علم انسان نیز محدود است ، روز به روز به عدد دانشکده ها و تخصص ها اضافه می شود ، اختراعات و اکتشافات جدیدی نصیب انسان می گردد.آگاهی انسان از گذشته و حال و آینده کم است واین جمله که گه علم انسان در کنار جهلش همچون قطره است در کنار دریا، نشانه روشنگر این محدودیت و تغییر قانون ها در تمام کشورها و تغییر تصمیم ها در فرد فرد ماست.
در این میان، موانع شناخت نیز بر سر راه ما قرار دارد؛ انسان با داشتن عقل و فکر و قدرت تحصیل گاهی چنان در مسیر طوفان غرائز قرار می گیرد که قدرت شناخت واقعیت را از دست می دهد ، در قرآن و حدیث به این موانع شناخت توجه زیادی شده است.
کوتاه سخن آنکه انسان بخاطر آنکه محکوم غرائز است و واقعیات را همه جا آنچنان که هست نمی بیند و شناخت صحیح خود را در مواردی از دست میدهد حق قانون گذاری ندارد.. قرآن کریم میفرماید:«إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لله[۱۴۴]».
علامه طباطبایی درذیل این عبارت می فرمایند که در این جمله نفى و استثنا که خود مفید حصر است به کار برده شده تا به وسیله نفى جنس، دلالت کند بر اینکه از جنس حکم، هیچ چیزى براى غیر خداى تعالى نیست، و زمام حکم تنها و تنها به دست خداى سبحان است.[۱۴۵]
ب) خدای متعال که انسان را با این ادراکهای محدود و با این ویژگیهایی که تا به حال شناختیم آفریده است و اورا برای رسیدن به سعادت ابدی از راه اعمال اختیاری آفریده اگر شناختهای لازم را در اختیار او قرار ندهد، و راه دیگری برای رفع این کمبودها وجود نداشته باشد هدف الهی از آفرینش انسان، تحقق نخواهد یافت[۱۴۶].
پس مقتضای حکمت الهی این است که ابزار و وسایل لازم برای تحصیل چنین شناختهایی را در اختیار بشر قرار دهد.و گرنه همانند کسی خواهد بود که مهمانی را به مهمانسرایی دعوت کند ولی محل مهمانسرایش و راه رسیدن به آن را به او نشان ندهد و بدیهی است که چنین رفتاری خلاف حکمت و موجب نقض غرض است.[۱۴۷]
با توجه به این مقدمات، به این نتیجه می رسیم که مقتضای حکمت الهی این است که راه دیگری ورای حس وعقل برای شناختن مسیر تکامل همه جانبه،دراختیار بشر، قرار دهد تا انسانها بتوانند مستقیما یا با وساطت فرد یا افراد دیگری از آن،بهره مند شوند و آن همان راه وحی است که در اختیار انبیاء علیهم السلام قرار داده شده و ایشان بطور مستقیم، و دیگران بوسیله ایشان، از آن بهره مند می شوند و آنچه را برای رسیدن به سعادت و کمال نهائی ، لازم است فرا می گیرند.
قرآن کریم در زمینه ارسال رسل و انزال کتب، بیاناتی دارد که می توان گفت همین برهان از آنها استنباط می شود، از جمله:
« رُّسُلًا مُّبَشرِّینَ وَ مُنذِرِینَ لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلىَ اللَّهِ حُجَّهُ بَعْدَ الرُّسُل[۱۴۸]»؛ پیامبرانى که بشارتدهنده و بیمدهنده بودند، تا بعد از این پیامبران، حجتى براى مردم بر خدا باقى نماند، (و بر همه اتمام حجت شود)
علت استفاده از این آیه برای استنباط از این برهان بدین صورت است که اگر حس و عقل و همکاری آن دو، برای شناخت راه صحیح کافی بود، وقتی مردم احتجاج می کردند و می گفتند:«ما نمی دانستیم که آن راه بد بود واین راه خوب.»
خدا می توانست بفرماید :«من به شما عقل و وسایل تشخیص دادم.»
ولی اینگونه نیست بلکه خدا می فرماید:«تا پیامبر نفرستیم حجت تمام نیست.» خود این شاهد است که از نظر قرآن ، ادراکات عادی بشر برای شناختن راه صحیح زندگی ، کافی نیست.[۱۴۹]
در آیات دیگر نیز به همین مضامین برخورد می کنیم به عنوان نمونه:
« قُلْ فَللهَِِّ الحُجَّهُ الْبَالِغَهُ فَلَوْ شَاءَ لَهَدَئکُمْ أَجْمَعِین[۱۵۰]»؛ بگو: «دلیل رسا (و قاطع) براى خداست (دلیلى که براى هیچ کس بهانهاى باقى نمىگذارد). شما دیگر نمی توانید بگوئید من راه حق را از باطل تشخیص نمی دادم، زیرا با وجود معجزههاى روشن انبیا و شیوهى نیکوى دعوت و استدلالهاى محکم آنان و سازگارى دین با فطرت و عقل، حجّت را بر شما تمام می کند و راه هرگونه عذر تراشی به روی شما بسته می شود.[۱۵۱].
و تفسیر نمونه در ذیل این آیه به همین نکته اشاره کرده است واینگونه آورده اند که با توجه به معنى” بالغه” (رسا) روشن مىشود که دلائل خداوند براى بشر از طریق عقل و نقل و بوسیله دانش و خرد، و همچنین فرستادن پیامبران، از هر نظر روشن و رسا است، به طورى که جاى هیچگونه تردید براى افراد باقى نماند، و به همین دلیل خدا پیامبران را معصوم از هر گونه خطا و اشتباه قرار داده تا هر گونه تردید و دودلى را از دعوت آنان دور سازد.[۱۵۲]
حجت های الهی دستگیری های مختلفی در زندگی انسان دارند از جمله تعلیم و تربیت [۱۵۳]. نمونه دیگری از دستگیری های ایشان ایجاد حکومت است که در گفتار آینده خواهیم گفت.
از جمله دستگیری های دیگر؛در داستان حضرت موسی و خضر در آیه هفتاد و چهارم کهف بیان شده و می فرماید :
« فَانطَلَقَا حَتىَّ إِذَا لَقِیَا غُلَامًا فَقَتَلَهُ قَالَ أَ قَتَلْتَ نَفْسًا زَکِیَّهَ بِغَیرِ نَفْسٍ لَّقَدْ جِئْتَ شَیْئا نُّکْرًا[۱۵۴]»؛ باز به راه خود ادامه دادند، تا اینکه نوجوانى را دیدند و او آن نوجوان را کشت. (موسى) گفت: «آیا انسان پاکى را، بى آنکه قتلى کرده باشد، کشتى؟! براستى کار زشتى انجام دادى!»
خراب کردن کشتی توسط حضرت خضر(ع) نشانه این است که پیامبر به جامعه انسانی در حال کمک کردن است. این کمک پیامبر،از جمله کمک های دنیایی است واز طرفی در آنجایی که نوجوانی را برای سعادت و حفظ ایمان والدینش کشت این یک نگاه و کمک معنوی است که از سوی حجت خدا صورت گرفت.
تفصیل این مطلب در مبحث نگاه حجت های الهی به زندگی دنیوی و اخروی خواهیم آورد.
نتیجه:
پس می توانیم بگوییم از نظر قرآن حس و عقل انسان برای شناختن راه زندگی کافی نیست و تنها بوسیله وحی و نبوت است که این نقیصه ، در زندگی انسان رفع می شود و حکمت و غرض الهی از آفرینش تأمین می شود.
بنابراین انسان برای شناخت کامل و صحیح حقایق به حجت الهی نیازمند است.
بخش چهارم
خاتمیت
بعد از آنکه مسأله نیاز به حجت الهی در زمین ثابت شد این سؤال مطرح می شود که آیا انسان با رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله نیاز به حجت الهی دارد؟
با مطرح شدن مسأله خاتمیت پاسخ این سؤال نیز روشن می شود.
مقدمه
در طول تاریخ،پیامبران زیادی از طرف خداوند برای ابلاغ و رساندن پیام الهی به گوش جهانیان و آشنایی آنان با سروش وحی مبعوث شدهاند.
همه پیامبران الهی همواره مؤید و مصدق[۱۵۵]یکدیگر بودهاند و هیچ کدام دیگری را نفی نکرده اند بلکه پیامبران پیشین مبشّر پیامبران پسین و پسینیان مؤید و مصدق پیشینیان بودهاند.
پیامبران الهی با توجه به وظایفشان به چند دسته تقسیم میشوند:
برخی از آنان برای قوم و قبیلهای برانگیخته میشدند تا مردمان را از انحرافهای عقیدتی یا اخلاقی و اجتماعی که بدان دچار شده بودند برهانند و وظیفه آنان دعوت مردم به سوی خدا و معاد و ارائه یک سلسله دستورهای فردی و اخلاقی و عبادی بود، و صاحب کتاب آسمانی و قانون نبودند.پیامبران قبل از حضرت نوح(ع)از این قبیل بودند.[۱۵۶]
در میان فرستادگان الهی،کسانی نیز بودند که مأمور تبلیغ و ترویج و استقرار شریعت و قوانین پیامبران بزرگی مانند ابراهیم و نوح و موسی و عیسی(ع)را بر عهده داشتند.آنان میبایست چراغ هدایتی را که پیامبران صاحب شریعت روشن کرده بودند،فروزان نگاه دارند و آن پیام را در دیگر محدودههای جغرافیایی و زمانی بگسترانند. اکثر پیامبران از این گروه بودند. مانند حضرت هود،صالح،لوط،اسحاق، اسماعیل،یعقوب،یوسف،و…که این پیامبران،انبیاء تبلیغی نامگذاری میشوند.[۱۵۷]
گروه سوم از فرستادگان الهی دارای کتاب آسمانی و شریعت بودند و به طور مستقل یک سلسله قوانین و دستورات به آنها وحی میشد و آنها مأموریت داشتند آن قوانین را به مردم ابلاغ و مردم را بر اساس آن قوانین و دستورات هدایت نمایند.این عده از انبیاء در اقلیت بودند و اسامی پنج تن از این رسولان در قرآن[۱۵۸]ذکر شده است.
در میان این انبیاء فقط رسالت پیامبر بزرگ اسلام(ص)جهان شمول بوده و همگان مخاطب پیام ایشان بوده و آن بزرگوار برای راهنمایی و هدایت عموم مردم جهان مبعوث شده بود.
با توجه به مطالب فوق،یکی از ویژگیهای رسالت پیامبر اسلام عمومی بودن و جهانی بودن میباشد.اما پیامبر بزرگ اسلام ویژگی دیگری نیز دارد.ایشان خاتم پیامبران است و دین او آخرین دین و برنامه سعادت بشری میباشد.مسئله ختم نبوت و خاتمیت پیامبر اسلام(ص)یکی از اصول ضروری دین اسلام به شمار میرود.[۱۵۹]
مسلمانان جهان در گذشته و حال ، اتفاق نظر دارند که پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد (ص) آخرین پیامبر الهی و دین او آخرین دین و کتاب او قرآن مجید، آخرین کتاب آسمانی است و پس از او پیامبر ودین و کتاب و شریعت دیگری نخواهد آمد.
همه مسلمانان به اتفاق کلمه می گویند: دین اسلام دین ابدی، و قرآن مجید، کتاب جاویدان الهی است، و خدای بزرگ اساس ترقی و سعادت خوشبختی جاودانی بشر را در این دین و کتاب پی ریزی نموده ، و با فرستادن این پیامبر و این کتاب، شرایع و کتاب های آسمانی گذشته را تکمیل و ختم کرده است.[۱۶۰]
اسلام ضمن اعلام ختم نبوت،جاودانگی خویش را نیز اعلام کرد:«حَلَالُ مُحَمَّدٍ حَلَالٌ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ »[۱۶۱]
۲-۴-۱٫ ادله خاتمیت
قرآن کریم این موضوع را به قدری صریح و روشن بیان کرده ، که هیچ جای شک و تردیدی برای کسی باقی نگذارده است، اگر کسی آشنائی مختصری با زبان عربی داشته باشد، وبه آیات مربوط به این موضوع مراجعه کند، دلالت آیات را بر خاتمیت رسول اکرم واضح و روشن خواهد دید.
یکی از محکمترین ادلّه نقلی خاتمیت پیامبر بزرگ اسلام که با صراحت و روشنی تمام این موضوع را اثبات میکند که غیر قابل شک و تردید میباشد،آیه شریفه زیر میباشد
«مَّا کاَنَ محَُمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِکُمْ وَ لَکِن رَّسُولَ اللَّهِ وَ خَاتَمَ النَّبِیِّن»[۱۶۲]؛
محمّد پدر هیچ یک از مردان شما نیست. او رسول خدا و خاتم پیامبران است.
هرچند این آیه در مقام تبیین جواز ازدواج پیامبر (ص) با همسر مطلقه فرزند خوانده اش ،زید، است ، اما در ضمن مسأله خاتمیت را نیز مطرح کرده است. یکی از عادات رایج قبل از اسلام ، خودداری شخصی از ازدواح با همسر مطلقه پسر خوانده خویش بود. خداوند برای آنکه این رسم نادرست منسوخ گردد، به پیامبر (ص) امر کرد که با همسر طلاق داده شده زید ازدواج کند. سپس در آیه به این مطلب اشاره می شود که هیچ یک از مردان زمان پیامبر (ص) فرزند حقیقی او نیست وزید نیز ، صرفا پسر خوانده و نه فرزند حقیقی پیامبر(ص) است و از این رو ، ازدواج با همسر او پس از طلاق مانعی ندارد.
فرم در حال بارگذاری ...