* باز دل؛ کنایه از شجاع و دلیر:
شهان کلنگ دلانند و شاه باز دل ست
به جنگ باز نیاید به هیچ گونه کلنگ(۴۱۴۶)
*باز همان باز است اگرچه که بسته باشد؛ تمثیل برای بیت زیر:
هر بزرگی که به فضل و به هنر گشت بزرگ
نشود خرد به بد گفتن بهمان و فلان
باز هم باز بود ور چه که او بسته بود
شرف بازی از باز فکندن نتوان(۸-۶۱۰۴)
بازار
-
- فرخی با واژهی بازار ۱۵ تصویر شامل ۱ تشبیه،۱۳ کنایه و ۱ استعاره ساخته شده است:
*ره بازار؛ مشبهٌبه راه سرای ممدوح، خواجه ابو سهل دبیر از جهت انبوهی:
خلق ز هر سو نهاده روی سوی او
راه ز انبوه گشته چون ره بازار(۳۹۶۲)
استعاره از سخاوت ممدوح(ابوالحسن علی بن فضل بن احمد معروف به حجاج):
تیز بازاری همی بینم سخا را نزد او
اینت بازاری که درگیتی چنین بازار نیست(۸۵۱۹)
*بازار افزودن؛ کنایه از رونق گرفتن، ارزش و اعتبار بخشیدن:
یکی گوید: ز شاهی نام بردی
که رادی را بدو بفزوده بازار(۲۸۴۷)
*بازار افروختن؛ کنایه از رونق بخشیدن و سامان دادن:
حدیث جنگ تو با دشمنان و قصهی تو
محدثان را بفروختای ملک بازار(۱۱۶۶)
و نیزنک ا بیات: ۱۷۵۴و ۱۷۷۲
* بازار تیز شدن ؛ کنایه از به سامان کردن(عفیفی، ۱۳۷۲: ذیل بازار تیز شدن):
خبردهی به بر خسرو آمد وگفتا
که تیز گشت یکی جنگ صعب را بازار(۱۲۳۴)
ز تو خوبی به جای خلق بسیاری همی بینم
کریمی را بر تو تیز بازاری همی بینم(۸۲۹۲)
و نیز نک ابیات: ۱۸۹۳، ۸۵۱۸ و ۲۳۳۹
*بازار چیزی یا کسی شکستن؛ کنایه از بی رونق و بی اعتبار کردن، از رواج انداختن(عفیفی، ۱۳۷۲: ذیل بازار شکستن):
شعر را به تو بازار برافروخته بود
رفتی و با تو به یک بار شکست آن بازار(۱۷۵۴)
بر من آن بت بازار نیکوان بشکست
کجا چنان بت باشد ؟ که را بود بازار ؟(۲۱۱۶)
*بازار کسی گرم بودن؛ کنایه از ارزش و اعتبار داشتن:
اگر چون میر یک تن بود از ایشان
نه چندان بد مر او را گرم بازار(۳۲۴۶)
*بازار داشتن نزد کسی ؛ کنایه از ارزش و اعتبار داشتن:
یاران تو همچون تو بیایند و لیکن
نزدیک من امروز تو داری همه بازار(۳۴۱۴)
بازرگان
-
- فرخی با واژهی بازارگان ۱ تشبیه ساخته شده است:
* مشبهٌبه ممدوح(احمد بن حسن میمندی( از جهت داد و ستد کردن:
تو به دینار همه روزه همی شکر خری
کیست آن کو نکند یاد تو چون بازرگان(۶۱۴۱)
بازو
-
- با واژهی بازو و مترادف آن عضد ۲۳ تصویر شامل ۲۰ کنایه و ۳ مجاز ساخته شده است:
فرم در حال بارگذاری ...