۱- چه چیز باید آموخته شود ۲- چگونه باید آموخته شود (تریگل و پراسر[۴۴]، ۲۰۰۴).
تدریس از منظر “علمی” فعالیتی است صریح و دقیق که ریشه در تجارب گذشته معلمان و متخصصان تربیتی دارد. براساس چنین رویکردی تعریف تدریس باید عاری از هر گونه ابهام و عدم دقت باشد، و با جملات و عباراتی بیان شود که ضمن ریشه داشتن در عرف و فرهنگ عمومی، دلالت بر رفتارهای صریح و بدون ابهام داشته باشد و آثارش نیز از طریق تجربه تایید شود. تحلیل، سازماندهی و کلیت بخشی اساسی شکلگیری همه نظریههای علمی در طول تاریخ معارف بشری بوده است. نظریهپردازان منشا همه نظریهها را سه معرفت اساسی یعنی علوم انسانی، علوم طبیعی و علوم اجتماعی دانستهاند. تعلیم و تربیت نیز بهعنوان یک دانش کاربردی به رغم هویت مستقل، وابسته به علومی چون علوم طبیعی، فیزیولوژی، فلسفه، روانشناسی و جامعه شناسی است. نظریههای تدریس نیز بهعنوان زیر مجموعهای از نظریههای تعلیم و تربیت متاثر از نظامهای معرفتی ذکر شده است (مور و کول[۴۵]، ۲۰۰۵).
داشتن تدریس مطلوب از سوی مربیان از عوامل متعددی پیروی میکند که مهمترین آن داشتن محیط مناسب آموزشی میباشد. نظامهای آموزشی کشورها موظفند بهمنظور بهبود فرایند تدریس مربیان فضایی مناسب را فراهم نمایند. این بدین منظور است که نظامهای آموزشی خود میتواند بر تمامی اجزا درونیش تاثیر گذار باشد (تامسون[۴۶] و دیگران، ۲۰۱۲).
ساخت نظام آموزشی هر جامعه اعم از نگرش ها، باورها، برنامهها و آیینها میتواند روش تدریس معلم را تحت تأثیر قرار دهد. برنامهها و ساخت نظام آموزشی باید متکی بر رشد همه جانبهی شاگرد باشد و دارای ویژگیهایی از این قبیل هستند: ۱ـ هدف آموزش و پرورش رفع نیازهای آنی و آتی شاگردان و جامعه است ۲ـ برنامه برحسب مقتضیات منطقه و نوع مدرسه و توانایی شاگردان تنظیم میشود. ۳ـ محتوای برنامه بر فعالیتهای فردی و گروهی شاگردان بستگی دارد و معلم همواره نقش راهنما را بر عهده دارد ۴ـ یادگیری مواد درسی پیوسته و همراه با حل مسأله است ۵ـ معلمان در اجرای برنامه و انتخاب مواد درسی آزادی عمل و اختیارات بیشتری دارند ۶ـ نتیجهی فعالیت آموزشی، به صورت ارضای حس نیاز به یادگیری و کمک به رشد متعادل شخصیت شاگردان، مورد بررسی قرار میگیرد. ۷ـ تنظیم و پیشرفت برنامههای آموزشی امری مداوم و پیگیر است (شعبانی، ۱۳۸۴). فرایند تدریس عبارت است از فرایند مواجهه عمدی معلم و شاگرد در یک فضای آموزشی به منظور تحقق هدفهای معین. عناصر اصلی این فرایند عبارتند از:
۱) مراحل توالی فعالیت معلم و دانشآموز ۲) نقش معلم ۳) نقش دانشآموز ۴) نحوه ارتباط معلم و دانش آموز (مهرمحمدی،۱۳۸۶).
در تدریس، دانشآموزان، محتوایی که بنا است فراگرفته شود در چارچوب فراگیری با هم مرتبط میشوند. در این چارچوب هدف تدریس امکان پذیر ساختن یادگیری است (پارش[۴۷]،۲۰۰۷). تاملینسان [۴۸](۲۰۰۷) فرایند تدریس را مانند خلق کردن موسیقی جاز میداند که در آن معلم با ترکیب کردن عناصر اصلی فرایند یاددهی و یادگیری به پیکربندی ذهن دانشآموزان از راه های مختلف میپردازد و اظهار میدارد که عناصر اصلی این فرایند در تشبیه آن به موسیقی جاز چهار عنصر میباشد: ۱) برنامهدرسی ۲) ارتباط با دانشآموزان ۳) تدریس و ۴) ارزیابی در هر لحظه ممکن است یکی از عناصر جلودار باشد اما دیگر عناصر باید نزدیک به آن و متداخل در هم باشند. وی برنامهدرسی را به روح جاز و ارتباط با دانش آموزان به منطق (دلیل) جاز تشبیه میکند. ارتباط نیرو محرکه دانشآموزان و نشاط تدریس است که به مراتب از گوش دادن به آهنگهای چندگانه ای که دانشآموزان به داخل کلاس میآورند، بالاتر است. به طور کلی رمز موفقیت و اثربخشی هر تدریسی توجه به مخاطبین و نیازها و تفاوتهای فردی آنان است. به همین دلیل کاربرد انواع متنوعی از روش های تدریس میتواند میانگین بازده مثبت حاصل از آموزش را بالا ببرد.
به همین دلیل، چگونگی روش تدریس، حیطهای از تخصص مناسب، برای اطمینان، چگونگی یادگیری محتوای یک رشته علمی را توسط دانشآموز را نشان میدهد (جولد رزما[۴۹]،۲۰۰۶). در نتیجه، نکته مهم در فرایند تدریس این است که معلم مشخص میکند چه باید یادگرفته شود تا بر اساس آن محتوای آموزشی و فعالیتهای متناسب با درک و فهم شاگردان فراهم گردد. در واقع، توجه به سه نکته زیر در جریان تدریس لازم و ضروری است:
هر فرایند تدریس با اشکالاتی عمده مواجه است گاهی یک معلم نتوانسته خوب مطلب را انتقال دهد، گاهی دانش آموز خوب گوش نکرده است و گاهی نقص از هر دو است. مهمترین عاملی که میتواند در این فرایند به طور مشخص بدان اشاره کرد بحث ایجاد انگیزه است. مشکل اغلب معلمان این است یا خود انگیزه ندارند و یا نمی توانند ایجاد کننده انگیزه در بین دانش آموزان باشند (جانسون[۵۰]و همکاران، ۲۰۱۰).
مهمترین مشکل تدریس: ۱ـ توجه نکردن: توجه نکردن عللهای مختلفی دارد مثل: ۱ـ نبودن علاقه و انگیزه کافی: معمولاً اشخاص به چیزی که بیشتر علاقه دارند بیشتر توجه میکنند. ۲ـ جالب نبودن محرک: بسیاری از مواقع مطلب طوری مطرح میشود که توجه را جلب نمیکند. با اینکه دانش آموزان برای یادگیری آماده اند به سرعت خسته و بیعلاقه میشوند. ۳ـ وجود موانع و عوامل باز دارندهی توجه مثل عوامل بیرونی (صدا، …) و عوامل درونی، نگرانی، ترس، تخیلات) (شهرآرای، ۱۳۸۶) برای جلب توجه دانش آموزان باید به سه نکته توجه کنیم: ۱ـ انتخابی بودن توجه: افراد آنچه را که میخواهند مورد توجه قرار میدهند. ۲ـ توجه به تفاوتهای فردی و وسعت زمانی توجه و حجم مواد آموختنی ۳ـ توجه به رابطه بین وسعت زمان توجه و نوع درس یا فعالیت. (شهرآرای، صص ۲۸ـ۲۶). فازیو[۵۱] و همکاران (۲۰۰۹) معتقدند که عواملی چون توجه، هشیاری، آگاهی و تمرکز میتواند فرایند و روش تدریس را خوشایند نماید.
در روند تدریس باید به چند مقوله توجه نمود: اول بر یادگیری و راه ها و روشهایی که یادگیری را موثرتر و آسان تر میکند و دوم بر کنشهای تدریس توجه کرد و برای آنها برنامه ریزی کرد. در این برنامه ها را آزمایش کرد سوم شاخصهای تدریس موثر را باید رعایت نمود و چهارم داشتن یک ارتباط خوب و موثر بسیار مفید خواهد بود و پنچم باید به برنامههای آموزشی و ساخت نظام آموزشی توجه نمود (آقازاده، ۱۳۸۵). اعمالی که تحت عنوان کنش های تدریس مطرح هستند عبارتند از ۱ـ انگیزش: یکی از نکات بسیار مهم در جریان یادگیری، وجود محرک برای یادگیری است. ۲ـ اطلاعات: یکی از هدفهای تدریس وا داشتن شاگردان به کسب اطلاعات است. ۳ـ به جریان انداختن اطلاعات (پردازش داده ها): به منظور اطمینان یافتن از اینکه فراگیر در قسمتهای مختلف، اطلاعات لازم را درک کرده است باید اطلاعات پردازش شود این پردازش در سه مرحله انجام میشود، روشن سازی اطلاعات تقسیم اطلاعات و مقایسه اطلاعات ۴ـ ذخیرهسازی و اصلاح مجدد: ترکیب اطلاعات جدید و قبلی ۵ـ انتقال اطلاعات: ربط بر مسائل جدید ۶ـ کنترل و هدایت: هدایت عملکرد شاگردان (شعبانی، ۱۳۸۴).
از عناصر مهم نظام تعلیم و تربیت در کنار سایر عوامل نظام آموزشی، رویکردها، الگوها و روش های تدریس است. تدریس فعالیتی است که در کانون و نقطه تلاقی همه عناصر آموزشی قرار دارد و مهمترین عملکرد معلم در کلاس درس محسوب میباشد که زمینه را برای یادگیری فراهم میسازد. تدریس فرایند تسهیل کننده یادگیری است. از آنجا که با هر روشی نمیتوان هر موضوعی را تدریس کرد، بنابراین برای تدریس موضوعات گوناگون روش های تدریس مناسب نیاز است (لاریا[۵۲]، ۲۰۰۸).
ما در عصر توانایی و فناوری اطلاعات و ارتباطات به سر می بریم؛ مؤلفه های مختلف در آموزش و پرورش معنای جدید و تعلیم و تربیت معنای جهانی پیدا کرد و روش های تدریس نوین مطرح شده است. مطالعه اثربخشی شیوه های تدریس بیش از نیم قرن است که در آموزش عالی مورد توجه، متخصصان تعلیم و تربیت قرار گرفته است (کایلیز[۵۳] و همکاران، ۲۰۰۰).
یادگیری فردی، گروهی و مشارکتی جایگاه خاصی پیدا کرده است. ارزشیابی سنتی از پیشرفت تحصیلی دچار مشکل شده و این نکات نقش معلم و دانش آموز را دگرگون کرده است. در این فضا معلم به جای صرف انتقال مطالب؛ رهبر، تسهیل کننده و روشنگر است (مهرمحمدی، ۱۳۷۹).
دانشآموز هم به مثابه فردی جس توجوگر، سازنده، پدیدآورنده آثار، متفکر، خلاق، خودرهبر، تصمیم گیرنده، مشکل گشا و پژوهنده است (ملکی، ۱۳۸۱). تحقق یادگیری مطلوب با این ویژگی ها و نشانه ها نیازمند تغییر در ر ویکرد تدریس و ارزشیابی است. تدریس باید از نتیجه محوری به فرایندمحوری تغییر یابد (شعبانی، ۱۳۸۲).
تدریس عبارت از تعامل یا رفتار متقابل دانش آموز و معلم براساس طراحی منظم و هدفدار برای ایجاد تغییر در رفتار دانش آموزان است. این تعریف دو ویژگی خاص برای تدریس را مشخص می کند: وجود تعامل یا رابطه متقابل بین معلم و شاگرد و هدفدار بودن فعالیت های معلم.
همچنین تدریس خود دارای سه جزء است:
۱ - عملکرد مشترک معلمان در تدریس رشته های علمی که یک جزء اساسی است.
۲- عملکردهای معلم که خاص یک رشته معین است و آن را عنصر محتوای مخصوص مینامیم.
۳ - مفاهیمی که مبین عملکرد و جریان یادگیری و رشد دانشآموز است و آن را عنصر نظری مینامیم (شعبانی، ۱۳۸۲، به نقل از سلطانی، ۱۳۸۶).
رفتار تدریسی منعکس کننده اعتقادات و ارزشهایی است که معلم برای نقش فراگیرنده در تعامل و تبادل یادگیری تأمل است (آنتونی و گراشا[۵۴]، ۱۹۹۶). هسته اصلی فر ایند تدریس ایجاد محیطهایی است که در آن شاگردان بتوانند تعامل داشته باشند و نحو ه یادگیری را بررسی نمایند (بهرنگی، ۱۳۷۶).
هدف اصلی تدریس یادگیری است. بر این اساس میتوان گفت که تدریس به عنوان یک فرایند علمی می تواند بنیانی برای درک در عین حال عمل تدریس فراهم آورد و معلم و شاگرد همچون دانشمندانی هستند که از روش علمی برای شناخت و اکتشاف بهره می گیرند و در این راه از خلاقیت و شهود و بصیرت سود می جویند و به شعف ناشی از ابداع دست مییابند (موسیپور، ۱۳۷۶؛ به نقل از اشرفی و جهان سیر، ۱۳۹۰).
یک الگوی تدریس توصیف یک محیط یادگیری است. الگوهای تدریس همان الگوها و روش های یادگیری هستند (بهرنگی، ۱۳۸۱). استادان با کفایت نیز میدانند که الگوها و شیوه های تدریس، ابزار اصلی برای یادگیری هستند و آگاهی و به کارگیری از الگوهای مختلف تدریس آنها را بهعنوان معلم کارآمد مطرح ساخته و توانایی آنها را در متناسب کردن آموزش با سطح علمی فراگیران افزایش میدهد. بیشتر مطالعات نشان داده است که اگر نحوه یادگیری دانش اموزان با شیوه تدریس معلمان جور باشد، انگیزه یادگیری تقویت شده و پیشرفت تحصیلی، بهتر خواهد بود (برون[۵۵] و گراشا، ۱۹۹۶).
در ارتباط با تدریس، دیدگاه های متفاوتی وجود دارد. آنان که تدریس را به عنوان محصول علم در نظر دارند، بر نقش رهبری معلم در جریان آموزش تاکید ورزیده، او را مسوول تصریح هدف ها، تلقین دانش و تصحیح فعالیت های شاگردان می شمارند. آنان که تدریس را به عنوان فرایند علم محسوب می کنند، بر نقش مشورتی معلم در جریان آموزش اصرار دارند؛ و آموزش را جریانی از تشریک مساعی شاگردان و معلم، تفهیم مطالب و ترغیب به کاوش و حل مساله قلمداد می کنند. امروزه عقیده ی بیشتر متخصصان، تریس، ناظر به تعامل دو قطب سالی (معلم و شاگرد) است، که معطوف به یادگیری یک یا چند شاگرد است. بر این اساس در تدریس همواره حداقل دو نفر حضور دارند؛ و ارتباط بین این دو دارای چهار سطح (ایجاد، استمرار، اثربخش ساختن واتمام یا ارزشابی) است. هر یک از دو عنصر تدریس، در عمل سهمی بر عهده دارند، که با افزایش سهم یکی از آن ها، سهم دیگری کمتر می شود. بر این اساس م توان نقش مربوط به معلم را برای توصیف وضعیت، به کار گرفت؛ و از دو شکل آن عناوین معلم به عنوان مدیر (رهبر) و معلم به عنوان مشاور سخن به میان آورد (موسی پور، ۱۳۷۷؛ به نقل از رحیم زادگان، ورکی و کهن، ۱۳۸۸).
بریچ[۵۶] (۱۹۹۷) در کتاب خود روش های تدریس اثربخش چند رفتار برای تدریس اثربخش بر می شمارد؛ که عبارتند از: شفافیت و وضوح تدریس، تنوع در آموزش، معلم وظیفه مدار، درگیر در فرایند تدریس و متعهد نسبت به آن و برخوردار از نرخ موفقیت در مورد دانش آموزان (وانهای[۵۷]، ۲۰۰۷).
می توان گفت که اساسی ترین عامل، برای ایجاد موقعیت مطلوب در تحقق هدف های آموزش، معلم است. اوست که میتواند حتی نقص کتاب های درسی و کمبود امکانات آموزشی را جبران کند. یا به عکس، بهترین موقعیت و موضوع تدریس را با عدم توانایی در ایجاد ارتباط عاطفی مطلوب؛ به محیطی غیر فعال و غیر جذاب تبدیل کند. در فرایند تدریس، تنها تجربه و دیدگاه های علمی معلم نیست که موثر واقع می شود، بلکه کل شخصیت او است که در ایجاد شرایط یادگیری و تغییر و تحول شاگرد تاثیر زیادی می گذارد. دیدگاه معلم و فلسفه یی که به آن اعتقاد دارد، در چگونگی کار او تاثیر زیادی می گذارد. به طوریکه او را از حالت شخصی که فقط در تدریس مهارت دارد، خارج می کند؛ و به صورت انسان اندیشمندی در می آورد که مسئولیت بزرگ تربیت انسان ها بر عهده ی او است. بر شمردن ویژگی های معلم کار چندان آسانی نیست؛ زیرا جامعه های مختلف با فلسفه ها و نگرش های مختلف،؛ انتظارهای متفاوتی از معلم دارند (شعبانی، ۱۳۸۲).
هاتیوا و بایرن بام[۵۸]، به نقل از کمبر[۵۹] (۱۹۹۳) گفتهاند، جهت گیری معلم در تدریس را می توان در یک پیوستار نشان داد، و برای آن دو قطب مشخص ساخت؛ در یک سمت پیوستار قطب معلم و دانش آموز قرار دارد، یک رویکرد انتقالی وجود دارد. در حد میان آن، که تعامل بین معلم و دانش آموزان قرار دارد، یک رویکرد انتقالی وجود دارد. جهت گیری معلم محور، بر ارتباط مبتنی بر محتوا و دانش آموزان متمرکز می باشد. در مقابل، جهت گیری دانش آموز محور، بر رشد دانش آموز و درک او از دانش تمرکز دارد (هاتیوا و بایرنبام، ۲۰۰۰).
در واقع شیوه ی تدریس، بر معلم و رویکرد منحصر بفرد او نسبت به تدریس اشاره دارد. همان طور که برکفلد اشاره می کند، روش تدریس می تواند تعبیری از پندار معلم نسبت به تدریس خود باشد. بر اساس سطح آگاهی معلم نسبت به روش تدریس خود، معلمان می توانند درک بهتری از توانایی خود در ارتباط با تغییر روش تدریس داشته، آن را اصلاح کنند؛ و یا در راستای تعامل با دانش آموزان آن را بهبود بخشند.
همچنین ایونس[۶۰] (۲۰۰۴) معتقد است که تفاوت در شیوهی تدریس میتواند در حوزههایی دیگر همچون: نظم کلاس، سازماندهی و ارزیابی فعالیتها، تعامل میان معلم با شاگرد تاثیر گذار باشد. آپدناکر و وندام نیز به بررسی میزان تاثیر شیوه تدریس دانشآموز محور که در مقابل آن سبک تدریس محتوا محور و مدیریتگرا می باشد، پرداخته و به این نتیجه دست یافتند که سبک فراگیر محور، فراهم آورندهی فرصتهای زیادی برای یادگیری میباشد. این که تا چه حد اندازه این شیوه ها با سبکشناختی در ارتباط میباشد، سوال مهمی است که به خصیصهها و رفتارهای معلم نسبت داده میشود؛ و در کلاس تاثیر بسزایی دارد. معلم نقش حیاتی در فرایند یاددهی– یادگیری دارد. رفتار کلاسی معلم بر جنبه های زیادی از این فرایند تاثیر دارد. از جمله: آمادگی و تمهیدات معلم، فعالیتی یادگیری و رویکرد وی نسبت به ارزیابی از یادگیری (ایوانس به نقل از مس و پاپوچ[۶۱]، ۲۰۰۶). کاپلان و کیز روش تریس را به عنوان رفتار فردی معلم و هر آنچه که وی به عنوان واسطه برای انتقال داده ها به کار میگیرد، تلقی میکنند (ایوانس، ۲۰۰۸).
محققانی کخ در خصوص سبک ها تدریس پژوهش کرده اند، شاخص های منحصر به فردی را برای بررسی سبک های تدریس به کار برده اند. این امر موجب شد تا تعریف های متنوعی از سبک تدریس، و متعاقب آن انواع مختلفی از بررسی در زمینه ی سبک تدریس گسترش یابد. ماهیت و قلمرو سبک های تدریس بواسطه ی توصیف گرهایی، همچون رفتار فعال و انفعالی به شدت محتوا محور و یا حمع گرا، معلم محور و یا یادگیرنده محور و جز آن قابل شناسایی است (ایوانس، ۲۰۰۸). در این راستا جارویس (۱۹۸۵) برای سبک تدریس طبقه بندی سه گانه یی پیشنهاد می کند؛ در سطح اول، سبک تعلیمی مطرح می گردد؛ که در این روش معلم محوریت داشته و طی سخنرانی های او دانش آموزان یادداشت برداری میکند.
در سطح دوم، سبک سقراطی می باشد؛ و معلم تدریس را بر مبنای سوال های مطرح شده از جانب دانش آموز هدایت می کند در سطح سوم، سبک تسهیل گرا عنوان می شود، که معلم محیط یادگیری را به گونه یی آماده می سازد، که در آن دانش آموزا بتواند خود یادگیرنده باشد و در محیط، یک تسهیل گر یاد می شود؛ و عقیده برآن است که دانش آموزان می توانند یاد بگیرند (روزنفیلد، ۲۰۰۷؛ نقل از ایوانس، ۲۰۰۸). در مطالعه های اخیر نیز از نقش معلم به عنوان تسهیلگر یاد میشود؛ و عقیده بر آن است که دانشآموزان می توانند یاد بگیرند (روزنفیلد، ۲۰۰۷؛ نقل از ایوانس، ۲۰۰۸). هال و ماسلی[۶۲] (۲۰۰۵) در تحقیق خود الگوها و سبک های یادگیری را مورد بررسی قرار دادند؛ و تصریح کرده اند که میزان تاثیر نظریه ی سبک های یادگیری بر تدریس هنوز به اثبات نرسیده است. بنابراین لازم است تاثیر سبک های یادگیری با رویکرد های انتقادی بیش تری مورد بررسی قرار گیرد.
۲-۱-۴-۱- شاخصهای تدریس کارآمد:
دانستن اینکه یادگیری چگونه و در کجا صورت میگیرد ازملزومات معلمان در ارائه تدریس مطلوب است. چگونگی محیطهای یادگیری و فراهم نمودن آن به منظور فرایند تدریس کارآمد از اهداف مهم نظامهای آموزشی محسوب می گردد (بابل[۶۳]، ۲۰۰۸).
امروزه اغلب یادگیریها، در محیطهای آموزشی و تحصیلی رخ میدهد. در ارزشیابیهای رسمی و اداری، بیشتر از کارآمدی تدریس، به کارآمدی مدارس توجه میشود؛ و این تلقی عمومی که معلمی، کاری طبیعی است و بیشتر از آنکه فن باشد، هنر است، باعث شده تا ظرایف لازم در تدریس کارآمد، چندانکه باید، در پژوهشهای آموزشی مورد بررسی قرار نگیرد.
عوامل موجود در تدریس موثر و کارآمد از نظر ریان[۶۴]: «او و همکارانش مطالعات خود را بر سه دسته تقسیم کرده اند ۱ـ ارتباط گرم و صمیمی همراه با درک و فهم در مقابل ارتباط سرد و بی توجهی و بدفهمی ۲ـ فعالیت های سازمان دهی شده با برنامه در مقابل بی برنامگی ۳ـ برانگیختن (فعالیت برانگیزنده) و فعالیت تخیلی در مقابل افسردگی و عادی بودن. عوامل مربوط به نظرات فلاندر: او در روند تدریس دو سبک متفاوت را بازگو نمود:
۱ـ سبک مستقیم (روش متکی بر سخنرانی و انتقاد کردن، توجهکردن) ۲ـ سبک غیرمستقیم (روش رسیدن سوالات پذیرفتن احساسات شاگردان، تمجید و تشویق) و نشان داد روش غیرمستقیم تأثیر خوبی از روش مستقیم دارد. (سجادی، ۱۳۷۳). از سویی دیگر خلاقیت و ایجاد آن در فرایند تدریس میتواند از عوامل موثر و کارآمد در موفقیت یک تدریس باشد تا جایی که بروز خلاقیت و زمینه ایجاد آن یادگیری را مطلوب مینماید (فاچس[۶۵] و دیگران، ۲۰۰۷).
همچنین روش تدریس زمانی موثر تلقی میشود که فرد را به تفکر خلاق و انتقادی برانگیزد به طوری که از این رفتار لذت ببرد و آن را لازمهی زندگی بداند. و کلاً شاخصهای تدریس موثر به صورت زیر است: ۱ـ تأکید بیشتر و مداوم بر تفکر منطقی ۲ـ تأکید بیشتر و مداوم روی ضرورت تحقیق و کشف مسایل یا اموری که مستلزم تحقیقاند ۳ـ راهنمایی دانشآموزان برای چگونگی تحقیق موثر ۴ـ تأکید بر روی تسلط و مهارت مطلوب در آموختن ۵ـ هدایت محصلان بر چگونگی منبعیابی و استفاده موثر از منابع ۶ـ تمرین (شعاری نژاد، ۱۳۸۰).
۲-۱-۴-۲- نقش عوامل مؤثر بر یادگیری در روند تدریس
در فرایندهای تدریس عوامل مختلفی موجب مطلوبیت آن گشته و فرایند تدریس را موثر می نمایند که عبارتند از:
آمادگی: در شروع و حین تدریس باید به همهی جنبه های آمادگی شاگردان توجه کرد.
انگیزه و هدف: هدف افراد و میزان رغبت و علاقه آنها به روند یادگیری باعث بهبود روش تدریس می شود و در جریان تدریس عواملی ایجاد میکند تا میزان رغبت افزایش یابد.
فطرت عالمه، فطرت عاشقه، فطرت آسایش دوستی(حب راحت)، فطرت آزادی خواه(حب حریت) از جمله این فطریات هستند که با بهره گرفتن از آنها همانطور که اشاره شد اثبات نمودند که حقیقت وجود انسان غیر از بدن طبیعی اوست.
فطرت عشق به نیک نامی، فطرت افتقاریت، فطرت انقیاد و فطرت امید، فطرت خوف، فطرت دوست نداشتن نقص، فطرت عشق به کمال، از جمله دیگر فطریاتی هستند که ایشان بر اساس خطاناپذیری فطرت و قاعده تضایف مورد استدلال قرار دادهاند (میرانی،۱۳۹۰، ص۲۱).
قاعده تضایف برگرفته از منطق صوری است. به این معنی که بین بعضی اوصاف تلازم مفهومی و تلازم وجودی برقرار بود، همچنان که در عالم ذهن تصور یکی از آنها بدون دیگری محال است، در خارج نیز وجود یکی بدون دیگری محال است. به چنین اوصافی در منطق متضایفین گویند.از نظر آیتالله شاهآبادی بین مفاهیم عاشق و معشوق، خائف و مخوف منه، راجی و مرجو منه رابطه تضایفی وجود دارد و در عالم خارج اگر یکی مثل عاشق بالفعل وجود داشته باشد به معشوق بالفعل نیز میتوان حکم کرد (میرانی،۱۳۹۰، ص۲۱).
۲.۶.۲. فطرت از منظر آیت الله جوادی آملی
فطرتی که در قرآن مطرح است غیر از فطریات و امور فطری است که در منطق و فلسفه از آن بحث میشود. و نیز «فطرت» که سرشتی ویژه و آفرینشی خاص است، غیر از طبیعت است که در همه موجودات جامد یا نامی وبدون روح حیوانی یافت میشود، و غیر از غریزه است که در حیوانات و در انسان در بعد حیوانیش موجود است. این ویژگی فطرت از آن جهت است که با بینش شهودی نسبت به هستی محض و کمال نامحدود همراه است و با کشش و گرایش حضوری نسبت به مدبری، که جهل و عجز و بخل را به حریم کبریایی او راه نیست، آمیخته و هماهنگ است. فطرت انسانی مطلق بینی علمی و مطلق خواهی عملی است (جوادی آملی، ۱۳۸۴، ص۲۴-۲۵).
«فطرت» که همان بینش شهودی انسان به هستی محض و گرایش آگاهانه و کشش شاهدانه و پرستش خاضعانه نسبت به حضرت اوست، نحوه خاصی از آفرینش است که حقیقت آدمی به آن نحو سرشته شده و جان انسانی به آن شیوه خلق شده است (جوادی آملی، ۱۳۸۴، ص۲۵).
گفتنی است که فطرت زوال پذیر نیست، لیکن سترپذیر است و اگر فطرت کسی مستور و مدسوس شد، آن شخص مصداق کلام سیدالموحدین(علیه السلام) خواهد شد که: «فالصوره صورت انسان والقلب قلب حیوان، لا یعرف باب الهدی فیتبعه، و لا باب العمی فیصد عنه، فذلک میت الاحیاء»[۲۵]. یعنی چهره او چهره انسان است و قلبش قلب حیوان! راه هدایت را نمیشناسد که از آن پیروی کند و به طریق خطا پی نبرده تا آن را مسدود سازد و از آن منصرف شود و دیگران را مصروف دارد، پس او مردهای است در میان زندگان (جوادی آملی، ۱۳۸۴، ص۲۵).
منظور از قلب همان ملکوتی است که موجود زنده با آن ادراک میکند؛ زیرا فطرت به معنای بینش شهودی و انجذاب و بندگی است نه صفتی از صفات او تا با زوال وصف، بقای موصوف ممکن باشد، بلکه این شهود و گرایش نحوه خاص وجودی اوست که با آن آفریده شده است (جوادی آملی، ۱۳۸۴، ص۲۵).
فطرت از سنخ هستی است نه از سنخ ماهیت، از این رو دارای مفهوم و از قبیل معقول ثانی فلسفی است. و چون ماهیت ندارد فاقد تحلیل و تعریف ماهوی است، نه تحدید و تعریف حدی دارد و نه تعریف رسمی. بلکه تعریف شرح اسمی دارد، یعنی همان خلقت ویژه انسان که در نهاد او گرایش و شهود خاص نهفته است (جوادی آملی، ۱۳۸۴، ص۲۶).
ویژگیهای فطرت
فطرت نحوه خاص هستی انسان است. انسان هم موجودی متفکر و مختار است که برابر علم و اندیشه کار میکند و رفتاری متاثر از علم و اندیشه خویش دارد، متفکری است که آگاهانه کاری را انتخاب کرده سپس آن را انجام میدهد، چنین موجودی از گزارش های علمی و گرایش های علمی برخوردار است، یعنی گزارش های علمی و گرایش های علمی در نهاد او تعبیه شده و از بیرون بر او تحمیل نشده است (جوادی آملی، ۱۳۸۴، ص۲۵).
۲.۶.۳. فطرت از منظر شهید مطهری
۲.۶.۳.۱. معنای فطرت
در قرآن ماده «ف ط ر» مکرر آمده است، مانند: «فطرهن»[۲۶]، «فاطر السماوات و الارض»[۲۷]، «اذا السماء انفطرت»[۲۸] ، «منفطر به»[۲۹] و … که همه جا در مفهوم این کلمه، ابداع و آفرینش بدون سابقه مشاهده میشود. خود لغت «فطرت» فقط در یک آیه در مورد انسان و دین آمده است «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَهَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّه»[۳۰] با توجه به این که وزن «فعله» در زبان عربی دلالت بر نوع و چگونگی دارد، جمله فِطْرَهَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا یعنی آن گونه خاصی از آفرینش که خدا به انسان داده، و لذا فطرت انسان یعنی «ویژگیهایی در اصل خلقت و آفرینش انسان».
ابنعباس میگوید : من معنی فطرت را در قرآن نفهمیده بودم تا اینکه مشاهده کردم که دو اعرابی درباره چاه آبی دعوا داشتند و یکی از آنها گفت: «انی فطرتها»، یعنی من ابتدا آن چاه را حفر کردم . از اینجا فهمیدم که فطرت یعنی خلقت صد در صد ابتدایی در انسان که در غیر انسان سابقه ندارد (مطهری،۱۳۶۹،ص۱۸).
۲.۶.۳.۲. تفاوت سه لغت طبیعت، غریزه و فطرت
ویژگیهای ذاتی در اشیای بیجان و یا نباتات را «طبیعت» یا «طبع» مینامیم، مثلا میگوییم طبع اکسیژن این است که قابل احتراق میباشد. البته واژه طبیعت را در حیوانات و انسانها هم بکار میبریم، ولی در جنبه هایی که با بیجان ها مشترکند. لغت غریزه بیشتر در مورد حیوانات و کمتر در مورد انسان به کار میرود، ولی در مورد جماد و نبات به هیچ وجه بکار برده نمیشود. البته ماهیت غریزه کاملا روشن نیست ولی همین قدر میدانیم که یک حالت نیمهآگاهانه و غیراکتسابی است که راهنمای حیوانات در زندگیشان میباشد. این حالت در انسانها نیز تا حدی وجود دارد. در مورد امیال غریزی، انسان به خود میل یک نوع آگاهی حضوری دارد، اما به خود این آگاهی کوچکترین توجه و علمی ندارد و به خاطر همین است که گفتیم غریزه حالتی نیمهآگاهانه است.
اما لغت فطرت فقط در مورد انسان بکار برده میشود. فطرت نیز مانند طبیعت و غریزه، یک امر تکوینی و غیراکتسابی است، اما از غریزه آگاهانهتر است، یعنی انسان یک سلسله فطریات دارد و میداند که چنین فطریاتی دارد. فرق دیگر فطریات با غریزه این است که غریزه در حدود مسائل مادی زندگی حیوانی است، اما فطریات مربوط به مسائل ماورای حیوانی است (مطهری، ۱۳۶۹، صص۲۹-۳۰).
۲.۶.۳.۳. زوال ناپذیری فطرت
در انتهای آیه ۳۰ سوره روم چنین آمده است: «لا تبدیل لخلق الله» در خلقت الهی تبدیل و تغییری نیست. یعنی آن فطرت الهی که به انسان ارزانی داشتیم امری است که تغییر و تبدیل برنمیدارد. فطرت الهی ممکن است مورد غفلت انسان قرار گیرد اما هرگز نابود نمیشود. انسان به میزانی که در جهت شکوفایی این فطرت الهی میکوشد و جهات فراحیوانی خویش را تقویت میکند، انسانتر میشود. بشر در ابتدای خلقت خویش حیوانی بالفعل و انسان بالقوه است زیرا استعدادهای غریزی و حیوانی در او زودتر شکوفا میشوند. در ادامه زندگی، بشر به هر میزان موفق به تقویت جهات فراحیوانی و حاکمیت بخشیدن به فطرت الهی در قلمرو وجود خویش شد، از انسانیت بهره بیشتری خواهد داشت. در هر حال، نکته قابل تامل آن است که این استعدادهای فطری و گرایشهای الهی در انسان نابود نمیشوند هر چند مخفی و مستور گردد و سعادت و شقاوت انسان در گرو باروری و شکوفایی یا مستور و مخفی کردن این جهات فطری است.
قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّاهَا ﴿۹﴾ وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا ﴿۱۰﴾[۳۱]
که هر کس نفس خود را تزکیه کرده، رستگار شده(۹) و آن کس که نفس خویش را با معصیت و گناه آلوده ساخته، نومید و محروم گشته است(۱۰) (مطهری، ۱۳۶۹، ۲۹).
۲.۶.۳.۴. فطریات انسان
در میان موجودات جهان، هیچ موجودی به اندازه انسان ناشناخته نیست. یکی از مجهولات درباره انسان مساله فطریات یا به تعبیر بعضی روانشناسان، غرایز انسان است که در دو قسمت قابل بررسی است: یکی در ناحیه شناختها و دریافتها و دیگر در ناحیه خواستها و گرایشها.
فطریات ادراکی (دانشی)
در ناحیه دریافتها و شناختها این مساله وجود دارد که انسان دارای یک سلسله معلومات فطری و غیر اکتسابی هست یا نه، در این زمینه نظریات مختلفی وجود دارد: یک نظر، دیدگاه افلاطون است که میگوید روح انسان قبل از تعلق به بدن، در دنیای دیگری به نام «مثل» قرار داشته و حقایق اشیاء را درک کرده است، وقتی که روح به بدن تعلق گرفت، حجابی میان او و معلوماتش برقرار میشود و او موقتا آن معلومات را فراموش میکند، لذا حقیقت تعلیم و تعلم همان تذکر و یادآوری است. اما نظریه حکمای اسلامی این است که انسان بالفطره چیزهای کمی میداند که آنها اصول مشترک انسانی میباشند، اما نه به آن مفهوم افلاطونی، بلکه انسان در همین دنیا متوجه آن اصول میشود، ولی در دانستن آن ها نیاز به تعلیم و فکر کردن ندارد، یعنی انسان به گونهای است که با صرف عرضه شدن این مسائل بر او ، آنها را بطور کلی قبول میکند و خلاف آنها را نمیتواند قبول نماید، نه اینکه آنها را قبلا میدانسته است.
کانت معتقد است که انسان یک سلسله معلومات قبلی و غیر حاصل از تجربه و حواس دارد که این معلومات لازمه ساختمان ذهن انسان است. فرق کانت با حکمای اسلامی این است که حکمای اسلامی میگویند انسان در ابتدای تولد، همان اصول اولیه تفکر را هم ندارد، ولی بعدا پیدا میشود. مثلا با در نظر گرفتن این قضیه که کل از جزء بزرگتر است افلاطون میگوید: این را مانند سایر مسائل، روحها از ازل میدانستند و در اینجا فقط یادآوری میشود. کانت میگوید: به خاطر ساختمان ذهن و یک سلسله عناصر ذهنی، انسان خود به خود این قضیه را تایید میکند. اما حکمای اسلامی میگویند: انسان در ابتدای خلقت چیزی نمیداند، حتی این قضیه را؛ اما همین که تصویری از کل و تصویری از جزء برایش حاصل شد، حکم فوق را صادر میکند. این ها قضایایی هستند که تصورشان موجب تصدیقشان میشود
(مطهری،۱۳۶۹، ص۴۷).
فطریات احساسی(گرایشی)
این فطریات یا خواسته های روحی انسان عبارتند از:
حقیقت جویی:
در انسان گرایشی هست که میخواهد واقعیتها را آن چنان که هستند درک کند و بشناسد و همین مساله باعث پیدایش علم و فلسفه شده است. در روانشناسی این مقوله را به نام حس کاوش مطرح میکنند. این حالت در کودکان نیز به شکل کنجکاویهای گوناگون وجود دارد (مطهری، ۱۳۶۹،ص۷۴).
خیرخواهی:
این گرایش همان چیزی است که آن را اخلاق یا خیر اخلاقی مینامیم. گاهی انسان کاری را فضیلت میداند، و بدان گرایش دارد. مانند گرایش انسان به راستگویی و تنفر وی از دروغ. به طور کلی این گرایشها که فضیلت نامیده میشوند دو نوع است: فردی و اجتماعی. گرایشهای فردی مثل گرایش به نظم، گرایش به تسلط برنفس و غیره و گرایشهای اجتماعی مانند گرایش به تعاون، گرایش به احسان، گرایش به ایثار (مطهری، ۱۳۶۹،ص۷۹).
گرایش به جمال و زیبایی:
در انسان گرایش به زیبایی دوستی و زیبایی آفرینی در زمینه های مختلف وجود دارد، حتی در لباس پوشیدن. مساله هنر هم خلق نوعی زیبایی است که گرایش به آن در همه افراد وجود دارد (مطهری، ۱۳۶۹، ص۸۱).
گرایش به خلاقیت و ابداع:
گرایشی در انسان هست که او را وادار به نوآوری میکند. ابتکار و نوآری در مقابل تقلید است؛ بعضی فقط تابع و مقلدند و روش های دیگران را تقلید میکنند، اما بعضی ابتکار دارند و در زمینههای مختلف کار و صنعت و علم و … چیزهای نو میآفرینند (مطهری، ۱۳۶۹، ص۸۲).
عشق و پرستش:
محبت وقتی به مرحلهای برسد که بر عقل و اراده تسلط پیدا کند، به آن عشق گویند. عشق واقعی جدا از شهوات به پرستش میانجامد.
همه اینها از فطرت سرچشمه میگیرند؛ انسان حقیقتی است مرکب از روح و بدن و روحش حقیقتی است الهی و ملکوتی «نفخت فیه من روحی»[۳۲]. در انسان هم عناصر مادی و طبیعی وجود دارد که او را به طبیعت وابسته میکند، هم عناصر غیر مادی که او را به امور معنوی وابسته کرده است: « ان الله تعالی خلق الملائکه و رکب فیهم العقل و خلق البهائم و رکب فیهم الشهوه و خلق الانسان و رکب فیه العقل و الشهوه[۳۳]» مولوی هم می گوید:
در حدیث آمد که خلاق مجید خلق عالم را سه گونه آفرید (مطهری، ۱۳۶۹، ص۸۴)
۲.۷. فطرت اخلاقی بشر
از جمله گرایشهایی که در برخی از آیات قرآن کریم به عنوان امور سرشتی بشر به آن اشاره شده فطرت اخلاقی بشر است.
بر حسب این آیات، انسانها به طور عموم از حس اخلاقی مشترکی برخوردارند و نسبت به اصول اساسی اخلاق، شناخت و آگاهی دارند. این آگاهی اکتسابی و برخاسته از تعالیم بیرونی و عوامل خارجی نیست بلکه به الهام الهی حاصل شده و ریشه در ذات و فطرت الهی دارد. وجود این فطرت اخلاقی شاهد دیگری بر طبیعت و سرشت مشترک انسانهاست.
وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا[۳۴]
و سوگند به نفس آدمی و آن کس که آن را منظم ساخته، سپس فجور و تقوا (شر و خیر) را به او الهام کرده است.
از این آیه استظهار میشود که اصول اخلاقی و شناخت خیر و شر آدمی، به او الهام شده است یعنی دستیابی به این ادراکات، لازمه ساختمان روحی شر و امور فطری و سرشتی میباشد که اختصاص به برخی از افراد نداشته بالقوه در همگان موجود است (مصباح یزدی، ۱۳۷۷، ص۵۶).
۲.۸. فطرت و شخصیت
این واقعیت غیرقابلانکار است که انسانها با ویژگی یکسان به دنیا نمیآیند این تفاوتها چه در خصوصیات بدنی و چه در توانشهای ذهنی و هوشی قابل شناسایی است. همچنین عکس العمل و پاسخ انسانها به محرکهای بیرونی یکسان نیست، به عنوان مثال برخی افراد در برابر دعوت به حق و ترغیب به ایمان، آمادگی و پذیرش فراوانی از خود بروز میدهند و برخی دیگر چنان از حق و عبودیت خداوند گریزانند که با مشاهده پیامبر و شنیدن وحی الهی و آیات و معجزات الهی نه تنها ایمان نمیآورند بلکه بر عناد و کفرشان افزوده میشود.
وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَهٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إَلاَّ خَسَارًا[۳۵]
و ما آنچه را براى مؤمنان مایه درمان و رحمت است از قرآن نازل مىکنیم و[لى] ستمگران را جز زیان نمىافزاید.
اکنون این سوال مطرح میشود که : آیا این تفاوتها ریشه در ذات آدمیان دارد به این معنی که افراد انسان ذاتا مختلف و متفاوت با یکدیگر آفریده شدهاند یا بستگی به عوامل بیرونی و محیط دارد؟
پاسخ این است که شخصیت هر فرد شامل ویژگی های فردی او نیز میشود معلول عوامل متعدد طبیعی و اجتماعی است. تفاوتهای وراثتی و ژنتیکی، عامل تربیت، محیط و شرایط اجتماعی، موفقیتها و ناکامیها، شرایط اقلیمی و جغرافیایی و بویژه قدرت اختیار و انتخاب و تجارب شخصی، هر یک سهمی در شکل گیری شخصیت و شاکله هر فرد دارند. اصل فطرت الهی و اخلاقی بشر و سایر زمینههای ذاتی و فطری انسانها هم به عنوان عامل مشترک در کنار سایر عوامل یاد شده در ساختار شخصیت فرد موثر است و وجود تفاوتهای فردی بمعنای انکار طبیعت مشترک نیست و مقصود از شاکله در آیه شریفه «قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَى شَاکِلَتِهِ»[۳۶] بگو هر کس بر اساس ساختار شخصیتی خود عمل میکند ناظر به ملکات شکل گرفته و ساختار شخصیتی هر فرد است که از مجموعه عوامل یاد شده در کنار فطرت الهی پدید میآید. نکته قابل تامل آن است که امور فطری به یک اندازه در افراد بیدار و شکوفا نمیگردد، به همین دلیل نمیتوان سهم مشخص و ثابت و یکسانی را برای عامل فطرت در عرض سایر عوامل در نظر گرفت. آن دسته از انسانها که فطرت الهی و اخلاقی آنها شکوفاتر گشته و از خضوع و عبودیت و حیات اخلاقی ممتازتری برخوردارند، عامل فطرت سهم بیشتری را در شکل دهی شخصیت و شاکله انسانها به خود اختصاص دهد و آنان که در اثر عوامل مختلف جنبه های حیوانی خود را تقویت کرده اند شعله فطرت آنان، فروکش کرده و نقش ضعیف تری بازی میکند (مصباح یزدی ، ۱۳۷۷، ص۶۵).
۲.۹. بالقوه بودن برخی از امورفطری
حکماء اسلامی در بحثهای مربوط به شناختشناسی ثابت کردهاند که شناخت عقلانی بشر بدون بکار افتادن حواس و پیش از شکلگیری ذهن ممکن نیست و شناخت عقلانی بشر به طور بالقوه و استعدادی در انسان موجود است و به مرور زمان فعلیت مییابد. از نظر متون دینی نیز بشر در بدو تولد فاقد هرگونه ادراک و شناخت حصولی و مفهومی است.
وَاللّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئًا وَجَعَلَ لَکُمُ الْسَّمْعَ وَالأَبْصَارَ وَالأَفْئِدَهَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ [۳۷]
مطلق الزام و التزام و بدون ارتباط با امر دیگری ( مانند شروط ابتدایی ) مورد نظر باشد در غیر اینصورت اطلاق عنوان عام بر مصداق خاص بوده و نتیجتا تخصیص اکثر است که مستهجن می باشد . بدین ترتیب شرط به معنی الزام و التزام است که جنبه تبعی به خود گرفته و در ضمن عقد واقع می گرددوازاین روست که شرط ضمن عقدنامیده میشود . [۲۱]
گفتار چهارم : مفهوم شرط در قانون مدنی
شرط درقانون مدنی یکی از مفاهیم زیر را بیان می کند :
ـ به معنای قید. مثلا در ماده ۱۱۳۵ مقرر شده است که : « طلاق باید منجز باشد و طلاق معلق به شرط، باطل است .»
ـ امری است که وقوع یا تاثیر عمل یا واقعه حقوقی خاص به آن بستگی دارد برای مثال در ماده ۱۹۰ قانون مدنی که شرایط اساسی صحت معامله را بیان می کند ، مقصود همین معنی است .پس وجود قصد و رضا و اهلیت و موضوع و جهت مشروع هرکدام شرط صحت معامله است ، بدون اینکه هیچکدام ملازمه با درستی و نفوذ عقد داشته باشد . [۲۲]
ـ امری است محتمل الوقوع در آینده که طرفین عقد یا ایقاع کننده ، پدید آمدن اثر حقوقی یا ایقاع را (کلا یا بعضا ) متوقف بر وجود آن امر محتمل الوقوع نمایند . ( ماده ۲۳۲ ق م ) [۲۳]
- توافقی است که بر حسب طبیعت خاص موضوع یا تراضی طرفین ، در شمار توابع عقد دیگری در آمده است به عبارت دیگر شرط در این معنی عبارت از تعهد فرعی یا الزام یا التزامی است که در ضمن عقد دیگری آمده است.[۲۴] مثلاً ماده ۲۳۴ قانون مدنی که شرط نتیجه و فعل را آورده است که این تعهد فرعی با توجه به طبیعت خاص موضوع آن ممکن است چنان باشد که نتوان استقلالی برای آن متصور شد و بایستی الزاماً در ضمن عقد دیگری مندرج شود مانند وصفی که برای بیع در ضمن عقد بیع شرط می شود ( شرط صفت ) . هم چنین ممکن است که تعهد فرعی را در ضمن عقد اصلی آورده باشند. مانند اشتراط عقد وکالت ضمن عقد نکاح یا اجاره دادن خانه به شرط اینکه مستاجر ، اموال موجود در خانه را به عنوان ودیعه در اختیار داشته باشد . ملاحظه می شود در صورت اخیر شرط به تنهایی می تواند موضوع عقدی مستقل واقع شود اما اراده متعاملین به جهتی از جهات مانند کسب لزوم از عقد اصلی و نظایر آن عقدی مستقل را به عنوان تعهد فرعی ضمن یک عقد دیگر میگنجاند و چهره شرط به آن می دهد.
از بین معانی که در قانون مدنی برای شرط بیان شده است معنی اخیر، موضوع بحث ما می باشد به عبارت دیگر همان شرط، ضمن الزامات و تعهدات که بر حسب اراده متعاملین در ضمن عقد دیگری گنجانده می شود و رابطه ای مانند رابطه اصل و فرع با عقد اصلی پیدا می کند.
بخش دوم : اهمیت ، ماهیت شرط و اقسام آن
مبحث اول : ماهیت شرط
شرط ضمن عقد بر خلاف شرط تعلیق در تحقق عقد اصلی دخالتی ندارد وبه عبارت دیگروقوع وتحقق اثارعقدمنوط به شرط نمی باشد.شرط ضمن عقدیک عمل حقوقی فرعی در ضمن یک عمل حقوقی اصلی (عقد)است.شرط هر امر مشروعی است که به عقد اصلی اضافه می شود.به طور مثال اگر در ضمن بیع خانه شرط شودکه مشتری کاری برای بایع انجام دهد.انعقاد واثار بیع موکول به انجام کارموردنظر نیست وحتی اگر کار مذکور انجام نشود به اعتبار وصحت عقد لطمه ای وارد نمیشود.نهایتا چنانچه شرط ضمن عقد دارای مشروط له باشددر صورت عدم انجام شرط ذینفع حق دارد عقد اصلی را فسخ نماید.این امر ناشی از ماهیت وابسته عقدوشرط به یکدیگر است.[۲۵]
یعنی ازیک سو، استقلال عقد نسبت به شرط، تحقق عقد را به شرط موکول نمی کند اما از طرف دیگروابستگی درونی شرط وتاثیر آن در تعادل قراردادی موجب میگردد تا در صورت عدم تحقق شرط ، عدم تعادل بوجود آمده به نحوی ترمیم و برای مشروط له حق فسخ عقد اصلی ایجاد شود.
شرط،ماهیتی اعتباری وغیر مستقل است که در ضمن عقد انشاءمیشودوبرخلاف عقد یا ایقاع خود مستقلا انشاءنمی گردد.پس شرط را نبایدیک ایقاع تلقی کرد؛زیرا ایقاع عمل حقوقی یکطرفه است که مستقلابه اراده موقع انشاءمیشود،در صورتی که شرط،عمل حقوقی یکطرفه نیست بلکه عمل حقوقی دوطرفه است که وابسته بوده وبه تبع عقد انشاءمیشود.[۲۶]
شرط چه ازنظرتحلیلی وچه باتوجه به مبانی قانونی متخذه در حقوق کشورما،جزئی ازدوعوض یا درحکم عوضین نیست.بنابراین نمی توان تعهد ناشی از شرط را همترازبا تعهدات اصلی قراردادی دانست؛بلکه شرط در عین وابستگی وارتباط با عقد،واجد یک استقلال نسبی است.همچنین شرط را نمی توان قید عقد به حساب اوردزیرا در این صورت انتفاءقید موجب انتفاءمقید است(مانند شرط اساسی صحت مذکور در ماده۱۹۰قانون مدنی)در حالی که شرط صرفا عبارت از تعهد تبعی است که در ضمن یک تعهداصلی مندرج شده وتنها به صورت یک جانبه به عقد وابستگی دارد.[۲۷]
مبحث دوم: اهمیت شرط
هر شرطی که به موجب عقدی به نفع یا به ضرر دیگری مقرر شده باشد ، شرط ضمن عقد نامیده می شود ولو آنکه مذاکره راجع به شرط قبل از انقضاء عقد انجام شده و عقد با توجه به مذاکره قبلی منعقد گردد .[۲۸] طبق قانون این شروط نباید از آن دسته شروطی باشد که مورد نهی قانونگذار قرار گرفته است .
در بحث شروط ضمن عقد ، مقصود قانونگذر از شرط ، تعهدات فرعی است که داخل یک عقد اصلی قرار میگیرند . شرط به عنوان یک نهاد وابسته به عقد از زمان های گذشته ، نقش مهمی در روابط معاملاتی داشته است. بسیاری از روابط حقوقی که به علت عدم امکان اجتماع دقیق شرایط مقرر قانونی یا به دلیل عدم انطباق الگوهای عقود معین نمی توانسته است مستقلا در عالم اعتبار تحقق پیدا کند ، به صورت شرط مندرج ضمن عقد با لحاظ رابطه و وابستگی با عقد که آثار خاصی را اقتضاء می کند، محقق گردیده است .
پس از وضع ماده ۱۰ قانون مدنی که تحت تاثیر اصل آزادی اراده یا اصل حاکمیت اراده ، قراردادها را از چهارچوب عقود معین بیرون کشیده و گسترش داد و علیرغم اینکه بسیاری از روابط معاملاتی خارج از الگوهای معاملاتی کهن و سنتی ، امکان تحقق مستقل در عالم حقوق پیدا کرد ، اما هنوز شرط ضمن عقد مخصوصاً نسبت به نهادهایی که در قالب عقد نمی گنجد از موقعیت حقوقی با اهمیتی برخوردار است . مثلا هنگامی که مقصود طرفین یک قرارداد ایجاد وابستگی و ارتباط بین یک قرارداد مثل فروش خانه و یک اثر حقوقی مانند انتقال مالکیت قطعه زمین خریدار به فروشنده باشد ، به گونه ای که اگر انتقال مالکیت زمین مزبور به فروشنده تحقق نیابد ، سرنوشت مالکیت خریدار نسبت به خانه هم در اختیار فروشنده قرار گیرد که هر گاه بخواهد بتواند بیع خانه را منحل سازد و خانه را استرداد کند ، راه محقق ساختن این وابستگی حقوقی ، درج شرط نتیجه یعنی انتقال مالکیت زمین خریدار به فروشنده همزمان با تشکیل عقد بیع خانه است . در این صورت ،هرگاه بعدا معلوم شود که مالکیت زمین مزبور به جهتی به فروشنده خانه منتقل نشده است ، فروشنده خواهد توانست معامله خانه را فسخ کند و مالکیت آن را به خود برگرداند یا این که فروش خانه را به همان صورت که محقق گردیده است ، باقی گذارد .[۲۹]
مبحث سوم : اقسام شرط
شرط به معنی خود در رابطه با عقد و از حیث چگونگی اتصال به عقد چند قسم تقسیم می شود که عبارتند از شرط ابتدایی،شرط صریح،شرط ضمنی و شرط تبانی .دراینجا درباره شروطی که راجع به پایان نامه است بحث خواهیم کرد .
گفتار اول : شرط ابتدایی
در شرط ابتدایی تنها یک طرف به نفع طرف دیگر تعهد می کند ، بدون آنکه در قبال آن ، تعهدی از سوی طرف دیگر تحقق پذیرد واضح است که قبول طرف دیگر ،تعهد مزبور را از عنوان شرط ابتدایی خارج نمی سازد.[۳۰] لذا شرط ممکن است مستقلا و بدون ارتباط به عقدی خاص ، موضوع تراضی و توافق قرار گیرد. چنین شرطی را فقها اصطلاحاً شرط ابتدایی نامیده اند .در فقه امامیه بنابر مشهور، تعهد بدوی ( شرط ابتدایی ) الزام آور نیست.[۳۱]
هرگاه کسی بخواهد تعهدی بنماید باید آن را به صورت یکی از عقود معین در بیاورد یا به صورت شرط ضمن عقد قرار بدهد . قراردادهایی که خارج از این تعریف باشند به عنوان شرط ابتدایی می باشند قبل از تصویب ماده ۱۰ قانون مدنی قراردادهایی که در قانون به صراحت نیامده بود را شرط ابتدایی می نامیدند و آن را طبق نظر مشهور فقها باطل می دانستند ولی بعد از تصویب ماده مذکور دیگر شرط ابتدایی اثر خویش رااز دست داد و دیگر مطرح نمی باشد .
شرط ابتدایی مرادف تعهد یک طرفی است و آن تعهدی است لازم که شخص به قصدیک طرفی خودعلیه خود ایجاد می کند . [۳۲]
گفتار دوم : شرط صریح
شرط صریح تعهدی است تبعی که در متن عقد بیان می گردد هر یک از طرفین عقد موظف است طبق شرط مذکور در عقد رفتار کنند و متعهد نمی تواند از ایفای شرط تصریح شده در عقد شانه خالی کند . مثل اینکه در ضمن عقد بیع تصریح گردد که کالای مورد معامله باید قبل از حمل ، بیمه شود . [۳۳]
اگر تعهد یا تراضی دو طرف (شرط) در عقد موجود باشد بین عقد و شرط علاقه و ارتباطی مانند اصل و فرع موجود می باشد و دو طرف مفاد شرط را در ضمن عقد می آورند. آنچه اهمیت دارد ارتباط شرط با عقد است نه زمان وقوع آن . زیرا اراده مشترک طرفین این توان را دارد که امری خارجی را به عقد پیوند زند. در واقع تعهد فرعی ( شرط ) را حتی بعد از انعقاد عقد می توان همانند شرط مندرج در ایجاب و قبول عقد ، به عقد اصلی ضمیمه نمود .
گفتار سوم : شرط ضمنی
شرط ضمنی تعهدی است که در متن عقد ذکر نمی شود ، اعم از آنکه پیش از عقد ذکر شود و عقد با لحاظ آن تشکیل گردد یا هر گز ذکر نشود و از اوضاع و احوال وسیره عرفی و سایر قراین مفادش استنباط گردد[۳۴] . شرط ضمنی وسیله بیان و کشف اراده و گاه تکمیل و تعدیل قرارداد می شود.[۳۵] برای مثال شخصی ملک ثبت شده خود را با سند عادی به دیگری می فروشد از آن جا که در حقوق ما ، انتقال مال غیرمنقول ثبت شده طبق ماده ۲۲ قانون ثبت ، از راه تنظیم سند رسمی صورت می پذیرد لذا برای تنظیم سند رسمی انتقال، سند مالکیت به دفتر اسناد رسمی برده میشود. پس تعهد به انتقال مستلزم تعهد به تنظیم سند و انجام همه مقدمات آن است . قرارداد مربوط به تعهد به انتقال حاوی این شرط ضمنی است که متعهد، مالیات ملک را بپردازد و در دفتر اسناد رسمی حضور یابد و دفاتر را امضاء کند، یا اینکه نقد بودن معامله و نیز پول متعارف در محل معامله از جمله شرط ضمنی است .
اصطلاح شرط ضمنی برای اموری به کار می رود که مدلول التزامی الفاظ قرارداد است : یعنی ، به حکم عقل یا قانون یا عرف لازمه مفاد توافق یا طبیعت قرارداد است . برای مثال ، در موردی که شخص تعهد به کاری می کند می گویند به طور ضمنی تعهد به فراهم آوردن مقدمات آن نیز کرده است . [۳۶]
گفتار چهارم : شرط تبانی
به شرطی که قبل از وقوع عقد ذکر می شود و عقد نیز مبتنی بر آن منعقد میگردد[۳۷] یا اینکه تعهداتی که در مذاکرات پیش از عقد به صورت مذاکره ای مقدماتی عقد بین متعاقدین مورد بحث واقع شده و در متن عقد اسمی از آنها برده نشده است در اصطلاح شرط بنایی یا تبانی گفته اند . [۳۸]درست است که در موقع انعقاد عقد مطلبی از شرط بیان نمی شود ولی انعقاد عقد بر مبنای گفتگو وتبانی اولیه طرفین برقرار گردیده است . البته قانونگذار در بخش نکاح ( ماده ۱۱۲۸ ق .م ) شرط مذکور را بیان نموده و مورد پذیرش قانونگذار بوده است . و عقد نکاح این خصوصیت را نداشته که شرط تبانی فقط در عقد نکاح جاری گردد بلکه شرط مذکور در بقیه عقود نیز جاری و ساری می باشد .
همچنین هر گاه عقدی بر مبنای التزام یا گفتگوهای مقدماتی واقع شود ، شرط را در اصطلاح شرط بنایی یا شرط تبانی می نامند و درباره لزوم رعایت و آثار آن بین فقیهان اختلاف است : مشهور فقها چنین شرطی را الزام آور نمی دانند و ذکر در عقد را ضروری می دانند. گروه دیگر تبانی درباره شرط را در حکم ذکر در متن عقد می دانند، خواه پیش از عقد موضوع التزام قرار گیرد یا درباره ذکر آن در عقد توافق شود یا هر کدام از ضمیر دیگری آگاه باشد و بر مبنای این آگاهی توافق انجام شود قانون مدنی نظر اخیر را برگزیده است.[۳۹]
بابررسی و بیان اقسام شروط شرطی را که موضوع بحث ما می باشد شرط ضمن عقد است .
بخش سوم : نحوه انضمام شرط به عقد
ممکن است که شرط ، بدون ارتباط و تبعیت از عقد دیگری مورد انشاء قرار گیرد که اصطلاحاً شرط ابتدایی نامیده می شود و در شمول ادله لزوم وفای به شرط، از قبیل آیه شریفه (اوفوا باالعقود ) و حدیث شریفه ( المومنون عند شروطهم ) می باشد .
در حقوق امامیه بنا بر نظر مشهور تعهد بدوی الزام آور نیست و هر گاه کسی بخواهد تعهدی بنماید باید آنرا به صورت یکی از عقود معینه دربیاورد و یا به صورت شرط در ضمن عقد قرار بدهد ، این است که در حقوق امامیه شروط ضمن عقد مورد توجه مخصوص قرار گرفته است . [۴۰]
اما پس از تصویب ماده ۱۰ قانون مدنی که مبتنی بر آزادی اراده در معاملات است و بیان داشته «قراردادهای خصوصی نسبت به کسانی که آن را منعقد نموده اند در صورتی که مخالف صریح قانون نباشد نافذ است» دیگر طرفین شرط ابتدایی، مجبور نیستند که خواسته خود را ضمن عقد معین دیگر بیاورند . البته این مساله ، یعنی الزام آور نبودن شرط ابتدایی ، چنان در بین مردم جا افتاده است که پس از گذشت چندین دهه از تصویب ماده ۱۰ قانون مدنی باز هم در دفاتر اسناد رسمی دیده می شود که موقع تنظیم اسناد رسمی عبارت ( ضمن عقد خارج لازم ) به کار می برند . تا مبادا مشکلی از لحاظ عدم الزام آور بودن شرط ابتدایی از لحاظ شرعی و قانونی پیش بیاید .
پس تعهد،گاه مستقلاً مورد قرارداد و عقد قرار می گیرد و گاه در ضمن قرارداد یا عقد دیگری ایجاد می شود که به آن شرط ضمن عقد گفته می شود که حتی شرط ممکن است ضمن عقد معوض قرار بگیرد . مثلاً کسی خانه ای را به مبلغ پنجاه میلیون ریال به دیگری می فروشد و ضمن آن شرط می کند ، که خریدار یک اتومبیل سیستم معینی مجانا به او هبه نماید که در این صورت فروش خانه به عنوان تعهد اصلی قرار می گیرد در این مثال هبه اتومبیل تعهد فرعی محسوب می گردد.
شرط به معنی عام خود (التزام ) در رابطه با عقد یکی از این سه حالت را دارد :
ـ شرط پیش از عقد واقع می شود.
ـ شرط هم زمان با عقد واقع می شود.
ـ شرط پس از عقد ملحق به عقد می گردد.
شرط ، گاه پیش از عقد واقع میشود: خواه موضوع انشاء قرار گیرد و دو طرف خود را ملتزم به مفاد آن سازند یا درباره آن گفتگو کنندو التزام قطعی را منوط به تراضی درباره عقد نمایند . در این فرض ، هر گاه پیش از وقوع عقد مفاد شرط فراموش گردد و دو طرف هنگام تراضی از آن غافل بمانند ، بیگمان نباید آن را جزء مفاد عقد شمرد . با وجوداین در مواردی که تراضی درباره عقد در چند نوبت انجام می شود ، هر گاه تراضی نهایی درباره ارکان اساسی عقد ( مانند مبیع و ثمن دربیع ) صورت پذیرد ، همه توافقهای مقدماتی را نیز باید از شروط ضمن عقد دانست . شرط قبل از عقد را شرط بنایی یا شرط تبانی نیز گویند مشهور فقها چنین شرطی را الزام آور نمی دانند لکن گروهی دیگر تبانی درباره شرط را در حکم ذکر در متن عقد می دانند خواه پیش از عقد موضوع التزام قرار گیرد یا درباره ذکر آن درعقد توافق شود و قانون مدنی هم نظر اخیر را برگزیده و آن راالزام آور میداند . [۴۱]
شرط به طور معمول ضمن عقد واقع می شود : شرط ضمن عقد بیگمان با مفاد آن پیوند دارد خواه تراضی به صراحت بیان شود یا از طبیعت عقد و عرف و عادت به طور ضمنی استنباط گردد . به تعهدی شرط ضمن عقد گفته می شود که در نتیجه طبیعت تعهد یا تراضی دو طرف ، بین عقد و آن تعهد علاقه و ارتباطی مانند اصل و فرع موجود باشد .[۴۲] خواه عقد بر مبنای آن واقع شود یا مفاد شرط را دوطرف ضمن عقد بیاورند یا بعد ازعقد به آن ضمیمه کنند . آنچه اهمیت دارد وجود علاقه و ارتباط شرط با عقد است نه زمان وقوع آن . زیرا نیروی « قصد مشترک » این توان را دارد که امر خارجی را به عقد پیوند زند و آن را در شمار مفاد عقد آورد . بدون تردید شرطی که در ضمن عقد ، موضوع انشاء قرارمیگیردمشمول ادله لزوم وفاء به شرط و لازم الوفاست . شرط الحاقی ،شرطی است که پس از بسته شدن عقد ضمیمه آن میشود:در این صورت هرگاه موضوع شرط امری مستقل باشد ( مانند وکالت یا پیمانکاری ) اعتبار آن تابع شروط ابتدایی است ، که با وجود ماده ۱۰ قانون مدنی در نفوذ آن تردید روا نیست . ولی هر گاه دو طرف قرارداد درباره مفاد و چگونگی اجرای تعهدهای ناشی ازآن توافق جدیدی کنند و برای مثال، برمیزان دستمزد در قرارداد بیافزاید می توان شروط جدید را از شروط قرارداد پیشین دانست . زیرا بدین وسیله قرارداد را طرفین اصلاح کرده اند و همین اندازه ارتباط کافی است که نام شرط بر آن نهاده شود .[۴۳]
بخش چهارم : رابطه شرط با عقد
به طور کلی شرط تعهدی است الزام آور که مفاد آن به واسطه درج در ضمن یک عقد و به تبع آن خودنمایی می کند. آنچه که بر وفاء به شرط ضمن عقد دلالت دارد ، این است که شرط جزئی از عقد و برخاسته از آن باشد . یعنی التزام به آن درمتن عقد واقع گردد به گونه ای که ربط آن به عقد مشخص بوده و از نحوه اداء ، تبعی بودن شرط به اصل عقد معلوم می گردد .
شرط ضمن یک عقد مانند انشائی در ضمن یک انشاءدیگر است رابطه ای که بین شرط و عقد وجود دارد ، رابطه اصل و فرع است و حاصل این امر بقاء و التزام به شرط به موجب بقاء عقد می باشد . بر این اساس تحقق موضوع شرط در خارج موقوف است به بقاء عقد . از این رو با فرض عدم صحت عقد ، بحث پیرامون صحت و فساد شرط موضوعا منتفی است زیرا شرط التزامی است که مشروط به وجود عقد می باشد و با بطلان عقد ، التزام به شرط باقی نمی ماند . مثل جزء وابسته ای به کل که بااز بین رفتن کل معدوم میشود لکن بطلان و زوال شرط تاثیری در عقد ندارد مگر در مواردی که از ارکان اساسی تشکیل دهنده آن باشد . و یا موجب اخلال به ارکان اصلی متشکله عقد گردد . [۴۴]
ارتباط شرط و عقد مانند رابطه اصل و فرع است . این ارتباط ممکن است به جهت طبیعت خاص شرط باشد که وجود و تحقق آن به طور مستقل و جدا از عقد قابل تصور نیست مانند صفتی که در مورد معامله شرط می شود همچنین ممکن است ارتباط شرط و عقد صرفاً منتسب به قصد و اراده مشترک متعاملین باشد به عبارتی شرط به صورت قراردادی مستقل قابلیت وجود دارد اما اراده متعاملین به جهتی از جهات قرارداد مذکور را به صورت شرط ، در ضمن عقد گنجانده و چهره تعهد فرعی به آن می دهند. مانند اینکه در عقد بیع مقدار معین پارچه، شرط میشود که با یع پارچه های مزبور را دوخته و به صورت پیراهن تحویل دهد .
« هدف اساسی از نهاد حقوق شرط، وابستگی به تعهدات اصلی است تا بدین وسیله دو طرف بتوانند حدود و قلمرو التزام خود را به شیوه دلخواه معین نموده و تغییرهای لازم را در آثار عقد بدهند.»[۴۵] اما تعهد هایی که از شرط ناشی می شود در شمار التزامهای اصلی عقد محسوب نمی شود پس وابستگی که بین تعهدهای اصلی در عقود معوض وجود دارد بین تعهدهای تبعی ( شرط ) و عقد اصلی ایجاد نمی شود.
شرط ممکن است به نفع یا ضرر یکی از طرفین یا هر دو طرف معامله باشد یا اینکه به نفع یا ضرر شخص ثالثی باشد ( مستفاد از قسمت آخر ماده ۲۳۴ قانون مدنی).[۴۶]
درست است که ماده ۲۳۱ ق .م به صراحت شرط به نفع شخص ثالث را آورده است و به صراحت ماده ۲۳۴ قانون مذکور شرط میتواند به ضرر شخص ثالث نیز قرار گیرد شاید ابتدا این طور به نظر برسد که طبق اصل ۴۰ قانون اساسی کسی نمی تواند اعمال حق خویش را موجب اضرار دیگری قرار دهد ولی اصل ۴۰ قانون اساسی موقعی کاربرد می تواند داشته باشد که شخص عملی بر ضرر شخص دیگر یا ثالث انجام دهد و شخص ثالث درخصوص قبول یا رد آن هیچگونه اختیاری نداشته باشد . ولی درخصوص شرط می توان به این قائل شد که شرط می بایستی مورد پذیرش شخص ثالث قرار گیرد تا اجرایی شود و اثر داشته باشد مواد مذکور ( ۲۳۴و۲۳۱ق .م ) هیچ دلالتی بر این ندارند که مورد تعهد ( شرط ) بدون قبول ثالث اثر داشته باشد که این مطلب نیزمورد قبول حقوقدانها نیز می باشد . لازم به عرض است که هیچ مالی یا حقی را نمی توان بدون اراده شخص ثالث بر او بار نمود مگر درموارد استثنایی مثل ارث .[۴۷]
آیا شرط ، جزئی از عوضین معامله است ؟
بعضی از فقها[۴۸] عقیده دارند که شرط جزئی از عوضین معامله است که در استدلال ، چگونگی تلاقی اراده های متعاقدین را مورد استفاده قرار داده و گفته اند که تلاقی اراده طرفین عقد همراه با شرط صورت گرفته است . یعنی شرط و عقد را باهم یک طرفه قبول نموده اند و چنین عقدی رضایت به انتقال توام با التزام به شرط است. بنابراین در صورت عدم تحقق شرط اساساً انتقال صورت نمیگیرد.
با عنایت به مطالب فوق الذکر ، جایگاه شرط در عقد مانند یکی از عوضین معامله است و شرط، عین عقد محسوب می شود و بدون تحقق آن ، عقد نیز محقق نخواهد شد. در نتیجه تعهد ناشی از شرط نیز در شمار التزامات و تعهدات اصلی است . عده ای دیگر از فقها معتقدند که رابطه عقد و شرط ، رابطه اصل و فرع است و شرط در مقابل ثمن یا مثمن قرار نمی گیرد و جزئی از عوضین حساب نمی شود،[۴۹] و عقود بین طرفین به ایجاب و قبول دارای منشاء می شود و شرط که در ضمن آن عقود باشد معاهدات و التزامات دیگری غیر از تعهدات عقود است و به همین خاطر هر موقع که شرط فاسد شود فساد شرط به عقد تسری پیدا نمی کند.[۵۰] همچنین حقوقدانهای کشورمان معتقدند که رابطه عقد و شرط همانند اصل و فرع است در بیشتر موارد مفاد شرط تنها در دامان عقد و سایر تعهدهای اصلی معنی پیدا می کند برای مثال در قرارداد فروش باغی شرط می شود که مساحت آن ده هکتار باشد یا درفروش قالیچه ای شرط می شود که بافت کرمان باشد .[۵۱] شرط ضمن عقد موجودی تبعی و معامله که شرط ضمن آن قرارگرفته موجود اصلی است و بطلان موجود تبعی نمیتواند سرایت درموجود اصلی نماید لذا بستگی مزبور تبعی می باشد و وجودآن متفرع بر وجود معامله و عقد اصلی است .[۵۲]
به نظر می رسد که در صورت فقد یافساد شرط ، مشروط له مخیر در فسخ یا امضای عقد می شود. در حالی که با اعتقاد به این که شرط جزئی از عوضین باشد مشروط له در صورت امضای عقد باید قادر به اخذ ارش باشد که در عمل اینطور نیست . زیرا کسی که عقد را در صورتی که شرط باطل باشد ، امضاء یا قبول نماید حق گرفتن ارش را ندارد و ماده ۲۴۰ قانون مدنی به این امر تصریح داردکه مقرر می دارد «اگر بعد از عقد ، انجام شود ممتنع شود یا معلوم شود که حین العقد ممتنع بوده است ، کسی که شرط بر نفع او شده است اختیار فسخ معامله راخواهد داشت مگر اینکه امتناع مستند به فعل مشروط له باشد .»
با توجه به مطالب مذکور در خصوص رابطه عقد و شرط اکنون به موارد وابستگی شرط به عقد از حیث صحت و نفوذ و از حیث لزوم جواز می پردازیم .
مبحث اول:وابستگی شرط به عقدازحیث صحت و نفوذ
اوباما در سال ۲۰۰۹ بودجه جنگی ۶۳۶ میلیارد دلاری آمریکا برای سال مالی ۲۰۱۰ را تقدیم کنگره کرد. این بودجه کلان که برخی آن را بزرگترین بودجه نظامی آمریکا میدانند ۱۲۸ میلیارد دلار آن به جنگهای افغانستان و عراق اختصاص پیدا میکرد و این در حالی است که در این بودجه هزینه اعزام ۳۰ هزار نیروی جدید به افغانستان محاسبه نشده بود. مقامهای دولت اوباما برای اعزام نیروهای اضافی به افغانستان خواستار ۳۰ میلیارد دلار شدند. در بودجه تصویب شده دستمزد نظامیان آمریکایی ۴/۳ درصد افزایش داشت.
اعزام ۳۰ هزار سرباز آمریکایی دیگر به افغانستان و اعطاء کمکهای مالی و نظامی به دولت این کشور از دیگر اقدامات اوباما بود. اوباما در صدد تغییر تاکتیک در اهداف دوگانه جنگ در افغانستان (جنگ با طالبان و القاعده) به سمت تمرکز برای جنگ با القاعده و اختصاص جنگ با طالبان به خود افغانها بود.
اوباما همچنین نیروهای نظامی آمریکایی را در یمن یکی دیگر از کشورهای حساس منطقه گسیل داشت.
انتخابات میان دورهای در آمریکا پیوسته در تاریخ سیاسی این کشور آوردگاهی برای سنجش قوت و ضعف رئیس جمهوری و تیم او بوده و بعضاً تحولات سیاسی و خارجی آمریکا به گونهای به یاد ماندنی متأثر از انتخابات میان دورهای بودهاند.
انتخابات دوم نوامبر ۲۰۱۰(۷/۸/۱۳۸۹) کنگره ۱۱۲ از شگفت انگیز ترین انتخابات میان دورهای در تاریخ معاصر آمریکاست. در این انتخابات دموکراتها و تیم اوباما با از دست دادن ۶۰ کرسی از ۴۳۵ کرسی مجلس نمایندگان را به جمهوری خواهان سپردند؛ و رهبری مجلس نمایندگان با ۲۴۰ جمهوری خواه و ۱۸۵ دموکرات از آن جمهوری خواهان شد. در مجلس سنا دموکراتها با باختن ۶ کرسی اکثریت خود را با ۵۲ کرسی در مقابل ۴۸ کرسی حفظ کردند. در میان اعضای جدید کنگره ۳۹ نفر یهودی هستند که شامل ۱۲ سناتور و ۲۷ نماینده مجلس میشود که به معنای حضور پر رنگتر حامیان اسرائیل و فشار بیشتر علیه ایران است.
جان بوهنر[۷۵] متولد ۱۷ نوامبر ۱۹۴۹ در اوهایو از اعضای حزب جمهوری خواه است. حزب جمهوری خواه توانست به رهبری وی اکثریت کرسیهای مجلس نمایندگان را در انتخابات سال ۲۰۱۰ به دست آورد. او در تاریخ ۴ ژانویه ۲۰۱۱ با سوگند در مجلس نمایندگان به جای نانسی پلوسی[۷۶] نخستین رئیس زن دموکرات تاریخ مجلس آمریکا برگزیده شد. رئیس مجلس مسئولیت تدوین لوایح حزبی را دارد. بوهنر دارای دیدگاههای محافظه کارانه شدید و مخالف طرحها و برنامههای اوباما میباشد. (۴۳)
با انتخاب جان بوهنر در سمت سخنگوی مجلس نمایندگان رهبری اکثریت جمهوری خواهان در مجلس نمایندگان به عهده اریک کانتور[۷۷] گذاشته شد. وی از فعالان حوزه ایران و اسرائیل است.
جان مک کین کماکان در صف منتقدان اوباما به ویژه سیاست خارجی باقی خواهد ماند وی همچنین در خط مقدم تلاشهای کنگره برای فشار بر روسیه و چین در اتخاذ مواضعی سختتر علیه ایران قرار دارد.
ایلیانا رزلتینن[۷۸] که پس از انتخابات کنگره به جای هوارد برمن[۷۹] به عنوان رئیس کمیته امور خارجی در مجلس نمایندگان منصوب شده است میتواند تا اندازه زیادی دستور کار و اولویتهای کمیته را تحت تأثیر خود قرار دهد. رزلتینن قادر است تا کمیته را به تریبونی برای تغییر رویکرد دولت اوباما در خاورمیانه تبدیل کند.
ریچارد لوگار[۸۰] از جمهوری خواهان بلند پایه در کمیته روابط خارجی سنا است. لوگار با خط مشی معتدل خود تنها سناتور جمهوری خواهی بود که به استار جدید[۸۱] رأی مثبت داد.
خارج شدن بیش از ۶۰ کرسی مجلس نمایندگان از دست دموکراتها و ضعف این حزب در مجلس سنا نشان از سنگین شدن جبهه راست در آمریکا دارد ترکیب هر دو مجلس طرفدار اسرائیل و علیه ایران است. اکنون ترکیب جدید کنگره میتواند اوباما را در پیشبرد مذاکرات صلح و خواست توافق شهرک سازی با موانع بیشتری رو به رو سازد. (۴۴)
بی تردید در این انتخابات سیاست خارجی محور مورد علاقه رأی دهندگان نبود. اما نتایج به دست آمده در چهار قالب بر سیاست خارجی آمریکا اثر خواهد داشت.
قالب اول:رو آوردن اوباما به سیاست خارجی برای جبران کسریهای داخلی قالب دوم: اثر گذاری انتخابات میان دورهای بر سیاست خارجی و مواضع بینالمللی آمریکا. جمهوری خواهان پیروز دیدگاههای ویژه خود را دارند. جمهوری خواهان مخالف تعیین تاریخ خروج نیروهای نظامی در افغانستان هستند و از حضور فعال در سازمانهای بینالمللی و مخصوصاً سازمان ملل استقبال نمیکنند. بنابراین فشار کنگره در حوزه سیاست خارجی بر ریاست جمهوری زیادتر خواهد شد؛ و این فشار ممکن است به موضع تهاجمیتری از جانب اوباما منجر شود. قالب سوم: حوزه مناسبات خاورمیانهای آمریکا مخصوصاً روابط تلآویو و واشنگتن را در بر میگیرد بسیاری از سیاستمداران رژیم صهیونیستی از روش اوباما در منازعه اعراب و اسرائیل ناراضی بودند. علی رغم نزدیکی عمیق و اشتراک ذاتی دیدگاههای آمریکا و اسرائیل روابط دو دولت در دو سال گذشته فراز و نشیبهای گوناگونی را طی کرده است.
ولی با تقویت جمهوری خواهان در کنگره تلآویو احساس راحتتری خواهد کرد. قالب چهارم:حوزههایی از مناسبات بینالمللی آمریکاست که در فضای خاصی شکل گرفته و نقش کنگره در سرانجام آنها قابل توجه است. از جمله تجدید و امضای قرارداد موسوم به استارت با روسیه که نهایتاً این قرارداد باید به تصویب کنگره برسد که مسیر تصویب چندان راحت نخواهد بود. (۴۵)
جمهوری خواهان امریکا به محض در دست گرفتن کنگره اعلام داشتند طرحی ۲۰ روزه را با هدف خنثی کردن مهمترین اهداف و برنامههای ریاست جمهوری باراک اوباما به مرحله اجرا خواهد گذاشت اکثر اعضای کنگره از میان جمهوری خواهانی انتخاب شدند که اساساً حامی جنگ طلبی در محیط بینالمللی و توجه بیشتر به مسائل فرا مرزی و فرا منطقهای هستند.
هری رید[۸۲] رهبر اکثریت دموکرات سنا با توجه به اینکه سنا و کاخ سفید در دست دموکراتها است قدرت ایجاد محدودیت نسبت به مصوبات جمهوری خواهان در کنگره را خواهد داشت. (۴۶)
بودجه نظامی پنتاگون در سال ۲۰۱۰ میلادی در دولت دموکرات اوباما ۶۸۰ میلیارد دلار بود این در حالی است که در سال ۲۰۰۹ میلادی زمانی که بوش پسر آخرین سال حضور خود در کاخ سفید را سپری میکرد این بودجه ۶۵۱ میلیارد دلار بود. (۴۷)
همچنین کمیته نیروهای مسلح مجلس نمایندگان آمریکا با تصویب بودجه نظامی سال ۲۰۱۱ امریکا موافقت کرد که این بودجه ۷۲۶ میلیارد دلاری برنامهای تحت عنوان برنامه استراتژیک نظامی ملی برای مقابله با ایران را در بر میگرفت. (۴۸)
طبق برنامه ریزیهای صورت گرفته توسط اوباما آمریکا قرار است که خروج نیروهایش را در نیمه دوم سال ۲۰۱۱ از افغانستان شروع کند و در انتهای سال ۲۰۱۴ تمام مسئولیتها را به نیروهای افغان واگذار کند. (۴۹)
در سال ۲۰۱۱ کنگره آمریکا اعلام کرد که تاکنون ۳۸۶ میلیارد دلار به جنگ افغانستان اختصاص داده که از این مقدار ۳۸ میلیارد برای آموزش و تجهیز پلیس افغانستان و آموزش نیروهای مسلح افغان برای ایفای نقش ضد تروریستی در افغانستان اختصاص داده شده است.
اوباما پیش از خروج نیروهای امریکا از افغانستان طی زمانبندی اعلام شده یعنی ژوئن ۲۰۱۱ اوباما در سفری غیر منتظره سه شنبه شب وارد کابل شد و در دیداری مشترک با کرزای پیش نویس قرارداد امنیتی را به دولت کابل ارائه داد که حضور طولانی مدت نیروی نظامی این کشور را در قالب ایجاد ۵ پایگاه دائمی تضمین میکرد. (۵۰)
مایک مولن[۸۳] رئیس ستاد مشترک نیروهای مسلح امریکا اعلام کرد: بر اساس تصمیم اوباما ۱۰ هزار نیروی نظامی تا پایان سال ۲۰۱۱ و ۲۳ هزار سرباز امریکایی تا آخر سپتامبر ۲۰۱۲ افغانستان را ترک کردند. (۵۱)
در انتخابات میان دورهای کنگره در سال ۲۰۱۲ نیز کماکان مجلس نمایندگان در دست جمهوری خواهان و سنا در دست دموکراتها باقی ماند.
باراک اوباما در سال ۲۰۱۳ یک کمپین سیاسی تمام عیار را به منظور متقاعد کردن کنگره امریکا برای تصویب حمله نظامی به سوریه آغاز کرد. وی بر اهمیت وظیفه پیش روی دولت آمریکا پیش از انجام استفاده از زور در پاسخ به حمله شیمیایی مورد ادعا در سوریه تاکید کرده بود. جانیس هان نماینده دموکرات مجلس نمایندگان آمریکا اظهار داشت: «من بسیار نسبت به اینکه امریکا وارد جنگ دیگری علیه کشوری که به ما حمله نکرده شدیداً نگران هستم».
دبی واسر من شولتز یک نماینده دموکرات مجلس نمایندگان اظهار داشت: «تصاویر دلخراش کودکان کشته شده و ردیف شده کنار هم چیزی است که من نمیتوانم در حال حاضر از ذهنم خارج کنم» بسیاری از نمایندگان کنگره آمریکا از موضع گیری در خصوص ارزش حمله نظامی به سوریه طفره رفته و به جای آن بر تقاضا از اوباما برای رایزنی با آنها تأکید کردند. با این وجود جان کری وزیر امور خارجه پیش بینی کرده بود تصویب کنگره را دریافت خواهد کرد.
مایک راجرز[۸۴] رئیس جمهوری خواه کمیته اطلاعاتی مجلس نمایندگان آمریکا به شبکه CNN گفت: «من فکر میکنم که چالشهای حقیقی وجود دارد چرا که این مسأله امنیت ملی است». همچنین سناتور رنوپل در مصاحبهای گفت: «با وجود آنکه خوشحال است از اینکه اوباما برای کسب مجوز نزد کنگره آمده اما اینکه مجلس نمایندگان رأی به دخالت در جنگ سوریه دهد دست کم با بخت ۵۰-۵۰ رو به رو است» (۵۲)
اما سرانجام در بعد از ظهر سه شنبه سوم سپتامبر ۲۰۱۳ مقامات آمریکایی در جلسه با سناتورها پیش نویس طرحی را تصویب کردند که حمله نظامی آمریکا به سوریه را تایید میکرد اما اجازه حضور سربازان آمریکایی در خاک سوریه را نمیداد. (۵۳)
این طرح که در دقیقه ۹۰ توسط اوباما کنار گذاشته شد سبب شد جان کری با حضور در کمیته روابط خارجی سنا به این مطلب اذعان کند که به موجب توافق بینالمللی خلع سلاح شیمیایی که جایگزین حمله به سوریه شد تا تاریخ مذکور ۵۴% تسلیحات شیمیایی سوریه از بین رفته است. (۵۴)
گروهی از سناتور های آمریکایی از هر دو حزب دموکرات و جمهوری خواه لایحهای را تنظیم کردند که بر پایه آن دسترسی ایران به میلیاردها دلار ذخیره ارزی خارجی قطع خواهد شد این گروه هدف خود را تشدید فشار بر ایران اعلام کردند. (۵۵) این در حالی است که پیش از آن نیز کنگره آمریکا واردات بنزین ایران را در اول ژولای ۲۰۱۰ در قالب طرح Cisada[85] تحریم کرده بود تا از این طریق بتواند بر ایران فشار آورد.
اما اوباما در راستای استراتژی دیپلماسی چند جانبه گرایی به مذاکره با ایران در قالب ۱+۵ و در راستای هم سویی بیشتر با دیگر قدرتهای بزرگ برای برخورد با چالشهای جهانی برآمد.
قبل از انجام مذاکرات نیز آمریکا سعی بر فشار بر ایران از طریق تحریمها در قالب شورای امنیت سازمان ملل بر آمد. چندی پس از موافقت نامه ژنو میان ایران و ۱+۵ (۲۴ نوامبر ۲۰۱۳/۳ آذر ۱۳۹۲)، ۲۶ سناتور آمریکا طرحی را برای تحریم بیشتر صنعت نفت ایران آماده کردند. سناتور های ارشد دموکرات و جمهوری خواه در میان امضا کنندگان این طرح بودند در عین حال ۱۰ نفر از رؤسای کمیتههای سنا با تصویب تحریمهای جدید مخالفت کردند و اوباما گفت: در صورت تصویب سنا آن را وتو خواهم کرد. (۵۶)
در شرایطی که تعداد سناتورهای حمایت کننده از تصویب تحریمهای جدید علیه ایران دو برابر شد و تعداد آنها به ۵۰ نفر رسید و تنها یک رأی دیگر نیاز داشت و با وجود مخالفت کاخ سفید رئیس کمیته بانکداری سنا که مسئول پیگیری تحریمهای آمریکا علیه سایر کشورهاست گفت: «این تحریمها از این کمیته عبور نخواهد کرد و سناتورهای خواهان تصویب آن باید مسیر دیگری را بپیمایند».(۵۷)
پس از مخالفت اوباما از تصویب تحریمهای جدید علیه ایران در نامهای ۱۰۴ عضو کنگره آمریکا که چهار نفر از آنان جمهوری خواه و بقیه دموکرات بودند حمایت خود را از سیاستهای اوباما اعلام و از تصویب تحریمهای جدید علیه ایران عقب نشینی کردند این گروه از نمایندگان آمریکایی از کنگره خواستند به دیپلماسی در قبال ایران فرصت بدهند. (۵۸)
دستیاران کنگره آمریکا نیز اعلام کردند که تلاش برای اعمال تحریمهای جدید علیه ایران در زمینه برنامه هستهای اش در کنگره آمریکا متوقف شده است. (۵۹)
لیندی گراهام سناتور جمهوری خواه ایالات کارولینای جنوبی در سنای آمریکا گفت: هری رید (رهبر اکثریت سنا) اجازه رأی گیری در مورد لایحه تصویب تحریمهای جدید را پس از توافق اولیه ایران و ۱+۵ را نمیدهد. (۶۰)
اما این مسأله باعث نشد که اوباما در مسیر مذاکراتش در قالب ۱+۵ با ایران همواره فشار جمهوری خواهان را بر خود احساس نکند.
آمریکا در منطقه خاورمیانه در کشورهای افغانستان، ترکیه، پاکستان، قرقیزستان، آذربایجان، بحرین، امارات، عربستان، عمان، قطر و کویت دارای پایگاه میباشد. نیروهای آمریکایی مستقر در این پایگاهها به فراخور نیاز جا به جا شده و یا توسعه مییابند از جمله نیروهای آمریکایی مستقر در پایگاه بحرین از سال ۲۰۰۸ تا کنون به بیش از دو برابر افزایش یافته و از سه هزار نیرو به هفت هزار نیرو رسیده است و حوزه جدید پایگاه آمریکا از سال ۲۰۱۰ تحت توسعه و گسترش بوده است. (۶۱)
علاوه بر این حجم مبادلات و قراردادهای نظامی منعقد شده ما بین امریکا و کشورهای منطقه رشد چشمگیری یافته است. (رک:پیوست شماره ۳) در میان این حجم قرارداد های تسلیحاتی میتوان به قرارداد ۶۰ میلیارد دلاری آمریکا و عربستان اشاره کرد که شامل فروش هلیکوپتر، جنگندههای جت، تجهیزات رادار و موشکهای مسیریاب ماهوارهای میباشد. گرچه تصویب این قرارداد با مخالفانی از سوی کنگره مواجه بود اما تا به حال کنگره در زمینه فروش سلاح قادر به لغو کردن و یا بلوکه کردن نبوده بلکه توانسته اصلاحات و تعدیلهایی انجام دهد. (۶۲)
انتخابات میان دورهای کنگره آمریکا در سال ۲۰۱۴ که در روز سه شنبه ۴ نوامبر ۲۰۱۴ صورت میگیرد سرنوشت مجلس نمایندگان و سنا و اینکه به تصرف چه حزبی در آید بر سیاست خارجی اوباما در دو سال آینده تأثیر گذار خواهد بود.
۳-۳-۴-نظام جهانی در دوران اوباما
زمانی که اوباما در سال ۲۰۰۸ وارد کاخ سفید شد نظام جهانی دست خوش تحولاتی گردیده بود که آن را از شرایط و نظام جهانی دوران بوش متمایز میساخت. این تحولات بر راهبرد های اتخاذ شده از سوی اوباما تأثیر گذار بوده است و از میان تحولات مزبور میتوان موارد زیر را بر شمرد:
یکی از خطوط چالش ساز برای آمریکا در سالهای پیش رو در طول مرز های غربی و جنوب غربی روسیه قرار دارد. کشورهای گرجستان، اکراین، مولداوی، و کشورهای بالتیک، استونی، لیتوانی، لتونی، لهستان، مجارستان، جمهوری چک و در قفقاز و آسیای مرکزی و حتی بالکان در این بستر قرار میگیرند؛ و به عنوان منطقه رقابتی بین روسیه و اتحادیه اروپا و آمریکا مطرح میباشند.
شرایط کنونی روسیه کاملاً متفاوت از دهه نود میلادی میباشد. چرخش روسیه به سمت لیبرالیسم و دموکراسی با تمرکز قدرت در دستان ولادیمیر پوتین[۸۶] به پایان رسید و ملی گرایی قدرتهای بزرگ و محاسبات و اهداف معطوف به آن بار دیگر به روسیه باز گشته است. رشد اقتصادی روسیه از سال ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۸ با نرخ ثابت ۷ درصد به واسطه افزایش قیمتهای جهانی انرژی افزایش یافته است. این کشور دارای بالاترین ذخایر منابع معدنی در میان کشورهای جهان است و از سال ۱۹۹۸ تا سال ۲۰۰۶ حجم کلی اقتصاد این کشور ۵۰ درصد افزایش یافته است و میزان در آمد سرانه این کشور نیز به ازای هر فرد رشدی ۶۵ درصدی را تجربه کرده است. روندی که به لطف افزایش قیمت انرژی در سال های اخیر نیز ادامه داشته است.
امروزه روسیه بیش از هر کشور دیگری اختلافات موجود در اتحادیه اروپا را روشن میکند و اگر چه این کشور توانمندیهای نظامی محدودی در قیاس با آمریکا داراست. ثروت نفت و گاز در سالیان اخیر به این کشور اجازه داده تا بتواند مخارج دفاعی خویش را بیش از ۲۰ درصد در سال در طول چند سال گذشته افزایش دهد؛ و امروزه پس از آمریکا و چین بیشترین هزینه را در امور نظامی مصروف میدارد.
روسیه در سالهای اخیر در حال گسترش نیروی نظامی خود است. قدرت نظامی روسیه همواره بخش جدایی ناپذیر از سیاست خارجی این کشور بوده است و هنوز در چچن، اوستیای جنوبی و مولداوی حضور نظامی خود را حفظ کرده است. همچنین آن طور که روسیه در حمله خود به گرجستان در سال ۲۰۰۸ نشان داد نسبت به روند های متعارض با منافع خود در کشورهای مستقل شده از شوروی میتواند این نیروها را به سرعت به کار گیرد. (۶۳)
روسیه تمام تلاش خود را رد راستای جلوگیری از پیوستان اکراین و گرجستان به ناتو انجام داده است از جمله نقش روسیه در تحولات اخیر اکراین قابل بحث میباشد.
در ۲۲ فوریه ۲۰۱۴ در پی اعتراضات خیابانی مردم علیه دولت روس گرای ویکتور یاکویچ منجر به موافقت یانکویچ به برگزاری انتخابات زود هنگام گردید و در پی آن یانکویچ برکنار و آرسنی یاتسنیوک دولت جدید را تشکیل داد. پس از این حوادث که روسیه از آن به عنوان کودتا و غرب به عنوان انقلاب یاد میکند. یانکویچ به روسیه گریخت و روسیه شبه جزیره کریمه را تحت عنوان حمایت از روس تبارهای این ایالت به اشغال خود در آورد و با برگزاری یک همه پرسی ۹۶ درصد از واجدین شرایط موافقت خود را در پیوستن شبه جزیره کریمه به روسیه اعلام کردند.
برخی از تحلیلگران بحران شبه جزیره کریمه را بزرگترین بحران بین روسیه و غرب پس از جنگ سرد میدانند. (۶۴)
امروزه روسیه اگر چه دیگر ابر قدرت محسوب نمیشود اما همه مؤلفههای لازم را برای ایفای نقش قدرت بزرگ داراست. این کشور از توانمندی قابل ملاحظهای در حوزه اقتصادی، سیاسی، نظامی برخوردار بوده و همچون آلمان پس از جنگ جهانی اول درصدد بازیابی قدرت خویش در معاملات جهانی میباشد.
زیر ساخت های اطلاعاتی
اختیارات، انگیزشی، همترازسازی
مهارت نیروی انسانی
شاخص های اصلی
توانمند سازها
1- قابلیت های کارکنان: سه معیار اندازه گیری اصلی کارکنان در شاخص قابلیت ها کارکنان عبارت اند از:
2- قابلیت سیستم های اطلاعاتی: انگیزش و مهارت کارکنان از عناصر مهم دستیابی به اهداف کمی مربوط به مشتریان می باشند اما کافی نیستند. کارکنان برای موثر بودن در دنیای رقابتی امروز، نیازمند اطلاعات عالی، دقیق و به روز در مورد مشتریان و فرایند های داخلی و نتایج مالی تصمیمات شان می باشند(کاپلان و نورتن، 1996).
3- انگیزش، تفویض اختیار و همتراز سازی: حتی کارکنان ماهر با وجود دستیابی به اطلاعات در صورتی که انگیزه های کافی برای افزایش منافع سازمان برخوردار نباشند و یا دارای آزادی کافی برای تصمیم گیری و انجام اقدامات نباشند، نخواهند توانست در موفقیت سازمان سهیم گردند (ملماسی و سیفی،1386 به نقل ازباقری، 1389). این عوامل پس از عوامل بهداشتی که شامل حقوق، دستمزد و مسائل رفاهی کارکنان است، موضوعیت پیدا می کند. به این معنی که پرسنل را پس از آن که از نظر نیازهای اولیه ارضا شدند، می توان با بهره گرفتن از تفویض اختیار و اجازه بروز خلاقیت برای حرکت به سوی اهداف تعیین شده از سوی مدیریت ارشد ترغیب نمود. بخش دیگر این متغیر، همتراز سازی منابع انسانی از نظر اهداف و عملکرد می باشد که می بایست از طریق شفاف نمودن ماموریت، ارزش ها و برنامه های راهبردی و عملیاتی سازمان، تلاش های کارکنان را جهت رسیدن به اهداف بلند مدت سازمان سازماندهی نمود که برای این منظور می توان از برنامه ریزی تعامل استفاده کرد (ابراهیمی سروعلیا،1383).
2-2-5) رابطه میان چهار منظر کارت امتیازی متوازن
یافته های کاپلان و نورتن موید این واقعیت بود که شرکت های موفق در هر یک از این چهار منظر، اهداف خود را تعیین و برای ارزیابی توفیق در این اهداف، در هر منظر، معیارهایی انتخاب کرده و اهداف کمی هر یک از این معیاراها را برای دوره های ارزیابی مورد نظر تعیین می کنند.
ایجاد فضای مناسب برای نوآوری و خلاقیت
ایجاد ارزش برای مشتریان یا ارائه کالاها و خدمات مورد نظر آنها
بهبود در فرآیندهای عملیاتی به منظور ارتقاء کیفیت و ایجاد تمایز در کالاها و خدمات
افزایش درآمد، سود و بهبود نتایج مالی
منظر مالی
منظر فرایند های داخلی
منظر مشتریان
رشد و یادگیری
شکل2-5: رابطه علت و معلولی چهار منظر کارت امتیازی متوازن (کاپلان و نورتن،1386)
سپس اقدامات و ابتکارات اجرایی جهت تحقق این اهداف را برنامه ریزی و به مورد اجرا می گذارند. کاپلان و نورتن متوجه شدند که بین اهداف ومعیارهای این چهار منظر نوعی رابطه علت و معلولی وجود دارد که آن ها را به یکدیگر ارتباط می دهد. برای کسب دست آرود های مالی (در منظر مالی) می بایست برای مشتریان خود ارزش آفرینی کنیم ( در منظر مشتری) و این کار عملی نخواهد بود مگر این که در فرایند های عملیاتی خود برتری یابیم و آنها را با خواسته های مشتریان مان منطبق سازیم (منظر فرآیندهای داخلی) و کسب برتری عملیاتی و ایجاد فرایندهای ارزش آفرین، امکان پذیر نیست مگر این که فضای کاری مناسب را برای کارکنان، ایجاد و نوآوری، خلاقیت، یادگیری و رشد را در سازمان تقویت کنیم (منظر رشد و یادگیری). شکل زیر رابطه علت و معلولی موجود میان این چهار منظر را نشان می دهد(نورتن و کاپلان،1383).
2-2-6) توازن در ارزیابی متوازن
ممکن است به نظر رسد که کلمه متوازن در نام این روش به معنی ایجاد نوعی توازن در تعداد سنجه های مربوط به چهار بعد ارزیابی متوازن باشد ولی واقعیت این است که بر اساس تجربه مشاوران صاجب نامی همچون کاپلان و نورتن، هنوز بیشترین سنجه های ارزیابی متوازن در شرکت ها و سازمان ها به سنجه های مالی اختصاص دارند(حدود 35درصد) بنابر این صفت های متوازن به تعداد سنجه ها بر نمی گردد، بلکه ارزیابی متوزان از جهات زیر توازن برقرار می کند:
1- توازن بین سنجه های مالی وغیر مالی
روش ارزیابی متوزان اهمیت قائل شدن به سنجه های مالی، عوامل ایجاد کننده این سنجه های غیر مالی را هم مد نظر قرار می دهد از این لحاظ با روش های سنتی ارزیابی عملکرد که صرفا بر سنجه های مالی متکی اند متفاوت است.
2- توازن بین ذی نفعان داخلی و خارجی سازمان
سهام داران و مشتریان به عنوان ذی نفعان خارجی سازمان قلمداد می شوند، در حالی که کارکنان و فرایند های داخلی کسب و کار ذی نفعان یا عوامل داخلی موثر بر موفقیت سازمان هستند. روش ارزیابی متوزان تلاش می کند تا بین درخواست ها و نیاز های ذی نفعان داخلی وخارجی نوعی توازن ایجاد کند.
3- توزان بین اهداف بلند مدت و کوتاه مدت
بسیاری از اهداف تعیین شده در روش ارزیابی متوازن، در یک افق طولانی مدت قابل تحقق اند، در کنار آنها برخی اهداف نیز در کوتاه مدت قابل دست یابی اند. در این روش هر دو گروه اهداف بلند مدت و کوتاه مدت مورد توجه قرار نمی گیرند و از تاکید بر اهداف کوتاه مدت به قیمت از دست دادن منافع بلند مدت سازمان جلوگیری می شود.
4- توازن بین شاخص های هادی و تابع عملکردی
شاخص های تابع (پیامد) نشاند هنده عملکرد گذشته اند. رضایت مشتریان و یا افزایش درآمد مثال های خوبی برای این شاخص هستند. به رغم اینکه این شاخص ها کاملا عینی وقابل دسترس به نظر می رسند، فاقد قدرت پیش بینی برای موفقیت های آینده اند. شاخص های هادی، محرکه های عملکردی هستند که منجر به تحقق شاخص های تابع می شوند. ” تحویل به موقع محصول یا خدمات” یک شاخص هادی برای سنجه تابع ” رضایت مشتری” است. سنجه های هادی در طبیعت خود دارای قدرت پیش بینی هستند ولی اثبات همبستگی بین سنجه های هادی و تابع در بسیاری از موارد دشوار است. روش ارزیابی متوزان سنجه ها و شاخص های هادی را در کنار سنجه ها و شاخص ها تابع مورد توجه قرار می دهد (کاپلان و نورتن، 2004).
2-2-7) ویژگی های کارت امتیازی متوازن
کارت امتیازی متوازن باید دارای ویژگی های زیر باشد:
1- کارت امتیازی متوازن باید به صورت همزمان روشنگر معیارهای مالی و عملیاتی باشد. برای مثال در شرکتی که نوآوری عنصر کلیدی محسوب می شود، مدیریت می تواند با کاهش مخارج تحقیق و توسعه، عملکرد کوتاه مدت را ارتقا بخشد. یک کارت امتیازی متوازن خوب، نمایانگر آن است که تاکید بر عملکرد مالی کوتاه مدت ممکن است بر عملکرد مالی آینده لطمه وارد سازد. چرا که شاخص پیش برنده عملکرد دراز مدت یعنی مخارج تحقیق و بازده آن کاهش می یابد.
2- کارت امتیازی متوازن باید با شناسایی حساسترین معیارها، شمارگان معیارهای مورد استفاده را محدود سازد. پرهیز از کثرت معیارها باعث جلب نظر مدیریت به معیارهای مهم و کلیدی استقرار راهبرد می شود(هورنگرن و همکاران،2000).
3-معیارها بایستی با اهداف راهبردی مشخص مربوط باشند، معمولا برای هر هدف یک یا دو معیار تعریف می شود(لاوریه وکوبلد[54]،2004).
4- معیارها بایستی به گونه ای انتخاب شوند که حضور فعالانه مدیران ارشد سازمانرا به دنبال داشته باشند و منعکس کننده دسترسی ویژه به اطلاعات راهبردی و اهمیت حمایت و مشارکت آنها از ارتباطات راهبردی باشد(همان منبع).
5- در شرکت های انتفاعی، کارت امتیازی متوازن باید تاکید زیادی بر هدف ها و معیارهای مالی داشته باشد. گه گاه مدیران با هدف گرفتن نوآوری، کیفیت و خشنودی مشتری تاکید بیش از اندازه ای بر آنها می ورزند. کارت امتیازی متوازن به معیارهای غیر مالی به عنوان بخشی از برنامه تحقق عملکرد مالی تاکید دارد و هرگاه معیارهای مالی و غیر مالی عملکرد به خوبی پیوند داده شود، بسیاری از معیارهای غیر مالی به عنوان شاخصه های هدایتگر عملکرد مالی آینده عمل می کنند.
6- به کمک کارت امتیازی متوازن از راه تبدیل راهبرد به مجموعه ای همسو و پیوسته از هدف های عملیاتی، قابل فهم و سنجش پذیر می توان راهبرد شرکت را به کلیه کارکنان القا کرد. مدیران وکارکنان تحت هدایت کارت امتیازی متوازن، اقدامات و تصمیماتی را بر می گزینند که آنها را به تحقق راهبرد شرکت رهنمون می سازند(شیرزاد،1381).
7- معیارهای بایستی به گونه ای انتخاب شوند که حضور فعالانه ی مدیران ارشد سازمان را به دنبال داشته و منعکس کننده دسترسی ویژه به اطلاعات راهبردی و اهمیت حمایت و مشارکت آنها از ارتباطات راهبردی باشند که ممکن است از کارت امتیازی متوازن ناشی شود.
2-2-8) کارکرد های کارت امتیازی متوازن