«حقوق بینالملل مشخص نمی کند که عملیات قهرآمیز مسلحانه باید در چه سطحی باشد تا جنگ تلقی شود.
به طور کلی و از حیث حقوقی، هر چند اعمال خشونت و توسل موثر و واقعی به اسلحه در اصل برای ایجاد یا شروع جنگ لازم است، اما ممکن است با قطع خشونت و یا قطع عملیات جنگی که معمولاً در ابتدا به صورت آتش بس[۴] تجلی می یابد، جنگ خاتمه نپذیرد و حالت جنگ باقی بماند.این وضعیت حقوقی در طول اجرای معاهده متارکه وجود خواهد داشت زیرا عهدنامه متارکه مقدم بر معاهده صلح می باشد. آتش بس و عهدنامه متارکه موجب توقف نبرد و پایان مخاصمات جنگی است، اما حالت جنگ کماکان برقرار است و با انعقاد معاهده صلح بین طرفین متخاصم قطع می شود. (ضیایی بیگدلی،همان، ص ۴۷-۴۶)
عنصر سوم جنگ، عنصر معنوی یا روان شناختی است که در واقع همان قصد و اراده مبادرت به جنگ است.
مبارزه مسلحانه را هنگامی می توان جنگ تلقی کرد که کشورهای ذینفع یا حداقل یکی از طرفین درگیر در جنگ، آن را جنگ بدانند. جنگ مبتنی بر اراده قطعی و خلل ناپذیر عامل یا عاملان آن است.
جنگ بدون قصد و نیت معنی ندارد. به طور کلی قصد جنگ باید به صورت صریح و با اعلان جنگ همراه باشد.
ضرورت اعلان جنگ در کنفرانس های لاهه ۱۸۹۹ و ۱۹۰۷ مورد تأکید کشورهای امضاء کننده معاهدات قرار گرفت و در عهدنامه سوم و چهارم لاهه گنجانیده شد. با این حال مواردی وجود داشته که جنگ بدون اعلان جنگ آغاز شده است، از جمله حمله و تجاوز نظامی عراق به ایران در ۲۲ سپتامبر ۱۹۸۰٫
عنصر چهارم جنگ، مشخص بودن جهت و غایت جنگ است. یعنی کشور آغازگر جنگ هدفی معین و نهایی دارد که همواره در صدد پیگیری و نیل به آن هدف است. این هدف، معمولاً تحمیل یا قبولاندن یک نقطه نظر سیاسی و یا به عبارت روشن تر یک منظور و هدف ملی است. در واقع، کشور مهاجم مدعی است جنگی که آغاز کرده بر اساس «منافع و مصالح ملی» بوده است. اما سوالی که مطرح می شود این است: منافع و مصالح ملی کدامند و بر چه پایه ای استوار هستند؟
«افلاطون و ارسطو جنگ را به عنوان یکی از وسایل نیل اهداف سیاسی می شمردند و هنر جنگ را جزئی از هنر حکومت میدانستند.» «هگل نیز در فلسفه تاریخ با ذکر مثالهای بسیار به این نتیجه رسیده است که سیاست، جنگها را بر میانگیزد و ارتشها این جنگها را انجام می دهند.» (به نقل از ضیایی بیگدلی، پیشین، ص ۴۷)
طرفداران مکتب حقوق عینی، از جمله «ژررسل» با درنظر داشتن همین عنصر از تعریف، جنگ را توسل به نیروی مادی به منظور تغییر دادن نظام های حکومتی در جامعه بین المللی می دانند. از دید برخی دانشمندان حقوق بین الملل، از جمله کلسن و گوگنهایم، هدف از جنگ، دفاع از حقوق شخصی بین المللی است که یا نقض شده و یا شدیداً مورد تهدید قرار گرفته است. این عده معتقدند کشورهایی که مبادرت به جنگ می نمایند تصمیم خود را چنین توجیه می کنند که قلمرو اقتدارات حقوقی شان مورد تجاوز قرار گرفته و یا حقوق بنیادین آنها نقض شده است. (به نقل از ضیایی بیگدلی، همان، ص ۴۸)
«از دید سایر دانشمندان مخصوصاً آلمانی ها و ایتالیایی ها، جنگ یک شیوه دفاع از منافع واقعی است.» به طور خلاصه این اهداف می تواند با عنوان اهدافی در جهت منافع و مصالح ملی و یا اهداف قانونی قلمداد شوند: کشورگشایی، دفاع مشروع، حمایت از منافع واقعی و بالاخره تغییر شرایط حقوقی. به هر حال هنگامی که جنگ فاقد خصیصه ملی باشد و به عنوان «ابزار سیاست ملی» محسوب نگردد، دیگر واجد مفهوم خاص خود نیست. فرضاً عملیات نظامی جهت حفظ صلح و امنیت بین المللی را نمی توان جنگ نامید. (ضیایی بیگدلی، همان، ص ۴۸)
۲-۲- اسلام و حقوق بین الملل در زمان جنگ
مسأله جنگ و حقوق جنگ از جمله مباحثی است که ریشه تاریخی کهن دارد. کشورهای باستانی و ادیان الهی هر یک به سهم خود این امور را مورد توجه قرار داده و تا حدود زیادی در مورد خصوصیاتشان سخن گفته اند.
مفهوم جنگ و مقررات مربوط به آن در طول اعصار و قرون متمادی مسیر تحول و پیشرفت را طی کرده و توانسته است جنگ را به میزان قابل توجهی تحت ضابطه مشخصی درآورد، امّا انقلاب صنعتی و توسعه تکنولوژی و عملکرد رهبران سیاسی ـ نظانی دیکتاتورمنش، مخصوصاً در جهان غرب، به جنگ مفهومی خاص و خطرناک بخشید و حقوق جنگ تا حد بسیار پست و نازلی نادیده انگاشته شد.
سازمان های بین المللی، به ویژه سازمان ملل متحد، با تمامی تلاش خود نتوانسته است چشم های فروبسته را بازگشاید و به معاهدات بین المللی مربوط نقشی قاطع و فعال دهد.
اسلام نیز از جمله ادیان الهی است که توجهی خاص به مسأله جنگ و حقوق جنگ دارد و به رغم قدمت تاریخی اش، مشحون از مفاهیم و مباحث نوینی است که در هر عصر و زمانی که بدانها نظر افکنده شود، برتری آن مشهور می گردد. (ضیایی بیگدلی، ۱۳۹۱، ص۱۲۱)
عملیات خصمانه ای که امروزه با عنوان «جنگ» در دنیا متداول است، در فرهنگ اسلامی جایی ندارد، و آنچه در اسلام مقامی دارد، جنگ مقدس یا «جهاد» است که دارای معنی خاص، با هدف هایی کاملاً متفاوت با جنگ است.
عبارت «هر جنگی جهاد نیست وهر جهادی هر جنگ نیست» روشنگر عدم ارتباط میان دو مفهوم جنگ و جهاد است.
در ذیل مفهوم جنگ و اهداف آن در اسلام بررسی می شود:
۲-۲-۱- مفهوم جنگ در اسلام
در اسلام جنگی مشروعیت دارد که منطبق با مفهوم جهاد باشد. جهاد در اصل به معنای تلاش و کوشش است، ولی در فقه اسلامی جهاد دو مفهوم عام و خاص دارد. در معنی عام، هر گونه جهاد و مبارزه در راه خدا را جهاد گویند. جهاد با نفس یا (جهاد اکبر)، جهاد با عمل و جهاد با قلب و زبان. جهاد با این معانی فاقد جنبه های نظامی است و اساساً در این پژوهش مورد نظر نیست.
اما جهاد در معنی خاص، جنگ مقدس و یا جنگ به خاطر دین و در راه حق و دفاع از آزادی های والای اسلام است که در قرآن کریم بیشتر واژه «قتال» برای آن استفاده شده است. این مبارزه دارای ابعاد مختلف عقیدتی، نظامی، اقتصادی، سیاسی و غیره است.
اسلام جهاد را به طور کلی از واجبات کفایی[۵] دانسته است ولی در مواردی دارای جنبه ی عینی می باشد.
از زمان پیامبر (ص)، جهاد در برگیرنده عملیات جنگ تحت نام های «غزوه» و «سَریّه» بود. غزوه یا غزا جنگی بود که تحت فرماندهی و با شرکت شخص پیامبر (ص) صورت می گرفت. مانند غزوه احد و غزوه خندق، اما سَریّه به جنگ هایی می گویند که پیامبر (ص) در آن شرکت نداشت.
مورخان اسلامی، تعداد غزوات پیامبر (ص) را بین ۲۶ تا ۲۸ و تعداد سَریّه ها را حدود ۸۰ مورد ذکر کرده اند. (ضیایی بیگدلی، همان، صص ۱۲۳-۱۲۲)
۲-۲-۲- مفهوم جنگ در قرآن
در آیات متعددی از قرآن کریم، به واژه هایی چون «حرب» ، «قتال» و «جهاد» اشاره شده که تمامی آن ها به معنای جنگ است.
قرآن کریم، تنها جهاد فی سبیل الله و یا قتال فی سبیل الله را جنگ مشروع می داند. در آیات زیر تقریباً عبارات بالا به کار رفته و مفهوم جنگ مشخص گردیده است:
سوره بقره[۶]: آیات ۱۹۰ تا ۱۹۶، ۲۱۸، ۲۴۴٫
سوره نساء[۷]: آیات ۷۶ و ۹۵٫
سوره مائده[۸]: آیه ۵۴٫
سوره انفال[۹]: آیه ۶۵٫
سوره توبه[۱۰]: آیات ۴۱ و ۱۲۳٫
سوره حج[۱۱]: آیه ۷۸٫
سوره عنکبوت[۱۲]: آیه ۶۹
سوره حجرات[۱۳]: آیه ۱۵٫
سوره صف[۱۴]: آیات ۴ و ۱۱٫ (ضیایی بیگدلی، همان، ص ۱۲۴)
۲-۲-۳- اهداف جنگ در اسلام
هر چند اهداف اصلی جنگ در اسلام جدا از اهداف عالیه اسلام نیست، ولی می توان آنها را در این دو جمله خلاصه کرد: گسترش و ترویج شریعت اسلام تا مرحله جهانشمولی و برقراری صلح جهانی؛ از میان برداشتن شرک ها، چپاول ها و بیداگری ها و جهالت ها از سراسر جهان.
۲-۲-۴- انواع جنگ در اسلام
با توجه به اهدافی که اسلام در جنگ دارد، می توان آن را به انواع گوناگون تقسیم نمود. جنگ داخلی در قلمرو کشور اسلامی، جنگ ابتدایی یا جهاد دعوت، جنگ تدافعی، جنگ آزادی بخش و جنگ میان کشورهای اسلامی.
۲-۲-۴-۱- جنگ ابتدایی
اسلام هیچگاه افراد را مورد تهاجم قرار نمی دهد تا خود را به اجبار بر آنان تحمیل نماید بلکه تنها نظام های کفر و شرک را که نگهبانان ضوابط طبقاتی، عامل اصلی نابسامانی های اقتصادی و اجتماعی و مانع آگاهی انسان ها هستند، مورد تهاجم قرار می دهد، تا همه ی مردم را از تأثیرات گمراه کننده ای که فطرت آنان را فاسد ساخته، آزادی را از آنان می گیرد، برکنار سازد. (ضیایی بیگدلی، همان، ص ۱۲۵)
بنابراین، اسلام اجازه می دهد که مسلمانان ولو اینکه سابقه عداوت و دشمنی هم با کفار به ویژه با نظام های کافر نداشته باشند، به آنها یورش برده و برای از بین بردن کفر و شرک با آنان بجنگند. (به نقل از ضیایی بیگدلی، همان، ص ۱۲۶)
بنا به عقیده شیعه، مبادرت به جنگ ابتدایی مستلزم وجود امام یا نایب خاص او است. این نوع جنگ بر شخص بخصوصی واجب نیست، مگر امام یا نایب خاص ایشان بنا به مصالح و مقتضیاتی از جمله کافی نبودن پیکارگران اسلام، شخص یا اشخاصی را به جنگ فراخواند.
ظرافت و لزوم دقت بسیار در اقدام به جنگ ابتدایی، شیعه را برآن داشته است تا این امر را به تشخیص معصوم و در زمره وظایف اصلی امامت قرار دهد.
نتیجه عملی مترتب بر این عقیده آن است که در غیاب امام معصوم؛ یعنی در این مقطع زمانی، جنگ ابتدایی غیر مجاز و موقوف است.
اما در مقابل، اهل سنت و جماعت برای جنگ ابتدایی چنین شراطی را قایل نیستند و معتقدند هر گاه مسلمانان در آن حد از قدرت و نیرومندی که لازمه مبارزه و جهاد ابتدایی است قرار گرفتند بر آنان واجب است که از حالت سکون خارج شده و به جنگ اقدام نمایند.
فرم در حال بارگذاری ...