بحث در برهان محبت در مرحله ششم، یعنی توحید رب است، چون بت پرستان زمان حضرت ابراهیم (ع) مانند مشرکان حجاز، قبول داشتن که خدایی هست و هم او به تنهایی جهان را اداره می کند (وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ)[۲۸۹]، و نیز می پذیرفتند که خداوند آفریدگار، پروردگار است و تدبیر کل جهان با اوست؛ (وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّن نَّزَّلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَحْیَا بِهِ الْأَرْضَ مِن بَعْدِ مَوْتِهَا لَیَقُولُنَّ اللَّـهُ ۚ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّـهِ ۚ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ)[۲۹۰] مشکل اعتقادی مشرکان نپذیرفتن توحید ربوبی بود. و اینکه برای غیر خداوند سمت ربوبیت قائل بودند، عده ای اجرام آسمانی را شریک خدا می دانستند و بعضی هم جنّ را؛ (وَجَعَلُوا لِلَّـهِ شُرَکَاءَ الْجِنَّ)[۲۹۱]. در این احتجاج روی سخن حضرت ابراهیم (ع) سرسختانه به جهاد علمی و مبارزه عملی با آنان برخاسته بود؛ (قَالَ أَفَتَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ مَا لَا یَنفَعُکُمْ شَیْئًا وَلَا یَضُرُّکُمْ)[۲۹۲].
آیت الله جوادی آملی می فرماید: نباید آنگونه پنداشت که عده ای ادعا کرده اند احتجاج حضرت ابراهیم (ع) برای اصل مبدأ و اثبات واجب بوده است. بلکه محور برهان محبت، اثبات توحید ربوبی است. عالی ترین درجه توحید، محبت به ذات حق و دوست داشتن جمال و کمال مطلق است. از امتیازات برهان محبت این است که تنها برای کسانی که درجه خاصی از محبت را دارند مفید نیست، بلکه برای همگان مفید است و به همه می گوید، (آفل) شایسته محبت نیست، هم به موحدان ناب که مقام بلند (فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَىٰ)[۲۹۳] رسیده اند، و هم به موحدان متوسط که برای دستیابی کمالات و لذایذ معنوی خدا را دوست دارند.
با این منطق است که ابراهیم و همۀ انبیاء (علیهم السلام) به توده های مردم که از نعمت های ظاهری و باطنی برخوردارند؛ (وَأَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَهً وَبَاطِنَهً)[۲۹۴] می گویند تنها کسی که تامین کننده نیازها و برطرف کننده مشکلات شماست خداست و باید به او محبت ورزید که تنها او شایسته خطاب (یَا دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَى الْبَرِیَّهِ یَا بَاسِطَ الْیَدَیْنِ بِالْعَطِیَّهِ)[۲۹۵] است، نه به اجرام سماوی آفل و یا اصنام زمینی هالک[۲۹۶].
ب- برهان تمانع:
یکی از براهین متقن و خلل ناپذیر قرآن حکیم بر توحید پروردگار عالم، برهان تمانع است که از آیۀ (لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَهٌ إِلَّا اللَّـهُ لَفَسَدَتَا)[۲۹۷] استفاده می گردد. این آیه مشتمل بر قضیه شرطیه ای است که مجموع مقدم و تالی آن در این آیه آمده است، ولی چون استدلال با یک قضیه ممکن نیست، لازم است قضیه دیگری به آن ضمیمه گردد تا به صورت یک قیاس کامل درآید، آن قضیه که لازم آن بطلان تالی است، در سورۀ ملک بیان شده است (الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا ۖ مَّا تَرَىٰ فِی خَلْقِ الرَّحْمَـٰنِ مِن تَفَاوُتٍ ۖ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَىٰ مِن فُطُورٍ - ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ کَرَّتَیْنِ یَنقَلِبْ إِلَیْکَ الْبَصَرُ خَاسِئًا وَهُوَ حَسِیرٌ)[۲۹۸] خدایی که هفت آسمان را بر فراز یکدیگر آفرید، در آفرینش بخشایشگر هیچ گونه اختلاف و تفاوتی نمی بینی، بار دیگر بنگر، آیا خلل و نقصانی می بینی؟ باز مکرر بنگر تا چشمانت خسته و ناتوان به سوی تو باز می گردد.
وقتی کمترین نا هماهنگی و کوچکترین خلل وناسازگاری در سراسر گیتی یافت نشود قطعاً هیچ نوع تباهی و فسادی برای آسمان و زمین نخواهد بود. با تلفیق دو آیه صورت قیاس استثنایی چنین خواهد شد. اگر غیر خدا در عالم، مدبران دیگری بوده و باشند، حتماً عالم تباه خواهد شد، لیکن هیچ گونه فسادی در عالم نیست، پس غیر از خدا مدبّر دیگری در عالم نیست[۲۹۹].
در قضیه شرطیه مورد بحث (لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَهٌ إِلَّا اللَّـهُ لَفَسَدَتَا) هدف این است که روشن شود بین مقدم (لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَهٌ إِلَّا اللَّـهُ) و تالی (لَفَسَدَتَا) پیوند ضروری و لازم منطقی است و این پیوند از نوع پیوند معلول با علت است و مقدم، یعنی تعدد الهه، علت برای تالی، یعنی فساد عالم است. در این صورت است که میتوان با اثبات انتفای معلول و تالی، علت و مقدم را منتفی دانست چون در آیۀ (مَّا تَرَىٰ فِی خَلْقِ الرَّحْمَـٰنِ مِن تَفَاوُتٍ) انتفای معلول ثابت شده است. از ضمّ دو آیه به یکدیگر (تفسیر قرآن به قرآن) نتیجه مطلوب که ابطال تعدد پروردگار است به دست می آید.
در آخر استاد فرزانه می فرماید: واضح شد که قرآن کریم با صراحت، فساد و فروپاشی نظام آفرینش را باطل، بلکه ممتنع می داند[۳۰۰]. ایشان در جای دیگر آورده اند: قرآن کریم این برهان بلند تمانع را، که پیش حکما معرکه آراست، به صورت مثلی ساده و مرام فهم بیان کرده است. می فرماید: اگر شخصی خدمتگزار دو مولای بداخلاق و درگیر و نساز باشد و شخص دیگری خدمتگزار یک مولای سالم و خوش اخلاق، آیا وضع این دو شخص یکسان است؟ (ضَرَبَ اللَّـهُ مَثَلًا رَّجُلًا فِیهِ شُرَکَاءُ مُتَشَاکِسُونَ وَرَجُلًا سَلَمًا لِّرَجُلٍ)[۳۰۱]. اگر جهان منظم، دارای دو خدا باشد مانند همان خدمتگزاری است که دو مولای درگیر و بداخلاق داشته باشد که در این صورت دچار اضطراب و تشویش خواهد بود. چنین کتابی که همه چیزش برهانی است، مورد پذیرش عاقلان و خردمندان است[۳۰۲].
ج- برهان حرکت:
مراد از حرکت در این برهان و سیر طبیعی پدیده های آسمانی مانند ستارگان و ابر و باران و پدیده های زمینی، مانند گیاهان و درختان و اشاره ای به سیر آفرینش انسان است.
استاد فرزانه آیت الله جوادی می فرماید: در قرآن کریم هرچند از عنوان حرکت سخن به میان نیامده ولی از سیر تدریجی انسان از نطفه، علقه، مضغه، عظام و… تا رسیدن به موجودی کامل دارای ادراک، و نیز از سیر دقیق ستارگان، سیارات، سیر ابرها و نزول حساب شده باران … سخن به میان آمده.
محور اصلی در همۀ این موارد، معرفی محرک واقعی و تأکید بر شناخت مبدأ فاعلی حرکت است. گرچه «واژه حرکت» و مشتقات آن به کار نرفته و هیچ جا از خدا به عنوان محرک یاد نشده و تنها در چند مورد مشتقات سیر به کار رفته است؛ (هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ)[۳۰۳] میسّر بودن همان محرک بودن است. سیر مربوط به اجرام سپهری؛ (وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ حُسْبَانًا)[۳۰۴] و گردش منظم شب و روز؛ (یُقَلِّبُ اللَّـهُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ)[۳۰۵]، (وَاخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ)[۳۰۶] و جریان باد و لقاح ابرها (وَأَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ)[۳۰۷] و شکافتن دانه و هسته؛ (إِنَّ اللَّـهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَىٰ)[۳۰۸] همۀ امور یاد شده، انسان را متوجه مبدأ این حرکت ها می کند و موجب یقین وی به ربوبیت و تحریک محرک واقعی میشود.
آیات مربوط به موضوعات یاد شده از متقن ترین دلایل توحید ربوبی حق است که دقت در آن ها، هم موجب شناخت مبدأ حرکت ها یعنی خداوند می شود و هم معرّف بسیاری از صفات آن مبدأ متعالی برهان حرکت دارای مراتب متعددی است. جملات پایانی آیات مربوط به آن با تعابیر مختلف مانند (لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ)[۳۰۹] (لِقَوْمٍ یَفْقَهُونَ)[۳۱۰] (لِّأُولِی الْأَلْبَابِ)[۳۱۱] و… گویای مراتب آن است.
برهان حرکت موجود منزه از حرکت را ثابت می کند نه واجب را و در اثبات آن نیاز به تکمیل دارد که از حد وسط امکان ماهوی بلکه امکان فقری استفاده می شود. هرچند عنوان حرکت در کتاب های عقلی حد وسط اثبات موجود مجرد تام است لیکن در مباحث تفسیری به استناد آیات قرآنی حد وسط اثبات ربوبیت خدای سبحان است و در موارد متعدد کیفیت اضافه الهی به صورت تدبیرهای تحریکی بیان شده است که البته چنین بهره هایی نیز از جانمایه عقلی برخوردار است[۳۱۲].
د- برهان نظم:
آیت الله جوادی آملی می فرماید: در محیط نزول قرآن نوع مردم اعتقاد به ربوبیت خدای سبحان داشتند(وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّن نَّزَّلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَحْیَا بِهِ الْأَرْضَ مِن بَعْدِ مَوْتِهَا لَیَقُولُنَّ اللَّـهُ)[۳۱۳] لیکن در کنار آن برای بت ها نیز به عنوان واسطه و شفیع در بخش های جزئی عالم، ربوبیت قائل بودند، به همین جهت نوع آیات توحید در رد این پندار است نه در اثبات در اصل ذات واجب الوجود یا توحید ذات یا در اصل خالق بودن خدا، یا رب الارباب بودن او؛ زیرا آنان هرگز معتقد به تصادف و منکر نظام علیّت نبودند؛ بنابراین، طرح برهان نظم در قرآن کریم برای بیان آن است که این هماهنگی عظیم و دقیق درونی و بیرونی و هدف دار بودن جهان آفرینش، نه می تواند کار ارباب متفرق و بت ها باشد و نه تصادفی و اتفاقی. طبعاً تبیین استدلال در چنین فضا و برای این مقصد کاملا تام و مفید علم خواهد بود.
آیت الله جوادی می فرماید: نظم موجود در جهان هستی در چهار بخش مطرح است: نظم فاعلی، نظم درونی، نظم بیرونی و نظم غایی. جامع ترین آیه ای که هندسه نظام های حاکم بر جهان هستی را بیان میکند، آیه ایست که استدلال حضرت موسی (ع) در برابر فرعون را ترسیم می نماید.
حضرت موسی (ع) به همراه برادرش هارون (ع)، فرعون را به توحید دعوت کرد. فرعون در مقابل، خود را رب برتر خواند؛ (أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَىٰ)[۳۱۴] و گفت من به جز خود برای شما خدایی نمی شناسم (مَا عَلِمْتُ لَکُم مِّنْ إِلَـٰهٍ غَیْرِی)[۳۱۵] آن گاه از موسی پرسید پروردگار شما کیست؟ (قَالَ فَمَن رَّبُّکُمَا یَا مُوسَىٰ)[۳۱۶] جناب موسی در جواب او فرمود: پروردگار من کسی است که خلقت هر چیزی را به آن چیز داده است و او را هدایت کرد (قَالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَىٰ کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَىٰ)[۳۱۷].
در این پاسخ کوتاه که جامع نظام های چهارگانه یاد شده است با کلمۀ (رَبُّنَا) به خلقت اشاره کرده، چون کسی رب است که فاعل و خالق باشد. و با جمله (الَّذِی أَعْطَىٰ کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَه)؛ خدا آنچه لازم بیرونی و درونی سازمانی هر موجودی باشد به او داده است، به نظام درونی و بیرونی اشیاء اشاره کرده و با جملۀ (ثُمَّ هَدَى) نظام غایی را بیان کرده است.
استاد می فرماید: جامع مشترک این نظام ها، شخص (اللَّـه) جلّ جلاله است؛ یعنی گرچه ظهور خدای سبحان در نظام فاعلی، به عنوان خلقت و در نظام داخلی، به عنوان حکمت و در نظام غایی، هدایت است. ولی این کثرت ظهور به وحدت ظاهر می رسد که همان ذات حق باشد.
از لحاظ نظام فاعلی که بالا می رویم به (اللَّـه) می رسیم؛ در سازمان درونی هر موجودی که جستجو می کنیم آن را آیت خدای واحد می یابیم؛ به سوی نظام غایی هم که نگاه می کنیم وحدت خدا را می بینیم پس اول و آخر خدای یگانه است و وسط این نظام هم ظهور وحدت خداست و معنای این سخن همان توحید خالص است (هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ)[۳۱۸].
۳-۳-۱-۱-۳- شرک و پیامدهای آن:
نیل به توحید ناب جز با شناخت شرک و طرد همه ی اقسام جلی و خفی آن ممکن نیست. شرک ریشه اصلی همۀ انحرافات و بدترین ظلم به توحید است؛ (إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ)[۳۱۹] و مشرکان اولین و بزرگ ترین مانع بسط توحید و رشد معارف آسمانی هستند.
این جماعت مشرک را آیت الله جوادی به دو گروه عمده تقسیم می کنند که به شرح زیر است:
الف) صاحبان زور که با تهدید و تطمیع و فریب، توده های مردم را در مقابل پیام توحید الهی برانگیختند. در قرآن کریم از فرعون . هارون و هامان و قارون به عنوان سمبل های این گروه یاد شده است.
ب) توده های جاهل و غافل، یعنی خیل عظیم انسان هایی که اسیر محیط جاهلی سران شرک شده و با تقلید کورکورانه از سنت های گذشتگان و اطاعت بی چون و چرا از بزرگان قوم، بدون هیچ منطقی، متعصبانه اسیر خرافات گشته اند. پیروی از هوا وهوس، برای رسیدن به منافع خیالی آن ها را به آرامش کاذب و سرور دروغین کشانده است وچون پیام توحید برهم زننده این رسوبات فکری و منافع خیالی آن هاست، به شدت در مقابل آن می ایستنداوج این تعصب جاهلی در محیط بعثت پیامبر عزیز اسلام (صل الله علیه وآله) بود، که آن حضرت در مبارزه فکری و عملی با آنان محتمل بیشترین اذیت و آزار شدند[۳۲۰].
آیت الله جوادی می فرماید: قرآن کریم به تفصیل درباره تلاش فرهنگی و توجیه علمی و منطقی شرک از ناحیه مشرکان پرداخته و احتجاج های آنان را نقل و نقد می کند. از جمله:
الف) می گفتند چون تنها شفاعت کنندگان ما نزد خدا هستند، برای جلب رضایت و شفاعتشان آن ها را می پرستیم (وَیَقُولُونَ هَـٰؤُلَاءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّـهِ)[۳۲۱]. پاسخ این است که چنین سمتی مطلقاً برای بت ها نیست، و بر فرض اینکه مأذون در شفاعت باشند، إذن در شفاعت دلیل جواز عبادت آن ها نمی شود.
ب) می گویند خداوند قادر مطلق و بر هر کاری تواناست و اگر بت پرستی باطل بود مانع آن می شد. در حالی که هم نیاکان ما بت پرست بودند و هم ما بت را می پرستیم و خدا مانع ما نمی شود.
آیت الله جوادی می فرماید: قرآن کریم در آیاتی به این گفتار واهی مشرکان اشاره دارد:
(وَقَالَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ شَاءَ اللَّـهُ مَا عَبَدْنَا مِن دُونِهِ مِن شَیْءٍ نَّحْنُ وَلَا آبَاؤُنَا)[۳۲۲] مشرکان گفتند: اگر خدا میخواست نه ما و نه پدرانمان هیچ چیزی را غیر از او نمی پرستیدیم.
در جواب قرآن می فرماید: (سَیَقُولُ الَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ شَاءَ اللَّـهُ مَا أَشْرَکْنَا وَلَا آبَاؤُنَا وَلَا حَرَّمْنَا مِن شَیْءٍ ۚ کَذَٰلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ حَتَّىٰ ذَاقُوا بَأْسَنَا ۗ قُلْ هَلْ عِندَکُم مِّنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنَا ۖ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ أَنتُمْ إِلَّا تَخْرُصُونَ)[۳۲۳] کسانی که شرک آوردند به زودی خواهند گفت اگر خدا می خواست ما بت پرست نمی شدیم، کسانی که پیش از آن بودند همین گونه (پیامبران خود را) تکذیب می کردند، تا عقوبت ما را چشیدند. بگو، آیا نزد شما دانشی هست که می خواهید آن را برای ما آشکار کنید؟ شما جز از گمان پیروی نمی کنید و جز دروغ نمی گویید.
آیت الله جوادی می فرماید: پاسخ ها در آیات قرآن از این قرار است:
اولاً: سخن ایشان ادعایی بدون دلیل است. ثانیاً: این گفتار در حقیقت تکذیب انبیاست[۳۲۴].
در آیۀ (وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّـهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَیَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطَانٍ مَّرِیدٍ)[۳۲۵] ناظر به تقلید جاهلانه مشرکان است که تقبیح شده و آیۀ (وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّـهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًى وَلَا کِتَابٍ مُّنِیرٍ - ثَانِیَ عِطْفِهِ لِیُضِلَّ عَن سَبِیلِ اللَّـهِ)[۳۲۶] ناظر به رهبری کورکورانه و متبوع بودن جاهلانه است که تحقیر و سرزنش شده است بعد با روایتی بحث را کامل میکنند.امام صادق فرمودند: (خداوند بندگانش را با دو آیۀ قرآن، در تصدیق و تکذیب بدون تحقیق، سرزنش کرده است. یکی اینکه چرا تا حق بودن مطلبی برای آنان روشن نشده آن را گفته و تصدیق می کنند؟ دیگری آنکه چرا تا بطلان مطلبی برای آن ها ثابت نشده آن را رد و تکذیب کردند؟ یعنی در قبول و نکول هر مطلبی باید تابع دلیل بود و به گمان محض اتّکا نکرد)[۳۲۷]. استاد در ادامه بحث می فرمایند: هیچ یک از ادلّه مشرکین که به اصطلاح نوعی تلاش فرهنگی برای مقابله با توحید بود و شرک آنان را توجیه می کرد، کمترین دلالتی بر عبادت غیر خدا نداشت و در واقع جز مغالطه و تخیل چیزی دیگر نبود. بنابراین پرستش غیر خدا کاری بدون دلیل و پوچ و باطل است[۳۲۸].
در ادامه این مباحث آیت الله جوادی آملی می فرماید: اگر بخواهیم از پیامدهای شرک سخن بگوییم، باید پیامد همۀ گناهان را برشماریم؛ زیرا شرک مجمع همۀ پلیدی ها و دربردارنده همۀ رذایل است. شرک ،موجب از دست دادن مقام انسانی انسان و تنزّل او به مرتبۀ پایین تر از مرتبۀ حیوانی می شود. آثار شوم شرک در زندگی فردی، اجتماعی، عملی، دنیوی دیده میشود. مواردی از پیامدهای شرک به تفصیل قید میگردد:
۱- محروم شدن از معارف الهی:
قرآن کریم می فرماید: (إِنَّا جَعَلْنَا فِی أَعْنَاقِهِمْ أَغْلَالًا فَهِیَ إِلَى الْأَذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ - وَجَعَلْنَا مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لَا یُبْصِرُونَ)[۳۲۹] ما در گردن آن ها غل هایی نهاده ایم که تا چانه آن ها را فراگرفته و سرشان بالا مانده است و پیش رو و پشت آنان دیواری محکم کشیده ایم که آن ها را کاملا پوشاندیم پس هیچ نمی بینند.
کسی که گردن او تا چانه در آهن سنگین غل باشد و از پیش رو و پشت سر در حصار، نه می تواند خود را ببیند و نه از اطراف خود و جهان خارج آگاه شود. مشرک بر اثر اعراض از توحید و رو آوردن به اوهام، خود را در شرایطی قرار داده است که نه می تواند از دیدن خویشتن خویش و مشاهده آیات انفسی بهره مند شود و نه از حقیقت رؤیت جهان هستی.
شرک چنان آیینه دل و عرصۀ فکر مشرک را تیره و تار ساخته که نه توان کشش و جذبه راه عرفان را دارد، نه قدرت کوشش و سلوک راه برهان را؛ (وَمَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ بِمَا لَا یَسْمَعُ إِلَّا دُعَاءً وَنِدَاءً صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لَا یَعْقِلُونَ)[۳۳۰]
تنها معرفتی که برای مشرک ممکن است، معرفت در حد محسوسات است که مشترک بین همۀ حیوانات است. شاید تعبیر رسا در این باره همان باشد که در سوره مبارکه (جمعه) درباره اهل کتاب فرموده: (کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَارًا)[۳۳۱] حمار از حمل کتاب فقط حجم و وزن آن را می فهمد. مشرک نیز از عالم هستی فقط ملک و ظاهر آن، مانند رنگ و بو و طول و عرض و وزن و حجم را می بیند، از سنخ آنچه ابراهیم خلیل می دید بی خبر است[۳۳۲].
۲- تفرقه و جنگ:
توحید عامل وحدت و هماهنگی، و شرک عامل تفرقه و پراکندگی است (وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّـهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا)[۳۳۳]، (وَلَا تَکُونُوا مِنَ الْمُشْرِکِینَ - مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَکَانُوا شِیَعًا ۖ کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ)[۳۳۴] و از مشرکان نباشید، از کسانی که دین خود را پراکنده ساختند و به دسته ها و گروه ها تقسیم شدند و هر گروهی به آنچه نزد آن هاست خوشحال اند. شرک از آن جهت که ناشی از هواپرستی – نه عقل گرایی- است و هواپرستی که همواره تابع شهوت و غضب است، هرگز نمی تواند عامل وحدت و همدلی شود چراکه تلاش و خواست شیاطین انس و جن هم ایجاد هرچه بیشتر عداوت و کینه است (إِنَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَن یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَدَاوَهَ وَالْبَغْضَاءَ)[۳۳۵]. هم تاریخ گواه است و هم زمان خود شاهدیم که هرگاه زمام امور به دست مشرکان باشد، آنان جز بذر کینه و عداوت بین مردم نکاشته اند.
قرآن کریم جامعۀ شرک آلود قبل از اسلام را اینگونه وصف می کند: (وَاذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّـهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَکُنتُمْ عَلَىٰ شَفَا حُفْرَهٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَکُم مِّنْهَا)[۳۳۶]
در این آیۀ کلیدی، جامعۀ مشرکان جاهلیت با این دو تعبیر که گویای شدت دشمنی و ستیز بین آنهاست، وصف شده است (کُنتُمْ أَعْدَاءً)، (کُنتُمْ عَلَىٰ شَفَا حُفْرَهٍ مِّنَ النَّارِ).
حضرت علی (ع) نیز وضعیت مردم آن زمان را این گونه ترسیم می کند: (وَ أَهْلُ الْأَرْضِ یَوْمَئِذٍ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَهٌ وَ أَهْوَاءٌ مُنْتَشِرَهٌ وَ طَرَائِقُ مُتَشَتِّتَهٌ)[۳۳۷]. اهل زمین در آن روزگار ملت های پراکنده ای بودند که خواسته های متفاوت و شیوه های مختلفی داشتند[۳۳۸].
۳- مذلت و خواری:
قرآن کریم از موحدان خواسته در هیچ بخشی، چه عقیده یا عمل و چه دعا یا پرستش، شریک برای خدا قرار ندهند. وگرنه ضعیف و نکوهیده و خوار خواهند شد؛ (لَّا تَجْعَلْ مَعَ اللَّـهِ إِلَـٰهًا آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُومًا مَّخْذُولًا)[۳۳۹]. در این کریمه از سه اثر خطرناک برای شرک یاد شده است: قعود و نشستن که اشاره به ضعف و ناتوانی است؛ مذمّت و نکوهش؛ خذلان، خذلان آن است که انسان از کسی امید یاری داشته باشد و آن کس در وقت نیاز او را رها کند.
بت پرستان به امید یاری بت ها آن ها را عبادت می کردند؛ (اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّـهِ آلِهَهً لَّعَلَّهُمْ یُنصَرُونَ)[۳۴۰]، لیکن نه در دنیا و نه در آخرت، کاری از بت ها ساخته نیست؛ (لَا یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَهُمْ وَهُمْ لَهُمْ جُندٌ مُّحْضَرُونَ)[۳۴۱]، دنیازدگان در آخرت در حالی وارد جهنم می شوند که شدیداً مورد مذمّت و مطرود اند (ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلَاهَا مَذْمُومًا مَّدْحُورًا)[۳۴۲] ؛ همان گونه که به شیطان پس از نافرمانی از سجده بر آدم (ع) خطاب شد: نکوهیده و رانده از آن مقام شو (قَالَ اخْرُجْ مِنْهَا مَذْءُومًا مَّدْحُورًا)[۳۴۳].
پیام آیات یاد شده این است که عذاب های مختلفی در انتظار مشرکان است[۳۴۴].
۳-۳-۱-۲- معاد در قرآن
یکی دیگر از مباحث اعتقادی بحث معاد است که آیت الله جوادی آملی در تفاسیر خود دو جلد کتاب به این موضوع اختصاص دادند. در کتاب معاد در قرآن ابتدا مباحثی در مورد یاد معاد و موانع یاد معاد ذکر کردند .
ایشان در مورد دنیاکه عبورگاه وآخرت که قرارگاه انسان است، می فرماید: جهان طبیعت همواره در حال کوشش و پویایی، وحرکت از قوه به فعل است؛ حرکت سمت و سویی به نام( هدف )را تعقیب می کند و وقتی به هدف رسید ثابت می شود نه ساکن؛ زیرا در جهان، سکون نیست. قرآن کریم برای جهان آخرت «دارالقرار» و «دارالثبات»را به کار برده است، می فرماید: (إِنَّمَا هَـٰذِهِ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا مَتَاعٌ وَإِنَّ الْآخِرَهَ هِیَ دَارُ الْقَرَارِ)[۳۴۵]؛ زندگی دنیا متاع اندک و ناچیز است و همانا آخرت سرای قرار و ثبات است. دنیا قرارگاه نیست، بلکه گذرگاه است و هر گذرگاهی به قرارگاهی پایان میپذیرد. دنیا پویا و متحول است و سرانجام ثبات و آرامش می طلبد. از دیدگاه قرآن دنیا لنگرگاه یک کشتی پرجوش وخروش «قیامت» است (یسْأَلُونَکَ عَنِ السَّاعَهِ أَیَّانَ مُرْسَاهَا)[۳۴۶] از تو ای پیامبر می پرسند، ساعت ظهور قیامت کی است و کشتی دنیا کی لنگر میاندازد و میآرامد؟
امیرالمؤمنین می فرماید: دنیا گذرگاه و معبر و آخرت قرارگاه و مقرّ است (أیّها النّاس، إنّما الدّنیا دار مجاز، و الاخره دار قرار، فخذوا من ممرّکم لمقرّکم)[۳۴۷]. پس از گذرگاهتان توشه ای برای قرارگاهتان بردارید… انسان وقتی هلاک شود مردم گویند: چه گذاشته؟ و فرشتگان گویند: او چه پیش فرستاده است؟[۳۴۸]
فرم در حال بارگذاری ...