کارشناس
۵/۴۳%
سابقه کار
۵ تا ۱۰ سال
۳/۳۸%
۱۰ تا ۲۰ سال
۳۵%
بیش از ۲۰ سال
۷/۲۶%
با توجه به مشاهده جدول ۴-۱ و براساس اطلاعات گردآوری شده، افراد مورد مطالعه را گروه مردان تشکیل داده اند. افراد گروه سنی بین ۳۰ تا ۴۰ سال بیشترین فراوانی و گروه سنی بیش از ۶۰ سال کمترین فراوانی را از نمونه مورد مطالعه به خود اختصاص داده اند. از نظر میزان تحصیلات، تعداد ۹۰ درصد دارای مدرک کارشناسی و ۱۰ درصد مدرک کارشناسی ارشد بوده اند. افراد با عنوان شغلی کارشناس بیشترین فراوانی (۵/۴۳%) را از نمونه مورد مطالعه به خود اختصاص داده اند. بیشترین فراوانی در خصوص سابقه کار، تعداد ۳/۳۸% درصد با سابقه کار بین ۵ تا ۱۰ را نشان میدهند.
۴-۳- آمار استنباطی
به تجزیه و تحلیل و تفسیر مشاهدات و نتایج میپردازد، به عبارتی تفسیر نتایج به دست آمده از تجزیه و تحلیل مشاهدات صورت میگیرد.
بررسی رابطه بین متغیرهای تحقیق و مفاهیم مدل با بهره گرفتن از نرم افزار لیزرل
تشریح مدل معادلات ساختاری:
مدل معادلات ساختاری یک رویکرد آماری جامعی برای آزمون فرضیههایی درباره روابط بین متغیرهای مشاهده شده و پنهان تحقیق است. از طریق این رویکرد میتوانیم قابل قبول بودن مدلهای نظری را در جامعههای خاص با بهره گرفتن از دادههای همبستگی، آزمایشی و غیر آزمایشی آزمون نمود. نتایج مدل معادلات ساختاری به شکل نمودار مسیر ارائه میگردد. نمودار مسیر یک نمایش گرافیکی از مدل معادلات ساختاری است که سه جز اصلی آن عبارتند از: مستطیلها، بیضیها، پیکانها. پس از ارائه مدل اولیه توسط نرم افزار تحلیل مدل معادلات ساختاری، یکی از مهمترین جنبه های بحث انگیز اصلاح مدل است.
در این تحقیق جهت تحلیل مدل معادلات ساختاری از نرم افزار ۸٫۸ LISREL استفاده شده است. مدلهای استاندارد تحقیق به کمک تحلیل مدل معادلات ساختاری به صورت زیر میباشد.
در مدلهای زیر متغیرهای آشکار یا زیر معیارها و زیر سازهها به صورت مربع؛ متغیرهای پنهان یا سازههای اصلی به صورت بیضی؛ خطوط منحنی، همبستگی میان عامل ها و میزان تأثیر هر یک از متغیرها بر روی یکدیگر را نشان میدهد. فلشهای کوچک، واریانس باقی مانده یا میزان خطا (ε) برای متغیرها را نشان میدهد. خطوط فلش دار از متغیرهای پنهان به زیر سازههای مربوطه، بار عاملی یا وزن عاملی که نشان از همبستگی و میزان باری است که یک متغیر آشکار بر روی متغیر پنهان دارد، به عبارتی میزان واریانس متغیر پنهان که از طریق زیر سازه مربوطه قابل توضیح میباشد.
۴-۳-۱- تست روایی مدل با روش تحلیل عاملی تأییدی (مدل اندازهگیری):
در این روش مدلهای استاندارد شده متغیرهای تحقیق به ۳ حالت بررسی گردیدند:
الف) هرکدام از مفاهیم و متغیرهای تحقیق به صورت جداگانه:
۱- متغیر فشار داخلی
شکل ۴-۱: مدل استاندارد شده متغیر فشار داخلی
۲- متغیر فشار خارجی
شکل ۴-۲: مدل استاندارد شده متغیر فشار خارجی
۳- متغیر محرکههای زنجیره تأمین سبز
شکل ۴-۳: مدل استاندارد شده متغیر محرکههای زنجیره تأمین سبز
۴- متغیر عملکردهای زنجیره تأمین سبز
شکل ۴-۴: مدل استاندارد شده متغیر عملکردهای زنجیره تأمین سبز
ب) مدل اندازه گیری متغیر فشارهای داخلی و خارجی با محرکههای زنجیره تأمین سبز،
شکل ۴-۵: مدل استاندارد شده تحلیل عاملی تأییدی توسط نرم افزار لیزرل
فهرست اشکال
چكيده:
بيمه عمر يكي از مهمترين و استراتژيكترين محصولات شركتهاي بيمه دنيا محسوب ميشود. در دنيا درصد فروش بيمههاي عمر نسبت به ساير محصولات بيمهاي بسيار بالاتر است، اما با وجود اهميت بسيار زياد، فروش اين محصول داراي پيچيدگيهاي خاص خود است. شركتهاي بيمه و نمايندگاني كه درصدد فروش بيمه عمر هستند، بايد ارتباط موثر و قابل اعتمادي با مشتريان خود ايجاد كنند، فردي كه قرار است بيمه عمر خريداري نمايد بايد براي دهها سال به شركت بيمه و برند آن اعتماد كند، احساس خوبي از اين شركت و برند آن داشته باشد. در اين راستا تبليغات ميتواند به عنوان يكي از مهمترين ابزار مورد استفاده شركتها قرار بگيرد تا بتوانند اعتماد و احساس خوشايند مشتريان خود را نسبت به شركتهاي خود ارتقاء و بهبود ببخشند.
با توجه به اهميت موضوع، پژوهش حاضر با هدف شناسايي ميزان رابطه متغیرهاي تبلیغات شركتها، اعتماد و احساس به برند با ميزان فروش بيمه عمر، انجام گرفته است. اين تحقیق از لحاظ هدف تحقیق از انواع پژوهشهای کاربردی به شمار ميرود و از لحاظ روش جمع آوری دادهها از انواع پژوهشهای توصیفی از نوع همبستگی میباشد. جامعه آماری عبارتند از نمایندگیهای سه شركت بيمه ايران، البرز و آسيا در شهر تهران كه براي انتخاب نمونه معرف جامعه از روش نمونهگيري تصادفي خوشهای استفاده شده است. ابزار جمعآوري دادههاي مورد نياز پرسشنامه محقق ساخته بوده كه روايي و پايايي آن نيز در حد مطلوبي ارزيابي شدهاست. براي تجزيه و تحليل دادهها علاوه بر شاخصهاي مركزي و پراكندگي و نمودار فراواني دادهها، از آزمونهاي همبستگي گشتاوري پيرسون و آزمون رگرسيون گام بهگام استفاده شد.
بر اساس نتايج آزمونهاي همبستگي پيرسون، يافتههاي تحقيق حاكي از آن است كه متغیرهاي تبلیغات شركتها، اعتماد به برند و متغیر احساس به برند با ميزان فروش بيمه عمر رابطه معناداري دارند و بر اساس رگرسيون گام به گام دو متغير اعتماد به برند و احساس به برند نتوانستهاند 73/0 از واريانس متغير فروش بيمه عمر را تبيين و توجيه نمايد.
كليد واژهگان: تبلیغات، اعتماد به برند، احساس به برند، بيمه عمر، شركتهاي بيمه.
فصل اول:
كليات تحقیق
1-1- مقدمه:
بسياري از صنايع توليدي و خدماتي موفق در جهان، به ارائه خدمات كارامد و منطبق با نياز مشتري، به عنوان يك منبع مزيت رقابتي مي نگرند. ضرورت مبادله مؤثر بين مشتريان و عرضه كنندگان داخلي، به طور وسيعي در نوشته هاي مديريتي مورد بحث قرار گرفته است و صاحب نظران اتفاق نظر دارند كه خدمات بهتر به مشتريان داخلي، به ارايه خدمات بهتر به مشتريان خارجي منتهي مي شود.
در پذیرش این اصل دیگر تردیدی وجود ندارد که بقای سازمانهای تولیدی وخدماتی در گرو حفظ و افزایش مشتریان آنهاست، برای این منظور ضروریست هر سازمان به عوامل مهم و تاثیرگزار رضایت مشتریان بیاندیشد و با توصیف و پیشبینی و نیز کنترل این متغیرها بتواند میزان رضایت مشتریان را مدیریت نموده و آن را به سمت بهبودی سوق دهد. نام و نشان تجاری یا برند نقشی اساسی در شرکتهای خدماتی بازی می کند زیرا نام و نشان تجاری قوی[1] اعتماد مشتریان را در ارتباط با خرید محصولات ناملموس افزایش میدهد. نام و نشان تجاری قوی، مشتریان را قادر میسازد تا بهتر بتوانند محصولات ناملموس را تجسم کرده و درک کنند. در ارتباط با خدمات که مقایسه و ارزیابی اولیه در ارتباط با خرید خدمت مشکل است، نام و نشان تجاری نقش مهمی را ایفا می کند.
اعتماد، احساس و وفاداری به نام و نشان تجاری برای شرکتها دارای مزایای فراواني است، چرا که موجب کاهش آسیبپذیری شرکت به فعالیتهای رقابتی، کاهش هزینه های شرکت، افزایش حاشیههای مالی و افزایش ارتباطات بازاریابی موثر می شود (Kim et al.,2008) و ایجاد و حفظ اعتماد، احساس و وفاداری مصرف کننده به نام تجاری در قلب برنامههای بازاریابی شرکتها به ویژه در بازارهای رقابتی قرار دارد (Sweeney & Swait ,2008). واژه برند[2]دارای چندین معنی می باشد. برند نه تنها یک محصول واقعی است بلکه یک دارایی ناملموس با ارزش نیزهست. هر برند، دارای ویژگی های محسوس ونامحسوس می باشد که هر محصول را از محصولی دیگر متمایزمی کند. (Kim et al,2003)
برند به عنوان جزئی جدانشدنی از ارزش شرکت می باشد و یک دارایی استراتژیک1است که میتواند به عنوان محرک فرایند برنامه ریزی بازاریابی شرکت محسوب گردد. بدین معنی که برند میتواند به عنوان مزیت رقابتی یک شرکت در نظر گرفته شود.(Wong & Merrilee , 2008 )
1-2- بیان مسئله:
لویت[3] و کاتلر2 از جمله نخستین پژوهشگرانی بودند که در مطالعات خود بر اهمیت به مشتریان و كارکنان شرکت توجه داشتند. آنها اینطور مطرح کردند که کارکنان یک شرکت نیز در حقیقت مشتریان آن می باشند و بایستی نیاز و خواسته های آنان نیز مورد توجه قرارگیرد. بنابراين جذب، توسعه، انگيزش و ارتقاي كمي و كيفي توانائيها، ارزش آفريني، بهبود مستمر ارائه خدمات به آنها و بالابردن سطح كيفيت كار به عنوان يك محصول و مشاركت آنها در انجام فرايندها به كمك مديريت، سازمان را در جهت ارائه سطح بالاي كيفيت محصولات و خدمات رهنمون ميسازد. در نتيجه افزايش سطح رضايتمندي در ميان مشتريان خارجي سازمان را به همراه خواهد داشت.
به عبارت دیگر در محیطی که رقابت در آن پیوسته در حال افزایش است شرکتها میبایست مشتریگرا باشند. زیربنای مفهوم بازاریابی، شناسایی نیازها و رضایت مشتری میباشد که این امر منجر به حفظ و نگهداری مشتریان میگردد. همواره شرکتها منابع قابلتوجهی را برای سنجش و مديريت رضایت و وفاداری مشتریان صرف میکنند.
درسالهای اخیر بازده داراییهای ناملموس برای بسیاری از شرکتها، دارای اهمیت بسیار زیادی گردیده است. بازاریابی یکی از زمینه های کاربردی است که شرکت برای دستیابی به بازده فعالیتهایش تلاش بسیار زیادی می کند(Seggie et al,2004) . برندها باید مزایای رقابتی پایداری را برای شرکت ایجاد کنند، چرا که اگر مشتریان مطلوبیت ویژهای از برند دریافت کنند شرکت می تواند به مزیت رقابتی دست یابد. بنابراین برای مدیران برند مهم است که به ابزارهای معتبر و قابل اطمینانی برای ارزیابی عملکرد برند مشتری محور دست پیدا کنند.
امروزه، تبلیغات به عنوان یک محصول میان رشتهای توجه بسیاری از محققان حوزه مدیریت، ارتباطات و اقتصاد را به خود معطوف ساخته است. پژوهشگران در بخشهای مختلف، با توجه به تاثیر ساز و کار تبلیغ در جامعه، به مطالعه آثار و آسیب شناسی تبلیغات میپردازند( رسولی، 1386: 14، الف).
از آنجا که تبلیغات تجاری در نهایت با هدف انتقال اطلاعات و تغییر در رفتار مخاطبان قصد دارند موجبات افزایش مصرف کالایی خاص را پدید آورند و یا باورهای مشخصی را درباره کالاها یا خدمات مرتبط با آن در جامعه رواج دهند، مطالعه محتوای این پیامها ضروری است. گسترش زندگی شهری تحول بزرگی در زندگی اجتماعی و سازمانی به وجود آورده است.کوچک شدن خانوادهها از آثار این تحول است که پشتوانهی خانوادگی فرد را محدود می کند و فرد در جامعه مدرن شهری، پناه و پشتوانه صنعتی خود را از دست میدهد. امرزوه بیمه راه حلی سازمانی برای پاسخ به این نیاز جوامع بشری در مقابله با بروز حوادث ناگهانی و غیر قابل پیش بینی است. در جوامع توسعه یافته بیمه کالایی لوکس نیست، بلکه ضرورتی اولیه و بدیهی در جهت حفظ اطمینان و ایمنی و کاهش ضریب خسارت و ریسک پذیرفته شده است. عدم آگاهی و شناخت کافی در مورد بیمه و
پوشش های آن باعث ایجاد مشکلات گستردهای در حین بروز خطر و حادثه می شود و گاه تبعات سخت و جبران ناپذیری را به دنبال خواهد داشت. باید تدابیری اندیشیدکه بیمه به عنوان کالا و امری ضروری در سبد خانوار مردم قرار گیرد .
با این اوصاف چنین وظیفه سنگینی به عهده مسئولین و متولیان این امر میباشد. در همین راستا یکی از ابزارهای گسترش فرهنگ استفاده از بیمه و تقویت نگرش مطلوب مشتریان بیمه، تبلیغات است. برای مدیریت هرشرکت بیمه، معرفی درست محصولات بیمهای به مردم فرآیندی اساسی است. از طریق تبلیغات میتوان به کارایی و اثر بخشی در راستای اهداف شرکت بیمه در معرفی هر چه بهتر محصولات خود دست یافت و به صحت پیش بینیهای صورت گرفته در مورد برنامه ها پی برد.
بيمه عمر يكي از مهمترين و استراتژيكترين محصولات شركتهاي بيمه دنيا محسوب ميشود. در دنيا درصد فروش بيمههاي عمر نسبت به ساير محصولات بيمهاي بسيار بالاتر است و اين آمار در برخي كشورهاي اروپا و آمريكايي به بيش از 90 درصد ميرسد. بيمه عمر امكان سرمايهگذاري بسيار مناسبي براي شركتهاي بيمه ايجاد ميكند، زيرا بيشتر خسارتهاي اين محصول بخصوص از نوع بيمه عمر و سرمايهگذاري، قابل پيشبيني و زمانبندي است و شركتها منابع مالي طولانيمدت بدست ميآورند و ميتوانند در فعاليتهاي مورد نظر خود در عرصههاي مختلف اقتصادي برنامهريزي و مشاركت كنند. بنابراين شركتهاي بيمه همواره به بيمه عمر به عنوان يك محصول ويژه اقتصادي مينگرند. اما صنعت بيمه كشور هنوز نتوانسته فروش بيمه عمر خود را در وضعيت مطلوب و مناسبي قرار دهد. اول اينكه بيشتر بيمههاي فروخته شده شركتهاي بيمه از نوع بيمههاي اجباري است، دوم اين محصولات داراي ريسك بسيار بالايي هستند و اعتمادي به حقبيمههاي بدست آمده از اين محصولات وجود ندارد و هرآن ممكن است كه شركتهاي بيمه چندين برابر حق بيمه عائدي خود را به بيمهگزار پرداخت كنند (مانند بيمههاي شخص ثالث). سومين مطلب قابل توجه اين است كه با وجود درصد بسيار پايين فروش بيمههاي عمر در كشور، به علت افزايش تعداد شركتهاي بيمهاي فعال در كشور (اين رقم از 4 چهار شركت دهه شصت به 28 شركت رسيده است)، رقابت بسيار زيادي بين شركتها براي جذب مشتريان بالقوه بيمه عمر، دركشور بوجود آمده است.
بيمه عمر با وجود اهميت بسيار زيادي كه دارد، داراي پيچيدگيهاي خاص خود است، هر نماينده بيمه توان فروش اين محصول را ندارد، شركتهاي بيمه و نمايندگان بيمه كه درصدد فروش بيمه عمر هستند، بايد ارتباط موثر و قابل اعتمادي با مشتريان خود ايجاد كنند، فردي كه قرار است بيمه عمر خريداري نمايد بايد براي دهها سال به شركت بيمه و برند آن اعتماد كند، احساس خوبي از اين شركت و برند آن داشته باشد. قطعا اگر مشتريان نسبت به شركت بيمه اعتماد و احساس خوشايندي نداشته باشند، بعيد است كه شركت يا نماينده او بتواند، آنها را به بيمهگزار خود تبديل كند. در اين خلال بحث تبليغات ميتواند به عنوان يكي از مهمترين رويكردهاي مورد استفاده شركتها قرار بگيرد تا بتوانند اعتماد و احساس خوشايند شركتهاي بيمه را نسبت به خود ارتقاء و بهبود ببخشند.
بنابراين، اين طرح پژوهشي درصدد آن است كه تا چه اندازه شرکتهای بیمه توانستهاند با کمک تبلیغات مناسب، ضروری و موثر، اعتماد مشتریان مربوط به بيمه عمر را به شرکتهای خود افزایش و تقویت نمایند؟ تا چه اندازه در راستای توسعه احساس مطلوب به برند، شرکتها توانستهاند در امر تبلیغات سرمایهگذاری نمایند؟ آیا سرمایهگذاریهای شرکتهای بیمه توانسته است اعتماد و احساس به برند شرکتها را در وضعیت مطلوبی نگه دارد؟ و در نهایت آیا بین میزان تبلیغات شرکتهای بیمه و اعتماد و احساس به برند رابطه معناداری وجود دارد؟ به عبارت ديگر پژوهش حاضر در صدد آن است كه وضعيت تبليغات شركتهاي بيمه از منظر مشتريان چه وضعيتي دارد؟ آيا اين ميزان تبليغات بر اعتماد و احساس به برند مشتريان تاثير دارد؟ ميزان تبليغات شركتها بر ميزان فروش بيمه عمر به چه ميزان تاثير دارد؟ اعتماد و احساس مشتريان نسبت به شركتهاي بيمه در انتخاب بيمه عمر چقدر موثر بوده است. این سوالات و سوالاتی از این قیبل دغدغه پژوهش حاضر است که این پایاننامه به منظور یافتن پاسخ علمی و مستند و مستدل آنها انجام میگیرد.
1-3- اهمیت و ضرورت تحقیق:
خرید مجدد توسط مشتریان یکی از اهداف مقدماتی بازاریابان است چراكه نگهداری مشتریان نیازمند تلاش های بازاریابی کمتری از به دست آوردن مشتریان جدید است. سنجش و مورد توجه قرار دادن تعهد به وفادار باقي ماندن بیمهگذاران و رفتار های ناشی از وفاداری بیمه گذاران در شرکت هاي بیمه كشور از اهمیت فراوانی برخوردار است.
نقش عمده برند در ایجاد وفاداری، نه تنها برای محصولات فیزیکی بلکه برای خدمات و ترکیبی از محصول– خدمت نیز حائز اهمیت می باشد. یک مفهوم آن این است که وفاداری به برند، نه تنها از بهبود مستمر کیفیت بدست می آید، بلکه از طریق بسیاری فعالیتهای خارجی دیگر مانند تبلیغات، بستهبندی، روابط عمومی و بسیاری موارد دیگر حاصل می شود. در برخی از بخشهای بازار وفاداری به برند از طریق احساس نسبت به برند بدست می آید. درحالی که در برخی بخشهای دیگر از طریق اعتماد به برند بدست میآید. (kim et al ,2003)
برند، نقش مهمی در موفقیت یک سازمان از طریق ایجاد مزیت رقابتی در سازمان بازی می کند و میتواند سازمان را در دستیابی به اهدافش یاری دهد، بنابراین عملکرد برند به عنوان ابزار سنجش نسبی موفقیت در بازار، مورد توجه قرار میگیرد. عملکرد سازمانی وعملکرد برند، دو واژه در هم پیچیدهاند، یعنی درموارد بسیاری به جای یکدیگر به کار می روند که این موضوع، ضعف عمده ای که در این زمینه وجود دارد را به نمایش می گذارد که اهمیت وضرورت انجام تحقیق را بیان
می دارد. مدیران، نیازمند این هستند که بدانند عملکرد برند تا چه حد تحت تأثیر وفاداری به برند قرارمیگیرد که این موضوع خود مستلزم دانستن میزان تأثیر احساس به برند واعتماد به برند می باشد(Seggie et al,2004).
امروزه توليد کنندگان و صاحبان بازار با در اختيار گرفتن رسانههاي جمعي الکترونيکي و نوشتاري با مشتريان خود، ارتباط مستمر و مستقيم يا غيرمستقيمي را به منظور ارسال پيامهاي تاثيرگذار برقرار ميكنند تا بتوانند از اين طريق مفاهيم و نگرشهاي او را در زمينههايي چون دستيابي به رفاه، آسايش، خوشبختي، موقعيت اجتماعي و … دگرگون کنند. اين امر با بكارگيري دانش، مهارت و خلاقيت از طريق ابزاري بنام تبليغات تجاري انجام ميگيرد. بر همگان بديهي است كه تبلیغات، جایگاهی مهم و نقش تعیینکننده در فعالیتهای اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی پیدا کرده و توجه پژوهشگران هر یک از حوزه ها را به خود معطوف کرده است.
در دنیای پر رقابت امروزی برای داشتن یک موقعیت مسلط در بازار، تبلیغات امر مهمی است. این موضوع به ویژه در مورد شرکت های خدماتی، از جمله صنعت بیمه حائز اهمیت است.
در صورتی که شرکتها بتوانند بر اساس تبلیغات مناسب و موثر بر اعتماد و احساس آنها تاثیر داشته باشند، قطعاً از هزینههای شرکت کاسته میشود، چرا که حفظ مشتریان همیشه کم هزینهتر از بدست آوردن مشتریان جدید است.
بنابراين اگر تحقیق حاضر بتواند بین میزان و نحوه تبلیغات در شرکتهای بیمه، وضعیت اعتماد و احساس به برند مشتريان با ميزان فروش بيمه عمر ارتباطی معنادار تایید نماید، میتوان امیدوار بود که با جهتگیریها و نیز سیاستگذاریهای مناسب در تصمیمگیری برای تبلیغات به تقویت اعتماد و احساس شرکتها و نيز افزايش فروش بيمه عمر نایل شد. اعتماد و احساس به برند مطلوب مشتريان ارزش آن را دارد که شرکتها برای حفظ و تقویت آن در موقعیتهای مختلف و به اشکال گوناگون به تبلیغات موثر روی آورند. علیرغم اهمیت موضوع تاکنون تحقیقی در خصوص رابطه و تاثیر بین تبلیغات بیمه، اعتماد و احساس به برند مشتريان با ميزان فروش بيمه عمر در شرکتهای بیمه انجام نگرفته است و همین خلا چنين تحقيقاتي، خود بر اهمیت و ضرورت کار بصورت بسیار زیادی میافزاید و نگارنده را براي انجام اين تحقيق بيشتر تشويق مينمايد، به امید آنكه با انجام این تحقیق دید روشنگری در خصوص هزینه و سرمایهگذاریهای تبلیغات به شرکتهای بیمه ارائه دهد تا بتوانند در حوزه ایجاد، حفظ، و ارتقاء اعتماد و احساس مطلوب مشتریان به برندشان در راستاي افزايش فروش بيمه عمر به عنوان يكي از مهمترين محصولات شركتهاي بيمه، موفق باشند.
1-4- اهداف تحقیق:
1-4-1- اهداف اصلی:
نظریه کنترل قدرت مدعی است که قدرتمندان مرتکب جرایم سودآورتر می شوند و محرومان و افراد فاقد قدرت به جرایم کمتر سودآور اقدام می کنند. از این منظر، فقدان قدرت تا حدود زیادی نوع بزهکاری ها را مشخص می کند. همچنین، قدرت خود می تواند موجبات بزهکاری را فراهم کند. نظریه قدرت سه دلیل عمده را برای بروز چنین وضعیتی بیان می کند: الف) انگیزه بزهکاری قدرتمندان قوی تر است. ب) قدرتمندان فرصت های انحرافی بیشتری دارند. ج) قدرتمندان در معرض کنترل اجتماعی ضعیف تری هستند(صدیق سروستانی، ۱۳۹۰: ۷۴-۷۵).
هاگان دو مدل از خانواده را مطرح کرده و رابطه قدرت و کنترل را در آنها بررسی نموده است. در خانواده های پدرسالار[۳۲۴]، پدران نقش سنتی نان آوری را برعهده دارند، در حالی که مادران تمایل به انجام کارهای نوکرمآبانه داشته و امورات خانه را انجام می دهند(خانه دار هستند). در خانهی پدرسالار، از مادران انتظار می رود که رفتار دختران شان را کنترل کنند، در حالی که آزادی های بیشتری به پسران می دهند. در چنین خانه هایی، رابطه دختر-والدین می تواند به عنوان مکانیسمی برای آیین خانه داری ملاحظه شود، که این مسأله مشارکت و درگیری دختران در بزهکاری را کاهش می دهد، در حالی که، پسران برای منحرف شدن آزاد هستند، زیرا آنها توسط مادران کنترل نمی شوند. دختران بزرگ شده در خانوادههای پدرسالار طوری جامعه پذیر شده اند که بیشتر از مردان از مجازات های قانونی میترسند؛ در نتیجه، پسران در چنین خانواده هایی رفتار بزهکارانه ی بیشتری نسبت به خواهران شان نشان می دهند(سیگل، ۲۰۱۲: ۲۸۲).
از طرف دیگر، در خانواده های تساوی گرا[۳۲۵]، که در آن شوهر و همسرش دارای موقعیتهای مشابه قدرت هم در خانه و هم در محیط کار هستند، دختران شکلی از آزادی را به دست میآورند که نشان دهنده کاهش کنترل والدین است. در این خانواده ها، دختران دارای رفتار قانون شکنانه ای شبیه برادران شان هستند. در یک خانوادهی تساوی گرا، دختران ممکن است فرصت بیشتری برای درگیری و مشارکت در رفتارهای مشروع موقعیت بزرگسالی داشته باشند و نیاز کمتری به نمایش نقش انحرافی داشته باشند. هاگان از روی طعنه، معتقد است که این روابط همچنین در خانواده هایی که مادران در غیاب پدران سرپرست و رئیس خانه هستند، رخ می دهد. هاگان و همکارانش دریافتند زمانی که پدران و مادران دارای موقعیت های مدیریتی یکسان هستند، شباهت بین میزان بزهکاری دختران و پسران شان زیاد است. به شکل ضمنی، احتمال بیشتری وجود دارد که دختران طبقهی متوسط قانون را نقض کنند، زیرا آنها کمتر از همتایان طبقهی پایینی شان کنترل می شوند. در خانواده هایی که هر دوی والدین دارای موقعیت های قدرت هستند، دختران احتمال بیشتری دارد که توقعات و انتظارات شغلی مشابه با برادران خود داشته باشند. در نتیجه، هردو جنس برای ریسک پذیری و درگیری در دیگر رفتارهای مرتبط با بزهکاری جامعه پذیر می شوند(همان: ۲۸۲).
نقد: مهم ترین انتقادی که به نظریه های تضاد وارد شده این است که هیچ جامعه ای و حتی جامعه بدون طبقهی سوسیالیستی مورد ادعای مارکسیسم، عاری از بزهکاری و جرم نیست و واقعیتر، فرض دورکیم است که بیان کرد بزهکاری یک پدیده بهنجار و حتی در جامعه قدیسان اجتناب ناپذیر است. همچنین، ارتباط معنادار بین نابرابری و استثمار طبقاتی با میزان جرم و بزهکاری در جوامع سرمایه داری(به عنوان یکی از پیش فرض های اساسی نظریه های تضاد)، در بسیاری از مطالعات تجربی تأیید نشده است. مثال نقض این مورد، کشورهای ژاپن و سوئد می باشد که علیرغم حاکمیت نظام سرمایه داری، دارای نرخ های پایینی از جرم و بزهکاری هستند. در نهایت، برخلاف نظریه تضاد، گروه های قدرتمند همه جا می توانند در ساختار قانونی، حقوقی و قضایی نفوذ کنند، چه نظام سرمایه داری، چه سوسیالیستی و یا انواع دیگر آن.
۳-۲-۴-۴- نظریه های تکاملی(تلفیقی)
مطالعه تبیینهای رفتار بزهکارانه نشان میدهد که کمتر نظریهای، تحلیل خود را به نقش آفرینی یک علت واحد محدود ساخته است و بسیاری از آنها، دست کم اشارهای به اثرگذاری انواعی از علل متفاوت دارند. به تعبیر دیگر، در این نظریه ها نوعی تلفیق مشاهده می شود. اما در بسیاری موارد، یا بزرگنمایی یک متغیر، مانع به چشم آمدن این تلفیق شده است و یا آن که محققان نسلهای بعد به رسم زمانه که معرفی علت العلل یا علت غالب را بیشتر میپسندید، آن را در یکی از دستهبندیهای رایج گنجاندهاند و در عمل، آن را با ویژگی تلفیق معرفی نکرده اند. به این ترتیب، وجه تمایز رویکردهای تلفیقی نسبت به رویکردهای قبلی کم رنگ بودن این بزرگنمایی در آنها میباشد و نقش آفرینی متغیرهای متعدد، به شکلی نسبتاً همسان و همعرض مورد توجه قرار میگیرد(لبیبی، ۱۳۸۷: ۸۹-۹۰). از منظر رویکرد تکاملی، بزهکاری و جرم یک فرایند پویا است که هم به وسیله تجربیات اجتماعی و هم ویژگیهای فردی تأثیر میپذیرد(سیگل و ولش، ۲۰۱۱: ۱۲۰).
از دیدگاه تلفیقی[۳۲۶]، نظریه های تک عاملی مانند ساختار اجتماعی و فرایند اجتماعی نمی توانند تبیین کاملی از جرم ارائه کنند، زیرا جرم مفهوم پیچیدهای است و دربرگیرندهی برداشت مجرم، قربانی، افراد و عاملان کنترل اجتماعی است(سیگل، ۲۰۱۲: ۳۰۱).
سابقه نظریه های تلفیقی حتی می تواند به کار سزار لومبروزو با عنوان انسان بزهکار در اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ برگردد که در آن استدلال نمود فهم کامل جرم و بزهکاری زمانی حاصل خواهد شد که متغیرهای زیست شناختی، روانشناختی و جامعه شناختی را باهم در نظر بگیریم. با وجود اظهارات لومبروزو، بیشتر نظریه پردازی در جرم شناسی در نیمهی اول قرن بیستم، مقدمتاً بر تأثیری که محیط( به طور مثال در جامعه شناسی) در تبیین بزهکاری و جرم دارد، تأکید می کردند(ترنر و بلوینس[۳۲۷]، ۲۰۰۹: ۳۴۱).
در نیمهی دوم قرن بیستم، و در پاسخ به ادبیات رو به رشدی که استناد می کردند که برخی نظریه ها فقط برخی رفتارهای بزهکارانه را در برخی از زمان ها تبیین می نمودند، دانشمندان شروع به تلفیق نظریه ها به امید فراهم آوردن تصویر کاملتری از چرایی وقوع انحرافات توسط افراد نمودند. برای دستیابی به این هدف، ابتدائاً آنها شروع به مجزا نمودن متغیرهایی کردند که مورد حمایت نظریه ها بودند و سپس، روابط بین این متغیرها را ترسیم نمودند. بدین وسیله، تلفیق نظری چیزی فراتر از قرض گرفتن مفاهیم از تعدادی نظریه میباشد؛ در واقع، بسط چگونگی تأثیرگذاری و تأثیرپذیری این مفاهیم به وسیله مفاهیم باقی مانده می باشد(همان: ۳۴۱).
در طی سه دهه گذشته، شاهد رشد معناداری در گسترش و توسعه نظریه های تلفیقی بوده ایم. بیشتر این رویکردهای جدید، مقدمتاً عوامل محیطی مانند خانواده و همسالان را مورد توجه قرار می دهند؛ به علاوه، تلاش های شان حول ایجاد سازه های نظری ترکیبی از دیگر رشته ها مانند زیست شناسی و روانشناسی می باشد. حاصل این تلاش ها، انواعی از نظریه های تلفیقی می باشد که میزان زیادی از توجه تجربی را دریافت کرده است و خط مبنایی از معرفت و دانش را فراهم نموده که به وسیله آن نظریه های تلفیقی آینده می تواند گسترش یابد.
نظریه های تلفیقی[۳۲۸] را برخی محققان براساس نوع نگاه آنها به ماهیت رشد و تغییر انسان، در سه شاخه کلی دستهبندی کردهاند: نظریه های دوره زندگی[۳۲۹]، نظریه های خصلت پنهان[۳۳۰] و نظریه های خط سیر[۳۳۱](سیگل، ۲۰۱۲). در این پژوهش، نظریه های رفتارهای پرخطر به خاطر اینکه چندین نظریه را باهم تلفیق نموده اند، در زمرهی نظریه های تلفیقی(تکاملی) قرار میگیرند.
۳-۲-۴-۴-۱- نظریه های دوره زندگی
این نظریه ها، مجرمیت و رفتار بزهکارانه را به عنوان یک فرایند پویا در نظر می گیرند که تحت تأثیر خصوصیات فردی، ویژگی ها و تجربیات اجتماعی می باشد. زمانی که افراد در زندگی خود اقدام به مهاجرت به جاهای دیگر می کنند، آنها به وسیله ادراکات و تجربیات متغیر، تحت تأثیر قرار گرفته و در نتیجه رفتارشان دچار تغییر می گردد، برخی مواقع در جهت بهتر شدن و برخی مواقع در جهت بدتر شدن(سیگل، ۲۰۱۲: ۲۹۷).این نظریه ها مدعیاند که ویژگیهای مورد بحث در خلال فرایند رشد و همراه با تغییر علل بیرونی تأثیرگذار بر رفتار، تحول میپذیرند(سلیمی و داوری، ۱۳۸۵: ۴۳۶). به عبارت دیگر، عواملی که موجب وقوع رفتارهای بزهکارانه میشوند، در طول دوره زندگی شخص تغییر می کنند(سیگل و ولش، ۲۰۱۱: ۱۲۰). نظریه های دوره زندگی در ادامه مورد بحث قرار می گیرند.
۳-۲-۴-۴-۱-۱- نظریه درجهبندی سنی رابرت سامپسون و جان لاب
نظریه های متعددی بر چگونگی درگیری افراد در جرم تأکید می کنند. در یک کار مهم با عنوان فرایند شکل گیری(ساختن) جرم[۳۳۲](۱۹۹۳)، رابرت سامپسون و جان لاب[۳۳۳] در عوض بر این مسأله تمرکز نمودند که آیا محاکمه ها به همنوایی منجر خواهد شد یا نه(شرودر[۳۳۴]، ۲۰۱۵: ۲۲۹). لاب و سامپسون در صورت بندی نظریه درجه بندی سنی[۳۳۵] خود، بر داده هایی که به وسیله گلوک[۳۳۶] بیش از ۴۰ سال پیش از آنها جمع آوری شده بود، اتکا کردند(سیگل، ۲۰۱۲: ۳۰۱).
از نظر سامپسون و لاب، جرم می تواند هم به عنوان پیامد تفاوت های فردی پایدار و هم وقایع زندگی محلی درک شود. نظریه آنها دربرگیرندهی سه ایده مهم است. اول، بزهکاری در کودکی و نوجوانی می تواند به وسیله بستر ساختاری تبیین گردد که توسط کنترل های اجتماعی غیررسمی خانواده و مدرسه تعدیل شده است. دوم، آنها تشخیص می دهند که مقدار قابل توجهی از پایداری و استمرار در رابطه با رفتار ضد اجتماعی از بچگی تا بزرگسالی در انواع مختلفی از حوزه های زندگی وجود دارد. سوم، آنها استدلال می کنند که تغییر و نوسان در کیفیت پیوندهای اجتماعی غیررسمی در بزرگسالی با خانواده و شغل، تغییرات در مجرمیت در طول زندگی، علیرغم تفاوت های فردی پایدار در کودکی اولیه را تبیین می کند. سامپسون و لاب ادعا می کنند که مستقل از تفاوت های فردی پایدار، مکانیسم های کنترل اجتماعی غیررسمی، اثر علی بر فعالیت مجرمانه اعمال می کند و اینکه نوع کنترل اجتماعی در سنین مختلف، متفاوت است(پیکوئرو و همکاران، ۲۰۰۷: ۳۳).
نظریه سامپسون و لاب توانسته است هم ثبات و هم تغییر را در طول زندگی در کنار هم ملاحظه کند. در واقع، تغییر بخش مهم و کانونی نظریه آنها را تشکیل می دهد.
لاب و سامپسون با طرح نظریه درجه بندی سنی، دیدگاه دوره زندگی/تکاملی از جرم صورت بندی نمودند که برخی از اصول آن به شرح زیر است:
۱- خصلت های فردی و تجربه های بچگی برای فهم شروع رفتار بزهکارانه و مجرمانه مهم است. اما این به تنهایی نمی تواند تداوم جرم به دوره بزرگسالی را توضیح دهد.
۲- تجربه های افراد جوان و بالاتر می تواند گذار مجرمانهی دوباره ایجاد کند. در برخی موارد، افارد می توانند در جهت مثبت تغییر کنند، در حالی که برای برخی دیگر، تجربه های منفی زندگی می تواند مضر و آسیب رسان باشد.
۳- تجربه های منفی تکراری شرایطی را به وجود می آورد که شرایط نامساعد تراکمی نامیده می شود. مشکلات جدی در نوجوانی فرصت های زندگی را تحت تأثیر قرار می دهد و شاغل شدن و روابط اجتماعی را کاهش می دهد. افرادی که شرایط نامساعد آن ها افزایش یابد، در معرض خطر قرار می گیرند.
۴- تجربه ها و روابط مثبت زندگی می تواند به شخص کمک کند تا به جامعه دلبستگی و تعلق پیدا کند و به وی اجازه می دهد تا از مسیر حرفهی مجرمانه جدا شود.
۵- تجربه های مثبت زندگی مانند پیدا کردن شغل، ازدواج و غیره مکانیزم های کنترل اجتماعی غیررسمی به وجود می آورد که فرصت های رفتار مجرمانه را محدود می سازد.
۶- دو عنصر اساسی کنترل اجتماعی غیررسمی یا نقاط عطف، ازدواج و اشتغال هستند. نوجوانانی که در معرض خطر مجرم شدن قرار دارند، می توانند در صورتی که شغل خوبی پیدا کنند یا ازدواج خوبی داشته باشند، صاحب زندگی معمولی و عادی گردند(سیگل، ۲۰۱۲: ۳۰۱-۳۰۲).
یکی از کمک های بسیار مهم لاب و سامپسون شناسایی وقایع زندگی است که متخلفان جوان را قادر می سازد تا از جرم دست بردارند. مطابق به نظر آنها، مسیرها یا گذرگاه ها الگوهای دراز مدت در زندگی هستند، در حالی که مراحل گذر وقایع کوتاه مدت قرار گرفته در داخل مسیرها هستند. هم مسیرها و هم گذارها می توانند معنای ضمنی مثبت و منفی داشته باشند. یک گذار مثبت، برای مثال شامل فارغ التحصیل شدن از دانشگاه و یافتن یک شغل خوب می باشد، و یک مسیر منفی ممکن است عضویت در دار و دستهی بزهکاران باشد(پارکر و موون، ۲۰۱۵: ۸۱-۸۲). یک مفهوم مهم در نظریه سامپسون و لاب این است که حرفه های مجرمانه یک فرایند پویا است که در آن یک اتفاق مهم زندگی می تواند الف) گذر یا تحولی در چرخه ی زندگی ایجاد کند، و ب) جهت مسیر دوره زندگی یک شخص را تغییر دهد(سیگل، ۲۰۱۲: ۳۰۳).
دو نقطهی عطف در زندگی شامل اشتغال و ازدواج است که همانطور که اشاره شد، میتوانند افراد در معرض خطر را به مسیر درستی هدایت نمایند و از درگیری فرد در رفتارهای بزهکارانه و مجرمانه جلوگیری نمایند.
۳-۲-۴-۴-۱-۲- مدل تکامل اجتماعی ریچارد کاتالانو و دیوید هاوکینز
ریچارد کاتالانو و دیوید هاوکینز[۳۳۷] در مدل تکامل اجتماعی[۳۳۸] اظهار می دارند که عوامل خطر مرتبط با سطح اجتماع، برخی افراد را مستعد و در معرض رفتارهای ضداجتماعی قرار می دهند. عوامل خطر از قبل موجود از طریق اجتماعی شدن تقویت شده یا خنثی می گردند. برای کنترل خطر رفتار ضداجتماعی، کودک باید پیوندهای اجتماعی را حفظ نماید. در طول دوره زندگی، درگیری در رفتار بهنجار و ضد اجتماعی کیفیت دلبستگی ها را مشخص می کند. تعهد و دلبستگی به نهادهای متعارف، فعالیت ها و باورها، جوانان را از تأثیرات جنایی در محیط شان جدا می سازد. مسیر بهنجار و موافق اجتماع، از طریق تحکیم پیوندها نسبت به دیگران و فعالیت ها، مانع بروز انحراف می شود. بدون سطح مناسبی از پیوند و تعلق، نوجوانان میتوانند تسلیم نفوذ دیگران منحرف گردند(سیگل، ۲۰۱۲: ۳۰۲).
رفتار ضداجتماعی می تواند به سه شکل ایجاد شود: الف) زمانی که اجتماعی شدن اتفاق نمی افتد یا به شکل ناقص صورت می گیرد، و این زمانی است که افراد فرصت مشارکت در زندگی سالم را از دست می دهند یا مهارت های شان برای عملکرد مناسب اجتماعی ناکافی است یا زمانی که محیط نمی تواند آنها را برای عملکرد اجتماعی مؤثر تقویت نماید. ب) رفتار ضداجتماعی حتی در صورت وجود دلبستگی و پیوندهای اجتماعی می تواند به وجود بیاید، زمانی که ارزیابی های افراد از هزینه-فایده، تحت فرض نفع شخصی محدود، در جهت رسیدن به منافع از طریق یک عمل غیرمجاز و غیرقانونی هدایت می شود. حتی کسی که دارای دلبستگی به جامعه باشد، اگر هزینه ی بالقوه ی منتج از عمل بزهکارانه پایین باشد، ممکن است در رفتار بزهکارانه مشارکت نماید. ج) رفتار ضداجتماعی زمانی به وجود می آید که فرد دارای دلبستگی و تعلق به واحدهای اجتماعی کننده خانواده، مدرسه، اجتماع یا همسالانی باشد که دارای باورها یا ارزش های ضداجتماعی باشند. زمانی که جوانان دارای دلبستگی به والدینی باشند که مواد مخدر مصرف می کنند یا در رفتار مجرمانه فعالیت می کنند، یا به مدرسه و اجتماع وابسته باشند که مصرف مواد را تحمل می کنند، یا با گروه همسالانی پیوند داشته باشند که دارای اعمال ضداجتماعی هستند، احتمال دارد که آنها به شیوه ای موافق با ارزش ها و هنجارهای این گروه ها رفتار کنند. بنابراین، دلبستگی و پیوند ضداجتماعی مسیر سومی برای رفتار ضداجتماعی ایجاد می کند(کاتالانو و هاوکینز، ۱۹۹۶: ۱۵۸).
۳-۲-۴-۴-۱-۳- نظریه تلفیقی دلبرت الیوت، سوزان ایجتون و راچل کانتر
در سال ۱۹۷۹، الیوت، ایجتون و کانتر[۳۳۹] یکی از نظریه های تلفیقی شناخته شده را مطرح نمودند. آنها با قرض گرفتن مفاهیمی از نظریه های فشار، یادگیری اجتماعی و کنترل اجتماعی، اظهار داشتند که افراد یکی از این دو مسیر را برای انجام بزهکاری دنبال می کنند. در مسیر اول، افراد دارای سطوح پایین کنترل اجتماعی شروع به تعامل با همسالان بزهکار مینمایند. در این مسیر، کاهش کنترل اجتماعی با افراد اجازه می دهد تا با دیگر افراد بزهکار ارتباط برقرار کنند، فشار همسالان را از طرف آن ها تجربه کنند، و چگونگی انجام رفتار بزهکارانه را یاد می گیرند. در مسیر دوم، افراد دارای سطوح بالایی از کنترل اجتماعی، در شرایطی با شکست در دستیابی به ارزش های مثبت یا اهداف متعارف و پذیرفته شده مواجه می شوند. در نتیجه این تجربه، افراد شروع به تعامل با همسالان بزهکار می نمایند، فشار را از طرف همسالان خود تجربه نموده و یاد می گیرند که چگونه مرتکب تخلف و رفتار بزهکارانه شوند(ترنر و بلوینس، ۲۰۰۹: ۳۴۱).
به طور خلاصه، این نظریه استدلال می کند افرادی که هم سطوح پایین و هم سطوح بالایی از کنترل اجتماعی را تجربه می کنند، مستعد بزهکار شدن می باشند. متغیر مهمی که نقش برجسته را در گسترش بزهکاری در هر دو مسیر ایفا می کند، مواجهه و تعهد به همسالان بزهکار است(همان: ۳۴۲).
۳-۲-۴-۴-۱-۴- نظریه تعاملی ترنس ثورنبری، ماروین کرون، آلن لیزوت و مارگرات فارنورث
نظریه تلفیقی مشابهی در سال ۱۹۸۷ توسط ترنس ثورنبری و همکارانش[۳۴۰] مطرح شد. همانند نظریه الیوت و همکارانش، ثورنبری عناصری از نظریه های کنترل اجتماعی و یادگیری اجتماعی اخذ نمودند؛ به ویژه، آنها در نظریه تعاملی[۳۴۱] اظهار داشتند که بزهکاری مقدمتاً کارکرد ارتباط با همسالان بزهکار است. فرصت هایی که باعث نزدیکی و ارتباط با این همسالان می شود، نتیجه مستقیم و بلافصل پیوندهای اجتماعی ضعیف بوده(به طور مثال کنترل اجتماعی) که در طول زندگی افراد تجربه شده است. برخلاف الیوت و همکارانش، ثورنبری از نظریه فشار در توسعه نظریه تعاملی اش استفاده نکرده است(ترنر و بلوینس، ۲۰۰۹: ۳۴۲).
دو خصلت متمایز نظریه تعاملی ثورنبری و همکارانش، آن را از دیگر نظریه های تلفیقی به طور کلی، و از نظریه الیوت و همکارانش به طور خاص، مجزا می کند. اول، نظریه تعاملی بر وجود اثرات متقابل در ساختار علی شروع بزهکاری تأکید می کند. برخلاف بسیاری از نظریه ها که مسیرهای علی را در یک جهت(نوعاٌ از چپ به راست) فرض می کنند، نظریه تعاملی بر این فرض استوار است که متغیرهای مهم درون مدل دارای اثرات متقابل یا بازخوردی هستند. برای مثال، اگرچه پیوندهای اجتماعی ضعیف ممکن است منجر به این شود که فرد با همسالان بزهکار تعامل برقرار نماید، همچنین ارتباط با همسالان بزهکار پیوندهای اجتماعی را ضعیف تر می کند. دوم اینکه، نظریه تعاملی بر ماهیت تکاملی سبب شناسی بزهکاری و جرم تأکید می کند. به عبارت دیگر، ثورنبری نظریه ای را مطرح می کند که شروع، پایداری و دوام و ترک بزهکاری را تبیین می نماید و اهمیت انگاره ها در مراحل مختلف دوره زندگی را جرح و تعدیل می کند. قابل ذکر است که هرچند دلبستگی به والدین(پیوند اجتماعی) در تبیین شروع اولیه بزهکاری در دوره زندگی مهم است، این انگاره ها در تبیین تداوم بزهکاری زمانی که افراد دوره نوجوانی رشد را هدایت می کنند، نسبتاً ضعیف تر میشوند(همان: ۳۴۲).
۳-۲-۴-۴-۱-۵- نظریه عمومی جرم و بزهکاری رابرت آگنیو
رابرت آگنیو[۳۴۲] در سال ۱۹۹۲، اظهار کرد که نظریه فشار مرتون دارای محدودیت هایی است و این مسئله موجب شده است تا این نظریه از حمایت های تجربی زیادی برخوردار نگردد. بدین منظور، آگنیو نظریه فشار سنتی را در قالب نظریه فشار عمومی[۳۴۳] مفهوم پردازی مجدد نمود. وی به جای تأکید بر طبقهی اجتماعی یا متغیرهای فرهنگی(چنان چه در نظریه فشار سنتی مورد تأکید بود)، احساسات و هیجان بستر موقعیتی را مدنظر قرار داد که در آن بزهکاری و جرم رخ می دهد(ترنر و بلوینس، ۲۰۰۹: ۳۴۲).
فرض اصلی نظریه فشار عمومی این است که هرچه سطح فشار افزایش یابد، احتمال بیشتری دارد که افراد درگیر رفتارهای بزهکارانه شوند(استوگنر[۳۴۴]، ۲۰۱۵: ۲۰۱). آگنیو چهار منبع فشار را شناسایی نمود که فرد می تواند در طول زندگی خودش تجربه کند. اول، همانند نظریه پردازان فشار سنتی، وی شکست در دستیابی به اهداف ارزشی مثبت را به عنوان منبع فشار قلمداد کرد. برای نمونه، افراد ممکن است به خاطر عدم دستیابی به موفقیت اقتصادی یا موفقیت تحصیلی در مدرسه فشار را احساس نمایند. دوم، از بین رفتن محرک های مثبت ارزشمند می تواند به عنوان منبع فشار عمل کند. برای مثال، این فشار ممکن است زمانی رخ دهد که فرد یکی از نزدیکان خود را از دست بدهد، یا زمانی که یک رابطه عاشقانه به پایان می رسد یا زمانی که فرد کار مورد علاقه اش را از دست می دهد. سوم، آگنیو وجود محرکهای منفی را به عنوان منبع دیگر فشار شناسایی نمود که افراد ممکن است آن را تجربه نمایند. زندگی کردن در یک خانوادهی بدرفتار، تحصیل در یک مدرسهی مخاطره آمیز یا کار کردن تحت نظارت یک ناظر دارای رفتارهای منفی یا خشن نمونه هایی از این نوع فشار است(آگنیو، ۲۰۰۹: ۳۳۲-۳۳۳). چهارم، فشار ناشی از فاصلهی بین انتظارات و دستاوردها: زمانی که افراد خود را با همسالان شان که وضعیت مالی و اجتماعی بهتری دارند(مانند داشتن پول بیشتر یا تحصیلات بالاتر)، مقایسه می کنند، فشار را تجربه می کنند(سیگل، ۲۰۱۲: ۲۰۸). هر کدام از این رویدادها می تواند منجر به ظهور عواطف منفی در افراد، همانند ترس، عصبانیت و پرخاشگری گردد.
بنابراین، جرم و روابط اجتماعی دارای اثر متقابل هستند. یعنی روابط خانوادگی، تجربه شغلی، عملکرد تحصیلی و روابط همسالان بر روی جرم تأثیر می گذارد. برعکس، رفتارها و اعمال ضداجتماعی اثر مهمی بر روابط خانودگی، تجربه شغلی، عملکرد تحصیلی و روابط همسالان دارد. درگیر شدن در جرم منجر به تضعیف پیوندها با دیگران مهم و تقویت ارتباط با همسالان بزهکار می گردد. پیوندهای نزدیک و صمیمی با همسالان مجرم باعث ضعیف شدن ارتباط و پیوند فرد با جامعه و هنجارهای متعارف آن می شود(همان: ۳۰۲).
۳-۲-۴-۴-۱-۶- نظریه حمایت اجتماعی فرانسیس کالن
فرانسیس کالن[۳۴۵] در سال ۱۹۹۴ نظریه ای را مطرح کرد که بر حمایت اجتماعی[۳۴۶] و اثرات آن بر نرخ های فردی و جمعی مجرمیت تأکید می نمود. برخلاف بیشتر نظریه های تلفیقی که عوامل مهمی را از نظریه های مختلف اخذ کرده و سپس آنها را در قالب یک نظریه واحد ترکیب می کنند، کالن نظریه تلفیقی را طرح کرد که دارای یک موضوع و تم معمولی بود که ریشه در تعدادی از نظریه ها در سطوح مختلف تبیین داشت. بدین معنی که وی اهمیت حمایت اجتماعی و اثرگذاری آن در رابطه با بزهکاری و جرم را برجسته نمود(ترنر و بلوینس، ۲۰۰۹: ۳۴۳).
کالن با ارائه قضایای متعددی، ارتباط بین حمایت اجتماعی و بزهکاری و جرم را تشریح نمود. اول اینکه، در سطح کلان، وی پیش بینی کرد رابطه معکوسی بین سطوح حمایت اجتماعی و جرم و بزهکاری در شهرها، ایالت ها و کشورها وجود داشته باشد، یعنی هرچه حمایت اجتماعی بیشتر باشد، میزان پایین تری از بزهکاری و جرم وجود دارد. دوم، افرادی که سطوح بالایی از حمایت اجتماعی را دریافت می کنند، احتمال کمتری وجود دارد که در رفتارهای بزهکارانه مشارکت نمایند. سوم، سطوح بالای حمایت اجتماعی منجر به کاهش اثرگذاری دیگر عوامل خطر می شود( به طور مثال، فشار همسالان منحرف). چهارم، سطوح بالای حمایت اجتماعی احتمال ترک و کنار گذاشتن فعالیت های مجرمانه را افزایش میدهد. پنجم، سطوح بالاتر حمایت اجتماعی باعث اثرگذاری بیشتر پلیس و آژانس های تأدیبی میگردد. سرانجام، هرچه حمایت اجتماعی بیشتر باشد، احتمال قربانی شدن(بزه دیدگی) افراد کمتر می شود(همان: ۳۴۳).
نظریه حمایت اجتماعی کالن تلاش منحصر به فردی برای تلفیق نظری است. زیرا این نظریه چندین نظریه را تحت عنوان نظریه عمومی استنتاج نمی کند. به جای آن، کالن به این نکته اشاره می کند که چگونه وجود حمایت اجتماعی تبدیل به فرایند علی اساسی در بین انواع نظریه های رقیب می گردد. به طور خلاصه، حمایت اجتماعی دارای اثر علی مستقیم بر جرم و بزهکاری می باشد. این نظریه اثر علی مستقیمی بر متغیرهایی دارد که به شکل نظری و تجربی با جرم و بزهکاری مرتبط می باشند( برای نمونه کنترل اجتماعی و فشار)، همچنین دارای اثر شرطی بر متغیرهای مرتبط با جرم می باشد(همان: ۳۴۴).
۳-۲-۴-۴-۲- نظریه های خصلت پنهان
این رویکردها افرادی خاص را دارای ویژگیهای زیستی و روانی تأثیرگذار بر تمایلات و آمادگیهای کجروانه و بزهکارانه میدانند. سپس با تأکید بر ثابت ماندن این ویژگیها در طول دوران زندگی فرد، و نیز توجه به عنصر گزینش، مدعی میشوند که جمع شدن اثرات آنها با تأثیر فرصتها و نیروهای اجتماعی، او را با شدت بیشتری در معرض بزهکاری قرار میدهد(سلیمی و داوری، ۱۳۸۵: ۴۳۶). به چند نمونه از نظریه های خصلت پنهان در ادامه اشاره می شود.
۳-۲-۴-۴-۲-۱- نظریه یادگیری – سرشتی جیمز ویلسون و ریچارد هرنشتاین
جیمز ویلسون و ریچارد هرنشتاین[۳۴۷] کار را با تمسک به مضمونی مشابه با انتخاب که موضعی شناخته شده در رویکردهای گزینشی است، آغاز کرده و بر آنند که مرتکب شدن یا نشدن هر دو نوع رفتار کجروانه و غیرکجروانه، منافع و مضرات خاص خود را دارد. برای مثال، منافع ارتکاب کجروی می تواند تأیید همسالان یا بادآوردههای مالی باشد و منافع مرتکب نشدن آن، دور ماندن از مجازات و برخورداری از وجدانی آسوده(لبیبی، ۱۳۸۷: ۶۱). هرچه میزان منافع خالص ناشی از انجام جرم نسبت به منافع خالص ناشی از انجام ندادن جرم بیشتر باشد، گرایش به ارتکاب جرم بیشتر خواهد بود(سیگل، ۲۰۱۱: ۲۳۹). به این ترتیب، آنها بیش از هر چیز به مفهوم نسبت نهایی تفاوت میان منافع و مضرات حاصل از ارتکاب رفتاری خاص یا مرتکب نشدن آن اشاره می کنند و یادآور میشوند که اگر منافع حاصل از انجام یک رفتار بیش از منافع ترک آن باشد، احتمال انجام پذیرفتن آن افزایش مییابد.
۱-۱۵-۱-۴-تخریب با امواج مافوق صوت[۳۴]
استفاده از صوت با فرکانسهای خاص می تواند باعث شود که زنجیرهای یک پلیمر مرتعش شده و پاره شوند.
۱-۱۵-۱-۵-تخریب شیمیایی
در این مورد مواد شیمیایی خورنده و یا گازهایی نظیر اکسیژن و اوزون میتوانند به عوامل ساختمانی یک پلیمر حمله نموده و باعث پاره شدن زنجیر مولکولی و اکسایش آن شوند.
۱-۱۵-۱-۶-تخریب با تشعشع[۳۵]
در برابر نور خورشید و یا تشعشعات پرانرژی خود پلیمر و یا ناخالصیهای یک پلیمر اشعه جذب کرده و موجب واکنشهایی میشوند که منجر به افت خواص میشوند. در مورد تشعشعات پرانرژی زنجیرهای مولکولی پلیمر مستقیماٌ پاره میشوند [۶۶].
۱-۱۵-۱-۷-زیست تخریب شدن[۳۶]
زیست تخریب شدن فرایندی است که به موجب آن باکتری ها، قارچها و مخمرها و آنزیمها بستری را به عنوان منبع غذایی مورد استفاده قرار می دهند. به طوری که شکل اولیه آن محو می شود. تحت شرایط مناسب از رطوبت، دما و فراهم بودن اکسیژن زیست تخریب شدن فرایندی نسبتاٌ سریع است، مدت زمان ۲ الی ۳ سال برای تحلیل رفتن و محو شدن کامل یک کالای پلاستیکی هدف معقولی است. این نوع ویژه معدودی از پلیمرها است که حاوی گروه های فعال هستند و توسط موجودات ذرهبینی مورد حمله قرار میگیرند [۶۷].
۱-۱۶-پلاستیکهای زیست تخریب پذیر
بیشتر از دو دهه است که مواد پلیمری مصنوعی، به طور گسترده در فعالیتهای صنعتی بشر مورد استفاده قرار گرفته شده است که از این پلیمرها، میتوان به پلی اتیلن(PE)، پلی پروپیلن(PP)، پلی استایرن(PS) و پلی کربنات (PC) اشاره کرد که معمولاٌ بر پایه نفت بوده و تجزیه ناپذیرند. با وجود محدود بودن منابع نفتی و افزایش استفاده از پلیمرهای تجزیه ناپذیر
که سبب به وجود آمدن مشکلات زیست محیطی جدی می شود، مواد پلیمری زیست تخریب پذیر مورد توجه زیادی قرار گرفتند. در نتیجه، پلیمرهای زیست تخریبپذیر ساخته شده از پلیمرهای طبیعی و تجدیدپذیر مانند: سلولز، نشاسته وپروتئینها به عنوان جایگزین برای پلیمرهای تخریب ناپذیر، توسعه پیدا کردند [۶۸]. نشاسته به عنوان اجزای سازنده محدوده وسیعی از پلیمرهای زیست تخریب پذیر در حال پیشرفت میباشند. این پلیمرها در تولید مواد بستهبندی دوستدار محیط زیست، در پزشکی در رهایش کنترل شده دارو[۳۷] و در ساختار اندامهای مصنوعی کاربرد فراوان دارند [۶۹].
مطالعاتی در مورد زیست تخریبپذیری پلاستیکهای بستهبندی توسط مجتمع یونیون کارباید[۳۸] در امریکا انجام شد. در این تحقیق مشخص شد که اکثر پلاستیکهای گرمانرم تجاری در مقابل حمله آنزیمها مصون هستند و فقط پلی استرهای خطی و پلی یورتانهای خطی مشتق شده از استردیالهای خطی زیست تخریب پذیرند.
یک دستاورد مهم در مورد زیست تخریب پذیری پلاستیکها این بود که هیدروکربنهای الیفاتیکی با زنجیر مستقیم فقط تا وزن مولکولی حدود ۵۰۰ زیست تخریب شدند، اما هیدروکربنهای زنجیری مستقیم با جرم مولکولی بیش از ۵۰۰ به رشد هیچ قارچی کمک نکردند. یک کشف جالب توجه دیگر این بود که شاخهای شدن هیدروکربنها مانع از آن می شود که موجودات ذرهبینی این هیدروکربنها را به عنوان غذا مصرف کنند [۷۰].
در بین پلاستیکهای تجاری مورد استفاده برای بستهبندی، پلیاتیلن در واقع تنها کاندید انتخابی برای زیست تخریب شدن است، اما حتی برای پلیاتیلن یک محدودیت وزن مولکولی وجود دارد و وزن مولکولی نمونههای این پلیمر باید قبل از آن که زیست تخریب پذیری بتواند به میزان معقولی رخ بدهد، به طور فاحشی کاهش یابد. یکی از مهمترین راههای عملی برای صنعت پلاستیکهای زیست تخریب پذیر، پر کردن پلی اتیلن با نشاسته است. نشاسته در تماس با موجودات ذرهبینی مناسب نسبتاٌ به سرعت زیست تخریب می شود اما پلی اتیلن تکهپاره شده را که هنوز از وزن مولکولی بالایی برخوردار است، باقی بر جا می گذارد که بعدها خیلی آهسته زیست تخریب می شود [۷۱].
۱-۱۷-زیست تخریب پذیری در پلیمرها
پلیمرها و مواد زیست تخریب پذیر در مقایسه با پلاستیکهای موجود نه تنها در فرایند تولید، انرژی کمتری مصرف مینمایند، بلکه به دلیل مواد مصرفی تجدید پذیر از اهمیت ویژهای برخوردارند. از سال ۱۹۷۰ با وخیم شدن مشکل رفع زباله در سطح جهان، موضوع استفاده از پلیمرهای زیست تخریب پذیر مطرح گردید که اولین موضوع در خصوص کیسههای زباله و مواد یکبار مصرف بود. طوری که ۳۰ درصد از پلاستیکهای تولیدی برای مصارف یکبار مصرف میباشد و تنها ۲ درصد از آن بازیابی میگردد، لذا پلیمرهای زیست تخریب پذیر به عنوان جایگزین مناسب پلاستیکهای رایج مطرح گردید [۷۲].
به طور کلی پلیمرهای زیست تخریب پذیر را میتوان به دو دسته تقسیم کرد:
۱-۱۷-۱-پلیمرهای زیست تخریب پذیر طبیعی
این دسته از پلیمرها در طبیعت توسط موجودات زنده تولید میشوند و پلیمرهایی را شامل میشوند که معمولاص از واکنشهای کاتالیز شده آنزیمی یا واکنشهای رشد زنجیری منومرهای فعال شده در داخل سلولها به وسیله فرآیندهای متابولیکی سنتز میشوند. پلی ساکاریدها (نشاسته، سلولز، کیتین[۳۹]، کیتوسان[۴۰]، آلژینیک اسید[۴۱])، پلی –پپتیدها (ژلاتین[۴۲]) و پلی استرهای باکتریایی شامل این دسته از پلیمرها هستند [۷۳].
۱-۱۷-۲-پلیمرهای زیست تخریب پذیر سنتزی
این دسته از پلیمرها شامل پلیمرهایی هستند که دارای یک جزء قابل هیدرولیز هستند. گروه های عاملی قابل هیدرولیز شامل استرها، انیدریدها، کربناتها، آمیدها، اورتانها، پلی وینیل الکلها و غیره میباشد [۷۳].
۱-۱۸-عوامل موثر بر زیست تخریب پذیری پلیمرها
از عوامل موثر میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
ساختار پلیمر
مورفولوژی پلیمر
تابش اشعه گاما، نور UV یا واکنش شیمیایی
وزن مولکولی
زیست تخریب پذیری پلیمر، فقط به شیمی آن بستگی ندارد، بلکه به حضور سیستمهای بیولوژیکی نیز وابسته است. به همین دلیل زیست تخریب پذیری تحت تاًثیر عوامل زیر نیز قرار میگیرد:
حضور میکروارگانیسمها
فراوانی اکسیژن
مقدار آب قابل دسترس
دما
محیط شیمیایی (pH و الکترولیتها و….) [۷۴]
۱-۱۹-روشهای زیست تخریب پذیری
به طور کلی پلیمرهای زیست تخریب پذیر به دو روش میتوانند دوباره به اکوسیستم بازگردند:
توسط میکروارگانیسمها[۴۳]
توسط آنزیمها
۱-۱۹-۱-میکروارگانیسمها
به طور کلی دو میکروارگانیسم وجود دارد که جهت تخریب پلیمرهای طبیعی و سنتزی به کار میرود: باکتری و قارچ. میکروارگانیسمها میتوانند پلیمرها را هضم کرده و باعث ایجاد تغییرات مکانیکی و شیمیایی پلیمرها شوند. فرایند زیست تخریب پذیری در طبیعت توسط میکروارگانیسمها می تواند تحت دو شرایط انجام شود [۷۵]:
۱-۱۹-۱-۱-فرایند هوازی (در حضور اکسیژن)
۱-۱۹-۱-۲-فرایند غیر هوازی (در غیاب اکسیژن)
۱-۱۹-۲-آنزیمها
آنزیمها، همانند کاتالیستهای شیمیایی، کاتالیستهای بیولوژیکی[۴۴] ضروری هستند. به طور کلی آنزیمها عمل تخریب را طی دو مکانیسم انجام می دهند: از طریق اکسید شدن و دیگری هیدرولیز توسط آنزیمها [۷۵].
۱-۲۰-کاربرد پلیمرهای زیست تخریب پذیر
به طور کلی کاربرد پلیمرهای زیست تخریب پذیر در سه زمینه اصلی جای میگیرد که عبارتند از:
کاربرد پزشکی: شامل تهیه بافتهای مصنوعی، بازسازی دندان، بخیههای جراحی، سیستمهای کنترل رهایش دارو، قطعات ثابت نگه دارنده استخوان، پیوند رگی و پوست مصنوعی است.
کاربرد در کشاورزی: تولید کود گیاهی و ظروف کشت.
بازدارنده
سقوط زنبیل پر از گچ/ کسبه ی اطراف/خانواده ی راوی
یاری رسان
کسبه
اعطاکننده
راوی/خانواده ی راوی
دریافت کننده
خانواده ی راوی/دوستان وآشنایان
ب) زنجیره های روایی
-زنجیره ی اجرایی: سقوط زنبیل از بالای ساختمان، وحشت زده شدن راوی و دیگر عابرین پیاده، نوشتن متن شکایت نامه توسط راوی، منصرف شدن عابرین و کسبه از امضای شکایت نامه، تعریف کردن ماجرا برای افراد خانه توسط راوی، خریدن گوسفند توسط راوی، کشتن گوسفند و تقسیم گوشت بین افراد توسط افراد خانواده ی راوی زنجیره های اجرایی این داستان هستند.
-زنجیره میثاقی: تصمیم افراد به تنظیم شکایت نامه و قول دادن به راوی در مورد امضاء کردن و شهادت دادن در مورد قضیه، بهانه های مختلف افراد برای امضاء نکردن شکایت نامه، مخالفت راوی با قربانی کردن گوسفند و راضی شدنش به شرط تقسیم صحیح گوشت قربانی، دریافت دستمزد و همچنین پوست و روده ی گوسفند توسط قصاب طبق قرار قبلی اش با افراد خانه ی راوی زنجیره های میثاقی داستان را شکل دادهاند.
-زنجیره ی انفصالی: آمدن افراد و رهگذران مختلف پیش راوی در اثر شنیدن صدا، رفتن و پراکنده شدن افراد از کنار راوی، رفتن راوی به خانه، رفتن راوی به محل کار و برگشتنش به خانه، رفتن و برگشتن قصاب به خانه ی راوی، ورود و خروج گوسفند در داستان زنجیره های انفصالی روایت محسوب می شوند.
۷-سال به سال دریغ از پارسال[۶۱۵]
راوی اصلی داستان که پس از هفت سال به خاطر ایجاد مشکلی در کارش به سراغ یکی از دوستان قدیمی خود می رود و به خاطر نداشتن نشانی جدیدش او را به سختی پیدا می کند وقتی که درباره ی زمان تغییر نشانی منزل از دوستش سؤال می کند دوست او با ذکر ماجرای خود علت را برای او شرح می دهد.
دوست راوی اصلی که در واقع راوی دوم داستان است هشت سال قبل آپارتمانی در خیابان وزرا کرایه کرده و در آن جا زندگی می کرده است اما کم کم که خیابان وزرا به عنوان منطقه ی بالای شهر محسوب شده صاحبخانه هم از او می خواهد که یا کرایه ی خانه را بالا ببرد یا خانه را تخلیه کند و برای اینکه او را مجبور به تخلیه ی خانه کند برایش مزاحمت های مختلفی ایجاد می کند تا این که نهایتاً راوی شکست خورده و خانه را تخلیه می کند اما به خاطر بالا بودن کرایه ی خانه های بالای شهر در جایی قدری پایین تر از مکان قبلی اش خانه ای کرایه می کند اما در این جا هم مالک خانه بعد از مدتی خواستار کرایه ی بالاتر از قبل، از او می شود و باز هم او مجبور به تخلیهی خانه و رفتن به محلات پایین تر می شود و به همین نحو هر سال مکان زندگی خود را قدری پایین تر می برد چون مالکین خانه ها هر کدام با ترفندی او را مجبور به تخلیه ی خانه می کنند. در نهایت او به مؤلف(راوی اصلی) چنین می گوید:
- این دفعه که این جا را تخلیه کنم ناچارم که باز پایین تر بروم. چه کنم؟ اگر درآمدم بالا نیامده که در بالای شهر بمانم خودم پایین می روم که با نرخ های پایین بسازم. لابد اگر از این جا هم بلندم کنند این دفعه باید در شهر ری خانه بگیرم که ضمناً در جوار حضرت عبدالعظیم دعاگو باشم. اگر از آن جام هم دکم کردند به قم خواهم رفت و بقیهی عمر را در آستانه ی حرم حضرت معصومه معتکف خواهم شد که آخر عمر اگر خواستم استخوانی سبک کنم راه را نزدیک کرده باشم….
-تحلیل داستان
الف) کنشگران
در این داستان دوست راوی اصلی که داستان زندگی اش را برای او شرح می دهد و در واقع روای فرعی یا دوم ماجراست نقش فاعل را بر عهده دارد و هدف او هم اجاره ی خانه با مبلغ مورد نظرش است. در قسمت های دیگر داستان مالکین هر یک از خانه ها هم نقش بازدارنده را دارند که مانع از رسیدن راوی به هدفش می شوند و هم نقش فاعل را بر عهده دارند و هدفشان هم این است که راوی را مجبور به تخلیه ی خانه بکنند.
در هر یک از این قسمت ها هم افراد یا عواملی نقش کنشگر یاری رسان را بر عهده می گیرند و باعث می شوند که مالکین به هدف خود برسند. سوءاستفاده ی مالک از اشتراک مستأجر و خودش در استفاده از آب لوله کشی شده و قطع لوله ی اصلی آب از سوی مالک، آزار و اذیت سگ صاحبخانه نسبت به راوی و اعضای خانواده اش، تهدید شدن روای از سوی مالک و زیر فشار گذاشتن راوی از طریق رئیس اداره ی محل کارش(به خاطر خویشاوندی او با مالک) را می توان از جمله ی عواملی نام برد که برای رسیدن مالکین به اهدافشان نقش کنشگر یاری رسان را دارند ولی نسبت به راوی و هدف او که اقامت طولانی مدت در هر یک از خانه ها بوده عامل بازدارنده و مخالف محسوب می شوند.
دو کنشگر اعطاکننده و دریافت کننده در این روایت حضور ندارند.
فاعل
مستاجر(دوست مولف)/مالکین
هدف
اقامت طولانی مدت در منزل کرایه ای/اجبار مستاجر به تخلیه ی خانه
بازدارنده
مالکین/-
یاری رسان
-/دوستان مالکین
اعطاکننده
____
دریافت کننده
____
ب) زنجیره های روایی
-زنجیره ی انفصالی: پررنگ ترین زنجیره ی روایی که در این داستان وجود دارد و در واقع اساس شکل گیری داستان هم محسوب می شود زنجیره ی انفصالی است که شامل ورود و خروج های متعدد و پی در پی راوی به محلات و خانه های مختلف است.
-زنجیره ی میثاقی: همچنین زنجیره ی میثاقی که در این داستان شامل تعیین نرخ های متفاوت کرایه از سوی مالکین و انعقاد و بر هم زدن قرارداد از سوی مالکین و راوی می شود، در این روایت نقش تأثیرگذاری در نحوه ی شکل گیری دیگر حوادث روایت دارد.
-زنجیره ی اجرایی: سکونت راوی در خانه های مختلف، نحوه ی برخورد مالکین با راوی و روش های مختلف آن ها برای مجبور کردن راوی به تخلیه ی خانه ها، جستجوی راوی برای پیدا کردن خانه ی مناسب با درآمدش زنجیره های اجرایی داستان محسوب می شوند.
۸-سرنوشت مرد دوزنه[۶۱۶]
راوی داستان تصمیم می گیرد که در عید نوروز به یکی از شهرستان ها مسافرت کند تا ضمن دیدن مکان های تاریخی و تفریحی آن شهر با بهره گرفتن از امکانات خاص شهری در ایام نوروز استراحتی هم بکند، اما برخلاف تعاریف یکی از دوستانش که در واقع محرک اصلی او برای انجام این مسافرت بوده با مشکلات و کمبودهای زیادی مثل نبود مکان مناسب برای اقامت، کمبود مواد غذایی و شلوغی بیش از حد شهر رو به رو می شود و فوراً به تهران بر می گردد و می بیند اتفاقاً اوضاع این شهر بسیار بهتر از دیگر ایام سال است. به سراغ دوستش می رود و می بیند که اوهم به مسافرت نرفته و از او می پرسد که تو چرا با وجود آن همه تعریفی که از شهرستان های مختلف در روزنامه ها کرده ای، خودت به مسافرت نرفته ای و دوستش بعد از تعریف یک حکایت به او این طور پاسخ می گوید:
…. حالا حکایت من است. من هم آن مقاله ها را می نوشتم و هی نعنا داغش را زیاد می کردم که دهن این و آن آب بیفتد و هی بروند و تهران را خلوت کنند تا ما لااقل در طی دو هفته ی عید در این شهر نفس راحتی بکشیم وگرنه آدم که در شهر آبا و اجدادی و خانه و زندگی خود چندان راحت نیست چطور ممکن است در شهرهای غریب آن هم با وضع نامساعدی که شلوغی عید پیش می آورد راحت زندگی کند؟
-تحلیل داستان
الف) کنشگران