وبلاگ

توضیح وبلاگ من

دانلود مطالب پژوهشی در مورد انقلاب اسلامی، واکاوی چرایی واگذاری قدرت به مهندس مهدی بازرگان- فایل ۴

 
تاریخ: 04-08-00
نویسنده: فاطمه کرمانی

رهبران و غیررهبران سازمان های بسیج منفعت شان در بسیج گری را به صورت فزاینده ای از دست می دهند. بسیج عادی جمعیت از طریق سازمان هایی با حمایت دولت برای نیل به درجه ای حداقلی از پیروی و فرمانبرداری. اکثر کادرها و اعضای فعال صرفا افراد فرصت طلب و جاه طلب هستند. کسالت، گوشه گیری، و در نهایت مشغولیت جمعیت به حوزه خصوصی یک واقعیت پذیرفته شذه می گردد.
پایان نامه - مقاله - پروژه

 

بسیج پایین و هر از گاهی مبتنی بر مراسم از طریق شیوه های اجباری یا مبتنی بر روابط مرید و مرادی بدون سازمان های دائم . بسیج دوره ای گروه هایی که سلطان مشخص کند اعمال خشونت می کنند.

 

 

 

رهبری

 

رهبری در رده های بالا از مجرای انتخابات آزاد بالا می آید و باید در حدود قانون اساسی و قانون اعمال قدرت کند. رهبری باید به صورت دوره ای در معرض انتخابات آزاد قرار گیرد.

 

نظام سیاسی که در آن رهبر یا بعضا گروهی کوچک در چارچوب هنجارهایی مبهم اما کاملا پیش بینی پذیر اعمال قدرت می کنند. تلاش برای برکشیدن و ادغام گروهای نخبگان قدیمی. حدی از استقلال در برخی از مشاغل دولت و ارتش.

 

رهبری تمامیت خواه درون حدودی تعریف نشده که برای اعضا و غیر اعضا غیرقابل پیش بینی است حاکم است. اغلب کاریزماتیک. برعهده گرفتن مناصب بالای رهبری به موفقیت و میزان تعهد در سازمان حزبی وابسته است.

 

تأکید فزاینده رهبران پساتوتالیترخواه بر امنیت شخصی. نظارت بر رهبری رده بالا از طریق ساختار، رویه دموکراسی درونی حزب رهبران به ندرت کاریزماتیک هستند. برعهده گرفتن مناصب بالای رهبری به حزب رسمی محدود بوده، اما کمتر به موفقیت در مشاغل حزبی وابسته است. رهبران ارشد می توانند از تکنوکرات های حزب و دستگاه دولتی باشند.

 

شدیدا شخصی و خود سرانه. بدون حدود قانونی–عقلانی. گرایش های قوی خاندانی. نبود استقلال در حوزه مشاغل دولتی. ایدئولوژی دست و پای رهبر را نمی بندد. وفاداری به رهبر مبتنی بر ترس شدید یا پاداش شخصی است. کارگزاران رهبر از خانواده، دوستان، وابستگان تجاری، و یا کسانی هستند که دست اندر کار اعمال خشونت برای دوام رژیم هستند. موقعیت های کارگزاران بسته به تسلیم شخصی آن ها در مقابل رهبر است.

 

 

 

از سوی دیگر آثار دیگری نیز در حوزه علوم سیاسی در ارتباط با میانه روها و ورود آنها به عرصه قدرت سیاسی پس از پیروزی انقلابها به نگارش در آمده است. نگارنده در ذیل به تشریح آنها می پردازد تا در صورت امکان متناسب با فضای نگارش این پژوهش از مفروضات این نظرات هم بهره مند شود.
کرین برینتون نویسنده امریکایی کتاب کالبد شکافی انقلاب، با مقایسه تطبیقی چهار انقلاب انگلیس، امریکا، فرانسه و روسیه؛ سه مرحله گذار را برای انقلاب ها تشخیص می دهد:
مرحله اول: فرمانروایی میانه روها: برینتون بر این نظر است که چند صباحی پس از واژگون گشتن رژیم پیشین، نشانه های آشکاری پدیدار گشتند دال بر اینکه انقلابیون پیروز بر سر آنچه باید برای بازسازی کشور انجام داد اتفاق نظر ندارند و این نشانه ها در نخستین سخنرانی ها و آیین های پیروزی نمایان گشته بودند. آنان که مستقیماً ماشین حکومت را در دست گرفتند، در هر یک از چهار انقلاب ما، مردانی بودند که معمولاً میانه رو خوانده می شوند. میانه روها در جبهه مخالف قدیمی دولت، ثروتمندتر، شناخته شده تر و بلندپایه تر بودند و تنها از اینان انتظار می رفت که دولت را از دست رژیم پیشین بگیرند. به راستی آنچه که دیده شد، اتخاذ مسؤولیت از سوی آنان، عملی تقریباً خودانگیخته بود. این احساس که میانه روها باید قدرت را در دست گیرند حتی در روسیه ماه فوریه سال ۱۹۱۷ نیز نیرومند بود. این نه سوسیالیستها، بلکه تنها «لیبرال ها» بودند که به رهبری پرنس لووف حکومت موقت را برپای داشتند.[۷۶]
مرحله دوم: به قدرت رسیدن تندروها: برینتون بیان می دارد نبرد میان میانه روها و تندروها که تقریباً از سرنگونی شگفت انگیز رژیم پیشین آغاز می شود، با یک رشته رویدادهای هیجان انگیز مشخص می گردد: جنگ های خیابانی، تصرف دارایی های دیگران به زور، بحث های داغ همه جایی، سرکوبی های تدارک دیده شده و رشته پیوسته ای از تبلیغات شورش آمیز. در مورد مسائلی که در یک جامعه استوار راه حل های تقریباً خود به خودی دارند، احساسات به اوج خویش برانگیخته می شوند. تقریباً یک جو تنش همگانی بر جامعه فرمانروا می شود. تب به یک نقطه بحرانی نزدیک می شود. این تب هم پیشرفتی نامنظم دارد، گاه آشکارا فروکش می کند و گاه یکباره اوج می گیرد. اما این روند بحرانی کاستی نمی گیرد بلکه همچنان در جهت رسیدن به فقط بحرانی فزونی می گیرد. با سرنگونی میانه روها می توان گفت که انقلاب به مرحله بحرانی خویش رسیده است.[۷۷]
مرحله سوم: ترمیدور: این دوره که پایان عصر وحشت است، فشارها و وحشت اعمال شده بر مردان عادی تخفیف می گیرد، دادگاه های ویژه جای خود را به دادگاه های عادی می دهند، پلیس انقلابی تبدیل به پلیس معمولی می شود. چوبه های دار، گیوتین و جوخه اعدام برای جنایت کاران برجسته تر نگه داشته می شود. به تدریج تبعیدیان سیاسی بخشوده می شوند و باز می گردند.[۷۸]
شوارتز که بر بعد شناختی انقلاب ها تأکید دارد، انقلاب کامل را مجموعه ای از فرآیندهای چند مرحله ای می داند، یعنی :
۱- از خود بیگانگی سیاسی آغازین
۲- آغاز شکل گیری سازمان های انقلابی
۳- درخواست های انقلابی
۴- ائتلاف انقلابی و جنبش سازی
۵- سیاست انقلابی غیرخشونت بار
۶- وقوع خشونت انقلابی
۷- حاکمیت نخبگان جدید از میان میانه روها
۸- به قدرت رسیدن تندروها
۹- حاکمیت ترور
۱۰- بازگشت به وضعیت عادی که در تقویم انقلاب فرانسه پس از ماهی که روبسپیر از قدرت برکنار شد و تحت حاکمیت دیرکتوار و سپس ناپلئون ثبات داخلی مجدداً برقرار گشت، این وضعیت «ترمیدور» نام گرفت.[۷۹]
ساموئل هانتینگتون در تحلیل جناح میانه رو در انقلاب ها می نویسد، اگر پس از واژگونی رژیم پیشین، هیچ گروهی که آمادگی و توانایی حکومت کردن را داشته باشد در دسترس نباشد، در آن صورت جرگه ها و نیروهای گوناگون اجتماعی درگیر نبرد قدرت می شوند. این نبرد، گروه های تازه و رقیب را وارد عرصه سیاست می کند و از این طریق به انقلاب شدت می بخشد. هر گروهی از رهبران سیاسی می کوشد با جلب پشتیبانی مردم به میزانی بیشتر از گروه های رقیب خود، اقتدارش را تثبیت کند. هر گروهی که در این نبرد سیاسی از رقبایش واپس ماند، قربانی رقبایش خواهد شد.[۸۰] بلافاصله پس از واژگونی رژیم پیشین، سه سنخ اجتماعی نقش عمده را در فراگرد تحرک سیاسی بازی می کنند. همچنان که برینتون و دیگران یادآور شده اند در آغاز میانه روان اقتدار سیاسی را به دست می آورند. آن ها عموماً می کوشند تا یک نوع دولت آزادمنش، دموکراتیک و قانونی برپا کنند و این کارشان را می توان به عنوان احیای سامان قانونی بر باد رفته قلمداد کرد.[۸۱]
در ارتباط با تحلیل جناح میانه رو در انقلاب ها نکته ظریفی در نظریه هانتینگتون به چشم می خورد. هانتینگتون در بحث انقلاب قائل به دو الگوی غربی و شرقی می باشد. از نظر هانتینگتون یک انقلاب تمام عیار مستلزم نابودی سریع و خشونت آمیز نهادهای سیاسی موجود، تحرک گروه های تازه به صحنه سیاست و آفرینش نهادهای سیاسی نوین است. توالی و ارتباط های میان این سه جنبه، ممکن است از یک انقلاب به انقلابی دیگر تفاوت پذیرند. دو الگوی کلی را می توان در این میان بازشناخت. در الگوی غربی نخست نهادهای سیاسی رژیم پیشین برانداخته می شوند و سپس گروه های تازه وارد صحنه سیاست می شوند و سرانجام نهادهای سیاسی تازه ای آفریده می شوند. اما انقلاب شرقی با تحرک گروه های تازه به صحنه سیاست آغاز می شود، سپس نهادهای سیاسی جدید ایجاد می شوند و در پایان نهادهای سیاسی سامان پیشین با خشونت سرنگون می شوند.[۸۲]
هانتینگتون سپس در تشریح جایگاه جناح میانه رو در این دو الگو بیان می دارد، در انقلاب غربی، نبرد عمده معمولاً میان میانه روان و تندروان درمیگیرد، اما در انقلاب شرقی این نبرد میان انقلابیون و حکومت رخ می دهد. در انقلاب غربی، میانه روان در فاصله کوتاه سقوط رژیم پیشین و گسترش اشتراک سیاسی و به قدرت رسیدن تندروان، قدرت را به گونه ای شکننده در دست می گیرند. در الگوی شرقی، میانه روان بسیار ضعیف ترند، آن ها مقام های دارای اقتدار را اشغال نمی کنند، بلکه به راه افتادن انقلاب به دست حکومت یا انقلابیون در هم کوبیده می شوند و یا به نیروی یک فراگرد دو قطبی ناچار می شوند که یا به حکومت و یا به انقلابیون باید بپیوندند.[۸۳]
آقای منوچهر محمدی در این زمینه بیان می دارد: بررسی های انجام شده در انقلاب های دنیا نشان می دهد که اغلب انقلاب های تحت بررسی[۸۴] با مشکلات مشابهی مواجه بوده اند و بعضاً راه حل های مشابهی را دنبال کرده اند. از جمله اینکه در همه انقلاب ها، روند تحولات در نهادهای سیاسی به صورت تدریجی بوده و حاکمیت از سلطنت به ناگهان به یک حکومت رادیکال و انقلابی تغییر نیافته است، بلکه این انتقال با اختلاف هایی ابتدا منجر به برقراری حاکمیت میانه روها گردیده است و بعد از عدم موفقیت آنها در ایجاد و تحول لازم و شکست آنها حکومت های رادیکالی بر سر کار آمده اند.[۸۵]
آقای منوچهر محمدی در ارتباط با حاکمیت میانه روها بیان می دارد: سقوط نظام متصور و مطرود گذشته، به هر دلیل و علتی و با هر شیوه و طریق و با هر نیرو و امکاناتی که باشد، در حقیقت و به مراتب سهل تر از اداره جامعه بعد از پیروزی انقلاب و بعد از تخریب نظام گذشته و ساختن سیستم و نظام کمال مطلوب می باشد.[۸۶] برای رهبران و گروه‌های انقلابی مشکل ترین، پیچیده ترین و در واقع سخت ترین مراحل انقلاب، دوران بعد از پیروزی بر قدرت سیاسی حاکم است. اصطلاح معروف «تخریب به مراتب ساده تر از سازندگی است» در مورد انقلاب نیز صادق است. انقلابیون در این مرحله با بغرنج ترین مسائل و مشکلات و فشارها مواجه می گردند و هر انقلابی که بتواند بدون تحمل خسارات اساسی و بنیانی در آرمان ها و نهادهای انقلابی خود این مرحله را پشت سر بگذارد موفقیت نهایی و تداوم انقلاب را برای سالیان متمادی تضمین کرده است.[۸۷]
علیرغم اینکه گروه های اجتماعی رادیکال که بر اساس افکار و نظریات آن ها انقلاب تحقق می یابد در کانون اصلی مبارزه قرار دارند، در اغلب انقلاب ها گروه های مزبور بلافاصله بعد از پیروزی قدرت را تسخیر نمی کنند و شانس موفقیت و کسب قدرت سیاسی در خیلی از موارد برای میانه روها زیادتر است زیرا:
اولاً میانه روها از آن گروه های اجتماعی هستند که به رژیم گذشته کمتر وابستگی داشته و سهم عمده ای نیز در حفظ و نگه داری آن نداشته و بالنتیجه در مظان اتهام و طرد فوری نیستند.
ثانیاً میانه روها با خصلت ها و خصیصه های محافظه کارانه ای که داشته اند در عین عدم وابستگی نزدیک با سیستم گذشته با آن به معارضه جدی هم نپرداخته اند و در نتیجه تحت تعقیب و فشار نبوده و بالعکس با کسب موقعیتهای اجتماعی معینی امکان کسب تجربه و تخصص را داشته اند. در حالی که گروه های رادیکال اغلب جوان بوده و دوران کم و بیش طولانی را در مبارزه با قدرت سیاسی به سر می برده اند امکان کسب تجربه و تخصص کافی را که لازمه عهده دار شدن مسؤولیت های اجرایی است کمتر داشته اند.
ثالثاً رادیکال ها در شرایط اولیه پیروزی ترجیح می دهند برای یک دوره انتقالی مدیریت دولتی را به میانه روها بسپارند تا اینکه هم از گسیختن نظام سیاسی- اجتماعی و احتمال هرج و مرج جلوگیری به عمل آورند و هم اینکه خود بتوانند به تعقیب باقی مانده ضد انقلابیون که در آن تجربه بیشتر دارند، بپردازند و از طرفی فرصت کافی نیز برای برنامه ریزی و شناسایی نیروهای توانا و وفادار برای دوره بعدی کسب قدرت را داشته باشند.[۸۸]
جک گلدستون نیز بر این نظر است که در جایی که انقلابیون به گونه ای منسجم علیه رژیم پیشین متحد شده اند، به دنبال فروپاشی این رژیم، منازعات درونی آنها نهایتاً باعث بروز مشکلاتی می شود. پس از دوره کوتاه سرخوشی ناشی از سقوط رژیم پیشین، مخالفان انقلابی به سرعت وحدت خود را از دست می دهند. انقلابیون معمولا به سه گروه تقسیم می شوند: محافظه کاران که به دنبال حداقل تغییرات هستند (بسیاری از آن ها در نهایت خواستار بازگشت رژیم خلع شده می شوند)، تندروها که به دنبال تغییرات سریع و گسترده هستند، و میانه روها که سعی می کنند موضع متعادلی میان این دو اتخاذ کنند. پیامد چنین اختلافی میان انقلابیون می تواند از کودتا تا جنگ داخلی باشد. اصلاح طلبان میانه رو اولین گروهی هستند که زمام دولت را به دست می گیرند. این اصل بدیهی در انقلاب های بزرگ بیش از یک قرن گذشته مشاهده شد، و در انقلاب ایران بار دیگر ثابت گردید، به طوری که مهدی بازرگان منتقد میانه رو، اولین کسی بود که پس از سقوط حکومت محمدرضا شاه، به ریاست دولت موقت انتخاب شد.[۸۹]
فصل دوم:
امریکا و رویارویی با انقلاب
ایران و امریکا در گذر تاریخ
در آغاز قرن نوزدهم میلادی، کلیساهای امریکا درصدد برآمدند که میسیونرهایی را به دیگر ممالک دنیا بفرستند. از این منظر، حضور امریکایی ها در ایران از ۱۷۷۶ میلادی آغاز گردید. مبلغان مذهبی با هدف تأسیس دفاتر تبلیغی به ایران سفر کردند و حتی پیش از ایجاد روابط دیپلماتیک و مبادله سفیر، مبشرین مذهبی فعّالیت خود را در ایران آغاز کردند. «هارسیون گری اسمیت» و «الی اسمیت» نخستین امریکایی هایی بودند که ورودشان به ایران محرز گردید.[۹۰]
امریکایی ها از همان آغاز برخوردهای مختلفی در قبال ایران داشتند. این تماس ها با فشارهای ن‍ژادپرستانه و احساس برتری و تلاش برای تغییر آیین ایرانی ها انجام می گرفت. اما از سوی دیگر مبلغین مذهبی امریکایی در طول بیست و پنج سال اقامت اولیه در ایران برای بهبود شرایط بهداشتی، ‌آموزشی و رفاه کلی ایرانیانی که در نزدیکی آن ها زندگی می کردند، مشارکت اساسی داشتند.[۹۱] انجام این اقدامات رفاهی از سوی امریکایی های مستقر در ایران خاطره و نگرشی مثبت از حضور امریکایی ها برای ایرانیان فراهم ساخت.
نخستین تماس های رسمی برای ایجاد روابط دیپلماتیک و تجاری میان ایران و ایالات متحده امریکا در نیمه قرن نوزدهم و اوایل سلطنت ناصرالدین شاه برقرار گردید.
هنگامی که میرزا تقی خان امیرکبیر به صدارت رسید، ایران در چنبره سیاست های امپریالیستی روسیه تزاری و بریتانیای کبیر قرار داشت. امیرکبیر در نظر داشت تا با توسعه روابط خارجی ایران با دیگر کشورهای مغرب زمین، روابط خارجی ایران را از دایره انحصار مناسبات با روسیه تزاری و انگلستان خارج سازد. از اینرو امیرکبیر به ایجاد و برقراری روابط سیاسی با ایالات متحده امریکا می اندیشید.[۹۲] امیرکبیر سعی داشت با اتکا به نیروی سوم از قدرت و نفوذ روسیه و انگلستان در ایران بکاهد. در تعقیب این سیاست به حاجی میرزا احمدخان، مصلحت گذار ایران در استانبول دستور داد با جورج مارش، وزیر مختار امریکا در عثمانی درباره روابط و نهایتاً قراردادی بین دو دولت وارد مذاکرده شود. پیشنهاد ایران مورد استقبال زاکاری تایلور، رئیس جمهور وقت امریکا قرار گرفت. و در این زمینه دستوراتی به جورج مارش داده شد. نتیجه مذاکرات منجر به امضای عهدنامه مؤدت و کشتیرانی در سال ۱۸۵۱ گردید. اما یک ماه پس از انعقاد این عهدنامه امیرکبیر از صدارت معزول شد و با کارشکنی های انگلستان عهدنامه مبادله نگردید و پس از چندی موضوع منتفی شد.[۹۳]
در سال ۱۸۵۶م، به علت تیرگی روابط ایران و انگلیس، دولت ایران بار دیگر به فکر یاری جستن از امریکا افتاد و فرخ خان امین الملک، سفیر ایران در پاریس، که به ایران بازمی گشت، در استانبول با وزیرمختار امریکا در دربار عثمانی ملاقات نمود و پس از جلسه مذاکره، به نمایندگی از طرف دولت ایران، عهدنامه هایی نظیر معاهدات مؤدت و بازرگانی که قبلاً با کشورهای فرانسه، بلژیک و اسپانیا منعقد شده بود، با وزیرمختار امریکا که از جانب فرانکلین پیرس رئیس جمهوری آن کشور، نمایندگی داشت، منعقد ساخت و متن قرارداد به زودی به تصویت دولت های ایران و امریکا رسید(۱۵ربیع الثانی۱۲۷۳ق/۱۸۵۶م). این قرارداد به عنوان اولین قرارداد رسمی میان دو کشور محسوب می گردد. این عهدنامه فقط ناظر بر امور کنسولی و تجاری بود.[۹۴] گسترش روابط سیاسی ایران و ایالات متحده امریکا امکان فعّالیت های میسیون های مذهبی را بیشتر فراهم نمود و مبلغین مذهبی حداکثر استفاده را از موقعیت نموده و به گسترش تبلیغات خود افزودند. از سال ۱۸۷۰ به بعد گسترش دامنه این فعّالیت ها گزارش گردیده است، در سال ۱۸۷۲ میسیون های مذهبی در شهرهای بزرگ ایران، ساختن مراکز فرهنگی و تبلیغی را آغاز نمودند. مهمترین وسیله تبلیغ آن ها ایجاد مدرسه و بیمارستان و کارهای خیّریه بود که از این طریق می توانستند با مردم تماس برقرار نموده، محبت و نظر مردم را به خود جلب نمایند.[۹۵]


فرم در حال بارگذاری ...

« مطالب در رابطه با متدلوژی انتخاب مدل موثر ترافیکی جهت کارکردهای آنالیزی۹۳- فایل ۶بررسی تاثیر موانع بهبود کارایی نیروی انسانی برمدیریت بهینه سازی ... »
 
مداحی های محرم