صورت رنگ پریده عباس در زمینه پر ابر آسمان همچون عرش، ملکوتی به نظر می رسد.
۲- موسیقی؛ همانطوری که گفته شد یکی از کاربردهای مهم موسیقی در فیلم این است که از آن عمدتاً برای آگاهی مخاطب از پاسخ های عاطفی مناسب و یا برای تقویت واکنش های عاطفی مخاطب به کار میرود. در این فیلم موسیقی بیشتر در تشدید حس همدلی مخاطبان با قهرمانان فیلم عمل می کند. موسیقی فیلم آژانس شیشهاییبی شک یکی از تأثیرگذارترین موسیقی های فیلم های حاتمی کیا همچون از کرخه تا راین و نیز بوی پیراهن یوسف است. در این فیلم بشدت در سکانس هایی از فیلم موسیقی بر روی مخاطب تاثیر گذار است تاثیر موسیقی حتی در نماهایی بیشتر از تصویر است. سکانسی که حاج کاظم با همسرش فاطمه در قالب یک نامه حرف می زند یا در صحنه ایی که کاظم با پسرش از پشت میله های آژانس صحبت می کند.
نورپردازی
همانطور که مطرح شد از نورپردازی نه تنها برای ایجاد حس نسبت به زمان و مکان استفاده می شود بلکه نورپردازی در القای خلق و خوی بازیگران نیز بسیار مؤثر عمل می کند. در این راستا در فیلم در نماهای زیادی کاراکترهای اصلی، یعنی حاج کاظم در بیشتر نماها در نورپردازی مایه روشن نمایش داده می شوند که به طور ضمنی انتقال دهنده احساس خوشبختی و رضایت به مخاطبان می باشد، سکانسی که صدای اذان صبح به گوش می رسد و تصویر دستنوشته های حاج کاظم خطاب به همسرش فاطمه را نمایش می دهد که به فاطمه وصیت می کند و حلالیت می طلبد و از دغدغه هایش سخن می گوید، چهره حاج کاظم در یک نمای متوسط همراه با نورپردازی مایه روشن و نورپردازی پرتضاد نشان داده می شود که حاکی از رضایت و نوعی نمای دراماتیک است در سکانس پایانی نورپردازی فیلم حائز اهمیت است. عباس در سکانس پایانی فیلم در یک نمای متوسط از نورپردازی مایه روشن استفاده شده است. در برخی از سکانس های داخل آژانس هنگام مشاجره حاج کاظم با مسافران از نورپردازی کم تضاد که حاکی ازواقع گرایی است استفاده شده. در سکانس مشاجره کاظم با سلحشور نیز از نورپردازی مایه تیره که حاکی از حزن، یأس و ناامیدی است استفاده شده است.
دوربین
در القای معنای مورد نظر کارگردان، دو دسته از امکانات و کاربردهای دوربین نقش اصلی را بازی می کنند که عبارتند از نماهای دوربین و زاویه دوربین. در این قسمت از تحلیل به نحوه کاربرد این دو مقوله در فیلم پرداخته می شود.
نماهای دوربین؛ از نماهای دوربین که به عبارت دیگر همان استفاده از فاصله دوربین است برای برگرداندن نظر همدلانه بینندگان از شخصیت های تبهکار به شخصیت های قهرمان فیلم استفاده میشود. در این راستا معمولاً برای ایجاد ارتباط راحت و دوستانه بیننده با شخصیتهای قهرمان فیلم فاصله دوربین از نمای متوسط تا نمای نزدیک تنظیم می شود اما شخصیت های تبهکار در نمای خیلی نزدیک، دور یا خیلی دور نشان داده میشوند.
در «آژانس شیشه ای» این تکنیک به نفع کاراکترهای قهرمان حاج کاظم و عباس به کار گرفته شده است به طوری که آنها بیشتر در نماهای متوسط و یا نزدیک به تصویر کشیده شده و در هیچ نمای بسیار نزدیک به تصویرکشیده نشده و در تعداد نماهای بسیار اندکی در نماهای دور ظاهر شده اند.
نمای نزدیک
نمای نزدیک
نمای متوسط
نمای دور
زاویه دوربین؛زاویه دوربین از حیث انتقال ارزشهای زیباشناختی و روانشناختی از اهمیت بالایی برخوردار است. همانطوری که در فصل سوم گفته شد سه حالت اصلی برای زاویه دوربین وجود دارد که از طریق این سه حالت معناهای ضمنی خاص انتقال داده می شود، که این سه حالت عبارتند از: زاویه سرازیر، زاویه هم سطح چشم، و زاویه سربالا.
در سکانس انتقال عباس و حاج کاظم با بالگرد توسط احمد به فرودگاه جهت انتقال به لندن، پس از برخاستن بالگرد از زمین سلحشور در یک زاویه سرازیر نشان داده می شود که به مخاطب احساس اینکه از سوژه قوی تر است می دهد. استفاده از این زاویه دوربین باعث شده که سوژه کوچک بی اهمیت و شکننده به نظر برسد.
در تصویر زیر در این نما مشاهده می شود که زاویه دوربین سربالا است. در این زاویه سوژه بر فراز بیننده حضوری توأم با هیبت دارد و به همین علت سوژه مورد نظر قدرتمند و مسلط مینماید. که از این زاویه برای انتقال اهمیت قدرت و سلطه به سوژه استفاده شده است.
الف-۳) سطح سوم: رمزگان ایدئولوژیک
همانطوری که در فصل قبل توضیح داده شد، مهمترین کاربرد رمزهای ایدئولوژیک این است که عناصر دو سطح قبل، یعنی رمزگان اجتماعی و رمزگان فنی، را در مقولههای «انسجام» و «مقبولیت اجتماعی» قرار میدهند. این کار از طریق رمزگان ایدئولوژیکی که در فیلم کار گذاشته شده اند انجام میگیرد. بنابراین ما در این قسمت از تحلیل می بایستی در جستجوی آن دسته از رمزگان ایدئولوژیک باشیم که رمزگان دیگر، یعنی رمزگان اجتماعی و رمزگان فنی را پوشش داده و طبیعی جلوه می دهند. اما نباید فراموش کرد که هرگونه تحلیل فیلمهمچنین باید کمتر به راهبردهای متن برای مرجح نمایاندن برخی معانی و یا تحدید حوزه معانی، و بیشتر به آن شکافها و منافذی معطوف باشد که امکان مطرحشدن معانی نامرجح را فراهم میآورند، معانیی که از تجربیات اجتماعی خوانندگان سرچشمه میگیرند.
در فیلم آژانس شیشهایی حاج کاظم قهرمان اصلی فیلم حاتمی کیا وقتی همه راه ها رابراینجات همسنگر سابقش عباس بسته می بیند عصیان می کند و با قانون در می افتد. عباس دراین فیلم نمادی از آرمان های حاج کاظم هستند که او آنها را درخطر از دست رفتن میبیند او وقتی خطر از دست رفتن آرمان هایش را می بیند دست به اسلحه می برد و افرادداخل آژانس را به گروگان می گیرد.
فیلم آژانس شیشه ای، راوی سه گروه از رزمندگان است که در جنگحضور داشته اند: عباس با ترکشی در گردن، نمایندهی رزمندگان عزلت نشین و غنیمتنابرده ازجنگ است که پیش از جنگ با تراکتور روی زمین های پدری کشاورزی می کرده استو احمد، با کت وشلوار رسمی و بی سیم به دست، سلحشور که پس از جنگ در قسمت شغل هایحساس و امنیتی منصوب شده اند و سر آخر نیز اصغر است، ناسازگار و غنیمت نابرده، کهرهبری یکی از گروه های موتورسوار پرخاشگر و تندرو را بر عهده دارد. اگر از آژانسشیشهای به بعد به فیلم های حاتمی کیا نگاه کنیم متوجه میشویم که شخصیت های اصلیفیلم های او را افرادی تشکیل می دهند که در ظاهر خلافکار و قانون شکن هستند اما نگاه جانبدارانه وبه ظاهریکسویه حاتمی کیا به آنان به خاطر تلاش او در درک ریشه هاوعلتهای کنش آدمهایی است که در شرایط نامعمول (و شاید جبری) مجبور به انجام رفتارینامتعارف شده اند در این فیلم حاج کاظم ارزشهای انقلابی وانسانی خود رابا واقعیتهای موجود در تعارض جدی می بیند اواگرچه در ظاهر اقدام به گروگانگیری می کند. ولیچون به بند کشیدن دیگران در تضاد با آرمانهایش است او اسم گروگانهایش را شاهد می گذارد.
سکانس های پایانی فیلم به سبب غلبه تصویر و دارا بودن پیام اصلی فیلم، برای تحلیل انتخاب شده اند. آنجا که همسر عباس پس از با خبر شدن از غوغایی که برپا شده برای منصرف کردن عباس به محل می آید و پیغام فاطمه، همسر حاج کاظم، را نیز با خود می آورد. در نماهای درشتی از نرگس، حضور پر رنگ میله های کرکره ای که نرگس از پشت آنها صحبت می کند، نماد جدایی این دو دیدگاه و عدم درک نرگس از این عمل است. همچنین، اگر چه حاجی و همراهان گویی در آژانس زندانی شده اند، ولی نرگس در بیرون آژانس از پشت میله ها نمایش داده می شود، گویی زندان واقعی آن طرف است.
در این میان، عباس از نرگس می خواهد که پیغام فاطمه همسر حاج کاظم را به او بدهد. نمایی درشت از کیف نرگس آن طرف میله ها دیده می شود که وی زیپ آن را می گشاید، پاکتی را در آورده و در همین نمای درشت از لای میله ها به دست عباس می دهد. حاج کاظم پاکت را گرفته به سمت پیشخوان می رود و آن را می گشاید. یک چفیه درون پاکت است، آن را باز می کند و پلاکش از لای چفیه به زمین می افتد.
پیغام فاطمه که در نماد چفیه و پلاک خلاصه شده این است که تو در جبهه حق در حال جنگی و من نیز همانند سال های گذشته از تو حمایت می کنم. فاطمه در این سکانس با دیده نشدنش نماد همه همسران رزمندگانی است که در پشت جبهه ها با شکیبایی ایستادند و زمینه آسایش فکری همسرانشان را برای حماسه آفرینی های زمان جنگ فراهم کردند. همسرانی که خود دیده نشدند اما تاثیر عملشان غیر قابل انکار است. فاطمه به همراه آن پاکت از لای میله های در آژانس وارد شد و به حاج کاظم پیوست. فیلم این همسویی و همفکری فاطمه با قهرمان داستان را با نمادهای فوق به تصویر کشیده است.
پس از اطمینان قلبی حاج کاظم تحت تاثیر پیغام فاطمه، که در سکانسی سوررئالیستی، که مرز زمان و مکان در آن نامعلوم است، دست نوشته های حاج کاظم را می بینیم که روی زمین پراکنده شده و به همراه صدای اذان، صدای او را می شنویم که گویی در حال وصیت کردن است. در نمای بعد او را دو زانو نشسته می بینیم که به حرفهایش ادامه می دهد. در این نما ابتدا وضوح تصویر کم می شود، سپس دوباره واضح می شود و ما او را در حال ادامه صحبت، گویی همزمان با خودش،با خدای خودش و با فاطمه می بینیم. در این نمای طولانی که حاجی با گفتن تشهد و سپس اعلام اینکه هیچ شکایتی از کسانی که تا لحظاتی دیگر وی را تیر باران خواهند کرد ندارد، به توضیح فلسفه عمل خود می پردازد.
نقش نمادین نور و بازی آن در این نما بسیار حساس است. در حین اوج گرفتن صحبت حاجی نور روی صورت او دایم در حال بیشتر شدن است، به شکلی که در اواخر صحبت تصویر وی تبدیل به شبحی از نور سفید می شود که دیگر اجزای آن قابل تشخیص نیست. سقف آژانس در این نما با بهره گرفتن از وضوح ملایم تبدیل به آسمانی آبی و ابری می شود که فضایی کاملاً سورالیستی را شکل می دهد. در پایان این نما و در نمای معمولی دوباره به آژانس بر می گردیم و حاجی را می بینیم که به سجده می رود. اینجاست که متوجه می شویم او در حال نماز بوده است. نمازی که معراج مومن است. پس از دریافت پیغام فاطمه و بازگشت حاجی از معراج، همانند سعید از کرخه تا راین در ادامه راهش استوارتر شده و به حقانیت آن ایمان می آورد.
در سکانس تاثیر گذار دیگری که پس از مذاکرات و پذیرش درخواست حاج کاظم از سوی مأمور پلیس مسئول پی گیری و تمام کردن این جریان به نمایش در می آید، حاج کاظم در حالی که عباس را روی دوش خود حمل می کند به منظور سوار شدن در ماشینی که قرار است آنها را به باند فرودگاه برای سوار شدن بر هواپیما هدایت کند، از آژانس بیرون می آید. تعلیق فیلم در اینجا شکل می گیرد. حاج کاظم با سوءظن به اطراف نگاه می کند. صدای منظم و اضطراب آوری شنیده می شود که در نمای بعد، از زاویه دید حاج کاظم، با تصویر ماشینی که در حال خط کشی خیابان است گره می خورد. کارگران در دو طرف ماشین زرد رنگ، با لباس های کار زرد رنگ در حرکت اند. حاج کاظم با نگاهی به ماشین سیاه رنگی که با درهای باز انتظار آنها را میکشد، سرانجام بر تردیدهای خود غلبه کرده و پای در خیابان میگذارد. حرکت او که همچنان عباس را بر دوش دارد از روی خط های چهار طرفه محل عبور عابر پیاده که هنوز خشک نشده است، باعث به هم ریخته شدن نظم این خطوط می شود و همچنین، با آغشته به رنگ شدن کفش های حاجی در ادامه حرکت جای پای سفید او روی آسفالت سیاه خیابان خودنمایی می کند. در این نما نیز به صورتی کاملاً نمادین زیر پا گذاشتن نظم رایج در جامعه توسط حاج کاظم به تصویر کشیده می شود.
در این فیلم، قهرمان در برابر جامعه ای می ایستد که زمانی با ارزش های آن احساس یگانگی می کرد و برایش جنگیده بود. اما این جامعه تغییر کرده و ارزش های مادی در حال جایگزینی ارزشهای معنوی است، اما قهرمان همان است که بود. پس او باز هم برای ارزش های معنوی گذشته می جنگد اما نه برای جامعه مادی. فیلم این گروگان گیری را به روشنی با همان جنگ ارزشی قبلی همانند سازی کرده و با این کار به آن قداست می بخشد. نمادهای فراوانی در سکانس هایی که توضیح داده شدند به مقایسه شرایط فعلی با شرایط جنگی گذشته می پردازند.
اسلحه، اورکت، موتور، چفیه و پلاک، تصویر بزرگ مناطق کویری که بر دیواره آژانس خودنمایی می کند و تأکید به واسطه نمایش مکرر آن می کند یادآور دشت های مناطق جنگی است و بالاخره، آرایش نظامی که ماشین خط کشی خیابان را به تانک و سربازانی که در پناه آن حرکت می کردند شبیه می سازد، همه اینها نشان از این مقایسه ها دارند. پس قهرمان ارزشی حق دارد که در برابر جامعه ای که از آرمانهایش دور شده بایستد.
قهرمان آژانس شیشه ای در فیلم بعدی حاتمی کیا یعنی روبان قرمز، کسی است که گویی دیگر امید خود را از جامعه بریده است. برای حفظ آرمان ها و ارزش هایش جامعه را ترک کرده و گوشه عزلت میگزیند. او به مناطق جنگی سابق پناه می برد و در آنجا خود را به خنثی ساختن مینهای باقی مانده از جنگ مشغول می کند. او با حنثی کردن مین ها در حقیقت وسوسه زندگی را در خود خنثی می کند. وسوسه ای که یکبار در برج مینو او را از ارزش ها و آرمان هایش دور کرده بود.
ب- سطح دوم تحلیل: تحلیل روایت
ب-۱) تحلیل ساختار روایی
پرده ابتدایی
پرده نهایی
پرده میانی
نرفتن عباس و در گرفتن مکالمات و مشاجرات میان تیپهای مختلف؛ بی فایده بودن تلاشها برای ختم غائله از طریق گفتگو
تلاش برای یافتن درمان عباس؛ تلاش برای اعزام او به لندن؛ مجبور شدن کاظم به گروگان گیری در آژانس
ادامه گروگان گیری تا دست یابی به هدف؛ پرواز به سمت لندن و شهادت عباس
در این اثر، میتوان به صورت خلاصه سیر سه پردۀ نمایشی سکانسهای فیلم را به ترتیب زیر توضیح داد: در پردۀ ابتدایی، کاظم (یکی از فرماندهان عملیات خیبر در دوران جنگ)، به طور ناگهانی عباس (آر.پی.جی زن گردانش در جبهه) را چهار روز مانده به سال نو، در خیابانهای تهران میبیند. عباس به اصرار همسرش برای مداوا به تهران آمده است. ترکشی که سال ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۵ به گردن عباس اصابت کرده در حال حاضر به شاهرگ او نزدیک شده و لختۀ خونی ایجاد کرده است که در اثر آن به صورت موقتی ارتباط خونی یکی از رگها با مغز قطع و دست و پای عباس لمس و سست میشود. کاظم پی گیری کارهای عباس را به عهده میگیرد. یکی از همرزمان مشترک آنها به نام دکتر بهمن، عباس را برای معاینه نزد پزشک متخصص میبرد. پزشک به عباس توصیه میکند که برای عمل کردن سه چهار روز فرصت دارد. وی به دلیل امکانات اندک جراحان ایرانی، لندن را پیشنهاد میدهد. کاظم به همراه عباس و همسرش به بنیاد جانبازان مراجعه میکنند. پس از آنکه با برخورد سرد و جوابهای سربالای ایشان مواجه میشوند، به پیشنهاد یکی از جانبازان تصمیم میگیرند رأساً برای عزیمت به انگلیس اقدام کنند. کاظم مسؤلیت تهیۀ بلیط و پول را بر عهده دارد. کاظم برای تهیۀ پول مجبور میشود ماشین خود را که منبع درآمدش است، بفروشد تا بتواند هزینۀ سفر را فراهم کند. سلمان، پسر کاظم مخالف فروختن ماشین برای تأمین خرج مداوای عباس است. او با خریدار ماشین در آژانس هواپیمایی کاکتوس قرار میگذارد. کاظم پس از آنکه در آژانس از پیدا کردن خریدار ماشین ناامید میشود، سعی میکند با رئیس آژانس صحبت کند تا او راضی شود که تا بعد از ظهر به آنها مهلت بدهد. رئیس با خواستۀ او مخالفت میکند و ارزشهای مقبول کاظم را به سخره میگیرد. در نهایت، کاظم دچار حالتی میشود که معمولاً هنگام حمله در عملیات دچارش میشده است. ناگهان کاظم با مشت خود محکم به شیشه سکوریت اتاقک رئیس میکوبد.
در پردۀ میانی، کاظم با تصاحب اسلحۀ سربازی که برای جلب کردن او فراخوانده شده است، عدهای را در آژانس به گروگان میگیرد. خواستۀ او آن است که همراه عباس با هواپیمای لندن به انگلستان سفر کند. گروگانها نیز در نگاه او حکم شاهد ماجرا را دارند. تلاش نیروهای انتظامی برای صحبت کردن با کاظم شروع میشود و هیچ یک به نتیجۀ مورد نظر خود نمی رسد. احمد (از نیروهای آموزشی کاظم در جبهه) به دنبال صحبت کردن با کاظم و ختم کردن غائله است. همکار احمد (سلحشور) به دنبال آن است که کاظم را از پیامدهای عملش در بعد بین المللی و رسانه ای آگاه سازد. تمامی این تلاشها سرانجامی ندارد. اصغر (از نیروهای هم رزم کاظم و عباس) با تعدادی از موتوریهای بسیجی به کمک آنها آمده است. کاظم قبول نمی کند و این نسخه را صرفاً مربوط به خودش میداند. در نهایت، اصغر برای کمک به آنها میماند. گروگانها هر یک به نحوی به دنبال پرداخت بهای آزادی خود هستند. همین امر عباس را به شدت عصبی میکند. سلمان با پدرش و همسر عباس با وی مشغول صحبت میشوند. تلاشهای مجدد احمد و سلحشور به نتیجه ای نمی رسد و کاظم در نهایت تا فردا صبح به آنها مهلت میدهد که برای اعزامشان به لندن تلاش کنند.
در پردۀ پایانی، پس از تهدیدهای مکرر کاظم، بنزی تشریفاتی جلو در آژانس آماده میشود. کاظم و عباس وارد بنز میشوند و میفهمند که سلحشور سوئیچ ماشین را از راننده گرفته است. در همین حین آژانس تسخیر میشود. کاظم که ناامید شده است راهی برای نجات عباس نمی بیند؛ تا اینکه احمد با نمابری از مقامات بلندمرتبۀ نظام همراه با هلیکوپتر جلو ماشین بنز پیاده میشود و کاظم و عباس را در عین ناباوری سلحشور با خود میبرد. پس از آنکه هواپیما به مقصد لندن بلند میشود، عباس همراه با احساس تشنگی به شهادت میرسد.
در این اثر، سیر روایی و شیوۀ شخصیت پردازی به سویۀ اول یا دوم گرایش دارد. اگرچه قهرمان داستان، در نهایت به هدف خویش برای کمک به همرزمش میرسد، هم رزمش در آسمان و در لحظۀ تحویل سال جان میسپرد. بنابراین، سیر روایی و شخصیت پردازی، عقیده گرایی را بر عمل گرایی، وظیفه محوری را بر نتیجه محوری، عشق مداری را بر عقل مداری، درون گرایی را بر برون گرایی و گذشته گرایی را بر آینده گرایی ترجیح میدهد. اگرچه تجربۀ اساسی که نسل قهرمان داستان و ذهنیت نسلی ایشان را شکل میدهد، جنگ است، نسل دیگری نیز به صورت کم رمق در برابر این نسل روایت میشود که مایل به سویۀ دوم است و لزوماً در پردۀ سوم و در مرحلۀ گره گشایی دچار تحول نمی شود و همچنان بر ارزشها و تجارب نسلی خویش ملتزم باقی میماند.
۴-۵- تحلیل فیلم «روبان قرمز»
معرفی فیلم
بازیگران: پرویز پرستویی
رضا کیانیان
آزیتا حاجیان
فیلمنامه : ابراهیم حاتمی کیا
تهیه کننده: شرکت وراهنر
سال تولید:۱۳۷۷
خلاصه فیلم:
محبوبه زنی از آوارگان جنگی که سال ها پیش تمام شده است برای آباد کردن خانه و مزرعه پدری خود که به مناطق جنگی تبدیل شده به آنجا بر میگردد. او در این بازگشت با مردی مواجه می شود با نام داوود که او را از ماندن در آن محل به سبب وجود میدان مین و خطرناک بودن منع می کند. داوود خود در این مکان مشغول پاکسازی مین هاست و هر منطقه ای را که پاکسازی می کند با کشیدن روبان قرمزی به دور آن مشخص می سازد. روبان ها هماند علایم راهنمای کنار جاده، راهی پدید می آورند که فقط عبور از آن امن و بقیه راه ها نا امن است. مرد دیگری با نام جمعه، که افغانی است، در این محل با تعمیر تانک های به جا مانده از جنگ و فروش آنها برای خود درآمد کسب می کند. در جریان فیلم، این هر دو مرد به محبوبه دل می بندند و محبوبه در موقعیتی قرار می گیرد که می تواند بین این دو انتخاب به عمل آورد.
فرم در حال بارگذاری ...