛اما بررسی تعریفها نشان میدهد سبک زندگی، عموماً «الگو»ی رفتار، دارایی و پایگاه فرد یا گروه در نظر گرفته میشود.
-
- سبک زندگی تعیینکنندۀ مرزهای قشرهای اجتماعی است و نه نوعی قشربندی (آن چنان که وبر قائل است) آنگاه سبک زندگی ازموقعیتهای اجتماعی متمایز است.
-
- نکتههایی که در همۀ تعریفها، باعث تمایز مفهوم سبک زندگی از مفاهیم مشابه، مانند فرهنگ یا پاره فرهنگ، هویت، شخصیت و …و محدودسازی آن میشود، خلّاقانه و گزینشی بودن اجزا و عناصر سبک زندگی است. بوردیو مبنای گزینش را «ذوق و سلیقه» یا به تعبیری «ترجیحات» قرار میدهد.
-
- سبک زندگی، اموری را شامل میشود که به زندگی انسان اعم از بعد فردی و اجتماعی، مادی و معنوی او مربوط میشود؛ اموری نظیر بینشها (ادراکها و معتقدات) وگرایشها (ارزشها، تمایلات و ترجیحات) که اموری ذهنی یا رفتار درونی هستند و رفتارهای بیرونی (اعم از اعمال هشیارانه، حالات و وضعیت جسمی)، وضعها، موقعیتهای اجتماعی و داراییها که اموریعینی میباشند و حوزههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی به معنای خاص آن. پس اموری محیطی (اعم از فیزیکی و اجتماعی یا به تعبیری فضا و زمان یا وضعیت اجتماعی) و وراثتی به طور مفهومی از سبک زندگی جدا میباشند، اگر چه بر آن تأثیرگذارند و آن را شکل میدهند.
-
- مهمترین ویژگی سبک زندگی عبارت است از: شکلگیری آن، حول محور گرایشها (تمایلات، ترجیحها) یا آنچه ذوق و سلیقه خواندهشده؛به عبارت دیگر، سبک زندگی، الگو یا مجموعهای از رفتارها، وضعها و داراییهایی است که ناشی از سلیقه باشد. از این رو، در الگو یا مجموعهای که در آن ترجیح و تمایلی مطرح نباشد، بحث از سبک زندگی معنا ندارد؛بنابراین، در شرایطی که یک الگو برای رفتار وجود داشته یا پیگیری یک الگو میسر باشد، نمیتوان صحبت از سبک زندگی کرد (مهدوی کنی،۱۳۸۷، ص۲۱۰).
۲-۲-۱-۳- عناصر مفهوم سبک زندگی
پس از مروری بر تعاریف مفهوم سبک زندگی، برای دقیقتر شدن در این مفهوم لازم است به بررسی عناصر مندرج در آن پرداخته شود. به دلیل روشن بودن واژۀ زندگی، در مورد عناصر دیگر این مفهوم به بحث میپردازیم.
الف) سبک: که قبلاً در مورد آن به صورت مفصل توضیح داده شد.
ب) فعالیت و رفتار/ ارزش و نگرش: یکی از سؤالات مهم در رابطه با مفهوم سبک زندگی این است که آیاسبکهای زندگی را باید بر اساس فعالیت و رفتار تعریف کنیم یا ارزشها و نگرشها؟ کفۀ ادبیاتی که فعالیت و رفتار را مشخصۀ سبک زندگی میدانند سنگینتر است. از طرفی هم مطالعات اجتماعی نشان دادهاند که فاصلۀ زیادی میان ارزشها و نگرشهای مردم و رفتار و فعالیت واقعی آنان وجود دارد. این بدان معنا نیست که ارزشها و نگرشها را یکی از منشاءهای بروز سبکهای زندگی ندانیم، بلکه ارزش و نگرش جزئی از سبک زندگی نیستند. سبک زندگی همان بخش از زندگی است که عملاً تحقق مییابد. طیف کامل فعالیتهایی که افراد در زندگی روزمره انجام میدهند و خصایصی نظیر داشتن سبک (با همۀ ویژگیهایی که برای سبک ذکر کردیم) دربارۀ آنها صدق میکند. ارزشها و نگرشهای مشابه، به سبک زندگی یکسان نمیانجامدو داشتن سبک زندگی همسان به معنای ارزشها و نگرشهای مشابه نیست. فقط تعاملی بین این دو مقوله برقرار است. طیف فعالیتهای افراد در هر عرصه از زندگی میتواند سازندۀ سبک زندگی آنها در آن عرصه باشد. به همین دلیل میتوانیم از سبک زندگی در زمینۀ مصرف مادی، رفتار بهداشتی، رانندگی، مصرف فرهنگی یا رفتار درون منزل سخن بگوییم (فاضلی،۱۳۸۲، ص۷۹).
ج) انتخاب کردن و سبک زندگی: بدون شک میتوان گفت که شرط تحقق سبک زندگی انتخاب است. هیچ فرهنگی حق انتخاب را به کلی سلب نمیکند، اما هر ساخت اجتماعی محدودیتهایی بر انتخابها اعمال میکند. سبک زندگی طیف رفتاری است که ویژگیهای پیشتر گفته را دارا است و ناشی از انتخاب فرد یا گروه در میان محدودیتهای ساختاری خود نیز هست. سبک زندگی شامل آنگونه رفتارهایی که مردم حق انتخاب بدیلی برای آنها ندارند نمیشود. بر همین اساس میتوانیم توضیح دهیم که چرا هر قدر با دنیای توسعهیافتهتری مواجه میشویم اهمیت سبک زندگی در جامعه افزایش مییابد. به هر میزانی که جامعه ثروتمندتر و متکثرتر میشود طیف گستردهتری از محصولات فرهنگی تولید میشوند که باید برای مصرف آنها دست به انتخاب زد.اینگونه است که انتخاب به خصیصۀ ذاتی جامعه تبدیل میشود و سبک زندگی اهمیت بیشتری مییابد؛اما یک نکته در خصوص انتخاب کردن وجود دارد. آیا انتخاب کردن فرآیندی آگاهانه برای شکل دادن به سبک زندگی ای قصد شده است؟ ظاهراً رأی بوردیو در باب منش و قرار داشتن نیروی شکلدهنده به انتخابها در سطحی میان خودآگاهی و ناخودآگاهی یا آنچنان که گیدنز آن را ((خرد عملی)) میخواند، درست است. انتخاب کردن روالها و رفتارهای سبک زندگی دال بر آن نیست که چنین انتخابهایی آگاهانهاند. عاملیت و ساختار در خرد عملی یا منش گرد هم آمدهاند تا انتخابهایی که سبک زندگی را میسازند، تحقق یابند (همان).
د) سلیقه: سلیقه، مفهوم محوری سبک زندگی است. از نظر لغوی این کلمه معنی «میل، علاقه، دوست داشتن، لذت بردن و قدرت تشخیص است» اما در رابطه با معنی اصطلاحی آناین تعریف را میتوان ارائه کرد: «نوعی توانایی فردی برای قضاوت یا درک آنچه خوب یا مناسب است به خصوص در مواردی همچون هنر، سبک، زیبایی و رفتار». بوردیو در عبارتی کوتاه، سلیقه را «ترجیحات به نمایش درآمده» بیان میکند و در جای دیگری میگوید: «سلیقه اصولی است که مردم را قادر می کند، در میان کالاهای طبقه بندی شده آنچه مناسب ایشان است، بشناسند». به این ترتیب سلیقه از نظر بوردیو، رغبت، ظرفیت، خلاقیت، انتخاب و ترجیح است. پس سلیقه، جنبۀ درونی داشته و امور بیرونی ای که مطابق باسلیقۀ فرد خوانده میشود (اعم از رفتارها و داراییهای مادی و معنوی) نماد یا به عبارتی تجسم و عینیت یافتن آن است؛ نه خود سلیقه (مهدوی کنی، ۱۳۸۷، ص۲۱۷). علاوه بر این سلیقه از عناصر سازندۀ سرمایۀ فرهنگی و به تبع آن سبک زندگی است. ذوق و سلیقه معمولاً گونههایی از کدهای اجتماعی هستند که ارزشهای فرهنگی را هویدا میکنند. داوری زیباییشناختی و درک هنر از ذوق و سلیقه برمیخیزد زیرا قریحه از عناصر سازندۀ نظام قشربندی است و بر ترجیحات و علایق منحصربهفرد انسانها دلالت دارد (خادمیان، ۱۳۸۷، ص۴۱).
۲-۲-۱-۴-تاریخچۀ سبک زندگی
با گذشت زمان و در آغاز قرن ۲۰، به جای تمرکز بر رفتارهای مصرفی و تکیه بر جنبههای عینی زندگی انسان (و اتفاقاً در اصل خود بیشتر وابسته به نیازهای اولیه مانند خوردن، پوشیدن و مسکن)، جنبههای ذهنی و نیازهای ثانوی انسان (مانند روابط انسانی،نگرشها و گرایشها) مورد توجه قرار گرفت اگرچه، محوریت و تکیه بر رفتار مصرفی در تمامی سالهای قرن ۲۰ تداوم یافت.نظریهپردازانی که در آغاز قرن ۲۰ از این اصطلاح بهره بردهاند آن را در نقد محوریت روابط وسرمایه در نظریه طبقات اجتماعی مارکس و نظام سرمایهداری لیبرال و مکاتب مربوط به آن، با طرح محور جدید «مصرف» به کار گرفتند. طبیعی است، در این نظریهها عناصری اززندگی انسان به منزله «سبک زندگی» اهمیت یافت که به رفتارهای مصرفی او مربوط میشد، اما توجه به ابعاد فرهنگی و معنوی تر زندگی انسان در دهه های بعد، باعث شد از این اصطلاح در ابعاد وسیع تری بهره برده شود .
آدلر(زمان شعار، ۱۳۹۱، ص۸)مفهوم سبک زندگی را برای اولین بار در سال ۱۹۰۰ بیان کرد. به نظر او سبک زندگی به مثابۀ مجموعهای از ویژگیهای شخصیتی است که هر فردی به طور ذهنی در سالهای اولیۀ کودکی آن را در قالب یک طرحوارۀ نظامیافتۀ فردی در بافت اجتماعی خانواده برای خود طراحی میکند. کودک شیوههای مختلف رفتاری را آزمایش میکند. به خصوص هنگامی که پاسخی را از محیط دریافت میکند، سپس دیدگاه یگانۀ خود را در مورد خود، دیگران و جهان گسترش میدهد.
به تعبیر اباذری و چاوشیان (خواجهنوری، هاشمیو روحانی، ۱۳۸۹، ص۲۲) بعد از دهۀ ۸۰ میلادی، با گسترش فناوریهای ارتباطی و اطلاعاتی نظیرماهواره، اینترنت و گسترش شبکههای ارتباطی در جهان، فرهنگ مدرن در جهان گسترش پیدا کرد. با فرایند جهانی شدن، شبکههای ارتباطی و ماهوارهها با اینکه فرایند یکسانسازی فرهنگ جهانی را دنبال میکردند، اما درعینحال موجب خلق تمایزات گوناگون میان مردم شدند. افراد با ایجاد تمایز، سعی در متفاوت نشان دادن خود از دیگری داشتند. این امر با مصرف کردن کالاهای مادی و معنوی نمود عینی تری به خود گرفت و ادبیات جدیدی تحت عنوان سبک زندگی وارد عرصه جامعهشناسی شد.
۲-۲-۱-۵- شاخصهای سبک زندگی
از نظر کاویانی،یکی از راههای درک بهتر مفهوم «سبک زندگی»، بررسی عناصر و مؤلفههایی است که برای سبک زندگی برشمرده شده است. منظور از مؤلفه، اموری است که مصداق عینی سبک زندگی محسوب میشوند. پس مواردی که از سوی محققان به عنوان عوامل مؤثر بر سبک زندگی پیشنهادشده از قبیل میزان درآمد و تحصیلات به عنوان مؤلفه در نظر گرفته نمیشوند (کاویانی، ۱۳۹۱، ص۸۱).
عناصری که زیمل، وبلن و وبر (مهدوی کنی، ۱۳۸۷،ص ۲۰۵)، در آثار خود از آنها یادکردهاند، عبارت است از: شیوۀ تغذیه، خودآرایی (نوع پوشاک و پیروی از مد)، نوع مسکن (دکوراسیون، معماری و اثاثیه)، نوع وسیلۀ حملونقل، شیوههای گذران اوقات فراغت و تفریح، اطفار (رفتارهای حاکی از نجیبزادگی یا دست و دل بازی، کشیدن سیگار در محافل عمومی، تعداد مستخدمان و آرایش آنها). ادوارد فرن، این مؤلفهها را در سه گروه فعالیتها (مانندکار و سرگرمی)، علاقه مندیها (مانند خانواده و رسانه) و عقاید (مانند موضوعات سیاسی و اجتماعی) دستهبندی میکند. بودریو بررسی سبک زندگی را یک در مطالعۀ دارایی (کالاهای تجملی یا فرهنگی ای) میداند که افراد دور خود جمع کردهاند؛ مانند خانه، ویلا، قایق تفریحی، ماشین، اثاثیه، نقاشیها، عطر، لباسها و دو، فعالیتهایی که افراد خود را با آن متمایز نشان میدهند؛ ورزشها، بازیها، تفریحات (پیادهروی یا کوهپیمایی، اسکی یا سوارکاری، گلف یا تنیس)، لباس پوشیدن، رسیدگی به ظاهر بدن خود، نحوه استفاده از زبان و بودجهبندی. لوید وارنر، در قالب بررسی سبک زندگی، افزون بر نحوۀ گذران اوقات فراغت و تفریحات و سلیقههای ورزشی، به تفاوتهای دینی و چشماندازهای اخلاقی، ارزشهای سیاسی، الگوهای زندگی خانوادگی، روابط زناشویی و تربیت کودک در تحقیقات خود اشاره کرده است. گردن، در جمعبندی خود چند عاملمهم را در مطالعه سبک زندگی برمیشمرد: الگوهای مصرف، نوع لباس، نحوه صحبت، نگرشها و الگوهای مربوط به نقاط تمرکز علاقهمندی در فرهنگ مانند امور جنسی، عقلانیت، دین، خانواده، میهنپرستی، آموزش، هنرها و ورزشها.
اما مهدوی کنی (همان) پیشنهاد میکند، عناصر مذکور در چهار مقوله طبقهبندی شود: اموال (سرمایههای مصرفی)، فعالیتها (عادات، شغل، گذران اوقات فراغت و …)، نگرشها و گرایشها و روابط انسانی (از بین فردی گرفته تا اجتماعی).
همانطور که مشاهده میشود نظرات گوناگونی در رابطه با شاخصها و مؤلفههای سبک زندگی از سوی جامعهشناسان ارائه شده است. از آنجایی که میتوان سبک زندگی را مجموعهای از رفتارها دانست، مصداقهای زیادی هم برای آن میشود در نظر گرفت. در نهایت در زمینۀ شاخصههای سبک زندگی همانطور که بیان شد نظرات، تعاریف و دستهبندیهای گوناگونی وجود دارد اما راهبرد ما در این پژوهش استفاده از دستهبندیهایی است که اکثر محققان بر روی آنها اتفاق نظر دارند عبارتاند از:
الف) مصرف فرهنگی
از نظرگیرو، کاتز و شاویت (فاضلی، ۱۳۸۲، ص۱۲۷) به دو دلیل شاخصههای سبک زندگی بیشتر از عرصۀ مصرف فرهنگی استخراج شدهاند. دلیل یک این است که مصرف فرهنگی غالباً کمتر از بقیه انواع فعالیتها مستلزم هزینه کردن است و قدرت انتخاب افراد نیز در این زمینه زیاد است. به علاوه قریحه که از عناصر سازنده سبک زندگی است بیش از هر چیز در الگوی انجام دادن فعالیت و مصرف فرهنگی بروزمیکند. دو اینکه دیدگاه بوردیو (همان) درباره اینکه طبقات بالا خود را با بهره گرفتن از فرهنگ متعالی از بقیه طبقات متمایز میکنند، سبب شده است تا بسیاری از پژوهشگران نظریه وی را دوباره بیازمایند. به هرحال سلیقههای افراد در مصرف فرهنگی، در کنار فعالیتهای فراغت و الگوهای مصرف از اصلیترین شاخصهای مورد استفاده در مطالعات سبک زندگی بوده است. از نظر گیرو و کاتز (همان)، برخی از شاخصهای فعالیتهای فرهنگی مورد استفاده عبارتاند از: دیدن تلویزیون، رسانههای تصویری دیگر (ماهواره و اینترنت)، گوش دادن به موسیقی، خواندن روزنامه، رفتن به سینما، خواندن کتاب، خواندن مجله، گوش دادن به رادیو، شرکت در فعالیتهای هنری، رفتن به تئاتر، بازدید از موزه و شرکت کردن در انواع فعالیتهای هنری. هر یک از انواع مصرف فرهنگی میتوانند در ابعاد مختلف به عنوان شاخص به کار گرفته شوند. برای مثال میتوان مصرف انواع موسیقی (کلاسیک، پاپ، راک، اپرا و …) را شاخص قرارداد و در زمینۀ مطالعۀ ادبیات، مصرف کتب ادبی متعالی و عامیانه را از هم جدا کرد. همچنین بوروکز (ص۱۲۸) اعتقاد دارد، شدت مصرف هر محصول فرهنگی نیز میتواند شاخصی برای سبک زندگی باشد. برای مثال به عوض شاخص قرار دادن خواندن/نخواندن کتاب یا رفتن/نرفتن به سینما، دفعات خواندن یا دفعات رفتن به سینما در یک بازۀ زمانی شاخص دانسته میشود.
ب) فعالیتهای فراغت
فرم در حال بارگذاری ...