انقروی:
شارح مراد از جان را، حسام الدین چلپی و از بوی، نفس رحمانی و نفحات سبحانی و مراد از پیراهن، علی طریق الاستعاره، وجود شریف حضرت شمس میداند و میگوید: « به ملا سبهی اینکه جای دارد که نفحات یوسف حقیقی و نسمات محبوب ازلی باشد. و حضرت مولانا، بشیر صادق، و حسام الدین چلپی به منزله بعقوب عاشق میشود. و مصراع دوم به معنای علت برای مصراع اول است. . معنی چنین میشود: این دم حسام الدین که جانش با جانم توأم است، دامنم را گرفته است.» ( انقروی،۱۳۸۰: ۹۴)
نیکلسون:
منظور از ” جان “، روح شاعر(حسام الدین) است. به دلیل اینکه مولوی از او در دیباچهی دفتر اول خود« مکان الرّوح فی جسدی» یاد کرده است.
و دامنم بر تافته ست، یعنی مشتاقانه از من تقاضا کرده است.» ( نیکلسون، ۱۳۸۴: ۴۱)
فروزانفر:
بدون اینکه حتی بیت را ذکر کند از آن گذشته و به دیگر ابیات پرداخته است.
زمانی:
« اکنون حسام الدّین که به منزلهی جان من است، چنگ در دامنم زده و از من مصرّانه میخواهد که شمّه ای از اسرار رابطهی معنوی خود را با شمس تبریزی بیان کنم حال او گویی همچون حال یعقوب است که بوی پیراهن یوسف را شنیده است.» ( زمانی، ۱۳۷۸: ۹۵)
استعلامی:
« در این لحظه مولانا به هیجان آمده است. باز عشق روحانی و معنوی او به شمس الدین جانش را بی قرار کرده است. . هنوز امیدوار است که شمس الدین را خواهد یافت.» ( استعلامی، ۱۳۸۷: ۲۹۴)
گولپینارلی:
شارح همانند دیگر شارحان بیان کرده که مولانا از کلمهی « جان، حسام الدین چلپی را اراده کرده است. « گولپینارلی، ۱۳۸۴: ۱۰۰)
نظر اجمالی:
اینک شارحان منظور از جان را حسام الدین دانستهاند کاملاً قابل قبول است و نظری است پذیرفته، چرا که مولانا خود در مقدمهی عربی دفتر اولش چنین میگوید:
سَیّدی و سَنَدی وَ مُعتَمَدی وَ مَکان الرّوح مِن جَسَدی وَ….. ابولفضایل حُسامُ الحَقِّ و الدّین…
۳۳) عشقهایی کز پی رنگی بود | عشق نبود عاقبت ننگی بود |
(بیت ۲۰۶)
انقروی:
مراد از رنگ را در این بیت حسن ظاهری دانسته و میگوید: « آن عشق هایی که محض خاطر رنگی به وجود میآید. این گونه عشقها در حقیقت عشق نیست بلکه عاقبت عار و عیب بار میآورد.» ( انقروی، ۱۳۸۰: ۱۲۲-۱۲۱)
نیکلسون:
در مورد بیت هیچ توضیحی نداده است.
فروزانفر:
« دوام عشق و هر خواهشی مرتبط است به دوام و پایداری آن چیزی که مطلوب و معشوق باشد، پس عشق بر آب و رنگ و حسن صورت پایدار نمیماند؛ از آن رو که آب و رنگ خود نمیپاید و زوال میپذیرد و خود آن عشق نیست و نوعی هوس رانی و بازی خیال است و ناچار عاقبت به رسوایی و ننگ و بدنامیمیکشد…. در عشق مجازی نیز عاشق به مرتبه ایی میرسد که خود و مرادات خود را در کل فراموش میکند و چنان در معشوق محو و مضمحلّ میشود که قدرت تحلیل و تجزیه را از دست میدهد و بهیچ روی نمیداند که چرا دل به معشوق داده است ولی عاشق رنگ و حاجت به خوبی آگاه است که دلیل هوس او چیست.» ( فروزانفر، ۱۳۸۲: ۱۱۰-۱۰۹)
زمانی:
« عشق هایی که تنها به خاطر آب و رنگ و جمال ظاهری باشد، در واقع عشق نیست. بلکه ننگ و عار پدید میآورد.» ( زمانی، ۱۳۷۸: ۱۱۱)
استعلامی:
« رنگ یعنی ظاهر چشم گیر که معمولاً پایدار نیست، و اگر عشق کششی به سوی آن باشد، مانند آن ناپایدار خواهد بود. پایان این گونه عشقها بدنامیو ننگ است، اما اگر عشقی باشد که در آن عاشق خود را فراموش کند و از سر هستی خود بگذرد و هیچ خواهش نفسانی نداشته باشد، عشقی است به معشوق جاودان و در آن هوس و لذت جسمانی نیست که به رسوایی و بدنامیبینجامد. البته « عشق هایی کز پی رنگی بود ممکن است با گذشت زمان و تعالی معنوی تبدیل به حرکتی در جهت کمال روحانی شود و عشق مجازی جای خود را به عشق حقیقی بدهد.» ( استعلامی، ۱۳۸۷: ۲۹۹)
گولپینارلی:
« عشقی که از رنگ و رایحه به وجود آید، عشقی گذرا است. اگر به عشق حقیقی بدل نگردد، با تغییر رنگ و بو آن عشق نیز فروکش میکند و یا با وصال، معشوق بر عاشق به صورت وبالی در میآید.» ( گولپینارلی، ۱۳۸۴: ۱۰۴)
نظر اجمالی:
توضیحاتی که فروزانفر و استعلامیدادهاند نسبت به توضیحات دیگر شارحان قابل فهم تر و به مقصود مولانا نزدیک ترند. و عشق مجازی زمینه ساز و نردبان عشق حقیقی است، به قول مشهور« المجاز قنطره الحقیقه ».
عاشقی گر زین سر و گر زان سر است ظاهرش گیر ار چه ظاهر گژ پرد عاشق آن وهم اگر صادق بود |
عاقبت ما را بدان سر رهبر است (بیت۱۱۱/۱) عاقبت ظاهر سوی باطن برد (بیت۵۲۶/۳) |
فرم در حال بارگذاری ...