این تحقیق بر اساس اهداف بیان شده به دنبال رتبه بندی شهرستانهای استان کرمان بر اساس درجه توسعه یافتگی شان در سال۱۳۹۰میپردازد. پس از مشخص شدن نتیجه در صورت لزوم می توان در برنامه های آتی برای انطباق با اهدف توسعه همه جانبه دست به اصلاحاتی زد. همچنین اولویت های سرمایه گذاری متناسب با شرایط منطقه ای را ارائه میدهد.
۱-۶- فرضیه ها
در این تحقیق فرضیه ای برای آزمون وجود ندارد. اما با توجه به این که هدف از این تحقیق رتبه بندی شهرستانهای استان کرمان از نظر درجه توسعه یافتگی و رتبه بندی آنها با تاکید بر تسهیلات بانکی در بخشهای مختلف سیاسی، اقتصادی ،اجتماعی و فرهنگی می باشد ، از این رو محقق به دنبال پاسخ به سوالات تحقیق می باشد.
۱-۷٫ روش تحقیق:
با توجه به ماهیت تحقیق، این تحقیق از نوع کاربردی با روش توصیفی وتحلیلی می باشد که پس از جمع آوری آمار با بهره گرفتن از روش تاکسونومی عددی به تجزیه و تحلیل آن پرداخته است. اما روشها و مدلهای مختلفی برای سنجش سطح برخورداری ومیزان توسعه یافتگی مناطق وجود دارد که از آن جمله میتوان به آنالیز اسکالوگرام، تاکسونومی عددی، تحلیل عاملی، تحلیل خوشه ای و روش موریس اشاره کرد که هر یک معایب و محاسن خاص خود را دارند اما در این پژوهش به منظور تعیین درجه توسعه یافتگی و رتبه بندی شهرستانهای استان با تاکید بر تسهیلات بانکی از روش تاکسونومی عددی که یکی از روش های رایج رتبه بندی است استفاده شده است این روش برای اولین بار درسال ۱۷۶۳ میلادی پیشنهاد گردید و در سال ۱۹۶۸ میلادی به عنوان وسیله ای برای طبقه بندی درجه توسعه یافتگی ملل مختلف، توسط پروفسور زیگمونت هلوینگ در یونسکو مطرح شد. این روش قادر است یک مجموعه را به زیر مجموعه های کم بیش همگن تقسیم کرده ویک مقیاس را که مورد استفاده در امر برنامه ریزی می باشد برای شناخت درجه توسعه یافتگی ارائه دهد (حکمت نیا و موسوی ،۱۳۸۳ صص۳۵-۲۷)همچنین با تلفیق تعدادی از شاخص های مرتبط با معیار های مورد بررسی گزینه های مورد مطالعه را اولویت بندی نماید.
۱-۷-۱٫ قلمرو زمانی و مکانی تحقیق
این پژوهش به استناد آمار و اطلاعات مندرج در سالنامه آماری مربوط به سال۱۳۹۰ استان کرمان و همچنین استفاده ارز آمار و اطلاعات برخی از دستگاه های اداری استان از اوایل تیرماه سال ۱۳۹۲ شروع شده است. استان کرمان به عنوان پهناورترین استان کشور در جنوب شرقی فلات مرکزی قرار دارد می باشد. که از شمال به استان های خراسان جنوبی ویزد،از شرق به استان سیستان وبلوچستان،از غرب به استان فارس واز جنوب به استان هرمزگان محدود می شود. مساحت استان در سال ۱۳۹۰ معادل ۱۸۳۲۸۵کیلومتر مربع است که تقریبا ۱۱٫۱۶ درصد از مساحت کل کشور را به خود اختصاص داده است. استان کرمان سرزمینی مرتفع و کوهستانی است که در این پهنه،کویر لوت با ۱۰۰ متر ارتفاع از سطح دریا، چاله جازموریان با ارتفاع تقریبی۲۰۰ متر از سطح در یا و ارتفاعات کوهبنان ،هزار،چوپار و لاله زار با ارتفاع بیش از ۴۴۶۵ متر از سطح دریا قرار دارند. اختلاف ارتفاع ۴۲۰۰ متریاستان نشان دهنده تفاوت های زیاد توپو گرافیک و در نتیجه تنوع شرایط اقلیمی و اکولوژیکی در منطقه می باشد.گسترش استان در جهت عرض جغرافیایی از یکطرف، وجود اختلاف ارتفاع شدید از طرف دیگر، موجب تنوع اقلیمی شدید در استان گردیده است ، به طوری که حتی در مناطق کم وسعت نیز می توان تنوع شدیدی را از نظر اقلیمی مشاهده کرد.
شایان ذکر است که این استان به دلیل وسعت زیاد دارای اشتراکات طبیعی زیادی با مناطق پیرامون و استان های همجوار است که تاثیر به سزایی در توسعه استان دارد. در شمال شرقی و شرق استان کویر لوت واقع گردیده و به عنوان عارضه طبیعی جدا کننده مرز استان کرمان با سیستان و بلوچستان است.کویر لوت با ویژگی های خاص خود به عنوان یک عامل محدود کننده و تاثیرات آب و هوایی از یک سو و مشکلات امنیتی و کنترل از سوی دیگر نقش مهمی در ارتباطات اقتصادی و اجتماعی ایفا می نماید. در جنوب استان در همسایگی با هرمزگان به دلیل نزدیکی استان با آبهای آزاد(کمتر از ۷۰کیلومتر) نقش مهمی در حمل و نقل و جابجایی کالا می تواند داشته باشد. استان کرمان با داشتن امکانات بالقوه و بالفعل حمل و نقل ارتباطی در سطح زمینی- هوایی و همچنین قرارگیری از لحاظ موقعیت جغرافیایی در شرق و جنوب شرقی از جایگاه ویژه و ممتازی در کشور برخوردار است.اگر چه پراکندگی زیاد شهر ها و روستا ها و کویری بودن استان و سایر عوامل باعث شده جایگاه خاص و ویژه استان تحت تاثیر چالش ها و تهدید ها قرار گیرد.
تقسیمات کشوری:
استان کرمان درپایان سال ۱۳۹۰دارای ۲۳ شهرستان ، ۵۸ بخش ، ۶۵ شهر و۱۵۱ دهسـتان بـوده است. شهرستان های استان شامل: ارزوئیه،انار، بافت، بردسیر، بم، جیرفت، رابر، راور، رفسنجان، رودبارجنوب، ریگان، زرند، سیرجان، شهربابک، عنبرآباد، فاریاب، فهرج، قلعه گنج، کرمان، کوهبنان، کهنوج ، منوجان ونرماشیر می باشد.
۱-۷-۲٫ روش نمونه گیری و تعیین حجم نمونه
در این تحقیق حجم نمونه ، داده های آماری مندرج در سالنامه آماری سال ۱۳۹۰ می باشد و در این نمونه گیری سعی شده از متغیر های استفاده شود که اطلاعات آنها برا ی تمام شهرستانهای استان موجود بوده است. و در انتخاب بخشها ومتغیر های مورد مطالعه سعی شده تا حد امکان از اطلاعات اکثر بخشها وشاخص ها وهمچنین متغیرهای موجود به منظور دور بودن از تخمینها و دقت بیشتر استفاده شود .
۱-۷-۳٫ ابزارهای گردآوری اطلاعات
در این پژوهش از آمار مندرج در سالنامه آماری استان کرمان که از طریق سرشماری سال ۱۳۹۰ در این استان جمع آوری و تدوین شده به علاوه آمار دریافتی از سازمانهای دولتی و خصوصی و کتابخانه های دردسترس استفاده شده است. وهمچنین اصلی ترین نرم افزارهای مورد استفاده در تحقیق حاضر Microsoft Excel است.
۱-۷-۴٫ روش تجزیه وتحلیل داده ها
در این تحقیق برای تجزیه و تحلیل اطلاعات جمع آوری شده از روش تحقیق تاکسونومی عددی و تکنیک به کارگیری آن استفاده شده است که به شرح زیر معرفی می گردد . وهمچنین سعی بر این شده یک نرم افزار و برنامه نویسی کامپیوتری بر اساس روش تاکسونومی عددی تهیه گردد و از این نرم افزار برای تجزیه و تحلیل اطلاعات و آمار جمع آوری شده استفاده خواهد گردید.
جامعه آماری تحقیق داده های مربوط به شاخص های مختلف توسعه یافتگی در شهرستانهای استان کرمان بر اساس اطلاعات مندرج در سالنامه آماری سال ۱۳۹۰ استان کرمان است. عمده شاخص های مورد مطالعه عبارتند از:
هرکار تحقیقی، در راستای نیل به اهداف خاص تحقیق، با یک سری محدودیتها مواجه است. از جمله محدودیتهای تحقیق حاضر با توجه به اینکه استان کرمان به لحاظ تقسیمات کشوری ، بعضا برخی از شهرستانها به چند شهرستان یا برخی دیگر به دو شهرستان تقسیم شده اند (مثلا شهرستان بم به چهار شهرستان بم ،ریگان، فهرج و نرماشیر یا اینکه شهرستان کهنوج به شهرستانهای کهنوج ، رودبار جنوب ، قلعه گنج و منوجان و شهرستان زرند به شهرستانهای زرند و کوهبنان تقسیم شده است ) دسترسی به دادههای آماری صحیح و دقیق برای شهرستانهای جدید التاسیس را کمی بامشکل روبرو کرده است . به هر حال تحقیق حاضر از نظر مکانی محدود به استان کرمان ( هر ۲۳ شهرستان) و از بعد زمانی محدود به سال ۱۳۹۰ است.
۱-۱۰٫ تعاریف مفاهیم و واژه ها:
توسعه:توسعه دارای مفهومی کلی به معنای راهبردی است که در پی اجرای مجموعه اقدامات هماهنگ، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و زیربنائی ضمن افزایش درآمد سرانه جامعه هدف، فقر مطلق را از بین برده و ضمن تأمین رفاه و آسایش جامعه منابع پایه را برای آینده حفظ نموده و منطقه را به سمت پایداری پیش می برد. (صفرزاده میر ولی - ۱۳۸۹)
استان کرمان: یکی از استانهای کشور شامل شهرستان های : ارزوئیه،انار، بافت، بردسیر، بم، جیرفت، رابر، راور، رفسنجان، ودبارجنوب، ریگان، زرند، سیرجان، شهربابک، عنبرآباد، فاریاب، فهرج، قلعه گنج، کرمان، کوهبنان، کهنوج ، منوجان ونرماشیر می باشد. (سالنامه آماری سال ۱۳۹۰)
تاکسونومی : بطور کلی آنالیز تاکسونومی عددی یک روش عالی درجه بندی ، طبقه بندی و مقایسه فعالیت های مختلف با توجه به درجه بهره مندی و برخورداری آن فعالیت ها از شاخص های مورد بررسی می باشد. از توانایی های عمده این روش آن است که قادر است تا اینکه دو عمل را در کنار هم انجام دهد : یکی اینکه مجموعه مورد بررسی را بر اساس شاخص های ارائه شده به زیر مجموعه های همگن تقسیم کند و دیگر آنکه عناصر و اعضاء هر زیر مجموعه همگن را درجه بندی کند. این روش همچنین به عنوان مدلی شناخته شده در برنامه ریزی های منطقه ای مطرح بوده که دارای کاربردهای گسترده و متنوع می باشد.
۱-۱۱- خلاصه: در فصلی که گذشت بعد از مقدمه و تشریح بیان مساله، اهمیت و ضرورت انجام تحقیق به همراه اهداف تحقیق مورد بررسی قرار گرفت. سپس مروری بر فرضیه های تحقیق، روش انجام تحقیق، قلمرو و ابزار مورد استفاده درتحقیق برای تجزیه وتحلیل اطلاعات بیان گردید و درانتها برخی از واژگان کلیدی تعریف شد.
۲-۱٫ مقدمه
در این فصل به شرح ادبیات توسعه و توسعه یافتگی، مبانی نظری تحقیق و در پایان به مروری برمطالعات انجام گرفته در رابطه با موضوع توسعه یافتگی و برخورداری پرداخته خواهد شد.
۳-۵ منشاُ گاف نواری فوتونی: ۵۵
۳-۶ روش های عددی در تحلیل بلورهای فوتونی ۵۷
۳-۷ روش بسط امواج تخت ۵۹
۳-۸ محاسبات نظری مربوط به بسط امواج تخت ۵۹
۳-۸-۱ قطبش ۵۹
۶۰
۳-۱۰ روش تئوری محاسبه طیف عبوری از بلور فوتونی به روش بسط موج تخت ۶۲
۳-۱۰-۱ اثبات رابطه (۳-۵۷) ۶۴
۳-۱۰-۲ اثبات روابط (۳-۵۸) و (۳-۵۹) ۶۷
۳-۱۱ تبدیل فوریه برای تابع دیالکتریک در یک شبکه مربعی ۶۷
۴-۱ مقایسه طیف عبوری از بلور فوتونی با پوشش فراماده برای تعداد لایههای مختلف ۷۳
۴-۲ مقایسه طیف عبوری از بلور فوتونی با پوشش فراماده برای تعداد لایههای مختلف ۸۳
۴-۳ مقایسه طیف عبوری از بلور فوتونی با پوشش فراماده برای دو بلور فوتونی متفاوت ۸۷
۴-۴ نتیجه گیری ۸۹
عنوان صفحه
۵-۱- نتیجه گیری ۹۱
۵-۲- پیشنهادات ۹۳
چکیده و صفحه عنوان به انگلیسی
فهرست شکلها
عنوان صفحه
شکل(۱-۱): نمونههایی از ساختارهای بلور فوتونی ۸
شکل(۲-۱). بردارهای قطبش برای استوانه دی الکتریک و پوشش فراماده ۱۵
شکل (۲-۲). استوانه نامحدود دیالکتریک، پوشیده شده با لایه ای از فراماده ۱۶
شکل(۲-۳). جدول کاهش سطح مقطع پراکندگی ۲۹
شکل(۲-۴). نمودار تابع برحسب ۳۰
شکل(۲-۵). نمودار تابع برحسب ۳۰
شکل (۲-۶). بازده پراکندگی برای حالت بدون پوشش و حالت با پوشش ۳۱
شکل (۲-۷). بازده پراکندگی کل، برای استوانه بینهایت دی الکتریک سه زاویه مختلف تابشی. ۳۲
شکل(۲-۸) ذره کروی پوشیده شده با لایه ای از فراماده ۳۵
شکل (۲-۹). کاهش سطح مقطع پراکندگی برای کره ۳۶
شکل (۲-۱۰) پراکندگی میدان الکتریکی در صفحه xz 37
در الگوی سطح مقطع پراکندگی، برای یک سیستم شامل دوذره کروی ۳۹
شکل (۳-۱). شبکه های بلور و وارون در حالت یک بعدی. ۴۴
شکل (۳-۲). در این شکل شبکه وارون مربعی ۴۵
شکل(۳-۳). ناحیه بریلوئن اول و اولین منطقه تقسیم ناپذیر بریلوئن در یک شبکه مربعی ۴۶
شکل(۳-۴). ناحیه بریلوئن اول و اولین منطقه تقسیم ناپذیر بریلوئن در یک شبکه ملثی ۴۶
شکل (۳-۵): ساختار باند فوتونی برای سه فیلم چند لایه ۵۷
عنوان صفحه
سطح مقطع بلور فوتونی دو بعدی متشکل از استوانه های طویل دیالکتریک ۶۰
فهرست نمودارها
عنوان صفحه
نمودار(۴-۱). طیف عبور بلور فوتونی تک لایه ۷۴
نمودار(۴-۲). طیف عبور بلور فوتونی دو بعدی با آرایه مربعی سه لایه ۷۵
نمودار(۴-۳). طیف عبور بلور فوتونی دو بعدی با آرایه مربعی پنج لایه ۷۶
نمودار(۴-۴). طیف عبور بلور فوتونی دو بعدی با آرایه مربعی هفت لایه ۷۷
نمودار(۴-۵). طیف عبور بلور فوتونی دو بعدی با آرایه مربعی ده لایه ۷۸
نمودار(۴-۶). طیف عبور بلور فوتونی دو بعدی با آرایه مربعی پانزده لایه ۷۹
نمودار(۴-۷). طیف عبور بلور فوتونی دو بعدی با آرایه مربعی بیست لایه ۸۰
نمودار(۴-۸). طیف عبور بلور فوتونی دو بعدی با آرایه مربعی بیست پنج لایه ۸۱
۲-۶-۲ شروط فاسد و غیر مفسد عقد
بر طبق ماده ۲۳۲قانون مدنی« شروط مفصله ذیل باطل است ولی مفسد عقد نیست:
۱ـ شرطی که انجام آن غیر مقدور باشد.
۲ـ شرطی که در آن نفع و فایده نباشد.
۳ـ شرطی که نامشروع باشد.»
۲-۶-۲-۱ شرطی که انجام آن غیر مقدور باشد
شرطی است که مشروط علیه شخصاً یا به وسیله غیر نتواند آن را انجام دهد. شرط مزبور در ضمن هر عقدی قرار گیرد چه با علم غیر مقدور بودن و چه با جهل ، باطل است.
۲-۶-۲-۲ شرطی که در آن نفع و فایده نباشد
منظور نفع و فایده عقلایی است، مانند آنکه زن بر شوهر شرط کند که پس از عقد یک کامیون بال مگس به وی تعلق گیرد، شرط مزبور هیچگونه نفع و فایده عقلایی ندارد.
۲-۶-۲-۳ شرطی که نامشروع باشد
منظور از شرط نامشروع شرطی است که قانون انجام آن را اجازه نداده است. اینگونه شروط به دو دسته تقسیم می شوند:
۱ـ اعمال کیفری، اعمالی هستند که قانون صریحاً منع نموده و برای مرتکب آن مجازات قرار داده است مانند انجام ازدواج با زن به شرط سرقت از بانک.
۲ـ اعمالی که بر خلاف قوانین آمره باشد، این دسته از قوانین، مقرراتی هستند که از نظر جنبه عمومی وضع شده است.
اینگونه قوانین ایجاد حق برای افراد نمی نمایند و بدین جهت تحت اختیار آنها قرار نگرفته تا منتفع از آن بتوانند حق خود را ساقط یا به دیگری واگذار نماید. تشخیص قوانین آمره در بعضی از موارد دشوار است و بدین جهت گاه نسبت به بعضی از موضوعات اختلاف نظراتی بین حقوقدانان پیدا می شود.(امامی،۱۳۸۴،ص۴۲۸)
شروطی که بر خلاف قوانین آمره باشند، خواه ضمن عقد نکاح یا عقد دیگری قرار گیرند، باطل می باشند. در اینجا به ذکر بعضی از این شروط که بر خلاف قوانین آمره است اشاراتی می کنیم:
۲-۶-۲-۳-۱ شرط خیار
شرط خیار در نکاح چنانچه از ماده ۳۹۹ قانون مدنی معلوم می گردد، آن است که در مدت معین برای مرد یا زن یا شخص ثالث حق فسخ نکاح باشد. با توجه به قسمت اول ماده ۱۰۶۹ قانون مدنی: « شرط خیار فسخ نسبت به عقد نکاح باطل است » زیرا چنانچه در مباحث قبلی بیان کردیم خانواده سلول اولیه جامعه می باشد که به وسیله توالد و تناسل بقاء آن را تضمین می نماید و فسخ نکاح موجب انهدام آن است و از جنبه عمومی نمی توان نکاح را دستخوش آزادی اراده زوجین قرار داد تا آنان حق انحلال آن را برای خود محفوظ دارند زیرا سستی رابطه مزبور به ضرر اجتماع و لطمه غیرقابل جبرانی نسبت به جامعه وارد می آورد. بنابراین ماده بالا تصریح می نماید شرط خیار فقط باطل می باشد و تاثیری در عقد نمی کند.
آنچه تاکنون گفته شد راجع به شرط خیار نسبت به عقد نکاح است، ولی چنانچه قسمت دوم ماده ۱۰۶۹ قانون مدنی می گوید: «…در نکاح دائم شرط خیار نسبت به صداق جایز است مشروط بر اینکه مدت آن معین باشد و بعد از فسخ مثل آن است که اصلاً مهر ذکر نشده باشد» علت این امر آن است که مهر در نکاح دائم شرط صحت آن نمی باشد و نکاح دائم بدون ذکر مهر صحیح است ماده ۱۰۷۸ قانون مدنی اذعان می دارد که:« اگر در نکاح دائم مهر ذکر نشده یا عدم مهر شرط شده باشد، نکاح صحیح است و طرفین می توانند بعد از عقد مهر را به تراضی معین کنند و اگر قبل از تراضی بر مهر معین بین آنها نزدیکی واقع شود زوجه مستحق مهرالمثل خواهد بود.»
بدین جهت هرگاه در مهر خیار فسخ قرار داده شود و مهر فسخ گردد، خللی به نکاح وارد نمی آورد و مانند آن است که نکاح بدون مهر منعقد شده است. مثلا چنانچه در عقد نکاح دائم شوهر خانه معینی را مهر زوجه قرار دهد و ضمن آن شرط شود که ظرف مدت شش ماه شوهر یا زن بتواند مهر را فسخ کند، عقد و شرط صحیح است.
۲-۶-۲-۳-۲ شرط عدم ازدواج مجدد از طرف زوجه علیه زوج
در این باره میان فقها سه نظر وجود دارد:
۱ـ اکثر فقها گفته اند چنین شرطی از شرطهای خلاف کتاب و سنت است چون شارع به مرد اجازه داده که چهار همسر اختیار کند، پس این شرط باطل و زوج ملزم به رعایت آن نیست و اگر ازدواج مجدد نماید ازدواجش صحیح است و حقی برای زوجه به وجود نمی آید.(شهید ثانی به نقل از میرشمسی،۱۳۸۷،ص۱۲)
۲ـ عده ای دیگر گفته اند شرط صحیح است و زوج باید پای بند باشد، اما اگر خلاف آن عمل کند و با زنی دیگر ازدواج نماید، ازدواج او باطل نیست.(موسوی خویی به نقل از میرشمسی،۱۳۸۷،ص۱۳)
۳ـ وعده ای دیگر گفته اند چنین شرطی نه تنها صحیح است بلکه تخلف از آن موجب بطلان ازدواج مجدد می شود. دلیل این گروه این است که سائلی از حضرت علی بن موسی الرضا (ع) می پرسد مردی که در قبال همسرش تعهد می کند که هیچگاه با زن دیگری ازدواج نکند و او را هرگز طلاق ندهد، چه وظیفه ای دارد، امام می فرمایند: به او بگو باید به نفع آن زن به شرطش عمل کند، زیرا پیامبر (ص) فرمودند:«المومنون عند شروطهم». (نجفی به نقل از میرشمسی،۱۳۸۷،ص۱۳)
اما با توجه به نظر اکثریت باید گفت که قانونگذار ما از نظر اول پیروی نموده است و آن شرط را شرط منفی می باشد و بر خلاف قوانین آمده است زیرا بنابر مستنبط از ماده ۹۴۲قانون مدنی که بیان می دارد:« در صورت تعدد زوجات ربع یا ثمن ترکه که تعلق به زوجه دارد بین همه آنان بالسویه تقسیم می شود» و موارد دیگر در باب نکاح، مرد می تواند زنهای متعدد داشته باشد و آن را از قوانین آمره به شمار می آورد.
۲-۶-۲-۳-۳ شرط نداشتن روابط زناشویی برای مدت معین یا دائمی
هرگاه هریک از زوجین در عقد ازدواج شرط کند که هیچگونه استمتاعی از یکدیگر نداشته باشند، همه فقها به اتفاق گفته اند: چنین شرطی باطل و مبطل عقد است، زیرا خلاف مقتضای ذات عقد است. اما اگر عدم یک نوع استمتاع برای همیشه یا موقت ضمن عقد شرط شود اشکالی ندارد و مشروط علیه ملزم به رعایت آن است. ناگفته نماند که ازدواج همیشه برای داشتن روابط زناشویی و توالد و تناسل نیست؛ کم نیست افرادی که بنا به مصلحتی مثلاً در سنین پیری برای رفع نیازهای عاطفی و داشتن همدم و مونس ازدواج می کنند، بنابراین صحیح نیست که غرض از ازدواج را تنها در برآوردن نیازهای جنسی خلاصه کنیم. دکتر سید حسن امامی می گوید: « این شرط در نکاح صحیح است وی دلیل آن را اینطور بیان کرده است: روابط زناشویی از جمله حقوقی است که مربوط به زوجین می باشد و آنان می توانند هرگونه بخواهند در آن توافق کنند. شرط مزبور برخلاف مقتضای عقد نکاح و قوانین آمره نیز نمی باشد.» (امامی،۱۳۸۴،ص۴۴۱)
به نظر می رسد حتی اگر نصی هم در این باره نباشد این شرط صحیح است، زیرا اغراض اشخاص برای ازدواج متفاوت است. گاهی برای رفع تنهایی، پرستاری و ایجاد محرمیت، ازدواج می کنند و چنین شرطی گذاشته می شود، اما شرط عدم نبود تمام بهره ها و استمتاعات جنسی، صحیح نیست زیرا خلاف مقتضای عقد است.
۲-۶-۲-۳-۴ شرط پرداخت مهر در مدت معین و در صورت عدم پرداخت فسخ یا بطلان نکاح
زن بر شوهر شرط کند هرگاه مهر را تا تاریخ معینی نپردازد، زن بتواند نکاح را فسخ کند یا نکاح فسخ شود یا باطل باشد، زیرا انحلال نکاح به وسیله طلاق به عمل می آید و فسخ آن فقط در موارد خیارات عیب و تدلیس، شرط و صفت است. به دستور ماده ۱۰۸۱ قانون مدنی « اگر در عقد نکاح شرط شود که در صورت عدم تأدیه مهر در مدت معین نکاح باطل خواهد بود، نکاح و مهر صحیح ولی شرط باطل است.» زیرا عقد ومهر صحیحاً واقع شده و عقد صحیح به وسیله شرط باطل نمی شود و شرط مزبور بر خلاف قوانین آمره به شمار می رود.(امامی،۱۳۸۴، ص۴۳۱)
۲-۶-۲-۳-۵ شرط عدم پرداخت نفقه در نکاح دائم
شوهر بر زن شرط کند که حق نفقه در نکاح دائم بر او نداشته باشد. انفاق زوجه دائمه چنانچه از ماده ۱۱۰۶ قانون مدنی استنباط می شود از قوانین آمره به شمار می رود، بنابراین شرط عدم انفاق باطل می باشد و همچنین است هرگاه شرط شود که زن قسمتی از نفقه خود را بدهد.
به نظر می رسد که ضمن عقد نکاح بتوان شرط نمود که زن نفقه شوهر را بدهد اگرچه مقدار آن را تعیین ننماید، زیرا شرط مزبور امری خارج از نکاح و از هیچ یک از شروط باطله نمی باشد و مانند آن است که زن شرط کند مالی از خود به شوهر بدهد.(امامی،۱۳۸۴،ص۴۳۲)
۲-۶-۲-۳-۶ شرط عدم ریاست مرد بر خانواده
ریاست شوهر در مسایلی که مربوط به اداره خانواده است، هم شرعی است و هم قانونی. بر اساس قانون مدنی ایران، پس از انعقاد قرارداد نکاح هریک از زوجین حقوق و تکالیفی در مقابل یکدیگر پیدا خواهند کرد، که در این راستا در ماده ۱۱۰۵قانون مدنی آمده است که « ریاست خانواده از خصایص شوهر است ».
این امر به صراحت در آیه ۳۴ سوره نساء مورد اشاره قرار گرفته است که بیان می دارد: (مردان سرپرست زنانند به دلیل آنکه خدا برخى از ایشان را بر برخى برترى داده و به دلیل آنکه از اموالشان خرج مىکنند پس زنان درستکار فرمانبردارند)۱ باید توجه داشت که این برتری جنس مرد بر زن در ریاست و اداره خانواده، از حیث انسانی و اجتماعی او نیست، بلکه بر اساس مصلحت اجتماعی و از باب خاصیتهای طبیعی و فطری زن و مرد است. قرآن کریم و قانونگذار هیچ نقشی در جنسیت، در برتری و کرامت انسانی قائل نشده است.
در مواردی از این قبیل قانون به دلیل اهمیت مصلحت مورد نظر قانونگذار، اراده اشخاص را نادیده گرفته است و جنبه امری یافته و این امر را جهت حفظ صلاح و مصلحت خانواده و اعضای آن و این امر را جزء دسته اموری که مربوط به نظم عمومی است قرار داده است.
نتیجه مهمی که از این بحث به دست می آید این است که مسئولیت، مدیریت و ریاست بر خانواده به لحاظ جنبه امری و تکلیفی قابل اسقاط یا واگذاری نیست. دکتر کاتوزیان در این راستا برخی بر این باورند که : « ریاست خانواده حق مرد نیست تا بتواند به اختیار از آن بگذرد. خانواده سازمان حفوقی است که در آن روابط زن و شوهر به طور امری معین شده و اشخاص نمی توانند به وسیله قراردادهای خصوصی نظمی را که قانونگذار برای اداره درست آن ضروری دیده برهم زنند. قواعد ناظر به ریاست مرد از قواعد مربوط به نظم عمومی است و جز در مواردی که فانون اجازه داده است، نمی توان به آنها تجاوز کرد.( کاتوزیان،۱۳۸۴،ص۱۶۶)
۲-۶-۲-۳-۷ شرط عدم اشتغال زن
مطابق قانون، زوج حق منع اشتغال همسر را بهطور مطلق ندارد. از ماده ۱۱۱۷ قانون مدنی. چنین بر میآید که زوج فقط میتواند از اشتغال همسر به مشاغل خاص به دلیل تنافی با مصالح خانواده یا حیثیات زوجین جلوگیری نماید. زیرا در ماده ۱۱۱۷ قانون مدنی. آمده: «شوهر میتواند زن خود را از حرفه یا صنعتی که منافی مصالح خانوادگی یا حیثیات خود یا زن باشد منع کند».
بنابراین حق زوج فقط در مخالفت با بعضی حرفهها و صنایع بوده و مطلق اشتغال نمیباشد. در غیر این صورت باید بیان میشد: «اگر اشتغال زوجه با مصالح خانواده یا حیثیات زوجین منافات داشته باشد، شوهر میتواند مانع شود». بدین ترتیب، اگر شوهر با شغل زن به دلیل مذکور مخالفت نماید،
۱- « الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاء بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنفَقُواْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ »
زن باید شغل خود را تغییر دهد و شغلی را برگزیند که با مصالح خانواده و حیثیات زوجین سازگار باشد. لذا، شوهر میتواند با «شغل» زن مخالفت نماید، اما با «اشتغال» وی نمیتواند مخالفت نماید. به علاوه به موجب ماده ۹۵۹ قانون مدنی: «هیچکس نمیتواند بطور کلی حق تمتع یا حق اجراء تمام یا قسمتی از حقوق مدنی را از خود سلب کند». حال چگونه میتوان پذیرفت که سلب حق اشتغال زوجه از آثار عقد ازدواج باشد؟
مخالفت زوج با شغل زوجه : مطابق آنچه در ماده ۱۱۱۷ قانون مدنی. ذکر شد، زوج با دو شرط «مغایرت شغل با مصالح خانواده» و «تنافی شغل با حیثیات زوجین» میتواند با شغل همسر مخالفت نماید.
مغایرت شغل زوجه با مصالح خانواده: ضابطه روشنی در این که چه شغلی با مصالح خانواده منافات دارد، در قانون نمیباشد. با این حال، امور ذیل میتواند ضابطه و معیار ناسازگاری شغل زن با مصالح خانواده باشد:
سستی بنیان خانواده؛ مطابق ماده ۱۱۰۴ قانون مدنی. «زوجین باید در تشیید مبانی خانواده و تربیب اولاد خود به یکدیگر معاضدت نمایند». بنابراین تشیید و تحکیم مبانی خانواده وظیفه مشترک زوجین است؛ حال اگر شغلی که زن انتخاب کرده، به دلایلی موجب سستی بنیان خانواده باشد، زوج می تواند با آن مخالفت نماید.
اختلال در تربیت فرزندان؛ مطابق ماده ۱۱۶۸ قانون مدنی: «نگاهداری اطفال هم حق و هم تکلیف ابوین است». حال اگر شغل زن مانع از انجام وظایفی که قانون در قبال فرزندان بر عهده وی گذاشته، باشد؛ زوج میتواند مانع اشتغال زن شود.
تنافی شغل زوجه با حیثیات زوجین: همچنین در ماده ۱۱۱۷ قانون مدنی. آمده: «منافات داشتن شغل زوجه با حیثیات خود یا شوهر». ممکن است فردی با نگاه مادی محض و بدون لحاظ موقعیت اجتماعی خود یا همسر، شغلی را برگزیند. در این صورت مرد حق دارد با آن مخالفت نماید. نمیتوان بین حیثیت مرد و زن تفاوت قایل شد. زیرا پس از ازدواج، بین منافع زن و شوهر و نیز آبرو و حیثیت آنان پیوند ناگسستنی برقرار میشود. بنابراین زن نمیتواند به این دلیل که شغلش تنها با حیثیت وی مغایرت دارد و هر کسی حق دارد، راجع به خود تصمیم بگیرد، به مخالفت شوهرش بیاعتنا باشد.
البته بین مغایرت شغل با مصالح خانواده یا حیثیات زوجین با غیرشرعی بودن همان شغل هیچ ملازمهای وجود ندارد. به بیان دیگر، ممکن است شغلی مشروع باشد، در عین حال با مصالح خانواده یا حیثیات زوجین ناسازگار باشد. مانند این که همسر یک استاد دانشگاه یا یک عالم دینی، منشی ادارهای باشد یا شوهر یک خانم با تحصیلات عالیه، شغل دستفروشی را برگزیند. این قبیل مشاغل با وجود این که مشروع هستند، ولی عرفاً میتواند منافی حیثیات زوجین تلقی شود. همچنین، حضور زن در فعالیتهای اجتماعی مشروع است، ولی احتمال دارد در امر تربیت فرزندان اختلال ایجاد شود و در نتیجه مغایر مصالح خانواده باشد.(هدایت نیا،۱۳۸۵،ص۲۳)
ضابطه تشخیص: برای تشخیص منافات داشتن شغل زن با مصالح خانواده یا حیثیات زوجین معیار ثابتی وجود ندارد و نمیتوان چارچوب معینی را بیان نمود. معیارهای ذکر شده، نسبت به همه عرفها و اشخاص یکسان نیست و اخلاق عمومی و وضع خاص هر خانواده در این داوری موثر است. به همین دلیل ذکر مصداق ممکن نبوده و به مصلحت نمیباشد. مرجع تشخیص مغایرت شغل زن با مصالح خانواده و حیثیات زوجین دادگاه است؛ دادگاه نیز باید با توجه به اخلاق حسنه، عادات و رسوم جامعه و ویژگیهای فردی و اجتماعی زوجین، تشخیص میدهد که آیا شغل زن با مصالح خانواده مخالفت دارد؟(کاتوزیان،۱۳۸۴،ص۱۷۰)
در ادامه زکر این مطلب قابل توجه است که طبق ماده ۱۸ قانون حمایت خانواده زن هم می تواند چنین درخواستی را از دادگاه بنماید. این ماده مقرر می دارد: « شوهر میتواند با تأیید دادگاه، زن خود را از اشتغال به هر شغلی که منافی مصالح خانوادگی یا حیثیت خود یا زن باشد منع کند. زن نیز میتواند از دادگاه چنین تقاضایی را بنماید. دادگاه در صورتی که اختلالی در امر معیشت خانواده ایجاد نشود مرد را از اشتغال به شغل مذکور منع میکند». شرایط و مواردی که زن می تواند با شغل همسر مخالفت نماید، همان است که در بحث حق زوج در مخالفت با شغل زوجه بیان گردید و از این جهت تفاوتی وجود ندارد؛ البته در این مورد از جهت دیگری تفاوت وجود دارد که بیان خواهد شد.
عدم اختلال در معیشت: اگر زنی با شغل همسرش مخالفت نماید، دادگاه در صورتی به درخواست زوجه ترتیب اثر میدهد و حکم به ممنوعیت اشتغال زوج به مشاغل خاص می دهد که اختلالی در معیشت خانواده ایجاد نشود. به همین دلیل در ادامه این ماده آمده: «… دادگاه در صورتی که اختلالی در امر معیشت خانواده ایجاد نشود مرد را از اشتغال به شغل مذکور منع می کند». مبنای حکم این است که زوج مسئول تأمین معاش خانواده است، در حالی که زوجه چنین مسئولیتی ندارد. بنابراین ماده ۱۱۱۷ ق.م. که فقط به حق زوج در مخالفت با شغل همسر اشاره نموده و متعرض حق زوجه نشده، ناقص میباشد و بهتر است حکم اضافی ماده ۱۸ قانون حمایت خانواده در ماده ۱۱۱۷ قانون مدنی نیز درج گـردد.
این سئوال مطرح میشود که اگر زوجه افراد واجب النفقه داشته باشد و منع وی از شغل با درخواست زوج و حکم دادگاه باعث اختلال در معیشت آنان گردد. مانند موردی که زوجه از همسر سابق خود فرزندی دارد و تأمین نفقه وی شرعاً و قانوناً بر عهده مادر است یا زمانی که زن نفقه پدر و مادرش را می پردازد؛ در چنین شرایطی زوج با شغل همسرش مخالفت نماید و دادگاه نیز با درخواست وی موافقت نماید، بی گمان در امر معیشت فرزند یا والدین اختلال ایجاد می شود. بدین ترتیب، لازم است که شرط مذکور در ماده ۱۱۱۷ ق.م - در مورد نهی زوجه از شغل- نیز ذکر گردد.
۲-۶-۲-۳-۸ شرط دادن حق طلاق به زن
قانون حق طلاق زن را به شوهر داده و این امر از قوانین آمره می باشد و از حقوق مالی به شمار نمی رود که شوهر بتواند آن را به زن انتقال دهد. ولی چنانچه شرح آن خواهد آمد ضمن عقد نکاح و عقد لازم دیگری می توان شرط نمود که زن از طرف شوهر وکیل باشد که در موارد معینه یا در مدت معین بتواند خود را طبق ماده ۱۱۳۳ قانون مدنی که می گوید: « مرد می تواند هر وقت بخواهد زن خود را طلاق دهد » حق طلاق را منحصراً به مرد می دهد. در این صورت زن به نمایندگی از شوهر، خود را طلاق می دهد. ( امامی ۱۳۸۴، ص۴۳۲ )
بدین ترتیب اگر پذیرفته شود که انتخاب شرطی که اجرای طلاق منوط به تحقق آن شده در اختیار طرفین است، منطق حکم می کند که دادن وکالت به طور مطلق نیز جایز باشد. زیرا فرض این است که در انتخاب شرط، دو طرف هیچ محدودیتی ندارند و می توانند آن را تا هر اندازه بخواهند گسترش دهند و برای مثال اجرای وکالت را موکول به احساس بی میلی و تنفر یا گذشتن مدت معین سازند، اموری که نیاز به اثبات در دادگاه ندارد. تفاوت اینگونه وکالت های مشروط با مطلق تنها جنبه نظری دارد و باید آنها را تابع یک حکم قرار داد.( کاتوزیان،۱۳۸۴، صص۱۹۲و۱۹۳ )
۲-۶-۳ شروط صحیح
هر شرطی که شرایط عمومی صحت را دارا باشد صحیح است، در این رابطه قانون مدنی در ماده۲۳۴ شروط صحیح را به سه دسته تقسیم می کند:
۲ : تعیین رابطه هوش هیجانی با منزلت اجتماعی کارکنان .
۳ : تعیین رابطه بین رضایت شغلی با منزلت اجتماعی کارکنان.
۴ : پیش بینی رضایت شغلی و منزلت اجتماعی کارکنان بر مبنای هوش هیجانی آنها.
فرضیه های پژوهش:
۱ : بین هوش هیجانی با رضایت شغلی رابطه وجود دارد.
۲ : بین هوش هیجانی با منزلت اجتماعی رابطه وجود دارد.
۳ : بین رضایت شغلی با منزلت اجتماعی رابطه وجود دارد.
۴ : هوش هیجانی توان پیش بینی رضایت شغلی و منزلت اجتماعی را دارد.
تعاریف (مفهومی، عملیاتی)
تعریف مفهومی پلیس (نیروی انتظامی):
نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران سازمانی است مسلح در تابعیت فرماندهی کل قوا و وابسته به وزارت کشور که هدف آن استقرار نظم وامنیت وتأمین آسایش عمومی و فردی و نگهبانی و پاسداری از دستاوردهای انقلاب اسلامی در چهار چوب قانون در قلمرو کشور جمهوری اسلامی ایران. (منصور؛ جهانگیر،۱۳۸۲)
تعریف عملیاتی پلیس:
منظور از پلیس در این تحقیق به کارکنانی اطلاق می شود که در زمان انجام این تحقیق در انتظامی کرمانشاه مشغول خدمت هستند وعملیتر، عملکرد (راندمان) مربوط به ۶ ماه کاری آنان میباشد.
تعریف مفهومی هوش هیجانی:
هوش هیجانی اشاره به ظرفیت شناخت احساسات خود و دیگران جهت ایجاد انگیزه و مدیریت مناسب هیجانها در خود و ایجاد رابطه با دیگران دارد. (کلمن، ۱۹۹۸)
تعریف عملیاتی هوش هیجانی:
منظور از هوش هیجانی در این پژوهش نمرهای است که افراد در مقیاس هوش هیجانی بار- ان کسب کرده اند.
تعریف مفهومی رضایت شغلی:
از تعاریفی که توسط افراد مختلف از مفهوم رضایت شغلی ارائه گردیده، این مفهوم بیانگر احساسات و نگرشهای مثبتی که شخص نسبت به شغلش دارد، وقتی گفته می شود کسی از رضایت شغلی سطح بالایی برخوردار است یعنی به طور کلی شغلش را دوست دارد برای آن ارزش زیادی قائل است و به گونه ای مثبت به آن مینگرد و در مجموع از احساس خوب و مطلوبی نسبت به آن برخوردار است. (شفیع آبادی؛ ۱۳۷۵ ص ۲۷۹)
تعریف عملیاتی رضایت شغلی:
منظور از رضایت شغلی در این پژوهش نمرهای است که افراد در پرسشنامه رضایت شغلی بری فیلد و روث[۱۲] بدست آوردهاند.
تعریف مفهومی منزلت اجتماعی:
تعاریف مختلفی از منزلت اجتماعی ارائه شده است. آلن بیرو میگوید: منزلت اجتماعی نفوذ و اعتباری است که دیگران به شخص، “به جهت خصایص گوناگون و کم و بیش واقعی که به او منتسب میدارند” می دهند. افکار عمومی با به رسمیت شناختن ارزش یک فرد؛ وضع و منزلت اجتماعی او را بهبود میبخشد اما این قضاوت جمعی از ارزشهای غالب محیط متأثر می شود. (بیرو،آلن[۱۳]،۱۹۹۰)
تعریف عملیاتی منزلت اجتماعی:
منظور از منزلت اجتماعی در این پژوهش نمرهای است که افراد در پرسشنامه منزلت اجتماعی کسب کرده اند.
فصل دوم
پیشینه پژوهش
مقدمه
برای سالهای متمادی تصور بر این بود که[۱۴] IQ ( ضریب هوشی) نماینده میزان موفقیت افراد است. در مدارس معیار اهدای جوایز به دانش آموزان تست هوش بود و حتی بعضی از شرکتها برای پاداش از تست هوش استفاده میکردند. در دهه اخیر محققان دریافتند که IQ تنها شاخص ارزیابی موفقیت یک فرد نیست. آنها در حال حاضر مشغول تحقیق درباره)[۱۵] EQ هوش عاطفی) هستند. (نانسی.کی.رکر[۱۶] ، ترجمه و تالیف: آزاده دلیلیان)
هوش یکی از مهمترین سازههای فرضی است که از زمان مطرح شدن آن توسط آلفرد بینه در اویل قرن بیستم همواره برای تبیین موفقیت شغلی و کارآیی به کار رفته است. هوش عاطفی زمانی مورد توجه قرار گرفت که دنیل گلمن در سال ۱۹۹۵ کتاب خود را با عنوان «چرا هوش عاطفی می تواند مهمتر از IQ باشد؟» به چاپ رساند.
درابتدای پیدایش این سازه، روانشناسان بیشتر بر روی جنبه های شناختی همانند حافظه و حل مسأله تأکید میکردند. اما خیلی زود دریافتند که جنبه های غیرشناختی مانند عوامل عاطفی و اجتماعی نیز دارای اهمیت زیادی هستند. بعضی پژوهشگران بر این عقیدهاند کهIQ در خوش بینانهترین حالت ۱۰ الی ۲۵ درصد از واریانس متغیر عملکرد را تبیین می کند.
علم به این که احساسات شما چیست و چگونه باید از آنها در جهت تصمیم گیری به نحو احسن استفاده کنید میگوید:
هوش هیجانی (عاطفی)، توانایی برای مدیریت اضطراب و کنترل تنشها و انگیزه، امیدواری و خوشبینی در مواجهه با موانع، در راه رسیدن به هدف است.
هوش هیجانی (عاطفی)، در حقیقت راهی است برای زیرک بودن.
هوش هیجانی (عاطفی)، همدلی است، درک این که اطرافیان شما چه احساسی دارند.
هوش هیجانی(عاطفی)، یک نوع مهارت اجتماعی است،"همراهی با مردم، مدیریت عواطف و احساسات در روابط و توانایی ترغیب و رهبری دیگران.”
هوش هیجانی اولین بار در سال ۱۹۹۰ و به عنوان شکلی از هوش اجتماعی مطرح شد که شامل توانایی کنترل احساسات و هیجانات در خود و دیگران، پذیرش دیدگاه سایر افراد و کنترل روابط اجتماعی است. هوش هیجانی یک سری از تواناییها ومهارتهای غیر شناختی است که توانایی فرد را در مقابله با فشارها و اقتضاهای محیطی افزایش میدهد. (بارون[۱۷]، ۱۹۹۷)
دیدگاه برخی کارشناسان نشان دهنده این است که بهره هوشی به خوبی نمیتواند از عهده توضیح سرنوشت متفاوت افرادی برآید که فرصت ها وشرایط مشابهی دارند. هوش عمومی (IQ) در فراز و نشیبهای زندگی به تنهایی نمیتواند آمادگی زیادی در افراد برای مقابله صحیح ایجاد کند و لزوماً تضمین کننده رفاه، شخصیت اجتماعی و یا احساس شادکامی در زندگی نیست. در واقع تنها ۲۰ درصد موفقیت افراد به IQ بستگی دارد، و بقیه آن بسته به هوش هیجانی و هوش اجتماعی است. مطالعات اخیر نشان می دهند که موفقیت عمومی و بهزیستی در بزرگسالان به یادگیری چگونگی بکاربستن مهارت های هیجانی درخلال تحول و مواجهه مؤثر با بسیاری از چالشهای زندگی به منظور کاهش خطر بروز اختلالهای روانی وابسته است. (چرینس و آدلر[۱۸]، ۲۰۰۰)
موضوع دیگر که میتوان مطرح نمود این است که دلیل توجه زیاد به هوش هیجانی چیست؟ البته باید توجه داشت که اصطلاح جالب هوش هیجانی در این توجه بیتأثیر نیست اما دلیل اصلیاش این است که مطالعات جدید بیش از پیش ارتباط واضح میان عواطف، شیمی مغز، خوشبختی، سلامتی و موفقیتهای عمومی در زندگی را نشان میدهد. عواطف وسیله صحبت بدنمان با ما است و به ما میگوید که بدن برای سلامتی و خوشبختی به چه چیزی نیاز دارد. عواطف در طی میلیونها سال تغییر و اصطلاح تدریجی بشر برای کمک به کامیاب شدن و ادامه زندگی طراحی شده است. (استیوهن، ۱۹۹۰، به نقل از پارسا، ۱۳۸۳)
هوش و تعریف آن:
اصطلاح هوش صرفا نامی است که به فرایند ذهنی، فرضی و یا مجموعه رفتارهای هوشمندانه اطلاق می شود و نظریه های هوش عملاً نظریه های مربوط به رفتار هوشمندانه است. (ایکون[۱۹]، ۱۹۸۵؛ نقل از پاشا شریفی، ۱۳۸۱)
چنین رفتاری شامل تواناییهای مختلف و متغیرهای شخصیتی است که از فردی به فرد دیگر تفاوت می کند. بنابراین ارائه یک تعریف جامع و مانع از چنین مفهوم پیچیدهای آسان نیست.(پاشا شریفی، ۱۳۸۱)
برداشت روان شناسان از کلمه هوش
برخی از متخصصان، هوش را توانایی حل مسأله میدانند. عدهای دیگر آن را توانایی انطباق و یادگیری، براساس تجارب روزمره میدانند. عدهای نیز معتقدند در تعریف هوش براساس این جنبه های شناختی، سایر ابعاد هوش مثل خلاقیت و هوش عملی و میان فردی نادیده گرفته می شود. اما مشکل این است که هوش برخلاف قد، وزن و سن، قابل مشاهده و انداره گیری مستقیم نیست. ما نمیتوانیم پوست سر آدمها را بکنیم و ببینیم چقدر هوش دارند. ما هوش را فقط به صورت غیرمستقیم و با مطالعه ومقایسه اعمال هوشمندانهی آدمها میتوانیم ارزیابی کنیم. (جان دبلیو سانتراک[۲۰]، ترجمه مهرداد فیروز بخت، ۱۳۸۳)
مطابق نظر سانتراک مؤلفه های اصلی هوش همان مؤلفه های اصلی فرایندهای شناختی یعنی حل مسأله، تفکرو حافظه هستند و تفاوتهای توضیحاتی آن، به دو مفهوم تفاوتهای فردی و سنجش بر میگردد. تفاوتهای فردی به تفاوتهای پایدار و همیشگی آدمها با یکدیگر اطلاق می شود. به طور کلی تفاوتهای فردی در هوش را با آزمونهایی که به ما نشان می دهند (آیا فلان شخص از دیگران بهتر استدلال می کند یا خیر؟) اندازه میگیرند و در مورد آزمونهای متعارف هوش، اختلاف نظرهایی هست. ولی فعلاً اختلاف نظرهای روان شناسان در مورد اندازه گیری هوش را نادیده میگیریم و هوش را توانایی حل مسأله و انطباق و درس گرفتن از تجربهها در نظر میگیریم.
دینه[۲۱] درتعریف هوش به قضاوت درست اشاره می کند. روانشناسان دیگر هوش را توانایی تفکر انتزاعی، توانایی یادگیری، استعداد حل مسأله و توانایی سازگاری با موقعیتهای جدید میدانند. به هر یک از تعاریف، انتقادهایی وارد شده است. سازگاری با محیط مسلمأ برای بقای موجود زنده امری اساسی است اما توانایی سازگاری مفهومی گسترده دارد که رفتار هوشمندانه بخشی از آن است از سوی دیگر تعریف ترمن[۲۲] از هوش به عنوان توانایی تفکر انتزاعی، همه ابعاد رفتارهای هوشمندانه را در بر نمیگیرد، زیرا هرچند تفکر انتزاعی بخش مهمی از رفتار هوشمندانه است اما تمامی آن را شامل نمی شود، همچنین مفهوم عام هوش به عنوان توانایی یادگیری نیز در صورتی که نتایج حاصل از اجرای آزمونهای هوش به عنوان شاخص هوش تلقی شود تعریفی نادقیق است. زیرا نمره های حاصل از اجرای آزمونهای هوش با سرعت یادگیری تکالیف جدید همبستگی خیلی بالایی ندارد، هر چند با سطح یادگیری آنچه شخص قابلیت یادگیری آنرا داراست همبسته است (ایکن[۲۳]، ۱۹۸۵) و کسلر[۲۴]هوش را به عنوان استعداد شخصی برای درک جهان و برآورده ساختن انتظارات تعریف می کند(کلاین[۲۵] ،۱۹۹۱). به نظر هامفریز[۲۶] هوش عبارت است از خزانه مهارت های ذهنی آدمی (هامفریز، ۱۹۷۵؛ نقل از پاشا شریفی، ۱۳۸۱) بورینگ[۲۷] در سال ۱۹۲۳ عقیده داشت هوش چیزی است که آزمونهای هوش آن را اندازه گیری می کنند. (کلاین، ۱۹۹۱)
گرچه در تعاریف هوش که تو
سط روانشناسان مختلف ارائه شده است توافق آشکار به چشم نمیخورد اما گونه ای از هماهنگی را میتوان در تعاریف استنتاج کرد. در همه این تعاریف به نوعی استعداد اشاره شده است که در حل مسائل، مفید واقع می شود (پاشا شریفی، ۱۳۸۱) همان طور که ملاحظه کردید هوش دارای تعاریف متفاوتی است اما به طور کلی هوش را مجموعه ای از تواناییهای شناختی نیز تعریف کرده اند که امکان کسب دانش و یادگیری و چگونگی حل مشکلات را فراهم میسازد. (آقایار و شریفی، ۱۳۸۵)
چهار مهارت هوش هیجانی (عاطفی) یا هوش اجتماعی:
- خود (Self)
-دیگران (Others)
- آگاهی (Awareness)
«ز مشرق تا به مغـرب همچـو دولاب همی گـردند دایم بـی خـور و خـواب»
همان، بیت۲۱۸، ص۱۴۷
«دگــر بــاره ز دور چــرخ دوّار زوال و عصـر و مغـرب شد پـدیدار»
همان، بیت۳۷۵، ص۲۷۱
دکتر سجّادی می گوید: مغرب غروبگاه آفتاب، در نزد عارفان کنایه از عالم اجساد است.[۱۱۱۸]
شبستری گوید:
«میان جسم و جان بنگر چه فرق است که این را غرب گیری و آن چو شرق است»
شرح گلشن راز، بیت۵۸۶، ص۳۸۸
نسفی گوید: «پس جسم آدمی هم مغرب و هم مشرق باشد و روح انسان ذوالقرنین است. یک شاخ وی نزول است و یک شاخ دیگر عروج است؛ و این ذو القرنین چون به مغرب رسید آفتاب را دید که در چشمه ی گرم غروب می کند. عروج طلوع نور است، عروج روح انسان ، روز بود و نزول روح، غروب و شب بود.
ای درویش! جسم آدمی تا گرم است و حرارت غریزی دارد، آفتاب روح در وی نزول می کند و در وی می باشد تا آن گاه که سرد شود و حرارت غریزی در وی نماند چون سرد شود آفتاب روح در چشمه ی گرم نزول می کند و از چشمه ی سرد عروج می کند. و این ذوالقرنین در مغرب قومی را بیافت که به غایت ضعیف و ناتوان و به غایت نادان و بی خبر بودند. در تاریکی مانده و از روشنایی بی بهره و نصیب بودند. و چون به مشرق رسید قومی را دید که به غایت قوی و توانا و به غایت دانا و با خبر بودند. از تاریکی بیرون آمده و به روشنایی رسیده بودند».[۱۱۱۹]
مغرب را مظهر جهت غربی دانسته اند؛ و در اصطلاح متصوفه به جهان تاریک و ظلمانی اطلاق می گردد».[۱۱۲۰]
دکتر زرّین کوب می گوید: مانی معتقد است که «عالم جسم» که روح در آن زندانی و اسیر است، همان
مغرب است.[۱۱۲۱]
مغز
«تـو مغـز عـالمـی زان در میـانـی بـدان خــود را کـه تـو جـان جهـانـی»
همان، بیت۲۶۹، ص۱۷۳
به اعتقاد لاهیجی، انسان مغز و خلاصه ی عالم است و مقصود ایجاد کاینات در حقیقت اوست و نسبت به دوایر افلاک، همچون مرکز است، امّا چون مغز در درون و پوست بیرون می باشد، جای انسـان در میان عـالـم قرار داده شد و عالم گِرد او واقع گردید و پیرامون او می گردد و خداوند همه چیز را به خاطر او آفرید.[۱۱۲۲]
دکتر سجّادی مغز را کنایه از حقیقت می داند، در مقابل قشر که شریعت است.[۱۱۲۳]
مقام
«برو تو خـانه ی دل را فـرو روب مهیّـا کـن مقـام و جـای محبـوب »
شرح گلشن راز، بیت۳۹۹، ص۳۹۳
«به یـاد آور مقـام و حـ»ال فطـرت کـز آن جـا بـاز دانی اصل فکـرت»
همان، بیت۴۱۷، ص۳۰۱
لاهیجی گوید: حال موهبتی است که بر دل پاک سالک راه الی اللّه از سوی خداوند وارد می شود و بدون آن که او در کسب آن دخالت داشته باشد، و در هنگام ظهور صفات نفس نابود می شود و زمانی که این حال دایمی شد و ملک سالک شد آن را «مقام» گویند؛ لاقامه السّالک فیه.[۱۱۲۴]
قشیری معتقد است که مقام آن چیزی است که بنده با تلاش و کوشش و ریاضت آن را به دست می آورد و «مقام هر کس جای ایستادن او باشد بدان نزدیکی سالک». تا هنگامی که سالک از یک مقام عبور نکند و حکم آن را به طور کامل به جای نیاورد نمی تواند مقام دیگر را کسب نماید؛ چنان که هر کس قناعت را به جای نیاورد، نمی تواند به توکل دست یابد و هر که توکل را نداشته باشد، تسلیم را نمی تواند کسب کند.
مقام به ضم میم، اقامت باشد چنان که مدخل ادخال است.[۱۱۲۵] یعنی مصدر میمی است.
هجویری می گوید:
مقام به رفع میم اقامت و به نصب میم محلّ اقامت است این توضیح و تفسیر درباره ی واژه ی مقام اشتباه است، در عربی، مقام به ضمّ میم به اقامت و محل اقامت اطلاق می شود و مقام به فتح میم قیام است و نه جای قیام، و به محل اقامت بنده در راه خداوند و حق به جا آوردن و رعایت نمودن او در آن مقام اطلاق می شود تا کمال آن را ادراک نماید. به نظر او مقام به راه طالب و قدمگاه او اطلاق می شود که به جهد و کوشش به دست آید و درجه ی سالک در نزد خداوند به تلاش و کوشش او بستگی دارد. مقام را از جمله ی اعمال دانسته اند که اکتسابی است و صاحب مقام به مجاهده و تلاش خود قایم باشد. وی معتقد است که ابتدای مقامات توبه، سپس انابت، زهد، توکل و غیره است که جایز نیست که سالک بدون توبه ادعای انابت و بدون زهد ادعای توکل نماید و باید این مقامات را به ترتیب طی کند تا به مقصد خویش واصل شود. [۱۱۲۶]
در جای دیگر هجویری گفته است:
«مقام عبارت است از اقامت طالب بر اداء حقوق مطلوب به شدت اجتهاد و صحت نیت وی». هر یک از مریدان خداوند دارای مقامی هستند، طالب از مقام بهره می برد و از هر یک عبور می کند تا بر یکی قرار گیرد چنان چه مقام ارادت از ترکیب جبلّت است نه روش معامله و خداوند ما را خبر داده که « من قائل و ما منّا الّا له مقام معلوم»[۱۱۲۷] پس مقام حضرت آدم (ع) توبه، حضرت نوح (ع) زهد، حضرت ابراهیم (ع) تسلیم، حضرت موسی (ع) انابت، حضرت داود (ع) حزن، حضرت عیسی (ع) رجا، حضرت یحیی (ع) خوف و حضرت محمد (ع) صلوات است».
او راه رسیدن به خداوند را بر سه قسم می داند: [۱۱۲۸] ۱- مقام ۲- حال ۳- تمکین
مقامات
«چه جوید از رخ و زلف و خط و خال کسـی کـاندر مقامـات است و احـوال»
شرح گلشن راز، بیت۷۱۷، ص۴۶۴
مقامات جمع مقام است.
«مقامات، مراحلی هستند که سالک راه حق یکی پس از دیگری می پیماید، مانند مسافری که برای رسیدن به مقصد، باید از منزلی به منزل دیگر رود، و تا منزل پیشین طی نشده باشد، به منزل پسین نمی تواند گام بگذارد». ابو نصر سراج طوسی مقامات را هفت مورد دانسته است که به ترتیب در ذیل آورده می شود:[۱۱۲۹]
۱- توبه ۲- ورع ۳- زهد ۴- فقر ۵- صبر ۶- توکل ۷- رضا
دکتر سجّادی معتقد است که مقامات سیر و سلوک برای وصول به حضرت حق، بسیار است: مانند مقام صابرین، صادقین و قانتین؛ بالاترین مقامات، مقـام توبه و استغفـار است امـا واصلان، بالاترین مقامـات را مقام
انس می دانند.[۱۱۳۰]
«در مقامات سعی و کوشش آشکار است و موهبت پنهان؛ در احوال، موهبت آشکار است و کوشش پنهان، پس احوال مواهب آسمانی و علوی است و مقامات راه به دست آوردن و وسیله ی رسیدن بدان حال است».[۱۱۳۱]
دکتر موحد می گوید: شبستری نیز همچون عرفای دیگر معتقد است که مقامات عرفانی هفت تاست، امّا در ترتیب این هفت مرتبه دیدگاهی متفاوت با دیگر عرفا دارد. از نظر او مقامات عبارتند از:[۱۱۳۲]
۱- توبه ۲- تلوین ۳- تمکین ۴- توکل ۵- رضا ۶- حق ۷- تسلیم
مقام لی مع اللّه
«فرشته گر چـه دارد قـرب درگـاه نگنـجــد در مقــام لـی مـع اللّـه»
شرح گلشن راز، بیت۱۱۹، ص۸۲
با استناد به حدیث پیامبر(ص) که فرمود: « لی مع اللّه وقت لا یسعنی فیه ملک مقرّب و لا نبی مرسل »[۱۱۳۳]
مقام لی مع اللّه، در حقیقت حضرت محمّد(ص) است که مرتبه ی انسان کامل و مقام فناست.[۱۱۳۴]
مقت
«کسی کز باب طرد و لعن و مقت است پدر نیکو بد اکنون شیخ وقت است»
همان، بیت۹۱۲، ص۵۵۶
لاهیجی می گوید: «مقت یعنی دشمن داشتن».[۱۱۳۵]
دکتر سجّادی می گوید: مقت کبیر یعنی عذاب، بدبختی. مراد عارفان از آن نقص عهد و پیمان است.[۱۱۳۶]
مکر