گروه: بعضی دوست دارند که در گروه بزرگ دوستان مطالعه کنند.
بزرگسال: بعضی دانشآموزان (حدود ۲۸ درصد) ترجیح میدهند که با یک بزرگسال کار کنند.
تنوع: بعضی افراد به راه های مختلف عمل میکنند، اما بعضی دیگر در یک الگوی واحد عملکرد بهتری دارند (سیف، ۱۳۸۹).
-
- ۴. متغیر فیزیولوژیکی:این متغیر از چهار عنصر تشکیل میشود:
ادراکی: بعضی از دانشآموزان مطالب پیچیده را از راه شنیدن بهتر یاد میگیرند (شنیداری)، بعضی از راه دیدن (دیداری)، بعضی دیگر وقتی که اشیاء را لمس میکنند مثل زمانی که از گفته های معلم یادداشت برمیدارند یا زیر مطالب خط میکشند بهتر میآموزند و باز هم بعضی دیگر وقتی که حرکت میکنند (مثلاً راه میروند یا پایشان را تکان میدهند) بهتر یاد میگیرند (جنبشی). تحرک: بعضی یادگیرندگان میتوانند بنشینند و برای ساعتهای متوالی بدون تحرک زیاد به مطالعه و یادگیری بپردازند، در عوض بعضی یادگیرندگان نیاز به تحرک و رفتن به اینسو و آن سو دارند.
زمان: بعضی افراد در اوقات صبح خوب یاد میگیرند، بعضی افراد دیگر در ساعتهای بعد از ظهر یا شب بهتر میآموزند.
-
- ۵. متغیر روانشناختی:این متغیر شامل سه عنصر است:
پردازش کلی- تحلیلی: پردازشگران کلی در صورتی خوب یاد میگیرند که ابتدا به طور اجمالی مطالب را مرور کنند و رابطه اجزای آن را با یکدیگر درک نمایند، آنگاه به مطالعهی قسمتهای مختلف آن بپردازند. در مقابل، پردازشگران تحلیلی ابتدا اجزای مطلب مورد یادگیری را گام به گام پشت سر هم میآموزند و از راه یادگیری و درک قسمتهای مختلف مطلب به یادگیری کل آن اقدام میکنند.
تکانشی- تأملی: بعضی یادگیرندگان به سرعت به نتیجهگیری میرسند، بعضی دیگر با تفکر و تأمل و به کندی نتیجهگیری میکنند.
استفاده از یکی از دو نیمکرهی مغز: بعضی افراد در حین تمرکز روی مطالب از نیمکرهی راست خود استفاده میکنند، در حالی که بعضی افراد دیگر نیمکرهی چپ را مورد استفاده قرار میدهند.
و- سبکهای حسی- شهودی، دیداری- کلامی، فعال- تأملی و کلی- متوالی
فلدر[۸۸] و سیلورمن[۸۹] (۱۹۸۸) سبکهای یادگیری را با توجه به چهار سؤال زیر در چهار دسته قرار دادهاند:
-
- ۱. یادگیرنده چه نوع اطلاعاتی را دریافت میکند؟حسی[۹۰](شکلها، صداها و احساسهای جسمی) یا شهودی[۹۱] (خاطرهها، اندیشه ها و بینشها)؟ یادگیرندگان حسی، عینی، عملی و روشی، افرادی هستند که واقعیتها و اقدامات مملوس را ترجیح میدهند. یادگیرندگان شهودی با انتزاعیات (نظریهها و الگوها) بیشتر سروکار دارند، دوست دارند تا احتمالات و روابط را کشف کنند و نسبت به یادگیرندگان حسی مبتکرتر و خلاقتر هستند (گراف[۹۲]، لین[۹۳] و کینشاک[۹۴]، ۲۰۰۸). یادگیرنده چه نوع اطلاعات حسی را دریافت میکند؟ دیداری[۹۵] (تصویرها، نمودارها و چارتها) یا کلامی[۹۶] (توضیحات شفاهی و کتبی)؟
-
- یادگیرنده اطلاعات را چگونه پردازش میکند؟به طور فعال[۹۷] (از راه فعالیت بدنی یا بحث) یا با اندیشه[۹۸] (از راه تأمل و دروننگری)
-
- ۴. یادگیرنده چگونه به سوی درک مطلب پیش میرود؟به صورت متوالی (در گامهای کوچک افزایشی) یا به صورت کلی[۹۹](در پرشهای بزرگ)؟ یادگیرندگان متوالی، به صورت خطی میاندیشند و میتوانند از آموختههای خود هر چند هم ناکامل باشد سود برند. آنها گرایش دارند تا مسیرها را گام به گام و با راهحلهای اکتشافی طی کنند. در مقابل، یادگیرندگان کلی به صورت نظاممند میاندیشند و تا زمانی که مطلبی را به طور کامل یاد نگیرند و آن را به مطالب از قبل آموخته شدهی خود ربط ندهند؛ نمیتوانند از آموختههای تازهی خود استفاده کنند. اما پس از آن که تصور کلی را دریافت کردند، دیدگاه کلی آنان را قادر میسازد تا راه حلهای ابتکاری برای مسایل پیدا کنند؛ که معمولاً این کار به سادگی از عهدهی یادگیرندگان متوالی بر نمیآید (گراف و همکاران، ۲۰۰۸).
ویژگیهای اساسی سبکهای یادگیری
ویژگیهای اساسی سبکهای یادگیری عبارتنداز:
-
- رویهای بودن[۱۰۰]:سبکهای یادگیری، بیشتر با فعالیتهای شناختی مرتبط هستند تا محتوای این سبکها. سبکهای یادگیری به تفاوتهای افراد در ادارک، تفکر، حل مسئله، یادگیری و برقراری ارتباط با دیرگان و غیره اشاره میکند. بنابراین، تعریف سبکهای یادگیری یک تعریف فرآیندی است.
-
- ۲. فراگیر بودن[۱۰۱]:سبکهای یادگیری دارای ابعاد فراگیر هستند و این ویژگی تلویحات مهمی برای محیطهای آموزشی دارد. فراگیر بودن سبکهای یادگیری به چیزی اشاره میکند که ما آن را شخصیت مینامیم. ویتکین[۱۰۲](۱۹۷۳، به نقل از محمدزاده ادملایی، ۱۳۸۴) در توضیح بیشتر برای فراگیر بودن سبکهای یادگیری اظهار داشت که فراگیر بودن سبکها به این معنی است که این سبکها را به وسیلهی روش های غیر کلامی (ادراکی) هم میتوان ارزیابی کرد. برای این که ادراک را بتوان به وسیلهی تکنیکهای کنترل شدهی عینی ارزیابی کرده، میتوان از عملکرد ادراکی به عنوان یک ردیاب[۱۰۳] قابل اندازه گیری برای شناسایی افراد استفاده کرد.
-
- ۳. ثبات[۱۰۴]:خصوصیت دیگر سبکهای یادگیری این است که در طول زمان ثابت هستند. این مطلب به این معنی نیست که آنها غیرقابل تغییرند، بلکه بعضی از آنها ممکن است به سادگی تغییر کنند. اما در حالت طبیعی میتوانیم با میزانی از دقت پیشبینی کنیم که شخصی که از سبک یادگیری خاصی در یک روز برخوردار است در روز بعد، ماه بعد یا سال بعد همان یادگیری را خواهد داشت.
-
- ۴. قطبیت[۱۰۵]:با توجه به قضاوتهای ارزشی، سبکهای یادگیری دو قطبی هستند. این ویژگی برای تمیز قائل شدن سبکهای یادگیری از هوش و سایر ابعاد توانایی، از اهمیت فوقالعادهای برخودار است. از سوی دیگر، هر یک از قطبهای سبکهای یادگیری تحت شرایط خاصی دارای ارزشی انطباقی هستند و ممکن است در ارتباط با آن شرایط به طور مثبت مورد ارزیابی قرار گیرند (محمدزاده ادملایی، ۱۳۸۴).
هیجان
هیجان[۱۰۶] پدیدهی جان بخش زندگی و اساس فراز نشیبهای تجارب روزانه و لحظات بیادمانی حیات انسان است. آشکار است که هیجانها مهم هستند و نقش بسیار مهمی در زندگی ما بازی میکنند. بیش از همه آنها مکمل سلامتی، موفقیت و روابط شخصی هستند و برای بقای ما مهم هستند. دلایلی منطقی برای این گفته وجود دارد. اول اینکه، هیجانها شامل اطلاعاتی در مورد خود و دیگران و جهان اطراف میباشند. دوم اینکه آنها، در تفکر و تصمیمگیری به ما کمک میکنند. سوم اینکه، هیجانها بیسامان نیستند، بلکه قابل فهم و پیشبینی میباشند. هیجانها طی میلیونهای سال تکامل یافتهاند و در نتیجه استعدادی بالقوه هستند که امروزه به عنوان یک سیستم راهنمای درونی به انسان خدمت میکنند(سپهریان، ۱۳۸۶).
هیجانها پدیده های چند بعدی هستند. آنها به صورت پدیده های ذهنی، زیستی، هدفمند و اجتماعی وجود دارند. هیجانها تا اندازهای احساسهای ذهنی هستند و باعث میشوند تا به شیوه خاصی احساس کنیم، مثلاً خشمگین یا شادمان شویم. هیجانها پاسخ زیستی نیز هستند واکنشهای فیزیولوژیکی، که بدن را برای عمل سازگاری آماده میسازد. هیجانها هدفمند هم هستند. برای مثال، خشم میل انگیزشی برای انجام دادن کاری، مانند جنگیدن با دشمن یا اعتراض کردن به بی عدالتی در ما ایجاد میکند که در غیر این صورت چنین نمیکردیم. هیجانها پدیده های اجتماعی نیز هستند. وقتی هیجان زده میشویم، علائم قابل تشخیص چهرهای، ژستی و کلامی میفرستیم که دیگران را از کیفیت و شدت هیجان پذیری ما با خبر میکنند. هیجان نوعی ساختار روانشناختی است که این چهار جنبهی تجربه را در یک الگوی هم زمان، هماهنگ میکند. هیجان همان چیزی است که عناصر احساس، انگیختگی، هدفمندی و بیانگری را در واکنشی منسجم به رویداد فراخوان، تنظیم میکند (ریو[۱۰۷]، ۲۰۰۵، ترجمهی سید محمدی، ۱۳۸۷).
هوش هیجانی
یکی از مفاهیمی که در دهه های اخیر مورد توجه قرار گرفته، مفهوم هوش هیجانی است. دلیل این امر توانایی فرضی هوش هیجانی بالا در حل بهتر مسائل و کاستن از میزان تعارضات بین آنچه که انسان احساس میکند و آنچه که فکر میکند؛ میباشد. هوش هیجانی یعنی توانایی اداره مطلوب خُلق و خوی و وضع روانی و کنترل تکانشها است. عاملی که هنگام شکست ناشی از دست نیافتن به هدف، در شخص ایجاد اندیشه و امید میکند. پیچیدگیهای عصر حاضر و سرعت تحولات در عرصه های مختلف زندگی، نقش یافته های دقیق و علمی روانشناسی را حساستر نموده است.
در مسیر تحولات زندگی اهمیت هوش هیجانی به عنوان یک عامل برای سازگاری مناسب با تحولات، بیشتر مشخص شده است و در این میان توانمندیهای صرفاً عقلانی دیگر نمیتواند پیشبینیکننده خوبی برای موفقیت در زندگی باشند. هوش هیجانی به ما میگوید که چگونه از هوشبهر برای موفقیت در زندگی استفاده کنیم. هوشبهر عبارت است از توانایی یادگیری مجموعهای از مهارتهای هوشی مختلف، در عین حال میتوان آن را مجموعهای از توانشهای نسبتاً کلی مثل توانایی در به خاطر سپردن اعداد و توانایی در واژه سازی دانست. به عبارت دیگر هوشبهر شامل توانایی های ما برای یادگیری منطقی و انتزاعی است، و به ما میگوید چه کاری میتوانیم انجام دهیم. هوش هیجانی به ما میگوید که چگونه از هوشبهر در جهت موفقیت در زندگی استفاده کنیم. هوش هیجانی به ما در جهت شناخت احساسات خود و دیگران، مهارت کافی در ایجاد روابط سالم با دیگران و حس مسؤلیت پذیری در مقابل وظایف کمک میکند.
در سال ۱۹۹۰ پیتر سالوی و جان مایر از دانشگاه ییل نظریه قابل فهمی از هوش هیجانی ارائه دادند. آنان هوش هیجانی را نوعی پردازش اطلاعات هیجانی میدانند که ارزیابی دقیقی هیجانها در خود و دیگران، ابراز مناسب هیجان و تنظیم انطباقی هیجان به نحوی که زیستن را ارتقاء بخشد در برمیگیرد (بخشی سورشجانی، ۱۳۸۷).
صاحب نظران و پژوهشگرانی که به بررسی و مطالعه علمی هوش هیجانی میپردازند، معتقدند که هوش هیجانی میتواند کاربردها و تأثیرات مهمی بر فعالیتهای گوناگون زندگی آدمی چون رهبری و هدایت دیگران، توسعه حرفهای یا شغلی، زندگی شغلی، زندگی خانوادگی و زناشویی، تعلیم و تربیت، سلامت و بهزیستی روانی و … داشته باشد. از هوش هیجانی نباید به عنوان رقیب یا جانشینی برای توانایی، دانش و آگاهی و مهارتهای شغلی نام برد. بلکه باید فرضشود که هوش هیجانی میتواند سبب بهبود و اصلاح فعالیتهای حرفهای، موقعیتهای شغلی و کسب مهارتهای لازم و مطلوب گردد (نوری امام زادهای و نصیری، ۱۳۸۶).
تاریخچه هوش هیجانی
قدمت واژه هوش هیجانی به سال ۱۹۹۰ برمیگردد که دو محقق آمریکایی به نامهای پیتر سالوی و جان مایر در مقاله خود نخستین بار از این واژه استفاده کردند. از نظر آنان هوش هیجانی عبارت بود از این که هوش هیجانی یعنی شناخت و مدیریت احساسات خود و دیگران و استفاده از هیجانها برای تحرک و هدایت فکر خود و دیگران. البته پیش از آنها، یکی از هم دانشگاهیهای پیترسالووی به نام هوارد گاردنر نیز نظریهای با عنوان «هوشهای چندگانه[۱۰۸]» داده بود و در میان هوشهای هفتگانهاش چیزی شبیه به هوش هیجانی به اسم هوش درون فردی معرفی کرد (کشفی، ۱۳۹۱).
سیاروچی، فورگاس[۱۰۹] و مایر ( ۲۰۰۶، ترجمهی نوری امام زادهای و نصیری، ۱۳۸۳) فعالیتهای صورت گرفته در حیطهی هوش هیجانی از سال ۱۹۰۰ به بعد را به پنچ دوره تقسیم کرده است.
-
- سالهای ۱۹۶۹-۱۹۰۰ دورهای که در آن مطالعات روانشناختی مربوط به هوش و عاطفه جدا و مستقل از یکدیگر صورت میگرفت.
مطالعهی هوش: طی این دوره قلمرو روان آزمایی هوش توسعه یافت و فناوری پیچیده و پیشرفت آزمونهای هوش به وجود آمد.
مطالعهی عواطف: در حوزهی عواطف، مباحث پیرامون مسأله تخم مرغ و مرغ بود که ابتدا کدام به وجود آمد، اول واکنشهای فیزیولوژیکی به وجود میآیند بعد هیجان یا بالعکس. در حیطه های دیگر داروین روی موضوع وراثت و تکامل و پاسخهای هیجانی بحث میکرد، اما طی این دوره، اغلب عاطفه به عنوان موضوعی که تحت تأثیر عوامل فرهنگی قرار میگیرد، مورد توجه بود.
مطالعه های مربوط به هوش اجتماعی: در همان زمان که ارزیابی هوش مطرح شد و فعالیتهای علمی در مورد هوش کلامی و استدلالی در جریان بود، تعدادی از روانشناسان جهت شناسایی هوش اجتماعی تلاش میکردند. اما در کل میتوان گفت تلاشهای در این مسیر تا حد زیادی دل سرد کننده و مفاهیم هوش محدود به شناخت بود.
-
- سالهای ۱۹۸۹- ۱۹۷۰ دورهای که طی آن روانشناسان به بررسی چگونگی تأثیر عواطف و تفکر بر یکدیگر میپرداختند.
فرم در حال بارگذاری ...