۳
۱
معادل کمی
گام اول) تهیه ماتریس نرمالیزه شده
به دلیل اینکه احتمال قوی وجود دارد که مقادیر کمی تعلق گرفته به معیارها و شاخص ها دارای یک واحد نباشند بایستی این مقادیر کمی را به ارقامی بدون بعد تبدیل نمود. به همین جهت، تمامی مقادیر تعلق گرفته به درایههای ماتریس تصمیم گیری ، بایستی براساس فرمول زیر به مقادیر بدون بعد تبدیل شود. ماتریس نرمالیزه شده حاصل از این فرایند با حرف نشان داده می شود و به صورت زیر بدست می آید.
گام دوم) تهیه ماتریس نرمالیزه و وزندهی شده
جهت هم ارزش کردن مقادیر درایههای ماتریس نرمالیزه مجموعه اوزان پارامترهای را بصورت نظیر به نظیر در ستونهای این ماتریس ضرب میکنیم. ماتریس بدست آمده از این فرایند ماتریس نرمالیزه و وزن دهی شده میباشد که آن را با نشان میدهیم.
گام سوم) تعیین جوابهای ایدهآل و ایدهآل منفی (پرسودترین و پر هزینهترین)
در این مرحله جوابهای ایدهآل و ایدهآل منفی که به ترتیب با و نشان داده میشوند تعیین میگردند.
گام چهارم) محاسبه نزدیکی نسبی تا برترین جواب
در این مرحله با بهره گرفتن از پارامتر میزان نزدیکی نسبی گزینه ها را با جواب ایدهآل محاسبه میکنیم. فاصله با جواب ایدهآل از عبارت زیر بدست می آید.
به طور مشابه ، فاصله گزینه ام از ایدهآل منفی به صورت زیر محاسبه می شود:
گام پنجم) مرتب کردن گزینه ها بر حسب فاصله نسبی تا جواب ایدهآل
جهت مرتب کردن و الویت بندی گزینه ها از فاصله نسبی تا جواب ایدهآل و ایدهآل منفی که با پارامتر نشان داده می شود استفاده می شود. گزینهای که کمترین فاصله را با جواب ایدهآل و بیشترین فاصله را تا جواب ایدهآل منفی داشته باشد به عنوان گزینه برتر انتخاب می شود.
تفکرات انسان همراه با عدم قطعیت است و این عامل در تصمیم گیری تأثیرگذار است. به همین دلیل از روش های تصمیم گیری فازی استفاده میگردد که یکی از این روشها تاپسیس فازی است. در این حالت، عناصر ماتریس تصمیم گیری و وزنهای شاخص ها نسبت به هم با اعداد فازی بیان میگردند. روشهای متعددی برای TOPSIS فازی ارائه شده است و از آنجاییکه تمامی روشها با تغییر کوچکی در روش چن و هوآنگ[۶۴]، بدست آمدهاند. در این پژوهش، روش چن و هوآنگ ارائه میگردد. (S.J. Chen, C.L. Hwang, 1992) که به اعداد فازی مثلثی نیز بسط داده می شود.
ابتدا ماتریس تصمیم - همانند روش تاپسیس- تشکیل میگردد، با این تفاوت که برای اعداد فازی به صورت تعریف می شود. شکل زیر عدد فازی مثلثی را نشان میدهد.
شکل ۳‑۶- عدد فازی مثلثی
ماتریس تصمیم باید نرمالیزه گردد تا عناصر آن بیمقیاس شوند. بدین منظور باید حداکثر هر ستون وحداقل آن مشخص شود. زمانی که ها به صورت فازی هستند مسلماً ها نیز فازی هستند. اگر اعداد فازی به صورت مثلثی باشند آنگاه خواهیم داشت:
برای بدست آوردن جواب ایدهآل مثبت و جواب ایدهآل منفی از فرآیندهای رتبه بندی اعداد فازی استفاده میگردد. چن و هوآنگ از روش رتبه بندی ارائه شده توسط لی استفاده کرده اند. طبق این روش رتبه عدد فازی -عناصر ماتریس نرمالیزه شده وزندار- که با M() نمایش داده می شود، به صورت زیر برای اعداد فازی مثلثی تعریف میگردد:
به ازای هر ستون j ، ای که دارای بیشترین مقدار M() است را به عنوان و ای را که دارای کمترین مقدار (M( است را به عنوان معرفی میکنیم.
گام بعدی بدست آوردن فاصله هر گزینه نسبت به ایدهآل مثبت و منفی ( است که برای اعداد فازی مثلثی به صورت زیر قابل تعمیم است:
= , =
به منظور محاسبه نزدیکی نسبی هر گزینه به ایدهآلها نیز را تعریف میکنیم:
پس از آنکه محقق، داده ها را گردآوری، استخراج و طبقه بندی نمود باید مرحله جدیدی از فرایند تحقیق که به مرحله تجزیه و تحلیل داده ها معروف است، آغاز شود. این مرحله در تحقیق اهمیت زیادی دارد زیرا نشان دهنده تلاشها و زحمات فراوان گذشته است. در این مرحله، محقق با بهره گرفتن از روشهای مختلف و با تکیه بر معیار عقل، سعی می کند اطلاعات و داده ها را، مورد بررسی قرار دهد . در مرحله تجزیه و تحلیل، آنچه مهم است این است که محقق باید اطلاعات و داده ها را در مسیر هدف تحقیق، پاسخگویی به سؤال و سؤالات تحقیق جهت داده، مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد. (حافظنیا،محمد, ۱۳۷۷)
استنباط آماری، بخشی از متدولوژی پژوهش و در حقیقت یکی از مراحل اساسی پژوهش علمی است . بنابراین اهمیت آن، وقتی درک می شود که در رابطه با مسائل پژوهش علمی در نظر گرفته شود. استنباط آماری با بهره گرفتن از اصول و قوانینی که پایه های آن بر تئوری احتمالات بنا نهاده شده است، معین می کند که میزان اهمیت و اعتبار مقادیر توصیفی و احتمال درست بودن هر یک از این مقادیر و نتایجی که به وسیله شاخص های توصیفی بیان می شود چیست، درجه قطعیت و دقت آنها چقدر است، و چگونه میتوان آنها را شناخت و برای موارد کلیتر جامعه کافی دانست .در این صورت، آنچه در نتیجه مقایسه مقادیر و مشخصهها، درست به نظر می آید به صورت فرضیه هایی بیان می شود و درست بودن آنها با انجام محاسبات خاص، مورد آزمایش قرار میگیرد. تعبیر و تفسیر نتایج عینی آزمایش و تعیین احتمال درست بودن آن از ضروریات پژوهش علمی است و با بهره گرفتن از همین تفسیر احتمالی (استنباطی) است که میتوان نتیجه پژوهش مشخص و معدود را گسترش داد. (عادل آذر و دیگران, ۱۳۸۳)
در این فصل اطلاعات جمعیت شناختی پاسخگویان به پرسشنامه ها، آزمون روایی شاخص های مؤلفه های تحقیق و میزان اهمیت مؤلفه ها در بررسی تأثیر ریسکهای موجود انتخاب تأمینکننده در زنجیره تأمین مورد تحلیل قرار میگیرند تا در نهایت به ارائه مدل نهایی تحقیق منجر گردد.
همانطور که در فصل سوم اشاره شد، به منظور سنجش روایی چارچوب با پنج نفر از خبرگان مصاحبه سازمان یافته صورت گرفت. چارچوب اولیه و هم چنین دستهبندی مؤلفه ها اصلاح گردید. ابعاد و مؤلفه هایی نیز که مورد نظر قرار نگرفته بودند به چارچوب اضافه شدند. از لحاظ مدرک تحصیلی هر پنج نفر دارای مدرک فوق لیسانس در رشته مدیریت بودند.
پرسشنامه مورد استفاده در این پژوهش به دلیل ماهیت تخصصی و علمی آن، از مدیران و خبرگان برجسته کسب و کار که سابقه و دانش کافی در صنعت داروسازی داشتند، به شیوه حضوری مورد سؤال قرار گرفت
تعدادی پرسشنامه در اختیار افراد طراز اول در بخشهای تأمین، تولید، برنامه ریزی و تدارکات قرار گرفت. در صورت نبود مدیر بخش مربوطه (در کمتر از ۱۰% مواقع) این پرسشنامه توسط کارشناس آن بخش تکمیل شد. از پرسشنامه های تکمیل شده، ۲ پرسشنامه به دلیل نقص اطلاعات در زمینه های مختلف و پاسخ ندادن به بیش از نیمی از سؤالات حذف گردید. در نهایت ۶۲ پرسشنامه مورد تحلیل و بررسی قرار گرفت. در ادامه، آمار توصیفی پاسخ دهندگان به تفکیک تحصیلات و سابقه کار و سمت سازمانی مورد تجزیه و تحلیل قرار میگیرد.
چنانکه گفته شد خاقانی در مدت اندکی که (قریب به هشت ماه) در زندان بود، پنج قصیدهی غرّا سرود که هر پنج قصیده بسیار عالی و هنرمندانه است امّا سوز و گداز قصاید مسعود را که معلول سپری کردن عمرری دراز در زندان و نا امیدی او از رهایی است ندارد. خاقانی به رهایی از زندان مطمئن بوده است که بالاخره دیر یا زود از بند رها میشود، لذا لحن او در حبسیّه ها نیز مفاخرهآمیز است و هنرنمایی میکند، فرصت را مغتنم میشمارد تا از موضوع حبس هم برای آفریدن معانی ودُر پاشیهای نظم دری استفاده کند الحق که چه زیبا گفته است:
جان فشانم، عقل پاشم، فیض رانم، دل دهم طبع عامل کیست تا گردد عمل فرمای من
مالک لملک سخن خاقانیم کز گنج نطق دخل صد خاقان بود یک نکتهی غرّای من
از مصاف بولهب فعلان نپیچانم عنان چون رکاب مصطفی شد مأمن و ملجای من[۴۳]
موسیقی کلام (orchestration)، طنطنهی عبارات و ضربههای پتک وار قوافی و هیمنهی واژگان و آهنگ برشوندگی، صحنه ای آفریده است که پیش و بیش از انکه خواننده به معنی بیندیشد او را مسحور و گیج میکند. سخن یاکوبسن هم همین است. میگوید ما در بررسی شعر و یا یک اثر ادبی از اوّل باید آن را تجزیه بکنیم به مورفیم (morpheme) ها یا به واکها (phoneme) ها و بعد درجهی آهنگین بودن این مورفیم ها و تناسب آنها را با همدیگر بسنجیم. امروزه در بررسی ادبیات نباید به مسائل زبانشناسی نوین بی توجه بود اصلاً این سؤال که چرا این شعر زیباست یا معنی از کجا میآید بحثی زبانشناسی است. و در اینجاست که تنها ادیبی که در او شّم زبانشناسی است و به علم زبانشناسی مجهّز است با دلایل توضیح میدهد که مثلاً در شعر به دلیل قرار گرفتن چند مصوت بلند (آ) در کنار هم شعر را آهنگین و گوشنواز کرده است.
طمطراق اصطلاحی است که قدما در وصف شعر خاقانی به کار برده اند. حمدالله مستوفی مینویسد: «و به طمطراق طرز شعر او، تا غایت مانند او کس نگفته است[۴۴]» و دولتشاه میگوید: «هر یک از این سه فاضل را شیوه یی است که دیگری را نیست. اثیر سخن را دانشمندانه میگوید و انوری سخن را نیک تر رعایت میکند. و خاقانی از طمطراق لفظ بر همه تفضیل دارد».[۴۵]
بین کلمات شعر او چون حافظ، پیوندهای لفظی و معنوی متعددی است. چندین رشته طلایی کلمات را به هم زنجیر کرده است و او چون فرماندهی مقتدر به این زیر دستان (= واژگان) هر طور که بخواهد حکم میراند.
در این رصد گه خاکی چه خاک میبیزی نه کودکی، نه مقامر، ز خاک چیست ترا
که خاک اول تخته خاک محاسبان است، کودک خاک بازی میکند، قماربازان نقشی بر خاک میکشند و قمار میبازند. اساساً لغات و تعابیر خاصّی دارد که به نام او سکّه خورده اند.[۴۶]دیوان خاقانی به لحاظ احتوا بر طرح مسایل سبکی و نقد ادبی سرشار از جاذبه هاست و لذا میتوان درباره سبک شعری و نقد ادبی او رسالات جداگانهی دیگری فراهم کرد.
امّا مسعود سعد چه؟ امیدی به رهایی ندارد، از صمیم دل ناله میکند، زندگی او برباد رفته است و همه چیز حتی عزیزان خود را از دست داده است، هراسان و نگران است و خود را میشکند به گناه نکرده اعتراف میکند و از عمل انجام نشده استغفار میجوید:
از کردهی خویشتن پشیمانم جز تو به ره دگر نمی دانم
در جمله من گدا کیم آخر نه رستم زال زر نه دستانم
نه در صدد عیون اعمالم نه از عدد وجوه اعیانم
من اهل مزاح وضحکه و زیچم مرد سفر و عصا و انبانم
از کوزهی این و آن بود آبم در سفرهی این و آن بود نانم
پیوسته اسیر نعمت اینم همواره رهین منّت آنم
(زندانی نای ، ۱۳۸۸ :۲۴۳، ۲۴۴)
که آدمی را به یاد بند یانی بی نوا و بیچاره میاندازد که تحت هزاران فشار شدید روحی و جسمی به هر چه بود و هست و نبود و نیست اعتراف میکنند و استغفار میجویند. مدام در حالات تعلیق و اضطراب، خدمات و گذشتهی خود را یاد آوری میکند:
گه خستهی آفت لها و ورم گه بستهی تهمت خراسانم
چون پیرهن عمل بپوشیدم بگرفت قضای بد گریبانم
والله که چو گرگ یوسفم والله بر خیره همی نهند بهتانم
بر بیهده باز مبتلا گشتم آورد قضا به سمج ویرانم (پیشین ،۲۴۳، ۱۴۶)
بر خواننده نیک پیداست که چقدر عاطفی و صمیمانه و پر سوز و گداز سروده شده است، گویی چلوی متّهمی کاغذی گذاشته اند واز او میخواهند باز در مورد جرم و گذشته و رفتار و کردار خود بنویسد. یا دارد برای رئیس زندان شکایت میکند که بر او بیداد رفته است و جای چون اویی زندان نیست و یا از کسی که صاحب نفوذ است استمداد میطلبد چنان که جهت آگاهی ممدوح میگوید:
در زاویهی فرخج و تاریکم با پیرهن ستبر و خلقانم
گوری است سیاهرنگ دهلیزم خوکی است کریه روی دزبانم
مظلومم و خیزد از تو انصافم بیمارم و باشد از تو درمانم
از محنت باز خر مرا یک ره گر چند به دست غم گروگانم
فریاد رسیدم ای مسلمانان از بهر خدای اگر مسلمانم
(پیشین ، ۲۴۷ )
امّا در خاقانی ابداً از چنین احساساتی خبری نیست؛ شعر خاقانی شعر فاضلانه و متکّلفانه است نه شعر صمیمانه. هر چه هست خشم است و خروش و تفاخر و بی تابی. در مورد خاقان که او را به بند کشیده چنین سخنی دارد:
مالک الملک سخن خاقانیم کز گنج نطق دخل صد خاقان بود یک نکتهی غرّای من
ضمن اینکه خاقانی از خاقان هراسی ندارد چیزی هم طلبکار است. البته مسعود سعد هم مفاخره کم ندارد _چرا که اسلوب او اسلوب شاعران سبک حماسی خراسانی پیشروان سبک غنایی عراقی است_ امّا مفاخرههی او بیشتر از جهت آگاهی ممدوح بر مراتب فضل اوست، گویی یاد آوری میکند که حیف است چون اویی را چنین ضایع کنند:
عیبم همه این که شاعری فحلم دشوار سخن شده است آسانم
در سینه کشیده عقل گفتارم بر دیده نهاده فضل دیوانم
از دیدگاه سبکشناسی صورخیال عقل و فضل جاندار انگاشته شدهاند. تشخیص (personification=) با این وصف شعر مسعود ملغمهیی از مفاخره و غنا (بیان احساس) و عجز است، حال آنکه شعر خاقانی یکدست بزرگی و مفاخره یا اگر در شعر مسعود سخن از اظهار عجز و شکست است در شعر خاقانی مملو از اظهار استغنا و خود بزرگ بینی و عظمت و به عبارتی شاعر دچار خود شیفتگی است. البته این مفاخره که در حقیقت گونه ای خودستایی است ظاهراً اساس قصیده بوده است در شعر جاهلی که شعر را وسیله ای میداند برای عرضه کردن مفاخر – مفاخر قبیله و مفاخر خویش. در ادب اقوام دیگر هم شعر فخر هست که امروز بعضی از روانشناسان مبنای آن را یک عقدهی روحی قلمداد میکنند؛ عقدهی نرگسی بنای این داستان که بر داستان نرسیس استوار است از ارباب قدیم یونان بود که صورت خود را در آب دید و عاشق خود شد. و خداوند او را به گل تبدیل کرد. نرگس در ادب غربی نماد خود پسندی است. مگر جز این است که خود پسندی صفت عمدهی آفرینشگر است. شلگل منتقد آلمانی یک جا میگوید هر هنرمندی نرسیس است یعنی خود پسند.[۴۷]از این دو لحن شعر مسعود لحنی مؤثر و سوزناکتر و حقیقت نماتر به نظر میرسد تا شعر خاقانی و لذا از این لحاظ و از دیدگاه دانش سبکشناسی شعر مسعود را میتوان نمایندهی تمام عیار شعر عهد سلجوقی دانست که برزخ میان سبک خراسانی و عراقی است. خاقانی هم شاعر قرن ششم است (خاقانی حدود ۵۲۰ به دنیاآمد و در ۵۹۵ از دنیا رفت. مسعود حدود ۴۴۰ به دنیا آمد و در ۵۱۵ از دنیا رفت و لذا بین آنان حدود یک قرن فاصله است، یکی مربوط به اوایل قرن ششم و دیگر ی مربوط به اواخر قرن ششم است) امّا بین سبک او یعنی سبک ارّانی (معروف به آذربایجانی) و سبک عهد سلجوقی یعنی سبک بینابین مسعود تفاوت ظریفی وجود دارد که در فصل بعدی به آنها اشاره میشود.
۳-۶- تفاوت سبک از طریق مقایسه قابل ادراک است
«سبک، همیشه، از طریق مقایسه قابل ادراک است. چنانکه رنگ ها در تقابل یکدیگر، خود را نشان میدهند.» (شفیعی کدکنی،۱۳۸۹: ۳۷)
معمولاً شاعران همعصر تفاوت سبکی یا ندارند و یا هم اگر داشته باشند تشخیص آن کار آسانی نیست. مگر اینکه به چشم مسلّح مجهز باشیم. مثال رنگ ها مثال گویایی برای فهم سبک هاست. هر قدر تضاد رنگ ها بیشتر باشد، تجلّی زرنگ ها بیشتر است. در مقام مقایسه اگر رنگ زرد را کنار رنگ بنفش و رنگ بنفش را در کنار رنگ کبود قرار دهیم، مسلّما رنگ بنفش در کنار زرد خود را بیشتر نشان میدهد. سبکهای شعر فارسی هم این گونه است. اگر یک غزل صائب را در وسط دیوان سعدی قرار دهیم خود را کاملاً نشان میدهد یعنی صدای صائب از صدای سعدی کاملاً مشخص است. حال اگر یک غزل صائب را در دیوان کلیم کاشانی بنشانیم حتی شاید برای متخصّصان فن هم قابل تشخیص نباشد و؛ یا به دشواری قابل تشخیص شود. بعد باید توجه شود که در سبکشناسی ما با بسامدها (Frequency) سرو کار داریم. یک تفاوت سبکشناسی با علم بیان همین است. در علم بیان بسامد ها مطمح نظر نیست. یعنی نمی توان به محض شنیدن «تو» و «بگو» از دهان کسی به جای شما و بفرمایید سخن او را بی ادبانّه تلقّی کرد و همین طور نمی توان اثر شاعری را که فقط چند بار از اصطلاحات عرفانی استفاده کرده است، عرفانی خواند. یا مثلاً کسی که در طول تمام قصاید مدحی و ستایشی یک بار هم تحت تأثیر حادثه ای ندبه ای خوانده است اثر او را مراثی تلقّی کرد. پس به زبان ساده و اندکی علمی باید چنین گفت: «هیچ نوشته ای نیست که سبک نداشته باشد و هیچ سبکی را جز از طریق مقایسهی فرم و درجهی انحراف آن از فرم نمی توان تشخیص داد و در یک کلام سبک یعنی انحراف از فرم» (شفیعی کدکنی، ۱۳۸۹: ۳۸)
۳-۷- سبکهای مختلف شعر فارسی
در اینجا ما نمی خواهیم داخل در مباحث سبکشناسی شویم چرا که مباحث تفصیلی اینگونه مطالب را باید در رسالات دیگری تدارک دید امّا خود را دراینجا از اشاره به یک طبقه بندی و یا انسجام فکری که به قول ولفگانگ آیزر برای هر پژوهشگری الزامی است ناگزیر میبینم و آن اینکه سبک نخستین ادوار شعر فارسی (عصر سامانی) یک فرم است و انحراف از این فرم، سبک غزنوی است و سبک غزنوی خود یک فرم است و انحراف از این فرم، دو سبک قرن ششم را (آذربایجانی و عراقی، هر کدام یک نوع انحراف از فرم بشمار میروند و دو سبک مستقلند.) تشکیل میدهد و مجموعهی این دو سبک خود فرمی است که انحراف از آن شعر عصر تیموری را تشکیل میدهد و انحراف از فرم عصر تیموری چیزی است که به سبک عصر صفوی می انجامد همانکه عموماً بنام سبک هندی خوانده میشود.
با این توضیح که سبک عصر صفوی خود به دو سبک هنری و ایرانی (=اصفهانی)، (لامشاحهی فی الاصطلاح) تقسم میشود که هم سبک هندی (بیدل) و هم سبک ایرانی (صائب) هر دو انحراف از فرم قبلی (=شعر عصر تیموری) دارند ولی نوع انحراف ازفرم شان یکسان نیست همان گونه که در قرن ششم، نوع انحراف از فرم خاقانی یعنی سبک او، با نوع انحراف از فرم انوری و ظهیر فاریابی یعنی سبک آن دو زمین تا آسمان تفاوت دارد. با اینکه فرم آنها (که شعر اسلوب خراسانی استامثال مسعود و سنایی) یکی است.
(شفیعی کدکنی،۱۳۸۹: ۹- ۳۸)
چنانکه ملاحظه میشود ما در مسیر مطالعاتی خود سبک مسعود را در بست سبک خراسانی تلقّی نمیکنیم یعنی تنها به زبان توجه نداریم. بلکه به مختصّهی فکری هم نظر داریم چرا که مایههای تغییر فکری از اسلوب خراسانی به عراقی در همان اشعار شاعرانی چون مسعودسعد و سنایی است. مگر غیر از این است که مسعود در شعرهای خود حبسیّه را درحقیقت گونهای از بیان عواطف و احساسات شخصی و فردی است وارد شعر فارسی کرد و سنایی عرفان را در همان قالب قصیده وارد شعر فارسی نمود و حرکتی را آغاز کرد که مسیر اسلوب خراسانی را دگرگون کرد. در عصر خاقانی و در اسلوب شعری او نیز سه جریان قدیم (خراسانی)، جریان جدید (بینابین) و سبک آذربایجانی دیده میشود که این سبکها مرز کاملاًمشخصی ندارند و معمولاً شاعران پایان یک دوره آغازگر دوره بعدند یا با آغازگران دورهی بعدی معاصرند برای همین است که ما به سبک مسعود سبک عهد سلجوقی و به سبک خاقانی سبک بینابین نام مینهیم.
حال که سخن به اینجا کشیده شد بد نیست ببینیم آن «رنگ»، آن «نسیم» و آن «روح منتشر» و یا ان پری پنهان که ممکن است در اثر این دو هنرمند و هم عصرانشان وجود داشته باشد و از چشم خوانندگان عادی مخفی شده باشد به قول لئو اسپیتزر آن مختصهی اصلی سبک شخصی چگونه ناگهان ممکن است در ذهن جرقه زند و در شعاع آن تمامی رمزو راز اثر بر سبک شناس آشکار گردد. در اینجا من میخواهم جسارت ورزیده و با اتکاء به آراء لئواسپیتزر سبک شناس معروف مختصات اصلی سبک شخصی مسعود سعد و خاقانی را چونان دو اثر قائم به ذات بررسی نمایم؛ گرچه خود معترض به صاحبان آرا منتقدین نقد نو و مکتب شیگاگو هستم که میگویند متن و لاغیر. و امیدوارم که خوانندگان و مخاطبین در این بررسی و ارزشگذاری مرا به مغلطهی تأثیر(affective fallacy) و مغلطهی قصد [۴۸](intentionalfallacy) متهم نکنند.
۳-۸- دربارهی قصیده ترسائیه خاقانی
چرا که مطالعهی من در پایاننامه حاضر مطالعهی سبک شناسانه است نه نقد ادبی. حال این دو اثر را در مقابل هم قرار میدهیم نخست از حبسیّات خاقانی شروع میکنیم و برای این کار از هر یک از حبسیّههای خاقانی نمونه هایی میآوریم. قصیدهی ترسائیهی او از سایر قصاید او معروف است. «این قصیده را در خطاب به آندرونیکوس کومننوس که پسر عموی امپراطور روم بود و به شروان آمده بود سرود و او را میانجی قرار داد تا شاید از بند برهد. در این قصیده تمام معلومات خود را در آیین مسیحی (چنانکه ایین زردشتی) به رخ ممدوح کشیده و در ضمن شروانشاه را تهدید کرده است که با این مراتب فضل هر آینه ممکن است دست از اسلام و سرزمین مسلمانان بکشد و به روم برود») شمسیا ، ۱۳۸۷: ۶۴)
مرا ز انصاف یاران نیست یاری
تظلم کردنم زان نیست یارا
نه از عباسیان خواهم معونت
نه بر سلجوقیان دارم تولّا
مرا اسلامیان چون داد ندهند
مطالعات اخیر، نشان میدهد که مصرف میوهها و سبزیجات با کاهش خطر بروز بیماریهای مزمن مثل بیماریهای قلبی عروقی، سرطان، بیماریهای تخریب سیستم عصبی از جمله پارکینسون و آلزایمر، التهاب و پیری پوست همراه میباشد(Ames et al., ۱۹۹۳).
۱-۳- پاداکسایندهها (Antioxidants)
پاداکسایندهها به ترکیبات شیمیایی خاصی اطلاق میشود که میزان و شدت اکسیداسیون سلولها و مولکولهای زنده را کاهش میدهند. اکسیداسیون نیز به واکنشهای شیمیایی خاص اطلاق میشود که در جریان این فرایند، الکترونها از مادهای که اکسید میشود گرفته شده و به مادهای که اکسید میکند افزوده میشود. این روند نیز موجب تغییر ماهیت جسم اکسید شده میگردد و همین تغییر ماهیت نیز گاه به مشکلات عدیدهای در بدن جانداران ختم میشود. رادیکالهای آزاد مواد مضری برای سلامت هستند که در هنگام تجزیه مواد غذایی و یا در اثر عوامل محیطی مانند مصرف سیگار یا در معرض اشعه رادیواکتیو در بدن ایجاد میشوند (Baea and Suh, 2007). پاداکسایندهها موادی هستند که مانند جارو در برابر رادیکالهای آزاد عمل میکنند و باعث از بین بردن رادیکالهای آزاد و نوسازی سلولهای تخریب شده، میشوند. مطالعات نشان دادهاند که رادیکالهای آزاد با ایجاد صدمه سلولی میتوانند در ایجاد پیشرفت بیماریهای مختلف از جمله بیماریهای قلبی و عروقی، انواع سرطان موثر باشند. برای جلوگیری از عمل این رادیکالهای آزاد، بدن باید دارای یک سد دفاعی از پاداکسایندهها باشد. پاداکساینده ها مولکولهایی هستند که جلوی عمل رادیکالهای آزاد را گرفته و مانع از تخریب سلولهای حیاتی بدن میشوند. جلوگیری از تخریب سلولی باعث پیشگیری از بروز بیماریهایی مانند سرطان، بیماری قلبی-عروقی، پیر شدن سریع، بیماریهای تخریب سیستم عصبی و التهاب و دیگر بیماریها میشود از منافع اساسی استفاده از پاداکسایندهها میتوان به تقویت سیستم ایمنی نیز اشاره کرد (Ames et al., 1993).
دو کلاس از پاداکسایندهها شناسایی شدهاند:
دسته اول ترکیبات با وزن مولکولی کم (LMW[3]) مثل ویتامین E، C، β-کاروتن، گلوتاتیون، اسید اوریک، بیلی روبین و دسته دوم شامل آلبومین، ترانس فرین، سرولو پلاسمین، سوپراکسید دیسموتاز ([۴]SOD)، گلوتاتیون پراکسیداز ([۵]GPX)، کاتالاز (CAT[6]) (Psotova et al., ۲۰۰۱).
در جستجو برای ضداکسایندههای طبیعی جدید، بعضی گیاهان در سالهای اخیر از لحاظ ترکیبات ضداکساینده و جمع کننده رادیکالها به طور گستردهای مطالعه شدهاند که از جمله آنها میتوان به آنتوسیانینها و ترکیبات فنولی اشاره داشت (Rice-Evans et al., ۱۹۹۷)
۱-۳-۱- ضداکسایندههای طبیعی
با در نظر گرفتن نحوه جلوگیری از اکسیداسیون چربیها، میتوان ضد اکسایندههای طبیعی را به ۵ دسته تقسیم نمود (Nychas, 1995).
۱-۳-۱-۱ ترکیبات دهنده هیدروژن (Hydrogen donating compounds)
فنولیکها مهمترین دسته از این ترکیبات هستند که به عنوان ضد اکسایندههای اولیه نیز در نظر گرفته میشوند. حضور گروه دهندهی الکترون در موقعیت اورتو و پارا باعث افزایش خاصیت ضد اکسایشی میشود. اثر غلظت ضداکسایندهها بر روی سرعت اکسیداسیون تحت تاثیر ساختار ضداکساینده، شرایط و ترکیب ماده میباشد.
از این دسته میتوان توکوفرولها (موجود در عصاره دانههای روغنی) و اسید آسکوربیک (موجود در میوهها و سبزیجات ) را نام برد. توکوفرولها (α، β، γ، δ) دارای یک حلقه کرومانول و یک دم فیتیل هستند که معمولاً در تعداد و موقعیت قرارگیری گروههای متیل متفاوت هستند. به سرعت با رادیکالهای پر اکسیل واکنش میدهند (Young and Woodside, 2001).
۱-۳-۱-۲- شلاته کننده های فلزات (Metal Chelators)
این ترکیبات با یون های فلزی باند تشکیل داده و از اثرات سوء فلزات جلوگیری می نمایند. از مهمترین این ترکیبات اسید سیتریک می باشد که به فراوانی در گیاهان، جانوران و میکروبها یافت میشود. علاوه بر آن میتوان به اسیدفسفریک، اسید آسکوربیک و EDTA (Ethylene-Diamine-Tetra-Asetate) هم اشاره کرد (Mahdavi et al., ۱۹۹۵).
۱-۳-۱-۳- فرونشانندههای اکسیژن
از این دسته میتوان به کاروتنوئیدها اشاره نمود. این ترکیبات به عنوان فرونشانندههای اکسیژن عمل نموده و در نقش ضداکساینده های محلول در چربی با جلوگیری از تشکیل هیدروژن پراکسید مصرف میشوند (Van Loon, 2000).
۱-۳-۱-۴- آنزیمها
از این دسته می توان به آنزیم گلوکز اکسیداز[۷]، سوپراکسید دیسموتاز، کاتالاز و گلوتاتیون پراکسیداز اشاره نمود.
۱-۳-۱-۴-۱- آنزیم گلوکز اکسیداز
این آنزیم گلوکز را به دلتا گلوکونولاکتون و آب اکسیژنه تبدیل میکند که در محیط آبی گلوکونولاکتون به اسید گلوکونیک تبدیل میشود. با توجه به خصوصیت این آنزیم، از آن برای حذف اکسیژن یا گلوکز از محیط ماده غذایی در مواردی که وجود اکسیژن زیان آور باشد، میتوان استفاده کرد (Young et al., ۲۰۰۱).
۱-۳-۱-۴-۲- آنزیم سوپر اکسید دیسموتاز
رادیکال سوپر اکسید (O2˚) یکی از ROS ها است که میتواند در اکسیداسیون چربی شرکت نماید. SOD با کاتالیز کردن واکنش باعث غیر فعال کردن رادیکال سوپراکسید میگردد (Young and Woodside, 2001).
O2 - + O2- + ۲H+ H2O2 + O2
۱-۳-۱-۴-۳- آنزیم کاتالاز
اولین آنزیم اکسایندهای است که مشخص شده تبدیل هیدروژن به آب و اکسیژن را طی دو مرحله کاتالیز میکند (Young and Woodside, ۲۰۰۱).
Catalase-Fe (Ш) + H2O2 Compound І
Compound І + H2O2 Catalase- Fe (Ш) +۲H2O + O2
۱-۳-۱-۴-۴- آنزیم گلوتاتیون پراکسیداز
GPX، اکسایش گلوتاتیون را کاتالیز میکند. جایگاه فعال آن به سلنیوم نیاز دارد و علائم نقص آن ممکن است در کمبود شدید سلنیوم پیش آید. اگرچه GPX به طور وسیعی در همه بافتها توزیع شده است، اما بالاترین غلظت را در کبد دارد. توزیع سلولی آن در سیتوزول و میتوکندری است. این امر ثابت میکند که GPX جاروب کننده اصلی هیدروژن پراکسید در این اجزاء سلولی است. فعالیت این آنزیم بستگی به قابل دسترس بودن گلوتاتیون احیا شده دارد (Young and Woodside, 2001).
۱-۳-۱-۵- گیرندههای اکسیژن
اسید آسکوربیک مهمترین نمونه ازاین ترکیبات است که در واکنش با اکسیژن مانع از اثرات سوء اکسیژن میشود. در طول فعالیت ضداکسایشی، آسکوربات احیا دو الکترون را در ابتدا برای تبدیل سمی دی هیدروآسکوربیل (Semidehydroascorbyl) و سپس دی هیدرو آسکوربات (Dihydroascorbate) تحمل میکند که دی هیدروآسکوربات ناپایدار است و به دی کتو گولونیک اسید (Diketoglulonic acid) هیدرولیز میشود که این خود به اگزالیک اسید (oxalic asid) شکسته میشود (Young and Woodside, ۲۰۰۱).
۱-۴- ترکیبات فنولی در گیاهان
ترکیبات فنولی دگرگوهرههای[۸] ثانویه ای هستند که مشتقات مسیرهای پنتوز فسفات، شیکیمات و فنیل پروپانوئید در گیاهان می باشند (Randhir et al., ۲۰۰۴). ازنظر ساختمانی ترکیبات فنولی از یک حلقه آروماتیک که حامل یک یا تعداد بیشتری زیر واحدهای هیدروکسیل می باشد تشکیل میشوند و از مولکولهای فنولی ساده تا ترکیبات بسیار پلیمریزه شده را در بر میگیرند (Bravo, 1998). اغلب به طور طبیعی بیشتر ترکیبات فنولی در اتصال با مونو و پلی ساکاریدها (به یک یا تعداد بیشتری از گروههای فنولی متصل میشوند) هستند. همچنین ممکن است به عنوان مشتقات عملکردی مثل استرسها و متیل استرها وجود داشته باشند. به هر حال آنچنان تنوع ساختاری طیف وسیعی از ترکیبات فنولی را نتیجه میدهد که در طبیعت وجود دارند (Harborne, 1989). ترکیبات فنولی گروه پیچیده و بزرگی هستند (حدود ۸۰۰۰ ترکیب شناخته شده) که فنولهای ساده تا ترکیبات با پلی مریزاسیون بالا از جمله تاننها را شامل میشوند (Bravo, 1998). ترکیبات فنولی به چندین رده تقسیم میشوند. که اسیدهای فنولیک، فلاوونوئیدها و تاننها به عنوان ترکیبات فنولی اصلی در رژیم غذایی مورد توجه قرار گرفتهاند (King and Young, 1999).
۱-۴-۱- اسیدهای فنولیک
اسیدهای فنولیک شامل دو گروه زیر می باشند: هیدروکسی بنزوئیک و هیدروکسی سینامیک اسیدها
اسیدهای فنولیک گونههای شیمیایی نسبتاً دفاعی هستند، آنها در خاک متحمل ترانسفورماسیون میشوند، زیرا بعضی میکروارگانیسمها توانایی استفاده از آنها را به عنوان منبع کربن دارا هستند (Kefeli et al., ۲۰۰۳). ترکیبات فنولی ساده، مانند متوکسی و هیدروکسی و اسید سینامیک، عموماً در بقایای گیاهی در حال تجزیه تشکیل می شوند (Whitehead et al., ۱۹۸۳).
۱-۴-۲- فلاونوئیدها
فلاونوئیدها به گروهی از مواد طبیعی با ساختارهای فنلی متنوع تعلق دارند و در میوهها، سبزیها، دانه، ریشه، ساقه گیاهان و در گلها وجود دارند. عمل مهم فلاونوئیدها بدام انداختن رادیکالهای آزاد ناشی از اکسیژن میباشد. فلاونوئیدها اثرات ضد آلرژی، ضد ویروسی و ضد سرطانی دارند. فلاونها و کاتچینها قویترین فلاونوئیدها جهت محافظت بدن در برابر گونههای اکسیژن فعال میباشند. فلاونوئیدهای متعلق به کاتچینها عمدتاً در چای سبز و چای سیاه وجود دارند، در حالیکه آنتوسیانینها در توت فرنگی و توتهای دیگر، انگور و چای یافت میشوند. در شکل (۲) ساختار ۴ گروه مهم فلاونوئیدی نشان داده شده است (Robert et al., 2001). فلاونوئیدها علاوه بر اینکه فرایند آنتی اکسیدانی بدن را تسریع میکنند، قادر هستند به سه طریق، ۱) به دام انداختن رادیکالها به طور مستقیم ۲) اکسید نیتریک ۳) زانتین اکسیداز تولید کنندههای رادیکال آزاد را مهار کنند (Middleton, 1998).
شکل ۱-۲: ساختار مولکولی ۴ گروه مهم از فلاونوئیدها (Robert et al., 2001)
۱-۴-۳- تاننها
ترکیبات با وزن مولکولی نسبتاً بالا هستند که سومین گروه مهم از ترکیبات فنولی را تشکیل میدهند و میتوان آنها را به دو گروه قابل هیدرولیز و تاننهای متراکم تقسیمبندی کرد. شکل ساختاری گروه اول استرهایی از گالیک اسید در حالی که گروه دوم پلیمرهایی از مونومرهای پلی هیدروکسی فلاوان ۳- ال هستند. زیر گروه سوم فلوروتاننها هستند که تماماً از فلوروگلوسینول تشکیل شده و از چندین جنس جلبک قهوهای جداسازی شدهاند اما اینها در رژیم غذایی انسان مفید واقع نمیشوند (Bravo et al., ۱۹۹۸).
۱-۴-۴- بیوسنتز ترکیبات فنولی و عملکرد آنها
بیوسنتز این ترکیبات از مسیر فنیل پروپانوئید و از فنیل آلانین صورت میگیرد. این همان مسیر بیوسنتز کومارینها، استیلبنها، اسیدهای فنولی و لیگنینها میباشد. درصد عظیمی از ترکیبات فنولی منشا فنیل آلانین دارند و برخی منشا تیروزین دارند. کلیدیترین آنزیم این مسیر فنیل آلانین آمونیا لیاز (PAL) است. مقابله با عوامل بیماریزا ترکیبات فنولی در مقابله بسیاری از عوامل استرسزای محیطی کوئینونها را بوجود می آورند که نوعی فنل با فعالیت بالا هستند. کوئینونها به چندین روش گیاهان را در مقابل عوامل بیماریزا محافظت میکنند: ۱) با ظرفیت بالایشان در واکنش با دیگر ترکیبات سلولی قادرند توسعه بیماری را در محل آلودگی محدود کنند در نتیجه با سرعت بخشیدن به مرگ سلولی در محل آلودگی و یا با ایجاد یک محیط سمی از پیشرفت آلودگی به سلولهای اطراف میکاهند. ۲) با واکنش با پروتئینها به خصوص با ایجاد پیوند با جایگاههای فعال اسیدهای آمینه آلکیله شونده مانند لیزین، هیستیدین، سیستئین و متیونین به نحوی دسترسی به این مولکولها را کاهش میدهند باعث کاهش منابع غذایی مورد نیاز پاتوژن میشوند. ۳) با توانایی در پیوند با دیگر ترکیبات فنلی و تشکیل پلیمرهای فنلی و همچنین پیوند با پروتئینها و متراکم کردن دیوارههای سلولی، سدهای ممانعتی زیادی را در برابر نفوذ پاتوژن ایجاد میکنند (Macheix et al., 1990). فراورده نهایی از شاخهی فلاونوئیدها و آنتوسیانینها هستند که با تشکیل کالکونها شروع میشود و بقیه فلاوونوئیدها از حد واسطهای مسیر بیوسنتزی آنتوسیانینها بوجود می آیند (Schijlen et al., ۲۰۰۴).
۱-۵- کلیات گیاهشناسی
۱-۵-۱- منشاء و تاریخچه انگور
انگور یکی از مهمترین میوههایی است که از زمان های بسیار قدیم مورد استفاده قرار گرفته است. عدهای عقیده دارند که انگور پیش از پیدایش غلات مورد استفاده بشر بوده است. بنا به نظریه مراکز تنوع که توسط واویلوف ارائه شده است، خاستگاه اصلی آن منطقه قفقاز بین دریای سیاه و دریای خزر میباشد که هنوز در این ناحیه انگورهای وحشی فراوان و قابل دسترساند. این گونهها خزاندار و دو پایه بودند.(Negrul, 1936) ارقام تجاری انگور عمدتاً از گونهی viniferaهستند که منشاء آن منطقهای در جنوب اروپا بین دریای سیاه و دریای خزر گزارش شده است و در این ناحیه هنوز گونههای وحشی انگور یافت میشوند. مناطق عمده پرورش انگور در ناحیهای بین عرضهای جغرافیایی ۵۱-۳۰ درجه شمالی و ۴۰-۳۰ درجه جنوبی واقع شده اند. برطبق نظر متخصصان، کاشت انگور در ایران از حداقل ۶۰۰۰ سال قبل از میلاد مسیح آغاز گردیده است (دولتی بانه، ۱۳۸۷).
هنر درخشان تمدن ساسانی (۲۲۴ – ۶۵۱ م) از دو جنبه قابل بررسی است: ۱- تأثیر پذیری از فرهنگ، آداب و سنن تمدنهای ماقبل ۲- توجه به مذهب، آداب و سنن رایج در عصر ساسانی. ادیانی همچون زردشتی، مانویت، مزدکی، بودایی و مسیحیت زمینه ساز استفاده هنرمندان عهد ساسانی از نمادهای مذهبی و ملی در آثار هنری خود بودهاند؛ اهورا مزدا، خورشید بالدار، آناهیتا، میترا، نیلوفر، درخت زندگی و حلقه قدرت از جمله این نمادها هستند. موضوعات عمده نقوش برجسته ساسانی، اعطای منصب شاهی، غلبه بر دشمن، جلوس پادشاه و شکار بوده که این موضوعات در دیگر جنبههای هنری همچون فلز کاری، گچ بری، نقاشی و بافندگی با موضوعاتی همچون ضیافت، رامشگری، پرندگان، گلها، حیوانات افسانهای و نقوش هندسی ترکیب میشده است. شبیه سازی، تجسم البسه، طرح دقیق، نزدیکی به طبیعت، ذره گرایی واندازه گذاری اشخاص بر حسب موقعیت اجتماعی از جمله خصوصیاتی است که از هنر ساسانی بر دیگر نقاط از جمله روم، بیزانس، چین و ژاپن تأثیر شایانی داشت اما و ارث حقیقی هنر ساسانی ایران اسلامی است. بکار گیری اصول زیبایی شناسی تصویری «شرقی» در نقش برجستههای ساسانی همچون انتخاب و جایگزینی افراد و اشیاء در کادر بر حسب تقسیمات طلایی، پس از اسلام نیز ادامه یافت چنانکه اصل شکستن کادر، دید از بالا و ذره گرایی درنگارگری،اندازه گیری افراد بر حسب موقعیت اجتماعی در نقاشی قهوه خانهای واستفاده از عنصر «نماد» درنقاشی سقا خانهای دال بر این مدعا است. پس برای داشتن هنری متعالی هنرمندان ایرانی بایستی به این اصول ملی با دیدی نو بنگرند و آن را با مبانی زیبایی شناسی معاصر ادغام نمایند. (زمانی:۱۳۹۰: ۸)
هنر ساسانی عمدتاً تکامل یافته و متحول شده در راستایاندیشههای دینی و سنت گرایی ایرانی است .گرچه گاه و بیگاه عناصر هلنیستی به جای مانده از دورۀ پیش از روی کار آمدن ساسانیان و نشانههایی از جاذبههای هنری رومیان و حتی مظاهر هنری اقوام و مردمان آسیای میانه هر چنداندک در آثارهنری ساسانیان دیده میشود، معذالک زمینههای اصلی هنر همان سنن ایرانیان و دین گرایی ساسانیان است که هنرمندان در محدوده آن آثار خود را میآفریدند .پادشاهان ساسانی در تاریخ ایران باستان بزرگترین و فعال ترین شهرسازان بودهاند.
در قلمرو موسیقی، کشف، ساختن و نواختن ابزار و ادوات متعلق به این هنر، ساسانیان هیچ گونه کاستی نداشتهاند. در سنگ فرشهای کف بناهای مهم اوج هنر نقش پردازی و ابتکار هنر آفرینی هنرمندان ساسانی دیده میشود. بی هیچ تردیدی عناصر و نشانهها و سبکهای هنری ساسانی همراه با ابزارمتعلق به آن به مغرب زمین منتقل شده و مورد بهره برداری و تقلید قرار گرفتهاند. بزرگترین سهم ازاین مواریث به اسلام تعلق گرفت و با فروپاشی و پایان کار ساسانیان هنر باستانی و فرهنگ سنتی ایرانی نیز به پایان خود رسید.
آنان سازندگان کاخها، برجها و باروها، ارگها و آتشکدهها و سایر اماکن سیاسی، فرهنگی و دینی بودهاند که این بناها را با سنگهای آهکی در ابعاد هندسی، موزائیک و کاشیهای الوان و خوش نقش و نیزتصاویر زیبا و پرمفهوم به ویژه بخشهای داخلی واندرونی این بناها را زینت میدادهاند. آنها به موجب سنن و آیینهای کهن در جاودانی کردن خود در آثار هنری با نقوش صخرهای که دور تا دور آنها را تصاویر زیبای هنری فراگرفته و نیز در هنر ساختن ظروف و کوزهها، خمرههای منقوش، در سنگهای ظریف و زیبا، پارچههای خوش رنگ با نقوش شاد و پرمعنا که بیان کنندۀ صحنههای جنگ، شکار،اعیاد و مراسم و شادمانیها هستند و نیز در هنر فرش با تصاویر و صحنههای زیبا، منتهای توان هنری با پیشرفته ترین ابزار و امکاناتی که هنرمندان آن روزگار در اختیار داشتند، میکوشیدند .
به مرور زمان پس از سقوط دولت ساسانی، هنر این مقطع از تاریخ ایران به تدریج علیرغم نبودن هیچ گونهاندیشۀ هنری به سبک و شیوۀ عصر ساسانی، پایگاه رفیع خود را بازیافت و در دوران خلفای عباسی به ویژه به گونهای علاقمندانه ولی نه ماهرانه و استادانه مورد استقبال و تقلید ناشیانه هنرمندان وقت قرار گرفت. تصور از هنر ساسانی به گونهای چشمگیر وجود داشت و اذهان هنرمندان خالی ازمعرفتهای هنری هنرمندان ایران ساسانی نبودند ولی خلا زمانی و عوامل دیگر موجب شده بود که آن خلاقیتها و ابتکارها با حاکمیت ساسانیان همزمان به فراموشی سپرده شوند. ایرانیان در هر مقطع زمانی بر این باور بودند که هنر ایرانی مغلوب هیچ هنری به ویژه هنرهای وارداتی نشده است و خمیرمایه ابتکار هنری هنرمندان ایرانی در درجۀ نخستاندیشه ایرانی بودن آنان است. به سخن دیگر اصالت هنر ایرانی در اولویت نخست قرار داشت .
یک محقق و یا مورخ نمی تواند به طور کامل تصوری از چگونگی و میزان و مقیاس انهدام آثار هنری بازمانده از سلسله ساسانی داشته باشد تا بتواند وسعت و عمق این میراث را به درستی درک کند ودریابد که هنر ساسانی در عصر عظمت این سلسله چه اعتبار و عظمتی داشته است . از بقایای آثار معماری بیشمار عصر ساسانی تنها خرابههای چند شهر هم اکنون باقی است که این خود بازتاباننده همت زمام دارانی از آن دوره است که در ساختن شهرها و تأسیس سایر بناها و آثارمعماری پایمردی کردهاند و به خاطر عمق فاجعه انهدام و ویرانی نمی توان تصویری از این آثار را درذهن مجسم کرد. شهر گور (فیروز آباد کنونی) که به وسیلۀ شاهان متقدم ساسانی ساخته شده است پیشتر اردشیرخوره نام داشته است .
قالب و نوع معماری نشان دهندۀ فرم دایرهای یا مدوّر پارتی معماری در هنر شهرسازی است. شهرشاپور خوره که در عصر شاپور یکم پسر و جانشین اردشیر یکم (ابکان)در مسیر شاهراه چهار « فیروز آباد به شوش بنا شده است، بیشاپور نیز نام داشته است و سبک معماری آن است. این بنا به احتمال زیاد پس از پیروزی شاپور بر « مربّعی » و یا به سخن دیگر «گوش والرین قیصر روم ساخته شده. از بیشاپور دو شاهراه بزرگ در عهد باستان منشعب میشده که این نشانه تاکنون حفظ شده است. این دو شاهراه به جای مانده که در طول تاریخ آسیبهای زیادی نیز دیده است، به صورت یک زاویه قائمه به هم میرسند. در این نمونه نشانههای تأثیر گذاری هنر شهرسازی غربی بر هنر ساسانی به خوبی نمایان است .
این گمان که اسیران جنگی رومی در ساختن شهر بیشاپور و راه های پیرامون آن نقش اساسی داشتهاند، به واقعیت بسیار نزدیک است. شاپور یکم متناسب با توان و تخصص اسیران رومی آنها را بکار میگرفت، چنان که بزانوش (بازانس)مهندس سدسازی رومی که در شمار این اسیران بود، در ساختن سد شوشتر یا سد قیصر در خوزستان بکار گرفته شد. افزون بر این از بقایای آثار هنری ساسانی،با استناد، توجه به مطالعه ویرانههای کاخها و نشستگاه شاهان آن سلسله که از آوارها بیرون آورده شدهاند، میتوان به عظمت هنر معماری این سلسله پی برد .
پایه و اساس بسیاری از سبکها، قوالب و فرمهای هنری ساسانی بی هیچ تردیدی پارتی) اشکانی (است ونقش و تأثیر هنر معماری هخامنشی در آثار معماری ساسانی بسیاراندک بوده است. برای تأیید این نظر میتوان ویرانههای به جای مانده از آثار هنری هخامنشیان به ویژه در عرصه معماری در تخت جمشید (پرسپولیس) و فارس ملاحظه کرد. از همۀ انواع و سبکهای هنری معماری ساسانی البته نمونههای قابل ملاحظه و مطالعهای در دست نیست، مثلاً از سبکهایی که در آنها از سنگهای ساختمانی چهارگوش، ستونهای ساختمانها، و شیوههای پلّکان سازی و به ویژه نمونههایی که بتوان افزون بر سبکهای معماری روی مصالح ساختمانی بکار گرفته شده نیز مطالعه کرد.(خدادادیان)
در هنر ساسانی، همواره حضوری از نیروی مافوق طبیعی در قالب نماد رخ می کند و پیوسته جهان خاکی آدمیان را با الهیات پیوند داده است. در این دوره پشت هر نقشی الگویی کهن وجود دارد که به صورت نمادین خود را ظاهر میسازد.همانطور که قبلا"گفته شد در نقش برجستهها ی حجاری شده از دوران ساسانی نقوش انسانی شامل تصاویری از شاهان ساسانی که اغلب در حال جنگ ویا گرفتن منصب پادشاهی میباشند در تعداد کمی از این نقش برجستهها اهورا مزدا ویا آناهیتا ومیترا دیده میشود،ما در اینجا به بررسی تعدادی از این نقش برجستهها و این خدایان وایزدان اساطیری در کنار شاهان میپردازیم.
۳-۲- اهریمن واهورا مزدا
پیش از اسلام، ایرانیان کیش زرتشتى داشتند. درباور انها اهورمزدا (=سرور دانا) خداى بزرگ قدرت و دانش و خیر و راستى و تقدس و آفریننده ی زمین و آسمان و مخلوقات بود. او از وجود اهریمن (= فرد خبیث) اطلاع داشت و مىدانست که جنگى میان آنها رخ خواهد داد. پس براى دفاع در برابر او در سههزار سال نخست جهان مینوى را آفرید که در آن از آب و خاک و ماده اثرى نبود و همه موجودات آن از روح واندیشه بودند. اهریمن نادان در قعر جهان تاریکى مىزیست و از دنیاى مینوى خبر نداشت، چون بیرون آمد و این دنیاى روشن و زیبا را دید به آن حمله برد ولى شکست خورد. اهورمزدا خواست تا با اهریمن صلح کند ولى او نپذیرفت ولى از سر نادانى قبول کرد که نُههزار سال دوران کارزار باشد. اهورمزدا دانست که در سههزار سال دوّم هر دو برعالم فرمان خواهند راند و در سههزار سال آخر او بر اهریمن و دیوان او پیروز خواهد شد. اهورمزدا آسمان، پندار نیک، ۶ فرشته (امشاسپندان) و سپس آتش و باد و آب و زمین و گیاهان و چارپایان و آدمى را آفرید. اولین چارپا، گاو و اولین آدم کیومرث بود. همه ی آفریدگان اهورمزدا از آب پدید آمدند جز گاو و کیومرث که از آتش بودند. چون جهان ساخته شد، اهورمزدا کار مردمان را از خود بهعهده گرفت و نگهبانى از چارپایان، آتش، فلزات، زمین، آبها و گیاهان را هر کدام به یکى از امشاسپندان واگذاشت. این ۶ امشاسپند بهمن، اردیبهشت، شهریور، اسفندارمذ، خرداد و مرداد بودند. اهریمن نیز دیوها و دروغها و بدىها را آفرید ولى از ترس گیومرث سر بر نمىداشت، پس از بلندشدن بانگ عفریتهاى اهریمن به همراه دیوها به آب و گیاه و آدم و آتش حمله برد. جانوران موذى چون مار و کژدم را در زمین پراکند و جهان در تاریکى فرو رفت و گاو مرد. گیومرث گفت گرچه جهان پر از جانوران موذى شده ولى آدمیان همه از نسل من خواهند بود و به کارهاى نیک خواهند پرداخت. این جنگ نود روز طول کشید تا اینکه دیوها شکست خوردند و به دوزخ تاریکى فرو افتادند. مشى و مشیانه فرزندان کیومرث بودند. آنها دوختن لباس را آموختند و تبرى از آهن ساختند و از درختان جنگل کلبهاى براى خود ساختند و آموختند که چگونه گندم کشت کنند. فرزندان آنها اجداد نسلهاى مختلف بشر هستند. سیامک، پسر آنها بود که بهدست دیوان کشته شد. (هینلز: ۱۳۸۱: ۷۰،۶۹)
۳-۲-۱- معانیمفاهیم اهورا
اشو زرتشت خداوند را به نامهای اَهورا ، مَزدا ، اَشا یا ترکیبی از آنها و بیشتر به نام اَهورامَزدا و یا مَزدااَهورا و گاهی هم مَزدا اَشا خوانده است (برای نمونه: واژه «اَهورامَزدا» در یسناهای ۲-۲۸ و ۱-۵۳؛ واژه «مَزدااَهورا» در یسنا ۱۰-۵۰؛ واژه «مَزدااَشا» در یسناهای ۷ و ۶-۴۹ و ۷ و ۳-۵۰؛ واژه «اَهورا» در یسنا ۵-۲۸ و ۳-۴۴؛ واژه «مَزدا» دریسناهای ۱-۲۸ و ۲-۴۴ آمده است). اَهورامَزدا به چَمْ (معنی) هستی بخش ، سروردانا و داور هستی است. آنچه که فردوسی «خداوند جان و خرد » خوانده است. (شوشتری:۱۳۷۹ :۱۸۴،۳۹)
اَهورا ازاندیشه اَه به معنای هستی؛ مَزدا از ریشه مَنَ به معنای منش و خرد و اَشا به معنای راستی و داد است. «اَشا» همچنین، هنجار (قانون) طبیعی و خدایی است که آفرینش، را سامان میدهد واندیشه، گفتار و کردار آدمیان را ارزیابی میکند. این سه نام، ویژگی بنیادی خداوند را که هستی (مطلق وجود)، دانایی (عقل) و داد (عدل) باشد، باز گو میکند. با توجه به اینکه خداوند کلی و مطلق و آدمی جزئی و آدمی جزئی و نسبی است؛ شناخت خداوند با توانایی های محدود آدمی و تعریف او با واژههای قراردادی شدنی نیست. با همهی اینها، آدمی کوشاست تا با خرد « مَنَ » وجدان « دَاِنا » و بینش ( بَاُدا » حقیقت هستی (وجود) را دریابد و دهندههستی (خالق) را بشناسد. خدایِ زرتشت، اَهورامَزدا، هستی دهنده و خرد است.
نخستین بخشِ نام خداوند « اَهورا » به چشم هستیبخش است. «هستی» را میتوان دریافت ولی نمیتوان بیان کرد. در بودن (تحقق) هستی دو دلی (تردید) روانیست. اوستا از هستی و ناهستی، زندگی و نازندگی، سْپَنْتامَیْنیو و اَنگْرَمَیْنیو سخن میگوید. زندگی و سْپَنْتامَیْنیو، هستی؛ نازندگی و اَنگْرَمَیْنیو، ناهستیاند. هستی و ناهستی هر دو واقعیتاند. یعنی در خارج تحقق دارند ولی تنها هستی، هستی دارد. ناهستی واقعیت دارد ولی هستی ندارد.
در دانش دین زرتشتی، تنها دادههای اَهورامَزدا هستی دارند. جهان، زندگی، راستی، نیکی، پیشرفت، آدمی، حیوان، گیاه و جماد، همه هستی دارند. هستی (وجود) در این مفهوم همان است که در فلسفه ایرانی به وجود اعتباری انتزاعی به معنای عام بدیهی بیان میشود. زیرا داده اَهورامَزدا هستند. مرگ واقعیت است ولی، هستی ندارد. زیرا داده اَهورامَزدا نیست بلکه پدیدهای است غیراَهوریی.
گوهر هستی یکی، جهانی، کلّی و همه جاگسترده است. به گفته اشورزرتشت: «اَهورامَزدا، آن هستی جهانی و کلی است که همه هستیها دادهی او و پایدار از اوست«. از این رو اشوزرتشت آن سرچشمهی نادیده را اَهورا یعنی هستی، سرچشمهی هستی و دهنده هستی میخواند.
در گاتها (کتاب مقدس زرتشت)، هستی بخشی یا آفرینندگیِ اَهورامَزدا، با دو واژهی « داتار » و « تَشا » بیان شده است. داتار یا دادار از ریشه «دا» به معنای دادن دهندههستی (وجود) و شکلدهنده آن (خالق) است. همانگونه که خورشید نور، گرمی و زندگی میبخشد، «دادار» خوبیو نعمتها را ارزانی میدارد. و همانگونه که معمار و مهندس، سازندگی میکنند و به اشیاء شکل میدهند، «تشا» به موجودات چهره میدهد. (فره وشی:۱۳۴۷: ۱۷۱)
برخلاف نظریه مذاهب ابراهیمی که خداوند همه چیز را از هیچ به وجود آورده است، در دین زرتشت اَهورامَزدا از آنچه دارد موجودات را هستی میدهد. از همینرو، آفرینش بنا به فلسفه زرتشتی، قدیم است. همیشه با اَهورامَزدا و در اَهورامَزدا بوده است. در فلسفه زرتشتی، «اهو» یا گوهرهستی موجودات زنده در «فروهر» اَهورامَزدا است. «فروهر» نمادگر گوهرهستی است که در همهی زندگان، اَمْشا سْپَندان (فرشتگانبرتر) و آدمیان هست، نادیدنی است و پیکرهای که از او ساختهاند، پنداری (خیالی) است. اَهورامَزدا جهان و همه نعمتها را از «هستی» خود داده است. از اینرو جهانهستی از خداوند جدا نیست. ولی اَهورامَزدا «کلّی« و «مطلق« است و گیتی جزئی و نسبی است.
اَهورامَزدا «کلّی« است یعنی اجزایی ندارد. بنابراین، در عین اینکه جهان از خدا جدا نیست، جزئی از خدا نیست. اَهورامَزدا «کلّی» است و حتی به فروزههای خود (اَمشاسْپندان و سْپَنْتامَیْنیو) مقیّد نیست. هر چند فروزههایش از او جدا نیستند و گاتها، اَهورامَزدا را با فرزوههایش میشناساند و بر آنها حَمْلْ و تعبیر میکند. این فروزوهها قائم به اَهورامَزدا هستند و مانند خود اَهورامَزدا بیکران (نامحدود و نامحصور)اند.
این ویژگی اَهورامَزدا همانست که با «مطلق« بودن بیان میشود. اَهورامَزدا بیآغاز، بیانجام است. آفرینندگی اَهورامَزدا را از راه فروزهی دهندگی و سازندگی سْپَنْتامَیْنیو میشناسیم. همانگونه که در جایی دیگر خواهیم گفت سْپَنْتامَیْنیو یا گوهرهستی (ذات وجود) یکتاست و با اَهورامَزدا یکی است. آفریدن و افزودن، اقتصادی ذات اَهورامَزدا است و آقرینندگی همیشه با او بوده است. شناخت «گوهر» هستی، تنها در خرد و وجدان میسر است. گاتها، اَهورامَزدا را گوهرهستی و روان افزاینده (مقدس) میخواند. هستی همه موجودات از سرچشمه زایندهی گوهر هستی مایه میگیرند. (پورداوود: ۱۳۸۲: ۷۲)
دومین بخش نام خداوند « مَزدا » به معنای گوهر و دهنده خرد است. در گاتها خرد فزاینده (مقدس) به عنوان نخستین فروزه اَهورامَزدا آمده است. اَهورامَزدا در خرد خود، جهان را آفریده و آفرینش را هنجار داده است. اشوزرتشت از راه خرد، اَهورامَزدا را شناخت؛ و اَهورامَزدا خود را در خرد زرتشت ظاهر کرد و اشو زرتشت از راه خرد، مردم را به همکاری و همگامی با اَهورامَزدا فرار میخواند. (فره وشی:۱۳۴۷: ۶۲)
خرد مقدس (منش نیک) رشتهای است که سراسر گاتها را به هم پیوند میدهد. گاتها خداوند را همه دانا و سازنده میخواند. (برای نمونه به یسنا ۱۱/۹/۸/۷-۳۱ و یسنا ۷/۶/۵/۴/۳-۴۴ نگاه کنید. همیناندیشهای که افلاطون و مولوی را سخت تحت تأثیر قرارداد تا خداوند و حقیقت غائی رااندیشه بدانند.در همه جای گاتها به مردمان سفارش شده که در هر کار نخست با خرد خود رایزنی کنند.:سومین نام خداوند «اَشا» به معنای راستی، داد و هنجار (قانون) اَهورایی است که جهان و آفرینش را سامان میدهد. «اَشا» خواست اَهورایی (مَشیت الهی) است.
در دین زرتشت، قانون خدایی با قانون طبیعی یکی و آن «اَشا» است: کُنِشْ قانونی که باراستی و داد یگانه است. اَشا، میزان (شاخص) است. این آدمی است که باید کُنِشْ خود را با «اَشا» هم آهنگ کرده، باراستی و داد رفتار کند تا خوشبخت شود. «اَشا» دادهی اَهورامَزدا است.اَشا در کارهای آدمی دخالتی ندارد. آدمی از آازدی گزینش (اختیار) برخوردار است. ولی نتایج کار آدمی با میزانِ اَشا سنجیده میشود. اَشا میزان سنجش چندی و چونی است و این زندگی و آینده انسان، مقدرّ نیست، ولی قانونی که نتیجه و پاداشی کارهای آدمی را معین میکند، مقدّر است، هر کس با آگاهی از نتایجی که بر هر علمی باز است میتواند راه خود را انتخاب کند. سنجش، کارکَردِ رابطه علت و معلول است.
۳-۲-۱-۱- نماداهورا مزدا(فروهر)
تجسم اهورامزدا غالبا به صورت انسان بال داری در آثار هخامنشی و ساسانی به چشم میخورد.در تمدن بینالنهرین، آشور( آسور) خدای بزرگ و محافظ کشور آشور است. قرص بالدار او را احاطه کرده است و کمانی بر ضد دشمنان دارد. وی حامی جنگ و سپاه کشور خود است (جیمزهال، : ۳۲۷) دیسک بالداردر فرهنگ ایران نماد اهورامزدا یا اورمزد در معنی نور است(کوپر، ۱۳۸۰: ۵۲) ایرانیان پیرو دین زرتشت برای نیروی مینوی هیچ نشانی را بهتر از نماد فروهر نیافتند. (شکل۳-۲)
فروهر، که در اوستا فَرَوشی و در فرس هخامنشی فرور یا فرود گفته شده، یکی از نیروهای نهانی و معنوی است که در تمام مخلوقات و موجودات دنیایی بیکران وجود دارد؛روح هستی است که در نهاد انسان و روییدنیها و تمام ذات جهان موجود است. این عالم هستی، این محیط زیست، پراز فروهران نیکو است و این فروهرانند که گیتی را آباد ساخته و نگهبانی میکنند کلمه فروهر از دو بخش «فره» فره ایزدی یا نیروی خدادادی و «وهر» یعنی پیش برنده و تعالی بخش است و مجموعا به مفهوم نیروی خدادادی پیش برنده انسان میباشد.فروهردر دین زرتشتی، نیرویی است که اهورامزدا برای نگاهداری آفریدگان نیک ایزدی از آسمان فرو فرستاده است و آن نیرویی است که سراسر آفرینش از پرتو آن است.(ریاضی، ۱۳۷۵: ۱۴۹)
اشیاء گوناگون عالم مادی، سایههایی از حقایق آسمانی هستند. همهی موجودات زمینی، رو گرفت موجودات کاملی که از زمین و زمینیان بر کنارند، شمرده میشوند . آسمان و زمین و آب و درخت و حیوان و انسان و همهی چیزهایی که به قلمرو خیر تعلق دارند، دارای فَرَوَشی یا حقیقتی کامل و جاودان هستند و فقط اهریمن یعنی روح شر و شیطانها از فَرَوَشی محرومند. اهورامزدا در وحدت متعالی خویش میزیست و تصورات و مفاهیمی دربارهی آفرینش مادی و روحانی در خاطر میپروراند. فَرَوَشیهای زنان و مردان، همزادهای آسمانی ایشان هستند فَرَوَشیها حقایق کاملی هستند که اشیاء از روی آنها پدید آمدهاند. این مخلوقات آسمانی در غایت سعادت در بهشت بسر میبردند و چون اهورامزدا به فکر افتاد که انسان را بیافریند، از این موجودات روحانی سؤال کرد که آیا مایلند در بهشت بمانند با به دنیای مادی که جامع خیر و شر است و به ارادهی او آفریده خواهد شد انتقال یابند. مشیت خداوند بر این تعلق گرفت که در کالبد هر انسان یک فروشی بگمارد تا همدم، و فرشتهی نگهبان او باشد. زیرا در هستی پر نقصان زمینی در درون هر فرد و هم در دنیای بیرون، جنگی بیامان میان نیک و بد درگیر میشود و آدمی در این جنگ نیازمند نیروهای آسمانی است. همزادهای آسمانی انسان خواستار آمدن به زمین شدند تا در قلب آدمی سکنی گیرند و با حملهی سخت اهریمن و یارانش مقابله کنند و انسان را در پیکار با آنها یاری دهند. به این ترتیب فروشیها تبعید اختیاری را برای مدتی در دنیایی که آمیخته به لذت و رنج و خیر و شر بود برگزیدند و بر آن شدند که در کالبد آدمی تصرف کنند و به وساطت آن به نبرد با شیطان پردازند و به منظور رهایی جهان از نقص به تکاپو برخیزند.
وقتی کودکی پا به جهان میگذارد فَرَوَشی او با او همراهی میکند. در مقابل روح یا شخصیت فرد که همان «من» شخص است، فَرَوَشی، خلیفه خداست و همچون فرشتهی نگهبان و نمایندهی لغزشناپذیر خدا نقش خویش را ایفا میکند فروشی هر کس کردار نیک روح تأکید و تحسین میکند و چون شخص به فکر کردار ناپسندی افتد وی را پند میدهد و از آن برحذر میدارد. پس مادام که شخصی در قید حیات است، فروشی به عنوان دوست و راهنمای او با او زیست میکند. هنگامی که شخص در میگذرد و روحش به جهان دیگر رجعت میکند تا با سرنوشت خود مواجه شود فروشی او حیات انفرادی خویش را در بهشت از سر میگیرد.
ده روز آخر هر سال اختصاص به فروشیها دارد. در این روزها که زمان جشن ایرانیان است، فروشیها به زمین فرود میآیند و کسان در گذشتگان را ملاقات میکنند و دوست میدارند که خویشاوندان مردگان به آنها خوشامد گویند و از آنها درخواست خیر و برکت کنند. مفهوم فروشی به مفهوم پیتری در وداها و مثال در فلسفه افلاطون، خدایان رومیان موسوم به مانِس ( Manes ) (خدایان نیک) شباهت دارد. ارسطو نیز علاوه بر روح از وجود نفس در انسان گفتگو میکند. همین نفس است که گوهر واقعی شخص را تشکیل میدهد و ادارهی فعالیت عقلانی انسان از در دست دارد. حکمیان رواقی و فیلسوفان افلاطونی و پیروان ارسطو از نوئوس ( Nous ) به عنوان تصویر خدا یا تشکیل دهندهی ماهست واقعی انسان سخن میگویند و فیلون این مفهوم را پنئوها ( Pneuma ) خوانده و از روح تفکیک کرده است.
فروشیها همانند ایزدها و فرشتگان مشمول طبقهبندی معینی نیستند. همچنین فیلون میگوید فروشیها فرشته نیستند بلکه مفاهیم مجرد مشخصی هستند که قدرت خدا را متجلی میکنند. همان طور که فروشیها به منظور نگاهداری جهان کوشش میکنند، این مفاهیم مجرد نیز به امر خدا در کارند و نظم جهان را حفظ میکنند. فروشی یک فرد اهورامزدا را در وجود انسان نشان میدهد، چنان که قسمت عقلانی روح نمایندهی لوگوس است. پلوتارک ( Plutarch ) از دو مبدء با اصل در ذات انسان سخن میگوید که یکی روح و دیگری نفس است. رومیان نخستین، معتقد بودند که مردگان به صورت گروهی از ارواح ( Di Manes ) در میآیند. در دورهی جمهوری این اعتقاد پدید آمد که هر کسی با یک همزاد روحانی یا ژنیوس ( Genius ) زاده میشود که تا زمانی که شخص زنده است با او بسر میبرد و هنگام مرک تن، این همزاد روحانی به «گروه ارواح»میپیوندد. بعدها در روم تحت تأثیر یونانیان این اعتقاد به وجود آمد که همزاد روحانی پس از مرگ تن، زنده و باقی میماند و به صورت فرشتهی نگهبان متمایز میشود. این فرشتهها به زمین فرود میآیند و از خانوادههایی که در میان آنها زیسته بودند دیدن میکنند و همانند فروشیها خواستار قربانی یا پیشکش هستند. نومینیوس از مردم آپامی، از وجود دو روح در انسان خبر میدهد، که یکی از این دو عقلی و دیگری غیر عقلی است. اوریگنس از یک تقسیم روحی دو گانه یعنی روح و نفس در انسان سخن میراند که نسبت بین این دو همانند نسبت موجود میان روح و فروشی آن است. (عرب گلپایگانی:۱۳۷۶: ۱۳۱)
شکل ۳-۱- نشان پیکره بالدار (نماد فروهر)
۳-۲-۲- عناوین اهریمن
کلمه اهریمن مرکب از سه لفظ است: ( اَ ) کلمه نفی است به معنی نه و بی و بدون و ( هری ) به معنای روشنایی و ( من ) به منای ضمیر.که در کل به معنای ضمیر بی روشنایی معنا میشود و این کلمه در زمان نگارش پازند(یعنی پهلوی سره یا ترجمه اوستا در زمان ساسانیان) که عصر ساسانیان باشد برای مقام شیطنت و تیره دلی ترکیب دادهاند و ابدا” در کتبی که قبلأ انشاء و انتشار یافته بود یافت نمی شود. در زمان ساسانیان هم که در پازند کلمه اهریمن نوشته شد از معنی ان به خوبی دریافت میشد که نه برای وجودی خارق عادت و خارج از مخلوق بوده بلکه هر فردی تیره دل و ستمکار و دور از صفات و خصائل نیک بوده دارای این صفات بوده است. و در بعضی نوشتههای پهلوی نیز میآید اهریمنان که جمع اهریمن میباشد. چنانکه در قرآن میآید « و اذا خلوا الی شیاطینهم » یعنی « و هر اوقات که خلوت کردهاند با شیطانهایشان» یعنی تیره ضمیران و خدا نشناسان. پش اهریمن وجود نبوده که در مقام خود نسبت وحدت بیابد و او را غیر از مخلوق بدکار تیره دل ندانستهاندودر کتابهای دیگر عهد ساسانیان از او به عنوان مرتبتی همپای اهورا مزدا یاد شده است.
«انگره مینو» که نامش به صورت «اهریمن» در فارسی میانه میآید ،رهبر گروه دیوان است اگرچه اسمش به صورت شخصی ذکر نمی شود،ولی خود این ترکیب به کار میرودوفکر حضور «وجود شریر» کاملا” هویدا ست .هدف او،ویران کردن وتخریب جهان است. اودر جایگاه شرارت یا جایگاه بدتریناندیشه اقامت دارد وگویند که دیوان زاده بدی هستند. و این که دیو را از تخمه و نژاد اهریمن میدانند چیزی غیر از این نیست (دادور،منصوری:۱۳۸۵: ۳۲)
زیرا دیو خود به معنی تیرگی است. چون در این قبیل مورد برخی اساطیر مانند موارد دیگرشخصیتها به صورت انتزاعی خود توصیف میشوند، بنابراین برای توصیفهای اساطیری باید به منتها ی بعدی روی آورد .اهریمن، پادشاه دیوان است ودر تاریکی بی پایان در شمال ـ که برحسب سنت جایگاه دیوان است ـ اقامت دارد.نادانی وزیان رسانی وبی نظمی ، ویژگیهای اهریمنی اوست که میتواند صورت ظاهری اش را عوض کند وبه شکل چلپا سه،ماریا جوانی ظاهرشود.هدف،او نابود کردن آفرینش اهورا مزدا است وبرای رسیدن به چنین مقصودی ،به دنبال اعمال آفریدگار است تا آنها را تباه سازد.همانگونه که اورمزد زندگی را میآفریند،اهریمن مرگ را به وجود میآورد،در برابر تندرستی بیماری راایجاد میکند ودر برابر زیبایی زشتی.همه بیماریهای مردم به تمامی از اهریمن ناشی میشود،تولد زرتشت ضربه بزرگی بر اهریمن بود واوکوشید تا پیامبر (زرتشت) را به سوی بدی رهنمون سازد، اما موفق نشد. در پایان جهان ،اهریمن با وجود همه کوششهایش شکست میخورد وآفرینش او نابود میشود.گفتنی است،در متون متأخر آمده است که اهریمن،صورت مادی ندارد،چنین می کند که این فکر از اینجا ناشی میشود که جهان مادی آفریده خداست ودر نتیجه الزاما” باید خوب باشد،چون خوب وبد نمی توانند همزیستی داشته باشند،پس در نتیجه،اهریمن نمی توان صورت مادی داشته باشد،بلکه فقط میتواند مانند انگلی در بدن آدمیان وحیوانات جای گیرد؛واین را نمی توان هستی مادی حقیقی به شمار آورد.(کوه نور:۱۳۸۳: ۹۴)
در متنهای پهلوی، واژه اهریمن گاهی وارونه نوشته میشود تا نشانهای از واژگونگیِ اعمال وی و بیزاری نویسنده متن از او باشد. در این متنها نیز، اهریمن دشمن اورمزد است و به آفرینش اورمزد میتازد و بیماری، تاریکی، ریمَنی (چرکی)، ویرانی، عیب، نقص و مرگ میآفریند. آغاز نبرد اورمزد و اهریمن، زمان معین شده برای آن، توصیف کامل آفرینش اورمزدی و اهریمنی و سرانجامِ کارِ اهریمن در متنهای پهلوی بهصورتهای متفاوتی آمدهاست. اما، امروزه، به باور پارسیان هند، اهریمن نمودی از تمایلات اهریمنی است و از این رو نبرد واقعی میان اورمزد و اهریمن در روح هر انسان در تمامی جهان ادامه دارد. (زر شناس: ۱۳۷۹: ۴۲)
۳-۲-۳- اهریمن واهورا مزدا از دیدگاه زرتشت
زرتشت گفته است که بر جهان دو نیرو حکومت میکند یکی مثبت و یکی منفی. نیروی مثبت را سپنتا مینو (اندیشه و منش و روش مقدس و نیک) و نیروی منفی را انگره مینو (اندیشه و منش و روش بد) نامید که همان اهریمن میتواند باشد. این دو مینو صفت یا اسم معنی هستند. وجود خارجی ندارند که به عنوان دو آفریدگار باشند. زرتشت میگوید در جهان هم خیر هست و هم شر. هم نور و روشنایی هست و تیرگی و ظلمت. خداوند آفریدگار یگانه و مطلق است که جز خیر برای بندگان نمی خواهد. آدمی آزاد است که خیر و نیکی را برگزیند و یا شر و زشتی را. چون این دو در منش یااندیشه هر کس ناگزیر وجود دارد.زرتشت در سراسر گاتها جز اهورا مزدا که قادر توان و آفریننده دانا است هیچ اشاره و کنایهای به خدا یا آفریننده دیگری ندارد. اما با باریک بینی و زیرکی مسأله ضّدین را آنگونه بیان کرده است که هنوز در جهان شناخت فلسفی و الاهیات به صورت اصل و بنیادی در استدلال مورد بهره برداری است. دو گوهر همزاد و قدیم دراندیشه و منش آدمی وجود دارد ولاغیر. (شهزادی:۱۳۶۰: ۲۳)
زرتشت میگوید آنچه را که به شما عرضه میکنند، با خرد خود بسنجید. آدمی آزاد است که بد و شر را برگزیند یا نیکی و خیر را. چون خداوند، خرد تمیز را در او به ودیعه نهاده است. اما سر انجام، او که بد و شر را برگزیند زیان خواهد دید و در رستاخیز کشانی بهره مند از سرانجام خوش هستند که راه نیک را برگزیدهاند.زرتشت از دو گوهر یاد کرده است که منش زشت که همان انگره مینو است در دوران انحطاط به اهریمن تشخص و حتی تجسم پیدا کرد و چه بسا که به جای تقابلی که با سپنتا مینو داشت جنبه تقابلی را برایش با اهورا مزدا قرار دادند و از اصل فلسفی و جنبه توجیهی فکر زرتشت دور شده و منشأ فکر ثنویت را پدید آروده است. در بندهای یازدهم و دوازدهمهات چهل و نهم یسنا گفته میشود که : « آن کسانی که در آیین گوش به گفتههای شهریاران بد آموز کرده و در گفتار و کردار بد از آنان پیروی کرده باشد که در سرای پسین با روان بدان در امیزندو ازجمله یاران اهریمن به شمار روند و در ان سرای پسین رنج برند.» که این جمله نشان میدهد اهریمن قادر مطلق نخواهد بود و حتی نیمی از قدرت را ندارد زیرا کسانی که درجزو یاران او به حساب آمدهاند در زیر سایه خداوند قرار میگیرند. (خنجری:۱۳۸۰: ۲۵،۲۸)
در زامیاد یشت نوشته شده است که « (سناویذ که) از مخالفین دین که توسط کرشاسب کشته شد در انجمنی گفته است سپنت مینو را از گرزمان روشن به پایین خواهم کشاند و اهریمن را از دوزخ اتاریک بیرون خواهم کشید» که این تقابل سپنتا مینو و اهریمن نشان گر این است که اهریمن همان انگره مینو میباشد.همینطور میدانیم که در دین زرتشتی ایزدانی همچون سروش وجود دارند که این ایزدان با موجودی شیطانی به مقابله بر میخیزند. متنی به نام «پرامون یشت» شامل دو نماز معروف «اشم وهو» و «یتا اهو» وجود دارد که برای ایزدان چون سلاحی است برای مقابله با اهریمن. پس میبینیم که اهریمن با ایزدان که افریده اهورا مزدایند به مقابله بر میخیزد نه با خود او.
در اوستای گشتی که یکی از نمازها و نیایشهای زرتشتیان میباشد گفته میشود که « برای اهرمین آن گنا مینوی ناپاک، شکست و نابودی خواستارم.» و باز هم به مینو(اندیشه و روان) اشاره میشود و این همان انگره مینو یعنیاندیشه بد میباشد.در آتش نیایش گفته میشود « به خشنودی مینوی اردیبهشت بلند و آذر و سروش و ورهرام(بهرام) ایزد و همه امشاسپندان پیروزگر. نابود باد اهریمن و دیوان و دروغان و ستم گران و گناه کاران و دشمنان دین.» که باز هم اهریمن در مقابلاندیشه راستی و بهترین گزینش میآید که همان جایگاه بدترین گزینش یا انتخاب بد است.
در دعای توبه زرتشتیان گفته میشود: « ایمان دارم به … و به نیستی اهریمن و دیوان و به فرجام و پیروزی سپنتا مینو و نابودی گنا مینو(اهریمن).» که بازهم اهریمن در مقابل اهورا مزدا نیامده است بلکه در مقابل سپنتا مینو آمده است. .(فره وشی:۱۳۴۷: ۳۳۶)
۳-۳- ایزدان
واژه ایزد در اوستا ،یزتا (yazata) گفته شده،صفتی است که از ریشه یز (yaz) به معنی پرستیدن وستودن است. یسنا (از بخشهای پنج گانه اوستا)وهمچنین یشت (هم از بخشهای اوستا) است از همین ریشه میباشد. پس ﹶیزﹶﹶته ،به معنی در خور ستایش.درزبان پهلوی به صورت یزد (yazd) آمده وهمانست که در فارسی ایزد شده است اما در ادبیات فارسی ایزد،به معنی فرشته نیست بلکه به معنی خدا وآفریدگار کل است ،در حقیقت اطلاق خاص به عام شده است. واما یزدان که جمع ایزد فارسی و(yazdپهلوی ـ ایزدان) (ودر پهلوی یزدان)است وهمین جمع پهلوی استکه در زبان فارسی باقیمانده ومخفف ایزدان به شمار رفته،که در فارسی باز معنی مفرد(یعنی خداوند) بکار رفته. نظر به اینکه اهورا مزدا سرور بزرگ مینوان است.(عرب گلپایگانی:۱۳۷۶: ۳۹،۳۸)
در آئین زرتشتی امشاسپندان تنها موجودات آسمانی نیستند بلکه این ایزدان یا(فرشتگان) موجوداتی هستند که مقامشان بعداز امشاسپندان در پیش اهورا مزدا قرار گرفته،آنها تعدادشان زیاد است. ایزدان به دو قسمت مینوی وجهانی تقسیم میشوند. اهورا مزدا در رأس ایزدان مینوی و زرتشت دررأس ایزدان جهانی قرار دارد.( عرب گلپایگانی:۱۳۷۶: ۳۸)ایزدان نام یک دسته از فرشتههای آئین مزدیسنی هستند که به کهین فرشتگان شهرت دارند،در اینجا مادر مورد دو ایزد(آناهیتا و میتره) که در دین زرتشت از آنها گفته شده است وهمچنین در نقوش برجسته مربوط به دوران ساسانی به کرات دیده میشود سخن گفته خواهد شد.
۳-۳-۱- ناهید/آناهیتا
نام آناهیتا بلافاصله پس از اهورامزدا و پیش از مهر ذکر شده است.انسان در طول تاریخ دیر پای خود همواره ذهنیتی دینی داشته ودر این نظام ذهنی پدیده پرستش مادرـ خدایان یکی از کهن ترین سنتهای رایج بوده است.آناهیتاـ این ایزد بانوی نامدار ایرانی ـ یکی از مادرـخدایان است.تندیسههای فراوانی که در بسیاری از نقاط این سرزمین یافت شده است،وجود او را در ذهن واندیشه مردم این مرز وبوم ثابت میکند.اما دایره آگاهیهای ما از این مادرـخدای کهن چندان نیز گسترده نیست.مثلا” هنوز هم برای ما تاریخ دقیق پیوستن این بانوی ارجمند به جمع خدایان اساطیری این سرزمین دشواراست،همچنان که کاملا” مشخص نیست که وی از چه زمانی به نامی که شهرت یافته خوانده شده است.(گویری:۱۳۷۹: ۵)
با توجه به پیکرههای بسیاری که از این مادرـ خدای صاحب نام درجای جای این مرز وبوم یافت شده است،از او به عنوان یک«ایزد بانوی ایرانی»نام برده میشود،اما واقعیت آن است که این بانوی بزرگ را نه تنها ساکنان این مرز وبوم ،بلکه مردم بسیار ی از بخشهای جهان ارج مینهادهاند وستایش میکردهاند. (گویری:۱۳۷۹: ۶)
آب نماد تطهیر و نوزایی و نیز نماد باستانی برای زهدان و باروری است(هال، ۱۳۸۳: ۱۹۵) ایرانیان باستان، عناصر مفید و سودمند را که به نحوی در زندگی موثر بودند، مقدس داشته و ایزدانی را نگاهبان آنان میدانستند؛ آب نیز به عنوان یکی از چهار عنصر سازنده، مولد و حیات بخش جهان از دیر باز نزد ایرانیان مقدس و ایزدی به شمار رفته است. در سراسر کتاب اوستا نیز با تقدیس از آن سخن رفته است(عفیفی، ۱۳۷۴: ۴۰۱) آب از عناصری است که، نزد ایرانیان مقدس و ایزدی شمرده میشده است؛ از این رو بارها در اوستا به اهمیت تقدس آن اشاره شده است. در «آبان یشت» و «تیریشت» درباره ی آب سخن رفته و «آناهیتا» (به معنی پاک و بی آلایش) یا ناهید، هم چون ایزدبانوی بزرگ آب و باروری، ستایش شده است(دادور و منصوری، ۱۳۸۵: ۱۱۵)
۳-۳-۱-۱- باورهای انسان نخستین درباره مادر-خدایان
بشر در طول تاریخ دیر پای خودهمیشهاندیشهای دینی داشته ودر این نظام فکری پرستش مادرـخدایان نقشی عمده ایفا میکرده است .چنین به نظرمیرسد که پرستش مادرـخدایان از آسیای غربی ،دشتهای روسیه جنوبی ودره «دن» آغاز شده سپس با مهاجرت اقوام آسیایی به اروپای مرکزی وشرقی،به آنجا نفوذ کرده است.شواهد گوناگون وتندیسههای فراوانی که از سراسر اروپا وآسیا وپارهای از نقاط آفریقا به دست آمده حاکی از آن است که سنت پرستش مادرـخدایان کهن ترین سنت مذهبی بین اقوام گوناگون درجهان قدیم بوده است.
این تندیسهها معمولا” مادر ـخدایان را عریان ،با سینه وشکم بزرگ نشان میدهند،که اشارهای روشن به مهمترین وظیفه آ نها،یعنی باروری دارد. این ایزد بانوان غالبا"سینههای خود را به نشانه ایثار مائده آسمانی در دست دارند . کاوشهای باستان شناسی از تمدنهای پارینه سنگی در اکثر نقاط جهان ماهیت اسطورهای یکی از ایزد بانوان باروری ، یعنی آناهیتا را فاش ساخته است.کهن ترین نقش از این ایزد بانو تندیسهای است متعلق به دوران کهن ـسنگی هزاره سوم پیش از میلاد که در ناحیه ویلندرف اتریش کشف شده و به نام ونوس معروف است.پیکره دیگری متعلق به دوران کهن ـسنگی در موراویا(چکسلواکی)یافت شده است.سنت پرستش مادر ـخدایان بین اقوام گوناگون در جهان کهن رواج داشته وتنها به سرزمین ما محدود نمی شده است.بطور مثال دریونان مادرـخدا در تمام دوران نوسنگی به عنوان قادر مطلق پرستش میشدو همچنین در سواحل مدیترانه در حفریات باستان شناسی آثار پرستش مادر ـخدایان یافت شده است.
در ایران هم در بین اقوام بومی ایران نیز پرستش مادر ـخدایان رایج بوده است.در اکتشافات باستانشناسی که در ایران انجام گرفته سبب گردیده است که بتدریج آگاهیهای ارزشمندی درباره چگونگی پرستش مادرـخدایان به دست آید.در این حفریات پیکرههای کوچکی از مادر ـخدایان مربوط به هزاره دوم واول پیش از میلاد است.از این مناطق میتوان به تندیس به دست آمده در تپه گیان توسط کنتو وگریشمن و متعلق به ۲۵۰۰تا۱۸۰۰ پیش از میلاد میباشد اشاره نمود.در تپه چغاگاوانه اسلام آباد غرب تندیسه کوچک سفالیای ازمادرـخدا به طول ۷سانتی متر کشف شد که متعلق به قرن نهم تاهفتم پیش از میلاداست.این تندیسه عریان وبدون سر است ودست را روی شکم نهاده است.در مناطق دیگر از جمله تپه حصار،تپه سیلک ،تپه یحیی وحاجی فیروز، تل باکون، کوهدشت، تورنگ تپه،و… تندیسههایی از اناهیتا پیدا شده است و این نشان دهنده رواج سنت پرستش این خدای کهن ایرانی است.دردورههای بعد به گونههای دیگر نمایان میشود.در سنگ نوشتههایی که از دوران هخامنشی به جا مانده وبه خط میخی وزبان فارسی باستان است. مادر ـخدا نامی مشخص مییابد و«آناهیتا» خوانده میشود . واین همان ایزد بانویی است که شاهان هخامنشی او را همانند اهورا مزدا و مهر (میترا)ستایش میکنند.از این دوران به بعد است که مجسمههای فراوانی از این بانوی اساطیری به فرمان اردشیر دوم در شهرهای شوش،اکباتان،دمشق وبابل ساخته وتصویر او در کتیبهها نقش میشود. این تصاویر چون مجسمههای برنزی وگلی دورانهای پیشین نیستند که به گونهای ابتدایی ساخته شده بودند،بلکه از زیبایی وشکوهی ویژه برخوردارند. (گویری:۱۳۷۹: ۱۷)
در آئین زرتشت پرستش آناهیتا به گونهای دیگر ادامه مییابد.دلیل آن روشن است:مغهای زرتشتی به سبب مقامی که دو خدای کهن ایرانی آناهیتا و مهر(میترا)دراذهان مردم داشتند،نمی توانستندآنان را به آسانی به یک سو نهند.به همین دلیل سرودهای شکوهمندی در ستایش این دو ایزد ایرانی ساخته میشود که در یشتهای اوستا مندرج است.
۳-۳-۱-۲- وجه تسمیه آناهیتا
درباره وجه تسمیه آناهیتا عقاید صاحب نظران تاحدزیادی با هم متفاوت است.نظر بارتولمه در این مورد چنین است:
پارکهای علم و فناوری که بیشتر شرکتها و موسسات تحقیقاتی و فناوری و انکوباتورها در آن حضور دارند.
شهرکهای علمی و تحقیقاتی که متشکل از چندین پارک، دانشگاه و مراکز مسکونی میباشد.
ویژگیهای اصلی پارکهای علم و فناوری
مضمون اصلی فعالیت این پارکها، پژوهش و توسعه در زمینه فناوری های سطح بالاست، تکیه اصلی روی پژوهش هایی است که در جهت توسعه یک سازمان داده شده اند. در این پارکها تولید انبوه جایی ندارد و صنایع بزرگ در آنجا تأسیس نمیشوند. پژوهش در این پارکها در راستای رفع نیازهای صنایع مشخص انجام میشود. یعنی در این پارک ها پژوهش نمیکنند که مثلاً به فرمول های خاص فیزیک، شیمی، یا ریاضیات دست یابند. بلکه پژوهش میشود تا مشکل خاص و یا تنگناهای علمی یک صنعت به خصوص را حل کنند. به بیان دیگر، فعالیت های درونی این مجتمع ها به طور مشخص رنگ تکنولوژیک دارد تا رنگ آکادمیک، صنایعی که در این پارک ها تأسیس میشوند، صنایع سبک و تکنولوژیک هستند. این صنایع، ارزش افزوده بالایی را تولید کرده و در عین حال فاقد سر و صدا و آلودگی بوده و به محیط زیست، آسیب نمیرسانند. این مجتمع ها محل تمرکز مجموعه ای از فعالیت های به هم پیوسته اند. یعنی فعالیت های درون این پارک ها(مجتمع ها) با هم رابطه تنگاتنگ دارند و درصورت لزوم میتوانند به یکدیگر خوراک علمی و پژوهشی بدهند. فضای این مجتمع ها، پارک مانند است و محوطه آنها بسیار زیبا، ساختمان ها معمولاً با ارتفاع کم و مجهز به انواع امکانات تفریحی و خدماتی میباشد. تراکم ساختمان ها نیز کم است. این مجتمعها غالباً در ارتباط و با همکاری مستقیم یک یا چند دانشگاه یا موسسه فن آوری و سرمایهگذاری مشترک آنها تأسیس میشوند. البته به جای دانشگاه، یک مؤسسه تحقیقاتی بسیار مهم هم میتواند این نقش را ایفا کند. به علاوه دولتهای محلی و بخش خصوصی نیز جزو صاحبان اصلی هستند. بنابراین مدیریت این پارکها، به اقتضای ترکیب، بین بخش دولتی، خصوصی و دانشگاهی مشترک است. بخش عمده ای از واحدهای فعال در پارک ها معمولاً کوچک و نوبنیادند و صاحبان آنها را پژوهشگران تشکیل میدهند. البته بسیار اتفاق میافتد که شرکت هایی همانند آی. بی.ام و سونی هم شعبه تحقیق و توسعه خود را به این پارک ها منتقل کنند. از جنبه جمعیتی(دموگرافیکی) افرادی که در این پارک ها کار میکنند افراد متخصص و ماهری هستند (نظیر مهندسان، دانشمندان، پزشکان و کارشناسان تحقیق و توسعه) که عمدتاً در مشاغل تکنیکی، پژوهشی و مدیریتی ممتاز به کار مشغولند(باقر زاده،۱۳۸۶، ص ۳۲-۲۷).
خدمات ارائه شده در پارکهای علم و فناوری
آموزش: وجود دانشگاهها(یا داشتن پایگاههایی در آنها) و مراکز تحقیقاتی و محققین ورزیده، زمینه را برای برگزاری دورههای آموزش کلاسیک در حد ممتاز(فوق لیسانس و دکترا) و نیز دورههای آموزشی تخصصی در رشتههای مختلف را با کمترین هزینه ممکن فراهم میکند.
اطلاعات: وجود مرکز یا مراکز اطلاع رسانی مدرن، این امکان را به وجود میآورد که اطلاعات در زمینه های مختلف از طریق نشریات و کتب موجود در کتابخانه ها و یا بانک های اطلاعاتی به هنگام در اختیار پژوهشگران قرار گیرد. در غالب پارکها و شهرکهای علمی و فن آوری پست الکترونیکی برای انتقال اطلاعات از طریق شبکه های جهانی، کاملاً فعال است. به علاوه مدیریت این پارکها به طور پیوسته برگزاری سمینارها و کنفرانسهای مورد نیاز را در دستور کار خود دارد.
ثبت و اختراعات: در پارکها و شهرکهای علم و فناوری این امکان به سادگی فراهم است که حاصل ابداعات و نوآوری های پژوهشگران به نام خود آنان ثبت و حقوق آنان محفوظ بماند (سنز، ۱۳۸۷، ص ۵۹-۵۶).
جدول ۲-۱: تعداد پارک ها و مراکز رشد علم و فناوری مستقر در سراسر کشور، سال ۱۳۹۰
ردیف | نام استان | پارکندگی مراکز رشد واحدهای فناوری در هر استان | درصد | پراکندگی شهرک ها و پارک های علم و فناوری در هر استان | درصد |
۱ | تهران | ۲۱ | ۲/۲۱ | ۳ | ۳/۱۰ |
۲ | فارس | ۸ | ۱/۸ | ۱ | ۴/۳ |
۳ | خراسان رضوی | ۷ | ۱/۷ | ۱ | ۴/۳ |
۴ | یزد | ۷ | ۱/۷ | ۱ | ۴/۳ |