E3: قاطعیت : افراد دارای نمره بالا در این مقیاس افرادی مسلط، با تحکم و از نظر اجتماعی پیشرو و پیشگام میباشند. آنها بدون تردید حرف میزنند و اغلب در گروه نقش رهبر را بعهده میگیرند. افراد نمره پایین ترجیح میدهند که به جای قرار گرفتن در «متن» اجتماعات و مهمانیها در «زمینه» این موقعیت قرار داشته باشند و بیشتر علاقمند هستند بجای سخنگو، شنونده باشند.
E4: فعالیت : نمره بالا در این مقیاس در افرادی دیده میشود که دارای آهنگ سریع در حرکتها هستند، معمولا پرانرژی بوده و همیشه مشغول فعالیت میباشند. این افراد معمولاً زندگی پرتحرکی دارند. افراد نمره پایین در این مقیاس دارای ریتم حرکتی کندتر و آرامتری هستند هرچه که این افراد ضرورتاً انسانهایی تنبل و سهلانگار نیستند.
E5: هیجانخواهی : افراد دارای نمره بالا در این مقیاس افرادی هستند که مشتاق و حریص برای هیجان و تحریک هستند. این افراد رنگهای روشن و محیطهای شلوغ را دوست دارند. مقیاس هیجانخواهی با برخی از جنبه های «حسجویی » که زاکرمن (۱۹۷۹) توصیف مینماید، بسیار نزدیک است. افراد دارای نمرات پایین احساس نیاز به هیجان نمیکنند و شیوهای از زندگی را ترجیح میدهند که برای افراد دارای نمرات بالا در این مقیاس، کسلکننده میباشد.
E6: هیجانهای مثبت : آخرین مقیاس E که تمایل به تجربه هیجانهای مثبت همچون شادی، لذت، عشق و هیجان را میسنجد. افراد دارای نمرات بالا در این مقیاس به راحتی و فراوانی میخندند. این افراد دارای روحیهای شاد و خوشبین هستند. افراد دارای نمرات پایین افرادی ضرورتاً ناشاد نیستند بلکه صرفاً افراد شلوغ و پر سرو صدا نیستند. تحقیق نشان داده است (کاستا مک کری ۱۹۸۰،۹۸-۹۵) که شادمانی و رضایت از زندگی در ارتباط با N و هم E میباشد و هیجانهای مثبت از همه بیشتر با پیشبینی شادمانی ارتباط دارد.
۲-۱۰-۳ مقیاسهای باز بودن:
مقیاسهی بازبودن O به جنبه ها و یا محدودههایی تجربی که فرد نسبت به آنها باز است اختصاص داده شدهاند. لذا افراد دارای نمرات بالا در مقیاس تخیل (اولین مقیاس این شاخص) از تخیلات غنی، متنوع و جدید لذت میبرند. معمولا در متون روانشناسی از این بعد با عنوان «باز بودن به….»، تجربه ها، نظرات و….. یاد میشود. برهمین اساس TF نوعی عاطفی در ارتباط مستقیم با مقیاس باز بودن به عواطف میباشد.
O1: تخیل : افراد باز به تخیل دارای تصورات روشن و زندگی تخیلی فعال میباشند. این افراد تخیلات خود را شکل داده و روی آن تعمق میکنند و معتقدند که تصورات به غنای زندگی و خلاقیت عمق بیشتری میدهد. افراد دارای نمرات پایین دارای افکاری عادیتر بوده و ترجیح میدهند که ذهنیت خود را تحت کنترل داشته و روی وظایف و کارهای خود تمرکز کنند.
O2: زیباییشناسی : افراد دارای نمرات بالا در این مقیاس حس عمیق نسبت به هنر و زیباییاند. این افراد با شعر به حرکت درآورده میشوند، به موسیقی جذب میشوند و عاشق هنر هستند. این افراد ضرورتاً هنرمند نیستند همچنین اینها ممکن است افراد با سلیقهای نیز در امر شعر، موسیقی و یا هنر نیز نباشند اما برای اغلب آنها علاقه نشان دادن به هنرها موجب افزایش اطلاعات و قدرت تحسین آنها نسبت به هنر در مقایسه با افراد دارای نمرات متوسط میباشد. افراد دارای نمرات پایین نسبتاً بیعلاقه و خنثی نسبت به هنر و زیباییاند.
O3: عواطف : باز بودن به عواطف (احساسات) یعنی اینکه فرد دارای قدرت خوبی برای درک عواطف و هیجانات شخصی بوده و از دیدگاه مثبت نسبت به هیجانها به عنوان یکی از ابعاد مهم زندگی شخصی، برخوردار باشد. افراد دارای نمرات بالا بیشتر از دیگران دارای تجربه های عمیقتر و حالات هیجانی متمایز و تفکیکشده میباشند. شدت شادی و غم آنها بیشتر و برجستهتر از دیگران میباشد (در روانشناسی واژه آلکسی تایمی برای نقطه مقابل این حالت ذکر شده است آلکسی تایمی در واقع حالتی است که فرد احساسات درونی خود را به وضوح نمیشناسد و احساسات او تفکیک نشده هستند. چنین افرادی نمیتوانند براحتی و روانی راجع به احساسات درونی خود با دیگران گفتگو نمایند). افراد دارای نمرات پایین دارای عواطف یکنواخت (سطحی) میباشند و معتقدند که حالات عاطفی و احساسی در زندگی چندان اهمیت ندارند.
O4: فعال : باز بودن در رفتار فرد به شکل علاقمندی به داشتن فعالیتهای مختلف، رفتن به محلهای جدید و یا حتی خوردن غداهای غیرمتعارف نمود پیدا میکند. افراد دارای نمرات بالا در این مقیاس چیزهای جدید و متنوع را به موارد متعارف ترجیح میدهند. در طی زمان این افراد ممکن است دارای مشغولیتهای متنوعی باشند. افراد نمره پایین در مقابل تغییر مقاوم هستند و ترجیح میدهند که به موارد امتحان شده قبلی خود پایبند باشند.
O5: نظرات : کنجکاویهای روشنفکرانه یکی از جنبه های باز بودن است که از دیرباز مورد توجه قرار گرفته است. این ویژگیهای نه فقط علائق روشنفرکانه فعال را فقط برای خود جنبه های قضیه پیگیری میکند بلکه مشتاق و علاقمند به داشتن ذهنیت باز و درک جنبه های نوین و احتمالاً نظرات غیرمتعارف میباشد. افراد دارای نمرات بالا از نظرات فلسفی و هم از چالش کردن با معماها لذت میبرند. باز بودن به نظرات ضرورتاً به معنی داشتن هوش برتر نیست هرچند خود میتواند منجر به رشد توانایی های هوشی بالاتر گردد. افراد دارای نمرات پایین در این مقیاس دارای کنجکاوی محدود بوده و چنانچه افرادی هوش بالا باشند دارای محور توجه محدود به موضوعات خاص میباشند.
O6: ارزشها : باز بودن به ارزشها یعنی آمادگی برای بازبینی ارزشهای اجتماعی، سیاسی و مذهبی افراد «بسته» به این موضوعها نسبت به «منابع قدرت» و عادات و رسوم اجتماعی به طور عموم، صرف نظر از گرایش حزبی و سیاسی، محافظهکار هستند. بایستی توجه داشت که باز بودن به ارزشها بیشتر در نقطه مقابل دگماتیسم قرار دارد (گروسی ۱۳۸۰،۱۰۰-۹۷).
۲-۴-۱۰ مقیاسهای توافق:
A1: اعتماد : اولین مقیاس توافق است. افراد دارای نمرات بالا بر این فرضاند که دیگران قابل اعتماد و دارای حسننیت هستند. افراد دارای نمرات پایین در این مقیاس به دیگران نسبتاً بدبین و بدگمان هستند و آنها را ناصادق و خطرناک میشمارند.
A2: سادگی : افراد ساده مثل افراد دارای نمرات بالا در این آزمون، ساده، مخلص و بیریا هستند. افراد دارای نمرات پایین مایلند که دیگران را با تملق و چاپلوسی، حیله یا فریب دست بیاندازند. چنین افرادی بر این باورند که این ترفندها لازمه مهارتهای اجتماعی بوده و معتقدند که افراد ساده انسانهایی کوتاهفکر هستند. هنگام تفسیر این مقیاس (همچون سایر مقیاسهایA و C) بایستی به هم سویی سایر مقیاسهایی که نشان دهنده ارتباط فرد با دیگران هستند، توجه شود. افراد دارای نمرات پایین در این مقیاس بیشتر تمایل دارند که از حقیقت طفره رفته و در نشان دادن احساسات درونی مقاومت نشان دهند اما نبایستی چنین تمایلی را حمل بر عدم صداقت و یا سوء استفاده از دیگران تلقی نمود. به خصوص نبایستی این مقیاس را به تنهایی به عنوان عامل دروغسنجی و یا مقیاس و اعتبار آزمون و یا مقیاسی برای سنجش صداقت فرد برای استخدام در موسسه یا موارد مشابه کار گرفت.
A3¬: نوع دوستی : افراد دارای نمرات بالا در مقیاس نوع دوستی به نحو فعالی به منافع دیگران به نحو سخاوتمندانه اهمیت داده و مشتاق کمک به افراد نیازمند میباشند. افراد دارای نمرات پایین در این مقیاس تا حدودی خود محور بوده و مایل نیستند که در مسایل دیگران درگیر شوند.
A4: تبعیت : این مقیاس A در ارتباط با واکنش فرد به تعارضهای بینفردی میباشد. افراد نمره بالا با دیگران از این لحاظ تفاوت دارند. آنها میتوانند پرخاشگری خود را به خوبی کنترل کرده و آمادگی برای بخشیدن و فراموش کردن خطاها دارند. افراد مطیعی هستند که فروتن و متعادلاند. افراد دارای نمرات پایین افرادی پرخاشگر بوده و رقابت با دیگران را بر همکاری و رفاقت ترجیح میدهند و در نشان دادن خشم خود در مواقع ضروری تردید ندارند.
A5: تواضع : افراد دارای نمرات بالا در این مقیاس افرادی فروتن و دارای توانایی نادیده گرفتن خود (در منافع) میباشند هرچند که این افراد ضرورتاً دارای کمبود در اعتماد به نفس نیستند. افراد دارای نمرات پایین بر این باورند که از بسیاری از افراد دیگر برترند و از خود راضی یا متکبر به نظر میرسند. جنبه های بیمارگونه این صفت در شخصیت خود شیفته دیده میشود.
A6: درک دیگران : این مقیاس وجوه همحسی و توجه به دیگران را اندازه گیری مینماید. افراد دارای نمرات بالا در جهت دیگران فعال بوده و بر جنبه های انسانی سیاستهای اجتماعی تاکید دارند. افراد دارای نمرات پایین افرادی سرسختتر از دیگرانند و کمتر تحت تأثیر رحم و شفقت دست به بخشندگی میزنند. این افراد خود را واقعبین و دارای تصمیمات منطقی براساس واقعیتهای موجود میشناسند.
۲-۱۰-۵ مقیاسهای وجدانی بودن :
C1: شایستگی : شایستگی به احساس فرد به تواناییها، عقل، تدبیر و تاثیر بر محیط باز میگردد.
افراد دارای نمرات بالا در این مقیاس این احساس را دارند که برای مواجهه با مسایل زندگی آمادگی کافی را دارا میباشند. افراد دارای نمرات پایین در مورد توانایی های خویش ارزیابی منفی داشته و احساس میکنند که در مواجهه با مشکلات (روزمره) دارای ضعف هستند و نمیتوانند در مقابل این مشکلات توانایی های لازم را از خود نشان دهند. از میان تمام مقیاسهایC، شایستگی ارتباط بیشتری با عزت نفس (اعتماد به نفس) و اتکاء به خود دارد (کاستاومک کری ۱۹۹۱،۶۵).
C2: نظم : افراد دارای نمرات بالا در این مقیاس، تمیز، منظم و دارای سازماندهی مناسب رفتاری میباشند. این افراد چیزها را در محل مناسب خود قرار میدهند. افراد دارای نمرات پایین نمیتوانند منظم باشند و خود را افرادی فاقد برنامه مشخص کوتاه مدت یا طولانی مدت میدانند. در انتهای بالای طیف این مقیاس، افرادی با اختلال شخصیت وسواس قرار میگیرند.
C3: وظیفهشناسی : در یک معنی، وجدانی یعنی «نظارت وجدان» و این جنبه C به وسیله وظیفهشناسی مورد ارزیابی قرار میگیرد، افراد دارای نمرات بالا در این مقیاس به شدت به اصول اخلاقی خود پایبند هستند ودر حدی افراطی به تعهدات اخلاقی خود عمل مینمایند. افراد دارای نمرات پایین افرادی هستند که به نحو راحتتری با این مسایل برخورد میکنند و ممکن است تا حدی غیرمسئول و بیثبات باشند.
C4: تلاش برای موفقیت : افرادی که در این مقیاس نمره بالا میگیرند دارای سطح توقعات بالا میباشند و تلاشزیادی برای تحقق این سطح توقعات مینمایند. افرادی پرتلاش و سالماند که دارای اهداف مشخص در زندگی میباشند. افراد دارای نمرات بسیار بالا در این مقیاس برای حرفه خود سرمایهگذاری زیادی بکار گرفته و اصطلاحاً افرادی معتاد به کار ، اصطلاحی است که در دهه اخیر در فرهنگ غربی رایج شده است و بر وزن (الکلیک که نوعی اعتیاد مخرب است اعتیاد به کار را توضیح میدهد. چنین اشخاصی حتی در روزهای تعطیل از اینکه بر سرکار خود نمیروند، ناراحتند و به نوعی معتاد به کار هستند.) بازشناسی میشوند و افراد دارای نمرات پایین افرادی بیرمق و بیحال و احتمالاً تنبل هستند. این افراد برای موفق شدن خود کاری نمیکنند. فاقد جاهطلبی بوده و ممکن است انسانهای بیهدفی به نظر برسند همچنین این افراد خود معترف به نقص در تلاش خود برای موفقیت میباشند.
C5: نظم درونی : این واژه یعنی اینکه فرد بتواند یک کار را شروع کند وعلیرغم مشکلات و مزاحمتها آن را به خاتمه برساند. افراد دارای نمره بالا افرادی هستند که میتوانند خود را وادارند تا کاری را به سرانجام برسانند. افراد دارای نمرات پایین در شروع کارهای تعلل کرده یا امروز و فردا میکنند و به آسانی ناامید شده و کار را متوقف میکنند. افراد دارای نظم درونی کم، به آسانی با تکانشی شدن (از کوره در رفتن) گیج و سردرگم میشوند. تکانشوری زیاد و نظم درونی کم هر دو نشان دهنده ضعف و کنترل خویشتن است اما میتوان بطور عینی این دو مورد را از هم جدا نمود. افراد با تکانشوری بالا نمیتوانند در مقابل آنچه که نمیخواهند انجام دهند، مقاومت نشان دهند در حالی که افراد با نظم درونی کم نمیتوانند خود را به انجام کاری که میخواهند صورت گیرد، وادار نمایند. در اولی فرد احتیاج به ثبات هیجانی دارد و در دومی نیاز به انگیزش.
C6: انعطافپذیری : آخرین مقیاس وجدانی بودن، انعطافناپذیری (یعنی گرایش به تفکر دقیق قبل از عمل) است. افراد دارای نمرات بالا در این مقیاس افرادی محتاط و انعطافناپذیرند. افراد دارای نمره پایین افرادی عجول و دستپاچه افرادی خود جوش بوده و میتوانند در مواقع ضروری به سرعت تصمیمگیری نمایند.
۲-۱۱ پیشینه¬شناسی عامل¬ها در سایر مدل¬های شخصیت
مبتنی¬بر خلق¬وخو، این بعد را یکی از ابعاد اساسی شخصیت دانسته¬اند. در باب بعد وظیفه¬شناسی، اتفاق نظر کمتری وجود داشته است و با اصطلاحات متنوع¬تری نیز به آن اشاره شده است اما در کل مضمون زیر بنایی آن را می¬توان کنترل یا تعدیل تکانه دانست.
دو بعد دیگر یعنی گشودگی و توافق از سوی نظریه¬پردازان خلق¬وخو مانند آیزنک، عمدتاً مورد کم-توجهی قرار گرفته¬اند اما به هر حال در یک طبقه¬بندی جامع، حتی در وسیع¬ترین سطح نیز جایی برای وجوه بین شخصی و اجتماعی شخصیت، جهت¬گیری احساسی نسبت به مردم، نوع دوستی، سبک¬های عشق¬ورزی و صمیمیت¬جویی در برابر خصومت¬ورزی، خودشیفتگی، بی¬رحمی و … قائل شد. تمام این موارد تحت حیطه¬ای متناظر با توافق (یا با عناوینی دیگر مانند عشق، گرمی و …) جای می¬گیرند. در باب عامل گشودگی نیز بحث¬های بسیاری مطرح شده است اما مفاهیمی مانند خلاقیت، اصالت، پیچیدگی شناختی و ذهنی، استعداد خیال¬پردازی، میل به دانش، خودآگاهی، خودمختاری، و … را نمی¬توان تحت چهار بعد پیشین جای داد.
۲ -۱۹نقش خانواده در بهداشت روانی و اختلال روانی
خانواده مهم ترین نهاد اجتماعی است که در رشد و تکامل شخصیت افراد تأثیر دارد. اهمیت خانواده در این است که کودک را در شبکه ای از روابط عاطفی، اجتماعی، تاریخی و محیط زندگی خاص قرار می دهد و برای کودک میراث فرهنگی به ارمغان می آورد. کودک ویژگی و خصوصیاتی را از والدین به ارث می برد و پدر و مادر با ایجاد فضایی مناسب زمینه رشد و بروز استعدادها و پیشرفت افراد را فراهم می آورند. خانواده وظیفه دارد که نیازهای مادی و معنوی کودک را طوری فراهم آورد که بهداشت جسمی و روانی او تضمین شود. تقلید کودک از پدر و مادر به او اجازه می دهد که رفتارها و نگرش های مناسب با هویت جنسی و در نتیجه مناسب با انتظارهای محیطی را که در آن رشد می کند یاد بگیرد. اولین هویت اجتماعی فرد نیز در خانواده شکل می گیرد (موقعیت اجتماعی والدین، موقعیت اجتماعی کودک در بیست سال اول زندگی است) (شاملو ۱۳۸۳،۸۹).
برخی مطالعات نشان داده اند که بیشتر اختلالات روانی کودکان به دلیل گسستگی رابطه پدر با کودک است. بین پدر و کودک چیزی به نام دل بستگی وجود دارد که میزان ارتباط عاطفی بین آن دو را مشخص می کند اگر میزان دل بستگی از حد معینی پایین تر باشد پیوستگی گسسته شده است و موجب پرخاشگری و عصبیت و اضطراب کودک می شوددرکودکانی که به طور فیزیکی وعاطفی ازپدرجدا می شوند،نومیدی ودرنهایت،یک نوع بریدگی روانی اتفاق می افتد. آنان پردازش اطلاعات ذهنی ندارندوبه طور کلی درحالتی ازسوگ وافسردگی به سر می برند(ساندرا و پروسا ۲۰۰۹، ،۱۲۲)
بنابراین خانواده با الگو قرار گرفتن، به کودک یاد می دهد که چگونه باید رفتار کند و چگونه با اجتماع سازگار شود. اما به نظر می رسد این فرایند در مراحل مختلف رشد متفاوت است. به طور مثال بلوغ، که زمان بحران رشد و نمو است از نظر فیزیولوژیکی و روانی تحولات بسیار عمیقی در فرد ایجاد می کند و باعث می شود نظم جسمانی و روانی نوجوان به هم بخورد. نوجوان در این دوره از نظر جسمانی، در حال رشد، از نظر عاطفی، نارس، از لحاظ تجربه، محدود و از نظر فرهنگ اجتماعی بسیار شکننده و تحت تأثیر است. آشوب درونی، واکنش های انطباقی، بیگانگی، بحران های هویت، اضطراب، افسردگی، ترس های اجتماعی، امتناع از رفتن به مدرسه به خصوص در دوران دبیرستان، در بیشتر مواقع همراه با اختلالات روانی و شخصیتی به صورت های مختلف در این دوره شایع می شوند.
عدم آگاهی و بی توجهی والدین به تغییرات روانی در این دوره ممکن است منجر به بروز اختلافات خانوادگی و اجتماعی و منشأ بسیاری از انحرافات اخلاقی در نوجوانان شود. بنابراین با شناخت و توجه به تغییرات جسمی و عاطفی و نیازهای نوجوان می توان او را در حل مشکلات کمک کرد (فرقانی رییسی ۱۳۸۹،۸۹).
نتایج برخی پژوهش ها نشان داده است که نوجوانانی که با پدر خود روابط حسنه ای دارند در پیشرفت تحصیلی، سازگاری با مدرسه و معلمان و داشتن هویت و خویشتن پنداری محکم و یکپارچه بهتر از نوجوانانی هستند که با پدر خود روابط صمیمی ندارند (نلسون ۲۰۰۷،۱۵۲). برای تضمین بهداشت روانی، کسب هویت و استقلال ،وجود روابط دایمی و صمیمی نوجوانان با والدین ضروری است (راستی ۱۳۸۴،۱۸۰).
۲-۲۰ تعریف فشار روانی (استرس و استرسور)
تعریف استرس دشوار است، نظریه پردازان مختلف این اصطلاح را به شیوه های متفاوت به کار برده اند. یکی از شیوه های رایج تعریف استرس در نظر گرفتن آن به عنوان محرک است. توماس هولمز (۱۹۷۹) استرس را واقعه محرکی که لازم است فرد با آن سازگار شود تعریف کرد. بنابراین استرس به عنوان یک محرک هر موقعیتی است که درخواست های غیر معمول و فوق العاده داشته و نیازمند تغییر در الگوی زندگی جاری فرد باشد. (هولمز و راهه ۱۹۶۷،۱۳۴)
موارد استرس به عنوان یک محرک شامل امتحان، بلایای طبیعی، شغلهای مخاطره آمیز و جدائی زناشویی است. این وقایع استرس زا هستند چون فرد را ملزم به انجام رفتارهای سازگارانه برای کنار آمدن با درخواستهای محیطی تحمیل شده می کنند و چون سلامتی فرد توسط پیشامدهای محیطی تهدید شده است، استرس به شکل دیگر می تواند به صورت یک پاسخ فیزیولوژیکی در نظر گرفته شود.
طبق نظر «هانس سلیه» فیزیولوژیست، الگوی نامتمایز فعالیت فیزیولوژیکی ذاتاً ناگوار است، زیرا تند شدن ضربان قلب، تند شدن تنفس و افزایش تنش عضلانی، کارکرد تعادل حیاتی را مختل می سازد. طبق نظر سلیه، هر گاه شخصی برای مدت نسبتاً طولانی انگیختگی فیزیولوژیکی را تجربه کند (مثل بیمار تب دار) بدن دچار استرس می شود. (سلیه ۱۹۷۹،۱۲۰) اخیراً استرس را نه به عنوان واقعه محرک و نه پاسخ فیزیولوژیکی، بلکه به عنوان یک فرایند تعریف می کنند. لازاروس و فولکمن مخالف مفهوم استرس به عنوان محرک هستند، زیرا مردم در واکنشهایشان به استرس زاهای بالقوه با هم فرق دارند. زیرا عوامل فردی مثل ادراک، یادگیری، حافظه و قضاوت با یکدیگر فرق دارد. لازاروس و فولکمن همچنین مخالف در نظر گرفتن استرس به عنوان یک پاسخ فیزیولوژیکی هستند زیرا بسیاری از وقایع زندگی، نظیر ورزش و عاشق شدن به تشدید فعالیت دستگاه عصبی خود مختار می انجامد ولی شخص ورزش و عشق را به عنوان یک «استرس زا» تجربه نمی کند. (سید محمدی ۱۳۸۰،۱۸۷) با توجه به تعاریف بالا محرکی که عامل به وجود آمدن استرس می شود، استرسور نامیده می شود. (گنجی ۱۳۸۰،۱۹۶)
۲۱-۲ فرایند عوامل محیطی و عوامل درون فردی استرس و پیامدهای آن
این اعتقاد که نیازمندی ها، یک فرد را تحت فشار قرار می دهند، بیانگر وجود حالت عدم موازنه موقتی است. این نیازمندی ها صرفاً نتیجه عملکرد نیروهای خارجی و تأثیرشان بر نقطه ای خاص نیست، بلکه نتیجه واکنش متقابل بین نیروهای خارجی و عوامل درونی هستند که یک فرد را می سازند. هم عوامل خارجی و هم عوامل درونی فردی به طبقات مجزای بیشتری تقسیم می شوند. پژوهشهای تجربی نشان
می دهد که هر یک از این طبقات دارای تأثیر مهمی در فرایند استرس هستند. (به شکل ۱ نگاه کنید) بین فرد و محیطش یک رابطه یا تبادلی وجود دارد، بطوریکه هر دو بر هم تأثیر می گذارند و هر یک از دیگری تأثیر می پذیرد.
بر اثر این ارتباط تبادلی حالات مختلف موازنه، عدم موازنه یا عدم تعادل رشد به وجود می آید، این فرایند توأم، با توجه به فرد است و به طور پیوسته قضاوتی هشیارانه یا ناهشیارانه از سوی فرد صورت می گیرد. این قضاوت یا ادراک تهدید به وسیله عواملی تعیین می شود که فرد را به وجود می آورند از قبیل افکار، نگرشها، تجربیات گذشته، خلق و خو، هیبت جسمی و عوامل محیطی.
این ادراک تهدید بر حالت فشار روانی حاصل، در خود تأثیر گذاشته و به صورت علائم مختلف جسمی، شناختی و رفتاری بروز خواهد کرد. فرد با تلاش برای بازگرداندن موازنه در برابر این حالت استرس واکنش نشان خواهد داد. این واکنش از این جهت حائز اهمیت است که مستقیماً روی بیشتر توانائی ها و منش شخصی تأثیر می گذارد. (توزنده جانی و کمال پور ۱۳۷۶،۱۲۳-۱۲۰).
شکل ۲-۱
۲-۲۲ نخستین نشانه ها در تشخیص فشار روانی
الف) اشکال در تفکر صحیح و عاقلانه و در نظر گرفتن تمامی جنبه های مختلف یک شکل
فرم در حال بارگذاری ...