اولین شرط حاکم دینی، اجتهاد در فقه است. ضرورت این شرط بسیار روشن است؛ زیرا هرکس مجری قانون شد، باید کاملاً از آن آگاهی داشته باشد و در میان مسلمانان، فقها بیشترین اطلاع و آگاهی را از قوانین شرعی و دینی دارند.
دومین شرط، تقوا و صلاحیت اخلاقی است؛ زیرا اگر حاکم از تقوا برخوردار نباشد، قدرت، او را تباه میکند و ممکن است منافع شخصی یا گروهی را بر منافع اجتماعی و ملّی مقدم دارد. برای حاکم - در هر نظام - درستکاری و امانتداری شرط است تا شهروندان با اطمینان و اعتماد زمام امور را بدو بسپارند، ولی برای حاکم دینی، تقوا و درستکاری در حدّ اعلا ضروری است.
سومین شرط، آگاهی و اهتمام به مصالح اجتماعی است؛ یعنی کسی که حاکم مردم است، باید بداند در چه اوضاعی جامعه را اداره میکند. او باید روابط بینالمللی را بداند و دشمنان و دوستان داخلی و خارجی را تشخیص دهد. اینها مهارتهایی است که برای هر حاکمی لازم است وگرنه او در تدبیر جامعه با مشکلات فراوانی روبرو خواهد شد(مصباح یزدی،الف۱۳۷۷،۶۳-۶۲).
راه شناخت ولی فقیه:
در اینجا پرسشی به ذهن میآید و این است که ولیفقیه را از کجا بشناسیم؟ پاسخ مصباح یزدی این است که؛ اگر امام زمان(عج) شخصی را تعیین کرده بود، بر ما حجّت میشد، امّا تا وقتیکه شخص را تعیین نکرده، از کجا تشخیص دهیم که کدامیک ولیفقیه است؟ اگر همه باشند که نقض غرض میشود؛ زیرا مسائل و قوانین حکومتی برای این است که اختلاف برداشته شود، اگر بنا باشد همهی فقها حق ولایت در همهچیز داشته باشند، تناقضات و مشاجرهها باقی میماند و در اصل تشریعِ حکومت نقض غرض میشود.
مرد و زنی را تصور کنید که عقدی کردهاند، مرد مقلّد مرجعی است که طبق فتوای او عقد صحیح است و خانم مقلّد مرجع دیگری است که طبق فتوای او این عقد باطل است. اینها زن و شوهر هستند یا نه؟ بگوییم این طبق فتوای مرجع خودش عمل کند، آنهم پیرو فتوای مرجع خودش باشد! چنین چیزی چگونه ممکن است؟ آیا هر فقیهی در امور اجتماعی هرچه فتوا بدهد، برای همه حجّت است؟ اصل و اساس حکومت در اموری است که بالأخره فصل الخطاب میخواهد، چه کسی باید این مقام را تعیین کند؟ مقامی که حتّی فقهایی هم که خود را اعلم از او میدانند، واجب باشد از وی اطاعت و پیروی کنند. معنای حکومت این است و چیز تازهای هم نیست، در رسالههای عملی که حدود یکصد سال پیش نوشتهشده، آمده است که اگر قاضی در مورد کسی حکمی کرد، هیچ قاضی دیگری حق نقض آن حکم را ندارد. شرط هم نکردهاند که آن قاضی اعلم باشد.
ولی امری که صلاحیت دارد متصدی ولایت امر شود، حکمش مثل حکم قاضی است و هیچ فقیه دیگری حق نقض آن را ندارد و پیروی از این حکم بر همهی فقها واجب است، حتّی اگر خودشان را اعلم از او بدانند و مسئلهی«حکم» غیر از«فتوا» است(مصباح یزدی،الف۱۳۸۲،۸۴).
ایشان(مصباح یزدی) میگوید: «هیچ راهی اطمینانبخشتر از این نیست که اکثریت قریب بهاتفاق کسانی که در یک فن خبره هستند شهادت دهند که یک نفر از میان ما از همه شایستهتر است»(مصباح یزدی،۲۵:۱۳۸۵).
در عالم عقلا، برای تعیین فرد شایستهتر هیچ راهی بهتر از شهادت اقران وجود ندارد. خبرگان یعنی کسانی که خودشان بهرهای از فقاهت و عدالت دارند و مصالح اجتماعی را کموبیش درک میکنند، شهادت بدهند که در بین ما یک نفر از همه بهتر است(مصباح یزدی،۱۳۸۵،۲۵).
بنابراین برای تعیین رهبر، هیچ راهی اطمینانبخشتر از شهادت خبرگان نیست؛ البته خبرگان را باید مردم شناسایی کنند. شورای نگهبان و مانند ایشان اجتهاد خبرگان را تأیید میکنند، امّا تقوا و درستکاری و مورد اعتماد بودن را باید مردم تأیید کنند. خود مردم باید بررسی کنند و بگویند اینها بیشتر مورد اعتماد هستند. بدینوسیله آنها خبرگان مقبول میشوند و چنین خبرگانی هرکس را با اکثریت آراء انتخاب کردند، رهبر و مصداق حاکمی میشود که امام معصوم(ع) فرمود من او را نصبکردهام(مصباح یزدی،۱۳۸۵،۲۵).
ولایت فقیه، نقش مردم در زمان غیبت:
آنگونه که مصباح یزدی میگوید؛ در تفکّر شیعه در خصوص جایگاه مردم در عصر غیبت سه نظر وجود دارد:
الف) نظری که معتقد است اصل تشریع حکومت و حاکمیت فقیه از طرف خداوند و امام زمان(عج) است، تعیین شخص و مصداق هم باید بهنوعی به امام زمان(عج) انتساب پیدا کند، امّا تحقّق عینی و استقرار حکومتش بستگی به قبول و پذیرش مردم دارد.
ب) نظری که معتقد است اصل مشروعیت حکومت و حاکمیت فقیه در زمان غیبت به نصب عام از طرف خدا و امام زمان(عج) است امّا تعیین شخص آن و همچنین تحقق و استقرار حکومتش بسته به رأی و انتخاب مردم است.
ج) نظری که بهصورت یک احتمال مطرحشده که بگوییم در زمان غیبت امام زمان(عج) حتّی اصل مشروعیت فقیه و حکومتش نیز منوط به پذیرش و قبول مردم است(مصباح یزدی،ج۱۳۷۹،۶۶-۶۵)؛ که به نظر مصباح یزدی، همان نظر اوّل صحیح است.
مخالفت با ولایت فقیه:
مخالفت با ولیفقیه در نظر مصباح یزدی، مخالفت با اهلبیت است و نمیتوان جایگاه ولیفقیه را با هیچ مقام دیگری مقایسه کرد: «طبق احادیث، مخالفت با ولیفقیه مخالفت با اهلبیت و در حد شرک به خدا است. مگر رئیسجمهور با ولیفقیه یکسان است؟! آیا اگر کسی با تبلیغات آنچنانی و رقص و پایکوبی به ریاست جمهوری برسد، ولی خدا میشود؟! باید در رأس نظام کسی واقع شود که از طرف امام تعیینشده باشد. اعتبار از خدا به پیغمبر، از پیغمبر به امام معصوم، از امام معصوم به ولیفقیه و از ولیفقیه به سایرین کانالیزه میشود. اگر ولیفقیه بگوید: از دولت اسلامی اطاعت کنید، آنوقت اطاعت از دولت اسلامی هم واجب شرعی میشود، چرا؟ چون اطاعت از ولیفقیه واجب شرعی است، بنابراین وقتی او میگوید از این اطاعت کنید، این هم اطاعت از او شمرده میشود»(مصباح یزدی،۲۴:۱۳۸۵).
انتقاد از ولی فقیه:
بر اساس اعتقادات دینی ما فقط - پیامبران، حضرت زهرا(س) و ائمه اطهار(ع) معصوماند. ازاینرو هیچکس ادعا نمیکند احتمال اشتباهی در رفتار و نظرات ولیفقیه نیست. بر این اساس مصباح یزدی معتقد است؛ احتمال خطا و اشتباه در مورد ولیفقیه وجود دارد و ممکن است دیگران به خطای او پی ببرند. ازاینرو میتوان از ولیفقیه انتقاد کرد. ما نهتنها انتقاد از ولیفقیه را جایز میشماریم، بلکه بر اساس تعالیم دینی معتقدیم یکی از حقوق رهبر بر مردم لزوم دلسوزی و خیرخواهی برای اوست. این حق تحت عنوان«النصیحه لائمه المسلمین» تبیین شده است. نصیحت در این عبارت به معنای پند و اندرز نیست، بلکه دلسوزی و خیرخواهی برای رهبران اسلامی است؛ بنابراین به نظر ایشان، نهتنها انتقاد از ولیفقیه جایز است، بلکه واجب شرعی مسلمانان است و منافع و مصالح شخصی یا گروهی نباید مانع انجام آن شود(مصباح یزدی،الف۱۳۷۷،۷۵-۷۴).
نظر امام خمینی(ره) درباره ی ولایت فقیه:
مصباح یزدی معتقد است؛ در فرهنگ شیعی هر حاکمی که حاکمیتش به نحوی به نصب الهی منتهی نشود، حاکم غیرشرعی و بهاصطلاح طاغوت خواهد بود(مصباح یزدی،الف۱۳۷۷،۶۹)؛ و در این رابطه به کلام امام خمینی(ره) استناد میکند.
امام خمینی(ره) در خصوص ولایتفقیه معتقد بود: «اگر حکومتی به اجازه و اذن ولیفقیه شکل نگیرد، طاغوت است»(به نقل از مصباح یزدی،الف۱۱۱:۱۳۷۹). مفاد این سخن این است که ما دو نوع حکومت بیشتر نداریم یکی حکومت حق و دیگری حکومت طاغوت، حکومت حق، حکومتی است که در رأس آن ولیفقیه است و او بر همهی امور و مسائل حکومتی اشراف دارد و همهی امور در پرتو اذن و اجازهی او مشروعیت مییابند. اگر چنین نبود، حکومت باطل و طاغوت است و به فرمودهی قرآن: «… فَماذا بعدَ الحقِّ الاَّ الضَّلال»(یونس/۳۲)(مصباح یزدی،الف۱۳۷۹،۱۱۱).
ولایت مطلقه فقیه:
مفهوم ولایت مطلقه:
امام خمینی(ره) معتقد بودند تمام اختیاراتی که ولی معصوم داراست، ولیفقیه نیز همان اختیارات را دارد. مگر اینکه چیزی استثناء شده باشد. امام خمینی(ره) فرمودهاند: «اصل این است که فقیه دارای شرایط حاکمیت - و در عصر غیبت - همان اختیارات وسیع معصوم را داشته باشد، مگر آنکه دلیل خاصی داشته باشیم که فلان امر از اختصاصات ولی معصوم است»(به نقل از مصباح یزدی،الف۶۹:۱۳۷۷-۶۸). ازجمله جهاد ابتدایی که مشهور بین فقها این است که از اختصاصات ولی معصوم است. از چنین ولایتی در باب اختیارات ولیفقیه به«ولایت مطلقه» تعبیر میکنند(مصباح یزدی،الف۱۳۷۷،۶۹-۶۸). بنابراین از نگاه مصباح یزدی؛ ولایتفقیه هیچ تفاوتی با ولایت ائمه و پیامبران ندارد و این همان ولایت مطلقه فقیه است(مصباح یزدی،ج۱۳۷۹،۱۰۵).
مصباح یزدی توضیح میدهد که قید مطلق در برابر ولایتفقیه به معنای دیکتاتوری نیست و اساساً تقسیمبندی که حکومتها را به دودستهی لیبرالی و فاشیستی تقسیم میکند صحیح نیست بلکه شق سومی هم وجود دارد و آن حکومت برخاسته از جانب خداست. مفهوم مطلق در برابر ولایت محدودی است که فقها در زمان طاغوت داشتند(مصباح یزدی،ج۱۳۷۹،۱۰۷).
مصباح یزدی در یک تعریف مشخص از ولایت مطلقه میگوید: «در فقه شیعه، از برخورداری حکومت اسلامی از اختیارات لازم برای انجام وظایف محوله که ازجملهی آن اختیارات تصرف در املاک و اموال مردم در حدّ ضرورت و در راستای انجام وظایف است، به ولایت مطلقه فقیه تعبیر میگردد»(مصباح یزدی،الف۱۰۱:۱۳۷۹).
همچنین در قرآن معمولاً بهجای حکومت کلمهی ولایت به کار میرود و کلمهی ولایت از حکومت مناسبتر است زیرا ازلحاظ لغوی ولایت بار معنایی لطیفتری نسبت به حکومت دارد که نوعی زورگویی در آن نهفته است. حال اگر این ولایت دارای همهی اختیاراتی باشد که برای انجام وظایف و تأمین نیازهای جامعه بهصورت مشروع و بر طبق موازین اسلامی موردنیاز است گفته میشود این ولایت«مطلقه» است(مصباح یزدی،الف۱۳۷۹،۱۰۲-۱۰۱).
بعضی میگویند که ولایت مطلقه شرکآلود است و بهجز خدا هیچکس مطلق نیست. در پاسخ باید گفت که در متون اسلامی و قرآن و روایات هیچ جا برای خداوند از کلمهی مطلق استفادهنشده است و اصلاً در ادبیات عرب اطلاقِ کلمهی مطلق برای خداوند غلط است و ولایت مطلقه یعنی حاکم اسلامی برای انجام وظایفش از اختیارات لازم برخوردار است و در ارتقاء مصالح جامعه هر نوع دخل و تصرفی میتواند انجام دهد(مصباح یزدی،الف۱۳۷۹،۱۰۳).
محدوده ی اختیارات ولایت مطلقه فقیه:
به باور مصباح یزدی: «ولایت مطلقه فقیه بدان معناست که دامنهی اختیارات ولایتفقیه محدود به حد ضرورت و ناچاری نیست بلکه مطلق است و حتّی جایی را هم که مسئله به حد ناچاری نرسیده ولی دارای توجیه عقلی و عقلایی است شامل میشود»(مصباح یزدی،ج۱۱۰:۱۳۷۹).
۵-۲-۴)حکومت:
۱-۵-۲-۴)مفهوم حکومت:
علیرغم تعریفهای مختلفی که از این واژه در کتب علوم سیاسی ارائهشده است، به نظر مصباح یزدی؛ میتوان حکومت را ارگانی رسمی دانست که بر رفتارهای اجتماعی نظارت داشته باشد و بدانها جهت بخشد. اگر مردم از طریق مسالمتآمیز، جهتدهی را پذیرا نشوند، حکومت با توسّل به قوهی قهریه اهدافش را دنبال میکند، اگر کسانی از مقررات وضعشده برای نیل به هدف قانون، تخلف کنند با کمک دستگاههای انتظامی مجبور به پذیرفتن مقررات میشوند. این تعریف البته شامل حکومتهای مشروع و نامشروع میشود(مصباح یزدی،الف۱۳۷۷،۴۲).
۲-۵-۲-۴)دلیل شرعی ضرورت حکومت:
مصباح یزدی معتقد است، همینکه از راه دلایل عقلی اثبات کردیم وجود حکومت ضرورت دارد ارادهی تشریعی الهی را کشف کردیم. طبیعیترین راه برای کشف ارادهی تشریعی الهی عبارت است از«مستقلات عقلیه» یعنی آنچه را عقل بالضروره درک میکند هرچند هم که تعبدی از ناحیه شارع نباشد مسئولیت آور است(مصباح یزدی،۱۳۷۲،۱۲۴).
امیر المومنین(ع) میفرماید: «لابُدَ لِلنّاس مِن اَمیر برّ أو فاجِر» یعنی ضرورت حکومت آنقدر شدید است که اگر حکومت صالحی نبود به خاطر حفظ جامعه و جلوگیری از هرجومرج حکومت فاسد را هم میتوان پذیرفت و حکومت شخص فاجر اولی بر بی حکومتی است(مصباح یزدی،۱۳۷۲،۱۲۷-۱۲۶). با این تعبیر اسلام مخالف سرسخت آنارشیسم است.
۳-۵-۲-۴)ویژگی مجریان حکومت:
آنگونه که مصباح یزدی میگوید؛ مجریان در هر نظامی باید دو ویژگی داشته باشند:
الف) شناخت قانون:
مجری قانون باید خود، قانون را درست بداند؛ که گزینهی ایده آل در رأس حکومت عالمترین افراد به قانون است.
ب) توانمندی در اجرای قانون:
مجری قانون باید دارای قدرت باشد تا بتواند قانون را اجرا کند(مصباح یزدی،۱۳۷۲،۲۴).
۴-۵-۲-۴)حکومت دینی:
مفهوم حکومت دینی:
وقتی«حکومت دینی» گفته میشود، حکومت کلیسا در دوران قرونوسطی به ذهن میآید. پنداشته میشود حکومت دینی یعنی تئوکراسی که آنها میگفتند. هرچه که پاپ رأیش به آن تعلّق گیرد، همان رأی و حکم خداست. فردا اگر رأیش عوض شد، حکم خدا عوض میشود، اطاعتشان بر همه بدون چونوچرا واجب است. در هر موضوعی، هر فتوا و نظری بدهد، لازم الاتباع است(مصباح یزدی،الف۱۳۸۲،۸۱-۸۰). مصباح یزدی در ادامه میگوید: «اگر تئوکراسی این است، ابداً برای ما قابلپذیرش نیست. ما به همان اندازه که حکومت فاشیستی و دیکتاتوری را رد میکنیم، حکومت تئوکراسی به این معنا را هم رد میکنیم. ما وقتی میگوییم حکومت دینی و مردمسالاری دینی، دین و دایرهاش را چیز دیگری میدانیم. آنهم چنین نیست که هرکس به نام دین حکومت کند ارادهاش بر همهچیز حاکم باشد. در حکومت دینیِ موردنظر ما، حاکم باید کاملاً مطیع دین و در چارچوبه ی دین عمل کند»(مصباح یزدی،الف۸۱:۱۳۸۲-۸۰).
رویکرد اسلام به حکومت:
آنگونه که مصباح یزدی میپندارد؛ اسلام بینیازی جامعه به حکومت را در پرتو تربیت و آموزش بهتنهایی، خیالی خام میداند. قرآن کریم در سورهی بقره آیه ۳۰ از فساد و خونریزی انسان درروی زمین یاد میکند و سورهی ابراهیم آیه ۳۴ نیز انسان را ظلوم معرفی میکند یعنی بسیار ستمگر و این یعنی انسان فقط باتربیت محض در جامعه قابلکنترل نیست و نیاز به حکومت ضروری است(مصباح یزدی،الف۱۳۷۲،۳۰- ۲۹).
هدف انبیاء از تشکیل حکومت:
دیدگاه همهی انبیاء خصوصاً پیامبر اسلام این است که وظیفهی حکومت علاوه بر تأمین مصالح و نیازمندیهای مادی، تأمین نیازمندیهای معنوی هم هست و حتّی تأمین نیازهای معنوی در اولویت قرار دارد. به باور مصباح یزدی؛ قرب به خدا هدف نهایی آفرینش است پس وظیفهی اصلی حکومت نیز باید تحقق این هدف باشد(مصباح یزدی،الف۱۳۷۲،۱۹).
انواع حکومت دینی:
فرم در حال بارگذاری ...