دموکراسی ناپایدار
در سطح پایین
(سلیگ سون، ۲۰۰۰)
از مطالعات تجربی با ارزش که در این قسمت لازم است درمورد آن سخن گفت، پیمایشی در سطح وسیع بین پنج کشور در آمریکای مرکزی توسط سلیگسون صورت گرفته و هدف از این پژوهش پیشبینی پایایی دموکراسی در این کشورها بوده است. او برای این کار از دو فاکتور کلیدی تساهل به عنوان ارزش دموکراتیک و حمایت از نظام سیاسی استفاده نمود. با اینکه در بسیاری از پژوهشها تساهل سیاسی را با ذکر چند گروه سیاسی مورد آزمون قرار میدادند، در این پیمایش میزان تساهل سیاسی با تمرکز بر چهار حقوق مدنی اساسی: حقرأی، تظاهرات، استخدام برای مسئولیت خاص و حق سخنرانی آزاد برای گروههای خاص سنجیده شد و سپس با مرتبط ساختن سطح حمایت از نظام و تساهل سیاسی به میزان پایایی دموکراتیک دست یافتند.
نمونه دیگری از این نوع پیمایش در گوآتمالا در سال ۱۹۹۲ انجام گرفت، در این پیمایش از عوامل مختلف برای سنجش فرهنگ سیاسی استفاده شد مانند: مشارکت سیاسی، تساهل، اعتماد به نهادها، میزان تهدیدات در جامعه و میزان حمایت از نظام سیاسی و … هر کدام از فاکتورها را با متغیرهایی مانند سن، جنس، میزان تحصیلات، شهرنشینی، قومیت و درآمد در ارتباط قرار داده شد تا میزان تأثیرات این متغیرها را در شکلگیری انواع فرهنگ سیاسی و پایایی دموکراتیک مورد ارزیابی قرار دهند (سلیگسون و دیگران، ۱۹۹۸) .
نتیجه گیری
با مرور ادبیات تحقیق مشخص شد که ارزشهای دموکراتیک به عنوان شاخصهای دموکراسی و زمینهساز پیدایش دموکراسی میباشد. هر کدام از محققان، مؤلفههایی از ارزشهای دموکراتیک را مورد بررسی قرار دادهاند و از آن برای پیش بینی دموکراسی پایا در جامعه مورد استفاده قرار دادهاند. در واقع با توجه به این که در هر پژوهش، امکان به کارگیری تمام عوامل و مؤلفه های سنجش و یا عوامل تبیینگر جهت بررسی فرهنگ سیاسی وجود ندارد، هریک از پژوهشها و مقالات با تأکید بر عامل یا عوامل خاص، بعدی از کل واقعیت پیچیده را تبیین مینماید. ادبیات ارائه شده، مؤید آن است که اهمیت فرهنگ در شناخت زندگی سیاسی جوامع، بسیار پراهمیت شناخته میشود و حوزه فرهنگ سیاسی پژوهی، رونق چشمگیری در بین محققان داخلی و خارجی یافته است و همه اینها گویای آن است که پاردایم فرهنگی و تحول مفهومی آن جایگاه مسلطی را در بین رهیافتهای دیگر (ساختاری، روانشناختی، …) یافته است.
شاخصهای ارائه شده برای سنجش مؤلفه های مختلف ارزشهای دموکراتیک در بین منابع لاتین و داخلی تاحدودی متأثر از شرایط و فرهنگ جوامع متفاوت بوده است. با این حال، نتایج حاکی از آن است که با توجه به روند سریع جهانی شدن و تبلیغ دموکراسی و حقوق بشر در رسانه های فراملی ارزش های دموکراتیک در بین نسلهای مختلف فراگیرتر شده است و نسلهای جوانتر که بیشتر در معرض رسانه ها قرار دارند؛ تمایل بیشتری نسبت به ارزشهای دموکراتیک نشان میدهند.
در کل، در دهه های اخیر تغییرات فرهنگی در همه نسلها تأثیر داشته است و اگر چه نسلهای جوان بیشتر از نسلهای قبل از خود تغییر یافته است، اما منجر به شکاف نسلی نشده است.
۱-۲- مرور آثار نظری
برای بررسی جامع فرهنگ سیاسی و ارزشهای دموکراتیک و روشن شدن مسیر پژوهش لازم است که دیدگاه های مختلف در مورد فرهنگ سیاسی بررسی شود تا بتوانیم با تسلط بیشتری به انجام دقیق و درست پژوهش دست یابیم. به طور معمول برای هر پژوهشی، محقق ناچار است که از یک چهارچوب نظری برای پیشبرد بحث خویش استفاده نماید، در واقع چهارچوب نظری راهنما و هادی تحقیق خواهد بود. بنابراین مرور ادبیات تجربی و نظری میتواند راهگشای مطلوبی جهت رسیدن به فرضیات و چهارچوب نظری باشد. برای این که از خلط مباحث جلوگیری شود و با نظم بهتری به بررسی مباحث مرتبط با ارزشهای دموکراتیک بپردازیم، در شش مقوله: جامعهپذیری سیاسی، دموکراسی و ارزشهای دموکراتیک، فرهنگ سیاسی، جامعه مدنی و دموکراتیک شدن، شکاف نسلی و فرهنگ سیاسی و شکاف نسلی در ایران به طرح مباحث میپردازیم.
۱-۲-۱- جامعهپذیری سیاسی
نخستین بار واژه جامعهپذیری[۳] در اوایل سال ۱۸۹۵ در پژوهشی توسط گئورگ زیمل به صورت یک مفهوم به کار گرفته شد. جامعهپذیری سیاسی به عنوان بخشی از فرایند جامعهپذیری کلی، شیوۀ آشنا شدن فرد با ارزشها و ایستارهای سیاسی جامعه است. جیمز کلمن تفسیر جامعتری از جامعهپذیری سیاسی ارائه کرده است. به عقیدۀ او جامعهپذیری سیاسی ناظر بر همان فرایندی است که افراد از طریق آن ایستارها و احساساتی در قبال نظام سیاسی و نقشهایی که در آن دارند، کسب میکنند. این فراگرد شامل شناخت (دانسته ها یا باورهای فرد در مورد نظام، موجودیت و روش کار آن)؛ احساسات (نحوۀ احساس فرد در قبال نظام، از جمله حس وفاداری و احساس تکلیف مدنی)؛ احساس شایستگی سیاسی (نقش بالفعل و بالقوۀ فرد در نظام) میباشد (کلمن، ۱۹۵۴، ص. ۱۸).
این تعریف به دیدگاه آلموند نزدیک است که طبق آن جامعهپذیری سیاسی، فرایند تزریق فرهنگ سیاسی در فرد است (چیلکوت، ۱۳۷۷، ص. ۳۵۸). در جامعهپذیری به دو نکته کلیدی باید تأکید کرد: اول آنکه جامعهپذیری سیاسی میتواند به شکل نقل و انتقال و یادگیری مستقیم یا غیرمستقیم صورت پذیرد. جامعهپذیری مستقیم، حالتی است که اطلاعات و ارزشها با احساسات ناظر بر مسائل سیاسی به صراحت انتقال مییابند.
جامعهپذیری سیاسی غیرمستقیم، هنگامی رخ میدهد که تجربیات ناخواسته به دیدگاه های سیاسی، شکل میدهد. این نوع جامعهپذیری سیاسی ممکن است که در سالهای نخست کودکی نیروی ویژهای داشته باشد. دومین نکته آنکه جامعهپذیری در سراسر زندگی فرد ادامه یابد. ایستارهایی که در دوران کودکی شکل میگیرد و با کسب تجربیات مختلف اجتماعی پیوسته تعدیل یا تقویت میشود.
نفوذهای خانوادگی میتواند ایجاد تصور مساعدی از یک حزب سیاسی گردد، ولی چه بسا تحصیلات، تجارب شغلی و نفوذ دوستان در مراحل بعد این تصور را از اساس دگرگون سازد. جامعهپذیری سیاسی موجب انتقال و دگرگونی فرهنگ سیاسی یک ملت میشود؛ این راهی است برای انتقال اندیشه ها و باورهای یک نسل به نسل بعد؛ همان فرایندی که «انتقال فرهنگ» خوانده میشود. دگرگونی فرهنگ سیاسی و تحول کارکردهای عوامل اولیه و ثانویۀ جامعهپذیری در کیفیت بازیگری مؤثر بوده و میتواند به افزایش یا کاهش مشارکت سیاسی انجامد و فرد را در مقابل استراتژیها، سیاستها و تصمیمات نظام حساس یا بیاعتنا کند.
بدین صورت چگونگی جامعهپذیری در ارتباط با محتوای فرهنگ سیاسی، سهم بزرگی در تقویت یا تضعیف ارزشهای دموکراسی دارد. جامعهپذیری سیاسی در صورتی موجب دگرگونی فرهنگ سیاسی میشود که همه شهروندان یا برخی از آنان را به نوع متفاوتی از تلقی یا تجربۀ سیاسی رهنمون سازد. در دوران دگرگونیهای شتابان یا رویدادهای فوق العاده مانند تشکیل یک ملت جدید ممکن است جامعهپذیری سیاسی حتی موجب تشکیل فرهنگ سیاسی در جایی گردد که، پیشتر اثری از آن نبوده است (پاول و آلموند، ۱۳۷۵، ص. ۲۳-۲۲).
عوامل جامعهپذیری سیاسی متعدد هستند و محققان سعی نمودهاند، برای سهولت کار آنها را براساس معیارهای مختلف به چند دسته تقسیم کنند، اگر ما معیار دوره های سنی را در نظر بگیریم، کارگزاران جامعهپذیری سیاسی را می توان به دو دسته تقسیم کرد، کارگزاران اولیه شامل: خانواده، گروه همسالان، محله و اجتماع مانند: اجتماعات شهری و روستایی؛ کارگزاران ثانویه شامل: مدرسه و سایر نهادهای آموزشی، رسانه های گروهی و احزاب و دولتها. مهمترین عامل جامعهپذیری، خانواده شناخته شده است که اولین پنجره ارتباطی کودک با جهان خارج است؛ معمولاً اولین تجربیات سیاسی افراد نیز در خانواده اتفاق میافتد؛ به طور مثال پارسنز و دیگر اندیشمندان در زمینۀ جامعهپذیری سیاسی معتقدند که مشارکت در تصمیمگیری خانواده، بر مشارکت سیاسی فرد در بزرگسالی تأثیر دارد (کمالی، ۱۳۷۴، ص. ۶۵).
هایمن در پژوهشی که در مورد تأثیر والدین در مشارکت سیاسی کودکان و فرزندان انجام داده است، به این نتیجه رسیده است که از رأیدهندگان آمریکایی آنهایی که والدینشان هیچگاه در انتخابات شرکت نمیکردند و به هیچ حزبی وابستگی نداشتهاند، فرزندانشان نیز به هیچ حزبی وابستگی نداشته و به مشارکت روی خوشی نشان نمیدادند (هایمن، ۱۹۵۰، ص. ۷۲). البته قابل ذکر است که در حال حاضر با توجه به تقسیم کار اجتماعی که در جامعه صورت گرفته است و با شاغل شدن زنان در جامعه صنعتی و واگذار شدن کودکان از همان سه ماهگی به مهد کودک، نقش خانواده در این جامعهپذیری کمرنگتر شده است. گروه همسالان به عنوان عامل جامعهپذیری اولیه، میتواند ارزشهایی موافق یا مخالف با خانواده و جامعه را در فرد ایجاد کند.
کارگزاران ثانویه مانند: نهادهای آموزشی، رسانه های گروهی، احزاب و دولت از طریق ایجاد وحدت ملی، آموزش نخبگان سیاسی؛ ایجاد زمینه مشارکت و دموکراسی، اظهار عقیده معلمان و اساتید به صورت اتفاقی یا عمدی که موجب تلقین ارزشها میشود و همچنین نوع ساختار نهادهای آموزشی میتوانند برافراد اثرگذار باشد (کمالی، ۱۳۷۴، ص. ۱۰۲).
در طی آخرین دهه قرن بیستم، همراه با توسعه و تکامل فوق العاده سریع ارتباطات رایانه ای و گسترش روزافزون دسترسی مردم جوامع مختلف به این امکانات، موجب افزایش توسعه سیاسی و تعمیق مردمسالاری شده است. چنانکه آدام لایک یکی از اندیشمندان علوم ارتباطات سیاسی در این رابطه مینویسد: «هدف دموکراسی در اصل دسترسی به قدرت سیاسی و کنترل آن است و در این عرصه دسترسی بیشتر به اطلاعات دستمایۀ تحقق دموکراسی اصیل است، زیرا این امر شهروند معمولی را قادر میسازد تا به مشارکت آگاهانه در سیاست بپردازند» (لایک، ۱۹۹۵، ص. ۴).
۱-۲-۲- دموکراسی و ارزشهای دموکراتیک
دموکراسی یکی از شیوه های حکومتی مطلوب و ایدهآل در جامعه جهانی میباشد و تقریباً همه ادعا دارند که دموکراتند و همه انواع نظامهای سیاسی در سراسر جهان ادعا دارند که دموکراسیاند. با این همه، در گفتار و رفتار این نظامها غالباً تفاوت زیادی وجود دارد. از دوران باستان تا سدۀ هفدهم، دموکراسی غالباً با جمع شدن شهروندان در مجالس و انجمن ها و همایشگاههای عمومی همراه بوده است. تا اوائل سدۀ نوزدهم این اندیشه پیدا شد که دموکراسی عبارت است از حق شهروندان برای مشارکت در تعیین خواست جمعی بوسیلۀ نمایندگان انتخابی (بوبی، ۱۹۸۹، ص. ۱۴۴).
در تاریخ نظریۀ دموکراسی کشاکشی ریشهدار در این باره وجود دارد که آیا دموکراسی به معنای نوعی قدرت مردمی (شکلی از سیاست که در آن شهروندان عهدهدار خودگردانی و خودسامان بخشی میشوند) است یا وسیلهای برای کمک به تصمیمگیری (وسیلۀ واگذار کردن قدرت به کسانی که به گونهای دورهای برای مقامهای خاص انتخاب میشوند). این کشاکش موجب پدید آمدن سه گونه یا الگوی اساسی دموکراسی شده است:
اول، دموکراسی مستقیم[۴] یا دموکراسی مشارکتی[۵]، روشی برای تصمیم گیری دربارۀ امور عمومی که در آن شهروندان به طور مستقیم درگیرند. این نوع آغازین دموکراسی بود که از جمله، در آتن دوران باستان وجود داشته است.
دوم، دموکراسی لیبرالی[۶]/ لیبرال دموکراسی یا دموکراسی نمایندهای[۷] روشی برای حکومت، با «صاحب منصبان»
انتخابی که «نمایندگی» منافع یا نظرات شهروندان را در چهارچوب «حکومت قانون» برعهده دارد؛ سوم، گونهای از دموکراسی مبتنی بر الگوی تکحزبی (با آن که ممکن است بعضی از افراد در این تردید داشته باشند که این اصولاً شکلی دموکراسی باشد) (اسکینر و دیگران، ۱۳۸۱، ص.۲۴۷).
نظریۀ دموکراسی نمایندهای تغییراتی بنیادین در مسائل مربوط به اندیشۀ دموکراسی پدید آورد: محدودیتهای عملیای که جمع نسبتاً بزرگی از شهروندان برای دموکراسی پدید میآورد و کانون توجهی آن همه انتقادی (دموکراسی ستیزانه) بوده است، عملاً از بین رفتند. است دموکراسی نمایندهای اینک میتوانست به عنوان شیوۀ حکومت پاسخگو[۸]و هم تحققپذیر، که از ثبات بالقوه در سرزمینهای بزرگ و طی گذشت زمان برخورداربوده است. ویژگی اصلی دموکراسی پارلمانی فقط سازوکار انتخاباتی مبتنی بر برابری سیاسی و رأی اکثریت شهروندان نیست. ویژگیهای دیگر عبارتند از: امکان تداوم فعالیت گروههایی که در انتخابات شکست میخورند؛ آزادی مطبوعات (و آزادی فعالیت سازمانهای غیردولتی)؛ حقوق بشر مخدوش نشود؛ امنیت عرصه عمومی توسط دولت و دستگاه قضایی مستقل برقرار شود. با اینکه در نظریه پردازیهای دموکراسی، هر کدام برای ویژگیهای مذکور وزن خاصی قائلاند، اما اغلب این نظریهها بر سازوکار آزاد و منصفانه، به عنوان شناخته شدهترین ویژگی دموکراسی، تأکید دارند (هلد، ۱۳۷۸، صص. ۴۰۳- ۴۳۸).
دموکراسی در کلیترین مفهوم آن اشاره دارد به شیوۀ زندگی جامعهای که در آن به هر فرد حق داده میشود که از حیث مشارکت آزادانه در ارزشهای آن جامعه از فرصتهای مساوی برخوردار باشد. به مفهومی محدودتر، دموکراسی دلالت میکند بر موقعیت اعضای جامعه جهت مشارکت آزادانه در تصمیمگیریهای مربوط به حوزههایی از زندگی که در حیات فردی و جمعی آنان اثر میگذارد. به محدودترین مفهوم خود، این اصطلاح اشاره میکند به فرصت شهروندان کشور برای شرکت آزادانه در تصمیمهای دقیقاً سیاسیای که بر حیات فردی و جمعی آنان تأثیر دارد (گولد و لوکب ، ۱۳۷۶، ص. ۴۱۴).
در تئوری اینگلهارت دموکراسی هم میتواند به صورت دموکراسی سیاسی سرآمدان (یا نخبگان سیاسی) باشد و هم میتواند دموکراسی تودهای باشد و به اعتقاد او دموکراسی تودهای برای تکامل باثبات، نیاز به یک تحول دارد؛ او در پژوهش سال ۱۹۸۱ به این نتیجه دست یافت که در جوامعی که اعتماد افراد به یکدیگر و رضایت از زندگی در سطح نسبتاً بالا قرار دارد، نهادهای دموکراتیک بیشتر است. یعنی پیدایش هنجارها و نگرشهایی در میان عموم مردم که ضامن دموکراسی است. این یافته بسیار معتبر بوده چرا که این پژوهش در سطح جهانی در بسیاری از کشورها انجام شده است، سلیگسون به عنوان منتقد این یافتهها، ادعا میکند که همبستگی کلی که اینگلهارت بین فرهنگ سیاسی و بقا دموکراسی یافته، کاذب است، زیرا سلیگسون نتوانسته بین شاخصهای فرهنگ سیاسی و حمایت آشکار از دموکراسی در سطح فردی همبستگی را بیابد تمام سعی خود را نموده است تا فرضیه اینگلهارت، مبنی بر اینکه «حمایت از دموکراسی در سطح فردی برابر با حضور مستمر نهادهای دموکراتیک میباشد» را رد کند ( اینگلهارت و ولزل، ۲۰۰۵، صص. ۳۳-۱ ).
اگر نهادهای دموکراتیک را به عنوان متغیر مستقل در نظر بگیریم، مهمترین مسئله آن است که با شاخصهای پایا آن را اندازه گیری کنیم و این مسئله به طور جزیی برای اختلاف بین دموکراسی رسمی یا انتخاباتی و دموکراسی اثربخشی قطعی است. در حقیقت دموکراسی برای زندگی مردم محوری است زیرا حقوق سیاسی و مدنی را برای داشتن انتخابی آزاد ایجاد میکند. نمایش ضمانت قانونی این حقوق، دموکراسی رسمی را ایجاد میکند که جزء ضروری برای دموکراسی است اما این حقوق رسمی صرفاً کافی نیستند. در دموکراسی اثربخشی نخبگان این حقوق را در رفتار واقعی خود منعکس میکنند و این وجه تمایز دموکراسی رسمی و دموکراسی اثربخشی میباشد. به صورت اولیه شاید به نظر برسد کشورهایی که ادعای دموکراسی در آن شایع شده دموکراتیکتر از کشورهایی باشد که در آن، این شایعه وجود نداشته باشد؛ اما به طور تجربی غیر واقعی است؛ چرا که دموکراسی در همه زمانها به عنوان یک تصور مطلوب بوده است و این شایعه نمیتواند به طور ضروری تعهد عمیقی را به هنجارهای دموکراتیک به طور قاطع انعکاس دهد.
از طرف دیگر شواهد نشان میدهد که یک فرهنگ سیاسی که به بیان عقاید، مدارا، اعتماد، رضایت از زندگی و نگرشهای مشارکت جویانه اهمیت میدهد، یک نقش قاطع را در دموکراسی اثربخشی بازی میکند. اینگلهارت، ولزل و کلینگ معتقدند که دموکراسی اثربخشی یک پدیده تکاملی است که در فرایند توسعه انسانی و توسعه اقتصادی ایجاد میشود و مهمتر آنکه از شرایط قبلی فرهنگ تودهای دموکراتیک نتیجه میشود (همان).
اصول معینی در تفاسیر مختلف از حکومت دموکراتیک توسط محققان به کار برده میشود که اهم آنان بدین قرار میباشد: حکومت با رضایت عامه، جوابگویی عمومی، قانوناکثریت(رأی)، شناختن حقوق اقلیت، حکومت مشروطه، تداعی آزاد (آزادی انجمنها)، همزیستی با مخالفان، پافشاری بر حقوق و آزادی مدنی (ایچوکوا و دیگران، ۲۰۰۵، ص. ۱۴).
یکی از اجزاء دموکراسی مشارکت سیاسی است. مشارکت به این مسأله بر میگردد که چرا و چگونه افراد درگیر سیاست میشوند. لستر میلبراث[۹] در راستای همان نوعشناسی آلموند و وربا از فرهنگ سیاسی دست به طبقهبندی انواع مشارکت سیاسی زده است. مطابق واژگان میلبراث کوچکاندیشان «بیتفاوت» هستند و مشارکتی ندارند؛ پیروها «تماشاگرند» و در فعالیتهایی همچون رأی دادن و بحث سیاسی شرکت میکنند و مشارکتکنندگان «سلحشورانی» هستند که عهدهدار مشاغل عمومی میشوند و در مبارزات انتخاباتی وامور حزبی فعالند (چیلکوت، ۱۳۷۷، ص.۳۵۲).
دموکراسی به عنوان شکلی از حکومت مبتنی بر مشارکت شهروندان نیازمند مجموعۀ مشخصی از ارزشهای دموکراتیک و تمایلات نسبت به امور سیاسی است. تئوریهای دموکراسی چه جدید و چه قدیم آن، فرهنگ و ارزشهای دموکراتیک خاصی را برای ظهور دموکراسی ضروری میدانند. اعتدال و میانهروی، مدارا، تساهل، احترام متقابل، کارایی، شناخت و مشارکت را مهمترین ارزش های دموکراتیک میشمارند (دیاموند، ۱۹۹۴، ص. ۱).
رابرت دال در مقاله خود تحت عنوان در بارۀ دموکراسی مینویسد؛ دموکراسی فرصتهایی فراهم میکند برای: مشارکت واقعی، رأی برابر، به دست آوردن درک روشن، اعمال کنترل نهایی بر دستور کار، ادغام بزرگسالان.
به دست آوردن درک روشن: هر فردی باید فرصتهای برابر و کارآمد برای آشنا شدن با سایر سیاستهای جایگزین و عمل و پیامدهای احتمالی این سیاستها را داشته باشد.
کنترل دستور کار: اعضاء باید فرصت مقتضی برای تصمیمگیری در مورد این که چگونه باید مطالب را در دستور کار قرار دهند و دربارۀ چه مطالبی بحث کنند داشته باشند؛ بدینسان روند دموکراتیکی که مشروط به سه ملاک نامبرده بالا (مشارکت واقعی، به دست آوردن درک روشن، رأی برابر) باشد، هرگز به پایان نمیرسد.
ادغام بزرگسالان: اکثر بزرگسالان باید از حقوق کامل شهروندی که در چهار ملاک قبلی اشاره شد، برخوردار شوند (دال، ۱۳۷۹، ص. ۴۸ ).
در تئوری دال شرایط ساختاری مناسب برای دموکراتیزاسیون به صورت زیر است:
- پراکنده یا خنثی بودن وسایل اعمال خشونت و زور
- جامعۀ مبتنی بر توزیع منابع ثروت، درآمد، آموزش و منزلت در میان گروه ها و افراد
- تجانس فرهنگی
- وجود فرهنگ سیاسی حامی نهادهای دموکراتیک
فرم در حال بارگذاری ...