اختلافات والدین با فرزندانشان (بویژه مواردی که همراه با توهین ، تحقیر ، ضرب و شتم باشد) به احساس عدم امنیت روحی و جسمی ، تنفر (همراه با احساس گناه) ، خشم از والدین و رفتارهای نابهنجار اجتماعی (از قبیل سو مصرف مواد ، فرار از خانه ، اقدام به خود کشی یا خود زنی) منجر میشود. بعضی مواقع موضع فرزندان موضع یاس و احساس پوچی بوده در خود خلا بزرگی احساس میکنند. این خلا همان نبود محبت و عواطف والدین است و این زمینه ساز قبول عواطف دروغین همراه با نیتهای شوم دیگران میشود.
اهمیت آموزش مهارت های ارتباطی به زوجین و تاثیر مثبت آن بر کاهش تعارضات زناشویی :
به عقیده گاتمن کیفیت تعامل بین زن و شوهرها پیشگوی مهمی برای آشفتگی زناشویی یا طلاق است.مطالعات وی نشان داد زوجینی که ارتباط منفیتری با همدیگر دارند، دارای ازدواج نابسامان بوده یا آشفتگی زناشویی در آینده را میتوان به آنها نسبت داد.وی دریافت زوجهایی که درصدد طلاق هستند، در تعاملات زناشویی خود از هیجانهای منفی بیش از هیجانهای مثبت استفاده میکنند(گاتمن، ۲۰۱۲ )
آموزش ارتباط با هدف بهبود روابط زوجی رضایتمندانه و پیشگیری از شکست ازدواج در دهه ۷۰ توسعه یافت.برنامههای آموزشی ارتباط را میتوان در سه طبقه وسیع جای داد:برنامه اطلاعات و آگاهی، پرسشنامهها، و برنامههای آموزش مهارت.فرض اساسی رویکرد آموزش مهارت این است که برخی افراد مهارتهای اساسی رابطه زناشویی را اصلا یاد نگرفته و یا فراموش کردهاند.بنابراین تأکید این برنامهها بر آموزش مهارتهای اساسی مانند ارتباط مؤثر است(هالفورد، مور[۲۴۹]، ۲۰۰۹).
برنامههای آموزش ارتباط میتواند در سه سطح به کار روند:
سطح همگانی ۱ :برای تمام افرادی که بهنحوی درگیر زندگی مشترک هستند یا قصد ازدواج دارند.
سطح انتخابی:برای افرادی که در خطر بالای مشکلات زناشویی هستند.
سطح نمایان:به عنوان مداخله اولیه در مورد افرادی که دارای مشکلات رابطهای هستند، اما هنوز به مرحله آشفتگی شدید روابط نرسیدهاند.
اکثر برنامههای آموزشی ارتباط به زوجینی ارائه میشود که در سطح عمومی قرار دارند و اغلب آنها در مراحل اولیه ازدواج هستند(هالفورد و مور، ۲۰۰۷).و به عبارت دیگر این آموزشها برای همسران خشنود بیشترین نتیجه را دارد، اما حتی همسرانی که دارای روابطی با خطر پایین و یا در مراحل اولیه تعارض هستند نیز میتوانند از این برنامهها سود ببرند.
برنامههای متعددی به آموزش مهارتهای ارتباطی میپردازند.برنامه بهبود رابطه گورنی و همکاران( ۲۰۱۰)، برنامه پیشگیری و بهبود رابطه مارکمن و همکاران( ۲۰۰۸) و برنامه ارتباطات زوجی مینهسوتا توسط میلر و همکاران[۲۵۰]( ۲۰۰۶) از آن جملهاند.شیوه گفتگوی مؤثر از اجزاء برنامه ارتباطی میلر، واکمن نانالی[۲۵۱] ( ۲۰۰۶) میباشد(بهاری ۱۳۸۹).آنها در رویکرد خود با بهره گرفتن از چرخه آگاهی و چرخه گوش دادن به زوجین مهارتهای حرفزدن و گوش دادن مؤثر برای حل اختلافات را میآموزند.
برنامه آموزش ارتباطات زوجی مینهسوتا:برنامه ارتباطات زوجی مینهسوتا چند ویژگی خاص دارد که عبارتند از:ارائه نقشههای ساختگی برای آگاهی زوجین از خود و همسر؛ارائه یازده مهارت خاص حرف زدن و گوش دادن برای ارسال و دریافت واضحتر و دقیقتر پیامها، تأکید بر جنبهه ای رفتاری و نگرشی در زمینه حل تعارض و برقراری رابطه، ارائه فنآوریهای مهارتآموزی، و تمرینهای ارتباطی در جهت بهکاربستن این مهارتها(همان منبع).
بر طبق این رویکرد هرچند مسائلی که زوجین با همدیگر درباره آن صحبت میکنند مهم است، اما از آن مهمتر، تعیین کیفیت رابطه، یعی نحوه گفتگوی آنهاست.در این راستا با معرفی چرخه آگاهی یعنی طرح و نقشهای که به فرد کمک میکند تا آگاهی خود را درباره مشکلات تشخیص و گسترش دهد به آموزش مهارتهای حرف زدن با بهره گرفتن از این چرخه پرداخته میشود.این مهارتها عبارتند از:حرف زدن از طرف خود، توصیف اطلاعات حسی، بیان افکار، در میان گذاشتن احساسات، بیان خواستهها و مطرح نمودن اقدامات، در ادامه به پنج مهارت قدرتمند گوش دادن پرداخته میشود تا توجه فرد به آگاهی همسرش جلب شود. توجه کردن، تصدیق نمودن، دعوت کردن، خلاصه کردن و سوال کردن پنج مهارت کلیدی گوش دادن هستند.آنگاه ضمن آشنا نمودن زوج با شیوههای متداول و ناکارآمد در برخورد با تعارض زناشویی و الگوهای حل تعارض به آنها کمک میکند با مهارتهای حرف زدن و گوش دادن را با فرایندهای عملی تصمیم گیری مشترک و حل تعارض تلفیق نمایند.
در این برنامه زوجین دستورالعملهایی را برای کاربرد مهارتهای اساسی در رابطه زناشویی دریافت میکنند.این دستورالعملها از طریق سخنرانی، ایفای نقش، نمایش فیلم آموزشی و کتابخوانی به زوج منتقل میشود.در ادامه به آنها فرصت داده میشود تا این مهارتهای جدید را تمرین کرده و از آموزشدهندگان بازخورد دریافت کنند.اکثر این برنامهها دارای طرحهای با ساختاری است که مستلزم انجام تکالیف بین جلسه برای زوجین میباشد(هالفورد و مور، ۲۰۰۷)
مسئله مهم در گفتگوی زوج، یک مفهومسازی مشترک بین درمانگر و زوج در مورد اهم موضوعات مورد نظر میباشد.این موضوعات باید در حین مکالمه زوجین مدنظ داشته باشند.مثلا اگر فقدان صمیمیت مسئله اصلی زوجین میباشد، آنها باید در هنگام گفتگو بر شیوههایی تأکید کنند که با مسئله صمیمیت مرتبط باشد و یا در مورد همسرانی که تعارض آنها در مورد توزیع کنترل و قدرت میباشد، بهتر است گفتگوی آنها حول محور تغییر پویاییهایی زوج متمرکز باشد.هرچند فرایند ارتباط اهمیت خاصی دارد، اما موضوعات مهم برای زوج نیز باید بهطور همزمان مدنظ باشند.(باکوم، اشتاین و ولتلید[۲۵۲]، ۲۰۰۸)
زوجین با تغییر تعامل کلامی منفی که یک عامل رفتاری پویا است میتوانند شانس زندگی مشترک خود را افزایش دهند در حالی که عوامل نسبتا ثابتی مانند سن ازدواج و ویژگیهای منفی شخصیتی به سختی قابل تغییرند(گاتمن، ۲۰۱۲)
فیشر و اوری[۲۵۳](۱۳۸۲، ترجمه قراچهداغی)برای گفتگوی مؤثر نکات زیر را مورد تأکید قرار میدهند.
۱-تمایز قایل شدن مسئله و شخص از طریق رفتار همدلانه و احترامآمیز دو فرد با یکدیگر، ۲-گوش دادن فعال، درست، عینی و بدون تعصب به خود و همسر در هنگام تلاش برای حل مسایل، ۳اجتناب از شیوههای قطبی و مجادلهآمیز و در عوض، تمرکز برموضوعات خاص، ۴-ایجاد تعداد زیادی از نتایج بالقوه رضایتآمیز برای هر دو نفر و۵- استفاده از معیارهای منصفانه، منطقی و بیطرفانه برای قضاوت.
اوری[۲۵۴] (۲۰۰۶، به نقل از ویکز و تریت، ۲۰۰۷)بعدها مدل مذاکره فیشر و اوری را گسترش داد و بر تغییرات مورد نیاز در هنگام مقابله شدید فرد مقابل تمرکز نمود.مواردی که وی اضافه نمود از این قرارند:
۱-جدا کردن ذهنی خود از تعامل و مشاهدهی آنچه روی میدهد بجای پاسخ مقابلهای یا پرخاشگرانه، ۲-پاسخ همدلانه به عقاید، موضوعات و احساسات فرد مقابل، ۳-ساختاردهی مثبت به مسئلهی مورد نظر، ۴-جستجوی شیوههایی برای برآورده شدن علایق ابراز شده و ابرازنشده هر دو نفر به شکل برنده-برنده و دوری از شیوهی برنده-بازنده و۵-تعیین صریح و شفاف پیامدهای گفتگو برای هر کدام در صورتی که از طریق مذاکره نتوان به توافقی ارضاءکننده رسید.
به هر حال از آنجا که ارتباط کلامی ویژگی اختصاصی انسانهاست و افراد در قالب کلام، نگرشهای خود را درباره خویشتن، مخاطب خود، مسائل کلی و مسائل مشترک به یکدیگر انتقال میدهند، آموزش مهارتهای کلامی از جمله مهمترین روشهایی است که در استحکام و بقای رابطه زناشویی نقش دارند.
فرایند و مهارتهای آموزشی برنامه ارتباطات زوجی از مبانی نظری و عملی تئوری سیستمها گرفته شده است.سیستم عبارت است از هر کلی که اجزاءآن در تعامل با یکدیگرند. تمام روابط انسانی را میتوان به شکل یکسری از ویژگیهای سیستم بررسی و درک کرد. سیستم ثابت نیست، بلکه موجودیتی پویا و زنده دارد که به صورتی معادل از ثبات و تغییر برخوردار است(میلر و شرارد[۲۵۵]، ۲۰۱۰).
چهار هدف اصلی برنامه ارتباط زوجی با بهره گرفتن از ویژگیهای نظریه سیستمها از این قرارند.
۱-افزایش آگاهی از خود و رابطه(با توجه به ویژگیهای فردیت، تعامل، تأثیر متقابل، مرزها و همکاری مشترک)، ۲-آموزش مهارتهایی برای صحبت کردن و گوش دادن کارآمدتر به همدیگر(با توجه به ویژگیهای تمایزیافتگی و پردازش اطلاعات آن نظریه)، ۳- توسعه اختیارات و انتخابها برای تقویت رابطه(با توجه به اصول حفظ خود، تصحیح، کنترل و اصلاح خود)و۴-افزایش رضایت از پیامدهای مباحث و رابطه(اصل هدف و کارآمدی.
۳-۲-سلامت روان
سلامت روان توسط محققان از فرهنگهای مختلف، به صورت های متفاوتی تعریف شده است. مفهوم سلامت روان شامل احساس درونی خوب بودن و اطمینان از کارآمدی خود، اتکاء به خود، ظرفیت رقابت، تعلق بین نسلی و خود شکوفایی توانایی های بالقوه فکری و هیجانی و غیره می باشد. البته با در نظر گرفتن تفاوت های بین فرهنگ ها، ارائه تعریف جامع از سلامت روان غیر ممکن می نماید. با وجود این، بر سر این امر اتفاق نظر وجود دارد که سلامت روان چیزی فراتر از نبود اختلالات روانی است. به این معنی که صرفاً به لحاظ نداشتن بیماری روحی نمی توان سلامت روان را در یک فرد صد در صد تأیید کرد. حتی با این که بسیاری از ما از بیماری خاص روانی قابل تشخیص رنج نمی بریم اما واضح است که برخی از ما به لحاظ روانی سالم تر از دیگران هستیم آن چه مسلم است حفظ سلامت روان نیز مانند سلامت جسم حائز اهمیت است. شاید اقداماتی در این زمینه صورت گیرد . ( نجفی پور ، ۱۳۸۲ )
بهداشت روانی عبارت است از مجموعه عواملی که در پیشگیری از ایجاد و یا پیشرفت روند وخامت اختلالات شناختی، احساسی و رفتاری در انسان نقش مؤثر دارند و هدف اصلی آن پیشگیری از وقوع بیماریهاست و پیشگیری به معنای وسیع آن عبارت است از به وجود آوردن عواملی که مکمل زندگی سالم و طبیعی است، همراه با درمان اختلالات جزئی رفتار به منظور جلوگیری از وقوع بیمار یهای شدید. مشکلات در زمینه بهداشت روان از بدو پیدایش بشر وجود داشته و هیچ فردی، از هیچ طبقه اقتصادی اجتماعی خاصی در مقابل آنها مصونیت نداشته و خطری است که بشر را مرتباً تهدید می کند. امروزه پیشرفت صنعت و تکنولوژی در جوامع انسانی، قدرت و ثروت را افزایش داده ولی امکان زندگی با آرامش و صلح و اطمینان را از شده و « کیفیّت فدای کمیّت » انسان سلب کرده و در حقیقت اعتدال و تناسب کنار رفته و مشکلات عصبی روانی و روان تنی، جانشین آن شده است. عواقب فیزیکی و روان شناختی چنین مشکلاتی ، توانایی برای عملکرد در خانواده، جامعه و محل کار را مختل کرده و در بسیاری از موارد باعث از هم پاشیدگی خانواده ها، سوء مصرف مواد، خودکشی، بی کاری، فقر و انزوای اجتماعی می گردد. در حالی که بسیاری از این عواقب بحرانی با توجه به مسائل مربوط به بهداشت روان و حمایت به موقع افراد ، قابل پیشگیری است از طرف دیگر، تحقیقات اپیدمیولوژیک زیادی در طی دهه گذشته مشخص کرده که مسائل و معضلات موجود در زمینه بهداشت روان از جمله مشکلات اساسی است که بار مالی زیادی به دنبال دارد. طوری که هزینه پرداختن به مشکلات ، روان پزشکی در اروپا و آمریکای شمالی در سال ۱۹۹۹ بالغ بر ۱۲۰ بیلیون دلار به علاوه ۶۰ بیلیون دلار متعلق به اختلالات سازمان بهداشت جهانی میزان شیوع مسائل مربوط به این بعد از سلامت در کشورهای در حال توسعه رو به افزایش است. این در حالی است که در برنامه ریزی های توسعه. اجتماعی و اقتصادی، پایین ترین اولویت به آنها داده می شود اطلاعات به دست آمده از تحقیقات اپیدمیولوژیکی در کشور ما دلالت بر این دارد که میزان شیوع این مشکلات در کشور ما نیزاز سایر کشورها کم تر نیست. در خصوص شیوع بیماری های روان پزشکی در افراد ۱۵ سال به بالا در ایران، در یک مطالعه اپیدمیولوژیک در سطح کشور اعلام شده است که مجموعاً ۲۱ درصد از افراد مورد مطالعه در سطح کشور از اختلالات ۱۰ میلیون نفر از بالغین کشور - روانی رنج می برند که حدود ۱۲% نیازمند خدمات بهداشت روان هستند. ضمن این که حدود ۶ نیز از اختلالات سایکوتیک رنج می برند . توجه به بهداشت روانی در تمام عرصه های زندگی از جمله زندگی فردی و اجتماعی و شغلی حائز اهمیت بوده و جای بحث دارد. یکی از زمینه هایی که توجه به بهداشت روان در آن حائز اهمیت می باشد، شغل و حرفه می باشد. بشر از زمانی که خود را شناخته، در پی تلاش و فعالیت بوده و اشتغال به کار بخش عمده ای از زندگی انسان را تشکیل می دهد . کا به دنبال خود یک سری مشکلات و اختلالات جسمانی و روانی به همراه دارد ، از جمله استرس و فشارهای کاری که توان اجرای وظائف را در فرد تا حد زیادی پایین می آورد این فشارها می تواند موجب آسیب رسانی به فرد و در نتیجه به خطر افتادن موقعیت کاری فرد شود . ( نقش تبریزی ، ۱۳۸۹ )
۱-۳-۲-تعریف سلامت روان :
سلامت روانی به عنوان وضعیت رفاه و بهبودی ای تعریف شده که طی آن هر فرد می تواند تواناییهای بالقوه خویش را تحقق بخشد، با استرسهای معمول در زندگی مقابله کرده و به شکل سازندهای به کار و فعالیت بپردازد و در اجتماعی که به آن تعلق دارد نقش مؤثری ایفا کنداما شاید پیش از این که به سلامت روانی میپرداختیم بهتر بود خود مفهوم سلامت را تعریف کنیم. سلامت در تعریف سازمان جهانی بهداشت عبارت است از:رفاه کامل جسمانی، روانی و اجتماعی و نه فقط فقدان بیماری یا معلولیت! (همان منبع). این تعریف بنا به انتقاداتی که از آن شده است تا حد زیادی ایدهآلی است و از نظر امکان سنجش هم دشواری دارد. با این حال سه بعد اصلی سلامت به خوبی مورد تاکید قرار گرفته است. بد نیست در عین حال متوجه سایر نکاتی باشیم که در بحث از سلامت مطرح است؛ به عنوان مثال خانم میلدرد بلاکستر جامعهشناس انگلیسی در کتابی که در زمینهی ارزیابی سلامت در سال ۱۹۹۰ نوشتهاند بر این چند نکته در بارهی سلامت به طور کلی تاکید داشتهاند:
۱- سلامت مفهومی چند بعدی [۲۵۶]است. فرد ممکن است از یک نقطه نظر سالم و از نقطه نظر دیگر در شرایط بیماری قرار داشته باشد. بسیاری از افراد ممکن است علی رغم اینکه به مشکلات و بیماری های متعدد دچار باشند (نظیر پادرد، میگرن، مشکل دید، افسردگی و غیره) خود را همچنان سالم بحساب بیاورند. ممکن است فرد بیماری جسمانی مشخصی نداشته باشد اما بدلیل ناخرسندی روحی روانی، خود را بیمار تلقی کند.
۲- وضعیت سلامت ممکن است نقطهای در یک پیوستار در نظر گرفته شود یعنی سلامت یا عدم آن را نمیتوان سیاه و سفید دید.
۳- تعریف از سلامت بهنجار میتواند در بر دارندهی میزان معینی از علائم یا نشانههای بیماری باشد که بسته به جنس، یا تجربهی فرد یا هنجارهای اجتماعی در افراد تفاوت پیدا میکند. در واقع اینکه فردی بگوید هیچ نشانهای از بیماری ندارد است که غیرعادی تلقی میشود.
۴- جنبه یا وجه کارکردی [۲۵۷]سلامت یکی از مهمترین عناصر تعریف سلامت نزد افراد عامی است. توانایی ایفای نقشهای اجتماعی یکی از ویژگیهای سالمبودن ملاحظه میشود: ”وقتی نتوانم کارهایم را انجام بدهم میفهمم سالم نیستم” ( باقری ، یزدی ، ۱۳۹۰ ).
۲-۳-۲-جایگاه سلامت روان در جامعه
۴۵۰ میلیون انسان دچار بیماری روانی یا رفتاری هستند. علت ۳۳ درصد از عمر سپری شده با ناتوانی، حدود یک میلیون خودکشی موفق سالانه در جهان، بیش از ۱۵۰ میلیون بیمار مبتلا به افسردگی و حدود ۲۵ میلیون نفر بیمار اسکیزوفرنی بخوبی تاثیر بیماریهای روانی را بر جامعه نشان میدهد.این آمار جدای از دیگر مشکلاتی است که بیماریهای روانی برای اجتماع ایجاد میکند؛ مشکلاتی که فهرستی طولانی از قتل و جنایت گرفته تا طلاق و کودکآزاری را در خود جای میدهد. با این اوصاف، قرار دادن هفتهای برای سلامت روان چندان کار دور از ذهنی نیست ( میرزایی ، ۱۳۸۹ ).
سلامت جسم و روان جدای از یکدیگر نیستند. به همین دلیل نیز سالهاست تعریف سلامت دیگر تنها سلامت جسمی را در بر نمیگیرد. براساس برآوردهای موجود، بین ۱۵ تا ۲۰ درصد مردم به نوعی به یکی از اختلالات روانی دچار هستند. این آماری است که کم و بیش در بیشتر کشورهای جهان وجود دارد. از آمار گذشته آنچه حائز اهمیت است نحوه برخورد با این بیماران و خانواده آنها و خدماترسانی مناسب به افرادی است که به خدمات روانپزشکی نیاز دارند. برای بیشتر اختلالات روانی درمانهای مقرون به صرفهای وجود دارد که اگر به طور صحیح استفاده شوند، افراد مبتلا را قادر میکند به عنوان اعضای فعال جامعه در فعالیتها شرکت کنند. ( سیدنی و الن[۲۵۸]،۲۰۱۲ )
با وجود نقش مهم سلامت روان در زندگی انسانها، طبق گزارشهای سازمان بهداشت جهانی، بسیاری از کشورها میزان کمی از بودجه سلامت خود را صرف بحث سلامت روانی میکنند، در حقیقت عمده پول بخش بهداشت و درمان صرف بیماریهای جسمی میشود. یک پنجم یکصد کشوری که آمارهای خود را به این سازمان ارائه کردهاند، کمتر از یک درصد بودجه بخش بهداشت و درمان خود را برای سلامت روانی هزینه میکنند. در حالی که طبق آمارهای این سازمان، ۱۳ درصد هزینههای درمان بیماریها، به دسته گستردهای از اختلالات عصبی روانی مربوط میشود. به بیان سادهتر، این آمار گویای آن است که سلامت روانی هنوز در اولویت بسیاری از کشورها قرار نگرفته است و منابع جهانی برای مبتلایان به اختلالات روانی و عصبی به منظور رفع نیازهای روزافزون بهداشت روانی ناکافی و توزیع آنها در جهان نابرابر است. ( کویر ، ۱۳۸۳ )
بسیاری از اختلالات روانی همانند بیماریهای جسمانی نمود آشکاری ندارند. وضعیت روحی فرد، میتواند بیش از وضعیت جسمی او وخیم باشد و نادیده نیز گرفته شود. بیماریهای روانی شاید مانند بیماریهای جسمانی کشنده نباشند (هرچند خودکشی یکی از علل مهم مرگ و میر بیماران روانی است) و از نظر آماری و مقایسه با مرگ و میر بیماریهای جسمانی بتوان آن را نادیده گرفت. شاید هم به همین دلیل باشد که امروزه بیش از آنچه به روح و روان اهمیت داده شود، به درمان جسم پرداخته میشود. اما از دیدگاه پزشکی بسیاری از بیماران که برای درمان مشکلات جسمی خود به مراکز درمانی مراجعه میکنند از اختلالات و مشکلات روانی رنج میبرند و در حقیقت مشکل اصلی آنها در آنجاست، اما متاسفانه بیشتر این مشکلات روانی تشخیص داده نمیشوند. در صورتی که بسیاری از این بیماریهای جسمانی با حل مشکلات روحی درمان میشود. ( حسینی،۱۳۹۰ )
بر اساس گزارش سال ۲۰۰۷ سازمان بهداشت جهانی، یکچهارم بیمارانی که به مراکز درمانی مراجعه میکنند، حداقل به یک اختلال روانی، عصبی یا رفتاری دچارند؛ اما بیشتر آنها تشخیص داده نشده و درمان نمیشوند. مراجعه نکردن به روانپزشک تنها به علت این نگرش منفی ترس نیست، بلکه بسیاری از این بیماران به دلیل ناآگاهی از نوع بیماری به متخصص مراجعه نمیکنند یا بسیار دیر مراجعه میکنند. ( رحیمی نیا ، ۱۳۸۹ )
زندگی ماشینی امروزی باعث شده است انسانها از صبحگاه تا شامگاه به صورتهای گوناگون با هیجانها، تنشها، استرسها و نگرانیهایی مواجه باشند. این فشارهای روانی با وضعیت بدنی، عصبی و روانی ما متناسب نیست. تقریبا تمامی انسانها برخی اوقات احساس افسردگی میکنند، همان طور که بسیاری از آنها دچار سردرد یا دلدرد میشوند. مسلما نمیتوان از ناراحتیهای روحی جلوگیری کرد، همان طور که از بیماریهای جسمی نیز نمیتوان در امان بود، اما میتوان تا حدی از آنها پیشگیری یا حداقل بموقع آنها را درمان کرد. حفظ سلامت روان نیاز به دانش و هنری دارد تا به افراد کمک کند با ایجاد روشهایی صحیح از لحاظ روانی و عاطفی بتوانند با محیط خود سازگاری پیدا کنند و راه حل های مطلوبتری را برای حل مشکلاتشان انتخاب کنند.همان طور که سلامت جسمی فراتر از نبود بیماری است، سلامت روان نیز امری بیشتر از نبود بیماری روحی است. با آموختن ویژگیهای سلامت روانی بهتر میتوانیم به روح و روان متعادل و زندگی شاد دست یابیم. فراموش نکنیم جای خالی سلامت با هیچ چیزی پر نخواهد شد( فینچام[۲۵۹]،۲۰۱۱ )
۳-۳-۲-ویژگی های سلامت روان
فرد دارای سلامت روان دارای ویژگی های زیر است :
نسبت به خود، خانواده و دیگران بی تفاوت نیست و با دیگران سازگاری دارد؛
به خود و دیگران احترام می گذارد و رابطه اش با دیگران سازنده است؛
به نقاط ضعف و قوت خود آگاه بوده، نسبت به خود نگرش مثبت دارد و ناکامی ها را آسانتر تحمل می کند؛
انعطاف پذیر بوده و در مواجهه با مشکلات اجتماعی کنترل خود را از دست نمی دهد؛
شناخت او از واقعیت نسبتا دقیق است و برای رسیدن به هدفهای خود بر اساس عقل و احساس عمل می کند؛
توانایی حل مشکلات خود را دارد و نیازهایش را به طریقی برآورده می کند که منافاتی با ارزشهای اجتماعی نداشته باشد؛
از اوقات فراغت خود به نحو مطلوب استفاده می کند تا استعدادهایش به خوبی رشد یابد؛
دنیا را گذرگاهی برای رسیدن به آخرت می داند؛
به دیگران بدبین نبوده، صابر، صادق، درستکار، بخشنده است و در نظر دیگران فرد موجهی محسوب می شود. ( باقری یزدی ، ۱۳۸۵ )
فرم در حال بارگذاری ...