منحنی ویژگی سوالات به تفکیک مدل
یکی از روشهای معمول در نظریه پرسش پاسخ جهت تجزیه و تحلیل سوالات، منحنی ویژگی سوال است که رابطه تابعی میان صفت زیربنایی مورد سنجش و احتمال پاسخ صحیح را به تصویر میکشد. با نگاه کردن به این منحنیها میتوان به توصیف ویژگیهای روانسنجی سوالات در مدلهای مختلف پرداخت. بدینمنظور در این قسمت، منحنی ویژگی تمامی سوالات با هم و به تفکیک مدل نشان داده می شود.
نمودار۴-۲: منحنی ویژگی سوال های آزمون ادبیات فارسی در مدل یک پارامتری
با مشاهده نمودار بالا میتوان دریافت که در مدل یک پارامتری، بیش از نیمی از سوالات دارای دشواری متوسطی هستند و از ویژگیهای روانسنجی مناسب برخوردارند. لازم به ذکر است که سوالات از سمت چپ به راست شمارهگذاری شده اند.
نمودار ۴-۳ : منحنی ویژگی سوال های آزمون ادبیات فارسی در مدل دو پارامتری
با مشاهده نمودار بالا میتوان دریافت که در مدل دو پارامتری، ۵۰ درصد سوالات دارای قدرت تشخیص خیلی بالا هستند و بیش از نیمی از سوالات در دامنه دشواری متوسط قرار دارند.
منحنی ویژگی و تابع آگاهی یک سوال نمونه در مدل دو پارامتری
از آنجا که طبق بررسیهای انجام شده، مدل دو پارامتری بهترین برازش را با داده های آزمون ادبیاتفارسی دارد از این پس، تحلیل فقط بر مبنای این مدل پیش میرود.
نمودار ۴-۴ : منحنی ویژگی سوال ۴۸ آزمون ادبیات فارسی بر اساس مدل دو پارامتری
بررسی منحنی ویژگی سوال ۴۸ نشان میدهد که این منحنی تا سطح توانایی ۲- حالت تختی دارد به این معنی که فاقد قدرت تشخیص است. در دامنه ۱/۱- تا ۵/۰- با کوچکترین افزایشی در سطح توانایی، احتمال موفقیت بسرعت افزایش پیدا می کند. شیب تند منحنی نیز مبین این مسئله است. بنابراین این سوال در این بازه از قدرت تشخیص بالایی برخوردار است و به خوبی می تواند آزمودنیهای قوی و ضعیف را از یکدیگر تفکیک کند. با افزایش پارامتر توانایی از میزان شیب منحنی کاسته شده بهطوریکه از سطح توانایی ۴/۱به بالا منحنی کاملاً به صورت تخت درآمده که بیانگر این است، از این سطح توانایی به بعد سوال فاقد قدرت تشخیص است. این سوال بیشترین قدرت تشخیص (۹۲/۱) را در بین سوالات آزمون ادبیات فارسی دارد.
در سطح توانایی ( ۸۳/۰-) میزان احتمال موفقیت برابر ۵/۰ می باشد که حاکی از دشواری متوسط سوال است. احتمال موفقیت برای آزمودنیهایی که دارای سطح توانایی ۳/۲- و پایینتر هستند صفر(۰۰/۰) و برای آزمودنیهایی که از سطح توانایی ۶/۰ و بالاتر برخوردارند (۹۹/۰) است.
نمودار ۴-۵: منحنی آگاهی سوال ۴۸ آزمون ادبیات فارسی بر اساس مدل دو پارامتری
با مشاهده منحنی آگاهی سوال ۴۸ می توان دریافت که بیشترین میزان آگاهی دهندگی این سوال برای آزمودنیهایی است که در دامنه توانایی ۵/۰- تا ۱/۱- قرار دارند. ارتفاع بلند منحنی در این بازه گویای این مطلب است. بیشینه میزان آگاهی این سوال ۶۶/۲ است که در نقطه ی تتا برابر ۸/۰- واقع شده است.
مقادیر بیشینه آگاهی سوالات و تتای ماکسیمم در مدل دو پارامتری
در جدول زیر، بیشینه آگاهی که هر کدام از سوالات فراهم می کند ارائه گردیده است . همچنین به آن سطح توانایی که این بیشینه آگاهی در آن اتفاق میافتد و به آن تتای ماکسیمم گفته می شود، نیز اشاره شده است.
جدول ۴-۳۰: مقادیر بیشینه آگاهی سوالات و تتای ماکسیمم در مدل دو پارامتری در آزمون ادبیات فارسی
سوال
بیشینه آگاهی
تتای ماکسیمم
سوال
بیشینه آگاهی
تتای ماکسیمم
۱
۲۰/۰
۱-
۳۰
۴۵/۰
۲/۱-
۲
۶۱/۰
۲-
۳۱
۳۲/۰
۵/۰-
۳
۲۰/۰
۱/۲-
۳۲
۵۲/۰
نکته دیگر در خصوص حقوق بین الملل محیط زیست اصل مسئولیت مشترک اما متفاوت است. طبق این اصل همه دولتها در قبال محیط پیرامون خود مسئولیت دارند اما نه مسئولیتی یکسان. دلیل این امر هم فاصله تکنولوژیک میان کشورهای شمال و جنوب است. از یکسو کشورهای صنعتی در آلودگی نقش بیشتری دارند و از سوی دیگر کشورهای در حال توسعه برای توسعه خود نیاز به تبعیض های ترجیحی دارند. ظهور این اصل معلول حرکت از اصل برابری به اصل انصاف در حقوق بین الملل محیط زیست است.
تمام موارد ذکر شده در بخش قبل در حالتی است که انتساب عمل متخلفانه به دولت اثبات شده باشد اما واضح است که امروزه عمده فعالیتهای با ریسک بالا توسط شرکتهای فراملی خصوصی صورت می پذیرد. اصولاً اثبات انتساب عمل این شرکتها به دولت میزبان یا متبوع مشکل است. حمایت پایدار از محیط زیست در صورتی محقق می شود که امکان الزام این بازیگران غیردولتی به تعهدات زیست محیطی و امکان تعقیب آنها در حقوق بین الملل فراهم شود. به دو دلیل می توان گفت وقت آن رسیده است که این بازیگران را در حقوق بین الملل محیط زیست تابعانی محسوب نمود که موضوع تکالیف بین المللی قرار می گیرد: اول اینکه برخی اسناد بین المللی به مسئولیت مستقیم این تابعان اشاره داشته اند چنانچه کنوانسیون بروکسل مربوط به مسئولیت متصدیان کشتی های اتمی (۱۹۶۲) و کنوانسیون وین در خصوص مسئولیت مدنی و خسارات اتمی (۱۹۶۳) نوعی مسئولیت محض بر اشخاص مسئول تأسیسات و متصدیان کشتی های اتمی تحمیل می کنند. همچنین کنوانسیون مسئولیت مدنی خسارات آلودگی نفتی (۱۹۶۹) مسئولیت کامل جبران خسارات و هزینه های اقدامات پیشگیرانه را بر عهده صاحب کشتی یا بیم گران بار کرده است. توجه این اسناد به عاملان اصلی آلودگی نشان از آن دارد که حقوق بین الملل مسئولیت بین المللی را برای این بازیگران به رسمیت شناخته است. از این اصل به اصل پرداخت غرامت از سوی عامل آلودگی (pay polluter) یاد شده است. این اصل در قضایای پالماس و کورفو در دیوان بین المللی دادگستری تأیید شده است. دوم اینکه عام الشمول قلمداد شدن این شاخه از حقوق بین الملل دلیلی است برای اینکه تمام تابعان حقوق بین الملل را متعهد به حقوق بین الملل محیط زیست بدانیم که در بخش بعد علت آن توضیح داده می شود[۲۴].
باید توجه داشت در خصوص محیط زیست نقش سازمانهای بین المللی دولتی و غیردولتی بسیار حائز اهمیتذیربط و سازمانهای بین المللی را مطلع نماید. بعلاوه جامعه بین المللی در سال ۱۹۷۳ کنوانسیون جامعی برای رفع کامل آلودگی عمدی محیط زیست دریایی و کنرل آلودگی های غیرعمدی، ناشی از سوانح به وسیله کشتی ها و سکوهای ثابت و شناور منعقد کردند معروف به کنوانسیون بین المللی برای جلوگیری از آلودگی دریا توسط کشتی ها به همراه پروتکل الحاق به آن (مارپل ۷۸/۷۳). کنوانسیون دیگری در سال ۱۹۹۰ تحت عنوان کنوانسیون بین المللی آمادگی، مقابله و همکاری در برابر آلودگی نفتی (OPRC) تصویب شد که بر اقدام سریع و مؤثر دولتها در صورت وقوع سانحه آلودگی نفتی به منظور جلوگیری از ورود خسارات جبران ناپذیر به کشتی ها، تأسیسات دریایی، بنادر و … و فراهم نمودن زمینه همکاری برای مقابله با بروز حوادث ناشی از آلودگی نفتی[۲۵].
کنوانسیون جلوگیری از آلودگی دریایی لندن (۱۹۷۲) مداخله در دریای آزاد برای حوادث آلودگی نفتی را مجاز می شمارد. آلودگی آب ناشی از نشت نفت می تواند اثرات جبران ناپذیری به دنبال داشته باشد. از آنجا که نفت سبک تر از آب است و روی سطح آب قرار می گیرد و مانع رسیدن نور خورشید به اعماق آب می شود و موجب تلف شدن موجودات دریایی می شود. در مواردی که دریا نیمه بسته باشد ترقیق آب آلوده به کندی صورت می گیرد، چرخه آب تغییر می کند و هیدروگرافیک منطقه به خطر می افتد. همانطور که سازمان همکاری اقتصادی و توسعه (OECD) در برنامه آب شیرین خود آب را به صورت منفک از خاک و جنگل در نظر نگرفته است و مجموع این عناصر را تحت عنوان هیدرورافی به رسمیت شناخته است. دیوان بین المللی دادگستری در قضیه گابچیکوو ناگی ماروس (۱۹۹۷) به مشکلات خاص آبهای روی زمین اشاره کرده است.
از نتایج آلودگی نفتی آبها و اسناد مربوط به آن که بگذریم طرح این مسئله مهم است که رابطه اصل حاکمیت دولتها بر منابع طبیعی خود و منع انتقال آلودگی به دیگر دولتها چیست؟ باید توجه داشت حق دولتها در بهره برداری از منابع خود نباید موجب لطمه به حق دیگر دولتها در این زمینه شود. اصل طلایی اعلامیه استکهلم (اصل ۲۱) نیز همین مطلب است که میان حاکمیت بر منابع طبیعی و لزوم محافظت از محیط زیست پیوندی برقرار است. دیوان هم در قضیه مشروعیت سلاحهای هسته ای (۱۹۹۶) به این موضوع اشاره دارد که “دولتها بر طبق منشور ملل متحد و اصول حقوق بین الملل برای بهره برداری از منابع خود مطابق با سیاستهای زیست محیطی دارای حقوق حاکمه هستند". در واقع به جای استفاده از عبارت حاکمت (sovereignty) از عبارت حق حاکمه (sovereign right) استفاده می کند. اصل منع سوء استفاده از حق نیز مؤید این نکته است کهیک کشور نمی تواند به بهانه اعمال حاکمیت موجب خسارت به دیگر کشورها و حتی مناطق میراث مشترک بشرت شود[۲۶].
خلیج مکزیک نهمین خلیج بزرگ دنیاست. این خلیج در شرق امریکا و غرب کوبا و شمال مکزیک واقع شده است. سکوی نفتی دیپ واتر هوریزن در تنگه می سی سی پی و ۴۰ مایلی ایالت لوئیزیانای امریکا واقع شده است.
رئیس شرکت بی پی مدعی است که شرکت ترنس اوشن (از طرف بی پی) در این سکو مشغول فعالیت بوده که ناگهان تجهیزاتش از کار می افتد. سکوی نفتی پس از انفجار و آتش گرفتن به زیر آب می رود و از آن زمان به گزارش یک شرکت آماری فنی روزانه ۳۵۰۰۰ تا ۶۰۰۰۰ بشکه نفت وارد آبهای منطقه می شود. رئیس جمهور امریکا بیان داشت “اینک ما با یک فاجعه زیست محیطی مواجه هستیم". تخمین زده می شود حدود ۱۰۰ میلیون بشکه نفت خالص از این سکو وارد دریا شد. همزمان این شرکت به ایجاد یک سیستم مبارزه با آلودگی در نزدیکی سکو به مکش نفت سطح آب اقدام می کند و در بیرون از منطقه آن را از بین می برد. این سیستم می تواند روزانه ۵۰۰۰ تا ۱۰۰۰۰۰ بشکه نفت در روز را از نفتهای خارج شده کاهش دهد. این فاجعه شبیه واقعه نشت نفت شرکت اکسون در سال ۱۹۸۹ است که در آن زمان ۱۱ میلیون نفت خارج شد[۲۷].
در این بخش باید به این سؤالات پاسخ داده شود: عامل این آلودگی کیست؟ قانون حاکم بر قضیه چه قانونی است؟ کشور یا نهاد صالح به رسیدگی کدام کشور است؟ حدود مسئولیت مدنی و کیفری عامل تا کجاست؟ معاذیر رافع وصف متخلفانه چگونه است؟
مقدمتاً باید اشاره کرد که وضعیت مذکور از مصادیق تعریف آلودگی در کنوانسیون حقوق دریاها می شود. چنانکه گفته شده این منطقه محل زندگی ماهیان، میگوها و پرندگان خاصی است. این فاجعه زیست محیطی به اکوسیستم منطقه و حیات جانوران لطمه وارد می کند و موجب آلودگی آب، ساحل و خسارت به ماهیگیرانمی شود. این آلودگی موجب رسوب در ساحل و خسارت به پوشش گیاهی و خاکی و فرایش آن می شود. اینها آثار کوتاه مدت این واقعه است. در بلندمدت شاهد لطمه به زنجیره غذایی ماهیان و دیگر جانوران دریایی خواهیم بود. لذا عناصر شدت و عمق آلودگی مذکور در ماده ۱ کنوانسیون ۱۹۸۲ در این مورد محقق شده است.
اولاً باید توجه داشت که عمل شرکت بریتیش پترولیوم یک عمل خصوصی تجاری است که نمی تواند عمل دولتی یا حاکمیتی تلقی شود (برخلاف شرکت ملی نفت ایران که به زعم دیوان بین المللی دادگستری ارگانی دولتی است). عامل آلودگی در این قضیه یک شرکت خصوصی است که البته عملش فاقد وصف تعمد بوده است. همانطور که گفته شد در رویکرد مسئولیت ناشی از اعمال منع نشده ملاک طرح مسئولیت فقط خسارت است و عنصر معنوی یا شخص در آن جایی ندارد.
ثانیاً اینکه در خصوص قضیه حاضر اقدام شرکت بریتیش پترولیوم در خصوص حفاری بستر دریا برای استخراج نفت فی نفسه عملی متخلفانه نبوده است و عملی مجاز در حقوق بین الملل بوده است. خسارت ناشی از اشکالات فنی (که با تقصیر و قصور متفاوت است زیرا در این دو حالت وجود عمل متخلفانه مفروض است) ما را به رویکرد مسئولیت ناشی از اعمال منع نشده سوق می دهد که در این مسئولیت برخلاف مسئولیت ناشی از تقصیر و قصور نیازی به جبران خسارت به معنای عام (شامل عاده وضع به حال سابق و غیره) نیست بلکه پرداخت غرامت کفایت می کند. لذا عامل این واقعه، مسئولیت پرداخت غرامت دارد. به عبارت دیگر شرکت بریتیش پترولیوم از لحظه ورود خسارت مسئولیت خواهد داشت.
ثالثاً این ادعا که این شرکت به استناد فورس ماژور معذور است در پارادایم مسئولیت ناشی از اعمال منع نشده قبال استماع نخواهد بود. تنها موردی که باقی می ماند این است که این شرکت در برابر چه اشخاصی مسئولیت دارد. این شرکت چند هفته پس از حادثه موافقت کرد که مبلغ ۲۰ میلیارد دلار به ساکنین خلیج مکزیک و بازرگانان متأثر از فاجعه غرامت پرداخت نماید. طبق موافقتنامه ای که میان این شرکت با دولت امریکا امضا شد قرار شد صندوقی به ریاست قاضی فین برگ (Feinberg) که قاضی صندوق خسارات یازده سپتامبر هم بود ایجاد شود. خواهان هایی که به حکم این داور اعتراض داشته باشند می توانند به یک هیأت سه نفری از قضات رجوع نمایند. رئیس جمهور امریکا مدعی است اختصاص ۲۰ میلیارد دلار به معنای انتفای مسئولیت بریتیش پترولیوم نیست و دولت می تواند دیگر مجازات های کیفری و اداری را علیه این شرکت در نظر گیرد. همچنین شرکت حقوقی لانیر (Lanier Law Firm) به نمایندگی از ۱۰۰ ماهیگیر علیه بریتیش پترولیم، شرکت ترنس اوشن، شرکت بین المللی کامرون و خدمات انرژی البرتون طرح دعوا نموده است.
تأسیس صندوق از سوی بریتیش پترولیوم هرچند در راستای حقوق بین الملل محیط زیست و در راستای اصل پرداخت خسارت از سوی عامل خسارت بوده است (خصوصاً اینکه دادرسی عادلانه را نیز در نظر گرفته است) اما محدود کردن خواهان ها به موارد مذکور دور از انصاف خواهد بود. همانطور که به ویژگی عام الشمول بودن تعهدات زیست محیطی اشاره شد باید این امکان فراهم شود که هر زیاندیده ای از هر نقطه ای از جهان بتواند به این صندوق مراجعه نماید.
اما اینکه این هیأت رسیدگی موظف است چه حقوقی را حاکم بر تصمیمات خود کند بسیار مهم است. پاسخ به این سؤال بر می گردد به اینکه این سکو در کدام یک از مناطق دریایی واقع شده است. در واقع این سکو خارج از دریای سرزمینی امریکا و در منطقه انحصاری اقتصادی (EEZ) امریکا واقع شده است (در ۴۱ مایلی ساحل امریکا). باید توجه داشت که امریکا در این منطقه حقوقی چون بهره برداری از منابع دارد اما در این منطقه نمی تواند اعمال صلاحیت سرزمینی کند و به عبارت دیگر حاکمیتی در این منطقه ندارد و فقط حق حاکمه دارد. بنابراین حقوق محیط زیست حاکم بر این منطقه نه فقط حقوق امریکا بلکه اصالتاً حقوق بین الملل عمومی است. اسنادی در حقوق بین الملل به این موضوع مرتبط می شوند یکی کنوانسیون لندن (۱۹۷۲) است که امریکا نیز عضو آن است. طبق این کنوانسیون دولتها حق مداخله برای حوادث آلودگی نفتی دارند. برای همین امریکا به همراه کوبا کمیته مذاکره ای را تشکیل داد (پس از حدود نیم قرن قطع رواط دیپپلماتیک) برای حل بحران خلیج مکزیک. یکی کنوانسیون (OPRC) 1990 است که اقدام سریع و مؤثر دولتها در صورت وقوع سانحه نفتی را خواستار می شود. پیشنهاد قرارگاه خاتم الانبیاء وابسته به سپاه پاسداران جمهوری اسلامی ایران برای مهار لکه نفتی خلیج مکزیک در همین راستا قابل ارزیابی است.
اما نکته دیگر در خصوص تعهدات کشورهای ساحلی خلیج مکزیک (یعنی امریکا، کوبا و مکزیک) در قبال این حادثه است. باید توجه داشت که این سه دولت به علت عدم انتساب اقدام بریتیش پترولیوم به آنها مسئولیتی ندارند (ماده ۴۱ طرح مسئولیت دولتها) بلکه از بابت نقض تعهدات مستقلی که اسناد بین المللی بر دوش آنهاگذاشته است مسئولیت خواهند داشت. بطور مثال طبق ماده ۱۹۸ کنوانسیون ۱۹۸۲ موظف به اطلاع رسانی سایر دول از آلودگی هستند و طبق ماده ۱۹۲ کشورهای عضو موظف به حمایت و حفاظت (protectand preserve) از محیط زیست هستند. این مقرره صرف نظر از این موضوع است که آلودگی زیست محیطی بر کشور دیگری اثر گذاشته باشد (لازم به ذکر است امریکا عضو کنوانسیون ۱۹۸۲ نیست). همچنین ماده ۲۰۸ این کنوانسیون کشورها را متعهد به تصویب قوانینی برای کاهش و کنترل آلودگی زیست محیط دریایی که ناشی از فعالیتهای صورت گرفته تحت صلاحیت این کشورهاست می کند. امریکا قانون آلودگی نفتی را به دنبال فاجعه اکسون در سال ۱۹۸۹ به تصویب رساند، اما متأسفانه این قانون فقط دریای سرزمینی امریکا را تحت پوشش قرار می دهد که شامل قضیه حاضر نمی شود. همچنین این کشورها طبق موافقتنامه امریکایی برای همکاری زیست محیطی (NAAEC) که در کنار نفتا در سال ۱۹۹۳ ایجاد شد ملزم به مکانیسمی هستند که تمام اشخاص حقیقی و حقوقی و سازمانهای غیردولتی می توانند در آن علیه کشور عضو طرح دعوا نمایند.
نکته دیگر اینکه طبق حقوق بین الملل کنونی دولتها نمی توانند از این شرکت یا دولت امریکا بخواهند که فعالیت این سکو در آینده متوقف شود یا این شرکت تلاش خود را برای اعاده وضع به حال سابق انجام دهد (چرا که کنوانسیونهایی که این الزام را پیش بینی کرده اند مربوط به آلودگی نفتی ناشی از حوادث کشتی هاست و نه سکوها) و یا این شرکت را ملزم به تضمین به عدم تکرار آلودگی نمایند. تعهد این شرکت همانطور که بیان شد (در حال حاضر) فقط پرداخت غرامت به زیاندیدگان است.
در انتها باید یادآوری کرد که اقدام سریع و مسئولانه بریتیش پترولیوم در ایجاد صندوق جبران خسارت علی رغم تمام کاستی هایش بیانگر پایبندی این شرکت به اصول حقوق بین الملل محیط زیست است و از سوی دیگر رفع مسئولیت مستقیم از دولت امریکاست. هرچند آثار این فاجعه زیست محیطی در خاطره طبیعت به یادگا خواهد ماند و حتی ممکن است در آینده تحت عنوان ژئوساید (geocide) از آن یاد شود اما این تهدید می تواند فرصتی برای توسعه حقوق بین الملل محیط زیست برای فجایع احتمالی در آینده باشد[۲۸].
نتیجه گیری
حقوق بینالملل دریاها و حفاظت از محیط زیست دریائی اهمیت دریاها و اقیانوسها در حمل و نقل، شیلات، تأمین انرژی، برخورداری از منابع عظیم معدنی و سهم آنها در برقراری توازن زیستمحیطی بر همگان آشکار است؛ لیکن این بخش نیز مانند سایر بخشهای محیط زیست، قربانی بهرهبرداری سوء انسانی شده است. استفاده از آبها در نتیجهی افزایش سریع جمعیت و صنعتی شدن جوامع، بسیار متنوع بوده و گسترش یافته است. این بهرهبرداری اغلب بدون ملاحظه ظرفیت و توان این بخش از محیط زیست صورت میگیرد و تا مدتها، حتی تمهیداتی موثر و مناسب برای حفاظت از آن اندیشیده نشده بود. وسعت جغرافیائی آبها (نسبت به مناطق خشکی) و فقدان قدرتی فرا ملی در حمایت از این اکوسیستم، عامل اساسی در تخریب محیط زیست دریاها در اثر استفاده بشر بوده است. همچنین تنوع جغرافیائی مناطق مختلف دریائی جهان و کثرت و گونهگونی منابع آلاینده دریائی، خود باعث پیچیدگی مسئله شده و بر تلاشهائی که جهت استفادهی درست و منظم از آبها و اقیانوسها صورت گرفته، تأثیر منفی داشته است[۲۹]. با وجود این، وجه دیگر پیشرفت علم و تکنولوژی مبرهن ساختن خطرات استفادهی بیرویه از اقیانوسها و دریاها بوده که از اوایل قرن بیستم تلاشهای مختلفی را برای کنترل آلودگی و حمایت از محیط زیست دریائی باعث شده است.
فصل سوم
«کنوانسیون ها و معاهدات بین المللی»
مقدمه
موافقت نامه های چند جانبهی محیط زیستی نتیجهی اقدامات بین المللی دولتها به منظور توسعهی استانداردها از طریق معاهدات و اسناد غیرالزام آوراست. این معاهدات و اسناد غیرالزام آور از درون نشست های بین الدولی و اعلامیه های بین المللی تاثیر گذار، قطعنامه ها و اسناد کنفرانس برآمده اند و تعهداتی را برای دولتها در جهت اتخاذ اقدامات مشترک و جداگانه برای اجرای اسناد حقوقی بین المللی بوجود آورده است. این فصل بر موافقت نامه های چند جانبهی محیط زیستی که به شکل معاهدات هستند، تمرکز می کند. فرایند تصویب، پیوست یا الحاق این معاهدات توسط دولتها موجب می شود که بلافاصله بعد از لازم الاجرا شدن این معاهدات، تعهداتی بر دوش دولتها بگذارد. تصویب، الحاق یا پیوست به یک معاهده توسط دولتی (به منزله) آغاز فرایند اجرای مقررات آن معاهده در سطح ملی است.
روند اقدامات لازم برای اجرای موافقت نامه های چند جانبه ی محیط زیستی عموما به مفاد این معاهدات بستگی دارد؛ اما در اکثر موارد اقدامات لازم برای اجرای این معاهدات از بسترسازی قانونی تا اقدامات اجرای متغیر است، تبیین سیاست ها و تقویت نظام قانونگذاری ملی و نهادهای مربوط از جمله مواردی که می تواند باعث بسترسازی قانونی در این زمینه شود. از آنجایی که طرفین این معاهدات در بسیاری از موارد ملزم به ارائه گزارش درمورد اقداماتی که برای اجرای معاهدات اتخاذ کرده اند، می باشند، فرایند بازنگری و همچنین تعیین نهاد مسئول برای ارائه گزارش سطح ملی و بررسی نکات محوری آن معاهدهی خاص، حیاتی هستند.
اسناد چند جانبه در مورد زباله های خطرناک
۳٫۱٫ کنوانسیون باسل در کنترل حرکت فرامرزی زباله های خطرناک و دفع آنها
۳٫۱٫۱٫ تاریخچه و محتوای کنوانسیون
کنوانسیون باسل در مورد کنترل جابجایی زباله های خطرناک و دفع آن ها (کنوانسیون باسل) مهمترین توافق نامه بین المللی مربوط به زباله های خطرناک است.
ریشه کنوانسیون باسل به کنفرانس ۱۹۷۲ ملل متحد در محیط زیست بشری (کنفرانس ۱۹۷۲ استکهلم) بر می گردد. این کنوانسیون بیان می کند که آلودگی و دیگر مشکلات زیست محیطی سلامت و رفاه مردم را در بسیاری از کشورها مورد تهدید قرار داده است. همچنین این مشکلات محیط زیستی آسیبهای جدی را به اکوسیستم ها و گونه هایی که مهم برای حیاط هستند، وارد کرده است. قبل از کنفرانس استکهلم شماری از سازمان های علمی داخلی و بین المللی مشغول به انجام تحقیقاتی بودند که موجب فهم بیشتری از روابط میان بهرهوری اکولوژیکی و رفاه انسانی و تأثیرات منفی فعالیتهای انسانی بر محیط زیست می شد. این تحقیقات در نهایت نشان داد که مشکلات جهانی محیط زیستی می تواند از طریق همکاری بین المللی با موفقیت مورد بررسی قرار گیرند[۳۰].
فاکتور دیگری که نیاز برای برگزاری کنفرانس استکهلم را تقویت کرد، شمار آلودگی ها و فاجعه های زیست محیطی بود که در دهه های ۵۰ و ۶۰ اتفاق افتاده بود از جمله این موارد، ظهور بیماری میناماتا بود که یک نوع اختلال عصبی بود. این بیماری در بین سال های ۱۹۵۴ تا ۱۹۶۵ در بین جمعیت های محلی در میناماتای ژاپن رخ داد که در نتیجه خوردن ماهی های آلوده به زباله های جیوه متیل بود. علت آلودگی این ماهی ها، نشت زباله های آلوده و خطرناک از یک کارخانه شیمیایی به دریا بود. مثال دیگر در این زمینه را می توان در کانال لاو در نزدیکی آبشار نیاگارا در آمریکا دانست. خانه های ساخته شده در این قسمت بر روی محل سابق دفن زباله های خطرناک ساخته شده بودند که محتوای سموم و مواد شیمیایی استفاده شده در پلاستیک ها و مواد پلاستیکی بودند. نفوذ آب باران به سرزمین های این منطقه منجر به ایجاد زباله های روان گردید و این زباله ها به بسیاری از این خانه ها رسید. همچنین محیط های دیگر در این منطقه از این طریق آلوده شدند. براساس آنچه که ادعا شده است، این آلودگی باعث حملات قلبی، معلولیت های ذهنی و دیگر بیماری ها در بین ساکنان این منطقه شد و همچنین پرندگان و دیگر ارگانیسم های منطقه را از بین برده است[۳۱].
یکی از مهمترین نتایج مهم کنفرانس استکهلم این بود که نمایندگان دولت های شرکت کننده در این کنفرانس توافق کردند تا مجموعه ای از مشکلات محیط زیستی را مد نظر قرار دهند از جمله اینکه این دولتها پذیرفتند تا نسبت به جلوگیری از انتشار مواد خطرناک به محیط زیست اقدام کنند.
در سال ۱۹۸۱ برنامه محیط زیست ملل متحد بعنوان یکی از موضوعات مهم در حفاظت از محیط زیست جهانی و مدیریت و جابجایی فرامرزی زباله های خطرناک شناخته شد. تا آن زمان، برخی سوانح محیط زیستی ناشی از انتقال غیر قانونی و نامناسب زباله های خطرناک در درون کشورها و در دریاها رخ داده بود همچنین صادرات زباله های خطرناک از کشورهای توسعه یافته به کشورهای در حال توسعه به دلیل دفع نامناسب این زباله ها و فاضلاب موجب گردید تا مشکلات محیط زیستی روزبه روز افزایش یابد.
برنامه محیط زیست ملل متحد، رهنمون ها و اصول مدیریت محیط زیستی زباله های خطرناک قاهره موسوم به رهنمون های ۱۹۷۲ قاهره را توسعه داد این رهنمون ها در تلاش برای کمک به دولتها در فرایند توسعهی سیاست های ملی و ترتیباتی برای مدیریت محیط زیستی و دفع زباله های خطرناک است. زمانی که رهنمون های داوطلبانه قاهره تصویب شد، شورای حکام برنامه محیط زیست ملل متحد از این سازمان تقاضا کرد تا یک سند حقوقی جهان شمول برای کنترل جابجایی فرامرزی زباله های خطرناک و دفع آنها تهیه کند. دلیل درخواست برای تهیه ی یک سند جهان شمول در این خصوص، افزایش آگاهی و عمومیت یافتن تأثیرات نامطلوب جابجایی بدون کنترل این زباله ها بخصوص در کشورهای درحال توسعه است. برنامه محیط زیست ملل متحد نیز پیشنویس یک کنوانسیون را ارائه کرد و یک گروه کاری متشکل از کارشناسان فنی و حقوقی تأسیس کرد تا با دقت این پیشنویس کنوانسیون را بازبینی و بررسی کنند. این گروه کاری نیز در همین ارتباط پنج بار برای بررسی این پیشنویس نشست برگزار کرد و در نهایت پیشنویس نهایی را تهیه کرد. سپس برنامه محیط زیست ملل متحد نمایندگان دولتها را برای بررسی این پیشنویس نهایی کنوانسیون در نشستی جمع کرد. در نتیجه این نشست، کنوانسیون باسل در سال ۱۹۸۹ تصویب شد که این کنوانسیون در تاریخ پنجم ماه می ۱۹۹۲ لازم الاجرا گردید. در حال حاضر این کنوانسیون ۱۷۵ عضو دارد. کنوانسیون باسل اولین و مهمترین موافقت نامه جهانی محیط زیستی است که این کنوانسیون به طور سفت و سختی جابجایی فرامرزی زباله های خطرناک و دیگر زباله ها را مقررات گذاری کرده است. این کنوانسیون تعهدات الزام آوری برای اعضای خود ایجاد کرده است. ماده ۲ این کنوانسیون زباله ها را به عنوان مواد یا ذراتی که بیرون ریخته می شوند، یا بیرون ریخته خواهند شد یا بر اساس مقررات داخلی بیرون ریخته شدن آنها ضروری است تعریف می کند. ماده ۱ قلمرو این کنوانسیون را مشخص کرده است؛ این کنوانسیون فاضلاب های (زباله ها) خطرناک را در دو طبقه تقسیم بندی کرده است که در ضمایم یک و سوم کنوانسیون آمده است. این فاضلاب ها شامل برخی فاضلاب های خاص از قبیل زباله های پزشکی در بیمارستان ها و فاضلاب هایی که حاوی مواد سمی هستند و برخی دیگر از انواع فاضلاب ها با خصوصیاتی که در ماده ۱ مشخص شده است. همچنین این کنوانسیون فاضلاب هایی را ماده ۱ آنها را تحت پوشش قرار نمی دهد، اما بعنوان فاضلابهای خطرناک در قوانین داخلی واردات، صادرات یا انتقال کشورهای عضو این کنوانسیون هستند و همچنین در بند (بی) نام آنها ذکر شده است را تحت پوشش خود دارد. علاوه بر فاضلاب های خطرناک، این کنوانسیون همچنین دیگر فاضلابها را که در ضمیمه دوم فهرست آنها آمده است و شامل فاضلابهای جمع آوری شده از زباله های خانگی و پسماندهای ناشی از سوزاندن زباله های خانگی می گردد. البته همانگونه که در بند ۱(۲) بیان شده است این مسئله مشهود به جابجایی فرامرزی شوند.
ماده ۱(۳) و (۴) از کنوانسیون باسل انواع خاصی از زباله ها را از محدوده قانونی خود مستثنا می کند. ماده ۱(۳) بیان می کند که این کنوانسیون فاضلابهایی را که آلوده به مواد رادیو اکتیویته هستند شامل نمی شود و این مواد براساس دیگر سیستم های کنترلی بین المللی که مربوط به مواد رادیو اکتیوی هستند مقررات گذاری می شوند. فاضلاب های رادیواکتیوی در ماهیت و محتوا بسیار متفاوت هستند و در نتیجه نیازمند پروسه های کنترلی خاص و بسیار فنی هستند؛ بنابراین فاضلابهای رادیواکتیوی عمدتا به وسیله آژانس انرژی اتمی کنترل و مقررات گذاری می شوند. علاوه بر این ماده ۱ (۴) این کنوانسیون مقرر می کند که فاضلابهای ناشی از عملیات عادی تخلیه کشتی ها، تحت مقررات این کنوانسیون قرار نمی گیرد. این فاضلابها به وسیله سند بین المللی دیگری مورد کنترل قرار می گیرند و از قلمرو کنوانسیون باسل خارج گردیده است.
در مقدمه کنوانسون باسل، خطر وارد آمدن صدمات به سلامت بشری و محیط زیست ناشی از زباله های خطرناک دیگر زباله ها و جابجایی فرامرزی این زباله ها (فاضلاب ها) مورد شناسایی قرار گرفته است. مقدمه بطور شفاف بیان کرده است که هدف این کنوانسیون، حمایت از سلامت بشری و محیط زیست در مقابل تأثیرات نامطلوبی است که ممکن است در نتیجه ایجاد و مدیریت زباله های خطرناک و دیگر زباله ها بوجود آید. برای تحصیل این هدف، کنوانسیون سه اقدام کلیدی همراه با تعهدات الزام آوری نسبت به اعضای خود مطرح می کند:
الف. کنترل سفت و سخت جابجایی فرامرزی زباله های (فاضلابهای) خطرناک؛
افزایش
رضامندی زناشوئی
۳۷
ارزیابی پیشینه تجربی
دو روش کاملا مجزا در تحقیقات «رضایت از زندگی» وجود دارد که هر کدام از این روش ها به شیوه متفاوت و در تقابل با یکدیگر به مقوله رضایت از زندگی نظر میپردازند. این دو روش را به طور کلی رویکرد سازه گرایانه و کل گرایانه را شامل می شوند. رویکرد نخست به رضایت از زندگی به مشابه نگاهی سازه گرایانه است. در بیشتر تحقیقات نیز از این شیوه استفاده شده است. در این نگاه رضایت دارای ابعادی چند است. به عبارتی در این دیدگاه به قلمروهای زندگی اشاره دارد و رضایت از زندگی به سازگاری با حیطه های زندگی از قبیل کار، ازدواج، درآمد و غیره می باشد. آنچه در این رویکرد به عنوان ابعاد سازه ذکر می گردد نمی توان جزء اجزای رضایت از زندگی محسوب نمود بلکه باید جزء متغییرهای پیش بینی کننده آن محسوب گردد. رویکرد دوم بر رضایت از زندگی، نگاه کل گرایانه دارد. در این دیدگاه که قضاوت درباره رضایت از زندگی وسیعتر بوده و شامل قضاوت درباره درک فرد از کل زندگی و احساس فرد به زندگی خود می باشد(دانون و هالپرن، ۲۰۰۲: ۲۹). علاوه بر این در نگاه کل گرایانه وضعیت کنونی زندگی پاسخگو مستقیما پرسش می گردد نه اینکه ابتدا حوزه های متفاوت زندگی را تک تک مورد پرسش قرار دهیم و آنگاه به جمع آن بپردازیم(قهرمان، ۱۳۸۴). در زیر خلاصه ای از نتایج تحقیقات رادر چهارچوب این دو رویکرد را میآوریم.
الف: نگاه سازه گرایانه : در این نگاه رضایت از زندگی سازهای است که دارای ابعادی چند است، هر چند در ذیل این رویکرد نیز تنوعی حاکم است.
۱- در برخی کارهای انجام شده ابعاد رضایت از زندگی عبارتند از: رضایت از زندگی خانوادگی، رضایت از مسکن، رضایت از شغل و رضایت از تندرستی.(نایبی، ۱۳۷۵ : ۲۰).
۲- در اثری دیگر ابعاد رضایت از زندگی عبارتند از: رضایت از خود،رضایت از دوستان، رضایت از خانواده، رضایت در محیط زندگی، رضایت از محیط کار -که در آن تحقیق خاص که مربوط به دانش آموزان مدرسه است (عظیمی هاشمی، ۱۳۸۲ : ۱۱۶) همچنانکه ملاحظه میگردد در این دو پژوهش ابعاد رضایت از زندگی از جنس رضایت است.
۳- در اثری دیگری ابعاد رضایت از زندگی از جنس غیر رضایت است؛ مثلاً عبارت است از رغبت به زندگی، تناسب میان اهداف دستیافته و آرزوها، شاد و مثبتبین بودن، ثبات قدم وشکیبایی و تصور از خود به لحاظ زیستی، روانی و اجتماعی (آدامز،۱۹۶۹ :۴۷۰نقل از قهرمان،۱۳۸۴ :۱۴۰).
۴- اثر پژوهشی دیگر متعلق به رین[۵۵] و همکارانش است. در پژوهش مذکور به رابطه بین رضایت از زندگی و دنیا گرایی میپردازد که شرح آن به تفصیل ذکر شده است. در مقاله مذکور به ابعادی همچون اسکان, زندگی خانوادگی, شغل, سلامتی و … اشاره شده است. (Ryan Lisa & Dziurawiec , Suzanne. 2001:191-193نقل از قهرمان،۱۳۸۴ :۱۳۸ ).
در این نگاه« رضایت از زندگی »فاقد ابعاد است و اگر در تحقیقات از گویههای متعددی برای سنجش آن استفاده شده قصد محقق ارتقاء سطح سنجش آن از ترتیبی به فاصلهای بوده است, هر چند در بسیاری از تحقیقات برای سنجش از یک گویه استفاده شده است:
۱- در یک اثر تحقیقی برای سنجش رضایت از زندگی مستقیماً از خود فرد خواسته میشود که میزان رضایت از زندگی خود را در قالب یک طیف چند گزینهای لیکرت علامت بزند « آیا بطور کلی از زندگی خود راضی هستید؟ » (محسنی، ۱۳۷۹ : ۲۵۹ ).
چنانکه مشاهده میشود محقق در اینجا برای سنجش رضایت از زندگی خود واژه رضایت از زندگی را به کار میبرد. گرچه اینگونه گویهسازی غالباً امری نارواست به ویژه اینکه بخواهیم در تعریف یک واژه از خود آن واژه بهره بگیریم. ولی بنظر میرسد در مورد متغیر رضایت از زندگی به علت عام و گویا و کلی بودن مفهوم آن،رواست. در موارد دیگری نیز این رویه ملاحظه شده است.
مثلاً در اثر پژوهشی رونالد اینگلهارت گرچه رضایت فرد از کل زندگی را بازتاب مجموع رضایت وی در زمینههای گوناگون همچون درآمد، مسکن، شغل، فعالیتهای فراغت، زندگی خانوادگی و مانند آنها میداند. (اینگلهارت، رونالد، ۱۳۷۳، ترجمه مریم وتر: ۲۴۷) .امّا در آنجا هم همچنان که ملاحظه شد مانند مورد قبل در گویهسازی هیچ تعریفی را از رضایت رساتر از آن نمیدانند که از خود واژه رضایت استفاده نمایند. (اینگلهارت. ۱۳۷۳: ۲۴۸- ۲۴۷).
تحقیق دیگری از آقای دیش وهمکاران با موضوع سنجش خوشبختی ذهنی[۵۶] انجام گرفته است.در این اثر محقق هیچ تعریف خاصی را برای خوشبختی ذهنی ارائه نمیکند تا پاسخگو از یک گستره وسیع و کلی به ارزیابی میزان خوشبختی خود بپردازد….. دراین تحقیق رضایت شخصی از طریق یک گویه ـ در قالب طیف پنج گزینهای لیکرت ـ آورده شده و از پاسخگویان پرسیده شده که « شما به عنوان یک شخص چقدر از خودتان رضایت دارید؟» (دیش وهمکاران،۲۰۰۰ :۵۳ نقل از قهرمان،۱۳۸۴ ،۱۴۱). در نمونهای دیگر از پژوهشهای انجام پذیرفته برای سنجش رضایت از زندگی از پنج معرف و گویه که در قالب طیف پنج گزینهای لیکرت است، استفاده نموده است. برخی از این گزینهها عبارتند از
الف ـ من در زندگیم خشنودم.
ب ـ چنانچه قرار باشد به زندگیم ادامه دهم هیچ چیزی را تغییر نخواهم داد.
دستهه ای پاسخ از بسیار مخالف تا بسیار موافق است و همسازی درونی برای این طیف ۸۴% بودهاست
(لکلند،۲۰۰۱ :۳۲۴-۳۲۲ نقل از قهرمان،۱۳۸۴ :۱۴۳). دراینجا نیز آنچه مشخص است این است که اولاً محقق «رضایت از زندگی» را فاقد ابعاد میدانسته و ثانیاً در تعریف آن از خود واژه رضایت از زندگی [۵۷]استفاده کرده است. در یک اثر تحقیقی دیگر برای اندازهگیری[۵۸]) swbسعادت ذهنی) که بر اساس تحقیق(Mcintosh.2001:42 ) دارای همبستگی خوبی با SWLS یا طیف رضایت از زندگی است ـ از تکنیکی استفاده شده که آن هم مؤید آن است که در نظر محقق رضایت از زندگی فاقد بعد خاصی است. جهت فهم بهتر مناسب میرسد که مروری نیز بر تکنیک مورد استفاده که استفاده از طیف [۵۹]SAS یا تلاش در جهت معرفی خود داشته باشیم. ابتدا از پاسخگویان خواسته میشود که متنی را که بر بهترین و بدترین شرایط زندگی در نظر آنان است، را بنویسند، سپس تصویری از یک سلسله مراتب که در ابتدای آن صفر و در انتهای آن ده است، ارائه میگردد. سپس میگویند اگر نمره صفر حاکی از بدترین زندگی ممکن برای شما و نمره ده حاکی از بهترین زندگی ممکن برای شما باشد، در وضعیت کنونی جایگاه شما در این سلسلهمراتب کجاست؟(Mcintosh.2001.43 به نقل از قهرمان،۱۳۸۴).
همچنانکه اینجا نیز مشاهده میگردد در اینجا وضعیت کنونی زندگی پاسخگو مستقیماً پرسش میگردد نه اینکه ابتدا حوزههای متفاوت زندگی را تک به تک مورد پرسش قرار دهیم آنگاه به جمع آنها بپردازیم. به نظر میرسد که کلی بودن و انتزاعی بودن مفهوم زندگی دلیل اصلی آن باشد.
به نظر میرسد کلی بودن مفهوم زندگی و انتزاعی بودن آن، رضایت از زندگی را دارای ویژگی منحصر به فردی نموده است. به نظر ما زندگی مساوی مجموع حیطه های مانند خانواده، دوستان، اوقات فراغت، محل سکونت و محل اشتغال و …..نیست، حتی اگر حیطههای مذکور افزایش یابد. به نظر ما اگرچه حیطههای مذکور بخش زیادی از زندگی را تشکیل میدهند، اما زندگی چیزی ماورای این حوزهها نیز در خود دارد. البته مساوی نبودن کل با مجموعه اجزای آن نه تنها در علوم طبیعی، بلکه در علوم انسانی امری غریب نیست. (سروش، ۱۳۷۴٫ اقتباس از صفحه ۲۴ و ۹۹) چه اینکه جامعه نیز اگرچه از انسانها تشکیل یافته است، اما شناخت جامعه و پدیدههای اجتماعی (جامعهشناسی) قابل تقلیل به شناخت فرد و رفتارهای فردی (روانشناسی) نیست. روانشناسی گشتالت نیز نگاهی مشابه در فهم پدیدهها دارد . شواهد تجربی زیادی نیز بر این مدعی میتوان یافت: خودکشی که خود حکایت از سطح نازل رضایت از زندگی دارد در مواردی رخ میدهد که گاه مجموع رضایت فرد از حوزههای رایج پایین نمیباشد. مثلاً اندیشمندی که به بنبست فکری میرسد و احساس پوچی و سرانجام خودکشی میکند یا کسی که در یک رابطه عاشقانه ناکام مانده و خودکشی می کند شواهدی هستند که اگر از آنان میزان رضایتشان را از حوزههایی مانند خانواده، دوستان، اوقات فراغت، محیط زندگی، محیط کار و …..جویا میشدیم، شاید نارضایتی جدی از هیچ یک وجود نداشته باشد و مجموع نمرات رضایت از زندگیشان خیلی پایین هم نباشد.
از آنجایی که رضایت از زندگی هم به بعد فردی مرتبط است وهم به بعد اجتماعی، لذا محقق در این تحقیق از سه رویکرد نظری در علم(روانشناسی، روان شناسی اجتماعی وجامعه شناسی) برای مبانی نظری تحقیق خود استفاده کرده است که هر کدام از این رویکردها از زاویه ای خاص به رضایت از زندگی نگاه می کنند و آنها را مورد بررسی قرار می دهند.
مازلو[۶۰] به عنوان یک روانشناس نیازهای انسانی را نوع مخصوصی از غرائز میداند که در حیوانات یافت نمیشود. اغلب علمای روانشناس دربارهی نیازها سخن گفتهاند اما نظریه مازلو درباره نیازهای و سلسله مراتب نیازها[۶۱] در انسان از اهمیت خاصی برخوردار است.
براساس «نظریه سلسله مراتب نیازهای مازلو» نیازهای انسانی به ۵ دسته به شرح زیر تقسیم میشوند:
۱- نیازهای فیزیولوژیک یا جسمانی[۶۲]
۲- نیاز به امنیت و اطمینان[۶۳]
۳- نیازهای اجتماعی یا تعلق به دیگران[۶۴]
۴- نیازهای من یا صیانت ذات، نیاز به احترام[۶۵]
۵- نیازهای خودیابی و تحقق خویشتن[۶۶]
مازلو در نظریه سلسله مراتب نیازها، مفهوم «رضایت» را مترادف با «ارضای نیاز، تأمین نیاز و رفع نیاز» میداند. ارضای نیاز شامل حالاتی مانند نیرومندی، چالاکی، لذت و پاداش است. پس از ارضای یک سطح از نیازها، نیازهای سایر سطوح، اهمیت پیدا میکنند و آنها خواهند بود که بر رفتار شخص تسلط خواهند یافت تا به پایینترین سلسله مراتب برسیم (مندوزا[۶۷] ،۱۹۹۵ نقل از هزارجریبی وصفری شالی،۱۳۸۸ :۱۲).
به طور عادی و معمولی در جامعه پارهای از نیازهای اساسی افراد ارضا میشود و پارهای دیگر ارضا نشده باقی میماند. به زعم مازلو درصد رضایت افراد در برآوردن نیازها به تدریج افزایش پیدا میکند و با گذشت زمان درصد ارضای نیاز بیشتر میشود و این امر با انتظارات افراد رابطه مستقیم دارد (مازلو، ۱۹۹۵نقل از هزارجریبی وصفری شالی،۱۳۸۸ :۱۲).
مازلو درمورد اینکه هر کدام از نیازهای انسانی در افراد مختلف تا چه حد ارضا شده و موجب رضایت از زندگی در افراد میشود معتقد است نیازها در افراد مختلف متفاوت بوده و نسبیاند. نیازهای هیچ کسی در تمام موارد و به طور کامل ارضا نشده و هیچکس تاکنون، به رضایت کامل نرسیده است.
باید متذکر شد که: اولاً در هر یک از این دسته ها، تعدادی از نیازهای شبیه و نزدیک به هم جای می گیرند. مثلاً در دسته چهارم: نیاز به احترام نیاز به قدرشناسی، حفظ آبرو و غرور، کسب ارزش و منزلت و … جای می گیرد. ثانیاً مازلو معتقد بوده است که این نیازها دارای یک سلسله مراتب هستند: نیازهای پایین یا دون و نیازهای عالی. یعنی برای انسانها ابتدا نیازهای جسمی (نیاز پایین ) مهم ند. بعد ارضاء نیازهای جسمی، نیاز به ایمنی برای او مطرح می شود و بعد از آن ” روابط ” و بعد ” احترام ” تا بالاخره در انسانهایی که همه نیازهایشان برطرف شده است, نیاز متعالی به تفکر درباره معنی و محتوا (به خود رسیدن ) مطرح می شود.» ( رفیع پور، ۱۳۷۸ ( الف ): ۴۱- ۴۲ ).
بر اساس نظرات هرزبرگ با حذف عواملی که نارضایتی ایجاد می کنند؛ رضایت افرادبه طورقابل ملاحظه ای بالا نمی رود . به تعبیری دیگر عواملی که رضایت ایجاد می کنند ؛ متمایزاز عواملی هستند که نارضایتی را کم می نمایند .هرزبرگ عوامل رضایت آفرین را عوامل انگیزشی و عوامل نارضایتی آفرین را عوامل بهداشنی نامید .مطابق نظرات هرزبرگ ـ که در حوزه رضایت شغلی ارائه شده است ـ عواملی که سبب نارضایتی می گردند عوامل محیطی هستند ؛ مانند نامناسب بودن وضعیت نور، دما، هوای نا مطبوع و حقوق پایین که موارد مذکور چنانچه رفع گردد رضایت فرد را افزایش نمی دهد بلکه نا رضایتی را کم می کند .توسلی به نقل ازهرزبرگ می گوید:
«عوامل رضایت زا که هرزبرگ ازآنها تعبیر به عوامل بهداشتی می نمود؛ عواملی مانند موفقیت در کار، طبیعت کارانجام شده، ارزشیابی و ارزش گذاشتن دیگران به کار ،مسئولیتی که فرد احساس می کند و ارتقائی که به دست می آورد کار، قرار گرفتن در کل فرایند تولید و احساس مولد بودن است.» (توسلی، ۱۳۷۵ :۱۴۳ با تلخیص). نظرات هرزبرگ هرچند در حوزه رضایت شغلی است ؛ اما قابل تعمیم به حوزه رضایت از زندگی نیز است. حال چنانچه نظرات هرزبرگ و مازلو را بخواهیم با هم تلفیق نماییم می توان گفت نیاز های مرتبه یک و دو مازلو عمدتا عوامل بهداشتی ( به زبان هرزبرگ ) و نیازهای مرتبه سه، چهار و پنج عمدتا عوامل انگیزشی هستند .
مک کله لند[۶۸] نیازها را به سه دسته تقسیم می کند:
الف- نیاز به کسب موفقیت
ب- نیاز به وابستگی
ج- نیاز به قدرت
گرچه تحقیقات گسترده ای درباره ی روش های آزمون انسانها با توجه به این سه نیاز انجام شده ولی پژوهشهای مک کله لند درباره ی کسب موفقیت از اهمیت ویژه ای برخوردار است.نیاز به کسب موفقیت عبارت است از خواسته فرد برای رسیدن به هدف خود و انجام کاری موثرتر قبل از رسیدن به هدف، این نیاز در دو سطح فرد و جامعه مورد مطالعه قرار می گیرد. هدف اصلی مطالعات فرد، دست یابی به ویژگی های افراد است. یعنی شناخت کسانیکه دارای نیاز به کسب موفقیت بالایی هستند و کشف پیامدهای مربوط به کسب موفقیت و یافتن روش های افزایش کسب موفقیت(مورهد گریفین، ۱۳۷۷: ۱۰۲).از نظر مک کله لند کسانیکه انگیزه کسب موفقیت دارند ویژگی هایی دارند که او این ویژگی ها را این گونه توصیف می کند:
متغیر وابسته متغیر مستقل
تاثیر مهارت های PC
کیفیت سرویس وب
۲-۶٫تاثیر ریسک درک شده بر کیفیت سرویس وب
اندازه گیری کیفیت سرویس وب
موافقت عمومی زمانی وجود دارد که کیفیت خدمات یک ساختار متمایز است اما تفاوت هایی در رابطه با اندازه گیری کیفیت وجود دارند. یکی از اولین و گسترده ترین وسایل استفاده شده برای اندازه گیری خدمات توسط پاراسرمن، زتیامل و بری (۱۹۸۸) ایجاد شد و به فراهم کردن مدیران با بیان جنبه های داخلی خدمات دریافتی IS تمایل داشت و در نتیجه، زیر بنایی برای فرآیندهای شغلی IS فراهم کرد. (کتینگر ولی، ۱۹۹۷). SERVQAL همانطور که نامیده می شود، بر اندازهگیری کیفیت خدمات براساس مفهوم اختلاف زیاد کیفیت خدمات (SQG) (پاراسرمن ات ال (۱۹۸۸) بین کارایی (بازده) کیفیت خدمات سازمان و نیازهای کیفیت خدمات مشتری تأکید دارد. (توقعات – دریافتی ها). چاراسرمن ات ال (۱۹۸۸) به طور کلی یک مدل کیفی خدمات را براساس پنج SQGS (اندازه گیری بعد از خدمات دریافت شده) را ارائه کرد. پاراسرمن، زیتامل و بری (۱۹۹۴) بعداً از مدل که شامل کیفیت خدمات الکترونیکی منعکس کننده ویژگی ها بود استفاده کردند و آنرا به عنوان یک وب سایت تسهیل کننده خرید مفید مؤثر، خریداری کردن و ارسال تعریف کردند که بسیاری از آنها نشان دهنده جنبه های پیشنهاد شده به عنوان عوامل مؤثر بر کیفیت خدمات در برخورد با خدمات فیزیکی هستند. SERVQAL شامل ۵ مرحله است:
قابل لمس )محسوس) شامل ظاهر فیزیکی، وسایل، افراد و موارد ارتباطی
قابلیت اطمینان یا توانایی انجام خدمات پیشنهاد شده و تهیه خدمات سریع
تعهد (اطمینان) یا دانش و تواضع کارمندان و توانایی آنها در ابراز صداقت و اعتماد
همدلی یا توجه به آموزش انفرادی که شرکت برای مشتری هایش فراهم می کند.
طرح های کیفیت خدمات
آیا فقط خدمات ارائه شده به مشتری برای اندازه گیری کیفیت استفاده می شود (کرانین، تایلر، ۱۹۹۲) یا خدمات ارائه نشده (توقعات- خدمات دریافت شده) استفاده می شود (پراسرمن ات ال، ۱۹۸۸). اگر خدمات ارائه نشده استفاده شود، آیا می توان آنرا محاسبه یا اندازه گیری کرد؟ (دابکار، شفرد و ثرپ، ۲۰۰۰: ۳۱).
محتوای وب سایت می تواند به عنوان ارائه و فهرست کردن اطلاعات و عملکردهایی تعریف شود که ارائه کلی شرکت و تصور عمومی آن را ارائه میدهد و به نظر میرسد که بر چگونگی کیفیت خدمات دریافتی وب توسط مشتری تأثیر گذار است (لیو، تووشی، ۲۰۰۶). این ساختار شامل جنبه هایی از قبیل کیفیت اطلاعات مناسب بودن مقدار اطلاعات، انواع رسانه ها، حالت ارائه، اندازه و انواع تصاویر، درخواست کلی وب سایت است.
تعریف ریسک:
ریسک، نوعی عدم اطمینان به آینده است که قابلیت محاسبه را داشته باشد. ( ویلیامز، ۱۳۸۲: ۳۲). اگر نتوان میزان عدم اطمینان به آینده را محاسبه کرد، ریسک نیست؛ بلکه فقط عدم اطمینان است؛ بههمین جهت بهدلیل محاسبه مقداری عدم اطمینان در قالب ریسک میتوان آنرا مدیریت و کنترل کرد. ریسک در زبان چینیان نیز با دو علامت تعریف میشود که اولی بهمعنی خطر و دومی به مفهوم فرصت است (راعی، ۱۳۸۷: ۲۵).
ریسک در اصطلاح عبارت است از امکان تفاوت بازده واقعی (برحسب ریال یا درصد) از بازده مورد انتظار( بریگام، ۱۳۸۴: ۲۸).
همچنین در مدیرت مالی، ریسک به وضعیتی گفته میشود که در آن وقوع پیشامدها احتمالی است( مصباحی مقدم ، ۱۳۸۸: ۶۳).
مهفوم ریسک از اوایل قرن حاضر وارد ادبیات مدیریت مالی گشته است. چرخ عمر این مفهوم از سطح مبانی نظری شروع شده و سپس به سطح ارائه الگوهای فکری متفاوت از ریسک رسید. بعد از سیر این دو مرحله از سطوح تحلیلهای ذهنی به تحلیلهای عینی رسیده و با بهرهگیری از آمار و ریاضی به اندازهگیری ریسک بهصورت کمّی منتهی شده است(حسینآبادی، ۱۳۸۰ : ۴۱).
مارکویتس[۳۰] :دانشمند آمریکایی، اولین کسی بود که مقوله ریسک را کمّی کرد. وی اعلام داشت که تصمیمهای مالی باید براساس ریسک بازده انجام شود. یعنی در یک سطح مشخص بازده، کمترین ریسک و در یک سطح مشخص ریسک، بیشترین بازده را نصیب سرمایهگذار میکنند. ( میکائل پور ، ۱۳۸۲: ۲۸).
اهمیت ریسک
پدیده ریسک یکی از کلیدیترین مشخصه های شکلگیری تصمیم در حوزه سرمایهگذاری، امور مربوط به بازارهای مالی و انواع فعالیتهای اقتصادی است. در بیشتر کتابهای اقتصادی، از سه عامل کار، زمین و سرمایه بهعنوان نهادههای اصلی تولید نام برده میشود. اما با کمی تامل دانسته میشود که سه عامل شرط لازم برای تولید است؛ اما شرط کافی در فرایند تولید چیزی جز عامل ریسک نیست. بهعبارت دیگر، چنانچه سه عامل وجود داشته باشد، اما تولیدکننده زیانهای احتمالی این فرایند را متقبّل نشود، هرگز تولید صورت نخواهد گرفت. از اینرو در برخی مطالعات از عامل ریسک بهعنوان عامل چهارم در فرایند تولید یاد میشود( مصباحی مقدم ، ۱۳۸۸: ۴۴).
روشهای محاسباتی ریسک
روشهای مختلفی برای محاسبه ریسک وجود دارد؛ مهمترین آنها عبارتند از:
روش ارزش در معرض خطر [۳۱]؛ این روش نخستین بار توسط وترستون [۳۲]در سال ۱۹۹۴ ارائه شد. در سال ۱۹۹۵ کمیته بال (نهاد ناظر بر فعالیت بانکهای بینالمللی) بانکها را موظف کرد که از این مدل، برای تعیین حد کفایت سرمایه خود استفاده کنند. این روش، بهمعنای برآورد حداکثر زیان در سطح خاصی از اطمینان (مثلا۹۵درصد) و در مدتزمان معیّن است. با بهره گرفتن از این روش، میتوان ریسک موجود را اندازه گیری کرد.
آزمون شرایط حاد؛ استفاده از این روش، بهعنوان ابزاری برای برآورد حداکثر میزان زیانهای اقتصادی بالقوه در شرایط غیر عادی بازار است. هدف این ابزار، تلاش در جهت افزایش شفافیّت ریسکها از طریق بازاریابی دامنه رخدادهای بالقوهای است که از احتمال وقوع بسیار کمی برخوردارند؛ بهگونهای که این رخدادهای زیانبار خارج از محدوده آماری مورد استفاده از روش قبلی قرار دارند(میکائل پور ، ۱۳۸۲: ۲۹).
پوشش ریسک؛ اکثر شرکتهایی که در رابطه با ساخت و تولید، خردهفروشی، عمدهفروشی یا ارائه خدمات فعالیت میکنند، در زمینه پیشبینی متغیرهایی همچون نرخ بهره، نرخ ارز و قیمت کالا، از تخصّص و مهارت کافی برخوردار نیستند. بنابراین منطقی است که اقدام به پوشش ریسک ناشی از متغیّرهای مذکور نمایند و از این طریق شرکتها میتوانند بر فعالیت اصلی خود تمرکز یابند(میکائل پور ، ۱۳۸۲: ۳۱).
راهبرد پوشش ریسک در موضع خرید [۳۳]؛ معاملهگرانی که بهمنظور پوشش ریسک، یک موضع معاملاتی خرید در قرارداد آتی اتخاذ میکنند، اصطلاحا گفته میشود که از راهبرد پوشش ریسک در موضع خرید استفاده کردهاند. این راهبرد، برای شرکتی مناسب است که قصد دارد در آینده کالایی را خریداری و قیمت آینده آنرا در حال حاضر تثبیت نماید.
راهبرد پوشش ریسک در موضع فروش [۳۴]: این راهبرد، اتخاذ موضع معاملاتی فروش در قراردادهای آتی است و هنگامی مناسب خواهد بود که پوششدهنده ریسک، از قبل مالک دارایی بوده و در انتظار دارد که در مقطعی از زمان آینده، آنرا بفروشد. برای مثال کشاورزی که مقداری محصول در اختیار دارد و میداند که محصولش در دو ماه آینده، آماده فروش در بازار است، میتواند از این راهبرد استفاده کند( هال، جان؛ ۱۳۸۴: ۶۳).
ابعاد ریسک
اگر ریسک را بهعنوان یک پدیده مورد بررسی قرار دهیم، از ابعاد گوناگونی میتوان به آن نگاه کرد:
ریسک مولّد و غیر مولد؛ ریسک مولّد ریسکی است که متضمن ارزش افزوده است؛ در حالیکه ریسک غیر مولد ریسکی فاقد ارزش افزوده است. سرمایهگذاری در پروژه اکتشاف معدن، متضمن نوع اقتصادی ریسک است؛ در حالیکه شرکت در جلسه قمار که آن هم نوعی بهخطر انداختن مال به امید کسب مال بیشتری است ریسک غیر مولد شمرده میشود.
ریسک قابل کنترل و غیر قابل کنترل[۳۵] : ریسک قابل کنترل میتواند بهوسیله تصمیمگیرنده، کنترل شود یا تحت تاثیر قرار گیرد؛ در حالیکه تصمیمگیرنده در ریسک غیر قابل کنترل، هیچگونه کنترلی بر ریسک ندارد. به ریسک قابل کنترل، ریسک واکنشی و به ریسک غیر قابلکنترل ریسک شانس گفته میشود. بهعنوان مثال صاحب خودرو با رعایت موارد ایمنی مثل استفاده از دزدگیر میتواند خود را در برابر قسمتی از ریسک سرقت پوشش دهد؛ اما اگر با رعایت موارد ایمنی بازهم با خطر سرقت روبرو شود، ریسک غیر قابل کنترل خواهد بود.
ریسک مالی و غیر مالی؛ ریسک مالی پذیرش مخاطره در امور مالی است؛ در حالیکه ریسک غیر مالی پذیرش خطر جانی، اجتماعی امنیتی و … است( مصباحی مقدم ، ۱۳۸۸: ۵۶).
ریسک از جهت سود و زیان: ریسک را به دو دسته ریسک واقعی (خالص) و سوداگرانه (برد و باخت) تقسیم میکنند. بدین صورت که ریسک واقعی، همواره دربرگیرنده زیان است (همانند مالکیت خودرو که در صورت تصادف، زیان وارد میشود و در غیر اینصورت، وضعیت، بدون تغییر است) و ریسک سوداگرانه، سود و زیان را دربردارد (نمونه بارز آن مالکیت یک کارخانه یا شرکت است). بهعبارت ساده، ریسک هم میتواند جنبه زیان (ریسک منفی) و هم جنبه سود (ریسک مثبت) را در برگیرد( اکبریان، ۱۳۸۲: ۲۳).
ریسک عملیاتی[۳۶] ؛ ریسک عملیاتی میتواند از قصور و عدم کارایی پرسنل و افراد [۳۷]؛ تکنولوژی [۳۸]و روند کاری [۳۹] رخ دهد( ابوالحسنی، ۱۳۸۷: ۶۹).
مهمترین عوامل مؤثر بر بروز ریسک عملیاتی به شرح زیرند:
کلاهبرداری داخلی؛ یعنی کلاهبرداری توسط کارکنان بانک.
کلاهبرداری خارجی؛ یعنی آن دسته از کلاهبرداریهایی که توسط افراد خارج از بانک انجام میشوند.
عوامل غیر عمدی یا سهلانگاریهای ناشی از کارکنان، یا عدم ایمنی محل کار؛ که باعث از بین رفتن فیزیکی داراییها میشود.
عوامل ناشی از عملکرد گیرندگان تسهیلات؛
عوامل بیرونی؛ از قبیل محدودیتهای قانونی، تحولات سیاسی، عوامل طبیعی و …، طراحی سیستم کنترل داخلی مناسب، آموزش کارکنان، بهکارگیری تخصصهای لازم متناسب با پیچیدگی امور بانکی، بهترین شیوه برای پوشش دادن این ریسک است. برخی از عوامل مؤثر در این کارکرد عبارتند از: بهکارگیری تکنولوژی مناسب و کارآمد، به خصوص در زمینه IT، بهکار بردن اصول احتیاطی قراردادها و پیشبینی برخی خطرات احتمالی و تعبیه روشهایی برای مدیریت آن(نیازی؛ ۱۳۸۴: ۱۸).
خطر احساس شده توسط یک مشتری الکترونیکی، به عنوان یکی از موانع اصلی برای خرید آن لاین مشخص شده و نابراین شرکت های تجاری الکترونیکی عمده مراحلی برای رفع نگرانی های خطر با تکنولوژی های امنیتی، آگاه کردن شرکت ها و توضیحات سیاست اطمینان بخش دارند (چانگ ات ال، ۲۰۰۵؛ لیائو و چنگ، ۲۰۰۲، لپز- نیکلاس مولینا کاستیلو، ۲۰۰۸، شی، ۲۰۰۴). خطر احتمالی همچنین با مفاهیمی مانند خطر شخصی، خطر خصوصی، خطر اقتصادی، خطر روانشناسی و خطر تکنولوژی (فنی) تعریف می شود. (لیبرمن و استاشوسکی، ۲۰۰۲، رینگ و ون، ۱۹۹۴، زانگ و پریباتگ، ۲۰۰۵). از آنجا که ناتوانی سیستم، بخشی از خطر احتمالی است و اغلب با یک نقصان همراه است، فهمیدن اینکه خطر احتمالی چگونه می تواند بر کیفیت خدمات الکترونیکی و خشنودی مشتری های الکترونیکی تأثیر بگذارد، آسان است. لپز نیکلاس و مولینا کاستیلو (۲۰۰۸) و گفن ات ال (۲۰۰۳) بیان کردند که خطر احتمالی بر عملکرد خرید و تمایل به خرید الکترونیکی تأثیر می گذارد: خطرات بالاتر، تمایل مشتری الکترونیکی برای خرید را کم می کند. خطر درک شده احساسات خوب یابد را تحریک می کند که ممکن است عقاید، نگرش ها و تمایلات رفتاری را تغییر دهد (پالو، ۲۰۰۳: ۴۱). زانگ و پری باتک (۲۰۰۵) بیان کردند که خطر احتمالی، تأثیر گذار برجسته ای بر کیفیت خدمات الکترونیکی دریافت شده توسط مشتری الکترونیکی و خشنودی مشتری دارد. به هر حال چانگ ات ال (۲۰۰۵) بازنگری مفاهیم برای مشخص کردن تأثیر خطر درک شده بر خرید آن لاین را در میان عوامل دیگر پیشنهاد کرد و نتیجه گرفت در حالی که برخی پژوهش های تأثیرات منفی عمده ای را یافته اند، دیگر پژوهش های اصلاً تأثیری نیافته اند. این اندازه با زیان احتمالی یا از دست دادن به دست می آید مشتریان از تجریان از تجربه خرید آن لاین می ترسند. این موضوعات شخصی، امنیتی و سرقت کارت اعتباری است. چهار موضوع برای اندازه گیری این ساختار از دو پژوهش قبلی گرفته شده: زانگو پری باتک (۲۰۰۵) و سونینی، سوتارو و جانسون (۱۹۹۹).
متغیر وابسته متغیر مستقل
کیفیت سرویس وب
ریسک دریاقت شده
۲-۷٫تاثیر محتویات وب سایت بر کیفیت سرویس وب
فروید عقیده دارد که تحول فرامن با همسان سازی کودک با والد همجنس خود شروع می شود.بدین ترتیب ارزشهای اخلاقی درون سازی و نقش جنسیت مناسب پذیرفته می شود(خداپناهی،۱۳۹۰). فرامن تنها برای کمال اخلاقی میکوشد. نهاد برای ارضا فشار میآورد، خود سعی میکند آن را به تأخیر اندازد، و فراخود بالاتر از همه بر اخلاقیات اصرار میورزد (شولتز و شولتز، ۱۳۸۷). فروید من را ارگان اجرایی یا عالی ترین ساختار شخص میداند که در تصمیم گیری رفتار مسولیت دارد. در اجرای این کنش من باید دایما خواسته های بن را ارضا و تصورات آرمانی فرد را تعدیل کند طوری که خود را در محدوده واقعیت نگه دارد. بدین ترتیب من متعادل آن است که بتواند بین بن وفرامن سازش برقرار کند(خداپناهی،۱۳۹۰)
۲-۳-۲٫ اضطراب و نقش آن در ساختار شخصیت:
از دیدگاه فروید، اضطراب زیربنای تمام ناهنجاریهای روانی است. هرگاه خطری ارگانیزم را تهدید کند من با ایجاد احساس نگرانی شخص را آگاه میکند. به این ترتیب شخص یا با آن خطر به مقابله میپردازد و یا از رودررویی با آن میپرهیزد. بنابراین تعریف، اضطراب در اصل انسان را برای مقابله با خطر تجهیز می کند (شفیع آبادی، ناصری، ۱۳۹۲).
۱-۲-۳-۲٫ ماهیت اضطراب
فروید(۱۹۲۶ به نقل از خداپناهی،۱۳۹۰) ابتدا بیان کرد که اضطراب نتیجه انرژی لیبیدویی آزاد نشده است و عقیده داشت فقدان موضوع عشق یا کاهش ارضای مبتنی بر سرکوب گری منجر به انباشتگی انرژی کشاننده ای می شود و در نتیجه پیوستگی این انرژی به صورت میل مفرط به تخلیه اضطراب تجلی می کند بدین ترتیب اضطراب محصول بن است.
فروید بعدها نظر خود را تغییر داد و بیان کرد وقتی ارضای کشاننده بیشتر موجب ازردگی گردد تا لذت من از طریق اضطراب خود را مصون می دارد در واقع اضطراب اخطاری برای ارگانیزم به شمار می آید.چنانچه ارگانیزم رفتار مورد نظر را از خود نشان دهد من با ابعد وسیع تر و حتی غیر قابل کنترل اضطراب به مراتب بیش از آنچه تا کنون احساس کرده بود مواجه خواهد شد.بدین لحاظ تدابیری اتخاذ می شود(مکانیزم های دفاعی فعال می شود)تا از ارضای کشاننده جلوگیری به عمل آید یا آن را به تاخیر اندازد.در اینجا اضطراب دیگر مبتنی بر میل مفرط تخلیه بن نیست بلکه علامت شناختی قلمداد می شود. (خداپناهی،۱۳۹۰)
بطور کلی اضطراب بر سه نوع است:
۱)اضطراب واقعی یا عینی،۲)اضطراب نوروتیک و ۳)اضطراب اخلاقی
اضطراب واقعی:هر گاه فرد از پدیده ای واقعی مانند مار، سگ، تنبیه یا امتحان احساس خطر کند از خود واکنش عاطفی نشان خواهد داد. به این واکنش اضطراب واقعی گویند که این معنا به ترس نزدیک می شود و غالبا با از بین رفتن منبع آن اضطراب نیز کاهش می یابد و یا حتی از بین می رود. به طور کلی وجود این احساس برای صیانت نفس مهم است (شفیع آبادی، ناصری، ۱۳۹۲)
اضطراب نوروتیک:هر گاه فرد از رسوخ تکانش های نهاد(به خصوص تمایلات جنسی و پرخاشگری)به ضمیر آگاه و عدم توانایی خود برای کنترل آنها نگران باشد دچار اضطراب نوروتیک می شود. علت اصلی آن همان خارج شدن کنترل غرایز نهاد از اراده ی فرد است. (شفیع آبادی، ناصری، ۱۳۹۲).
و اما اضطراب اخلاقی عبارت است از: نگرانی نسبت به تنبیه((خود)) بوسیله ی ((فراخود)). وقتی نهاد کوشش می کند تا تمایلات و اغکار غیر اخلاقی خود را نشان دهد و در مقابل فراخود یا احساس گناه و شرم و سرزنش واکنش نشان می دهد، در شخص اضطراب اخلاقی پدید می آید. یعنی ((فراخود)) سعی می کند ((خود))را برای عمل زشت ((نهاد)) سرزنش کند. این اضطراب در حقیقت اضطراب اجتماعی است و فرد هراس آن را دارد که مبادا فکر و یا احساسی کند و یا دست به عملی بزند که مورد پسند اخلاق جامعه و به خصوص خانواده نباشد.( (شفیع آبادی، ناصری، ۱۳۹۲).
۳-۳-۲- مکانیزم های دفاعی من
به خاطر داریم من پدید آمد تا واقعیت را از غیر واقعیت تمیز دهد و ارگانیزم را در مقابل درد وناراحتی حفاظت کند.بدین ترتیب من در جهت خدمت به بن از رفتارهای هدفدار جلوگیری می کند یا آنها را منحرف می سازد.از آنجا که مکانیزم های به کار گرفته شده توسط بن جنبه حفاظتی دارند غالبا به نام مکانیزم های دفاعی یا ساده تر به عنوان دفاع نامیده می شوند(خداپناهی،۱۳۹۰).
مکانیزم های روانی که شخص برای محافظت خود از ترس، تنبیه، و تجربیات نامطلوب به کار میبرد گاهی کاملا آشکار است،یکی از این مکانیزم ها که از ادامه مقابله با احساس آزردگی جلوگیری می کند بیهوشی است(مثلا هنگام دیدن خون یا شخص مرده)اما همه مکانیزمها آشکار نیستند. (خداپناهی، ۱۳۹۰).
روان تحلیل گران معتقدند که بیشتر مکانیزم های دفاعی در سطح ناهشیار عمل می کنند؛به عبارت دیگر اشخاص نه از مکانیزم های دفاعی آگاهند و نه از اهمیت کنش های آنها.افزون بر این برای مشاهده گر بلافاصله مشخص نمی شود که جلوگیری از ارضای نیاز،مستقیما به مکانیزم های دفاعی بستگی داشته باشد زیرا اشخاص می توانند آگاهانه و به صورت منطقی برخی راهبردها را به کار بندند تا بر موقعیت های تنش زا و مشکلات فائق آیند. (خداپناهی، ۱۳۹۰).
کاربرد مکانیزمهای این است که زمانیکه افراد نتوانند با روش های منطقی و مستقیم اضطرب و مشکلات خود را کنترل کنند به روش های غیر مستقیم یعنی مکانیزم های دفاعی متوسل می شوند. (خداپناهی، ۱۳۹۰).
مکانیزم های دفاعی به فرد کمک می کند که با اضطراب مقابله کند. دفاعهایی که به کار گرفته می شوند به سطح رشد و میزان اضطراب بستگی دارند(کوری، ۱۳۸۹).
براساس رویکرد روان تحلیل گری اشخاص در مواجهه با تنیدگی از سبکهای دفاعی شخصی استفاده می کنند که این سبکها بر اساس میزان پختگی به سه گروه رشدیافته، رشدنایافته و روان آزرده تقسیم می شوند(اندورز و سینگ،۱۹۹۳).
مکانیزم دفاعی رشدیافته به منزله شیوه های مواجهه انطباقی بهنجار و کارآمد محسوب می شوند در حالیکه مکانیزم های دفاعی رشد نایافته و روان آزرده شیوه های مواجهه غیر انطباقی و ناکارآمد هستند (بشارت،۱۳۸۷).
۴-۳-۲- انواع مکانیزم های دفاعی
۱-۴-۳-۲٫ سرکوبی
فروید سرکوبی را مهم ترین مکانیزم دفاعی میشناسد(خداپناهی ۱۳۹۰).سرکوبییکی از ابتدائیترین و بنیادیترین مکانیزمهای دفاعی است که براساس آن"من” آنچه را قابل پذیرش نیست از هوشیاری میراند. این سادهترین و بدویترین تدبیر"من” برای در امان ماندن از شر تمایلات غیرقابل پذیرش است. برای اجرای فرایند سرکوب نیاز به زور و فشاری آگاهانه است تا کشش نامعقول محکوم به فراموشی شود. راندن یک رانش از سطح آگاهی، اگر با موفقیت صورت گیرد، به معنای نابودی آن نیست، بلکه این رانش به منطقه قدرتمندتر ناخودآگاه فرستاده میشود و قطعاً باید درانتظار بازگشتی مؤثر و فریبکارتر به آگاهی بود (اتکینسون و همکاران، ۲۰۰۰؛ترجمه براهنی و همکاران، ۱۳۸۶).
۲-۴-۳-۲٫ واکنش سازی
در این مکانیزم دفاعی سوژه، تفکر و یا احساس اضطراببرانگیز به معکوس آن جابجا میشود .با این تدبیر آگاهی فرد بجای پرداختن به موضوعی که تولید اضطراب میکند برروی متضاد و مـعکوس آن متمرکز میشود. بـا ایـن افـکار و وارونهنمایـی، اضطراب از سطح هـوشیاری دور میگردد. از اینگونه فعالیت دفاعی، سازمان"من” برای تدبیر و حل وفصل اختلال بوجود آمده درتمایلات غریزی و واقعیتهای محیط یا الزامات وجدان، واکنشی را طراحی و اجرا می کند که طی این واکنش فرد شخصیتی را از خود بروز میدهد که اگر این اختلال وجود نداشت از خود نشان میداد. با انجام چنین واکنشی فرد در خروجی شخصیت خویش، شرایطی را بـازسازی می کند که کاملاً مجازی و غیرواقعی است. اما با تجربه آن وضعیت مجازی، فریبکارانه و غافل و البته بطور موقت از شر عوارض آن ناهنجاری رها میشود. به بیان دیگر در واکنشسازی سازمان"من” کاملاً منفعلانه وغیرواقعی، شرایطی متضاد با حقیقت بروز ناهنجاری را درتصویر ذهنی از شخصیت خویش بازسازی می کند. درشرایط مجازی جدید اوضاع همانگونه پیش میرود که دلخواه فرد است. دراین بازنمایی، اغراق و معکوسسازی در بالاترین درجه خود جریان یافته تا مکانیزم دفاعی بتواند با قدرت دفع خطرکند. شاگردی از معلم خویش وحشت دارد. این ترس بعنوان یک اختلال اضطرابی جدی برایش تدارک دیده است. سازمان"من” این شخص، با بهره گرفتن از مکانیزم واکنشسازی، شخصیتی تهاجمی و بیپروا از شاگرد مقابل معلم بروز میدهد. شاگرد ترسو، نقش یک دلاورخشن را برابر معلمش بازی میکند و به این ترتیب اضطراب را از خویش دفع میکند. به این ترتیب ریشه بسیاری از وجوه شخصیتی نامتعارف و اغراقآمیز را در افراد میتوان ناشی از عملکرد مکانیزم دفاعی واکنشسازی دانست. چنانکه در روانکاوی میتوان دریافت در لایه اصیل این شخصیت پردازشهایی معکوس شرایط موجود در جریان است (تقدسی، ۱۳۹۲).
۳-۴-۳-۲٫ ابطال
فعالیت ابطال مشتمل بر شکلگیری تغییرات جدی در شکل و کیفیت اعمال و رفتاری است که پیش از این ناهنجاریزا و اضطراب برانگیز بودهاند. بواسطه عملکرد این مکانیزم دفاعی صورت عمل چنان دگرگون میشود تا از اضطراب حاصل ازآن کاسته شود. بهعنوان مثال شخصی که بواسطه صحبت درجمع دچار اضطراب میگردد سعی میکند بجای سخنرانی بیشتر از مکاتبه استفاده کند یا زمانیکه فردی در فرایند ابراز محبت به فرد مورد علاقهاش دچار اضطراب میشود تمایل دارد بجای ارتکاب به ابراز محبت از رفتار غیرمستقیم و یا ارائه نشانهها استفاده کند (موللی، ۱۳۹۲).
۴-۴-۳-۲٫ فرافکنی
بسیاری از عدم تعادلها و اضطرابهای ناشی از آن در فرد، بدلیل وجود آن دسته از پردازشهای ذهنی (در بعد درونی) و نمودهای شخصیتی (در بعد بیرونی) است که قابل پذیرش و هضم منطقی نیستند. این پردازشهای ذهنی یا نمودهای شخصیتی از آن جهت توسط شعور آگاه مردود شناخته میشوند که یا متناسب با نیازهای درونی فرد نیستند و یا نمیتوانند الزامات محیط را رعایت کنند. فرض کنید فردی تمایلی درونی به دروغگویی دارد ولی این پردازش ذهنی که در شخصیت وی نمود پیدا کرده با هنجارهای حاکم بر محیط و نظام ارزشی حاکم بر فرامن سازگار نیست. گرچه نیازهای طبیعی و لذتجوی نهاد فرد چنین میلی را برانگیخته است. سازمان"من” امکان حل و فصل و مصالحه بر سر این تضاد را با روشهای منطقی خویش ندارد. ازسویی نتوانسته کشش درونی ناپسند خویش را خاموش کند و از سوی دیگر در برابر الزامات محیط و وجدان دچار مشکل شده است. حل نشدن این تعارض به معنای بروز یک عدم تعادل روانی و درک اضطراب ناشی از آن است. در اینجا سازمان"من” که پیش ازاین با اهرمهای منطقی خویش موفق به حل این جدال نگردیده، به ناچار از مکانیزمهای دفاعی موجودش بهره میگیرد. یکی از مؤثرترین و رایجترین این مکانیزمها، فرافکنی[۸۳] است. با استفاده ازاین مکانیزم فرد خصوصیت نامتعادل خود را به مرجعی خارج از خویش نسبت میدهد. مثلاً دروغپردازیهای خود را منتسب به دیگران دانسته یا آنرا مرتبط با واقعیتهای ناموزون جامعه میداند. با بهرهگیری از این مکانیزم فرد بدون حل تعارض درونی، میتواند از اضطراب آزاردهنده ناشی از دروغگو شناختن خود، رهایی یابد (تقدسی، ۱۳۹۲).
۵-۴-۳-۲٫ دلیل تراشی
اصلیترین مبنای عملکرد سازمان"من"، خردگرایی است. منطقی متقاعدساز بر مبنای عقل را میتوان سیستم عامل حاکم در پردازشگر"من” دانست. لذا میتوان گفت عمده عدم تعادلها و تعارضهایی که"من” درحل و فصل آنها ناکام مانده و موجب بروز ناهنجاری روانی و اضطراب میگردند، به نوعی با منطق حاکم بر شعورآگاه یا همان نرمافزار عامل سازمان"من” نامنطبق هستند. در مکانیزم دفاعی دلیل تراشی[۸۴]: سازمان “من” تلاش میکند، از ابزار منطقی خویش استفادهای متفاوت نماید. به این ترتیب که تحلیلهایی که تاکنون، بدلیل غیرمنطقی جلوه دادن شرایط موجود تولید ناهنجاری کرده، باید با تحلیلهای متفاوتی جایگزین شود که غیرمنطقی را منطقی نمایاند. این فرایند چیزی جز تحریف و جعل واقعیت البته درچهارچوب منطقهای قابل پذیرش شعورآگاه نیست. تحلیلهای منطقی گرچه نتیجه ادراک شعورآگاه از حقایق درونی و بیرونی باید باشند، امّا میتوانند بهعنوان ابزاری مؤثر در اختیارسازمان"من” با هرجهتگیری غیرواقعی نیز مورد استفاده قرار گیرند. زمانیکه سازمان"من” درحل یک تناقض درونی عاجز مانده، یکی از مکانیزمهای دفاعی برای رهایی از اضطراب بوجود آمده، توجیه و دلیلتراشی به منظور منطقی نمایاندن امور غیرمنطقی است. دانشآمـوزی آدم تنبل و خوشگذرانی است. تعطیلات نـوروز رسیده و او ذاتاً تمایل به مهمانی و گردش و تفریح دارد. امّا امسال سال کنکوراست. این واقعیت تحمیلی از شرایط محیط تعارضی جدی با تمایل درونی او دارد. ازطرفی وجدان هم مدام نهیب میزند، مبادا فرصتها را از دست بدهی. دانشآموز نمیتواند میل و کشش درونی خویش را به تفریح درایام نوروز خاموش کند. ازطرفی نگران کنکور است. دراین تعارض حل نشده، دچار اضطراب شدیدی میشود. “من” از حل منطقی مشکل عاجز مانده زیرا به تمایل سرکوب شده و به عقب رانده میشود و نه میتوان از الزامات محیط گریخت. لذا مکانیزم دفاعی دلیلتراشی برای نجات او از این اضطراب وارد عمل میشود: ” تو نیاز به استراحت داری، مغزت نیاز به آرامش دارد. چند روز تفریح و آرامش میتواند نقش بسیار مؤثری در موفقیت داشته باشد. حتماً با این استراحت پس از تعطیلات با انرژی چندین برابر دوباره آماده کنکور میشوی."این توجیه به ظاهر منطقی، اضطراب موجود را تخفیف داده و تعادل را برقرار میسازد (تقدسی، ۱۳۹۲).
۶-۴-۳-۲٫ انکار:
حقیقت موجود، به روشنی بیانگر وضعیت نابسامان در تعادل روانی است. کششی قدرتمند از سوی نهاد، سازمان"من” را وادار به پاسخگویی کرده است. نهاد با تمام قدرتش به دنبال مطالبه غریزه است و این کاملاً حقیقت دارد. از سوی دیگر هنجارهای حاکم بر محیط خارج به روشنی اعلام میکنند، امکان برآوردهسازی نیاز غریزه وجود ندارد و درصورتیکه “من” برای کامیابی نهاد و برآورده کردن مطالبات غریزه اقدامی بکند به شدت گرفتار مقابله با محدودیتهای محیط خواهد شد. سرانجام فرامن نیز غضبناک و سلطهجو، من را بـرحذر میدارد که مبـادا به کشش پلید نهاد تنسپاری که محکوم به عقوبت گناه خواهی شد. اینجا من بیچاره درمانده شده است، نه توان مواجهه با حقیقت نیرومند کشش غریزه را دارد، نه امکان نادیدهانگاری حقیقت محدودیتهای محیط را. و نه میتواند به حقیقت تازیانه وجدان بیاعتنا باشد. این تعارضهای حل نشده، اضطرابهای دردناک را بـه “من” تحمیل میکنند و “من” بـرای فرار از این اضطراب مکانیزمهای دفاعی خویش را به یاری میطلبد (تقدسی، ۱۳۹۲).
یکی از مکانیزمهای بسیار ساده و ابتدایی، مکانیزم انکار[۸۵]است. کافی است"من” بتواند یکی از این حقیقتها را انکارکند. آنگاه نبرد مختومه خواهد شد. آن زمان که"من” بتواند متقاعد شود، اصلاً این موضوع حقیقت ندارد، مکانیزم دفاعی موفق میگردد اضطراب را از فرد دور کند و تعادل را به وی بازگرداند. اینکه کدام حقیقت انکارشود، تفاوت زیادی درکیفیت عملکرد مکانیزم انکار ندارد. هدف از فعالسازی این مکانیزم تنها حذف یکی از طرفین دعوا، آن هم با نادیده انگاشتن حقیقت موجود درسطح آگاهی است. همانند سایر مکانیزمهای دفاعی، فرایند انکار نیز چیزی جز فریب و تحریف و جعل حقیقت نیست. با انکار هرحقیقتی، تضاد به ظاهر و در سطح آگاهی به تفاهم خواهد رسید. شاید حقیقت تمایل غریزی نهاد انکار شود، که نه چنین کشش و تمایلی در من واقعاً وجود ندارد و موهومی است. شاید حقیقت نظام موجود در محیط انکارشود، که نه چنین محدودیتهایی واقعی نبوده و جعلی هستند و شاید هم حقیقت ندای وجدان خاموش شود که داری دروغ میگویی. مـردی که بنا به دلایل متعدد گرفتار تمایلی پلید بـرای خیانت بـه خانوادهاش شده، از سویی هنجارهای حاکم بر محیط او را از ارتکاب به برآوردهسازی نیاز غریزه باز میدارد و از سوی دیگر ملامت وجدان با تهدید گناه وی را به سرکوبی غریزه فرا میخواند. “من” مرد گرفتار اضطراب ناشی از این تناقض درونی است. مکانیزم دفاعی انکار، چگونه برای رفع فریبکارانه این اضطراب به کمکش میشتابد؟ شاید او بخواهد حقیقت تمایل درونی خویش را انکار کند، بدون توجه به آنکه چه دلایل و بسترهایی این تمایل ناپسند را در او برانگیخته است. برای مکانیزم انکار این موضوع اهمیتی ندارد، زیرا هدف مکانیزم دفاعی تنها دفع اضطراب و رسیدن به آرامش در سطح آگاهی است. مکانیزم انکار با نادیده گرفتن این حقیقت و جعل و تحریف موفق میگردد وظیفهاش را انجام دهد. شاید هم بخواهد هنجارهای حاکم برمحیط را انکارکرده و نادیده بگیرد. انگار اصلاً درجامعه چنین منعی وجود ندارد و اگر هم هست بیپایه و اساس بوده و ارزش رعایت را ندارد. و یا ندای وجدان خویش را با غفلت و فریبکاری نادیده بگیرد. به هرحال مکانیزمهای دفاعی تنها یک هدف دارند؟ رهایی از اضطراب، مهم نیست با چه نوع انکاری سازمان"من” از اثر اضطراب خلاص میگردد (موللی، ۱۳۹۲).
۷-۴-۳-۲٫ همانند سازی
همانندسازی[۸۶]، تلفیقی پیچیده و نیرومند از درونفکنیها و برونفکنیهای است که سازمان"من” به منظور تحریف حقیقتی غیرقابل تحمل انجام میدهد. فرد هنگام رویارویی با فرد دیگر یا موقعیتی خاص که شرایط نامتعادل و اضطرابآوری را به وی تحمیل می کند، کاملاً اتوماتیک و ناخودآگاه با خصوصیات طرفی که از جانب او احساس آسیبپذیری می کند، همانندسازی می کند. بهعبارتی برای رهایی از صدمات اجتماع و شرایط ناهنجار و اضطرابآور، خود را در قالب شخصیت و یا شرایطی متقابلی قرار میدهد که قصد حمله به آرامش و تعادل او را دارد. این تغییر قالب ناخودآگاه باعث میشود، فرد از مفعول به فاعل بصورت مجازی تغییر نقش داده و بجای مدافع خویش را در نقش مهاجم بییند و دراین قالب مجازی جدید از اضطراب و خطر رهایی یابد. شاگردی که مؤاخذه و تنبیه معلم آرامش و تعادل او را مختل می کند، ناخودآگاه پرخاشگر و تهاجمی میشود تا از نقش اضطرابآفرین و مخاطرهآمیز مدافع خارج شده و در نقش مهاجم از تعادل خویش محافظت نماید. و یا شریک تجاری که خود را درمعرض خطر و اضطراب کلاهبرداری میبیند، خود، نقش کلاهبردار را بصورت مجازی، بازی میکند تا از آسیب و اضطراب رها گردد. و یا همسری که از برخوردهای تهاجمی شوهرش دچار اضطراب و نگرانی میشود، در شرایط برخورد، ناخودآگاه ترجیح میدهد خود پرخاشگر شود تا از آسیب و اضطراب ایمن باشد. لازم به ذکر است مکانیزم همانندسازی یکی از فرآیندهای طبیعی و مؤثر سازمان"من” محسوب میگردد که نقش تعیینکنندهای در تکامل و پیشرفت سازمان"من” داشته و از عوامل مهم شکلگیری"فرامن” به حساب میآید. فرد درطول زندگی برای نیرومند ساختن"من” بارها و بارها خود را با افراد قدرتمندی که خویش را مقهور قدرت آنها میبیند همانندسازی کرده و همین همانندسازیها سبب تقویت و پیشرفت سازمان"من” شده و فرامن را سازماندهی می کند. مکانیزم همانندسازی را بعنوان یکی از فاکتورهای بلوغ"من” در بازیهای کودکان میتوان به روشنی مشاهده کرد. کودکان در بازیهای خویش عمدتاً در قالب اشخاص بزرگتر همانندسازی میکنند که این فرایند بسان یکی از عوامل مهم انتقال سازماندهی برتر و بالغتر شخصیت در کودک بحساب میآید (تقدسی، ۱۳۹۲).
۸-۴-۳-۲٫ تثبیت و واپس گرایی
در مراحل مختلف رشد شخصیت و تکامل روانی، ممکن است شخـص کم و بیش دچـار تثبیت شود. به این معنا که رشد کامل در هر مرحله که لازمه آن ارضاء کامل نیازهای درونی درشرایط خاص آن مرحله است کامل نشده و عبور به مرحله بعدی رشد بصورت ناقص صورت گیرد. کودک در دوران طفولیت نیازهای درونی خاصی مربوط به این مقطع از زندگی خویش دارد و برای عبور موفق و کامل از این مرحله و ورود به مقطع نوجوانی باید نیازها و تمایلات کودکانه خویش را ارضاء شده درک کند وگرنه بخشی از الزامات و تمایلات کودکانه در او تثبیت خواهد شد. هرفردی که اقدام به ازدواج و شروع زندگی مشترک میکند، در دوران پیشین یعنی تجرد نوعی تمایلات و نیازهای خاص آن دوره داشته است. ورود کامل و آماده او به مرحله زندگی مشترک مستلزم عبور موفق از مرحله قبلی است. این عبور موفق زمانی اتفاق میافتد که الزامات و امیال دوران پیش از ازدواج بطورکامل تعریف، پیادهسازی و ارضاء شوند. درغیراین صورت بخشی از الزامات دوران مجردی را خود بشکل تثبیت شده همراه خویش به مرحله زندگی مشترک میبرد (موللی، ۱۳۹۲).
عبور ناقص و ارضاء نشده از هریک مراحل رشد زندگی باعث تثبیت نوعی تمایلات و پایگاههای ذهنی خاص میگردد، که فرد آنها را همراه خود به مرحله بعدی میبرد. به این ترتیب هرشخصی در هر مقطع زندگی دستهای از پردازشهای ذهنی تجربه شده و شناخته شده را مربوط به مراحل پیشین زندگی همراه خود دارد که به این موضوع تثبیت میگویند. بهترین دلیل تثبیت یا حضور و ماندگاری پردازشهای پیشین مربوط به دوران تکامل قبلی در ذهن، ناکامی درهـریک از مقاطع رشد قبلی بـه دلیل کم ارضایی و یـا پایداری اضطراب نـاشی از ورود به مقاطع تکامل جدیدتر زندگی میباشد. ازآنجا که چنین پردازشهای ذهنی تثبیتشدهای درسازمان"من” هرشخص به شکل تجربه شده و شناخته شده وجود دارد، سازمان"من” ازاین پردازشهای ماندگار و تثبیت شده بعنوان مکانیزم دفاعی در مواجهه با شرایط جدید بهره میگیرد. ازاینرو وقتی شخص با مشکلی جدید مواجه میشود، تمایل دارد به روشها و پردازشهای قبلی و تثبیت شده بازگردد و با کمک آنها موضوع را حل وفصل کرده و خویش را از اضطراب و ناهنجاری ایمن دارد. پسری که دیگر بزرگ شده، ممکن است هنگام روبرو شدن با شرایط تنشزا و مخاطرهآمیز جدید تمایل داشته باشد، همچنان پشت مادرش پنهان شود. زیرا این پردازش ذهنی که درمراحل قبلی رشد به خوبی از وی محافظت میکرده، به شکلی تثبیت شده هنوز در وی وجود دارد. نوعروس با درک اولین تنشهای زندگی مشترک تمایل دارد به محیط امن خانه پدری برگشته و تحت حمایت پدر و مادر قرارگیرد. زیرا این پردازشهای محافظتی در وی به شکل تثبیت شده وجود دارند. مرد هنگام برخورد با شرایط سخت کاری و مسئولیتهای دشوار ناخودآگاه تمایل دارد بیمار شود و تحت مراقبت همسرش قرار گیرد. مکانیزم دفاعی تثبیت و واپسگرایی[۸۷] مانند سایر مکانیزمهای دفاعی، ناخودآگاه فعال میشود. هدف آن استفاده از روشها و الگوهای تاریخ مصرف گذشتهای است که درفرد تثبیت گردیده است (تقدسی، ۱۳۹۲).
۹-۴-۳-۲٫ تصعید
مکانیزم دفاعی تصعید[۸۸] را میتوان نوع متعالی و سازنده جابجایی امیال و کششها دانست. استفاده از این روش دفاعی موجب میشود مطالبات و کششهای غریزی ممنوع و دردسرساز در فرایند تبدیل و تحریف مکانیزمهای دفاعی، بدل به تمایلات و انگیزههای سازنده، پویا و اجتماعی شوند. با این تبدیل و جابجا شدن تمایل غریزی هم ارضاء شده و هم اسباب رشد شخصیت فرد و تفاهم و سازگاری بیشتر با محیط و فرامن را فراهم میآورد. مثلاً تمایل غریزی به پرخاشگری و تهاجم علیه دیگران میتواند با عملکرد مکانیزم تصعید به گونهای جابجا شود که انگیزه و انرژی لازم برای تلاش و فعالیت شغلی سازنده خود را تأمین نماید. و یا شرکت در فعالیتهای گروهی سازنده و پویا میتوان شکل تبدیلیافته و تصعید شده تمایل به جاهطلبی و برتریجویی بردیگران باشد. همچنین میتوان زمینه اصلی ظهور و اجرای بسیاری از استعدادهای هنری و خلاق را نظیر نقاشی، نویسندگی، شعر و…. دانست. حضور برخی کششها و نیازهای نامشروع و غیرمنطقی میتواند بسترساز نوشتن یک رمان برجسته و ارزشمند شود و یا تمایلات خیالی و دستنیافتنی میتواند زمینهساز خلق یک تابلوی نقاشی باشکوه گردد. و یا یک موسیقیدان انرژی اصلی مورد نیاز برای خلق اثر الهامبخش خویش را از کششها و تمایلاتی وام گیرد که در دنیای واقعی مجال پرداختن به آنها نیست. به شرطی که چنین کششهایی در قالب مکانیزم تصعید به شکلی پویا وسازنده جابجا شوند. بسیاری از موفقیتهای ورزشکاران برتر، اگر براحتی روانکاوی شوند را میتوان در بستر برخی کششها و نیازهای غریزی دانست که دردنیای واقعی به شکلی غیرمجاز امکان شکوفایی نداشتند. ازآنجا که همواره خلق و آفرینش یک اثر هنری برجسته و خلاق و یا پرورش یک استعداد ورزشی برتر و قهرمانآفرین نیاز به انرژی و کششهایی فراتر از شرایط طبیعی و نرمال اکثریت دارند، باید دانست منبع اصلی تأمین تمام انرژیهای روانی آدمی، غرایز موجود در نهاد وی میباشد. درفرآیند روانکاوی به روشنی میتوان دریافت دراشخاص موفق و برتر، تمایلات و کششهای ممنوع بجای سرکوب و رانده شدن از آگاهی، جابجا و تبدیل میشوند و در فرایند تصعید چنان در مجاری امن و متعالی به جریان میافتند که موجب شکلگیری شخصیتهای هنجار، متعادل و درخشان میگردند. شخصیتهایی که دارای انرژیهای نهفته برتری هستند که منشاء مـوفقیتها و آفرینشهای آنهاست. بدون شک این انرژیهای برتر، اشکال تبدیلیافته بسیاری از تمایلات ممنوع بودهاند. به بیان دیگر یکی از مجالهای مهم و امتیازات تعیینکننده در تعالی و شکوفایی شخصیت افراد، رشد فـرهنگ و پـیشرفت تمدن، تصعید تمایلات و کششهای ممنوع و غیرمجاز به انگیزهها و انرژیهایی شکوفا و بالنده میباشد (تقدسی، ۱۳۹۲)
۵-۳-۲٫ دیدگاه وایلانت
وایلانت (۲۰۰۰؛ به نقل از قربانینیا، ۱۳۸۲) یکی از معروفترین محققان در خصوص دفاعها و طبقهبندی و توصیف آنهاست. وی دفاعها را به سطوح تارسیستیک، نابالغ، نوروزی، و بالغ تقسیم میکند.
۱-۵-۳-۲٫ دفاع های نارسیستیک
۱- دوپارگی: تعمیم موضوعات خارجی به دو بخش کاملاً خوب و کاملاً بد است. در این حالت فرد بصورت مکرر بین دو قطب، نوسازی ناگهانی میکند. در این حالت خود شخص نیز از این فرایند حرکت بین کرانهها بیبهره نیست. این دفاع امکان شکلگیری یک تصویر کامل، تحلیلی و متوازن را از موضوع سلب میکند (قربانینیا، ۱۳۸۲).
۲- آرمانیسازی بدوی: گرایش به ارزیابی کاملاً خوب و کاملاً بد موضوعات خارجی در اثر بزرگنمایی نابهنجار و ویژگیهای خوب و بد آنها. در اثر بزرگنمایی ابعاد مثبت یک موضوع به عنوان یک قدرت مطلق و متعالی در نظر گرفته میشوند و در بزرگنمایی ابعاد منفی، یک موضوع تماماً بد دیده میشود (قربانینیا، ۱۳۸۲).
۳- فرافکنی: نسبت دادن ویژگیهای فکری، احساسی و آرزوهای منفی و اضطراب خود به دیگر افراد.این دفاع به طور مشخص درحالتهای هذیایی سایکوتیک، به خصوص نشانگان پارانویا، قابل مشاهده است. ادراک احساس خود در دیگران و عمل براساس ادراک یاد شده در شرایط بهنجار نیز مشاهده میشود (قربانینیا، ۱۳۸۲).
۴- همسانسازی: نسبت دادن خبرهای ناخواسته خود به موضوع خارجی همراه با همسانسازی با موضوع یاد شده. در این دفاع، حالتهای آنکار شده درونی خود در دیگران ایجاد و در همان حال با آن حالت همسانسازی میشود. فرد با تحریک دیگران، افکار و احساسات نفی شده خود را در آنها به وجود میآورد. سپس به عنوان واکنش به رفتار فرد مقابل، خود همان افکار و احساسات نفی شده را نشان میدهد. از این طریق هم نگرش منفی نسبت به موضوع خارجی شکل میگیرد و هم امکان مهار موضوع فراهم میگردد. در این حال موضوع خارجی تحت فشار قرار میگیرد تا تجربهای مشابه تجربه فرد، داشته باشد و از این طریق هم از صفات منفی خود دور شود و هم خود امکان شناخت خود را توسط موضوع خارجی فراهم میسازد. در شکلگیری علائم اختلالات کنشی و روان تنی این دفاع با هدف مهار تکانه و خود تنبیهی بکار میرود (سادوک و سادوک، ۱۳۹۰).
۵- انکار: اجتناب از آگاهی نسبت به یک واقعیت دردناک. این دفاع میتواند رویداد، خاطره آن و یا عواطف همخوان با آن را شامل شود. اجتناب از پذیرش آن چه فرد دیده یا شنیده و یا یک تجربه، مواردی از این دفاعها هستند. استفاده فزاینده از انکار میتواند آشکارساز یک سایکوز باشد (قربانینیا، ۱۳۸۲).
۶- تحریف: درک دگرگون واقعیت خارجی به منظور همسازی با نیازهای درونی. هذیان خود بزرگبینی ازجمله این موارد دفاع است. تحریفهای بسیار ضعیف نیز در شرایط بهنجار قابل مشاهده است (قربانینیا، ۱۳۸۲).
۲-۵-۳-۲٫ دفاع های نابالغ
۱- برونریزی: تخلیه یک تکانه با آرزوی ناهشیار به شکل عمل به منظور گریز از آگاهی عاطفهی همراه آن تکانه بصورت ناگهانی و انفجاری بسوی عمل جهت داده میشود. در این حالت خیال پردازیهای ناهشیار، به شکل تکانشی در رفتار تجلی مییابند و بدین ترتیب تکانه بازداری نشده، بلکه ارضا میشود. به عبارت دیگر خود به خاطر رهاشدن از تنش ایجاد شده در پی افکار و احساسهای به تعویق افتاده به تکانه تسلیم میشود (سادوک و سادوک، ۱۳۹۰).