وبلاگ

توضیح وبلاگ من

راهنمای ﻧﮕﺎرش ﻣﻘﺎﻟﻪ ﭘﮋوهشی درباره بهینه سازی روش تشخیص اهمیت پیوند در پایگاه پیوند و ...

به طور کلی، یک خزنده با یک مجموعه آغازینی از urlهای s0 شروع می شود. مکان اولیه s0 در یک صف جاییکه همه ی urlهایی که قابل بازیابی هستند نگهداری و اولویت بندی می شوند. خزنده از این صف یک url می گیرد، صفحه را دانلود می کند و هر url را از صفحات دانلود شده استخراج می کند و urlهای جدید را در صف قرار می دهد. این پروسه ادامه می یابـد تا زمانیکه خـزنده تصمیـم به توقـف داشتـه باشـد. هر صفحـه ای که بازیابی می شود به مخزن داده می شود تا صفحات را ذخیره کند. سپس یک شاخص برای صفحات ایجاد و یا مفاهیم صفحات آنالیز می شود[۲۳].
پایان نامه - مقاله - پروژه
خزنده ها امروزه به طور گسترده ای استفاده می شوند. خزنده ها برای موتورهای جستجوی بزرگ مثل گوگل، آلـتاویستـا، Excite و … برای بازدید از بخش قابل توجهی از صـفحات وب متنـی به منظـور سـاخت شاخص های محتوا تلاش می کنند. خزنده های دیگر همچنین ممکن است صفحات زیادی را مشاهده کنند اما ممکن است تنها نوع خاصی از اطلاعات را جستجو نمایند مانند آدرس ایمیل و … . در انتهای دیگر این طیف، خزنده های شخصی را داریم که صفحات موردعلاقه ی یک کاربر خاص را به منظور ساخت یک حافظه نهان در دسترس سریع پیمایش می کنند. خزنده ها صفحات مختلف را در یک آرایه ی یک بعدی نگه داری می کنند[۲۰]:
Pages = [ P1, P2, . . . , P]
نمایه سازها نیز اطلاعات کلیدواژه ها را در آرایه هایی نگهداری می کنند.:
K= [۱, ۲, ۳, . . . ]
K= [……………..]
.
.
.
K= [ ……………]
سپس با بهره گرفتن از آرایه های ایجاد شده، ماتریس هایی به وجود می آید که به وسیله ی آن ها می توان فهمید که هر کلید واژه در چه صفحه ای وجود دارد. این ماتریس سرعت پیدا کردن صفحات مورد نظر را افزایش می دهند. در شکل ۲-۷ این ماتریس نمایش داده شده است:
شکل۲-۷ ماتریس اطلاعات کلیدواژه ها[۴۷]
کنترل خزنده، مجموعه برنامه های خزنده وب را با تحویل URL مورد نظر راه اندازی کرده و به کار خزیدن می گمارد. این ماژول است که تعیین می کند صفحه بعدی که قرار است ملاقات شود کدام است. ماژول خزنـده موظف اسـت تمام آدرس ها یاURL ها را از درون صفحات استخراج و آن ها را برای تصمیـم گیری در اختیار ماژول کنترل خزنده بگذارد. تفاوت موتور های جستجوی مختلف بیشتر در الگوریتم کنترلی خزنده نمود پیدا می کند[۴۷].
مخزن یک سیستم ذخیره سازی دارای مقیاس است که مجـموعـه بـزرگی از صفحـات وب را مدیریـت می کند. مخزن باید دو عمل اساسی را انجام دهد[۱۸ و ۵۵]:

 

    1. مخزن باید رابطی برای کراولر ایجاد کند تا بتواند صفحات وب را ذخیره کند.

 

    1. مخزن باید رابطی مؤثر فراهم آورد تا نمایه ساز و واحد آنالیز مجموعه بتوانند از آن برای بازیابی صفحات استفاده کنند.

 

خزنده در هنگام ذخیره سازی صفحات وب ممکن است با چالش های زیر مواجه شود[۱۸]:

 

    • گسترش پذیری تا بی نهایت[۴۹]

 

    • پشتیبانی از دسترسی دوگانه[۵۰]

 

    • بهنگام سازی عظیم و توده ای[۵۱]

 

    • صفحات منسوخ[۵۲]

 

گشترش پذیری تا بی نهایت از حجم زیاد اسناد ناشی می شود. از آنجا که وب به سرعت تغییر می کند، مخزن به تغییرات و اصلاحات زیادی نیـاز دارد. هنگامی که نسخـه های جدید صفحات وب از خزنده دریافت می شوند، فضای اشغال شده توسط نسخه های قدیمی باید از طریق فشرده سازی فضا و سازماندهی مجدد قابل استرداد باشد. در پشتیبانی از دسترسی دوگانه منظور از دسترسی دوگانه وجود دو نوع دسترسی است: اول، دسترسی مستقیم یا تصادفی که یک صفحه خاص را تحویل کاربر می دهد، دوم، دسترسی ترتیبی به یک زیر مجموعه ای عظیم از داده ها که برای ماژول شاخص دهی نیاز است[۵۵].
بهنگام سازی باید عظیم و توده ای انجام شود. سیستم ذخیره سازی باید اجازه بدهد که هم زمان با دسترسی ماژول های دیگر به انباره صفحات عملیات بهنگام سازی نیز در جریان باشد. صفحات منسوخ و حذف شده در بهنگام سازی باید از انباره صفحات حذف شوند. در اکثر فایل ها یا سیستم های داده ای، داده ها پس از مدتی که دیگر به آنها نیازی نیست از مجموعه خارج می شوند ولی وقتی یک صفحه وب از وب سایتی حذف می شود، مخزن نمی تواند از حذفش آگاه شود. بنابراین مخزن نیاز به مکانیسمی برای کشف و خارج کردن صفحات منسوخ شده دارد[۱۸ و ۵۵].
۲-۵ استراتژی های روزآمد سازی مخزن
از آنجا که مخزن توسط خزنده ها روزآمد می شود، استراتژی روزآمدسازی مخزن بستگی به ویژگی های خزنده دارد. حداقل دو راه برای خزنده ها وجود دارد[۳۸ و ۵۵]:
۲-۵-۱ روش دسته ای یا خزنده دائمی[۵۳]
یک خزنده با روش دسته ای کار مرور را به صورت دوره ای انجام می دهد و اجازه می دهد که مرور برای یک دوره زمانی مشخص مثلاً چند روز در ماه انجام شود و سپس توقف می کند. با چنین خزنده ای، مخزن فقط برای روزهای مشخصی در ماه روزآمد می شود. اما یک خزنده دائمی بدون توقف فعالیت می کند و به طور دائمی صفحات جدید و روزآمد را برای مخزن فراهم می کند.
۲-۵-۲ جستجوهای نسبی یا کامل[۵۴]
خزنده ای با روش روزآمدسازی دسته ای ممکن است یک چرخه مرور کامل در وب را در هر زمانی که بخواهد انجام دهد یا ممکن است مرور مجدد فقط در مورد مجموعه خاصی از صفحات یا سایت ها انجام شود. در مورد اول صفحات مربوط به مرور جدید کاملاً جایگزین مجموعه صفحات قدیمی که هم اکنون در مخزن وجود دارند می شود. در مورد دوم، مجموعه جدید از طریق اضافه شدن مجموعه روزآمد شده حاصل از مرور جزئی به مجموعه موجود فراهم می آید. باید در نظر داشت که خزنده دائمی قادر به تشخیص دادن تفاوت بین مرور کامل و مرور جزئی نیست.
با توجه به دو فاکتور ذکر شده در بالا، مخزن می تواند یکی از دو روش روزآمد سازی در مکان[۵۵] یا روزآمدسازی سایه[۵۶] را برای روزآمدسازی صفحات انتخاب کند. در روزآمد سازی در مکان صفحات دریافت شده از خزنده مستقیماً در مجموعه موجود در مخزن ترکیب می شوند و ممکن است جایگزین نسخه های قدیمی تر شوند. در روزآمدسازی سایه ای صفحات جدید، مجزا از مجموعه موجـود ذخـیره می شوند و در مرحله ای جدا از صفحات موجود روزآمد می شوند[۱۸].
تمام اطلاعات جمع آورش شده توسط عنکبوت در اختیار ایندکسر قرار می گیرد. در این بخـش اطلاعـات ارسالی مورد تجزیه و تحلیل قرار می گیرند و به بخش های متفاوتی تقسیم می شوند. تجزیه و تحلیل بدین معنی است که مشخص می شود اطلاعات از کدام صفحه ارسال شده است، چه حجمی دارد، کلمـات موجـود در آن کدام است، کلمات چندبار تکرار شده است، کلمات در کجای صفحه قرار دارند و …
در حقیقت ایندکسر، صفحه را به پارامترهای آن خرد می کند و تمام این پارامترها را به یک مقیاس عددی تبدیل می کند تا سیستم رتبه بندی بتواند پارامترهای صفحات مختلف را با هم مقایسه کند. در زمان تجزیه و تحلیل اطلاعات، ایندکسر برای کاهش حجم داده ها از بعضی کلمات که بسیار رایج هستند صرف نظر می کند. کلماتی نظیرa ، an،the ، www، is و … از این گونه کلمات هستند[۴۷].
به طور کلی این ماژول کلمات موجود در صفحات را به همـراه URL آن ها در یک جـدول بسیار عظیم لیست می کند. یک خروجی ماژول شاخص دهی بانک اطلاعاتی یا شاخص ساختاری[۵۷] است . این بانک چگونگی پیوند خوردن صفحات را نشان می دهد[۵۵].
۲-۶ دو نمایه اصلی واحد نمایه ساز

 

    • نمایه ساختاری یا لینکی [۵۸]

 

    • نمایه متنی یا محتوایی [۵۹]

 

واحد آنالیز مجموعه با بهره گرفتن از این دو نمایه و صفحات موجود در مخزن، تنوعی از نمایه های دیگر را می سازد. برای ساختن یک نمایه ساختاری، بخش مرور شده وب توسط خزنده، به صورت یک نمودار دارای گره و خط مدل یافته می شود. هر گره در نمودار یک صفحه وب است و هر خط مستقیم از گره A به گره B نشان دهنده یک لینک فرا متنی از صفحه A به صفحه B است. یکی از کاربردهای این نمودار، یافتن صفحات مرتبط با یک صفحه است.
اگر چه تکنیک های مبتی بر لینک برای افزایش کیفیت و ارتباط نتایج جستجو استفاده شده است، ولی بازیابی مبتنی بر متن مثلاً جستجو برای صفحاتی که شامل برخی کلیدواژه ها هستند، همچنان به عنوان روش اولیه برای تشخیص صفحات مرتبط با سؤال استفاده می شـود. نمایه ها برای بازیابی مبتنی بر متن می توانند از روش هـای سنتی که بر اساس تطابق بین کلید واژه های سؤال و کلید واژه های متن است برای بازیـابی مـدارک متنی استفاده کنند[۴۸].
تعـداد و نوع نمـایه هـایی که به وسیـله واحـد آنالیز مجموعه ساخـته می شـود بستـگی به رابـط موتـور جستجو و نوع اطلاعاتی که به وسیله واحد رتبه بندی استفاده شده است دارد مثلاً رابط موتوری که اجازه می دهد صفحات به یک سایت یا حوزه خاص محدود شوند باید از یک نمایه سایتی که نام هر حوزه را به لیستی از صفحات متعلق به آن حوزه مرتبط می کند استفاده کند.
ساختار نمایه، اندازه و حجم آن در موتورهای جستجوی مختلف، متفاوت است به همین دلیل جستجو با کلید واژه های یکسان نتایج نسبتاً متفاوتی در موتورهای گوناگون در پی خواهد داشت. یکی از مشکلات عمده موتورهای جستجو، اتکای زیاد آنها به نمایه سازی اطلاعات متنی است. این موتورها معمولاً برای نمایه سازی منابع متنی و به ویژه منابع ابرمتن طراحی شده اند. این در حالی است که بسیاری از منابـع موجـود در شبـکه به قالب های دیگر و معمولاً غیـرمتنی مثـل تصـویر یا منـابع دیـداری- شنیداری هستند و برای موتورهای کاوش امکان نمایه سازی بهینه این منابع به راحتی فراهم نیست[۴۸].

دانلود فایل های پایان نامه در مورد بررسی نقش واسطه‌ گری راهبردهای مقابله ‌ای در رابطه بین ...

با توجه به نتایج به دست آمده در جدول۴-۸ می‌توان بیان کرد که بین دختران و پسران در متغیر تاب‌آوری تفاوتی وجود ندارد و تنها در بعد دوری گزینی از متغیر راهبردهای مقابله‌ای، بین دو جنسیت تفاوت وجود دارد و میانگین دختران از میانگین پسران بیشتر است. (۰۰۱/۰>p ، ۴۳/۳t=).
۵- بحث و نتیجه‌گیری
هدف از پژوهش حاضر بررسی نقش واسطه‌گری راهبردهای مقابله‌ای در ارتباط میان ادراک فرزندان از تعارضات زناشویی و تاب‌آوری بود. بدین منظور پس از جمع‌ آوری اطلاعات با بهره گرفتن از ابزارهای مربوطه و استخراج داده‌های کمی و انجام تحلیل‌های آماری، یافته‌ها بر اساس مراحل پیشنهادی بارون و کنی (۱۹۸۶)، در قسمت پیش گزارش شدند. در این قسمت در راستای نتایج به دست آمده، یافته‌ها مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. پس از بحث پیرامون اطلاعات به دست آمده و نتیجه‌گیری از یافته‌ها، در آخر به کاربردهای نظری و عملی یافته‌های پژوهش اشاره شده است. همچنین به بیان محدودیت در انجام پژوهش و پیشنهاداتی برای انجام تحقیقات آتی در این زمینه پرداخته شده است.
پایان نامه
۵-۱- مرحله اول: پیش‌بینی تاب‌آوری بر اساس ادراک فرزندان از تعارضات زناشویی
در اولین گام جهت بررسی این سؤال که آیا ادراک فرزندان از تعارضات زناشویی می تواند تاب‌آوری را پیش‌بینی کند، از رگرسیون چند متغیره استفاده شد. در این مرحله،ادراک فرزندان از تعارضات زناشویی (حل کردن مشکل، تهدید ادراک شده، کارآمدی مقابله‌ای، میزان درگیری، ثبات، شدت، فراوانی) به عنوان متغیر پیش‌بین و متغیر تاب‌آوری به عنوان متغیر ملاک وارد معادله‌ی رگرسیونی شدند. نتایج به دست آمده از این مرحله حاکی از آن بود که بعد حل کردن مشکل از متغیر ادراک فرزندان از تعارضات زناشویی، به نحو منفی و معنادار، و بعد تهدید ادراک شده از متغیر ادراک فرزندان از تعارضات زناشویی، به نحو مثبت و معناداری تاب‌آوری را پیش‌بینی می‌کنند.
یافته‌های پژوهش حاضر در مورد رابطه‌ی بین ادراک فرزندان از تعارضات زناشویی و تاب‌آوری، با تحقیقات انجام شده توسط آگایبی و ویلسون، (۲۰۰۵)، گارمزی، ماستن و تلگن (۱۹۸۴)؛ راتر(۱۹۹۹) و ورنر (۱۹۹۳)، همسو می‌باشد.
قبل از بحث در مورد نتایج بدست آمده باید به این نکته توجه کردکه بعد حل کردن مشکل مربوط به توانایی والدین در حل و فصل کردن مشکلات زندگی و اختلاف نظرهای موجود می‌باشد. بنابراین، قرار گرفتن کودکان در معرض تعارضاتی که نشان دهنده‌ی عدم توانایی والدین در حل کردن آن می‌باشد، به مثابه‌ی اعمال یک فشار روانی بر کودکان می‌باشد. در نتیجه، فراوانی این نوع تعارضات، به میزان زیادی با مشکلات کودکان در ارتباط است. در مقابل، تعارضاتی که به طور مؤثر و با مقدار کمی عصبانیت و یا پرخاشگری حل می‌شوند، منجر به مشکلات سازگاری کودکان نمی‌شوند. این نوع تعارضات تحت عنوان تعارضات سازنده مطرح می‌گردند، چون راهی انطباقی برای حل اختلاف نظرهای غیرقابل اجتناب در زندگی فراهم می‌دارند. در واقع تعارض کلامی اگر سازنده باشد نه تنها قابل پذیرش بلکه مطلوب است. زوج‌هایی که با هم تعارض سازنده دارند، در کنار هم می‌مانند، زیرا می‌دانند که چطور معقولانه‌تر مشکلات خود را حل کنند. زوج‌هایی که به ظاهر مشاجره‌ای ندارند و مسایلشان را حل نمی‌کنند، ممکن است از نظر هیجانی از یکدیگر فاصله بگیرند. زمانی که همسران از تعارض و احساسات همراه با آن مثل خشم، حسادت، تنفر، برای توجه به جنبه‌هایی از رابطه‌شان که نیاز به تامل و کار دارد، استفاده می‌کنند، این تعارض می‌تواند پشتیبان آنها باشد. اگر همسران روش سازنده‌ای را برای مقابله با تعارض به کار نگیرند، ممکن است به تدریج از یکدیگر جدا شوند. به طور خلاصه ترس از تعارض و احساسات و هیجانات منفی همراه با آن می‌تواند منجر به عدم درگیری در مسایل و عدم درگیری در مسایل می‌تواند منجر به طلاق هیجانی و نهایتا طلاق قانونی شود. این رویکرد، زوج‌ها را تشویق می‌کند که در مورد مسایلشان به طور باز و صریح گفتگو کنند و از نادیده گرفتن آنها با این فرض که به مرور زمان حل می‌شوند، امتناع ورزند. شیری (۱۳۸۷؛ به نقل از کراسبی[۱۲۲]،۱۹۹۱)، دو دلیل قدرتمند را برای فرو نشاندن هیجانات منفی بیان می‌دارد. یکی دلیل اجتماعی و دیگری دلیل روانشناختی است. بسیاری از فرهنگ‌ها دارای تابوهایی علیه ابراز خشم هستند که می‌گوید: افراد شایسته و خوب خشم خود را نشان نمی‌دهند، خشم غلط است و نشان می‌دهد که برای رابطه اتفاقی افتاده است. با این پیام، لازم است که افراد احساسات درست و خالصشان را انکار کنند و آن‌را دور از دسترس نگاه دارند. به عنوان مثال، برخی همسران با این اعتقاد اجتماعی شده‌اند که در یک رابطه هرگونه اختلاف نظری غلط است. برخی به غلط می‌پندارند که لزوم ازدواج، هماهنگی به هر قیمتی است. چنین اعتقاداتی در دراز مدت برای یک رابطه می‌تواند ویران کننده باشد. دلیل روانشناختی فرو نشانی هیجانات منفی با عدم اعتماد به نفس و ناایمنی انسان مرتبط است. افراد فکر می‌کنند اگر اجازه دهند که دیگران بدانند واقعا چه فکر می‌کنند، آنها را دوست نخواهند داشت و حتمأ طرد می‌شوند. در نتیجه خشم و تعارض خود را نشان نمی‌دهند. به طور کلی افراد به دلیل این فرض مشهور که عشق متضاد تنفر است، نسبت به تعارض دارای نگرش‌های منفی هستند. ولی حقیقت این است که هم عشق و هم نفرت دو احساس شدیدند و به جای تضاد بیشتر شبیه دو روی سکه‌اند و مرز بین آن دو بسیار ظریف است. بنابراین هنگامیکه احساسات منفی سرکوب می‌شوند، احساسات مثبت نیز می‌میرند.
نتایج پژوهش حاضر نشان می‌دهد که حل کردن مشکلات توسط والدین ممکن است میزان فشار روانی وارد بر فرزندانشان را به طور لحظه‌ای کاهش دهد، اما منجر به تاب‌آور شدن آنها در آینده نمی‌شود. در جهت توصیف چنین یافته‌ای و دلایل احتمالی آن می‌توان به مدل سبک‌های حل تعارض کیلمن و توماس[۱۲۳] (۱۹۷۵)، شامل: ۱- سبک رقابتی، ۲- سبک مشارکتی، ۳- سبک توافقی، ۴- سبک اجتنابی و ۵- سبک انعطاف‌پذیر، اشاره کرد.
افرادی که از سبک رقابتی استفاده می‌کنند، تمایل به پرخاشگری و عدم مشارکت دارند. منافع خودشان را به هزینه‌ی دیگری دنبال می‌کنند. افراد دارای این سبک با مقابله‌ی مستقیم و تلاش برای برنده شدن بدون انطباق اهداف و آرزوهایشان با اهداف و آرزوهای دیگران، کسب قدرت می‌کنند.
افرادی که دارای سبک مشارکتی حل تعارض هستند، برای رسیدن به اهدافشان بسیار قاطع عملمی کنند، اما میزان نگرانی آنها برای دیگران زیاد است. مشارکت جویان ممکن است به خاطر روابط از پا در آیند، زیرا انرژی زیادی برای حل تعارض می‌گذارند.
افرادی که از سبک توافقی استفاده می‌کنند، با این عبارات شناخته می‌شوند: “تو هم باید به سهم خودت قانع باشی"، یا “هنگامیکه اختلاف نظر وجود دارد، هر دو باید بخشی از ضرر را متحمل شوید و سهم خود را بپردازید” (ویلموت و هوکر[۱۲۴]، ۱۹۹۸). این سبک به اندازه‌ی سبک مشارکتی منجر به حل مسایل نمی‌شود. سبک توافقی نسبت به سبک مشارکتی کمتر وقت گیر است و گزینه‌ی تساوی را برای هر دو نفر تشویق می‌کند. نقطه‌ی ضعف سبک توافقی این است که برای حل تعارض فرمول‌های ساده‌ای را ارائه می‌دهد که ممکن است بهترین راه حل برای همه مشکلات نباشد.
رفتارهای منفعلانه و غیر صریح، مشخصه‌ی سبک اجتنابی است. اجتناب کنندگان نه پیگیر نگرانی‌های خود و نه پیگیر نگرانی‌های دیگران هستند. آنها از زیر بار مسئله با تغییر موضوع یا کناره‌گیری از آن شانه خالی می‌کنند. سبک اجتنابی دارای فواید معینی است، به اجتناب گر فرصت می‌دهد تا در مورد اینکه آیا چیز خوبی از ادامه‌ی بحث بیرون می‌آید و یا اینکه آیا دیگری می‌تواند موقعیت را بهتر اداره کند، بیندیشد. این سبک دارای مضراتی نیز هست که به قرار زیرند: این پیام را می‌رساند که اجتناب‌گر به اندازه‌ی کافی به مقابله با مشکل اهمیتی نمی‌دهد؛ مشکل را زیر خاکستر پنهان می‌کند و این عقیده را تقویت می‌کند که تعارض بد است و باید به هر قیمتی از آن امتناع کرد. سبک اجتنابی معمولا موقعیت را برای تعارض بیشتر تسهیل می‌کند (ویلموت و هوکر، ۱۹۹۸).
سبک انعطاف‌پذیر شامل یک رفتار غیر صریح و مشارکتی می‌باشد. افراد دارای این سبک، نگرانی‌های شخصیشان را جهت ارضای خواسته‌ها و نیازهای دیگران، کنار می‌گذارند. این افراد به تعارض با تسلیم شدن و منطقی بودن پاسخ می‌گویند که هر دو سودمند است، اما تنها زمانیکه خود این فرد اشتباه کند (زیرا او می‌تواند اشتباه خودش را متذکر شود، ولی اگر دیگری در اشتباه باشد صراحت کافی جهت ابراز آن‌را ندارد). همچنین این سبک در یک موقعیت زیان‌آور، پیامدهای زیانبار احتمالی را به حد اقل می‌رساند. مضراتی نیز برای این سبک وجود دارد، این سبک گزینه‌های خلاق را کاهش می‌دهد، زیرا گفتگوی حقیقی را قربانی می‌کند.
بر اساس مطالب ذکر شده و یافته‌های پژوهش حاضر مبنی بر وجود رابطه‌ی منفی بین بعد حل کردن مشکل و متغیر تاب‌آوری فرزندان، می‌توان اینگونه نتیجه گرفت که اگر زوجین از یکی از راهکارهای توافقی، اجتنابی و یا انعطافپذیر در حل کردن مشکلات خود استفاده کنند، اگرچه به ظاهر مشکلات را بین خود حل کرده و فشار روانی کمتری را به فرزندان خود وارد می‌کنند، اما راهبردهای موثری را به فرزندان خود آموزش نمی‌دهند تا در هنگام مواجه شدن با مشکلات به کار برده و تاب‌آوری و سازگاری خود را افزایش دهند. مثلأ هنگامیکه کودکان شاهد صحنه‌هایی هستند که والدین هنگام برخورد با مشکلات خود از ساده‌ترین راه حل استفاده می‌کنند تا از ادامه‌ی بحث جلوگیری کنند، یا از گفتگو و صحبت در رابطه با مسائل خودداری می‌کنند تا از بوجود آمدن تعارض امتناع کنند و در نهایت یکی از والدین برای متوقف کردن بحث و مشاجره به خواسته‌ی دیگری تن در می‌دهد و احساسات خود را فدای دیگری می‌کند، از این رفتارها الگو برداری کرده و در زمان مواجه شدن با مشکلات خود، عینأ همین راهبردها را استفاده می‌کنند: به راهبردهای خلاقانه‌تر فکر نمی‌کنند، از بحث کردن راجع به مشکلات می‌گریزند و یا تسلیم شرایط موجود می‌شوند. همه‌ی این راهبردها در نهایت منجر به کاهش تاب‌آوری کودکان و عدم سازگاری آنها با شرایط دشوار می‌شود که تاییدی بر یافته‌های پژوهش حاضر می‌باشد.
ادراک و فهم فرزندان از تعارضات موجود در خانواده، یک مسئله‌ی حیاتی در درک تاثیر مشکلات بر آنان است. هنگامیکه کودکان از وجود تعارضات آگاه می‌شوند، ارزیابی‌های متعددی را نزد خود انجام می‌دهند که معنی و مفهوم این اختلافات را شکل می‌دهند (لازاروس و فولکمن، ۱۹۸۴). یکی از این ارزیابی‌ها، احساس قرار گرفتن در معرض تهدید می‌باشد. در واقع، کودکان به دلایل مختلف توسط تعارضات والدینشان مورد تهدید قرار می‌گیرند. برای مثال، ممکن است از اینکه این اختلافات شدیدتر شده و به پرخاشگری بین والدینشان تبدیل شود و در نهایت آنها نیز به ماجرا کشیده شوند، هراس داشته باشند و یا ممکن است از اینکه این تعارضات منجر به جدایی و طلاق شود، واهمه داشته باشند.
به علاوه، تاب‌آوری عمومأ به عنوان یک ویژگی مرتبط با منش، شخصیت و توانایی مقابله در نظر گرفته می‌شود که بر توانمندی، انعطاف‌پذیری، توانایی تسلط یا برگشت به حالت عادی پس از مواجه شدن با تنش و چالش شدید دلالت دارد (لازاروس و فولکمن، ۱۹۸۴). همچنین در اغلب تعاریف، تاب‌آوری به توانایی غلبه بر رویدادهای دارای بار استرس زیاد (شامل آسیب‌های شدید، فاجعه، ضایعه‌ی اقتصادی، آشوب‌های سیاسی و فرهنگی و حفظ سلامت روانی و سرزندگی روانشناختی به رغم مواجهه با رویدادهای ناخوشایند)، اشاره می‌کند. ویژگی اساسی رفتار تاب‌آورانه، حفظ عملکرد مناسب و سازگاری کارکردی در مواجهه با شرایط نا‌‌‌‌مساعد، محدودیت‌های مغلوب کننده و یا دست و پا گیر می‌باشد (آگایبی و ویلسون، ۲۰۰۵).
بر این اساس، میزان بالای تعارضات در خانواده، منجر به احساس بیشتر خطر و تهدید از جانب فرزندان می‌شود. ادراک حس تهدید در کودکان برای آنها شرایط سخت و استرس‌زایی را فراهم می‌دارد. نتایج پژوهش حاضر نشان می‌دهد که بین میزان تهدید ادراک شده و تاب‌آوری کودکان رابطه‌ی مثبت وجود دارد. از آنجاییکه تاب‌آوری، سازگاری مثبت در واکنش به شرایط ناگوار است (والر، اکاموتو، مایلز و هردل، ۲۰۰۳)، می تواند مؤید این نتیجه باشد که اگرچه میزان کم تعارضات سازنده در مشکلات کودکان نقشی ندارد، اما با بیشتر شدن اینگونه مشکلات و با وجود شرایط تنش‌زای موجود در خانواده، کودکان سعی می‌کنند تا بر استرس موجود غلبه کرده و خود را با شرایط وفق دهند که منجر به افزایش سازگاری و تاب‌آوری آنها می‌شود. بنابراین، تاب‌آوری صرفأ مقاومت منفعل در برابر آسیب‌ها یا شرایط تهدید کننده نیست، بلکه فرد تاب‌آور مشارکت کننده‌ی فعال و سازنده‌ی محیط پیرامونی خود است. در واقع کودکان یاد می‌گیرند که چگونه شرایط را بپذیرند و چه راهبردهایی را استفاده کنند تا از پس مشکلات بر آیند.
۵-۲- مرحله‌ی دوم: پیش‌بینی راهبردهای مقابله‌ای بر اساس ادراک فرزندان از تعارضات زناشویی
دومین سؤال پژوهشی حاضر چنین بود که آیا بر اساس ادراک فرزندان از تعارضات زناشویی، می‌توان راهبردهای مقابله ای آنها را پیش‌بینی کرد؟
برای پاسخگویی به این سؤال، نتایج آزمون آماری رگرسیون چند گانه نشان داد که بعد حل کردن مشکل از متغیر ادراک فرزندان از تعارضات زناشویی توانسته است ابعاد مقابله‌ی رویارویی، دوری گزینی، خویشتن‌داری، راهبرد گریز/ اجتناب، مسئولیت‌پذیری، راهبرد حل مسئله‌ی مدبرانه، ارزیابی مجدد مثبت از راهبردهای مقابله‌ای را به نحو منفی و معناداری پیش‌بینی کند. همچنین، بعد فراوانی از ادراک فرزندان از تعارضات زناشویی، متغیر دوری گزینی رابه طور منفی و معنادار، بعد میزان درگیری و ثبات از ادراک فرزندان از تعارضات زناشویی بعد راهبرد گریز/ اجتناب را به شیوه‌ی مثبت و معنادار، بعد تهدید ادراک شده از متغیر ادراک فرزندان از تعارضات زناشویی، بعد راهبرد ارزیابی مجدد مثبت را به گونه‌ی مثبت و معنادار و در نهایت، بعد شدت از متغیر ادراک فرزندان از تعارضات زناشویی نیز بعد راهبرد ارزیابی مجدد مثبت را به طور منفی و معنادار پیش‌بینی کرده است.
یافته‌های پژوهش حاضر در مورد نقش ارضای ادراک فرزندان در تعارضات زناشویی در استفاده از راهبردهای مقابله‌ای، با تحقیقات انجام شده توسط گریچ، سید و فینچام (۱۹۹۲)؛ گریفیس، دوبووو ایپولیتو (۲۰۰۰)؛ جنکینز، اسمیت و گراهام (۱۹۸۹)؛ لامکیس، مارگولین و جان (۱۹۹۸)؛ کامینگز، بالارد و الشیخ (۱۹۹۱) و گویک- موری و کامینگز (۲۰۰۰)، همسو می‌باشد.
در توجیه یافته‌های بدست آمده در پژوهش حاضر، همانطور که در فصل دوم توضیح داده شد، راهبردهای مقابله‌ای به دو دسته‌ی مسئله مدار و هیجان مدار تقسیم می‌شوند. مقابله‌ی متمرکز بر مشکل (مسئله مدار)، می‌تواند معطوف به بیرون یا درون باشد. در مقابله‌ی معطوف به بیرون، هدف، تغییر موقعیت یا رفتارهای دیگران است. درصورتیکه مقابله‌ی معطوف به درون، شامل تلاش‌هایی است که برای بررسی مجدد نگرش‌ها و نیازهای خود و کسب مهارتها و پاسخ‌های تازه انجام می‌دهیم. در مقابله‌ی هیجان مدار، هدف اصلی تمرکز بر هیجان و کنترل ناراحتی هیجانی است که بیشتر با تمرین جسمانی، مراقبت و بیان احساسات همراه است. معمولآ وقتی افراد احساس می‌کنند می‌توانند درباره‌ی مشکل کاری انجام دهند از مقابله‌ی مسئله مدار استفاده می‌کنند و اگر موقعیت را فراتر از توانایی های خود تلقی کنند به مقابله‌ی هیجان مدار دست می‌زنند. ولی غالبآ ترکیبی از دو روش را استفاده می‌کنند. راهبردهای مسئله مدار شامل مسئولیت‌پذیری، جستجوی حمایت اجتماعی، راهبرد حل مسئله‌ی مدبرانه، ارزیابی مجدد مثبت و راهبردهای هیجان مدار شامل مقابله‌ی رویارویی، خویشتن‌داری، دوری گزینی، و راهبرد گریز/ اجتناب می‌باشد. مسئولیت‌پذیری به معنای پذیرش مشکل موجود و کنار آمدن با آن به گونه‌ای منطقی، جستجوی حمایت اجتماعی به معنای تلاش در راستای کسب حمایت هیجانی و اطلاعاتی از دیگران، راهبرد حل مسئله‌ی مدبرانه به معنای تلاش‌های سنجیده‌ی مسئله مدار برای حل موقعیت، ارزیابی مجدد مثبت به معنای تلاش برای یافتن معنای مثبت، مقابله‌ی رویارویی به معنای تلاش‌های ستیزه جویانه برای تغییر موقعیت، خویشتن‌داری به معنای تلاش شخص برای تنظیم و کنترل احساسات خود، دوری گزینی به معنای تلاش در راستای جدا شدن از موقعیت، و راهبرد گریز/ اجتناب به معنای تلاش برای رهایی یا فرار از موقعیت می‌باشد (تیلور، ۱۹۹۹).
در تفسیر نتایج بدست آمده در این تحقیق مبنی بر وجود رابطه‌ی منفی بین بعد حل کردن مشکل با تمام ابعاد راهبردهای مقابله‌ای می‌توان اینگونه توضیح داد که هنگامیکه والدین قادر به حل مشکلات خود باشند و در واقع کودک در معرض یک تعارض سازنده قرار گیرد، میزان استرس تجربه شده توسط کودک کاهش می‌یابد. در نتیجه کودک موقعیت و شرایط زندگی را استرس زا قلمداد نکرده و از راهبردهای مقابله‌ای چه به صورت مسئله مدار و چه به صورت هیجان مدار به میزان کمتری استفاده می‌کند. در مقابل اگر کودکان متوجه شوند که والدینشان توانایی مقابله با مشکلات و رفع آنها را ندارند، بسته به اینکه موقعیت را استرس زا ارزیابی کنند یا خیر و بسته به اینکه چقدر به توانایی خود در کنترل موقعیت ایمان داشته باشند (بندورا، ۱۹۸۲؛ کومپاس، ۱۹۸۷)، از راهبردهای مقابله‌ای استفاده می‌کنند. بر این اساس، اگر احساس کنند که می‌توانند موقعیت را کنترل کنند از راهبردهای مسئله مدار و در غیر اینصورت از راهبردهای هیجان مدار استفاده می‌کنند. استفاده از راهبردهای هیجان مدار به این معنی است که کودک احساس می‌کند برای رفع مشکل والدینش کاری از دست او ساخته نیست. این نتیجه‌گیری از طریق رابطه‌ی مثبت تهدید ادراک شده از سوی فرزندان با راهبرد مسئله مدار ارزیابی مجدد مثبت، رابطه‌ی منفی فراوانی تعارضات با راهبرد هیجان مدار دوری گزینی، رابطه‌ی مثبت میزان درگیری فرزندان و ثبات تعارضات با راهبرد هیجان مدار گریز/ اجتناب و رابطه‌ی منفی شدت تعارضات با راهبرد مسئله مدار ارزیابی مجدد مثبت، که در این پژوهش بدست آمده است، تأئید می‌شود. بر این اساس، کودکان در ابتدا نسبت به اختلافات پدر و مادر عکس‌العمل نشان داده و از اینکه بگو مگوهای والدینشان منجر به پرخاشگری علیه فرزندان و یا جدایی و طلاق شود، دچار استرس شده و این مسئله را یک تهدید جدی به حساب می‌آورند. بنابراین در مرحلهه‌ی اول تلاش می‌کنند تا موقعیت را برای خود تغییر دهند و با بهره گرفتن از ارزیابی‌های مثبت موقعیت را دوباره ارزیابی کرده و بیشتر به جنبه‌های مثبت، مذهبی و معنوی مسئله توجه کرده و راه حل مناسب را بیابد تا میزان استرس را کاهش داده و از پیامدهای ناگوار جلوگیری کنند. اما به مراتب که فراوانی و شدت تعارضات زیاد می‌شود، فرزندان احساس می‌کنند که برای حل مشکلات والدینشان کاری از دست آنها بر نمی‌آید. بنابراین برای کم کردن فشار ناشی از استرس موجود، از راهبرد هیجان مدار دوری گزینی یا فاصله‌گیری از موقعیت استفاده می‌کنند. یعنی تلاش می‌کنند تا فکر خود را از مشکلات منحرف کرده و وانمود کنند که هیچ اتفاقی نیفتاده است. در این حالت شدت بالای تعارضات هیچ جای امیدی برای کودکان باقی نمی‌گذارد تا به گونه‌ای مثبت به قضیه بنگرند. در توجیه وجود رابطه‌ی مثبت بین بعد میزان درگیری ادراک شده و راهبرد گریز/ اجتناب در تحقیق حاضر می‌توان اینگونه توضیح داد که میزان بالای تعارضات خانوادگی با میزان درگیری کودکان در جریان اختلافات والدینشان رابطه دارد (بوچانان، مک‌کوبی، دورن بوش،۱۹۹۱؛ جانستون، کلاین و تسچان،۱۹۸۹). احساس درگیری در کودکان زمانی به وجود می‌آید که مثلأ یکی از والدین از کودکان بخواهد پیغامی را رد و بدل کنند، در مورد همسرش سوالاتی از آنها بپرسد و یا حسی در آنها بوجود آورد که احساساتشان و یا اطلاعاتشان را در مورد پدر یا مادر مخفی کنند. در این حالت ناخوشایند، کودک احساس می‌کند که ناخودآگاه باید از پدر یا مادر طرفداری کرده و به سمت یکی از آنها کشیده شود که این مسئله منجر به از دست دادن طرف دیگر ‌شود. در نتیجه کودک سعی می‌کند تا از این مخمصه خود را خلاص کرده و با به کار گیری راهبرد اجتنابی گریز/ اجتناب رابطه‌ی خود را با والدین کم کند تا میزان درگیری خود را کاهش دهد. تحقیقات نشان می‌دهد که راهبرد گریز/ اجتناب، سومین راه متداول بعد از تلاش کودک برای حل کردن تعارضات و واسطه قرار دادن خود بین پدر و مادر می‌باشد (گویک- موری، کامینگز، ۲۰۰۰). نکته‌ی حائز اهمیت این است که این راهبرد اگرچه کودک را برای مدتی کوتاه از گزند تعارضات والدین حفظ میکند، اما عادت استفاده از این راهبرد از رشد راهبردهای مقابله‌ای سازنده در کودک جلوگیری می‌کند (کریگ، ۲۰۰۱). وجودرابطه‌ی مثبت بین بعد ثبات و راهبرد گریز/ اجتناب در این پژوهش نشان می‌دهد که در جریان این اختلافات، اگر کودک احساس کند که مشکلات والدینش اکثر اوقات بر سر دلایل ثابتی است که توانایی و قدرت حل آنها را ندارند، پس از مدتی سعی و تلاش برای حل و فصل مشکل، دست از تلاش کشیده و از راهبرد گریز/ اجتناب، استفاده می‌کند تا بین خود و تعارضات والدینش، فاصله ایجاد کند.
۵-۳- پیش‌بینی تاب‌آوری بر اساس راهبردهای مقابله‌ای با کنترل ادراک فرزندان از تعارضات زناشویی (نقش میانجیگری راهبردهای مقابله‌ای)
در این مرحله نیز جهت بررسی این سؤال که آیا می‌توان میزان تاب‌آوری دانش‌آموزان را براساس ادراکشان از تعارضات زناشویی با کنترل واسطه‌گری راهبردهای مقابله‌ای پیش‌بینی کرد، متغیر تاب‌آوری به عنوان متغیر ملاک وادراک فرزندان از تعارضات زناشویی و راهبردهای مقابله‌ای با هم به عنوان متغیر پیش‌بین وارد معادله‌ی رگرسیونی شدند.
نتایج به دست آمده نشان داد که با وارد شدن متغیر واسطه‌ای راهبردهای مقابله‌ای، بعد حل کردن مشکل به طور منفی و معنادار و بعد تهدید ادراک شده به صورت مثبت و معناداری تاب‌آوری را پیش‌بینی کردند. علاوه بر این، نتایج حاکی از کاهش بتا در بعد حل کردن مشکل و بعد تهدید ادراک شده از مرحله‌ی اول به مرحله‌ی سوم است. این موضوع نشان دهنده‌ی‌ آن است که متغیر راهبردهای مقابله‌ای، نقش واسطه‌گری بخشی یا نسبی را بین بعد حل کردن مشکل و تهدید ادراک شده از متغیر ادراک فرزندان از تعارضات زناشویی و تاب‌آوری ایفا می‌کند. همچنین، ابعاد مقابله‌ی رویارویی، دوری گزینی، جستجوی حمایت اجتماعی و ارزیابی مجدد مثبت، تاب‌آوری را به طور مثبت و معنادار و بعد راهبرد گریز/ اجتناب، تاب‌آوری را به شیوه‌ای منفی و معنادار، پیش‌بینی کرده‌اند.
با توجه به مطالب ذکر شده در فصل‌های قبل، تاب‌آوری یک سازه‌ی چند بعدی است که یکی از ابعاد آن تسلط بر مهارت‌های خاص (مثل حل مسئله‌ی فعال) است، که به افراد این امکان را می‌دهد تا با وقایع آسیب‌زای زندگی به خوبی مقابله کنند (کمپبیل، کوهن، استین، ۲۰۰۶). با توجه به اینکه تاب‌آوری یک فرایند، توانایی، یا پیامد سازگاری موفقیت‌آمیز با شرایط تهدید کننده می‌باشد (ماستن، بست وگارمزی،۱۹۹۰)، استفاده از سبک‌های مقابله‌ای مسئله مدار با توجه به تمرکز بر علت به وجود آمدن تنش و تلاش برای حذف یا کاهش استرس، می‌تواند به عنوان یک عمل سازگارانه در نظر گرفته شود که باعث می‌شود فرد خود را با شرایط وفق داده و در صدد رفع مشکل بر آید و به گونه‌ی تاب‌آورانه‌تری عمل کند. در تبیین این امر می‌توان به الگوی لازاروس و فولکمن (۱۹۸۴)، اشاره کرد که در فرایند مقابله، فرد با بهره گرفتن از راهبردهای مقابله‌ای مسئله مدار از مهارت‌های شناختی برای حل مشکل استفاده می‌کند، یعنی راه‌های مقابله با مشکل بررسی شده و در واقع با یافتن راه حل مناسب، رضایت روانشناختی برای او حاصل می‌شود، در حالیکه سبک‌های مقابله‌ای هیجان مدار زمانی استفاده می‌شوند که فرد از حل کردن مشکل عاجز شده و توانایی مقابله با آن‌را در خود نمی‌بیند. در نتیجه بوسیلهه‌ی یکسری پاسخ‌های هیجانی سعی می‌کند از مشکلات دوری کند. این روند اگرچه برای مدتی کوتاه استرس را کاهش می‌دهد اما باعث می‌شود که فرد در شرایط استرس‌زای آتی نتواند از پس مشکلات بر آمده و آنها را به شیوه‌ای موثر حل کند.
بر این اساس، در توجیه رابطه‌ی مثبت بین خرده مقیاس جستجوی حمایت اجتماعی از راهبردهای مقابله‌ای مسئله مدار با تاب‌آوری، می‌توان اینگونه استنباط کرد که، هنگامیکه کودکان مشکلات خانوادگی خود را با دوستان یا آشنایان خود در میان می‌گذارند، حمایت عاطفی و راه حل‌های پیشنهادیشان، به آنها کمک کرده تا عاقلانه‌تر با قضیه برخورد کرده، دید خود را نسبت به شرایط تغییر داده و به گونه‌ی مثبت‌تری به مسئله بنگرند که این روند منجر به افزایش تاب‌آوری آنها در محیط استرس‌زا و سازگاری بیشتر با شرایط می‌شود. همچنین رابطه‌ی مثبت خرده مقیاس ارزیابی مجدد مثبت از راهبردهای مقابله‌ای مسئله مدار با تاب‌آوری در این پژوهش نشان می‌دهد، کودکانی که هنگام بروز تعارضات والدین، مشکلات را ارزیابی کرده و به جای منفی اندیشی به نیمه‌ی پر لیوان می‌نگرند و نکات مثبت را مد نظر قرار می‌دهند، بهتر از پس مشکلات بر آمده و خود را با شرایط وفق می‌دهند. در واقع، مثبت‌اندیشی و در نظر گرفتن ابعاد معنوی و مذهبی، در پذیرفتن و کنار آمدن با مشکلات، به آنها کمک می‌کند.
در تبیین رابطه‌ی منفی بین خرده مقیاس گریز/ اجتناب از راهبردهای مقابله‌ای هیجان مدار با تاب‌آوری، می‌توان اینگونه توضیح داد که انکار و انفعال از ویژگی افرادی است که از راهبردهای مقابله‌ای ناکارآمد هیجان مدار استفاده می‌کنند. یعنی انکار موقعیت استرس‌زا موجب کناره‌گیری و اجتناب از آن موقعیت و ویژگی انفعالی موجب عدم تلاش برای حل مشکل و رفع آن می‌شود (پیرلین واسکولر، ۱۹۸۷). در نتیجه فرد هنگام مواجه شدن با شرایط سخت و استرس‌زا نمی‌تواند خود را با محیط وفق دهد که این مسئله منجر به کاهش سازگاری و تاب‌آوری وی می‌شود. در واقع مقابله‌ی اجتنابی به عنوان راهبردی کوتاه مدت شناخته شده است که در درازمدت مانع سازش روانشناختی می‌شود (برایانت[۱۲۵]و هاروی، ۱۹۹۵).
یافته‌های پژوهش حاضر با تحقیقات هرمان استال، استملر و پترسن(۱۹۹۵)؛ استینر، اریکسون، هرناندز و پاولسکی(۲۰۰۳)؛ پترسونو همکاران(۲۰۰۶)؛کمپبل، کوهن و استین (۲۰۰۶) و گودرزی و معینی (۱۳۸۵)، غضنفری و قدم‌پور (۱۳۸۷)؛ ربیعی، مولوی، کلانتری، عظیمی (۱۳۸۸)؛ همسو می‌باشد.
در مقابل، رابطه‌ی مثبت بین خرده مقیاس‌های مقابله‌ی رویارویی و دوری گزینی از راهبردهای هیجان مدار با تاب‌آوری، با نتایج تحقیقات پیشین ناهمسو می‌باشد. شاید یکی از علل تفاوت نتیجه‌گیری در تحقیقات مذکور با تحقیق حاضر این باشد که جامعه‌ی آماری پژوهش کنونی، دانش‌آموزان دوره‌ی راهنمایی بودند در حالیکه جامعه‌ی تحقیقات پیشین را دانشجویان تشکیل می‌دادند. بر این اساس، از آنجاییکه دانش‌آموزان ۱۴- ۱۲ سال، هنوز به بلوغ فکری کامل دست نیافته‌اند، نمی‌توانند از راهبردهای مسئله مدار به درستی استفاده کنند. بنابراین هنگام مواجه شدن با استرس بیشتر به صورت هیجانی پاسخ می‌دهند که این سبک مقابله می‌تواند باعث کاهش تنش آنها شده و تاب‌آوری آنها را افزایش دهد. همچنین، عدم معناداری رابطه‌ی ابعاد راهبرد حل مسئله‌ی مدبرانه و مسئولیت‌پذیری و معنادار شدن خرده مقیاس‌های جستجوی حمایت اجتماعی و ارزیابی مجدد مثبت از سبک‌های مقابله‌ای مسئله مدار با تاب‌آوری در این پژوهش، این مسئله را تایید می‌کند که کودکان در این رده‌ی سنی قادر به بررسی علت ایجاد استرس، یافتن راه حل مناسب و مواجه شدن با آن نیستند و در این شرایط ممکن است از دیگران کمک بخواهند، به جنبه‌ی مثبت یا معنوی مشکل متوسل شوند و نهایتأ به صورت هیجانی پاسخ دهند.
۵-۴- تاثیر عوامل جمعیت شناختی بر راهبردهای مقابله‌ای و تاب‌آوری فرزندان
نتایج این پژوهش نشان داد که عوامل دموگرافیک شامل میزان تحصیلات والدین و شأن اجتماعی شغل والدین بر متغیرهای تاب‌آوری و راهبردهای مقابله‌ای تاثیری ندارند. همچنین در رابطه با تفاوت ناحیه‌ی آموزشی، میانگین دانش‌آموزان ناحیه‌ی چهار در متغیر تاب‌آوری و ابعادراهبرد حل مسئله مدبرانه و ارزیابی مجدد مثبت از متغیر راهبردهای مقابله‌ای، از میانگین دانش‌آموزان ناحیه‌ی دو بیشتر است.
این یافته‌ها با نتایج پژوهش‌های ونکاتش (۲۰۰۸)، ماکیسموس، رامادان و نعیم (۲۰۱۱)، نورد و وست (۲۰۰۱) و آیسمن، کاو و پاپکین (۲۰۰۵)، ناهمسو می‌باشد. طبق این تحقیقات، هر چه میزان تحصیلات، شأن اجتماعی شغل و میزان درآمد بالاتر باشد، میزان تعارضات در خانواده کمتر بوده و توانایی والدین در استفاده از راهبردهای مقابله‌ای مسئله مدار افزایش می‌یابد. بر این اساس هر چه والدین در استفاده از راهبردهای درست و سازگار شدن با شرایط تواناتر باشند، یادگیری راهبردهای مقابله با تنش و تاب‌آوری در کودکان افزایش می‌یابد.
یافته‌های حاصل را می‌توان اینگونه تفسیر کرد که در کشور ما، افراد تحصیلکرده به راهبردهای مقابله‌ای مناسب مجهز نیستند، به همین دلیل در برخورد با مشکلات به طور هیجانی عمل کرده و نمی‌توانند راهکارهای مناسب را به فرزندان خود آموزش دهند تا خود را با شرایط تنش‌زا وفق دهند. بر این اساس، جای خالی آموزش مهارت‌های مقابله‌ای به افراد در آموزش و پرورش کشور به مراتب احساس می‌شود. همچنین از یافته‌های این تحقیق می‌توان این نتیجه را نیز برداشت کرد که از آنجاییکه تحصیلکردگان کشور با توجه به سطح تحلیل‌های ذهنی خود، شرایط اجتماعی را بسیار پرفشار تلقی می‌کنند، موافق آموزش راهبردهای مقابله‌ای و راهکارهای موجود در جامعه، برای کاهش استرس و در نهایت وفق دادن خود با شرایط موجود جامعه به فرزندانشان نیستند که این مسئله منجر به کاهش تاب‌آوری آنها خواهد شد. در واقع سازگار شدن با شرایط نامطلوب جامعه برای قشر تحصیلکرده به منزله‌ی عدم پویایی و تلاش برای تغییر دادن وضعیت موجود می‌باشد.
پر واضح است که دانش‌آموزان ناحیه‌ی چهار دارای شرایط فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی پایین‌تری نسبت به دانش‌آموزان ناحیه‌ی دو هستند. از آنجاییکه مشکلات اقتصادی می‌تواند یکی از دلایل مهم افزایش تعارضات در خانواده باشد، می‌توان نتیجه گرفت که دانش‌آموزان ناحیه‌ی چهار فشار روانی بیشتری را نسبت به دانش‌آموزان ناحیه‌ی دو تحمل می‌کنند. با توجه به تعریف تاب‌آوری مبنی بر توانایی فرد در غلبه کردن بر شرایط سخت محیطی و سازگار کردن خود با مشکلات، نتیجه‌ی این پژوهش نشان می‌دهد که دانش‌آموزان ناحیه‌ی چهار با وجود مشکلات فراوان در خانواده، از راهبردهای مقابله‌ای مسئله مدار شامل راهبرد حل مسئله‌ی مدبرانه و ارزیابی مجدد مثبت بیشتر استفاده می‌کنند.در واقع هنگامیکه کودکان احساس کنند منبع استرس قابل تغییر نیست، واقعیت استرس‌زا را پذیرفته، با نگاهی مثبت به موقعیت نگاه کرده و خود را با آن سازگار می‌کنند. در این شرایط آنها سعی می‌کنند بهترین راه حل را برای تغییر وضعیت انتخاب کرده و مشکلات خود را حل کنند.
نتایج پژوهش حاضر حاکی از آن است که در رابطه با شرایط زندگی دانش‌آموزان به عنوان یک عامل دموگرافیک، میانگین دانش‌آموزانی که تنها با یکی از والدینشان زندگی می‌کنند، در بعد ارزیابی مجدد مثبت از متغیر راهبردهای مقابله‌ای، نسبت به میانگین دانش‌آموزانی که با پدر و مادرشان زندگی می‌کنند بالاتر می‌باشد.
یافته‌های این پژوهش با تحقیقات جارسولد[۱۲۶] (۲۰۰۷)، دمو و آکوک[۱۲۷] (۱۹۸۸)، ویس[۱۲۸] (۱۹۷۹)، گایدوبالدی و پری[۱۲۹] (۱۹۸۵)، نیل، آلپرن، اسپنس و پلانکت[۱۳۰] ( ۱۹۸۴)، والراستین و کلی[۱۳۱] ( ۱۹۷۴)، کوردک[۱۳۲] (۱۹۸۱)، همسو می‌باشد.
در توجیه این یافته، می‌توان اینگونه توضیح داد که در بعضی خانواده‌ها تعارضات بین والدین و استرس ادراک شده توسط فرزندان به قدری زیاد است که طلاق به عنوان یک راهکار مفید می‌تواند ایفای نقش کند. در این شرایط خارج شدن یکی از والدین از زندگی فرزندان منجر به کاهش میزان استرس می‌شود. در واقع بعد از طلاق، یک آرامش نسبی به کودکان باز می‌گردد که منجر به خوشبینانه نگریستن به زندگی، دیدن زوایای مثبت و در نهایت کنترل عواطف منفی می‌شود. جارسولد (۲۰۰۷)، می‌گوید: هنگامیکه شما بدترین وقایع را در سنین کم پشت سر می‌گذارید، مواجه شدن با مشکلات دیگر در آینده به نظر آسان می‌آید. من هنوز هم مشکلاتی در زندگی‌ام دارم اما وقتی آنها را با طلاق و جدایی والدینم مقایسه می‌کنم، می‌فهمم که هنوز هم می‌توانم ادامه دهم.
همچنین، با توجه به نتایج پژوهش حاضر مشخص شد که در متغیر تاب‌آوری و خرده مقیاس‌های راهبردهای مقابله‌ای مسئله مدار، هیچگونه تفاوتی بین دختران و پسران وجود ندارد، همچنین در سه خرده مقیاس مقابله‌ی رویارویی، خویشتن‌داری و راهبرد گریز/ اجتناب، بین دختران و پسران تفاوتی دیده نشد، در حالیکه، در بعد دوری گزینی از متغیر راهبردهای مقابله‌ای هیجان مدار، میانگین دختران از میانگین پسران بیشتر است.
یافته‌های این پژوهش در رابطه با تفاوت نداشتن دختران و پسران در متغیر تاب‌آوری، با نتایج حسین چاری و جلیلی(۱۳۸۹)، خلعتبری و بهاری (۱۳۸۹)، محمودی، رحیمی و محمدی (۱۳۹۰)، اسکهیل[۱۳۳] (۲۰۰۱)، جلیلی شیشوان(۱۳۸۸)، بشارت و همکاران (۱۳۸۷) و هنلی[۱۳۴] (۲۰۱۰)، همسو می‌باشد. در حالیکه با یافته‌های ورنر (۱۹۹۳) و راتر (۱۹۸۷)، مبنی بر تاب‌آورتر بودن دختران نسبت به پسران و همچنین با یافته‌های مارتین و مارش[۱۳۵](۲۰۰۶)، مبنی بر تاب‌آورتر بودن پسران نسبت به دختران ناهمسو می‌باشد. این اختلاف نتایج، شاید به دلیل تغییر کردن شرایط جامعه و کمرنگ‌تر شدن نقش‌های جنسیتی باشد. بر این اساس، اگرچه در گذشته از پسران انتظار بیشتری می‌رفت تا شرایط سخت را تحمل کرده و از پس مشکلات بر آیند، اما با توجه به شرایط کنونی جامعه، امروزه دختران پا به پای پسران در همهه‌ی شرایط خود را درگیر می‌کنند و در وضعیت تقریبأ مشابه با آنان به سر می‌برند که می‌تواند منجر به عدم تفاوت جنسیتی در متغیر تاب‌آوری شود.
همچنین، نتایج پژوهش حاضر با یافته‌های فرایدنبرگ و لویس[۱۳۶] (۱۹۹۱) و پیکو[۱۳۷] (۲۰۰۱) و ماروویک[۱۳۸] (۲۰۱۱)، در رابطه با عدم وجود تفاوت بین دختر و پسر در استفاده از راهبردهای مقابله‌ای مسئله مدار، همسو می‌باشد. در حالیکه با پژوهش‌های فولکمن و لازاروس (۱۹۸۰)، استون و نیل[۱۳۹] (۱۹۸۴)، مبنی بر استفاده‌ی بیشتر پسران از راهبردهای مقابله‌ای مسئله مدار، ناهمسو می‌باشد. در توجیه این مسئله می‌توان اینگونه اظهار داشت که دانش‌آموزان نمونه‌ی این پژوهش، در یک رده‌ی سنی بین دوران کودکی و بلوغ می‌باشند که در این دوره هم آماده‌ی پذیرفتن نقش‌های جنسیتی می‌گردند و هم سبک‌های مقابله‌ای آنها تغییر می‌کند (پیکو،۲۰۰۱). تحقیقات گذشته نشان می‌دهد که انتظاراتی که از هر یک از جنسیت‌ها می‌رود منجر به شکل‌گیری نقش‌های جنسیتی می‌شود. مثلأ از پسران انتظار می رود که مستقل، منطقی و مسئله مدارتر عمل کنند، در حالیکه دختران با صفاتی نظیر احساساتی بودن، توصیف می‌شوند و انتظار می‌رود هیجان مدارتر عمل کنند (بم[۱۴۰]، ۱۹۷۴). در نتیجه یاد می‌گیرند که در جامعه انتظارات متفاوتی از آنها می‌رود و روش‌های مقابله‌ای متفاوت در آنها تقویت می‌شود.
یافته‌های این پژوهش در رابطه با استفاده‌ی بیشتر دختران از راهبرد مقابله‌ای هیجان مدار دوری گزینی نسبت به پسران، با یافته‌های تحقیقات متیود[۱۴۱] (۲۰۰۴)، اندلر و پارکر (۱۹۹۴)، شلتون، هارولد، والس[۱۴۲]، گویک- موری و کامینگز (۲۰۰۶)، دیویس، فورمن، ریسی و استیونز[۱۴۳] (۲۰۰۲)، الشیخ و ریتر[۱۴۴] (۱۹۹۶)، بیلی، ولف و ولف[۱۴۵] (۱۹۹۶) و دی و لیوینگستون[۱۴۶] (۲۰۰۳)، همسو می‌باشد.
۵-۵- کاربردهای نظری و عملی
پژوهش حاضر، به بررسی نقش متغیر ادراک فرزندان از تعارضات والدین در پیش‌بینی میزان تاب آوری دانش آموزان راهنمایی با واسطه‌گری راهبردهای مقابله‌ای پرداخته است و نتایج این تحقیق حاکی از آن است که هر دو متغیر در پیش‌بینی متغیر تاب‌آوری نقشی اساسی را ایفا می‌کنند.
با توجه به اینکه والدین اصلی‌ترین الگوهای کودکان در زندگی هستند، به نظر می‌رسد برگزاری کارگاه‌های آموزشی جهت آشنا نمودن والدین با سبک‌های حل تعارضات در زندگی زناشویی و همچنین نحوه‌ی استفاده از راهبردهای مقابله‌ای در برابر استرس ایجاد شده، منجر به تاب‌آورتر شدن والدین شده که دستیابی به این مهم، مسلمأ تاثیر مستقیمی بر افزایش تاب‌آوری فرزندان خواهد داشت. همچنین با توجه به آموزش پذیر بودن متغیر راهبردهای مقابله‌ای، این مسئله مطرح می‌گردد که اگر نظام آموزشی کشور، پرداختن به سبک‌های مقابله‌ای را در برنامه‌های آموزشی خود قرار دهد، می‌توان امید داشت که دانش‌آموزان طی دوران تحصیل خود این مهارت‌ها را فرا گرفته و در زندگی آینده‌ی خود پیاده کنند که منجر به افزایش تاب‌آوری هم در خود آنها و هم در نسل آتی خواهد شد. بر این اساس برگزاری کارگاه‌های آموزشی جهت آشنا نمودن معلمان با مفاهیم راهبردهای مقابله‌ای و تاب آوری نیز می تواند به شکل‌گیری این مهارت‌ها در دانش‌آموزان کمک کند. افزون بر این، توجه به این نکته حائز اهمیت است که کاهش سطح فشار روانی در جامعه که بیشترین تاثیر تخریبی را بر افراد تحصیلکرده بر جای می‌گذارد، منجر به کاهش ادراک مشکلات اجتماعی و افزایش تاب‌آوری فرزندان آنان که آینده سازان کشورند خواهد شد.
۵-۶- محدودیتها

دانلود مقالات و پایان نامه ها درباره گرایش به دموکراسی و عوامل اجتماعی آن- فایل ۱۱۶

جدول ۵۵: مقایسه میزان گرایش به دموکراسی در گروه های دارای پایگاه اجتماعی، اقتصادی متفاوت

 

  تعداد میانگین انحراف معیار
پایین ۶۱ ۲.۲۳۷۷ .۴۹۹۵۵
متوسط ۴۲۳ ۲.۶۰۸۳ .۵۴۱۸۰
بالا ۱۲۸ ۲.۷۸۳۶ .۴۹۱۳۸
Total ۶۱۲ ۲.۶۰۸۰ .۵۴۵۵۲

همانگونه که جدول فوق نشان می دهد در گروهی که پایگاه اجتماعی، اقتصادی بالایی دارند، میانگین گرایش به دموکراسی نیز بالاتر از دو گروه دیگر می باشد.
همانطور که در مبانی نظری آورده شد این پژوهش از منظر خرد به مطالعه دموکراسی می پردازد. به طور کلی نظریه های خرد یا کنش گرایانه دموکراسی را نتیجه منازعات و مبارزات و یا ائتلاف های آگاهانه میان گرو ه ها و طبقات مختلف می دانند. در واقع دموکراسی محصول کنش نیرو ها و کار گزاران خاصی است و با منافع و علایق برخی طبقات هماهنگی دارد. و در مقابل برخی نیرو ها و طبقات اجتماعی دیگر از حیث منافع اجتماعی و علایق فکری و شیوه زیست با آن سازشی ندارند. گذار به دموکراسی تحولی است که نیاز به عوامل و نیرو های تحول آفرین دارد و تداوم آن نیز نیازمند مراقبت در مقابل نیرو های ضددموکراتیک است. از این رو استمرار دموکراسی از هیچ تضمین ساختاری برخوردار نیست و همواره در برابر برخی خطرات و تهدید ها قرار دارد.
در ادبیات کلاسیک جامعه شناسی سیاسی متاثر از مارکس، به طور کلی منظور از طبقات اجتماعی گروه بندی هایی است که بر اساس رابطه ای با وسایل تولید و مالکیت منابع اقتصادی دارند، تعریف می شوند. تحلیل های طبقاتی همچنان در نظریه های گرایش به دموکراسی باقی مانده اند و از اهمیت ویژه ای برخور دارند. لیپست و هانتینگتون بر اهمیت طبقه متوسط تاکید دارند. ساختار طبقاتی دموکراتیک از نظر لیپست اهمیت ویژه ا ی در ایجاد و گسترش دموکراسی دارد. با ثبات ترین شکل دموکراسی تنها هنگامی به دست می آید که طبقه متوسط آنقدر بزرگ باشد که نه نخبگان ثروتمند در بالا و نه تهی دستان در پایین بتوانند بر زندگی سیاسی مسلط شوند. به نظر لیپست طبقه متوسط است که ایدئولژی دموکراسی را پیش می برد. همچنین هانتینگتون بر افزایش شهر نشینی، افزایش تحصیلات و در نتیجه شکل گیری اقشار جدیدی اهمیت می دهد که مطالبات دموکرات دارند.
در تبیین طبقاتی گرایش های سیاسی افراد، همانگونه که در مبانی نظری آورده شد، بوردیو یکی از متاخرترین نظریه پردازان می باشد. او متاثر از وبر تلاش می کند در نظریه قشر بندی خود، عوامل فرهنگی را نیز در کنار عوامل اقتصادی مورد توجه قرار دهد. از نظر او بودن افراد در یک جایگاه مشترک در فضای اجتماعی که عمدتا از طریق سرمایه فرهنگی و سرمایه اقتصادی تعریف می شود، منجر به گرایشهای مشترک در افراد می شود. این پژوهش برای اولین بار از چارچوب نظری، تبیینی بوردیو را برای تبیین گرایش به دموکراسی استفاده می کند. تائید فرضیه های اول و دوم پژوهش، مجموع تاثیر گذاری دو متغیر سرمایه اقتصادی و سرمایه فرهنگی را نشان می دهد،. همچنین به جهت آنکه جایگاه اجتماعی، اقتصادی افراد به یکی از متغیرهای قابل قبول در تبیین قشری، طبقاتی تحقیقات اجتماعی تبدیل شده است به عنوان تکمیل تائید فرضیه های اول و دوم رابطه این متغیر نیز مورد بررسی قرار گرفت. از تائید رابطه معنادار سه فرضیه اول می توان سه نتیجه گرفت: اول آنکه در جامعه ایرانی تفاوت های قابل توجهی در گرایش به دموکراسی در بین اقشار و طبقات مختلف آن وجود دارد. و به نظر می تبیین طبقاتی گرایش به دموکراسی در جامعه ایرانی می تواند مورد استفاده قرار گیرد و سوم آنکه عامل تمایز در گرایش به دموکراسی در میان اقشار اجتماعی مختلف، بیش از عوامل اقتصادی، عوامل فرهنگی است. وبه نظر می رسد تاکید بوردیو بر اهمیت سرمایه فرهنگی در تبیین گرایشهای سیاسی افراد به لحاظ تجربی قابل تائید است.
پایان نامه - مقاله - پروژه

 

    1. رابطه گرایش به دموکراسی و میزان دین داری

 

برای رابطه دین داری با متغیر وابسته، فرضیه چهارم طراحی شد که طبق آن «بین میزان دینداری افراد و گرایش به دموکراسی رابطه معناداری وجود دارد». آزمون ضریب همبستگی پیرسون برای متغیرهای دینداری (متشکل از ابعاد اعتقای، مناسکی، تجربی و پیامدی) و گرایش به دموکراسی (متشکل از ابعاد نگرشی و رفتاری) استفاده شد و نتایج تحقیق نشان داد که با توجه به سطح معناداری۰۵. بین میزان دینداری و گرایش به دموکراسی، رابطه معناداری وجود ندارد.
جدول۵۶: نتایج آزمون ضریب همبستگی پیرسون در خصوص فرضیه میزان دین داری

طرح های پژوهشی دانشگاه ها در مورد مطالعه تطبیقی جنبش های بنیادگرای دینی در ادیان ابراهیمی مطالعه موردی ...

بنابراین، تا اواخر دهۀ ۸۰ میلادی هنوز اصطلاح بنیادگرایی وسعت معنایی دقیقی پیدا نکرده بود و جامعه­شناسان با آنها به عنوان جریان­هایی دینی برخورد می­کردند که در برابر غلبه­ این جهان باوری در جهان مدرن واکنش نشان می­ دهند(بروس،۲۰۰۰: ۱۴).
دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه
در واقع به دلیل غلبه­ نظریه­ دنیوی شدن بر علوم اجتماعی حداقل تا پایان دهه ۷۰ میلادی، به نقش دین در جامعه توجه چندانی نمی­شد. بعد از دهه­ ۸۰ میلادی و با تغییر در پاردایم نظریه­ این جهان باوری که با ظهور جنبش­های دینی نیز همراه بود، متفکران علوم اجتماعی سراغ تبیین­هایی از نقش دین در جامعه رفتند. هر یک از صاحب­نظران در جامعه ­شناسی و به­ ویژه جامعه ­شناسی دین ظهور جنبش­ها و جریان­های دینی را به شیوه­ای تحلیل می­کردند. در واقع بخش غالبی از جامعه­شناسان جریان­های دینی را با توجه به نسبت آنها با جریان این جهان باوری تبیین می­کردند. بنیادگرایی دینی نیز از این جریان مستثنی نبود.
اکثر جامعه­شناسانی که بنیادگرایی دینی را تبیین می­ کنند آن را در بستر این جهان باوری به عنوان یک جریان غالب جهانی بررسی ­می­ کنند. که در ادامه به تعدادی از آنها خواهیم پرداخت.
۱ـ۳ـ ۱ـ کاستلز[۷۳]:
از نظر کاستلز، بنیادگرایی، برساختن هویتی برای یکسان­سازی رفتار فردی و نهادی جامعه با هنجارهایی است که برگرفته از احکام خداوند اند و تفسیر آنها بر عهده­ مرجع مقتدری است که واسطه­ خدا و نوع بشر است. بنابراین غیر ممکن است که بنیادگراها بتوانند برای کسانی که در اطاعت و پایبندی آنها به یک مرجع سهیم نیستند درباره چیزی استدلال کنند یا چیزی را به اثبات برسانند. خواه این مرجع یک انجیل بری از خطا باشد، خواه یک پاپ لغزش­ناپذیر و خواه آن چه در مزامیر یهودیت آمده است. در واقع، اطاعت بی چون و چرا محور اصلی بنیادگرایی است (کاستلز، ۱۳۸۵: ۳۱ ).
از نظر کاستلز، بنیادگرایی دینی در تمامی طول تاریخ بشر وجود داشته است، اما در سال­های پایانی این هزاره، به عنوان منبع هویت، به طور اعجاب آوری نیرومند و اثرگذار جلوه کرد. او معتقد است بنیادگرایی دینی واکنشی است تدافعی در برابر سه تهدید بنیادی که در پایان هزاره، در تمامی جوامع، اکثر انسان­ها آن را حس می­ کنند. واکنش علیه جهانی­شدن که خودمختاری نهادها، سازمان ها و نظام های ارتباطی موجود در محل زندگی مردم را مضمحل می­سازد. واکنش علیه شبکه­بندی و انعطاف­پذیری که مرزهای عضویت و شمول را تیره و تار می­ کند، روابط اجتماعی تولید را فردی می­ کند و موجب بی­ثباتی ساختاری کار، مکان و زمان می­ شود. بنابراین، گروه ­های بنیادگرا برای کسب یک هویت جدید در جامعه­ گسسته­ی اطلاعاتی شکل می­گیرد و به وجود آمدن این گروه­ ها به عنوان منابع هویت از طریق گسستن از جوامع مدنی و نهادهای دولتی مقدور می­ شود. آنها، برخلاف جوامع مدنی، تمایز­یابی درونی ناچیزی دارند. در واقع، نیرو و توانایی آنها در تامین پناهگاه، تسلی، آرامش و قطعیت است(کاستلز،۱۹۸۳: ۹۳) (کاستلز،۱۳۸۵: ۳۴-۳۱).
همچنین کاستلز ریشه های اجتماعی بنیادگرایی را ناشی از ناتوانی اقتصادی کشورهای محل رشد این جریان­ها در تطابق با شرایط نوین رقابت جهانی و انقلاب تکنولوژیک و در نتیجه بی­بهره ماندن جمعیت جوان و شهری از موج نوسازی می داند. کاستلز عوامل زیر را به عنوان خیزش بنیادگرایی دینی بر می شمارد: «نابودی جوامع سنتی که شامل قطع ریشه های قدرت سنتی روحانیان دینی است)، ناکامی دولت ملی برخاسته از نهضت های ملی گرا در به انجام رساندن نوسازی، و ناکامی در توسعه اقتصادی و توزیع منافع رشد اقتصادی بین اقشار مختلف جامعه. بنابراین، هویت دینی به دست بنیادگراها و در مقابله با سرمایه داری و سوسیالیسم و ملی گرایی برساخته می شود چرا که از نظر بنیادگرایان همه آنها ایدئولوژی­های شکست خورده­ی نظام مابعد استعماری اند.» (کاستلز،۱۹۸۳: ۱۵۵)همچنین کاستلز مدعی است که جنبش­های بنیادگرا به دلیل بحران­هایی که در ساختار دولت­ها و جوامع مدنی به وجود آمده است شکل گرفته اند و چون نوید آرامش و بهشت جاودان را به افراد می­ دهند، در این دنیای بی­هویت­، نوید هویتی جدید را به افراد خواهند داد. با توجه به توضیحات ارائه شده، نظریه کاستلز بیشتر جنبه­ انتزاعی دارد و نمی­تواند الگوی دقیقی در واقعیت برای جنبش­های بنیادگرای مختلف باشد.
۱ـ۳ـ ۲ـ گیدنز[۷۴]:
آنتونی گیدنز معتقد است تعریف مدرنیته ایمان به علم نیست بلکه اعتماد به نظام های انتزاعی بی چهره است، نظام هایی مثل نظام بانکداری یا تعاملات فردیت زدایی شده میان مهندسان، مکانیک ها خلبان ها و متصدیان برج کنترل پرواز که باعث پرواز هواپیماها و انتقال هوایی مسافران از یک نقطه به نقطه ای دیگر می شود. اعتماد به نظام های انتزاعی، فراهم کننده­ اطمینان در زندگی روزمره است، اما این نظام های انتزاعی درست به دلیل ماهیت خودشان نه قادر به ایجاد تشریک مساعی اند و نه قادر به ایجاد آن صمیمتی که تنها از دل روابط مبتنی بر اعتماد شخصی بیرون می آید. چنین صمیمیتی، به قول گیدنز، فقط از درون یک فرایند خودشناسی بیرون می ­آید زیرا اعتماد میان افراد مبتنی است بر خودفاش سازی متقابل. به این ترتیب، کشف خویشتن به پروژه ای مبدل می شود که درگیری مستقیمی با تامل­گری[۷۵] مدرنیته دارد. و به همین دلیل است که بودیسم، تصوف و دیگر سنت های دینی متمرکز بر کشف خود درونی به گزینه های دینی محبوبی در غرب مبدل شده اند. بنیادگرایی های مدرن و جنبش های جدید دینی از نظر گیدنز نیز می توانند در این دنیایی که حیطه های امنیت نسبی با سناریوهای مخاطره آمیز نگران کننده و شک های اساسی در هم پیچیده شده است؛ نوعی اطمینان روان شناختی ارائه کنند. او معتقد است بنیادگرایی دینی به معنای رویکرد آن دسته از گروه های دینی است که خواهان تفسیر لفظی و ظاهری متون یا کتاب های دینی اصلی هستند و معتقدند آموزه­های که از چنین قرائتی به دست می ­آید باید در همۀ جنبه های زندگی اجتماعی­، اقتصادی و سیاسی به کار بسته شود(گیدنز،۲۰۰۲: ۵-۶).
گیدنز معتقد است بنیادگرایی دینی عمدتاً در واکنش به فرایند جهانی­شدن پدیدار شده است. هرجا نیروهای فرایند مدرن شدن رفته رفته باعث تزلزل عناصر سنتی جهان اجتماعی می شود، بنیادگرایی به دفاع از عقاید سنتی بر می­خیزد. در دنیای جهانی­شونده­ای که نیازمند دلیل و برهان عقلانی است، بنیادگرایی روی پاسخ­های متکی بر ایمان و توسل به حقیقت شعایر پافشاری می­ کند. به اعتقاد گیدنز بنیادگرایی همان سنت است که به شیوه­ای سنتی از آن دفاع می­ شود. بنیادگرایی بیشتر به چگونگی دفاع از عقاید و توجیه عقاید مربوط می­ شود تا به محتوای خود این عقاید. هرچند بنیادگرایی در برابر مدرنیته صف آرایی می­ کند، خود نیز برای دفاع از عقاید خویش روش­های مدرن را به کار می­گیرد.(گیدنز،۱۳۸۶: ۸۱۳-۸۱۱).
در دیدگاه گیدنز بنیادگرایان دینی فقط یک دیدگاه دربارۀ جهان را درست می­دانند، و فقط دیدگاه آنهاست که حقیقت دارد، بنابراین جایی برای ابهام یا تفسیرهای متعدد وجود ندارد. در جنبش­های بنیادگرای دینی، دسترسی به معنای درست و دقیق متون مقدس فقط به گروهی از مفسران ممتاز، مثل روحانیان، کشیشان یا سایر رهبران دینی منحصر است. این امتیاز اقتدار زیادی نه فقط در امور دینی، بلکه در امور دنیای نیز به رهبران می­دهد. بنیادگرایان دینی به چهره­ های سیاسی نیرومندی در جنبش­های مخالف تبدیل شده ­اند، هم در احزاب سیاسی اصلی و هم به عنوان رؤسای دولت ( مثل آمریکا)(گیدنز،۲۰۰۲: ۶۸).
۱ـ۳ـ ۴ـ برایان اس ترنر[۷۶]
اما برایان. اس. ترنر با مطرح کردن جامعه پست سکولار و جداسازی این جهان باوری سیاسی و اجتماعی چگونگی گروه های بنیادگرا را در دوران معاصر تبیین می­ کند، و رویکرد او کاملاً در برابر بروس و در کنار نظریه گیدنز قرار می­گیرد. او به شیوه­ای متفاوت در مورد چگونگی ورود دین به عرصه­ عمومی صحبت می­ کند و رویکردی متفاوت نسبت به جامعه شناسان بعد از جنگ جهانی دوم مثل آلتوسر[۷۷]، بوردیو[۷۸] و پولانزاس[۷۹] ارائه می­دهد. او معتقد است عوامل مختلفی وجود دارد که باعث شده است، دین به شکلی که امروز ما در جامعه معاصر ملاحظه می­کنیم در عرصه­ عمومی حضور پیدا کند. ترنر به سطوح کلان تغییر اجتماعی می پردازد که باعث بازگشت به دین شده است.
فروپاشی شوروی و کاهش قدرت احزاب کمونیستی و لنینیستی باعث شکوفایی دینی در اروپا به ویژه اوکراین، لهستان و یوگسلاوی شد. در این شرایط کلیسای ارتدکس روسیه توانست با پیوند زدن خود با ملیت­گرایی روسی خود را در عرصه­ عمومی مطرح نماید. از طرف دیگر، جهانی­شدن و قدرت یافتن اینترنت فرصت های جدیدی را برای گروه ­های دینی حتی در جوامعی مانند چین فراهم کرد که در بسیاری از امور دینی مورد کنترل و نظارت است (ترنر،۲۰۱۰: ۶۵۳) .
یکی دیگر از تاثیر­گذاری­های جهانی­شدن افزایش مهاجرت­های گروه ­های قومی و نژادی است که هر کدام در کشورهای غربی برای خود گروهای دینی مجزا ایجاد کرده ­اند، مثل ترکها در آلمان که عملاً اقلیت تاثیرگذار مسلمان را در آلمان به وجود آورده­اند، یا چینی­های در مالزی که نماینده بودایی هایند. این گروه ها همگی به شکلی در عرصه­ عمومی حضور یافته­اند و به اندازه­ قدرت خود بر عرصه عمومی غلبه یافته اند(ترنر،۲۰۱۱: ۲۳۶).
البته چنین وضعیتی در مورد ناسیونالسیم نیز صادق است که بعد از جنگ جهانی دوم جهان با موجی از ملی­گرایی ضد استعماری مواجه شد که نمونه این جنبش های عرفی را در دنیای عرب با عنوان جنبش های پان عربیسم می­توانیم پیدا کنیم. اما همین جنبش­ها خود عاملی بود که امکان رشد دین و بازگشت به آن را در عرصه­ عمومی فراهم کرد. چرا که گرایش­های غیردینی این جنبش­ها اقشار قابل توجهی از طبقات مختلف مردم را که دارای پیشینه­ی دینی اند کنار گذاشت و این خود باعث شکل­ گیری واکنش­های دینی خاص در این جوامع شد. در واقع، یکی از نمودهای اصلی بازگشت به دین، اسلام گرایی رادیکالی است که دهه های پایانی قرن بیستم تجربه کرد.
نمونه­ اصلی آن انقلاب ۱۹۷۹ ایران است که بسیاری از پیش فرض­های نظریه پردازان در مورد این که این جهان باوری پیش فرض اصلی مدرن شدن است را زیر سوال برد و بسیاری از نظریه پردازان را غافل­گیر کرد. در واقع، این جنبش­های بنیادگرای اسلامی چون با شعار عدالت و ایجاد برابری سرکار آمدند و با دولت هایی سروکار داشتند که درگیر فسادهای مالی و ادرای بودند، توانستند افراد متنوع از اقشار مختلف به ویژه جوانان را به خود جذب کنند، حتی در بین طرفداران این جنبش­ها افراد تحصیل کرده­ای بودند که به واسطه­ افزایش قیمت ناگهانی نفت دستمزد بالایی یافتند، اما از قدرت کنار گذاشته شده بودند (ترنر،۲۰۰۷: ۱۴۷) (ترنر،۲۰۱۱: ۲۳۸).
ترنر به نظریه ­هایی که بنیادگرایی را در بستر دنیوی­شدن قابل فهم می­دانند ،یا رویکردی دنیوی به آن دارند ایراد می­گیرد: آنها دین را محدود به اعتقادات دینی می­دانند، به همین دلیل نمی ­توانند پدیده­ای مانند بنیادگرایی را به درستی تبیین کنند و در مواجهه با آن خود را به راهکارهای دنیوی محدود می­ کنند، یعنی می­گویند چطور با بنیادگرایی دینی برخورد کرد و اجازه نداد که وارد عرصه عمومی شود، این درحالی است که ترنر معتقد است دین و پدیده ­های دینی را باید شامل عمل و اعتقاد دینی بدانیم، به ویژه در مورد بنیادگرایی؛ در این صورت، آن را یک پدیده عرفی نمی­بینیم و بنابر این، می­توانیم تبیین درست­تری از این واقعیت ارائه دهیم(ترنر،۲۰۱۰: ۶۵۶). ترنر معتقد است با این تغییر نگاه در مواجهه با دین به چگونگی زوال فرایند این جهان باوری و احیای دینی پی­خواهیم برد؛ در این صورت بنیادگرایی به عنوان واکنشی در برابر مدرنیته قابل فهم خواهد شد.
۱ـ۳ـ ۵ـ هرایر دکمیجیان:
دکمیجیان در کتاب جنبش های اسلامی در دنیای معاصر، میان بحران در دنیای اسلام و خیزش و جنبش های بنیادگرایانه رابطه­ای علی و دورانی ترسیم می­ کند. او معتقد است که به لحاظ تاریخی، هر زمان که در دنیای اسلام بحرانی به وجود آمده در واکنش به آن، جنبشی نیز شکل گرفته است. دکمیجیان، تمامی جنبش­های اسلامی و تحرکات بنیادگرایانه را در واکنش به بحرانی می داند که دنیای اسلام با آن مواجه بوده است(دکمیجیان،۱۳۶۶: ۳۱). او این مسأله را این گونه توضیح می دهد که یک الگوی تجربی تاریخی در این مورد رابطه­ علت و معلولی میان بحران­های اجتماعی و ظهور جنبش­های دینی انقلابی و یا تجدید حیات طلبانه است که خواستار از بین­ بردن نظم رسمی موجود و ساختن جامعه­ نو بر پایه­ ایدئولوژیک ویژه خود اند. در نتیجه، ایدئولوژی این جنبش­ها هم جامع و هم ­انعطاف­ناپذیر و منعکس­کننده­ پاسخ­ها و عکس العمل­های رهبران فرهمند در قبال شرایط بحرانی است. بنابر این، صرفاً تصادفی نیست که جنبش­های بنیادگرایانه­ی دارای زمینه های سیاسی ـ فرهنگی مختلف، هنگامی توان قدرت معنوی، اجتماعی ـ سیاسی را به دست آورده اند که دو شرط ملازم یکدیگر در جامعه وجود داشته باشد: اول ظهور یک رهبر فرهمند و دوم جامعه­ای که عمیقاً دچار آشفتگی است. جنبش­های اسلام­گرایانه­ی گذشته با این دو پدیده مواجه بوده اند و جنبش های اسلامی کنونی نیز از این امر مستثنی نیستند.»
او بحران­هایی را که جوامع اسلامی دچار آن اند این­گونه بر می شمارد : بحران هویت، بحران مشروعیت، فشار و سرکوب، تضاد طبقاتی، ضعف نظامی و بحران فرهنگی(همان، ۵۶-۳۶).
براساس نظریه­ دکمیجیان، می­توان ادعا کرد که بنیادگرایی ریشه در تاریخ اولیه­ خیزش اسلامی دارد و نمی­ توان آن را به پدیده­ای مدرن و خارج از دین تلقی نمود. از همین منظر است که دکمیجیان نظریه­ دوری بودن خیزش­های بنیادگرایانه را مطرح کرده است. دوری که سرآغاز آن به اولین بحران جامعۀ اسلامی (موسوم به بحران خلافت) باز می­گردد و پس از آن در مقاطع مهم تاریخی در قالب گونه ­ای مختلفی از قیام با شعار بازگشت به اصول اولیه اسلام نبوی بازتولید شده است.
۱ـ۳ـ ۶ـ ریچارد آنتون[۸۰]:
آنتون بنیادگرایی دینی را همواره واکنشی ایدئولوژیک در برابر مدرنیته و جوامع این جهان باور می­داند. در واقع بنیادگرایی همواره اعتراضی به زوال ارزش­های سنتی و انسانی در جوامع این جهان باور به حساب می ­آید، اعتراض به این که ارزش­های دینی در مدارس، دانشگاه ها بازار و دادگاه­ها دیده نمی­ شود.
او معتقد است بعد از انقلاب صنعتی در اروپا تغییرات قابل توجهی به وجود آمد. یکی از مهمترین این تغییرات جدا شدن محل کار افراد از محل زندگی آنهاست و تخصصی شدن فعالیت های مختلف، به نحوی که ما برای رفع نیازهای کوچک خود نیازمند افراد مختلف هستیم. او معتقد است که این شرایط بر روابط انسانی موثر افتاد و باعث کالایی شدن روابط شد. از طرف دیگر، یکی از مشکلاتی که مدرنیته ایجاد کرد اهمیت یافتن ساعت و زمان­بندی در زندگی انسان­ها بود. یعنی من تحت هر شرایطی باید کار خودم را سروقت انجام دهم. از نظر آنتون این ویژگی با وجود تمام مزایایی که دارد باعث سست شدن روابط انسانی می شود (آنتون، ۲۰۱۰: ۵۲۰).
از دیگر سو، او از این طریق شکل استحاله­ای را که غرب از قرن هجدهم به بعد دچار آن شد نشان می­دهد؛ این که که در طول این دوران غرب چه تغییراتی کرده است و تا چه حد بورکراتیک­تر شده است، و غلبه­ ساختارهای بروکراتیک بر روابط انسانی چگونه اثرگذاشته و خشونت­های ساختاری بعد از انقلاب فرانسه تا چه حد افزایش یافته است. آنتون معتقد است که ما بعد از انقلاب فرانسه، در جهان با ده قدرت برتر مواجه ایم که شمارشان بعد از جنگ جهانی اول به شش قدرت تقلیل پیدا می­ کند، بعد از جنگ جهانی دوم به دو قدرت و بعد از جنگ خلیج فارس به یک قدرت بلامنازع، یعنی آمریکا. در واقع، در طول این دویست سال تعداد برندگان کمتر شده و تعداد بازندگان افزایش پیدا کرده است و یکی از دلایل گرایش به بنیادگرایی علاوه بر مخالفت با این مشکلاتی است که مدرنیته در روابط انسانی به وجود آورده است و بسیاری از کشورهای در حال توسعه در قرن بیستم با آنها دست به گریبان اند، مبارزه با این حس بازندگی نیز هست. (آنتون:۲۰۰۸: ۲۸-۲۰).
آنتون این سوال را مطرح می­ کند که حاشیه­ای شدن کشورها چگونه می ­تواند بر گرایش به بنیادگرایی تأثیرگذارد؟ از نظر وی، بنیادگرایی ذاتاً مخالف اقلیت بودن است و در واقع اعتراض افرادی است که نه قدرت سیاسی دارند، نه قدرت اقتصادی چون در کشورهایی مانند آمریکا افرادی که در گروه ­های بنیادگرا جمع شده ­اند عموماً از موقعیت اقتصادی مناسبی برخوردار اند، اما نقشی در قدرت سیاسی ندارند. و این در حاشیه قرار گرفتن هم در کشورهای اسلامی و هم در جوامع غربی می ­تواند به عنوان عاملی در بنیادگرایی مطرح شود. به این معنی که در کشورهای اسلامی بنیادگرایی در کشورهایی ظهور می­ کند که پیشینه­ی استعماری داشته اند و در کشورهای غربی افرادی که جزء طبقات حاشیه­ای هستند(همان،۱۲-۱۳).
آنتون بسترهای مختلفی را برای ظهور بنیادگرایی در جوامع مختلف قائل است. بستر فرهنگی که منجر به رشد بنیادگرایی مسیحی شد تقریباً از اواخر قرن نوزدهم آغاز شد که پروتستان­ها تفسیرهایی باز از کتاب مقدس انجام دادند و حتی طبق این تفاسیر مسیر دموکراسی را که آمریکا در پیش­رو داشت طبق کتاب مقدس تفسیر کردند، اما زمانی که ملی­گرایی و این جهان باوری به حدی قدرت پیدا کرد که از نظر آنها، خدا را کنار می­گذاشت و از طرفی سیل مهاجران به آمریکا که تغییر فرهنگی این کشور را تهدید می­کرد و بحران­های اخلاقی ـ اجتماعی که آمریکا با آن مواجه شده بود، مثل کم اهمیت شدن انجیل به عنوان راهنما، آزادی مسائل جنسی و غیر اخلاقی و بحث آزاد شدن زنان و رهایی آنان باعث شروع فعالیت بنیادگرایان شد و بعد از رسیدن به این دستاورد که فروش مشروبات الکلی را بعد از جنگ جهانی اول ممنوع کردند به انتقاد از بحث تکامل و رایج شدن آن در نظام آموزشی پرداختند (آنتون،۲۰۱۰: ۵۲۶).
در حالی که جنبش بنیادگرای اسلامی در یک بستر ضد استعماری به وجود آمدند- شرایطی که مسلمانان به خاطر نفوذ غرب و حضور آنها در کشورشان به ستوه آمده بودند- این وضعیت حتی بعد از انفجار دلارهای نفتی در کشورهای عربی و خلیج فارس همچنان ادامه داشت؛ چون با وجود این ثروت و زیرساخت­هایی که به واسطه­ آن در این کشورها شکل گرفت، آنها توانمندی اداره و مدیریتش را نداشتند و باز به غربی­ها وابسته بودند و این احساس بیگانه­ستیزی همچنان در آنها رشد پیدا کرد و به رشد بنیادگرایی کمک نمود.
اما بنیادگرایی یهودی، بر خلاف دو بنیادگرایی دیگر، از فضایی ضد یهودی نشأت گرفته است که در شرق و مرکز اروپا از اواخر قرن نوزدهم آغاز شد و در زمان نازی ها با هولوکاست، و البته سکوتی که جهان در برابر آن انجام داد، به اوج خود رسید. در واقع، به نظر می­رسد که بنیادگرایی یهودی پاسخی باشد به مدرنیسم دینی و تغییراتی که در اجتماعی یهودی به وجود آمده است، مثل روشنگری یهودی و این جهان باوری آن و همچنین شکل­ گیری جنبش صهیونیسم که جنبشی این جهان باور بود و در سال ۱۹۴۸ دولت اسراییل را پایه گذاری کرد. بعضی از بنیادگرایان یهودی مانند گوش آمونیم با وجود دولت این جهان باور موافق و معتقد اند که وجود چنین دولتی زمینه را برای رهایی­بخشی و نجات فراهم می­ کند (در این جا آنان با بعضی از جنبش های مسیحی شباهت دارند) و بعضی دیگر مانند بنیادگرایان اسلامی مانند هاردیم با آن دولت این جهان باور مخالف و معتقد به جدایی و دوری از آن اند.
او برای بنیادگرایی چند ویژگی مهم بر می­شمرد: یکی نص­گرایی و دیگری سنت­گرایی. آنتون تمرکز بر متون مقدس را همواره یکی از عناصر اصلی بنیادگرایی می­داند، در واقع نص­گرایی اعتقاد به متنی تغییر نیافته و خالی از خطا از طرف خداوند است. این متون دارای جنبه­ های بسیار خارق العاده و سحرآمیز از نظر معتقدین به آن است و همواره انسان­ها را می­ترساند و به آنها امید می­دهد. اما سنت­گرایی فرآیندی که طی آن احساس می­ شود که میراث دوران گذشته به ویژه دوران طلایی در حال از بین رفتن است و و تلاش می شود که این میراث در زمان حال احیا شود. در واقع سنت­گرایی تلاش برای ایجاد پلی بین زمان گذشته و حال است(آنتون،۲۰۱۰: ۵۲۹)(آنتون،۲۰۰۸: ۷۹-۶۰).
یکی دیگر از ویژگی های بنیادگرایی دینی مدرنیزاسیون گزینشی است، که طبق آن تمام گروه ­های بنیادگرا در فضای مدرن فعالیت می­ کنند، و حتی واکنشی به مدرنیته اند، اما آن را صد در صد نپذیرفته­اند، و فقط از بخش­هایی از آن را در جهت اهداف خود استفاده می­ کنند. البته گاهی از اوقات بنیادگرایان نسبت به مدرنیته یک گرایش شدیداً رادیکال پیدا می­ کنند و تمایل دارند که در برابر آن خلوص و پاکی خویش را حفظ نمایند. و معمولاً از استراتژی­هایی مثل هجرت و جدایی و مبارزه­ی نظامی برای پاک ماندن استفاده می­ کنند. این هجرت و جدایی گاهی به شکل رادیکال و به شکل فیزیکی است و گاهی به شکل نمادین و نهادی (آنتون،۲۰۱۰: ۵۳۱) (آنتون،۲۰۰۸: ۱۱۷).
آنتون جز معدود نظریه­پردازانی در علوم اجتماعی است که علاوه بر بررسی نسبت بنیادگرایی با این جهان باوری، به بستر شکل­ گیری جنبش­های بنیادگرا در ادیان مختلف و ویژگی­های خاص این جنبش­ها توجه می­ کند. او ویژگی­هایی مانند سنت­گرایی و متن­گرایی و همچنین مدرنیته گزینشی برای این جنبش­ها قائل است.
با توجه به توضیحات ارائه شده در این بخش، عموم نظریه پردازان، اگر به بنیادگرایی دینی پرداخته اند، بیشتر آن را در ارتباط با این جهان باوری مورد بررسی قرار داده­اند و آن را به شکل خاص به عنوان یک پدیده­ اجتماعی زیر ذره بین نگذاشته و ابعاد این نوع ازجنبش­ها را بررسی نکرده ­اند. در واقع به نظر می­رسد که جز آنتون و دکمیجیان که تا حدی دقیق­تر در مورد ویژگی­های جنبش­های بنیادگرا بحث کرده ­اند. بقیه­ی نظریه­پردازان با نگاهی کل­نگر آن را در کنار بقیه­ی جریان­های دینی در بستر این جهان باوری و جهانی­شدن بررسی می­ کنند. از آنجایی که ما در این تحقیق به دنبال مقایسه و تطبیق ایم، به چارجوب نظری­ای نیاز داریم که ابعاد بنیادگرایی را بیش از این نظریه ­ها بر ما روشن کند. به همین دلیل نظریه­ آلوموند و اپل بی در مورد این نوع از جنبش­ها را به عنوان چارچوب نظری انتخاب کردیم که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.
۲ـ۳ـ چارچوب نظری:
آلموند و اپل بی[۸۱] معتقد اند جنبش­های بنیادگرا خود را در برابر جریان­هایی می­بینند و خود را متعهد می­دانند که در برابر آن قیام کنند و واکنش نشان دهند. گروهی سنت­های دینی خود را در معرض تهدید می بینند یا گروهی دیگر جریانی دینی ـ ملی را در مقابل خویش مشاهده می­ کنند. اما اکثر آنها در برابر جریانی این جهان باور و اشاعه­ی دولت این جهان باور به وجود آمده اند. جامعه­ شهری به طور کلی برای بنیادگرایان تهدید به حساب می ­آید (آلموند و اپل­بی و سیوان،۲۰۰۳: ۱۰۰)
در واقع او نیز ظهور جنبش­های بنیادگرای دینی را در بستر فرایند دنیوی­شدن فهم می­ کند، یعنی با این که ظهور چنین جنبش­هایی را انکار نکرده و هویت دینی آنها را تایید می­ کند، اما افزایش رو به رشد آنها را به این معنا نمی­داند که فرایند این جهان باوری در حال نزول است. در واقع او معتقد است، بنیادگرایی­ دینی خود محصول فرایند این جهان باوری است و دینی که بنیادگرایان به دنبال احیای آن اند دین سنتی نیست، حتی اگر چنین ادعایی باشد.
بنیادگرایان به داشتن رفتار و باورهای درست دینی اعتقاد دارند. آنها به دنبال روش­های جدیدی هستند برای حمایت از روش­های سنتی و دینی و تلاش برای جلوگیری از فروپاشی آن، اما معتقد اند که به ندرت روش های سنتی و قدیمی در این زمان برای رسیدن به این هدف کفایت می­ کنند. هیچ جنبش بنیادگرایی نمی­پذیرد که به شکلی رادیکال به دنبال ارائه­ تفسیری جدید از سنت است. این جنبش­ها عموماً معتقد اند تفسیر رهبران­شان از تعالیم دینی درست­ترین تفسیر از دین است(مارتی،۱۹۹۱: ۶۴۵) (آلموند،۲۰۰۳: ۱۱۴).
اما آلموند و اپل بی برای تبیین جنبش­های بنیادگرا به تحلیل آن در سطحی کلان و در بستر این جهان باوری اکتفا نکردند. آنها با اتکا به پروژه­ی بزرگ دانشگاه شیکاگو تلاش کردند نگاهی عمیق­تر و خاص­گرایانه به بنیادگرایی دینی داشته باشند. آن دو، چون بنیادگرایی دینی را مانند هر جنبش اجتماعی دیگر محدود به زمان و مکان مشخصی می­دانستند و معتقد بودند جنبش بنیادگرا واجد پویایی­های درونی و بیرونی است که در طول زمان و مکان می ­تواند از تاکتیک­های مختلفی استفاده کند و یا با شکست مواجه شود(آلموند و اپل­بی،۲۰۰۳: ۱۲۰)، ۹ ویژگی مرتبط بین جنبش­های بنیادگرا را در دو سطح ایدئولوژیک و سازمانی تقسیم ­بندی کردند که از این ۹ ویژگی ۵ تا به سطح ایدئولوژیک مربوط است و ۴ تا به سطح سازمانی. در ادامه، ویژگی­های یاد شده را تشریح خواهیم کرد.
۲ـ۳ـ۱ـ سطح ایدئولوژیک:
۱ـ واکنش به حاشیه­ای­سازی دین[۸۲]
تمام جنبش های بنیادگرا به نوعی خود را در برابر فرایند و یا حتی نتیجه­ این جهان باوری می­دانند و همگی یک هدف مشخص را دنبال می­ کنند، یکی فرسایش و دیگری کنار گذاشته شدن دین. در واقع، بنیادگرایی تلاشی نظامی علیه این روند است. واکنش به حاشیه ای شدن دین و غیبت آن در عرصه­ عمومی در نظام اجتماعی یکی از مهمترین ویژگی­های جنبش بنیادگرا به حساب می ­آید. بنیادگرایی، علاوه بر واکنشی که نسبت به مدرنیته نشان می­دهد، تلاش می­ کند که خود را برای رقابت در یک بازار آزاد دینی آماده کند. (آلموند،۲۰۰۳: ۹۴-۹۳)
بنیادگرایی اولین و سرشناس­ترین دفاعی است که از سنت دینی می­ شود. سنتی که به وسیله­ مدرنیزاسیون و این جهان باوری مورد حمله و فرسایش قرار گرفته است. بدون چنین سناریویی، جنبش احتمالاً بنیادگرا خوانده نمی­ شود. در نگاه این جنبش­ها مدرنیته شیطان بزرگ است که به از سنت­های دنیوی زاده شده و با کمک ارزش­های خارجی مانند دموکراسی حمایت می­ شود. در این محافل، دموکراسی غربی آشکارا مورد انتقاد قرار می­گیرد و گاهی این انتقاد ها با فراخوان برای تأسیس دوباره­ی سلطنت داوودی و یا خلافت اسلامی همراه است. اعضای برخی از این جنبش­ها غالباً از خدمت در ارتش ملی کشور خود امتناع می­ کنند(مارتی،۱۹۹۳:۶۵۳). در اسراییل، دانشجویان مدارس دینی فرا­ارتدکس رسماً از خدمت وظیفه معاف اند. در مصر، گروهی از بنیادگرایان از شرکت در ارتش کافر دولتی اجتناب و با تمام جنگ­های آن حتی علیه اسراییل مخالفت می­ کنند. آنان حاضر نیستند کشتگان جنگ را آن چنان که مرسوم است شهید بنامند و معتقدند نبرد با رژیم کافر خودشان تنها جنگ مشروع است که حداقل در حال حاضر از اولویت برخوردار است. احتمالاً صلح طلبی برخی گروه های بنیادگرای مسیحی نیز منشأ فکری مشابهی دارد. در مقابل ، برخی جنبش­های بنیادگرای هزاره­گرای مسیحی و برخی جنبش­های بنیادگرای یهودی که منتظر مسیح موعود اند انجام خدمت وظیفه­ی عمومی و جنگ در چارچوب سیاست­های رژیم خود را به خاطر اهداف بلندتر می­­پذیرند(آلموند،۲۰۰۳: ۱۵۳-۱۴۶).
بیشتر این جنبش­ها ( عمدتاً گروه ­های یهودی و مسلمان، به سبب ابعاد شرعی و سیاسی دینشان) گرایش­های متعادل­تر را، که در جهت هماهنگ­سازی سنت­های دینی با سیستم دموکراتیک انجام شده است، رد می­ کنند. این جنبش­ها خواستار تشکیل دولتی یهودی یا اسلامی است که در آن قوانین دینی حکومت ­کند. جدال اساسی میان این دو دسته در روش دست­یابی به چنین هدفی نهفته است. گروه اول طرفدار مختل کردن نظام کنونی و انقلاب است، در حالی که گروه دوم طرفدار آموزش بلند مدت مردم برای نیل به این هدف است(مارتی،۱۹۹۱: ۶۳۲). در اسراییل، حتی برخی اعضای کنست که دارای گرایش­های شدید دینی اند یا اعضای رسمی گروه ­های دینی تقاضای تشکیل چنین دولتی را دارند، گرچه استفاده از خشونت برای نیل به این هدف را نیز تقبیح می­ کنند. اغلب آنها آزادانه اظهار و حتی گاهی اوقات به صورت رسمی ابلاغ می­ کنند که اگر تناقضی میان قوانین دولتی که حاکم بر رفتار آنها است و قوانین دینی یهود وجود داشته باشد، آنها از دومی متابعت نخواهند کرد(هایلمن،۱۹۹۱: ۲۰۱).
بر همین منوال، بیشترین انتقادهای تند و گزنده­ی بنیادگرایان متوجه ادیان نهادینه است، ادیانی که آنان با عناوینی مانند «هرزه»، «شیطان»، «کلیسای مرتد» و غیره معرفیشان می­ کنند. در حقیقت، بزرگترین نقطه­ی اشتراک بنیادگرایان شوریدن علیه رهبران دینی سنتی است که به زعم آنها دست در دست نظام سیاسی فاسد حاکم دارد(آلموند،۲۰۰۳: ۱۴۴). این حقیقتی قابل توجه است که اکثر رهبران حرکت های بنیادگرای جهان از محافل سنتی دینی برنخاسته اند و حتی به این محافل برچسب خائن نیز می زنند. آنان غالباً آموزش دینی سنتی ندیده اند. بسیاری از رهبران بنیادگرای معاصر دارای تحصیلات دانشگاهی بوده و خصوصاً به علوم جدید آگاه اند. حقیقتی که ممکن است این نظریه را تقویت کند که این رهبران در عین ناامیدی نسبت به علوم و نظام­های جدید آموزشی، تمایل شدیدی به آنها دارند (این حقیقت که این رهبران هیچ گونه آموزش سنتی و یا رسمی در زمینه­ علوم انسانی و دینی نداشته اند می تواند توجیه گر نگاه احساسی و ساده انگارانه­شان به دین و عقاید دینی باشد.)
۲ـ گزینش گری[۸۳]:
بنیادگرایی گزینش­گر است. فراتر از یک دفاع ساده از سنت دینی، گزینش و بازسازی­ای که آنها در جنبه­ های مختلف سنت به وجود می­آورند مهمترین ویژگی­ای است که بنیادگرایان را از جریان­های اصلی دینی متمایز می­ کند. چنین جنبش­هایی بخش­هایی از مدرنیته را تأیید و استفاده قرار می­ کنند. بخش هایی مانند علم مدرن، صورت­های جدید از ارتباطات و تکنولوژی و غیره. در نهایت، بعضی از نتایج یا فرآیندهای مدرنیته برای توجه بیشتر یا مخالفت متمرکز مجزا می­شوند(مارتی،۱۹۹۳a: 632).
نگاه بنیادگرایان به دانش­های جدید بسیار متفاوت و مبهم و حتی در مواردی ریاکارانه است. بنیادگرایان از تسلیحات و تکنولوژی مدرن ایرادی نمی­گیرند و از آنها آزادانه بهره می­گیرند، هر چند تمامی آن­ها را علوم غربی می­خوانند ( در عمل آنها علم را از تکنولوژی جدا می­ کنند.) برای مثال، گروه ­های فرا­ارتدکس(هاردیم) در اسراییل از روش­ها و ابزارهای جدید مثل نوارهای کاست به طور گسترده استفاده می­ کنند که تاثیری جدی در میان توده های عامی و بی­سواد دارند. این مسأله در مورد تلویزیون، که معمولاً توسط بنیادگراها به عنوان سمبل فساد در فرهنگ غربی محسوب می شود، نیز صادق است. در حالی که برخی جنبش­ها کاملاً از استفاده از تلوزیون خودداری می­ کنند، سایر جنبش­ها از آن برای رساندن پیام خود به مردم استفاده و تلاش می­ کنند حتی الامکان در برنامه ­های مختلف تلویزیونی برای خود جای پایی باز کنند(مندلسون[۸۴]،۱۹۹۳: ۲۵).
برخی بنیادگرایان تلاش می­ کنند استفاده از داروها و پزشکان غربی را محدود کرده یا تنها با کسب اجازه از رهبران دینی خود از آنها استفاده کنند. اما بسیاری از آنان (از جمله رهبر مشهور پاکستانی ابوالاعلی مودودی) وقتی به شدت مریض باشند، به سرعت از این موضع عقب نشینی کرده، به جستجوی درمان در غرب بر می­خیزند (آلموند،۲۰۰۳: ۹۵).
نظریه­ تکامل (در مقابل نظریه آفرینش باوری) همچنان دشمن بزرگی است که تمامی بنیادگراهای جهان با بهره گرفتن از دادخواهی­های قانونی و راه­کارهای آموزشی با آن مبارزه می­ کنند. نکته­ی جالب مثالی ست درباره این مسأله آن است که تئوری قرن نوزدهمی ثبات انواع که توسط یکی از پیوریتن­های انگلیسی به نام گوس[۸۵] علیه نظریه­ انتخاب طبیعی داروین ارائه شد: این ایده، بی آن که نامی از گوس برده شود و حتی احتمالاً بدون اطلاع از وجود وی، توسط یک عضو مشهور کنست که تحصیلات دانشگاهی داشته و به یک حزب میانه­روی دینی تعلق دارد مورد قبول واقع شده است. بر اساس این نظریه، هیچ تغییر تدریجی در سطح زمین و یا توسعه تدریجی در اشکال حیات وجود نداشته است، اما وقتی عمل آفرینش به ناگاه رخ داد، جهان به صورت سیاره ای پدیدار شد که گویی حیات برای مدت­های مدیدی در آن وجود داشته است و خدا فسیل­ها را نیز برای فریفتن و اغوا کردن بشر به سوی بی اعتقادی در همان لحظه­ آفرینش خلق کرد (مندلسون،۱۹۹۳: ۳۳-۳۴).
علم تفسیر متون مقدس و مطالعه­ تحولات اندیشه و عمل دینی نیز توسط تمامی بنیادگرایان رد می شود، البته در مواردی که این تفاسیر و مطالعات نظریات بنیادگرایانه آن را تایید کند از آنها استقبال می­ کنند. در واقع دشمنی شدید با الهیات مدرن و روش­ها، نتایج و دلالت­های تفاسیر نوین انتقادی از کتاب مقدس یکی از مهمترین ویژگی های بنیادگراهاست و به احتمال زیاد، تفسیر انتقادی از کتاب مقدس یکی از مهمترین عوامل پیدایش بنیادگرایی مسیحی است (مارتی،۱۹۹۳a: 644).
چنین تعارضی میان پس زدن علوم جدید از سویی و استفاده از آنها برای تحکیم مبانی تئوریک بنیادگرایی از سوی دیگر را به بهترین وجه می­توان در یکی از فتواهای شیخ مصری «الشراوی» مشاهده کرد. وقتی از شراوی درباره روح و جن (ارواح غیرقابل رؤیتی که مطابق آیات قرآن در دنیای دیگری زندگی می­ کنند و گاهی با اهداف خیر یا شر در زندگی ما نیز دخالت می­ کنند) سوال شد، او برخلاف بسیاری از متفکران اسلامی دوره میانه و جدید، به راحتی وجود جسمانی اجنه را تأیید کرد و افزود که اگر خدا به ما اجازه بدهد نوعی «فرشته نما» اختراع کنیم قادر خواهیم بود این موجودات را ببینیم. درست مانند زمانی که میکروسکوپ اختراع شد و انسان توانست میکروب ها را برای اولین بار ببیند، در حالی که میکروب ها از قبل نیز وجود داشته اند(آلموند،۲۰۰۳: ۱۶۹).
۳ـ جهان­بینی مبتنی بر دوگانه انگاری[۸۶]:

تحلیل فضایی ورودی شهر (مطالعه موردی از سمت شرق به غرب ...

از آنجایی که اکثر بافت لبه مسیر ورودی را کاربری های اعم از تجاری، مسکونی، اداری پر کرده اند امکان دید به بافت دوم ورودی که شامل پوشش گیاهی و زراعی می شودوجود ندارد. درواقع نقاطی که دارای بافت گیاهی و پوشش گیاهی درلبه جاده هستند که از هجوم بناها در امان مانده وچهره طبیعی خود را حفظ کرده است.
تصویر ۴-۱۳ نمایی از استقرار ادارات در لایه اول ورودی ماسال
مبحث دیگری که می توان به آن در راستای دلبازی ورودی مورد مطالعه، توجه کرد حفظ وتقویت دیدها و مناظر است. برای این منظور یکی از روشها بسته شدن دید به عناصر کالبدی ومی باشد در واقع در این روش به دنبال معطوف کردن دید فرد به سمت عناصر شاخص است. در این ورودی این امر انجام شده است. مسیر ورودی را احجامی تشکیل می دهند که از کیفیت بصری مناسبی برخوردار نیستند. این احجام که دردو طرف ورودی ماسال قرار گرفته اند بناهای هستند که بدون نظارت ساخته شده وبه کاربریهایی اختصاص داده شده اند که مناسب برای بسته شدن دید توسط آنها نیست. همچنین بدنه‎های موجود ازارتفاع آنچنان زیادی برخوردار نیستند که بتوانند زاویه دید را بسته وبه نقاط با ارزش معطوف کنند. بنابراین در ورودی شهر ماسال هیچ نما وساختمان بلندی که به عنوان شاخص شهری بتوان دید را به آن معطوف کرد وجود ندارد. اکثر بناها یک طبقه وحداکثربه ندرت ۴ طبقه هستندس می توان در مجموع اینگونه استدلال کرد که درراستای راهبرد دلبازی عناصر طبیعی در طول مسیر مورد مطالعه تاحدودی حفظ شده ودیدها برای معطوف شدن به نقاط شاخص تقویت نشده وکم کم در این ورودی شاهد وجود فضاهای رها شده هستیم در این ورودی هیچ گونه مانعی جهت عناصر ونشانه ها چه به صورت کالبدی وچه به صورت عناصر مصنوعی وجود ندارد.
پایان نامه - مقاله - پروژه
۴-۳-۲ خوانائی
نکته دیگری که بخصوص به دلیل حاکمیت سواره در ورودی شهرها اهمیت زیادی دارد خوانایی است که به افزایش ایمنی و راحتی مسافرین کمک زیادی می کند.
۴-۳-۲-۱ وضوح مسیر
برای اینکه مسیری خوانا باشد ابتدا می بایست دارای وضوح کافی بوده و به راحتی رانندگان را هدایت کند. ادامه مسیر می بایست در روز و شب کاملاً قابل رؤیت بوده و خالی از هرگونه مانع مزاحم برای دید باشد تا ایجاد مشکل و خطر نکند. به همین دلیل تنظیم شیب ها و انحنای مسیر جاده طبق اصول طراحی راه ها به نحوی که دید و منظر را مخدوش ننماید. اهمیت زیادی دارد. پارک خودروها در حاشیه باند تندرو و بخصوص تقاطع ها و خروجی ها و تغییرات ناگهانی در مسیر چه در عرض و چه در پستی و بلندی کف مسیر باعث اختلال در حرکت می شود. عناصر موجود در اطراف و بعضاً در میان جاده از جدول گرفته تابلوهای راهنما با تبلیغاتی نمی بایست باعث مخدوش نمودن دید رانندگان شوند.
یک نکته دیگر در خوانایی مسیر ها مسئله راهبری است تا افراد بتوانند مسیر خود را به راحتی دنبال کرده و در جهت یابی خود هنگام ورود به شهر دچار مشکل نشوند. به همین جهت نشانه های شاخص شهر چه طبیعی و چه مصنوع می بایست قابل رؤیت باشند تا فرد بتواند موقعیت خود را با آنها ارزیابی کند. به همین دلیل تابلوهای راهنمای تعیین مسیر می بایست در فاصله مناسب قرار داشته و خروجی ها نیز از فاصله مناسبی قابل رؤیت باشد. دراین راستا، با ایجاد تمایز و تفاوت در جداره ها می بایست فرد را متوجه نزدیک شدن به نقطه تصمیم گیری کرد. برای اینکه دید فرد به سمت مقصد هدایت شود لازم است که زاویه دید به تدریج به سمت مقصد کاهش یابد. در هر سکانس می بایست حداقل یک عنصر با نشانه شاخص از شهر دیده شود این سکانس ها می توانند به دلیل وجود پیچ و خم و انحناء مسیر و یا تغییرات کالبدی و یا عملکردی در مسیر باشند. در هر صورت نمی بایست انتهای دید رها شده و خالی باشد.
درورودی شهر ماسال توپوگرافی زمین از ثبات خاصی پیروی می کند وهیچ پستی وبلندی که رویت مسیر را با اختلال هموار کند وجود ندارد.
تصویر ۴-۱۴ نمایی از توپوگرافی ورودی شهر ماسال
همچنین در طول مسیر ورودی ماسال وجود یک پیچ کاملا مشهود است وجود این پیچ در مسیر ورودی موجب شده که فرد ورودی از فضای پشت آن بی خبر بوده ودرجریان ورودی بدون آگاهی قدم می گذارد.
تصویر ۴-۱۵ نمایی از وجود پیج در مسیر ورودی ماسال
در مسیر ورودی ماسال وضوح کافی در روز وجود دارد واین به دلیل عریض بودن معبر ورودی و عدم وجود عناصر مصنوع وکالبدی به صورت متراکم، می باشد که هیچگونه تاثیری بر زاویه دید رانندگان در مواجه با این شهر ندارد وفقط در ساعاتی از عصر هر روز تابش خورشید به صورت مایل از جلو تابیده ودر دید افراد اندکی اختلال ایجاد می کند. اما درخصوص وضوح در شب باید گفت که در ابتدای ورودی شهر فاقد سیستم روشنایی مناسب بوده وتعدادی از ابزار روشنایی در حاشیه ورودی شهر در لابلای درختان قرار گرفته ودر هنگام تاریکی شب کارآیی لازم را ندارد. در برخی از نقاط که پیاده روها را می توان تشخیص داد نورپردازی سلیقه ای بوده وهر فرد بر اساس سلیقه خود اقدام به طراحی روشنایی جلوی ملک خود کرده است.
وضوح مسیر تنها در گرو قابل رویت بودن مسیر نیست بلکه باید حتی الامکان از ایجاد موانع مزاحم دید جلوگیری شود. پارک خودروها در حاشیه باند سواره بخصوص در تقاطع ها وخروجی ها یکی دیگر از عواملی است که دراین ورودی رعایت نمی شود در واقع به علت اینکه این مسیر برای حضور افراد پیاده کمی طولانی است اکثرمراجعین به این مسیر افراد سواره هستند وهمین امر می طلبد که جایگاهی برای توقف خودرو وترافیک ساکن در نظر گرفته شود. توقف وسایل نقلیه در این مسیرگاهی اوقات موجب ایجاد ترافیک می شود. همچنین برخی از این واحدهای تجاری برای شاخص کردن ملک خود ویا حتی تبلیغات نشانه ای از صنف کاری خود یا تابلو تبلیغاتی خود را به شکلی نامناسب به درون مسیر عبور سواره می‎آورند. این امر هم چهره ورودی را خدشه دار می کند وهم وضوح مسیر را دچار مشکل می کند.
تصویر ۴-۱۶ نمایی از تابلوی تبلیغاتی در ورودی شهر ماسال
همچنین یکی دیگر از نکاتی که در ورودی مورد مطالعه به چشم می خورد ایجاد ناهمواریها وپستی و بلندی‎های ناگهانی در مسیر است که مغایر با وضوح مسیر می باشد در واقع در طول مسیر با ایجاد سرعت گیرهایی به دنبال کاهش سرعت وسایل نقلیه ورودی به شهر هستند ویک نوع اجبار را برای آنها به همراه دارد. می‎توان این را درپی این دانست که به علت عدم تفکیک مسیر عبور تندرو و کندرو و همچنین دور برگردانهای میان جاده ای ساده ترین روش را ایجاد سرعت گیر دانسته اند ودرواقع برای حل مشکلی، مشکل دیگری را ایجاد کرده اند.
۴-۳-۲-۲ راهبری
نکته ای دیگر در خوانایی مسیرهامسئله راهبری است تا افراد بتوانند مسیر خود را به راحتی دنبال کرده و در جهت یابی هنگام ورود به شهر دچار مشکل نشوند. اولین سیاست در راستای همین امر این است که نشانه‎های شاخص شهر باید دیده شود تا جهت یابی آسان تر شود در شهر ماسال طی بررسیهای بعمل آمده در طول مسیر ورودی نشانه شاخصی از شهر وجود ندارد حتی ساختمان بلندی که به عنوان علامت انسان آنرا در ذهن خود حفظ کند وجود ندارد تنها وجود ادارات اعم ازادارات دولتی ودانشگاه در ورودی شهر ماسال می تواند تا حدودی برای مسافران بعنوان شاخص وراهنما معرفی گردد. در واقع در این ورودی نمی‎توان با توجه به عنصر شاخص، مسیر را جهت یابی کرد ودرکل مسیر، تنها یک انتخاب وجود دارد
سیاست دیگری که به جهت یابی سریع افراد کمک می کند وضوح وقابل رویت بودن خروجی ها و تقاطع‎ها از فاصله مناسب برای تصمیم گیری می باشد. همانطور که گفته شد در این ورودی تنها یک انتخاب وجود داشته وآن هم ورود به شهر است خیابان دیگری که ایجاد تقاطع با مسیر ورودی کند وجود ندارد وتنها در طول ورودی ماسال مسیر سفر به تنیان، آلیان وسه سار با تابلوی راهنما مشخص گردیده است.
تصویر ۴-۱۷ نمایی از مسیر تنیان، سه سار، آلیان از ورودی ماسال
همچنین در طول مسیر کوچه ها ومعابری به ورودی ختم می شوند که تنها راه تشخیص این اتصالات تابلوهای است که در ورودی کوچه نصب شده است که البته در برخی از نقاط پشت پوشش گیاهی پنهان شده است.
۴-۳-۲-۳ نظم
نظم در ورودی مهمترین راهبرد در تحقق خوانایی ورودی می باشد. نظم به دوصورت در ورودی نمود پیدا می کند یکی در کالبد ودیگری در سلسله مراتب. ایجاد تقارن نسبی در طرفین و محصوریت یکسان در حوزه ورودی به منظم بودن این بخش کمک می کند. همچنین جداره های ورودی وخروجی باید به شکلی تنظیم شوند که از یک روند خاص پیروی کنند
وجود یک سلسله مراتب مشخص چه در تیم حرکت و چه در جزئیات بدنه ها شخص را متوجه حرکت تدریجی از طبیعت به سمت محیط مصنوع می کند. به همین دلیل ترکیب تدریجی آنها و ظهور تدریجی سیلوئت و نشانه های شهر که به تدریج قوت می گیرند فرد را آماده ورود به شهر می کند.
در این ورودی به دلیل حجم وسیع بدنه وعرض زیاد معبر بدنه را نمی توان در یک نگاه به وضوح دید وبه جزئیاتش پی برد ودر کل بدنه را می توان دارای یک ریتم یکنواخت دید ولی اگر ریز بنگریم ونقطه نقطه بدنه‎های ورودی وخروجی را تطبیق دهیم، می توانیم به این نکته که در خیلی از جاها از نظم خاصی پیروی نمی کند اذعان داشته باشیم.
در واقع در ورودی در جاهایی که فضای سبز وجود دارد پیشنهاد می شود متقارنا در سمت مقابلش هم فضای سبز طراحی شود، این امر درمسیر ورودی مورد مطالعه رعایت نشده است. عدم وجود تقارن نسبی بین جداره های طرفین در این ورودی ونیز عدم حفظ محصوریت توسط پوشش گیاهی ویا عناصر کالبدی در امتداد حرکت افراد سواره از جمله عواملی هستند که موجب یک نوع بی نظمی در کالبد در هنگام ورود به شهر شده ونیز عدم حفظ ویا به طور کلی نبود سلسله مراتب در ریتم ها و نیز عدم ترکیب تدریجی وتغییر از طبیعت به محیط مصنوع که در ابتدای ورودی عناصر ویا پوشش گیاهی به چشم نمی خورد که تمام این موارد حاکی از برطرف کردن توقع خوانایی از روی نظم می باشد.
تصویر ۴-۱۸ نمایی از ورودی شهر ماسال
جای بعدی که نظم در کالبد نمود پیدا می کند حفظ محصوریت در امتداد حرکت می باشد. بدین معنی که در طول مسیر ورودی هیچ نقطه ای به صورت رها شده نباید باشد. در ورودی شهر ماسال درست پشت تابلوی ورودی شهر یکی از نقاط رها شده وجود دارد که نه تنها محصوریت ورودی را حفظ نکرده بلکه هیچ تدبیر خاصی نیز برای آن اندیشه نشده است.

 
مداحی های محرم