۲-۲- تحقیقات خارجی
اندرسون و تولیسون[۱۱] (۱۹۸۸) در مقالهای به مقایسه میزان رفتارهای مشارکت آمیز در اعضای خانوادههای تک همسر و چند همسر پرداختهاند. این دو محقق آمریکایی معتقدند علی رغم وجود تعداد زیاد اعضا در خانواده های چند همسر کشمکش و تضاد میان فرزندان در خانوادههای چندهمسری بیش تر دیده شده است. مهم ترین عامل ایجاد تنازع و برخوردهای خانوادگی توزیع ناعادلانه منابع مالی میان فرزندان گزارش شده است. زیرا امکانات مشارکت متقابل در محیطهای نابرابر و تنش زا بسیار پائین میباشد.
ویلیام گود[۱۲] (۱۹۸۹) در مطالعه خود، شکل خانواده را تابعی از عوامل چندگانه نظام اجتماعی- اقتصادی میداند. وی روابط درون خانواده را بر حسب کارکرد الگوی خانوادگی در نظام کنش توضیح میدهد. از این رو در مطالعه گود چند همسری خاص دورهای از تاریخ است و در جامعه جدید کارکرد خود را از دست داده است. او شواهدی ارائه می کند که در نتیجه سیاستهای کنترل جمعیت، سقط جنین، افزایش سن ازدواج و طلاق، خانواده در جامعه جدید به سمت کوچکتر شدن پیش میرود و تغییرات ساختاری در الگوی خانواده رخ داده است. در نهایت گود پذیرش اجتماعی خانوادههای چندهمسری در مقایسه با خانوادههای تک والد را در جامعه مورد بررسی کمتر گزارش می کند.
ایفسو و ادگوک (۱۹۹۲) در پژوهشی در مورد خانوداههای چند همسری یادآور میشوند که به دلیل پرجمعیت بودن خانوادههای چند همسری نوجوانانی که در این خانوادهها رشد مییابند با شرایط تنش و فشار روانی از جمله کشمکش میان هووها، رقابت میان فرزندان و منش استبدادی پدران و مادران و مراقبت ناکافی از فرزندان روبرو هستند. این دو همچنین در سال ۱۹۹۲ دریافتند که نوجوانان پسر خانوادههای چند همسر سازگاری روانی کمتری نسبت به نوجوانان پسر خانوادههای تک همسر دارند اما چنین تفاوتی را در میان دختران گزارش نکردند.
قباش و همکاران (۱۹۹۲) در پژوهشی پیرامون رابطه شیوع اختلالهای روانی با عوامل اجتماعی و جمعیت شناسی در دوبی، نشان دادند که زنان مطلقه و بیوه و زنانی که به تنهایی زندگی می کنند و هم چنین زنان خانواده های چند همسر و مادرانی که به تنهایی سرپرستی کودکان خود را بر عهده دارند، بیش تر در معرض ابتلا به اختلالهای روانی هستند. در سالهای (۱۹۸۵،۱۹۸۶،۱۹۸۸) در بررسی بیماران بستری و سرپایی کویت و بیماران سرپایی عربستان دریافتند که زنان خانوادههای چند همسر بیش از زنان خانوادههای تک همسر دچار مشکلات روانی از جمله افسردگی میشوند.
الشربینی (۲۰۰۵) در مطالعه خود که سلامت روانی و جسمانی زنان اول در خانوادههای چندزنی و زنان شوهر مرده را مورد بررسی قرار داد؛ نشان داد میزان افسردگی، اضطراب و بیماریهای جسمی همچون فشار خون و سردردهای میگرنی در زنان اول خانوادههای چند همسر بیش از زنان گروه دوم است.
مطالعه استفانی[۱۳] (۲۰۰۷) تحت عنوان"بررسی میزان رضایت زناشویی در خانوادههای چند همسر در شهر ابوظبی امارات متحده عربی” نشان میدهد که نظم ارزشی و اعتقادی جامعه عرب پذیرای نظام چندهمسری است اما میزان افسردگی و میل خودکشی در زنان مورد مطالعه بسیار بالا گزارش شده است. اگرچه میزان رضایتمندی روانی در این خانواده ها با افزایش تعداد فرزندان پسر خانواده افزایش مییابد؛ اما میزان کشمکش بین هووها در این شرایط افزایش مییابند.
در پژوهشی که البدور[۱۴] و همکارانش در سال (۲۰۰۷) انجام دادند. طی دو مطالعه ابتدا نمونه ای تصادفی ۲۱۰ تایی با میانگین سنی ۹/۱۵ و سپس نمونه ای ۱۸۲ تایی از دانش آموزان عرب بادیه نشین را مورد مطالعه قرار دادند و در مطالعه دوم از گزارشات معلمان آنها نیز استفاده کردند آنها نیز نتایج مشابهی را به دست آوردند هر چند عقیده دارند که کودکان خانوادههای تک همسری و چندهمسری در مواردی مانند: اضطراب، افسردگی و خصومت یکسان اند. اما در کل فرزندان در خانوادههای چند همسری علائم آسیب شناختی روانی بیش تری را نشان می دهند ولی در کل از معیار استاندارد انحراف زیادی ندارند.
کینتیا کوک (۲۰۰۷) در مقاله خود “چندزنی؛ آیا آفریقاییها آن را یک حق میدانند؟” به این عمل اشاره می کند که چند همسری به عنوان یک عمل فرهنگی تطبیقی و سازگار در آمریکا شناخته شده است. او در این مقاله به بررسی اثرات ناشی از تعدد زوجات بر رشد جمعیت و باروی می پردازد. او استدلال می کند که تعدد زوجات دارای اثر مثبت بر رشد جمعیت و باروری بوده ولی از طرف دیگر برای سلامت و رفاه زنان و کودکان مضر است. در طول تحقیق با زنان لورین مصاحبه هایی انجام گرفته است که این زنان از نگرانی خود که ممکن است روابط تک همسریشان در آینده به چند همسری تبدیل شود حرف زدهاند. زیرا آنها کنترل کمی بر شوهرانشان برای گرفتن زن دوم گرفتهاند.
در پژوهشی که همدن[۱۵] و همکارانش (۲۰۰۹) در اجتماعات اعراب بادیه نشین جنوب اسرائیل انجام دادند ۴۰۶ دانش آموز را با میانگین سنی ۵/۱۴ سال مورد پرسش قرار دادند تا اثرات ازدواج های چند همسری را بر سلامت روانی جمعیت نوجوانانشان بررسی کنند. ۵۳ درصد آنها از خانوادههای چند همسری و ۴۷ درصد از خانوادههای تک همسری بودند. داده ها به روش آزمون خی دو و تحلیل واریانس، تحلیل آماری شد و نتیجه قابل توجه این بود که با توجه به معیارهای علم آسیب شناسی روانی تفاوتی بین فرزندان خانواده های چند همسری و تک همسری وجود ندارد.
این نتیجه در مقایسه با گزارشات از زنان ازدواجهای چند همسری که مشخصا تنشها و مشکلات روانی بالاتری را نشان می دهند و علاوه بر این مشکلات اساسی و بیشتر در کارکرد این خانوادهها و روابط زناشویی شآن و همچنین سطح رضایت از زندگی کمترشان، حیرت آور است. بر این اساس انتظار میرفت علایمی از ناهنجاری در کودکانی که در چنین فضایی رشد کرده اند، همانند دیگر تحقیقات، دیده شود. یک دلیل احتمالا این است که ساختار خانواده های چند همسری از یک قالب اجتماعی ریشه دار مشتق شده است و در ادبیات موجود در جوامع اشتراکی، افراد خود، ارزش شان و عزت نفس شان را در جمع و در حس تعلقشان جستجو می کنند، و دلیل دیگر این است که چند همسری و خانواده گسترده برای کودکان منافعی از جمله داشتن مراقبان بیشتر را در پی دارد.
۲-۳- نقد و بررسی تحقیقات پیشین
چه در تحقیقات داخلی و چه در تحقیقات خارجی، به ابعادی از پدیده مورد نظر پرداخته شده که در روشن شدن مسئله حائز اهمیت است. ابعادی چون نگرش به خانوادههای چند همسر، نگاه به قانون حکایت از خانواده، علل و پیامدهای چند همسری، اما ایرادی که بر پژوهش های ذکر شده میتوان وارد دانست اینست که در تمامی موارد از روش کمی برای پژوهش خود بهره جستهاند. حال آن که روش کیفی می تواند گزینهای مناسب برای پرداختن و کشف زوایای پنهان مسئله مورد نظر باشد. اما نکته دیگری که در اینجا میتوان اشاره کرد این است که تحقیقات انجام گرفته به خصوص تحقیقات داخلی به صورت کلی و از زوایای دور به این مسئله نگریستهاند بدین معنا که کسی به دنبال این نبوده که به واسطه اعضای این نوع خانوادهها (زن دوم- زن اول- فرزندان و شوهر) به این مسئله بپردازد و نگرش آنان را جویا شود. اما در تحقیقات خارجی، این مسئله به نسبت مورد توجه قرار گرفته است.
فصل سوم
مبانی نظری پژوهش
۳-۱- مقدمه
در تحقیقات کمی، چارچوب نظری موجب می شود تمامی مراحل کار بر مبنای یک جهت گیری پیشینی انجام گیرد، در حالی که در تحقیقات کیفی و نظریه مبنایی در مراحل نهایی پژوهش میتوان به چنین جهتگیری نائل آمد. تحقیقات کیفی و تحلیل مبنایی همواره انعطافپذیری خاصی را به همراه دارد و به همین دلیل در تحقیق کیفی، محقق برخورداری از یک چهارچوب نظری از قبل تعیین شده را برای تحقیق مضر میداند. چون محقق را محدود می کند (آریان، ۱۳۸۹).
در مطالعه حاضر جهت تحلیل روابط خانوادگی از تئوری پردازان مکتب کارکردگرایی (ویلیام گود) و نظریه تضاد (راندال کالینز و جرج زیمل) استفاده شده است. هر یک از این تئوریها جهت تبیین بخشی از روابط میان زوجین در خانواده تک همسر و چندزن مورد استفاده قرار میگیرد. همچنین به بیان رویکردهای روانشناختی و مردم شناختی پرداخته می شود.
۳-۲- رویکرد جامعه شناختی
از آنجا که ازدواج اغلب به شیوه های قانونی، دینی و فرهنگی اطلاق می شود که ماهیت و کیفیت آن توسط هنجارهای اجتماعی ساخته می شود؛ لذا میتوان به لحاظ ساختاری از ازدواج تک همسر و چندهمسر نام برد که در جوامع مختلف جایگاههای متفاوتی دارند. به طور کلی ازدواج چند همسری در جوامع جمعی، الگوی مرسوم به شمار میرود. در این جوامع نرخ باروری بالاست و فرزندان به عنوان منبع تامین کننده نیروی کار و ثروت، حامی منافع اقتصادی و اجتماعی والدین قلمداد میشوند. به همین دلیل تمایل به داشتن فرزند زیاد از طریق حمایت از ساختار چندهمسری برای نظام خانواده انجام میگیرد. در ایران بر اساس باورها و سنت، که پوشش قانونی هم به خود گرفته، مردان میتوانند چهار زن دائم و بیشمار موقت داشته باشند. در این راستا رسوم فرهنگی دیگری هم وجود دارند که از این نگرش و قانون به سود خود استفاده میکنند. به عنوان مثال، در برخی از نقاط کشور رسم است که در صورت درگذشت مرد، همسر او به عقد ازدواج برادر شوهر درآید و این بدون توجه به مسئله رضایت زن، سن برادر شوهر یا متاهل و مجرد بودن او است. چه در این شرایط و چه در شرایط دیگری که مردان اقدام به ازدواج مجدد در دو شکل دائم و موقت میکنند نمیتوانیم مطمئن باشیم که زنان از این عمل رضایت دارند یا نه، زیرا در جامعه ما معمولا حداقلی از شرایط التزام به روشهای دموکراتیک در تدوین و تغییر قوانینی که بر پایه سنت شکل گرفته وجود ندارد و بر اساس برداشتهای مردسالارانه پدیده چند زنی پوششی از قانون بر خود دارد و حاکم و قانونگذار از این امر حمایت میکند ( محمدی،علمدار،۱۳۸۹). چند زنی بر اساس معیارهای اخلاق دوگانه جنسی در ازدواج و تشکیل نهاد خانواده بنا شده است که نگاهی نابرابر به رفتار دو جنس دارد و امکان گزینش فرصتهای برابر زندگی را از زن دریغ میکند، در عوض راه لذتجویی مردان، بهرهمندی و تسلط آنان بر زنهای بیشتری را هموار میکند. علاوه بر این، باید این نکته را هم در نظر داشت که پدیدههای فرهنگی در عصر اطلاعات و با توجه به این اصل که اگر در ذات آنها ستمهایی چون ستم جنسی نهفته باشد به سرعت دچار تغییر و تحول میشوند و در این مواقع صرف رضایت و اذعان زنان در یک جامعه و قومیت نیز نباید دلیل معقولی برای دفاع و داوری مثبت درباره آن باشد. با در نظر گرفتن شرایط کنونی جامعه ایران که در حال گذار از جامعه سنتی به جامعه مدرن است و در هر پدیده فرهنگی و اجتماعی سنت و مدرنیته در تقابل با یک دیگرند معمولا ارزشها و باورهای مبتنی بر سنت در این روند دچار تغییر و تحول میگردند و یا اینکه به طور کلی منسوخ می شود. پدیده چند همسری نیز از جمله مواردی است که در برخورد با مدرنیته در حال وقوع در جامعه ایران و با توجه به شرایط اجتماعی و فرهنگی نوظهور در نسل جدید و همچنین اخلاق عمومی و فرهنگ غالب جامعه در زمان حال ناپسند و حتی امری غیراخلاقی شمارده می شود و نگاه جدیدی به زن و نهاد خانواده در حال شکل گیری است و میتوان گفت چند همسری در جامعه جدید کارکرد خود را از دست داده است و در نتیجه سیاستهای کنترل جمعیت، سقط جنین، افزایش سن ازدواج و طلاق، خانواده در جامعه جدید به سمت کوچک شدن پیش میرود و تغییرات ساختاری در الگوی خانواده رخ میدهد. مدرنیته اگرچه از قرن شانزده به صورت جدی ظهور کرد، اما جهت گیری اصلی در راستای تحول بنیادی خانواده تنها در اواخر قرن نوزده بود که به ثمر نشست. در این قرن فردگرایی با توجه به عقل دکارتی، به مثابه یکی از اساسی ترین ملاک های عصر مدرن، کانون خانواده و نوع برداشت سنتی از آن را به شدت دچار بحران کرد. اواخر قرن بیستم خانواده از مفهوم سنتی خود خارج شد و در نتیجه هدف خانواده داشتن فرزند نبود و خانوادههای بسیاری داشتن فرزند را مانع سعادت خود میدانستند و همین امر سبب به وجود آمدن شکل و نوع جدیدی از خانواده شد که با گذشته متفاوت بود (افرا،۱۳۸۹).
۳-۳- نظریه کارکردگرایی (ویلیام گود)
ویلیام گود در مکتب کارکردگرایی شش مشخصه کارکردی را در تعریف خانواده عنوان می کند:
۱ - وجود حداقل دو فرد از دو جنس مخالف
۲- مشارکت در یک نظام تقسیم کار مشترک
۳- بهرهمندی از منافع اقتصادی و اجتماعی مشترک
۴- دخالت در امور مربوط به فرزندان
۵- برخورداری از مشروعیت یکسان در چهاچوب خانواده
۶- سهیم شدن در یک رابطه جنسی متقابل.
او همچنین روابط خانوادگی را متاثر از تعادل نسبی در تقسیم منابع تعریف می کند. بنابراین هرگاه در تقسیم منابع خللی ایجاد شود تنش و برخورد بازتولید می شود. از این رو حضور و عدم حضور یک عضو در شیوه ایفای نقش و عملکرد درونی دیگر افراد خانواده تاثیر می گذارد؛ در واقع با ورود هر زن جدید روابط به شکل تصاعد ریاضی گسترش مییابد و خانواده وارد شبکه جدیدی می شود. این افراد پایگاههای مختلفی را اشغال می کنند و جهت ایفای نقشهای مشابه در فرایند تقسیم کار با یک دیگر مشارکت مینمایند. بنابراین نزاع بر سر کسب مشروعیت، بالا میگیرد؛ زیرا هر یک از این زنان نیروهایی را تولید می کنند که در بهرهمندی از منابع مشترک خانواده سهمی دارند و تلاش هر مادر در راستای ترغیب شوهر به اعطای منابع بیشتر برای فرزندانش به شکل پنهان وجود دارد. ویلیام گود در مطالعه خود، شکل خانواده را تابعی از عوامل چندگانه نظام اجتماعی- اقتصادی میداند. وی روابط درون خانواده را بر حسب کارکرد الگوی خانوادگی در نظام کنش توضیح میدهد. از این رو در مطالعه گود چند همسری خاص دورهای از تاریخ است و در جامعه جدید کارکرد خود را از دست داده است (محمدی،علمدار،۱۳۸۹).
۳-۴- تالکوت پارسنز
پارسنز[۱۶] نماینده دیگر این مکتب در نظریات خود در جامعه مدرن از (من) و (تو) به عنوان دو مفهوم کلیدی در خانواده و جامعه صحبت می کند. به عقیده او ساختار نظام شخصیت در درون خانواده نیز تحت تاثیر باور فردگرایی قرار گرفته است؛ به این ترتیب سیستم تقسیم کار متناسب با اندازه و تعداد اعضای خانواده تنظیم می شود. از این رو با کوچک شدن اندازه خانواده و پیدایش خانوادههای هستهای در جامعه جدید علاوه بر نظام تقسیم کار، تعریف پایگاه اجتماعی و نحوه ایفای نقش هر یک از اعضا، متناسب با نیاز ساختار مشخص می شود. پارسنز معتقد است مهم ترین عامل در حفظ بقا و تعادل یک سیستم اجتماعی تقسیم متعادل و توافق آمیز منابع است. نحوه قرار گرفتن هر یک از مهرههای اصلی درون چارچوب خانواده و چگونگی شکل گیری نظام شخصیتی آنان در روشن نمودن جایگاه نقش فرد در نظام کنش و تنظیم روابط فرد با دیگر اعضای خانواده تاثیر دارد. به همین دلیل در مواردی (رهبری ابزاری) و در موارد دیگر (رهبری موقعیتی)، رویکرد غالب است. در فرایند تقسیم کار تعیین زیر دست و رهبر ضرورت دارد. زیرا هویت اعضای گروه، بسته به نوع نقشی است که هر یک بر عهده دارند. اگرچه در این تئوری مرد وظیفه مدیریت و تنظیم ثروت خانواده را بر عهده دارد؛ اما هرگاه شیوه توزیع منابع با توافق اعضا انجام نشود مشروعیت سیستم زیر سوال میرود و هر یک از افراد به منظور اشغال پایگاه بهتر بر میزان فاصله خود با دیگری میافزایند. تعادل، توزیع عادلانه، مدیریت توافقآمیز و کسب رضایت اعضاء درون مجموعه از نظر پارسونز ضرورت کارکردی دارد. زیرا هرگونه ابهام در موقعیت فرد زمینه بی ثباتی را در سیستم ایجاد می کند. شیوه رهبری و نحوه ترسیم روابط درون چارچوب خانواده هستهای از پیچیدگی زیادی برخوردار نیست زیرا نقش و پایگاه اعضاء مشخص و محدود است. در حالی که مدیریت خانوادههای گسترده به دلیل تکثر نقشها و پایگاه اعضاء از پیچیدگی و بینظمی بیشتری برخوردار است. به این ترتیب علاوه بر مطالعه نقش، پایگاه، ابزار و اهداف، مشروعیت مدیریت چیزی است که دائما باز تولید می شود. زیرا در خانوادههای گسترده روابط تعیین کننده جایگاه افراد است؛ در حالی که در خانوادههای هستهای نقشها به سادگی روابط میان اعضاء را نشان میدهد. بنابراین روابط منظم و سیستماتیک که دارای انسجام الگویی میباشد میان اعضاء قابل رویت است. چنین ویژگی ساختاری با شرایط جامعه جدید سازگارتر است. از سوی دیگر در این ساختار خانوادگی به دلیل وجود نقشهای منحصر به فرد امکان جابجایی نقشی وجود ندارد، این مسئله باعث افزایش وابستگی بین عضوی می شود. در مقابل، در ساختار خانوادههای گسترده جابجایی نقشی بسیار مرسومتر است چرا که بقای سیستم متاثر نمی شود؛ اگر چه محتوای رابطه به دلیل از بین رفتن تفکیک تخصص یافته نقشها تحریف میگردد (شیخی و محمدی،۱۳۸۷).
۳-۵- نظریه تضاد (راندال کالینز)
راندال کالینز[۱۷] از جمله نظریه پردازان مکتب تضاد که در سطح خرد به مطالعه روابط درون ساختار خانواده پرداخته است، اعتقاد دارد در طول تاریخ خانواده متاثر از شرایط ساختاری، تغییر شکل داده است؛ اما همواره کنشگران در بازسازی و تعریف مجدد چگونگی روابط میان اعضا نقش مهمی داشته اند. جان مایه اصلی نظریه تضاد در خانواده برگرفته از تحلیل منافع آشکار و پنهان اعضاء خانواده، وجود نظام قشربندی و توزیع ناعادلانه اقتدار میباشد. کالینز معتقد است نابرابری و احساس محرومیت زمینه ساز تضاد است؛ از سوی دیگر وجود کشمکشهای موقتی میان اعضای خانواده به تقویت مشروعیت گروهی در برابر گروه دیگر منجر می شود. در هر دوره تاریخی هرم قشربندی در نظام اجتماعی به سمت یکی از ابعاد قدرت میچرخد. چنان چه ثروت در راس هرم قرار گیرد پول، درآمد، اشتغال و دیگر متغیرهای حوزه اقتصاد در زمره منابع ارزشمند قرار میگیرد. گاه آن چیزی که به زن یا مرد در خانواده قدرت میدهد تا بیش از دیگری در امور دخل و تصرف داشته باشد پایگاههای متعددی است که دیگری از آن محروم است. زنی که در نقش معشوقه، مادر و دوست ظاهر می شود به دلیل نیازمندی بیشتر به او قدرتمندتر میگردد. کالینز روابط بین فردی را در قالب سه اصل کلی مطرح می کند:
اصل اول: افراد در جهان های ذهنی خود ساختهای زندگی می کنند.
اصل دوم: افراد قدرت تاثیرگذاری یا نظارت بر تجربه ذهنی دیگران را دارند. اصل سوم: افراد جهت حذف یا نظارت بر عملکرد گروه رقیب تلاش می کنند. اگر چه کالینز و اسکات توافق بین فردی را در گروه های کوچک امکان پذیرتر میدانند؛ زیرا کنترل و پیش بینی رفتار افراد در شرایطی که نقش ها و پایگاههای متنوع و متفاوتی در یک واحد وجود دارد، بسیار دشوارتر است (همان،۱۳۸۷).
۳-۶- نظریه تضاد (جرج زیمل)
جرج زیمل[۱۸] به عنوان یکی دیگر از نظریه پردازان مکتب تضاد با عنوان نمودن نظریه اعداد سنخی تحت عنوان غریبه به بحث حاضر شکلی عینی میبخشد. به نظر او گروه های دوتایی ثباتمندتر از گروه های سه یا چهارتایی هستند زیرا عدم تمایل هر یک از اعضاء کافی است تا کلیت گروه فرو پاشد. شاید بارزترین جنبه راز این باشد که وجود حداقل دو نفر شرط لازمی است که راز معینی از تعلق یک نفر خارج شود و در عین حال شرط حداکثر هم هست که آن راز حفظ گردد. زیرا هر یک از آنان خود را رو در روی یک نفر می بیند و یک مجموعه را بر فراز خود احساس نمیکند. در گروه های سه نفره کیفیت کار و عملکرد افراد متاثر از شرایط ساختاری عوض می شود و آستانه نیاز تغییر می کند. عضو سوم می تواند در نقش میانجی، مسلط و یا تفرقه انداز ظاهر شود و ساختار گروه را کاملا عوض کند. هر یک از این پیامدها بسته به نقشی است که غریبه یا عنصر تازه وارد ایفا می کند.
در این مقوله زیمل به تاثیر عوامل ساختاری (تعداد) و (کمیت) بر روابط میان افراد در تنظیم نوع کنشهای متقابل اجتماعی توجه نشان داده است. از نظر او گروه های کوچکتر ابعاد وجودی (شخصیتی) بیشتری از فرد را به خدمت میگیرد؛ یعنی تعلق به گروه بیشتر می شود. با بزرگتر شدن گروه و به عضویت گرفتن افراد همسان و همپایه برای ایفای نقشهای مشابه به دلیل کاهش توقعات گروه از تک تک افراد از احساس تعلق و مسئولیت فرد کاسته شده، فاصله اجتماعی میان فرد و ساختار بیشتر می شود.
بر اساس یک فرمول ریاضی به ارتباط میان تعداد اعضای خانواده و تغییرات ایجاد شده در کمیت روابط خانوادگی اشاره می کند:
تعداد ارتباطات بین زوجین
تعدا اعضای خانواده
بر اساس فرمول بالا در یک خانواده ۵ عضوی ۱۰ رابطه شکل می گیرد و زمانی که این اعضا به ۸ نفر افزایش یابند ۲۸ رابطه قابل مشاهده است.
منطبق با آنچه در نظریات کارکردگرایان و تضادگرایان مطرح شد ساختار خانواده بر روابط خانوادگی میان اعضاء تاثیر بسیار زیادی دارد. از آن جا که در خانوادههای چند زنی یک مرد در روابط قدرت، روابط عاطفی و روابط جنسی با دو یا چند زن به صورت شراکتی وارد کنش متقابل می شود و هر یک از این زنان در یک سیستم تقسیم کار مشارکت میورزند و نقش مشابهی را در ساختار خانواده بازی مینمایند: جهت دستیابی به منابع مشترک، ارزشمند و کمیاب به شکل آشکار یا پنهان از مکانیزم رقابت استفاده می کنند. زیرا هر یک از این زنان دارای نقش و پایگاه واحدی در خانواده هستند و تقسیم ناعادلانه منابع زمینه ساز از این بین بردن مشروعیت سیستم و افزایش کشمکش در روابط خانوادگی می شود(معینیفر،۱۳۸۴).
۳-۷- رویکرد مردمشناختی
نتایج مطالعات مردم شناسان در میان اقوام ابتدایی نشان میدهد که چند زنی در اغلب جوامع ابتدائی شیوع داشته و میتوان ادعا کرد که اجتماعات اولیه بشری به طرف چندزنی متمایل بوده است. ناپلئون شگنون انسانشناس داروین گرا، معتقد است که مردمان یانومامو در جنگل آمازون یکی از معدود قبیلههایی میباشند که شیوه زندگی نیاکان ما یعنی شکارچیها را دارند. یانوماموها خود را «انسان درنده» مینامند و خشونت و جنگهای مرگبار در میان آنها متداول است. به گفته ادوارد ویلسون زیستشناس برجسته، «یک چهارم از مردان یانومامو در نبرد میمیرند، اما جنگجویان باقیمانده اغلب در تولید مثل، بسیار موفق هستند. بنیانگذار یکی از روستاهای یانومامو ۴۵ فرزند و ۸ زن داشت، پسرانش نیز پر زاد و ولد بودند، تا جایی که نزدیک به ۷۵ درصد از جمعیت نسبتاً بزرگ روستا از نسل او بودند و اصولاً جنگیدن آنها برای گرفتن زنان متعدد بود (ابوت،۱۹۹۹). رسم چندزنی از جمله رسمهایی است که تاریخی به قدمت تاریخ بشر دارد، تا آنجا که بشر به یاد دارد از اقوام ابتدایی گرفته تا ملل متمدن این رسم وجود داشته است. به عقیده ویل دورانت این رسم از اجتماعات اولیه بشری سرچشمه گرفته و «در اجتماعات اولیه، اصل چندهمسری روشی متداول و رایج بوده است» (دورانت، ۱۳۷۰). همچنین رسم چندزنی در میان اقوام چینی و هندی و بابلی و آشوری و مصری قدیم و در میان قبایل سرخپوست آمریکا رواج کامل داشته است. ویل دورانت از قول سکولکرافت مینویسد: «در میان قبیله هندیشمردگان آمریکا اغلب مردان تا به سن پیری برسند، زنان متعدد میگیرند و حتی فرزندان خود را نمیشناسند» و سفید پوستها را به خاطر اینکه تمام مدت عمر خـود را با یـک زن سـر میکنـند، مـورد تمسخر قرار میدهند (همان،۱۳۷۰).
برای تعدد زوجات ریشه های اقتصادی نیز ذکر کرده اند و گفته اند در دوران قدیم بر خلاف امروز، زن و فرزند زیاد از لحاظ اقتصادی به نفع مرد بوده است. مرد از زنان و فرزندان خود مانند بردگان کار میکشیده است و احیانا فرزندان خود را میفروخته است. منشا بردگی بسیاری از افراد اسارت در جنگ نبوده است بلکه پدران آنها، آنان را به بازار آورده و فروخته اند. این جهت می تواند علت تعدد زوجات واقع شود، ولی چنانکه میدانیم این علت را به همه مواردی که تعدد زوجات وجود داشته است نمی توان تعمیم داد. فرضا ملل ابتدایی به این منظور زنان متعدد میگرفته اند، همه ملل به این شکل نبودهاند. در دنیای قدیم رسم تعدد زوجات در میان طبقاتی معمول بود که با تجمل و تعین و تشخص زندگی میکردند و معمولا پادشاهان، امیران، سرداران، روحانیون و بازرگانان متعین زنان متعدد داشته اند و چنانکه
فرم در حال بارگذاری ...