فرزند خانواده در آغوش سرد خاک
با سینهای شکافته، خاموش خفته است
مادر بر روی گور پسر نعره میِ زند
… (از دفترهای چاپ نشده ی مشیری ، مرداد ماه ۱۳۳۲)
۳-۲٫ گفتار دوم: شرح حال و معرفی و تحلیل آثار تاگور:
مقدمه
تاگور مؤمنِ ترین مبشر صلح و آشتی و متقیِترین مبلغ دوستی و مهربانی است. محور اصلی اندیشهِهای او در شعر و نثر، عموما بر وصف زیبایی طبیعت، عشق به کودکان، سادگی و بی پیرایگی و ایمان قرار دارد.
تاگور شاعر گوشهِگیر و انزوا پذیر نبود و در گیر و دارهای اجتماعی با قلم و بیان خویش شرکت میِجست و مردم را به صلح و سلم دعوت میِکرد. تفاوت او با سایر پیشوایان نهضت سیاسی هند در این بود که وی عقیده داشت که پیش از ایجاد هر نهضت ملی، باید افراد آن ملت برای قبول نهضت ملی، آمادگی فکری و معنوی داشته باشد و بالا بردن میزان معرفت و بینش مردم را بزرگ ترین خدمت محسوب میِداشت. و از این رو به تعمیم آزادی فکر و بیان اعتقادی تام داشت.
۳-۲-۱٫ زندگی نامه رابیند رانات تاگور
رابیندرانات تاگور (رابیندرانات به معنی ایزد آفتاب است) که از سخن سرایان نامور روزگار ماست، در بامداد روز هفتم ماه مه ۱۸۶۱ میلادی چشم به جهان گشود و در نیم روز هفتم ماه اوت ۱۹۴۱میلادی، پس از هشتاد سال و سه ماه زندگی، در همان خانهِی دیرین نیاکان “جوراسانکو” که متولد شده بود، درگذشت.درست است که تاگور فیلسوف و موسیقیدان و نقاش هم بود، اما پیش از هر چیز شاعر بود، او را باید در ردیف گوتهGoethe) ) (1749-1832م.)، و ویکتور هوگو (Victor.Hugo)، (۱۸۸۵- ۱۸۰۲م.) از بزرگان سخنگویان این چند قرن گذشته به شمار آورد. او در همان کودکی شعر میِگفت و جز به شعر به چیز دیگری دل نداد و از همین شعر است که نام و آوازه ی وی از مرز و بوم میهنش گذشته به همه جای جهان رسید.
علاوه بر این که اکنون” بنگال” ادبیات خود را مدیون این نویسنده چیردست است،نهال آزادی و رستگاری هند هم از گفتارهای شورانگیز این مرد میهن دوست بالیدن گرفت. سرودهای دلکش وی در سراسر کشور پهناور هند در سر زبانِهاست، از آنِها است سرود ملی آن سرزمین. مادر هند در هنگام این صد سال، دو فرزند در آغوش خود پرورانید که هر یک در رستگاری آن به جان و دل کوشیدند: یکی مهاتماگاندی (Mahatma Gandi) است و دیگری را بیندرانات تاگور. این دو نخستین بار در دهم ماه مارس( ۱۹۱۵م.) در شانتی نیکتان Santiniketan) )همدیگر را دیدند. شش روزی که در آن جا با هم بودند، یک دوستی پایداری میان آنان پدید آمد و تا پایان زندگی آنان استوار ماند.گرچه روش آنان دربارهِی رهایی میهن با همدیگر تفاوت داشت، اما راهی که هر یک در پیش گرفته بودند، به همان مقصد گرایید. در ماه مه) ۱۹۲۵ م.( مهاتما چند روزی در سانتی نیکتان با تاگور گذرانید. در بیستم سپتامبر( ۱۹۳۲م.)،که خبر«روزه ی مرگ» در زندان یرودا (Yareveda) در شهر پونه (poona) در هند پیچید و همهِی مردم را نگران ساخت، از همان آغاز روزه از زندان پونه، در ساعت سه بامداد روز سهشنبه سوم اکتبر، گاندی نامهای به تاگور نوشت: «اکنون آغاز آزمایش جانگداز من است، به این میارزد که جان گرامی از برای رستگاری هند فدا شود. اگر بتوانید مرا درین کوشش به دعای خیر خود دریابید، نیازمند آنم. شما همیشه دوست وفاشناس من بودید، دوست پاک و بیآلایشی که هماره به آنچه میاندیشیدید، به آواز بلند میگفتید. اگر دلتان راه داد و این کوشش مرا پسندیدید، خواستار درود شما هستم، آن پشت و پناه من خواهد بود». تاگور در پاسخ تلگرافی خود بدو نوشت: «دلِهای بدرد آزرده ما دراین رنج بزرگ، با مهر و ستایش در پی شما خواهد بود». تاگور آزادی هند را ندیده از جهان درگذشت،گاندی پس از رسیدن به آرزوی دیرین خود به تیرنابکاری از پای درآمد.
رابیندرانات دانش و هنر را چون فلسفه و شاعری و نویسندگی و موسیقی و نقاشی را از خاندان خود به ارث برد. آن چه خوبان همه داشتند، او به تنهایی داشت، اما آن چنان که در آغاز گفتیم پیش از هر چیز شاعر بود و نهاد او با این بخشایش ایزدی سرشته بود. او نخست از آموزگاری در خانه،خواندن و نوشتن آموخت. پس از چندی آرزو کرد که به دبستان برود برای این که میدید هر روز یک برادر بزرگتر و یک برادر زادهاش با کالسکه به دبستان میروند. چندین بار او را از دبیرستانی به دبیرستان دیگر فرستادند، در هیچ جا آرام نگرفت و به هیچ درسی دل نداد، نزد این بچه ی کنجکاو و تیزهوش که در هشت سالگی شعر میگفت، چهار دیوار دبستان یا دبیرستان تنگنایی بیش نبود، خود او بعدها مدرسه را«یک در هم آمیختگی از بیمارستان و زندان» خواند. مانند بسیاری از مردان بزرگ تاریخی جهان، در کودکی پای بند مدرسه نبود سرزنش و سختگیری پدر و پرستار سودی نبخشید، چون از یک خاندان دانش و هنر بود، بسیار چیزها از کسان نزدیک خود آموخت. خوش داشت آزادانه، نگران شگفتی های طبیعت باشد، به خوبی از گفتارهای او هویداست که دلداده ی گردش روزگار است، شام و بامداد و ابر و باران و دریا و گیاه و خورشید و ماه و ستاره و جز این ها، هریک به رنگی بازیگر پهنهِی زندگی اوست.
رابی دوازده ساله بود که پدرش او را با خود به هیمالایا برد. دیدن آن کوه سر برکشیده و با شکوه که زیارتگاه هندوان و جلوهگاه زیبایی طبیعت است در ماه سپتامبر (۱۸۷۸م.) او به همراه برادرش به انگلیس رفت. در آن جا به موسیقی و شعر و ادب پرداخت، پس از هفده ماه با همان برادر، در ماه فوریه ۱۸۸۰) م.) به هند بازگشت در سال (۱۸۸۳م. ) که رابیندرانات بیست و دو ساله بود پدرش دختری را از گروه برهمن برای وی خواستگاری کرد این دختر “بهاوتارینی ری چودری ( Bhavatarini rai chowdhry ) نام داشت.در سال( ۱۹۱۲م.) رابیندرانات تاگور خواست که به اروپا برود. اما ناخوشی او را بازداشت و در این سال است که بخشی از اشعار گیتانجلی ( ( Gitanjali را به زبان انگلیسی درآورد. در ۲۷ مارس( ۱۹۱۲م.) با پسرش
راتیندرانات و زن وی “پراتیما (Pratima) به لندن رفت. در آن جا با چند تن از بزرگان دانش و هنر آشنا گردید و ترجمه ی گیتانجلی به چاپ رسیده بود در همه جا به خوبی پذیرفته شده بود، این چنین سراینده ی آن در انگلستان شناخته گردید.
تاگور در ماه اکتبر (۱۹۱۲م.) با پسر و عروسش به آمریکا رفت و در ماه ژانویه( ۱۹۱۳م.) به لندن بازگشت و در ماه سپتامبر همان سال به هند بازگشت و در ماه نوامبر همان سال( ۱۹۱۳م.) در شانتی نیکتان بدو خبر رسید که به"جایزه ی نوبل” از برای گیتانجلی سرافراز شده است. از این زمان است که تاگور نام و آواز ی جهانی یافته و این نخستین بار است که یک آسیایی به جایره ی ادبی نوبل رسیده است. تاگور در سوم ماه ژوئن (۱۹۱۵ م.( از دولت انگلیس به عنوان"سر - Sir “سرافراز آمد. اما در ۱۳ آوریل (۱۹۱۹م.) خونریزی و کشتار سهمناکی که در"جلیان والا باغ” ((Jalianwalabagh ، در” امریتسر"(در پنجاب)روی داد و صدها مردم بیگناه، به گناه میهن دوستی و آزادیخواهی به خاک و خون خفتند.تاگور از این پیش آمد از عنوان «سر» چشم پوشید و نشان را از برای نایب السلطنه ی وقت” لرد چلمس فورد( Chelmsford)” پس فرستاده بدو نوشت: «آن چه روزی مایه ی سرافرازی است روزی هم فرا رسد که مایهِی ننگ گردد».
تاگور در ماه سپتامبر(۱۹۴۰م.) در پایان زندگی خود رفت بسوی همان کوهی که در آغاز جوانی با پدر خود به آن جا رفته بود. در"کالیم پونگ” در هیمالایای شرقی، ناگهان در آن جا ناخوش شد، به ناچار به کلکته برگشت. پس از دو ماه درمان در آن جا بهبودی یافته به سانتی نیکتان رفت، در آن جا دیگر باره بیمار شده در ۲۵ ژوئیه ی( ۱۹۴۱ م.) او را به کلکته بردند. در آن جا پس از عمل جراحی در سیام همان ماه حالش روزبه روز بد ترشد و به بیهوشی افتاد تا در هفتم اوت در نیمروز در همان خان و مان دیرین نیاکان که چشم گشوده بود پس از هشتاد سال و سه ماه از زندگی چشم پوشید. (نقل از داود پورابراهیم، ۱۷:۱۳۸۴)
۳-۲-۲٫ تبار و اندیشه تاگور
فتح اله مجتبایی در مقاله ای با عنوان ” تبار و اندیشه تاگور“دربارهِی او نوشته است:
«تاگور شخصیتی چند جانبه داشت. ما غالبا او را به عنوان شاعر میِشناسیم، خود او هم خود را شاعر میدانست. اما او هم شاعر بود، هم داستان نویس، هم درام نویس، هم صاحب آرا و نظریات مهم درمسایل هنری و اجتماعی و فرهنگی و آموزش و پرورش. در موسیقی دست داشت و آهنگِهایی را که او بر اشعار خود ساخته است، هنوز در بنگال میِشنوند. در نقاشی بسیار چیره دست و صاحب سبک بود و در اواخر عمر غالبا به این هنر سرگرم و مشغول بود. در سیاست و جامعه شناسی معمولا او را هوادار نوعی نظریات جهان وطنی میِدانند و در کتابی زیر عنوان” ملی گرایی"(Nationalism) ، که مجموعه سخنرانیِهای او در ژاپن و آمریکا در سالِهای جنگ جهانی اول است، ملی گرایی را محکوم میِکند. اما جهان وطنی او از نوع
جهان وطنی مارکسیستی نبود، بلکه از یک سو برخاسته از تأملات او درباره آزمندیِهای جهانخوارانه قدرتِهایی بود که آتش جنگ جهانی را برافروخته بودند، و از سوی دیگر از مشاهده تعصبات و خشک اندیشیِهای طبقه سنت پرست و پوسیده مغز هند که از هر چیز جدید و نامأنوس هراس و نفرت داشتند، سرچشمه می گرفت. وی تربیت یافته ی فکر و فرهنگ «برهموساج» بود، که یکی از مهمِترین اهداف آن برداشتن مرزهایی بود که هندوان و مسلمانان و مسیحیان جامعه ی هند را از هم جدا میِکرد، و مخالفت او با ملی گرایی یا ناسیونالیسیم مخالفت با کوته بینی های تعصب آمیز برهمنان بیگانه ستیز و با کینه توزیِِهای کورکورانه نسبت به پیروان ادیان دیگر بود. وی در داستان"گورا” کشاکش و تنازع این دو نیروی حاکم در جامعه ی بنگال آن روزگار را به روشنی به تصویر کشیده است.
«ولی در وطن دوستی او هیچ جای تردید نیست. “ادوارد تامپسون “(E.thompson )که شرح احوال و آثار او را به تفصیل نگاشته است، از او نقل میِکند: « من بارها و بارها در هند زاده خواهم شد. من هند را با همهِی فقرش، همه بیچارگی و سیاه روزیش، بیش از هر چیز دیگر دوست میِدارم». سرود ملی هند از ساختهِهای اوست، و بنگلادش نیز سرود ملی خود را از سرودهِهای او برگرفته است. این سرودهِی او در مجموعهِی “گیتانجلی” معنای"جهان وطنی” او را باز میِنماید:
آن جا که دل را هراسی ست، و سر را بلند و افراخته میِگیرند،
آن جا که دانش آزاد است،
آن جا که دیوارهای تنگ و باریک خانگی جهان را پاره پاره نکردهِاند
آن جا که کلام از عمق حقیقت برمیِخیزد،
آن جا که سخت کوشی نستوه بسوی کمال آغوش میِگشاید،
آن جا که جویبار پاک خردمندی در بیابان شنزار عادتِهای مرده راه گم نکرده است،
در آن بهشت آزادی، ای پدر، میهن مرا بیدار کن .
متن ترجمه شده ی سرود ملی هند:
تویی چیره بر یاد و خاطر همگان
ای که سرنوشت هند را به دست داری
و نامت برانگیزاننده دلهاست.
دل های پنجاب، سند، گجرات و مراتا
دراویدا و اوریسا و بنگال.
نامت در تپه زارهای “وندهیا” و “هیمالیا” طنین افکن است.
و با نوای جمنا و گنگ در هم میِآمیزد.
و خیزابِهای دریای هند آن را میِسرایند.
آن ها نیایشگر فرخندگیت هستند و در ستایشت میِخوانند
رستگاری همه مردمان به انتظار دستان توست.
ای که سرنوشت هند را به دست داری
پیروزی، پیروزی از آن توست.
اساس جهان وطنی تاگور وحدت انسانی و مشارکت در فکر و فرهنگ و دستاوردهای همهِی ملل جهان بود، و از همین روی بود که طبقات محافظه کار وسنت پرست جامعهِی هند به کارها ورفتار او و نظریاتی که درباره تعلیم و تربیت نسل جوان، و سعی در کسب علوم و فنون و مهارت های جدید، و گشودن دروازه ها بسوی تمدن جهان عرب داشت، به دیدهِی انکار می نگریستند».
۳-۲-۳٫ تاگور و سیاست
رابیندرانات تاگور نه تنها نویسنده بزرگ ادبیات مدرن هندوستان و شاعر و رماننویسی قهار بلکه وی از سردمداران دیرین و مدافعان سرسخت استقلال هندوستان نیز به شمار میآید. اهمیت و شهرت تاگور تا حدی بود که حتی بریتانیاییهای مستقر در هند نیز از او واهمه داشتند. شاید بتوان یکی از عوامل تاثیرگذار در پیروزی گاندی را تاگور و اندیشههایش دانست. تاگور در سال(۱۹۳۲م.) در زندان با گاندی ملاقات کرد. این امتیازی بود که بریتانیاییها به هر کسی نمیدادند اما تاگور از آن برخوردار شد و درنهایت نیز دانشگاه آکسفورد به تاگور دکترای افتخاری داد و همچنین در سال (۱۹۳۴م.) پذیرفت که با “نهرو” دیدار کند. یکی از پراهمیتترین سخنرانیهای تاگور با عنوان “بحران تمدن” در جشن ۸۰ سالگیش ایراد شد. دنباله تأثیر فکری این سخنرانی را در جهان میتوان در تئوری جنگ تمدنها و گفتوگوی تمدنها دید.
تاگور نخستین بار در ۱۰ مارس( ۱۹۱۵م. ) با مهاتما گاندی در شانتینیکتان دیدار کرد و گاندی شش روز مهمان تاگور بود. از این پس دوستی پایداری میان این دو پدید آمد. تاگور با وجود ارتباطش با مهاتما گاندی، فاصله خودش را با سیاست حفظ کرد. او تا دههٔ ۱۹۳۰ میلادی در بسیاری از ایالات بنگلادش و هند سفر کرد. در سالهای بعد به کشورهای مختلف جهان از آرژانتین تا ایران سفرهای بسیار کرد.
۳-۲-۴٫ معرفی و تحلیل آثار تاگور
همهِی آثار ادبی تاگور به زبان بنگالی نوشته شدهِاند. این آثار را می توان به چند دسته تقسیم کرد:
۱٫مجموعه اشعار
۲٫نمایشنامه ها
۳٫داستان های کوتاه
۴٫مقالات
تاگور بیش از شصت جلد از آثار منظوم خود منتشر نمود و داستانِهای بزرگ، مقالات، نمایشنامههای او به اغلب زبانِهای زنده دنیا ترجمه شدهاست. ازآثار جاویدان او میتوان «سلطان قصر سیاه»، «میوه جمع کن» ، «اشعارخیبر»، «رشتههای گسسته»، «نامههایی به یک دوست»، «پیوند آدمی»، «مذهب بشر»، «شخصیت»، «نکاتی از بنگال»، «هدیه عاشق» و«چیتر» را نام برد.
فرم در حال بارگذاری ...