باقلا با نام علمی Vicia faba از خانواده بقولات (Leguminoseae) که در تقسیم بندی در رده نهاندانگان (Angiosperms)، طبقه دو لپهایها (Dicotyledon)، زیر طبقه جدا گلبرگها (Dialy petale) راسته لگومینلز یا روزالز (Leguminoles/Rosales) است. تیره بقولات (Leuminosea) و زیر تیره پروانهواران یا پروانهآسا (Papilionaceae/ Fabaceae) قرار دارند (خداپناه، ۱۳۷۶). هیچ تلاقی موفقی بین این گونه و دیگر گونههای جنس Vicia انجام نشده است. گرچه سایر گونههای این جنس دارای تلاقیپذیری خوبی با یکدیگر هستند. با این حال این گونه مستقیماً در جنس Vicia قرار داده شده است تنها خصوصیت مورفولوژیکی که باقلا را از دیگر گونههای Vicia متمایز میکند، فقدان پیچک است و نیز از نظر ناف، که در گوشه راست دانه واقع شده است. به طور کلی چهار گروه رقم متمایز شده است (پارسا و باقری، ۱۳۸۷ ).
Majo: باقلا با بذر پهن و درشت، متوسط طول ۵/۲ سانتیمتر (معروف به broad bean)
Equina: باقلای علوفهای، اندازه دانه متوسط، میانگین ظول دانه ۵/۱ سانتیمتر (معروف به horse bean )
Minor: با دانههای گرد و کوچک به طول حدود ۱ سانتیمتر (معروف به field bean )
Paucijuga: با کمتر از چهار برگچه در هر برگ.
باقلا گیاهی یک ساله و علفی است که جوانهزنی بذر به صورت هیپوجیل (لپهها زیر خاک) است. ساقهها چهار گوش و توخالی به ارتفاع ۱۸۰-۳۰ سانتیمتر که نیاز به قیم ندارد، سیستم ریشهای قوی و منشعب که تا یک متر در خاک نفود میکند (هاشمآبادی و صداقتحور، ۱۳۸۵ ). برگها آن متناوب و مرکب بوده و برگچهها ۶-۲ عدد، بیضوی تا کشیده و به ابعاد ۱۰-۳ سانتیمتر طول و ۴-۱ سانتیمتر عرض است. گلهای آن به رنگ سفید کدر با لکههای ارغوانی درشت بوده و گل آذین کوچک، محوری با دمگل کوتاه و با ۶-۱ گل است. غلاف های آن شبه استوانهای تا پهن، در ارقام زراعی به طول ۱۰-۵ سانتیمتر میباشد. بذور از نظر شکل و اندازه بسیار متنوع بوده و از کتابی تا کروی وجود دارد. طول بذور حدود ۲/۶-۱ سانتیمتر و به رنگ سفید، سبز، براق، قهوهای، ارغوانی یا سیاه میباشد. باقلا حدود ۴۵-۳۰ درصد دگرگشنی دارد و حشرات نقش اصلی را در دگرگشنی برعهده دارند (پارسا و باقری، ۱۳۸۷).
دامنه کشت این گیاه وسیع بوده و از ۹ درجه تا بیش از ۴۰ درجه عرض شمالی و از نزدیک سطح دریا تا بیش از ۲۰۰۰ متری سطح دریا گسترده شده است. دمای کمتر از ۱۰ درجه سانتی گراد موجب افزایش تعداد روزهای جوانهزنی در باقلا خواهد گردید. باقلا میتواند دمای ۴- درجه تحمل کند و در دمای ۷- درجهسانتیگراد از بین خواهد رفت. برای به دست آوردن محصول خوب در طول مدت رویش به طور معمول نیاز به ۱۸ تا ۲۸ درجه سانتیگراد حرارت است. اگر در زمان گلدهی درجه حرارت بیشتر از این افزایش یابد باعث ریزش گلها و عدم تلقیح میگردد. باقلا در مقایسه با سایر گونههای حبوبات نسبت به خشکی حساسیت بیشتری نشان میدهد و در شرایط دیم به ۶۰۰ تا ۱۰۰۰ میلیمتر بارندگی با پراکنش مناسب در طول رویش نیاز دارد. رژیم حرارتی ۲۰ درجه سانتیگراد در روز و ۱۵-۱۰ درجه سانتیگراد در شب موجب تسریع گلدهی میشود (سرپرست، ۱۳۸۴). نوروزی و وزین[۸] (۲۰۱۱) طی مطالعهای دمای پایه (صفر فیزیولوژیک) باقلا را بین ۵/۰ - ۵/۱ درجه سانتیگراد گزارش نمودند. باقلا نسبتاً روز بلند، مقاوم به سرما و محصول فصل خنک است. حداقل دمای خاک برای جوانهزنی بذر ۲ تا ۳ درجه سانتیگراد است (هاشمآبادی و صداقت حور، ۱۳۸۵). در هوای سردی که گونههای دیگر لگوم و شبدرها به خواب میروند رشد کرده اما نسبت به گرما متحمل نیست )ساتل و همکاران[۹]، ۱۹۹۸) و گرمای زیاد در این گیاه موجب اختلالات رشد جنین، ریزش گلها و کاهش تعداد دانه در غلاف میشود (پیوست، ۱۳۸۱). این گیاه ممکن است نیتروژن مورد نیاز خود را تهیه و وضعیت نیتروژن خاک را برای محصولات بعد از خود در تناوب بهبود بخشد و میتواند در محدوده زیادی از خاکها، از لومی تا رسی و تحت شرایط زهکشی متفاوت رشد کند (زاپاتا و همکاران[۱۰]، ۱۹۸۷). گیاه باقلا نسبت به دورههای طولانی مدت اشباع خاک از آب مقاوم نیست و در این شرایط، به طور معنیداری، عملکرد آن کاهش مییابد. اگر چه در pH پایین ممکن است توسعه گرههای ریشه در باقلا کاهش یابد و از تبدیل نیتروژن اتمسفری به فرمهای قابل دسترس گیاهان جلوگیری کند، اما به طیف وسیعی از pH (3/8 – ۵/۴) مقاوم است و pH بهینه برای آن حدود ۷ میباشد (ساتل و همکاران، ۱۹۹۸).
از آنجایی که گیاهان در شرایط آب و هوایی متفاوت، مراحل رشدی خود را با سرعتهای متفاوتی طی میکنند کشت در تاریخهای مختلف موجب میشود که گیاه مراحل رشد و نمو خود را در شرایط آب و هوایی متغیر بگذراند که باعث بروز تغییرات مورفولوژیکی و فیزیولوژیکی در گیاه و بروز نوسانات در عملکرد کمی و کیفی آنها خواهد شد ( مدیرشانچی، ۱۳۷۱ ). هدف از تعیین تاریخ کشت، پیدا نمودن بهترین زمان کاشت رقم یا گروهی از ارقام است به گونهای که مجموعه عوامل محیطی حادث در آن زمان، برای سبز شدن، استقرار و بقای گیاهچه مناسب باشد و هر مرحله از رشد گیاه از شرایط مطلوب برخوردار گشته و با شرایط محیطی نامساعد مواجه نشود (خواچهپور، ۱۳۷۷). به طوری که میتوان گفت یکی از عوامل مهم مدیریت در مزرعه در مورد تمامی گیاهان زراعی، تاریخ کاشت مناسب است. تعیین تاریخ کشت مناسب، راهکاری برای جلوگیری از نوسانات عملکرد و دستیابی به تولید پایدار است.
عملکرد در گیاهان زراعی به بخش اقتصادی و ارزشمند گیاه اطلاق میشود که تولید کننده به منظور برداشت این اندام، گیاه را پرورش میدهد (رحیمیان و بنایان اول، ۱۳۷۵). اجزاء عملکرد شامل تعداد بوته، تعداد غلاف در بوته، طول و عرض غلاف، تعداد دانه در غلاف و وزن دانه است. تعیین تاریخ کاشت در باقلا تأثیر زیادی بر روی بیوماس، عملکرد دانه و اجزای آن و صفات مرفولوژیکی گیاه از جمله ارتفاع گیاه، تعداد غلاف، فاصله غلاف از سطح خاک و تعداد شاخه فرعی دارد و با تاخیر تاریخ کاشت کلیه این صفات کاهش مییابد (لیپورت و همکاران[۱۱]، ۲۰۰۵،کنفالون و همکاران، ۲۰۱۰). پوما و همکاران[۱۲] (۱۹۹۰) طی گزارشات خود دریافتند تاخیر در کاشت، تعداد گره، تعداد غلاف و تعداد دانه در بوته را کاهش میدهد. به طوری که تاخیر در کاشت بعلت کوتاهی دوره رشد و خصوصا دوران پرشدن دانه میتواند منجر به کاهش وزن صد دانه در بوته گردد (رضوانیمقدم و صادقیثمرجان، ۱۳۸۴). از طرفی پزشکپور (۱۳۸۱) بر افزایش تعداد دانه در گیاه با انجام کشت زودهنگام تأکید نموده و اظهار داشت که کشت زود هنگام بعلت فرار از خشکی آخر فصل و شرایط مساعد رطوبتی در ابتدای فصل میتواند منجر به افزایش تعداد غلافها و تعداد دانه در بوته گردد. پیلبیم و همکاران (۱۹۹۰) نتیجه گرفتند که تأخیر در کاشت باقلا عملکرد محصول را کاهش خواهد داد و در صورتی که اگر تاریخ کاشت جلو بیافتد وزن خشک اندامهای هوایی تا تشکیل اولین غلاف، افزایش خواهد یافت. فارق صالح و عثمان عجیب (۱۹۸۷) بیان داشتند که کاشت در آبان در مقایسه با کاشت در مهر، عملکرد بیشتری در برخواهد داشت. از طرفی آنها معتقدند تاریخ کاشت دیرتر به طور معنیداری شیوع انواع بیماریها را کاهش میدهد.
خلیل و همکاران (۲۰۱۰) گزارش کردند با تأخیر در کاشت باقلا در شرایط آب و هوایی پاکستان، تعداد روز از کاشت تا سبز شدن افزایش یافت. همچنین کاشت زود هنگام باقلا به دلیل درجه حرارت بالا در زمان کاشت، درصد سبز شدن بذور باقلا را افزایش داد. عملکرد بالای محصول کاشته شده در اوایل فصل رشد به این دلیل است که گیاه از دوره رشد طولانیتری برخوردار بوده و همچنین از آب و مواد غذایی استفاده بهتری میکند. علاوه بر این تأخیر در کاشت باقلا تعداد غلاف در بوته را کاهش داده در نتیجه عملکرد کاهش مییابد ( ساحیل و همکاران، ۲۰۰۸ ). در مطالعهای با بررسی اثر سه تاریخ کشت (۷ آذر، ۲۴ آذر و ۱۷ دی)، مشاهده شد، که تاریخ کاشت ۷ و ۲۴ آذر اختلاف کمی با هم دارند و بیشترین تعداد غلاف در بوته در تاریخ کاشت اول ( ۷ آذر) و کمترین آن در تاریخ کاشت سوم ( ۲۷ دی) به دست آمد، علاوه بر این همچنین در این آزمایش نتایج مقایسه میانگین نشان داد که بیشترین وزن دانه در تاریخ کاشت اول ( ۷ آذر) و کمترین وزن دانه در تاریخ کشت سوم (۱۷ دی) به ترتیب با ۲۷/۱ و ۰۹/۱ گرم حاصل شد (حسن زاده و همکاران، ۱۳۹۲).
وزن دانه یکی از اجزای مهم عملکرد به شمار میرود و تحت تأثیر ساختار ژنتیکی گیاه، شرایط محیطی و اثر متقابل آنها قرار میگیرد، که از دو جزء سرعت پر شدن دانه و دوره پر شدن دانه تشکیل شده است (رحیمیکاریزکی، ۲۰۱۱). چون در تاریخ کاشت اول نسبت به تاریخ کاشت سوم دوره پر شدن دانه طولانیتر بود، بنابراین به دلیل عدم تفاوت معنیدار از نظر تعداد دانه در غلاف در تاریخ کاشتهای مختلف، تخصیص ماده خشک به تکدانه افزایش یافت که این امر دلیلی بر افزایش وزن دانه در تاریخ کاشت اول نسبت به سایر تاریخ کاشتها میباشد. با بررسی مقایسه میانگین عملکرد دانه، در تاریخهای مختلف کاشت، بیشترین عملکرد مربوط به تاریخ کاشت ۷ آذر با عملکرد ۱۴/۳۶۱ گرم دانه در مترمربع و کمترین عملکرد دانه مربوط به تاریخ کاشت ۱۷ دی با عملکرد ۱۵/۲۱۷ گرم در مترمربع بود. عملکرد پایین ممکن است به دلیل آب و هوای سرد در آذر ماه باشد که مانع از رشد طبیعی، فعالیت فتوسنتزی و فعالیت ریزوبیومها میشود. همچنین سطح برگ کافی برای جذب اشعه خورشیدی و تبدیل آن به انرژی شیمیایی تولید نمیشود. در این آزمایش مشخص شد که بین تاریخهای کاشت مختلف میزان عملکرد بیولوژیک متفاوت بوده و حداکثر عملکرد بیولوژیک مربوط به تاریخ کاشت ۷ آذر با ۰۸/۷۰۴ گرم در مترمربع بود و با تأخیر در کاشت مقدار آن کاهش یافت از طرفی حداکثر شاخص برداشت مربوط به دو تاریخ کاشت، ۷ آذر و ۲۴ آذر بود. کاهش بیوماس، عملکرد دانه و اجزای آن با تأخیر در کاشت توسط کنفالون و همکاران (۲۰۱۰) نیز گزارش شده است.
صادقی و همکاران (۱۳۸۴) گزارش کردند که تأخیر در کاشت ارقام ماش به دلیل تولید غلاف بیشتر سبب افزایش عملکرد دانه شد. ولی نخزریقدم و رمرودی (۱۳۸۱) اعلام داشتند که تأخیر در تاریخ کاشت باعث کاهش تعداد غلاف در عدس شده است. آنها علت این کاهش را به کاهش دورهی رشد (به ویژه کاهش رشد رویشی) نسبت دادند. کامل و سلطانی (۲۰۰۰ ) در بررسی اثر تاریخ کاشت بر عملکرد ارقام نخود در استان زنجان نشان دادند که از بین تاریخهای کاشت اول آبان، نیمه دوم اسفند و نیمه دوم فروردین مناسبترین تاریخ کاشت نیمه دوم اسفند ماه بوده است. که علت بیشتر شدن عملکرد در اسفندماه نسبت به کشت پاییزه، احتمالا خسارت سرما یا گسترش علفهای هرز در کشت پاییزه بوده است. میتوان چنین نتیجه گرفت که کاهش تعداد روز تا رسیدگی در صورت کاشت تأخیری ممکن است به دلیل دوره نوری نامطلوب و درجه حرارت بالایی باشد که محصول را مجبور میکند چرخه زندگی خود را سریعتر به اتمام رسانده در نتیجه عملکرد و اجزای عملکرد به شدت کاهش مییابد.
به طور کلی مهمترین عوامل کاهش دهنده عملکرد گیاهان زراعی در دنیا، تنشهای زنده و غیر زنده میباشند. تنش عبارت است از هر نیرو یا تاثیر نامطلوبی که به جلوگیری از فعالیت معمول گیاه منجر میشود و شامل تنشهای زنده (علفهای هرز، آفات و بیماریها) و تنشهای غیر زنده یا محیطی (خشکی، غرقابی، گرما، سرما، کمبود و زیاد بودن عناصر غذایی، آلودگیهای گازی و غیره) میباشد (هاپکینز، ۱۳۸۵). تنش گرما غالبا به عنوان حالتی که دما آنقدر گرم و مداوم باشد که خسارت غیر قابل برگشت به فعالیت یا نمو گیاهان وارد کند، تعریف میشود (هال، ۱۳۸۲ و کافی و همکاران، ۱۳۸۸). البته تنش گرما برای حبوبات سرما دوست زمانی حادث میشود که حداکثر دما بیش از ۳۰ درجه سانتیگراد در زمان گلدهی و گرده افشانی باشد و میتوان گفت فرار از این حرارتها یکی از اصول مهم در انتخاب تاریخ کاشت است (پارسا و باقری، ۱۳۸۷). میزان خسارت تنش گرما به نوع گیاه، مدت تنش و همچنین سرعت افزایش درجه حرارت بستگی دارد. هنگامی که درجه حرارت هوا به بالاتر از حد آستانه خسارت افزایش پیدا کند، آسیب آن قطعی است (الخطیب و پلسن[۱۳]، ۱۹۹۹).
تأثیر دما بر میزان تولید محصول و القای ریزش گل میتواند از طریق تأثیر بر تعادل هورمونهای گیاهی تأثیر بر اندامهای زایشی و یا تأثیر بر میزان نحوه توزیع مواد فتوسنتزی در گیاه باشد. گزارشهای متعددی وجود دارد که علت اصلی جوانه نزدن دانههای گرده و پوک و نازا بودن آن را طی تنش گرما، ذخیره نامناسب کربوهیدراتها در دانه گرده میدانند. متابولیسم کربوهیدراتها در بساک و دانه گرده تحت تأثیر دما قرار میگیرد و به همین علت، میزان قندهای احیا کننده دانههای گرده در طی تنش گرما تغییر میکند (دانشمند و منوچهریکلانتری، ۱۳۸۷). تنش گرما باعث اختلال در جوانهزنی، و افزایش مرگ و میر پنجهها، کاهش فعالیت ریشهها، افزایش نسبت هورمون اسید آبسزیک اسید به سیتوکینین، تسریع پیری گیاه (کوبزا و ادواردز[۱۴]، ۱۹۸۷)، کاهش استقرار گیاهان (پیگوک و همکاران[۱۵]، ۱۹۸۴)، افزایش سرعت رشد و نمو، کاهش طول مراحل رشد و نمو و کاهش کلی تعداد و اندازه اندامهای گیاه (میدمور و همکاران[۱۶]، ۱۹۸۲)، کاهش و بازداری تقسیم میوز (ساینی و آسپینال[۱۷]، ۱۹۸۲)، کاهش فتوسنتز و کاهش متابولیسم نیتروژن (الخطیب و پالسن، ۱۹۹۹)، افزایش تنفس (بری و بورجکمن[۱۸]،۱۹۸۰) کاهش ثبات غشاهای تیلاکوئید و سلول (موفات و همکاران[۱۹]، ۱۹۹۰) و بازدارندگی سنتز نشاسته در دانههای در حال رشد (ریجون[۲۰]، ۱۹۸۶) میشود که همه این تغییرات مورفولوژیک و فیزیولوژیک به کاهش عملکرد تحت شرایط تنش گرما منجر میگردد. پس با توجه به گزارشات فوق میتوان گفت تنش گرمایی از مهمترین پدیدههای زیان بخش جوی است که مشکلات بسیاری را برای محصولات کشاورزی ایجاد میکند.
سامرفیلد و رابرتس[۲۱]، ۱۹۸۶ نتیجه گرفتند که بروز گرما طی دوران رشد زایشی، طول دوره پرشدن دانه را کاهش داده و تعداد دانه در نیام و همچنین وزن دانه کاهش پیدا میکند که در نتیجه آن عملکرد دانه دچار نقصان شدیدی میگردد. در این حالت اثر تنش رطوبتی با درجه حرارت ترکیب شده و عملکرد را کاهش میدهد. آنها اظهار داشتند چنانچه نخود در مرحله رشد زایشی به صورت طولانی در معرض روزهای گرم (۳۵ درجه سانتیگراد) قرار گیرد، طول دوره پر شدن دانه، تعداد دانه در غلاف و وزن دانه کاهش مییابد چرا که مواد فتوسنتزی که در دانه ذخیره میشود از سه منبع عمده کربن فتوسنتز جاری برگ و قسمتهای سبز غیر از برگ، حرکت مجدد مواد فتوسنتزی ذخیره شده قبل از گلدهی که بیشترین در ساقه ذخیره میشوند و بالاخره انتقال مجدد مواد فتوسنتزی ذخیره شده موقت در ساقه بعد از گلدهی تامین میشود (گاردنر و همکاران ،۱۳۸۲).
وزن دانه به سرعت و دوام رشد دانه از مرحله گردهافشانی تا رسیدگی فیزیولوژیک بستگی دارد و شدیداً تحت تاثیر شرایط محیطی از جمله دما قرار میگیرد، لذا هر عاملی که طول دوره و یا سرعت پر شدن دانه را تقلیل دهد، منجر به کاهش وزن دانه خواهد شد با افزایش درجه حرارت، سرعت رشد و نمو زیاد میشود و با تسریع رشد و افزایش رشد، اثر کم شدن طول دوره رشد بر تجمع ماده خشک کل و عملکرد اقتصادی گیاه جبران نمیکند. اگر این روند در دوره پر شدن دانه اتفاق بیفتد، کاهش طول دوره پر شدن دانه به وسیله سرعت رشد دانه جبران نخواهد شد، بنابراین دانه چروکیده و در نتیجه وزن نهایی آن کاهش خواهد یافت (رادمهر، ۱۳۷۶). از طرفی مهندسین مشاور کوانتا (۱۳۵۶) گزارش کردند، در صورتی که زمان تشکیل جوانه میوه دهنده پنبه تا گل دهی آن دماهای محیط بالاتر از ۳۵ درجه سانتیگراد باشد، این شرایط نامساعد بوده و سبب ریزش گل و غوزه خواهد شد. در زمان گل دادن نیز وقوع دماهای بیش از ۲۱ درجه در شب باعث تشدید تنفس و کاهش عملکرد میشود. در صورت مساعد بودن رطوبت خاک، گیاه میتواند دماهای ۳۵ تا ۴۰ درجه را نیز تحمل کند، اما تداوم آن باعث کاهش عملکرد میشود. در مورد چغندرقند دماهای بالاتر از ۳۵ تا ۴۰ درجه رشد ریشه و ذخیره قند را متوقف میکند. در مورد گندم، دماهای بالاتر از ۳۰ درجه سانتیگراد باعث محدود شدن فتوسنتز، دماهای ۳۵ تا ۴۰ درجه باعث تسریع تنفس و احتمال کاهش وزن گیاه و دمای بالاتر از ۴۰ درجه گرمای کشنده میباشد. همچنین در مرحله پر شدن دانه دما به میزان ۶ درجه سانتیگراد بالاتر از ۲۲ تا ۲۳ درجه سانتیگراد موجب کاهش ۱۰ درصد عملکرد ذرت میگردد ( ویلهلم و همکاران، [۲۲]۱۹۹۹). در اثر تنش گرما خسارت، به غشای پلاسمای ذرت در برگهای در حال توسعه کمتر از برگهای بالغ است و همچنین سقط نیام با تأخیر در کاشت و برخورد مراحل حساس به گرما افزایش مییابد ( مکگریگور ، ۱۹۸۱) و در صورتی که گیاه ذرت برای مدتی طولانی در معرض درجه حرارت بالا قرار گیرد، بخشهای هوایی آن به سرعت پیر شده و در نتیجه تولید مواد فتوسنتزی قابل جذب دانه، به ویژه در پوششهای گیاهی متراکم کاهش پیدا کرده و دانهها کوچک باقی میمانند که این خود منجر به کاهش عملکرد و کیفیت محصول خواهد شد ( احمدی و میرحاجی، ۱۳۹۱).
موریسون[۲۳]، (۱۹۹۳) نشان داد که دمای بالا منجر به کاهش باروری به دلیل کاهش دانه گرده و مادگی میشود. پیچن[۲۴]، عقیده داشت که حایلهایی بین لوله گرده و تخمک در B. napusوجود دارد، آنزیمهایی برای حل این حایلها و تسهیل در باروری نیاز است که در دمای بالا ممکن است منجر به کاهش فعالیت این آنزیمها و در نهایت کاهش تعداد دانه در نیام شود. تحقیقات نشان میدهند که در کلزا بین لوله گرده و تخمک موانعی وجود دارد که در شرایط عادی، این موانع توسط آنزیمها از میان برداشته میشوند ولی تنش گرما از تولید یا فعالیت این آنزیمها جلوگیری میکند که نتیجه آن کاهش تعداد دانه در خورجین است ( پیچن، ۱۹۸۸).
در مطالعه دیگر در طول دوره پر شدن دانه، یک تیمار از ۱۹ تا ۲۸ درجه و تیمار بعدی را ۳۱ تا ۴۲ درجه سانتیگراد اعمال و مشاهده کردند که تنش گرما موجب کاهش وزن نهایی دانه میشود (فوکار و همکاران، ۱۹۹۸). ناتال و همکاران[۲۵] (۱۹۹۲) برآورد کردند که یک درجه سانتی گراد افزایش درجه حرارتِ حداکثر در ماه جولای که مصادف با گلدهی کلزای تابستانه در غرب کانادا است، کاهش ۴٠٠ کیلوگرم در هکتار عملکرد دانه (حدود ده درصد از کل عملکرد دانه) را به دنبال دارد. چرا که در چرخه زندگی گیاه کلزا، مرحله گلدهی حساسترین مرحله به درجه حرارت بالا است و بروز تنش گرما در این مرحله سبب افت عملکرد دانه میگردد. طی آزمایشاتی دیگر بر روی کلزا دریافتند، اثر تاریخ کاشت بر وزن هزار دانه معنیدار بود و با تأخیر در تاریخ کاشت، وزن دانهها کاهش یافت که علت کاهش وزن دانه در کشتهای دیرهنگام به این دلیل بود که مرحله پرشدن دانه با افزایش شدید درجه حرارت محیط مواجه شده بود. در این رابطه، اعتقاد بر این است که در اثر گرمای زیاد، تنفس شدید شده و میزان مواد متابولیکی ذخیرهای کاهش مییابد. همچنین گرما مکانیسم انتقال مواد فتوسنتزی به دانهها را تحت تأثیر قرار داده و سبب پرشدن ناقص دانهها میگردد ( بیلسبوررو و نورتون[۲۶]، ۱۹۸۴). این پژوهشها نشان میدهند که تنش گرما باعث کاهش تعداد و قابلیت حیات دانه گرده (موریسون ، ۱۹۹۳)، کاهش قدرت جوانهزنی دانه بر روی مادگی (رو و همکاران[۲۷] ، ۱۹۹۲)، کاهش قطر لوله گرده، توقف طویل شدن آن و پیدایش لوله گرده پر پیچ و خم در گلهای گیاه کلزا میگردد (هارپن و همکاران[۲۸] ، ۱۹۸۹).
کاهش نسبت موفقیت گلها در اثر تنش گرما را باید در تغییر فرایندهایی که در آنها دانه گرده، تخمک و تخمدان نقش داشته و نهایتاً جنین (دانه) و میوه (خورجین ) را به وجود میآورند، جستجو کرد. تعداد خورجین و تعداد دانه در خورجین که در مرحله گلدهی تعیین میشوند و از اجزای اساسی عملکرد دانه هستند تحت تأثیر عوامل مختلف از جمله تنشهای محیطی و کمبود مواد فتوسنتزی قرار میگیرند. اندازه دانه در مقایسه با سایر اجزاء عملکرد، کمتر تغییر میکند (مکگریگور[۲۹]، ۱۹۸۱ ). گزارشهای متعددی نیز وجود دارد که نشان دهنده تاثیر دما بر نحوه پخش و توزیع مواد فتوسنتزی در گیاه است. برای مثال، گزارش شده است که مهار تشکیل میوه در دمای بالا در گیاه گوجه فرنگی به دلیل کاهش ارسال مواد فتوسنتزی به جوانه گل است. همچنین گزارش شده که تنش گرما که موجب تحریک ریزش اندامهای تولید مثلی و کاهش محصول در گیاهی مثل گوجهفرنگی میشود، ظرفیت جوانههای گل را برای جذب مواد فتوسنتزی بهشدت کاهش میدهد (الونی و کامی[۳۰]، ۱۹۹۱). در هنگام تنش گرما، ریزش گل یکی از عوامل کاهش دهنده، تولید محصول است. دلایل متعددی را برای ریزش گل در هنگام تنش گرما ذکر کردهاند که عدم لقاح و تحت تأثیر قرار گرفتن پخش مواد فتوسنتزی از آن جملهاند. گزارش شده است که کاهش میزان کربن در جوانههای گل تحت تنش گرما به علت کاهش تثبیت دی اکسیدکربن یا کاهش انتقال مواد فتوسنتزی نیست، بلکه میتواند به علت تغییر در نحوه پخش مواد فتوسنتزی باشد (دینر و رودیچ[۳۱]، ۱۹۸۵).
از آنجایی که انتقال مجدد نیتروژن از اندامهای رویشی به دانه، سهم بسزایی در میزان پروتئین دانه ایفا میکند، بنابراین توزیع نیتروژن ذخیره شده در اندامهای رویشی و انتقال آن به دانه در شرایط تنش گرمای پایان فصل دارای اهمیت زیادی است. نتایج برخی از پژوهشها نشان داده اند که اگر چه وزن و عملکرد دانه در شرایط تنش گرما کاهش مییابد، اما کاهش دوره پرشدن دانه از مواد کربوهیدراتی باعث افزایش نسبت پروتئین به کربوهیدرات دانه میشود (طاهیر و همکاران[۳۲]، ۲۰۰۸).
در تغذیه معدنی حبوبات، فسفر مهمترین عنصر محسوب میشود. زیرا در فعالیتهای متابولیکی متعددی شرکت دارد و لذا به نظر میرسد کمبود آن عامل اصلی کمی عملکرد باشد. در بقولات، فرایند تثبیت نیتروژن به انرژی ATP زیادی نیاز دارد و برای احیای یک مول N2 به NH4، حدود ۲۱ مول ATP لازم است . به همین خاطر کمبود فسفر محلول در خاک یک عامل محدود کننده مهم برای بقولات محسوب میشود. افزایش مقدار فسفر موجب افزایش تعداد گرههای موثر در گیاه میشود و به تبع آن کارایی تثبیت زیستی نیتروژن بهبود مییابد (پارسا و باقری، ۱۳۸۷). این عنصر در نقل و انتقالات انرژی در فرایندهای متابولیسمی گیاه، تقسیم سلولی، ساختمان فسفولیپدهای دیواره سلولهای گیاهی، توسعه قسمتهای زایشی گیاه، رشد و تکامل ریشههای فرعی و همچنین در تشکیل و انتقال موادی همانند قندها و نشاسته در گیاه شرکت مینماید (حامدا و همکاران[۳۳]، ۲۰۰۶). مهمترین تاثیر فسفر در توسعه سیستم ریشهای و پنجهزنی است همچنین این عنصر در تشکیل بذر نقش اساسی دارد و به مقدار زیادی در بذور یافت میشود و عامل زودرسی گیاهان محسوب میشود. (بناری، ۱۳۸۹ به نقل از قول خلدبرین و اسلامزاده). مدحج و فتحی (۱۳۸۷) نیز اظهار داشتند وجود این ماده سبب رشد و تولید ریشههای قوی و استحکام نباتات در دوره زندگی و افزایش کیفیت دانهها میشود. همچنین مقاومت گیاهان در برابر خشکی افزایش داده و سرانجام گیاه زودرس میگردد. گیاه مقدار فسفر مورد نیاز خود را از طریق گسترش و توسعه سیستم ریشه جذب مینماید. بدیهی است بین تراکم و فعالیت ریشه و مقدار جذب رابطه مثبتی وجود دارد و تارهای کشنده نقش عمدهای را در جذب فسفر ایفا میکند.
موسسه تحقیقات آب و خاک بر اساس مجموع پژوهشهای انجام شده در کشور، حد بحرانی فسفر قابل استفاده برای حبوبات را به شرح جداول ۲-۳ و ۲-۴ زیر ارائه کرده است (پارسا و باقری، ۱۳۸۷).
جدول ۲-۳ حد بحرانی فسفر در حبوبات (پارسا و باقری، ۱۳۸۷) | |
محصول | فسفر قابل استفاده (میلیگرم در کیلوگرم) |
حبوبات | ۱۲ مواد آلی بیش از ۱٪ |
حبوبات | ۱۴ مواد آلی کمتر از ۱٪ |
پروتکل ۱۳۱۵ و قرارداد ۱۳۱۷ : با گسترش یافتن روابط دوستانه میان دولت مرکزی تازه پا گرفته رضا شاه در ایران و دولت تازه استقلال یافته محمد نادر شاه در افغانستان، تلاش های تازه ای برای حل مساله آب هیرمند آغاز شد که حاصی آن منجر به پروتکل ۱۳۱۵ و قرار داد ۱۳۱۷ بین دو کشور شد.
در نخستین ماده این قرارداد که به کل قرارداد نیز اشاره دارد، آمده است:
دولت های ایران و افغانستان توافق کرده اند که همه آب هیرمند از بند کمال خان (۴۷ کیلومتر داخل خاک افغانستان نسبت به مرز ایران) به سهم مساوی میان ایران و افغانستان تقسیم گردد و ماده دوم حاکی از آن بود که دولت افغانستان متعهد می شود که هیچ کانال تازه ای برای استفاده از آب بیشتر از آن چه هم اکنون میان «چهاربرجنگ» و بند کمال خان می برد، احداث نکند و کانال های موجود را تعمیر نکند.
نماینده ایران هویدا نخست وزیر وقت و نماینده افغانستان محمد موسی شفیق نخست وزیر افغانستان بود. این قرارداد بعد ها به دلیل وقوع کودتای داوودخان در افغانستان به تصویب مجلس ملی افغانستان نرسید ولی همچنان به عنوان مبنایی در هرگونه مذاکرات آب هیرمند مطرح است. عدم اجرای موافقت نامه های
تقسیم آب بین ایران و افغانستان دلایل گوناگونی دارد. ولی در واقع نمی توان تردید کرد بی ثباتی سیاسی و اجتماعی و بر هم خوردن امنیت در داخل افغانستان، اصلی ترین دلیل عدم اجرای موافقت نامه ها
بوده است.
این وضعیت به خصوص در سالهای بعد از کودتای مارکسیستی نور محمد ترکی و جنگ و جهاد شدید تر بوده است. به طوری که طی این دوره ، نا کنون مدیریت آب هیرمند به صورت یک مشکل در مناسبات ایران و افغانستان، مطرح بوده است.
به نظر می رسد که در سالهای اخیر دولت ایران با مشکل تأمین آب سیستان با مسائل پیچیده تری روبرو شده است. به این معنا که جنگ داخلی افغانستان باعث شد تا کشاورزان اطراف هیرمند، از بی قانونی و بی نظمی در افغانستان استفاده کنند و با برداشت آب بیشتر از سهم خود باعث شدند تا دریاچه هامون ایران، خشک شود و آب دهی هیرمند در بخش ایرانی سیستان به شدت کاهش یابد.
در سالهای حکومت طالبان نیز آب هیرمند به طرف سیستان ایران به طور کلی خشک شد و به یک فاجعه زیست محیطی انجامید. این اتهام متوجه طالبان گشت که آنها آگاهانه به دلیل تضادشان با ایران عملاً از ورود آب هیرمند به سیستان جلوگیری می کنند. طالبان خشک سالی را بهانه می کردند ولی به ظاهر این بهانه ها در ایران خریداری نداشت.
در شرایط کنونی، دولت موقت و انتقالی پس از سقوط طالبان رویه بهتری در پیش گرفته است. با ارتقاء مناسبات ایران و افغانستان و همکاری ایران در تمام زمینه ها با دولت افغانستان و دیدارهای متعدد رؤسای جمهور اسلامی ایران و افغانستان، دولت افغانستان در مقاطعی اجازه داده است که رودخانه هیرمند در مسیر طبیعی خود جریان یافته و به ذخیره آب در زابل کمک کند. اما طرح مسئله هیرمند در یک کمیته مشترک
توسط ایران، پاسخ شفاف و قانع کننده ای از سوی افغانها در بر نداشته و همچنان به صورت چالشی نهفته باقی مانده است.
با این حال اجازه جریان طبیعی رودخانه هیرمند در برخی مقاطع توسط افغانستان، یک تصمیم موقت و امتیازی بوده که کرزای به ایران داده است و هیچ اطمینانی برای ادامه این روند وجود ندارد. چنان که معلوم است تا کنون به دلیل جنگ و بحران در افغانستان هیچ کدام از قرار دادها و توافقنامه ها جنبه اجرایی پیدا نکرده است.
مهمتر اینکه حتی در دوره جدید و ثبات نسبی به وجود آمده در افغانستان، باز هم امید چندانی وجود ندارد که مسئله آب هیرمند به صورتی عادلانه حل شود. دکتر پیروز مجتهد زاده در این باره قضاوت روشن تری دارد. او می گوید: «بحران اصلی، زمانی بروز خواهد کرد که همگام با برقراری آرامش نسبی در مرزهای ایران و افغانستان همانند سال ۱۹۴۵ که روند ساختن سد و کانال های انحرافی از سوی شرکت های آمریکایی بر رودخانه هیرمند آغاز شد، دوباره دولت حاکم در افغانستان در صدد تجدید حیات دریاچه هامون بر آید و « هیدروپلیتیک افغانی » دوباره احیا شود.
قطعاً این بار پیگیری کار ساختمان بنابراین اختلافات ایران و افغاستان بر سر حقوق مربوط به آب هیرمند نقش پر اهمیت و انکار ناپذیری در مناسبات دو کشور داشته و دارد و مانع جدی همکاری های آتی است.
در هر حال، در یک قضاوت مقدماتی می توان گفت که مسئله آب هیرمند به دلیل پیامدهای مخرب زیست محیطی آن در مناطق مرزی دو کشور، به سهولت پیامدهای امنیتی و سیاسی خاص را رقم خواهد زد که غفلت از آن جایز نخواهد بود(شفیعی ،۱۳۸۷،۵-۴).
بی ثباتی سیاسی، عدم وجود صلح وامنیت درافغانستان، وجود سیاستهای اشغالگرانه آمریکا وخصوصاً سیاستهای پنهان خارجیان به منظور انتقال مواد مخدر، باندهای قاچاق اسلحه و گروه های خرابکارانه به ایران مواردی است که همواره سبب بی ثباتی امنیتی در مرزهای جنوب شرقی ایران گردیده است.
با توجه به این مطالب، مهمترین عوامل و موضوعات تهدید آفرین از سوی مرزهای افغانستان که متوجه مرزهای جنوب شرقی ایران هستند عبارتند از:
۴-۲- دلایل اصلی ادامه حضور امریکا در افغانستان
۴-۲-۱- دخالت در امور ایران
ایران: با فروپاشی شوروی و حاکم شدن گفتمان ژئواکونومیک به عنوان ملاک قدرت در قرن بیست و یکم، رقابت بر سر منابع انرژی به یکی از مسائل رایج این قرن در جهان ژئوپلیتیک تبدیل شده است شاید
هیچ چیز به اندازه نفت و گاز در سیاست جهان و تحولات ژئوپلیتیکی امروز تاثیر نداشته نباشد. (حافظ نیا، ۱۳۸۵: ۱۶۸-۱۰۲)
نکته مهمی که به این موضوع دامن زده است افزایش بی سابقه مصرف و تقاضای جهانی برای انرژی طی سالهای اخیر می باشد به طوری که بر آوردها نشان می دهد که تقاضای جهانی برای نفت از ۷۰ میلیون بشکه در روز در سال ۱۹۹۵ به ۹۲ تا ۹۷ میلیون شبکه در روز تا سال ۲۰۱۰ افزایش یابد. (کمپ، ۱۳۸۳: ۱۸۵)
در این میان خاور میانه و بالاخص خلیج فارس و دریای خزر به دلیل داشتن ذخایر عمده انرژی از مناطق مهم ژئواستراتژیک و ژئواکونومیک خواهند بود و تقریبا دو سوم ذخایر اثبات شده نفت و یک سوم ذخایر گاز طبیعی جهان در اختیار کشورهای خلیج فارس قرار دارد. اگر ذخایر برآوردشده دریای خزر به آن اضافه گردد درصد نسبی این ذخایر به بیش از ۷۰درصد برای نفت و بیش از ۴۰درصد برای گاز طبیعی می رسد. (همان: ۱۸۷)
از این رو ایران نیز به عنوان کشوری داری منابع غنی انرژی در مرکز منطقه از اهمیت اقتصادی و
راهبردی بسیاری برخوردار است و به عنوان دومین تولید کننده بزرگ نفت در اوپک و چهارمین صادر کننده نفت جهان می باشد.
بنابراین ایران که در دوران جنگ سرد به عنوان یک کشور مهم استراتژیک در منطقه بود اکنون از منظر ژئوپلتیک (عامل اقتصادی) نیز مطرح و به یک موقعیت منطقه ای ممتاز بین المللی تبدیل شده است.
و از طرفی مصرف روز افزون انرژی باعث رقابت شدیدتر بین متقاضیان آن شده است در حال حاضر علاوه بر مصرف بالای آمریکا که عمده واردات این کشور از میان کشورهای حوزه خلیج فارس می باشد به طوری که در فاصله سال های ۱۹۸۵تا ۱۹۹۳ چیزی حدود ۵۸ درصد از افزایش واردات نفت خام و محصولات نفتی آمریکا را از کشورهای خلیج فارس تامین کرده اند. کشور های شرق و جنوب شرق آسیا همچون چین نیز با افزایش تقاضای همزمان روبه رو بوده است .
همه این عوامل باعث شده است که بیضی استراتژی نقش فعال تری در سیاست های جهانی بازی کند. با توجه به مرکزیت ایران و بهره مندی از منابع سر شار از انرژی این کشور و از طرفی نیاز و تقاضای روز افزون مصرف جهانی آن به ویژه ایالات متحده حضور و نفوذ آمریکا در منطقه قابل توجیه خواهد بود که آمریکا در تلاش برای هژمونی گری و کنترل منابع کمیاب به ویژه منابع انرژی می باشد.
مناطقی چون خاورمیانه و به ویژه خلیج فارس که همیشه چشم طمع قدرت هایی چون آمریکا را به همراه داشت پس از حوادث ۱۱سپتامبر این مناطق جایگاه خاصی در اهداف استراتژیک آمریکا پیدا کردند و به عنوان سکوی پرش برای هژمونی بر مناطق دیگر قلمداد شدند.
پس از واقعه ۱۱سپتامبر خاورمیانه (به طور عام) و خلیج فارس (به طور خاص) در اهداف استراتژیک آمریکا مهمترین منطقه به عنوان سکوی پرش برای هژمونی بر منطق دیگر قلمداد شدند و با توجه به نیاز های نفتی قدرت های بزرگ به این منطقه سرشار از انرژی، آمریکا در تلاش است با تحکیم کنترل خود بر خلیج فارس و دریای خزر حلقه محاصره ایران را تنگ تر کرده و ابزار قوی برای اداره امور جهانی و رسیدن به نظام هژمونی گرایانه اش پیدا کند.
“هر کس بدون رعایت نظامات مربوط به دفن اموات، جنازه ای را دفن کند یا سبب دفن آن شود یا آن را مخفی نماید، به جزای نقدی از یکصد هزار تا یک میلیون ریال محکوم خواهد شد.”
انسان مرده هم آدم محسوب می شود و مخفی کردن وی، مخفی کردن آدم است؛ اما قانونگذار، این جرم را به صورت جداگانه و با مجازات بسیار کمتری نسبت به مخفی کردن انسان زنده، پیش بینی کرده است؛ زیرا مخفی کردن انسان مرده نتایجی همچون آسیب روحی و سلب آزادی تن را به همراه ندارد.
ماده ۶۳۶ قانون مجازات اسلامی نیز به جرم مخفی کردن انسان مقتول اشاره کرده است :
“هر کس جسد مقتولی را با علم به قتل، مخفی کند یا قبل از این که به اشخاصی که قانونا مأمور کشف و تعقیب جرایم هستند خبر دهد آن را دفن نماید، به حبس از سه ماه و یک روز تا یک سال محکوم خواهد شد.”
در این دو ماده به ربودن انسان مرده یا مقتول، اشاره ای نشده است و نمی توان این دو مورد را مشمول ماده ۶۲۱ دانست؛ زیرا علاوه بر این که این دو مورد، دارای عنوان خاص مجرمانه هستند، اصولاً هدف ممنوعیت آدم ربایی، جلوگیری از سلب آزادی تن افراد است و شخص مرده از چنین آزادی برخوردار نیست تا امکان سلب آن وجود داشته باشد.
اگر کسی به گمان این که شخص مرده ای را مخفی می کند، او را مخفی نماید و سپس معلوم شود که آن شخص، زنده بوده است، به نظر می رسد که عمل وی مشمول ماده ۶۲۱ نخواهد بود؛ بلکه این عمل مشمول دو ماده اخیر است؛ زیرا در این جا شبهه موضوعی وجود دارد که عنوان مجرمانه را تغییر می دهد.
ماده ۵۵۳ قانون مجازات اسلامی، نوع خاصی از مخفی کردن دیگری را بیان کرده است :
“هر کس شخصی را که قانونا دستگیر شده و فرار کرده یا کسی را که متهم است به ارتکاب جرمی و قانونا امر به دستگیری او شده است مخفی کند یا وسایل فرار او را فراهم کند، به ترتیب ذیل مجازات خواهد شد: چنانچه کسی که فرار کرده محکوم به اعدام یا رجم یا صلب یا قصاص نفس و اطراف و یا قطع ید بوده، مجازات مخفی کننده یا کمک کننده او در فرار، حبس از یک تا سه سال است و اگر محکوم به حبس دایم یا متهم به جرمی بوده که مجازات آن اعدام یا صلب است محکوم به شش ماه تا دو سال حبس خواهد شد و در سایر حالات، مجازات مرتکب، یک ماه تا یک سال حبس خواهد بود.
تبصره در صورتی که احراز شود فرد فراری دهنده و یا مخفی کننده یقین به بی گناهی فرد متهم زندانی داشته و در دادگاه نیز ثابت شود از مجازات معاف خواهد شد.”
همان گونه که ملاحظه می شود این ماده نیز مانند ماده ۶۲۱، به جرم مخفی کردن دیگری اشاره دارد و سؤالی که در این جا مطرح می شود آن است که رابطه این دو ماده چیست ؟ برای پاسخ به این سؤال باید میان دو صورت مختلف تفکیک کرد :
الف ) ممکن است آدم ربا با توافق و رضایت مجرم یا متهم، اقدام به ربودن ومخفی کردن وی نماید و انگیزه رباینده و مخفی کننده، خلاصی شخص ربوده شده از محاکمه یا مجازات باشد. این صورت مشمول ماده ۵۵۳ می باشد؛ زیرا مخفی کردن با این انگیزه، جرم خاصی است که ماده قانونی خاص دارد. ممکن است گفته شود که ماده ۵۳۳ فقط به مخفی کردن اشاره دارد و آدم ربایی را بیان نکرده است، بنابراین در مورد آدم ربایی باید به حکم عام ماده ۶۲۱ عمل کرد. اما به نظر می رسد در این جا ارکان جرم موضوع ماده ۶۲۱ که رضایت مجنی علیه نیز جزء آنهاست، فراهم نمی باشد.
ب ) ممکن است آدم ربا قصد رهایی مجرم از محاکمه یا مجازات را نداشته باشد و شخص ربوده شده هم رضایت بر این کار نداشته باشد؛ مانند این که شخصی متهم به رابطه نامشروع با دختری است و دادگاه حکم به تحمل ۹۹ ضربه شلاق می دهد، اما پدر دختر ادعا می کند که این مجازات هرگز برای مجرم کافی نیست و او آبروی خانواده وی را برده است، بنابراین مجرم را ربوده و در محلی مخفی می کند تا خودش او را به سزای عملش برساند. به نظر می رسد این مورد، مشمول ماده ۶۲۱ می باشد و ظاهرا قصد فراری دادن مجرم از محاکمه یا مجازات، سوءنیت خاص جرم موضوع ماده ۵۵۳ می باشد که در این جا محقق نمیباشد.
ث: تعریف عنصر گروگان گیری
با کمال تعجب تعریفی از گروگانگیری در قوانین سابق و فعلی ایران وجود ندارد لکن با توجه به پذیرش کنوانسیون بین المللی علیه گروگانگیری از سوی جمهوری اسلامی ایران و نص صریح ماده ۹ قانون مدنی که بیان می دارد که «مقررات عهودی که بر طبق قانون اساسی بین دولت ایران و سایر دول منعقد شده باشد در حکم قانون است » می توان ماده ۱ کنوانسیون را به عنوان تعریف مورد پذیرش قانون گذار ایران برای جرم گروگانگیری بیان کرد در ماده ۱ آمده است «هر شخصی که به توقیف یا بازداشت و تهدید به کشتن ، مصدوم کردن یا ادامه توقیف شخص دیگر ( که از این پس گروگان نامیده می شود) به منظور وادار کردن شخص ثالثی یعنی یک کشور – سازمان بین المللی – شخص حقیقی – یا حقوقی یا گروهی از افراد جهت انجام یا پرهیز از انجام اقدامی به عنوان شرط صریح یا ضمنی برای آزادی گروگان مبادرت کند در چارچوب مفهوم این کنوانسیون مرتکب جرم گروگان گیری شده است[۱۰۲] کنوانسیون بین المللی علیه گروگانگیری به اصرار آلمان مجمع عمومی در سال ۱۹۷۹ تصویب نمود که ۱۷۱ عضو تا سال ۱۹۸۵ قطع نامه را امضاء نمودند .
گفتار دوم : شرایط و اوضاع احوال فیزیکی
در این گفتار به شرایط لازم جهت تحقق جرائم موضوع تحقیق خواهیم پرداخت موضوع کلیه این جرایم انسان زنده میباشد و این انسان می بایست ربوده یا توقیف شود فقط در قاچاق انسان همانطور که در قبل هم امد گاها با رضایت وی انجام که در جای خود مورد بحث قرار گرفت در این گفتار در مورد خصوصیات بزه دیده از نظر سن و جنسیت بزه دیده واینکه آیا در تحقق جرم سن بزه دیده موثر خواهد بود یا خیر و همچنین تعدادبزه دیدگان و اینکه آیا تعداد بزه دیدگان ایا از موجبات تشدید مجازات میباشد یا اینکه اسیب بزه دیده موثر در مقام میباشد که در بزه آدم ربایی بر اساس ماده ۶۲۱ یکی از دلایل صدور حکم به حداکثر پانزده سال حبس آسیب جسمی یا حثیتی در بزه دیده است.
وجود انسان
موضوع جرم آدم ربایی[۱۰۳] ,توقیف غیر قانونی ؛گروگانگیری قاچاق انسان و ربودن طفل تازه متولد شده انسان زنده است وجنسیت اصولا در میزان مجازات یا نوع جرم تاثیری ندارد .انسان به موجودی تعلق میگیرد که در این دنیا پس از خروج از رحم فقط یکبار تنفس نماید و زن و مرد بودن مسلمان و غیر مسلمان نبودن دختر و پسر بودن تاثیری در تحقق نوع جرم ندارد .فقط مرتکب باید از زنده بودن بزه دیده آگاه باشد.[۱۰۴] صرفا در ربودن زنان یا دختران آسیب حیثیت مفروض است
در این تحقیق جرایم فوق جهت انسان زنده است به جز قسمت انتهایی ماده ۶۳۱ قانون مجازات اسلامی در مقوله ربودن طفل تازه متولد شده آمده است «چنانچه احراز شود که طفل مزبور مرده است مرتکب به یکصد هزار ریال ….. » که از محتوای مواد مربوطه استنباط میگردد که هدف قانونگذار حمایت از آزادی تن انسان زنده میباشد و در اخفا جسد موضوع مواد ۶۳۵و۶۳۶ حمایت از جسد نبوده بلکه حمایت از انسان زنده است در ماده ۶۳۶ آمده است (هر کس جسد مقتول با علم به قتل مخفی نماید….)کاملا احراز میگردد که هر گاه جسد فردی که به قتل رسیده بدون کالبد شکافی و معاینه یا دستوراز سوی مقام قضایی و مقام مسئول و بدون مجوز دفن شود کلیه آثاری که میتواند موجب کشف قتل و قاتل یا سبب یا مسبب قتل شود معدوم میگردد.
انسان واژه کلی است و دین ؛نژاد ایرانی بودن یا نبودن در آن تاثیری ندارد و همانطور که در رای اصراری ۱۰۱۷/۲مورخ ۳/۱۲/۷۳ آمده است یک شخص بهایی نیز بزه دیده واقع شود و تاثیری در مجازات بزهکار نخواهد داشت.
بند دوم : استفاده از عنف تهدید و حیله ( عدم رضایت بزه دیده )
در جرائم موضوع این تحقیق در بحث دفن جسد مقتول رضایت یا عدم رضایت فردی شرط نمی باشد ولی در آدم ربایی و سایر موارد نیاز به بررسی دارد . در ماده ۶۲۱ آمده است« هر کس دیگری را به عنف یا تهدید یا حیله یا به هر نحو دیگری برباید » تهدید و عنف در حقیقت در مقابل حیله می باشد زیرا در حیله شخص با رضایت خود پس از اینکه حقیقت جهت وی قلب می شود خود شخصا به آدم ربا همکاری می نماید مثل اینکه یک دوست, دوست دیگر خود را به بهانه رفتن به کلاس خصوصی یا امثال آن برباید در مقابل گاها آدم ربا به عنف و زور و تهدید اقدام به ربودن افراد می نماید که بیشتر مجنی علیه این موارد خانم ها یا اطفال می باشند چون تهدید اکثر اوقات در مردان تأثیری ندارد در بحث فردی که طفل دیگری را به جای طفل شخصی قلمداد می نماید به نوعی حیله و فریب به کار برده می شود و پرستار یا ماما مطلع به لحاظ اینکه اطفال در بدو تولد دارای شباهت به پدر و مادر نمی باشند با حیله و تقلب با عوض کردن بر چسب نام آنها یا نوشتن نام اشتباه با اطفال دیگران آنها را جا به جا می نمایند و در قاچاق انسان نیز گاها با حیله به خصوص نسبت به خانم ها و با فریب آنان به زندگی پر زرق و برق در آن طرف مرزها آنها را از مرز خارج نموده و در آن طرف مرز پس از اخذ گذرنامه و پول آنان خانم ها را در وضعیتی قرار می دهند که جهت فرار از آن مجبور به اعمال خلاف شرع ( خود فروشی) می شوند و هنگامی که آلوده این اعمال گردیدند دیگر انان از نظر حیثیتی نیز حاضر به بازگشت به وطن نمی باشند که این امر متأسفانه در کشورهای همسایه جنوبی معمول می باشد . عنف موضوع ماده ۶۲۱ حتما نمی بایست با فعل فیزیکی همراه باشد گاهی اوقات آنقدر درجه اکراه وارده شدید می باشد که رضای واقعی مجنی علیه از بین می رود . رضایت نداشتن شخص ربودهشده یکی از شرایط تحقق جرم ادم ربایی است. این شرط را میتوان مهمترین عنصر تحقق جرم آدمربایی دانست؛ زیرا شرط یاد شده به این معناست که عمل ربایش باید بدون رضایت شخص ربوده شده صورت گیرد و با وجود رضایت شخص ربوده شده، تحقق این جرم منتفی است.[۱۰۵]
بند سوم: خصوصیات بزه دیده
در جرائم ادم ربایی و جرائم مشابه بزه دیده خصوصیت خاصی ندارد ولی قانونگذار مشخصه هایی را بزه دیده برای تشدید مجازات قرار داده در قاچاق انسان و آدم ربایی و همچنین ربودن طفل متولد شده خصوصیت سنی آن ساعات اولیه تولد یا روزهای اول تولد می باشد در این بند به تفکیک به خصوصیتهایی همچون سن جنسیت بزه دیده و اسیب هایی که بر مجنی علیه وارد مشود و اینکه ایا تعدد بزه دیدگان می تواند در میزان مجازات مرتکب موثر باشد بحث گردیده
الف:سن بزه دیده
اصولا کودکان به لحاظ وضعیت و موقعیت آسیب پذیر جسمی روانی و اجتماعی که دارند از آنان به عنوان افراد بالقوه آسییب پذیر یاد میشود و به همین دلیل اسیب پذیری آنان در مقایسه با افراد بزرگسال بیشتر است قانونگذاران برای جلوگیری از بزه دیده گی آنان چه در درون خانواده در اجتماع به مقرر نمودن حمایت های یفری و افتراقی ویژه مبادرت ورزیده اند[۱۰۶] .
در جرایم توقیف غیر قانونی یا اخفا جسد سن تاثیری در میزان مجازات نداشته و نگاه قانونگذار بدون تبعیض بوده اما در جرم آدم ربایی قانونگذار به شدت اطفال را مورد حمایت قرار داده به طوری که مجازات حبس را از پنج سال به پانزده سال افزایش داده یعنی چنانچه سن مجنی علیه کمتر از پانزده سال باشد موضوع از مورد تشدید مجازات بوده که در موارد تشدید مجازات در فصل بعد به طور کامل بحث خواهد شد و در مورد طفل تازه متولد شده همانطور که از الفاظ به کار رفته در ماده ۶۳۱ مستفاد میگردد که منظور طفلی است که شباهت زیادی با سایر اطفال داشته ودر روزهای اول تولد بوده چه بسا تا کنون مادر طفل اورا ندیده ودرساعات اولیه تولد باشد در بند ج ماده ۲۰۹ قانون سال ۱۳۰۴ آمده بوود اگر کسی شخصی را که بیش از پانزده سال داشته ولی به سن ۱۸ سال تمام نرسیده باشد برای عمل منافی عفت برباید یا مخفی نماید به حبس تادیبی از یک تا سه سال محکوم میشود ودر ماده ۲۰۲ همان قانون آمدههر کس طفلی که سن او به ۱۶ سال نرسیده است بدزد به حبس از یک تا سه سال و اگر آن طفل دختر باشد به حبس از دو تا پنج سال خواهد شد.همانطور که ملاحظه گردید قانونگذار سابقا با ظرافت خاصی بر اساس سن بزه دیده مجازاتها را دارای شدت و ضعف قرار داده ,که به نظر نگارنده بسیار کیفی تر از قانون فعلی است.
ب: جنسیت بزه دیده
علی الظاهر در کلیه جرائم موضوع بحث جنسیت بزه دیده تاثیری در تحقق جرم یا تشدید مجازات ندارد بر خلاف قانون سال ۱۳۰۴ که در ماده ۲۰۲ جنسیت بزه دیده از موجبات تشدید مجازات بود اما نکته قابل توجه در بزه ادمربایی که اسیب حیثیتی را از موجبات تشدید مجازات قرار داده چناانچه مجنی غلیه خانم باشد این امر مفروض است و عرف اجتماعی نیز به گونه ای است که وقتی خانمی مورد آدم ربایی قرار میگیرد او را در اجتمع فردی اسیب دیده تلقی مینمایند و ناخوداگاه در ذهن آنان او را مورد تهاجم قرار داده و شک به بی حیثیت شدن مجنی علیه مینماید
البته این ایراد بر قانونگذار فعلی وارد است قانونگذار سابق به خوبی و به درستی فرق بین بزه دیده مونث و مذکر اورده بود که از نقاط قوت ان قانون تلقی میگردد زیرا اصولا پسران اسیبهای جسمی و حثیتی را راحتر پذیرفته و در جامعه با ان کنار می ایند اما اسیب حثیتی به یک دختر در جامعه امروزی اکثرا به نابودی شخصیتی فرد می انجامد.بزه دیده پس از رهایی خود را در اجتماع فردی انگشت نما میداند حتی اگر در ذهن مردم این امر به بوته فراموشی سپرده شود ولی فرد بزه دیده همیشه این بی حیثیتی را تابلویی بر گردن خود میدانند .چه بسا دختران را در مرز خودکشی قرار داده والبته در برخی از نواحی جنوب غربی کشور که البته الان این امر توسط قوه قضاییه به کنترل در امده گاها دختران را به لحاظ بی حثیتی به قتل میرساندند ولذا همانطور که امد به نظر میرسد نیاز به اصلاح قانون در این امر میباشیم.
پ: تعدادبزه دیدگان
تعداد بزه دیدگان در هیچ یک از جرائم موضوع بحث موجبات تشدید مجازات یا موجبات دیگری را فراهم نمی اورد. ولی میتواند موجبات اقناع وجدانی قاضی محکمه را در صدور حکم به صورت حداکثری را فراهم می اورد یقینا در ذهن قاضی صادر کننده دادنامه قبل از صدور رای جهت تعیین مجازات یک روند و پروسه فکری میگذرد که تعداد بزه دیده گان میتواند ذهن قاضی را به صدور حکم شدید راهنما باشد .
در مبحث بعد خواهیم دید جهات تشدید مجازات به عوامل دیگری بستگی دارد و چنانچه فردی یک طفل ده ساله یا پنج طفل ده ساله را برباید تاثیری در مجازات وی نخواهد شد در قانون ۱۳۰۴ نیز تعدد بزه دیده تاثیری در تشدید مجازات ندارد اما به نظر نگارنده صرفا از عوامل ذهنی تشدید صدور حکم جهت بزهکار به حداکثر مجازات میباشد.البته عرف اجتماعی و انتظار جمعه نیز همین امر را از دستگاه قضا انتظار دارد و رسانه های جمعی و خبر نگاران نیز در بسط دادن به این موارد با گذاشتن اسامی مانند خفاش شب یا عقرب سیاه و امثال آن توقع اجتماع را نیز بالا برده واین صرفا به لحاظ تعدادبزه دیدگان است
ت:آسیب دیدگی بزه دیده
آسیب دیدگی را در معنای عام می توان به اسیب دیدگی روحی روانی وجسمی تقسیم نمود.اصول حاکم بر قانون جزا اقتضا مینماید هر گاه فردی مرتکب جرایم علیحده گردد از باب تعدد جرم به مجازات علیحده نیز محکوم میشود اما گاهی قانونگذار ارتکاب یک جرم را موثر در میزان مجازات جرم دیگری دانسته در ما نحن فیه چنانچه ادم ربایی به مجنی علیه اسیب جسمی یا حیثیتی وارد نماید به حداکثر مجازات محکوم میگردد یعنی قانونگذار به علم به اینکه مجازات علیحده جهت اسیب جسمی به بزه دیده در انتظار مجرم است مجازات ادم ربایی را جهت وی تشدید نموده زیرا آسیب جسمی فردی که ربوده شده خود نشانگر جری بودن فرد آدم ربا است که قربانی خود را که در چنگال وی اسیر است مورد ازار جسمی یا حیثیتی قرار دهد به طور مثال چنانچه فرد ادم ربا اقدام به تجاوز به عنف و ازاله بکارت مجنی علیه نماید علاوه بر اعدام و پرداخت ارش البکاره به ۱۵ سال حبس نیز محکوم می شود.این اسیب میتوند در حین ارتکاب جرم در لحظات اولیه یا در حین انتقال یا پس از ان صورت گیرد تا هنگامیکه مجنی علیه ازاد و در محل امن قرار گیرد.
در ماده ۵۸۷ امده است «چنانچه مرتکب جرایم مواد قبل توقیف شده یا مخفی شده را تهدید به قتل نموده یا شکنجه یا ازار بدنی وارد اورد علاوه بر قصاص ……به حبس تا ۵ سال محکوم خواهد شد لذا چنانچه مقام دولتی اقدام به حبس غیر قانونی دیگری نماید به یک تا سه حبس محکوم میشود ولی چنانچه نسبت به بزه دیده ازار بدنی وارد اورد مجازات وی به پنج سال افزایش یافته و محروم از خدمت دولتی خواهد شد.
در ماده ۲۰۲ قانون مجازات سال ۱۳۰۴ امده «چنانچه ادم ربا شخصا یا توسط دیگری به طفل اسیب جسمانی یا حیثیتی وارد می آورد موجب تشدید مجازات وی می شد و چنانچه اسیب وارده به یکی از نتایج مندرج در ماده ۱۷۲ همان قانون مثل نقص عضو میگردید مرتکب به حبس دائم با اعمال شاقه محکوم میگردید.[۱۰۷]
بند چهارم: وسیله ارتکاب جرم
وسیله ارتکاب جرم در موضوع بحث تاثیری در نوع اتهام نداشته فقط می توانداز موجبات تشدید باشد در توقیف غیر قانونی وسیله موثر نمی باشد[۱۰۸] و ایضا در مخفی نمودن جسد یا اخفا مجرم .قانونگذار وسیله را در تحقق برخی جرایم مؤثر دانسته مانند جرائم رایانه ای که حتما جرم بوسیله رایانه در فضای مجازی صورت میگیرد ولی د رماده ۶۲۱ یا قانون مبارزه با قاچاق انسان مجرم به نحوی موفق به ارتکاب جرم شود جرم کامل و مجرم مستحق مجازات خواهد بود.
وسیله نقلیه بیشتر منصرف به وسیله نقلیه موتوری میباشد اما اطلاق آن در ادم ربایی شامل وسیله نقلیه غیر موتوری مانند دوچرخه نیز میشود به نظر میرسد منظور قانونگذار وسایلی است که ارتکاب جرم را تسهیل مینماید هر چند وسیله ای مانند تراکتور باشد و علت اینکه ربودن با وسیله نقلیه علت مشدده مجازات است در جای خود مورد بحث قرار میگیرد و جهت جلوگیری از تکرار از ان صرفنظر می شود.
بند پنجم: نتیجه مجرمانه
جرائم از حیث نتیجه مجرمانه دو گونه اند : ۱) جرائم مطلق ۲) جرائم مقید و در تعریف جرم مقید آمده است که این جرم زمانی واقع می شود که تحقق خارجی پیدا می کند که نتیجه ای که از آن منظور نظر است حاصل شده باشد مثل سرقت که عمل ربایش صورت گرفته یا در قتل وقتی که فرد فوت نموده باشد[۱۰۹] در مقابل آن جرم مطلق جرمی است که به صرف ارتکاب عمل واقع شده تحقق می یابد . اعم از اینکه عمل به نتیجه مطلوب عامل رسیده یا نرسیده باشد مانند توهین در حقیقت جرم مطلق جرمی است که تحقق آن منوط به اصول نتیجه خاص نمی باشد . با توجه به تعریف فوق چنانچه فردی بر دیگری استیلاء یابد بدون جابجایی آن شخص جرم آدم ربایی محقق نمی شود و همچنین در بزه ربودن طفل تازه متولد شده یا قلمداد نمودن طفل به جای طفل دیگر مقید به نتیجه است و صرف جابه جایی طفل یا کارت هویت وی این جرم تحقق نمی یابد و در قاچاق انسان نیز تا هنگامی که اقدامات مجرمی به خروج از مرز بزه دیده منتهی نشود این جرم محقق نمی شود در دفن جسد مقتول نیز مقید به دفن و مخفی نمودن جسد می باشد لذا به نظر نگارنده کلیه جرایم این فصل از جرایم مقید می باشد . در بحث آدم ربایی توقیف غیر قانونی یا اخفا نتیجه آن سلب آزادی فرد ربوده شده است . در این گونه جرائم نتیجه با عمل همراه است و از آن منفک نمی باشد زیرا به محض ربودن یا اخفاء فرد ، آزادی وی سلب می شود نمی توان تصور کرد که شخص را برباید یا مخفی کند ولی آزادی او سلب نگردد.[۱۱۰]
مبحث دوم: رکن معنوی
در بحث رکن معنوی لازم است بدوا به تعریف سو نیت عام و خاص پرداخت ونهایتا به تفکیک جرائم در ان گنجانده میشئد
الف:سوء نیت عام و خاص
در حقوق جزا “قصدمجرمانه” را به میل و خواستن قطعی به انجام یا ترک عملی میدانند که قانون آن را نهی کرده است و در موارد مختلفی از قانون مجازات قصد مجرمانه شمول پیدا میکند به عمد، سوءنیت، سوء قصد، لذاسوءنیت در جرائم غیر عمدی قابل تصور نمیباشد.
اقسام سوءنیت :
سوءنیت یا قصد مجرمانه که در معنی عام آن عمد در ارتکاب جرم میباشد دارای درجاتی است.
۱- قصد یا سوءنیت عام و قصد یا سوءنیت خاص
سوءنیت عام : عبارت است از اراده آگاه عامل در ارتکاب جرم است.
اکنون به بررسی این نظام اخلاقی در ادعیه شیعه میپردازیم.
دعای مکارم الاخلاقی که بیش از دیگر ادعیه بیانکننده این نظام اخلاقی است و طرحی را مطرح میکند، بر اساس آن میتوان مراحل سلوک را گذراند و به رستگاری و قرب حق نایل شد. این طرح نظام اخلاقی در ادعیه شامل بندهای زیر است:
۴-۶-۱٫ ایمان کامل و بهترین یقین
امام در دعای مکارم الاخلاق از ابتدا، ایمان کامل و بهترین یقین را از خداوند میخواهد: «بلغ ایمانی اکمل الایمان واجعل یقینی افضل الیقین: ایمان مرا به کاملترین ایمان برسان و یقین مرا بهترین یقینها قرار ده.»[۶۲۳]
کتاب نظام اخلاق اسلام درباره این قسمت از دعا میگوید: «در این دعا امام از ایمان و یقین شروع کرده، درحالیکه ایمان شروع کار و آغاز مسئولیت و سپس به یقین پرداخته درحالیکه شناخت و یقین جلوتر از ایمان شکل میگیرد.»[۶۲۴]
امام ابتدا ایمان کامل میخواهد و سپس یقین با فضیلت کامل، زیرا سیر و سلوک را میتوان با گمان نیز آغاز کرد. در ابتدای مسیر نیاز به یقین واطمینان ندارد، همانطور که هیچ تاجری با یقین به سود و ضرر تجارت نمیکند، ولی با احتمال عقلانی و حسابشده این کار را شروع میکند؛ بنابراین سلوک انسان نیز میتواند با گمان آغاز شود. وقتی انسان با گمان نیک به خداوند قدم در سیر و سلوک گذاشت، کمکم به خشوع میرسد و وقتی به خضوع و خشوع رسید خداوند به او کمک میکند. قرآن میفرماید:
«استعینوا بالصبر و الصلاه و انّها لکبیره الّا علی الخاشعین الذین یظنون انّهم ملاقوا ربّهم وانهم الیه راجعون: از صبر و نماز یاری جویید و با شکیبایی و مهار خوبیهای درونی و توجه به پروردگار نیرو بگیرید و این کار جز برای خاشعان دشوار و سنگین است، همان کسانی که میدانند پروردگارشان را ملاقات میکنند و بهسوی او باز میگردند.»[۶۲۵]
همانطور که قرآن میفرماید سالک با صبر در برابر هوای نفس، وسوسههای شیطان و استقامت در طریق اطاعت پروردگار، یاری خدا را در برابر حوادث ناگوار و مصائب شامل حال خود میکند. «صبر حالت باطنی آنها در برابر بلاها و گرفتاریهاست.»[۶۲۶]
صبر، خشوع و گمان به ملاقات پروردگار باعث میشود رذایل اخلاقی مثل ترس، تردید، اضطراب و نگرانی در برابر حوادث مهم، دنیا و دنیاپرستی به فضایل اخلاقی مانند توکل، شجاعت و شهامت تبدیل شده و باعث تهذیب نفس شود و این صبر به افرادی کمک و یاری میرساند که خاشعاند و در برابر خداوند سر تعظیم فرود آوردهاند و خداوند را در همه حال شاکراند و هرچه این صبر و شکرگزاری بیشتر باشد به هدایت بیشتری خواهند رسید.
«ان الذین اهتدوا ازادهم و آتاهم تقواهم: کسانی که هدایت یافتهاند، خداوند بر هدایتشان میافزاید و روح تقوا به آنان میبخشد.»[۶۲۷]
و هرچه تقوایشان افزوده شود بیشتر دل به مهر و محبت خداوند میسپارند و همه چیز را از آن خدا و برای خدا میخواهند.
۴-۶-۲٫ بهترین نیت و نیکوترین عمل
پس از یقین و ایمان کامل، امام برای پیریزی مرحلهای از یک نظام اخلاقی، بهترین نیت و نیکوترین عمل را مهم میداند، زیرا اگر نیت خوب باشد در دو عمل مساوی آنکه نیتش بهتر است، بهره و سود معنوی بیشتری خواهد برد و باعث رفعت یقین نیز میشود.
«و انته بنیتی الی احسن النیات و بعملی الی احسن الاعمال: و نیت مرا به بهترین نیات پایان رسان و عمل مرا به نیکوترین اعمال مقرر فرما.»[۶۲۸]
هرچه یقین شخص بیشتر شود نیاتش خالصتر شده و در پی آن اعمالش هم خیر و خالص میشود و باز هم بر یقینش افزوده میشود؛ یعنی نیت، اعمال و یقین روی هم اثر مستقیم میگذارند.
یا میفرماید: «اللهم و فّر بلطفک نیتی و صحح بما عندک یقینی و استصلح بقدرتک ما فسد منّی: خدایا به لطف و کرمت نیت مرا فراوان کن و یقین مرا به وسیله آنچه در نزد تو است درست کن و به قدرت کامله خود تبارهکاریهای مرا اصلاح کن.»[۶۲۹]
پس یقین کاملتر و فراوانتر باعث بهترشدن و توفیر نیت میشود. توفیر نیت بهمعنای این است که سالک هم حق نیت را ادا کند و هم نیات را در تمام نمونهها و جزئیات به کار گیرد و در تمامی ابعاد کارها، حرفها و برنامهها گسترش دهد و تمام اعمال و رفتارش فقط برای خدا باشد، حتی کوچکترین کارها وحرفهایش برای رضای حق باشد و او را از رب غافل نکند. به این ترتیب اعمالش شایستهتر خواهد شد، در نتیجه خداوند هم از باب کرم، لطف و احسان خود سیئات را به حسنات مبدل میکند و اینجاست که تبدیل صورت میگیرد و فساد به اصلاح بدل میشود و آرزو و ظن و گمان، به ذکر، تفکر و تدبیر تبدیل میشود؛ حسد تبدیل میشود به تدبیر برای مبارزه با شیطان؛ سوء ظن تبدیل به تفکر به قدرتهای خدا و آرزوها تبدیل به ذکر و یادآوری خداوند میشود. در دعای کمیل آمده است:
«اسئلک ان تجعل اوقاتی من اللیل و النهار بذکرک معموره و بخدمتک موصوله و اعمال عندک مقبوله حتی تکون اعمالی و اورادی کلها وردا واحدا و حالی فی خدمتک سرمدا: اوقاتم را در شب و روز به یاد خودت قرار بده و معمور و آباد کن و همواره در خدمت تو مستدام و کردارم را مقبول درگاهت کنی تا اعمال و کردار و گفتارم همه یک جهت برای تو باشد و حالم هیشه در خدمتت پاینده باشد.»[۶۳۰]
ازآنجاکه خداوند کمال مطلق است، اینها را از خداوند درخواست میکنیم و ما نیز نیت و عملی را در بالاترین سطح که بهمعنای اکمل، احسن و افضل است میخواهیم، تا آنها را در راه خدا که کمال مطلق است خرج کنیم و به کار بندیم، پس یقین هم هر روز بیشتر میشود و حتی آنجاکه یقیناش اشتباه بود نیز اصلاح شده و ضعفهایش تبدیل به قوت و قدرت صلاح میشود حتی اگر در معرفت و شناختش به خدا کمبودی باشد، چون همه اعمال و نیاتش برای خدا و در راه خدا است، نظام عالم نیز زیبا و هماهنگ میشود، زیرا نظام عالم نظامی قانونمند است و بین اجزای آن هماهنگی برقرار است و وقتی اعمال انسان جمیل شود، روی تمام هستی اثر می گذارد و آنها را زیبا میکند.
«هر عملی که از ما صادر میشود براساس اینکه آنچه دلها به دست میآورند روی این عالم اثر میگذارند و هر حالت قلبی ما میوه میدهد و اثر میگذارد، چرا که این عالم فقط عالم تجسم اعمال ما نیست بلکه عالم تجسم حالتهای انسان نیز هست بنابراین فساد ما روی ذره ذره این عالم اثر خواهد گذاشت»[۶۳۱]
اعمال و حالتها و نیات ما روی عالم اثر می گذارد اگر اعمال ما صالح باشد، خداوند متولی اعمالمان میشود، زیرا خداوند اعمال صالحین را اصلاح میکند و متولی عمل صالحین است: «ان ولیی الله الذی نزل الکتاب و هو یتولی الصالحین: ولی و سرپرست من خدایی است که این کتاب را نازل کرده و او صالحان را سرپرستی میکند.»[۶۳۲]
۴-۶-۳٫ پاک کردن دل از غیر حق
هرگاه سالک نیت و اعمالش را تبدیل به بهترین نیات و عمل کرد، باید دل را از غیر حق پاک کند و موانع سلوک را از سر راه خود بردارد: «واکفنی ما یشغلنی الاهتمام به واستعملنی بما تسئلنی غدا عنه و استفرع ایامی فیما خلقتنی له و اغننی و اوسع علی فی رزقک و لا تفتنی با النظر اعزنی و لا تبتیینی بالکبر و عبدنی لک و لا تفسد عبادتی بالعجب و اجر للناس علی یدی الخیر و لا تمحقه بالمن و هب لی معالی الاخلاق و اعصمنی من الفخر: و از من آنچه را اهتمام بدان مشغول کرده کفایت نما و به آنچه فردای قیامت مرا بدان بازخواست میکنی مشغول دار و روزهایم را تنها بهخاطر آنچه برای آن خلقم کردی فارغ ساز و مرا بینیاز کن و بر من روزی خودت را گشایش ده و مرا در فتنهگاه نینداز و عزتم ده و به صفت تکبر مبتلا مساز و مرا به عبادت خودت وادارم ساز و عبادتم را به صفت ناپسند خودبینی تباه مساز و کار خیر مردم را به دست من جاری کن، ولی با منتگذاشتن من آن را از بین نبر و پایههای اخلاقی را نصیبم کن و مرا از فخرکردن نگه دار.»[۶۳۳]
اهتمام به غیر حق یکی از عوامل مزاحم در سیر و سلوک است و انسان خلق نشده مگر اینکه خدا را عبادت کند و هر عاملی که او را از یاد خدا غافل میکند مانع سیر و سلوک میشود. صفات زشتی مانند تکبر، عجب و خودپسندی باعث باطلشدن عبادات او میشود و او را از مسیر حق باز میدارد. همچنین منتگذاشتن بر کاری که برای مردم میکند و فخرفروشی به دلیل ایمان از دیگر موانع سیروسلوک است، پس سالک باید در این مسیر به خداوند متوسل شود و از او پایههای بلند اخلاقی را بخواهد. از او بخواهد موانع و آفات را از سر راهش بردارد، زیرا فخر، کبر، منت و عجب به انسان حمله میکند و انسان میپندارد که در اوج عبودیت است، ولی هنگامی که به خود میآید، متوجه میشود که ناخودآگاه از مسیر دور شده و مشغول به غیر شده است، پس فریاد میزند:
«اللهم اشغلنا بذکرک: خدایا مرا مشغول یاد خدا کن.»[۶۳۴]
«اللهم انی اسئلک سئوال خاضع متذلل خاشع ان تسامحنی و ترحمنی و تجعلنی بقسمک راضیا قانعا و فی جمیع الاحوال متواضعا: خدایا از تو درخواست میکنم، درخواست شخص فروتن و خوار ترسان که بر من آسانگیری و به من رحم کنی و مرا به آنچه برایم قسمت کردی راضی و قانع سازی و در تمام حالات فروتنم کنی.»[۶۳۵]
امام علی(علیهالسلام) از خداوند میخواهد که او را به قسمت و روزی خود قانع سازد؛ زیرا اگر انسان به داراییهایش قانع نباشد، در راه به دستآوردن مایحتاج زندگی تلاش و کوشش میکند و به غیر حق مشغول میشود و از حق فاصله میگیرد. امام علی در فرازی از دعای کمیل که آمد فروتنی و خشوع را از خداوند میخواهد تا از کبر و غرور و عجب دور باشد.
در فراز دیگری از دعای کمیل که در ادامه میآید، حضرت امیر از خداوند میخواهد او را در خدمت حق مشغول دارد: «ان تجعل اوقاتی من اللیل و النهار بذکرک معموره و بخدمتک موصوله و اعمالی عندک مقبوله حتی تکون اعمالی و اورادی کلها وردا و حالی فی خدمتک سرمدا: اوقاتم را در شب و روز به یاد خودت معمور و آبادان قرار ده و همواره در خدمت تو مستدام و کردارم را مقبول درگاهت کن تا اعمال و کردارم و گفتارم همه یک جهت برای تو باشد و حالم همیشه در خدمتت پاینده.»[۶۳۶]
۴-۶-۴٫ انکسار درونی و اخبات
اخبات: تواضع و پستی ذلتی است که سالک در برابر حق پیدا میکند. اگر سالک به این نوع از ذلت دست پیدا کند، زمینه برای ریزش فضل حق فراوان خواهد شد. انسان باید مواظب باشد هنگامی که با خداوند رازونیاز میکند و با او همصحبت میشود، از غرور درامان نیست، زیرا چنین تصور میکند که به مقامی رسیده است و همین غرور او را از خداوند دور میکند، پس اگر میخواهد دچار غرور طاعت نشود، باید به ذلت باطنی برسد که این ذلت و انکسار زمینههایی دارد. استاد علی صفایی حائری مراحل و زمینههای اخبات را این گونه بیان میکند: «اخبات به این شرح میباشد: در یک مرحله فهم است، در مرحله دیگر مذاکره، در مرحله سوم محبت است (اسئلک خشوع الایمان قبل خشوع الذل فی النار) دعای ابو حمزه ثمالی؛ خدایا قبلا از اینکه بن بستها،آتشها، سوختنها و ذلتهای واقعی و عکسالعملهای عملم مرا خاشع کند، تو با عشقت (ایمان ) دل مرا خاشع کن. در مرحله چهارم بلا وگرفتاری است. بلا موجب میشود انسان بشکند و انکسار پیدا کند، والا ریاضتها غرور ایجاد میکند.»[۶۳۷]
امام سجاد در فرازی از دعای مکارم الاخلاق که در ادامه میآید از خداوند خوهان این ذلت باطنی است: «و لا ترفعنی فی الناس درجه الا خططتنی عند نفسی مثلها و لا تحدث لی عزا ظاهرا الا احدثت لی ذله باطنه عند نفسی بقدرها: و درجه مرا در میان مردم بالا ببر، جز درجه مرا نزد خودم پست و ذلیل کن (تا مایه غرور نشود) و برای من عزتی پیش نیاور در ظاهر، جز همانقدر ذلت و خواری در باطن ذاتم کرم فرمایی.»[۶۳۸]
هرگاه انسان نزد خود احساس عزت و دارایی کند، ناخودآگاه چه در خلوت چه در جمع دچار غرور و تکبر میشود؛ بنابراین امام از خداوند میخواهد به هر میزان که به او عزت عطا میکند، در باطن به او ذلت و خواری عطا فرماید تا دچار عجب و غرور نشود، زیرا انسان عارف میداند هرچه دارد از جانب خداست و هر عزت و بلندی مرتبه را از آن خدا میداند و حتی در خلوت خود نیز دچار عجب و تکبر نمیشود، پس برای دوری از این مانع باید از خداوند ذلت و خواری نزد خود را بخواهد و چون به انکسار و اخبات رسید نور حق بر قلب او خواهد تابید و به قرب حق راه خواهد یافت.
«فو عزتک ما اجد لذنوبی سواک غافرا و لا اری لکسری غیرک جابرا و قد خضعت بالانابه الیک و عنوت بالاستکانه لدیک: پس سوگند به عزت تو برای گناهانم جز تو آمرزندهای نیابم و از شکست خود چارهای جز تو نمیبینم و به تحقیق من فروتن به بازگشت بهسوی تو شدم، و خوارم که به درگاهت نشستم.»[۶۳۹]
از مهمترین عواملی که باعث میشود نور الهی در قلب انسان بتابد و باعث تبدیل بدیها به نیکیها میشود همین انکسار و فروتنی و احساس خواری و ذلت است که قلب سالک را به دریای رحمت الهی متصل میکند و طالب خوبیها و فیض حق میشود و به درگاه او استغاثه سر میدهدکه: «و لا لشئ من عملی القبیح الحسن مبدلا غیرک: و نه کسی را که عمل زشت مرا به کار نیک تبدیل کند جز تو.»[۶۴۰]
۴-۶-۵٫ هدایت از جانب حق
قبل از اینکه طلب هدایت را در ادعیه برسی کنیم ابتدا به بیان انواع هدایت میپردازیم:
۴-۶-۵-۱٫ انواع هدایت
الف. هدایت نوع اول: این نوع از هدایت شامل حال همه موجودات، حتی منکران حقتعالی میشود.
«هدایت در یک مرحله با غفلت انسان، با کفر و انکار او همراه است.»[۶۴۱]
در این مرحله هدایت خداوند شامل حال کسانی میشودکه منکر خدا هستند و به او کفر میورزند، اما خداوند در همه چیز تجلی میکند و این تجلی مستمر او باعث میشود که انسان کافر، خدا و نشانههای او را مشاهده کند و هدایت شود و به خدا ایمان بیاورد، پس هدایت نوع اول در حد اندازههای وجودی انسانست؛ یعنی تا آنجاکه وجود خویش را بفهمد و علامت این هدایت «این است که انسانی که قدر خودش را شناخت ارتفاع همت پیدا میکند و همتش بالا میرود.» [۶۴۲]
و وقتی همتش ارتقاء یافت تلاش برای شناخت پروردگارش بیشتر میشود.
ب. هدایت نوع دوم: این نوع هدایت برای مسلمانان و ایمان آورندگان به حق است؛ یعنی «هدایت در حد اسلام و ایمان است.»[۶۴۳]
برای مسلمانان هم هدایتهایی است و هرچه فرد ایمانش قویتر میشود، خداوند او را بیشتر هدایت میکند. این نوع هدایت از وقتی شروع میشود که انسان هدفش را انتخاب کرده و محتاج هدایتهای دیگر میشود. «حضرت ابراهیم در این مورد چنین میگوید: انی ذاهب الی ربی سیهدین» من راه افتادهام، من حرکت کردهام بهسمت پروردگارم.»[۶۴۴]
این نوع هدایت بعدها خواهد بود و لحظه به لحظه استمرار دارد و با شکر، فراوان خواهد شد و با بلا و تمحیص حق تصفیه میشود و از غرور پاک خواهد شد.
ج. هدایت نوع سوم: «هدایت در حد تقوا واحسان است (بینات من الهدی) و هدایتهای بیّن و روشن، از مرحله تقواست که شامل انسان میشود.»[۶۴۵]
این نوع از هدایت با انواع قبلی فرق دارد، زیرا هدایتهای بدون بینه، هدایتی است که با ریب و شک انسان و با کفر و انکار او همراه است. و این هدایت بیّن هدایتی است که با ریب و شک همراه نیست و در مرحلهای از تقوا قرار دارد و مخصوص متقین است. هرچه انسان از دنیا دور شود، اگر آنچه انجام میدهد بهخاطر دنیا و رسیدن به قدرت نباشد و همه چیزش الهی باشد، حتی خوردن و خوابیدن او رنگ الهی میگیرد. در این مرحله خداوند هدایتی که به او میدهد از نوع هدایت متقین است و در آن هیچ شک و ریبی نیست. «والذین اهتدوا زادهم هدی و آتاهم تقواهم»[۶۴۶]
د. هدایت نوع چهارم: هدایت محسنین است. محسنین کسانی هستند که هرکاری انجام میدهند رضای حق را طالبند و خواسته و رضای خودشان درآن مطرح نیست و بهدنبال مرضی حقاند.
نتیجه آنکه انواع هدایت: به هدایت تکوینی: «اعطی کل شیء خلقه ثم هدی»[۶۴۷]
هدایت عمومی: «هدی للناس»[۶۴۸]
الف : الحاق طفل نه به شوهر و نه به واطی به شبهه امکان نداشته باشد. در این صورت به هیچکدام، ملحق نمی شود. به عنوان مثال، از تاریخ نزدیکی با هر دو نفر، کمتر از ۶ ماه و یا بیشتر از ۱۰ ماه گذشته باشد.
ب : الحاق طفل، فقط به شوهر زن امکان داشته باشد. به عبارت فاصلۀ بین نکاح و تولد طفل، بیش از ۶ ماه باشد ولی فاصلۀ بین نزدیکی به شبهه و تولد، کمتر از ۶ ماه یا بیشتر از ۱۰ ماه باشد. در این حالت، قاعدۀ فراش، صرفاً در مورد شوهر جاری می شود و طفل متعلق به اوست.
ج : الحاق طفل، فقط به واطی به شبهه،ممکن باشد. به عنوان مثال، از تاریخ ولادت طفل با تاریخ نزدیکی شوهر با زن، کمتر از ۶ماه یا بیشتر از ۱۰ ماه گذشته باشد. در این صورت، بر مبنای قاعدۀ فراش، طفل ملحق به واطی به شبهه است.
د : بر مبنای قاعدۀ فراش، طفل هم تعلق به شوهر داشته باشد و هم تعلق به واطی به شبهه. این حالت، در دو فرض، اتفاق می افتد. ممکن است زن در دوران زناشوئی، با مردی بیگانه، به اشتباه، نزدیکی کرده باشد و فاصلۀ نزدیکی زن با شوهر و مرد بیگانه، چنان باشد که بتوان طفل را به هر دو نسبت داد. همچنین ممکن است زن، پس از جدائی از شوهر، با بیگانه همبستر شود ولی فاصلۀ تولد طفل تا تاریخ انحلال نکاح و نزدیکی به شبهه، به نحوی باشد که بتوان طفل را به هر دو منسوب نمود. به عنوان مثال از تاریخ ولادت طفل، ۸ ماه از نزدیکی با شوهر و ۹ ماه از نزدیکی به شبهه گذشته باشد. در اینجا، دو قاعدۀ فراش با یکدیگر متعارضند و محل اختلاف بوجود آورده است :
* برخی از حقوقدانان، بین این دو فرض، قائل به تفکیک شده اند و معتقدند که در فرض اول، اجرای امارۀ فراش، سبب الحاق طفل به شوهر آن زن می شود، زیرا هدف از ایجاد امارۀ فراش، رسیدن به واقع ، حفظ خانواده و مصلحت طفل است و با انتخاب شوهر این زن به عنوان پدر طفل، هر سه هدف، تأمین می شود و ظاهر مادۀ ۱۱۵۸ قانون مدنی را نیز مؤید این نظر می دانند. اما در فرض دوم، خانواده ای وجود ندارد تا مصلحت آن حفظ شود و از همین رو، اجرای امارۀ فراش، دشوار است. اما اجرای قاعدۀ فراش در زمان بعد از انحلال عقد سبب آن است که برای جلب مصلحت طفل، او را ملحق به شوهر سابق بدانیم تا غریبه ای که با مادر او نزدیکی کرده است.[۱۸۷]
* برخی از فقهای امامیه، معتقدند که باید به قرعه متوسل شد.
* برخی دیگر آن را ملحق به شوهر می دانند.
* برخی از حقوقدانان معتقدند که قانون مدنی ما در خصوص قرعه، حکمی مقرر نداشته است. از آنجائیکه رابطۀ زناشوئی زن و شوهر، دائمی و رابطۀ نزدیکی واطی به شبهه با زن، اتفاقی است و احتمال انعقاد نطفه در رابطۀ زناشوئی با شوهر، بیشتر است بنابراین قاعدۀ فراش او اقوی است.[۱۸۸]
نزدیکی به شبهه با زن آزاد
حالت دیگر در جائیست که نزدیکی به شبهه با یک زن آزاد صورت گرفته باشد و طفلی به دنیا آید که فاصلۀ بین نزدیکی و تولد او کمتر از ۶ماه و بیشتر از ۱۰ ماه نباشد. در این فرض، سه حالت ذیل قابل پیش بینی است :
الف : فرضی که زن تا آن موقع، زوجۀ هیچکس دیگری نبوده باشد. در این حالت، قاعدۀ فراش، بدون معارض در خصوص واطی به شبهه اجرا و طفل ملحق به او می شود.
ب : زن قبلا ًدر عقد شخص دیگری بوده و از تاریخ انحلال نکاح تا ولادت طفل، بیشتر از ۱۰ماه گذشته باشد. در این حالت نیز، قاعدۀ فراش، بدون معارض در خصوص واطی به شبهه اجرا و طفل ملحق به او می شود.
ج : زن قبلا ًدر عقد شخص دیگری بوده و از تاریخ انحلال نکاح تا تولد طفل، بیشتر از ۱۰ ماه نگذشته باشد. در این حالت، عقاید به جهت تعارض دو قاعدۀ فراش، مختلف است.[۱۸۹]
* برخی قائل به قرعه می باشند.
* برخی معتقدند که قرعه برای هر امری مشکل است و قاعدۀ فراش نسبت به واطی به شبهه قابل اجرا است، چون قاعدۀ فراش اول، زائل شده است.
* طفل به شوهر سابق زن ملحق خواهد شد. این نظر را حقوقدانان ایران نیز با استدلالات ذیل، مورد قبول قرار داده اند :
اولا ً: استقراع برای هر مشکل و خصوصا ًمشکل نسب، قانونی نمی باشد، زیرا در قانون، چنین امری پیش بینی نگردیده است.
ثانیا ً: فراش شوهر اول زائل نمی شود چراکه با رفع شبهه، قاعدۀ فراش به شبهه نیز زائل می شود. در ضمن، مناط اعتبار، وجود فراش در زمان نزدیکی است و فرض این است که در این زمان، دو فراش وجود داشته است.
ثالثا ً: الحاق طفل به شوهر سابق زن، با مصلحت طفل، سازگاری بیشتری دارد، زیرا این طفل در جامعه از شخصیت و اعتبار و احترام بیشتری نسبت به طفل ناشی از شبهه، برخوردار است.
رابعا ً: مادۀ ۱۱۵۹ قانون مدنی اطلاق دارد.
نزدیکی دو نفر به شبهه با یک زن
در این حالت، دو نفر، به شبهه با یک زن آزاد، نزدیکی می نمایند. در این حالت، با توجه به حداقل و حداکثر مدت حمل می توان نسب طفل را تعیین کرد، اما اگر از مقایسۀ حداقل و حداکثر مدت حمل، نتیجه حاصل شد که نسب طفل به هر دو واطی به شبهه، امکان دارد، تکلیف چیست؟
جواب این سئوال نیز محل اختلاف است:
* برخی عقیده به استقراع دارند.
* برخی نیز معتقدند که قاعدۀ فراش در واطی به شبهۀ دوم اجرا می گردد.[۱۹۰]
* حقوقدانان معتقدند که با توجه به عدم پیش بینی قرعه در نسب در قانون مدنی ایران و مشکل بودن اثبات نسب از طریق قاعدۀ فراش، باید از طرق دیگر همچون کارشناسی و اقرار یا آزمایشات پزشکی، این موضوع، حل شود.[۱۹۱]
نزدیکی به شبهه و زنا با زن
در این حالت، یک نفر به شبهه و دیگری به زنا، با یک زن، نزدیکی نموده اند. اگر بتوان با رعایت حداقل و حداکثر مدت حمل، طفل را به واطی به شبهه، ملحق نمود، قاعدۀ فراش، فقط در خصوص او جاری می شود و به زانی، هیچ طفلی، ملحق نمی شود، زیرا با استنباط از مواد ۱۱۶۴ و ۱۱۶۷ قانون مدنی، همانطور که زنا با زن شوهر دار و حتی احتمال انعقاد نطفه از این زنا، مانع اجرای قاعدۀ فراش شوهر او نمی باشد در وطی به شبهه نیز که از درجۀ اهمیت کمتری نسبت به شوهر برخوردار می باشد، زنا نمی تواند مانع اجرای قاعدۀ فراش واطی به شبهه باشد.[۱۹۲]
نزدیکی به شبهه با محارم
در این حالت، فرد به شبهه با زنی نزدیکی می نماید که از محارم اوست و از این نزدیکی، طفلی، بدنیا می آید. آیا این طفل، ملحق به واطی به شبهه می شود یا خیر؟
در این خصوص میان حقوقدانان، اختلاف نظر وجود دارد:
* برخی معتقدند که نمی توان این طفل را در حکم ولد قانونی و ملحق به واطی به شبهه دانست. دلیل این دسته آن است که معتقدند: «ولد شبهه، زمانی در حکم ولد قانونی است که حرمت نزدیکی عرضی باشد، یعنی ناشی از فقدان رابطۀ زوجیت باشد نه ذاتی: اگر حرمت نزدیکی، ناشی از وجود یکی از موانع ذاتی مانند قرابت نسبی یا سببی یا رضاعی بین زن و مرد باشد، نمی توان طفل را ملحق به واطی به شبهه دانست، زیرا با اخلاق حسنه مغایرت دارد.[۱۹۳]
* در مقابل عده ای دیگر با نظر فوق، مخالف بوده و چنین استدلال می نمایند که؛
اولا ً: مواد ۱۱۶۴ تا ۱۱۶۶ قانون مدنی، مطلق بوده و شامل نزدیکی با محارم نیز می شود.
ثانیا ً: در موارد مختلف وطی به شبهه، بین فقدان سوء نیت و قصد قانون شکنی، تفاوتی وجود ندارد.
ثالثا ً: در فقه اسلام، وطی به شبهه با محارم را از بقیۀ موارد، متمایز نکرده اند.
رابعا ً: چرا الحاق چنین طفلی به واطی به شبهه، خلاف اخلاق حسنه باشد؟ اخلاق حسنه برابر مادۀ ۹۷۵ قانون مدنی، فقط می تواند باعث عدم اجرای قرارداهای خصوصی یا قانون خارجی باشد و نمی تواند مانع الحاق طفل به اشتباه کنند باشد.
خامسا ً: این راه حل با مصلحت کودک و اجتماع، سازگاری بیشتری دارد و از تعداد فرزندان نامشروع در اجتماع می کاهد.[۱۹۴]
بند چهارم : اجرای قاعدۀ فراش در تلقیح مصنوعی
همانطور که گفته شد؛ به تازگی و با پیشرفت علم، زنانی که به طریق عادی و از راه زناشوئی معمولی، نمی توانند مادر شوند، از طریق تلقیح مصنوعی، می توانند صاحب بچه شوند. راه های مختلفی برای این امر در علم پزشکی وجود دارد: تلقیح مصنوعی با نطفۀ شوهر، تلقیح مصنوعی با نطفۀ غیر شوهر و انتقال جنین. در ذیل نسب طفل متولد شده از هر کدام از طرق فوق الذکر را بررسی می نماییم.
الف : نسب طفل متولد از تلقیح مصنوعی با نطفۀ شوهر
در این حالت، شوهر نمی تواند با زن نزدیکی نماید و از طرق عادی، بچه دار شود، لیکن عقیم نمی باشد و نطفه اش حاوی اسپرماتوزوئید می باشد و می تواند تخمک زن را بارور سازد. در این حالت، از طرق علمی، اسپرماتوزوئید شوهر را از طریق مصنوعی به رحم زن وارد می نمایند. سئوالی که مطرح می شود، آن است که آیا این طفل که بر اثر زناشوئی بین زوجین، بوجود نیامده، ملحق به شوهر می شود و آثار نسب همچون تواریث، حضانت و ولایت و انفاق را دارد یا خیر؟
حقوقدانان معتقدند که این طفل ملحق به شوهر می شود و نسب او بی شک مشروع و قانونی است و دلیل ایشان نیز عبارتند از اینکه:
اولا ً: در این حالت کلیۀ شرایط نسب قانونی و مشروع وجود دارد و هیچ مانعی برای الحاق طفل به پدر و مادر وجود ندارد. اگر قانونگذار در مواد ۱۱۵۸ و ۱۱۵۹ قانون مدنی در خصوص اجرای قاعدۀ فراش، فقط از نزدیکی صحبت نموده است، صرفا ًبه این دلیل است که راه معمول پیدایش نطفه، نزدیکی بین زوجین می باشد.[۱۹۵]
ثانیا ً: اگر نزدیکی شرط نسب مشروع باشد، نباید طفل متولد از تفخیذ شوهر را مشروع بدانیم.[۱۹۶] در حالیکه فقها، این طفل را مشروع و ملحق به شوهر می دانند.[۱۹۷]
ثالثا ً: در تلقیح مصنوعی، رابطۀ زوجیت، بین زن و مردی که پدر و مادر او محسوب می شوند، وجود دارد و طفل نیز بنا بر فرض، از ترکیب نطفه های لاین دو ایجاد شده است. پس باید وسیلۀ امتزاج را از یاد برد و با تحقق این شرایط، نسب طفل را مشروع دانست.[۱۹۸]
از نظر نگارنده نیز این نظر با مقتضیات عقلی و حقوقی، سازگاری بیشتری دارد. نسب زمانی مشروع است که ناشی از لقاح اسپرماتوزوئید شوهر و تخمک زن باشد و این لقاح باید در زمان نکاح صحیح زوجین انجام شود. دخول در هیچ رساله و قانونی، شرط نسب مشروع دانسته نشده است.
ب : نسب طفل متولد از تلقیح مصنوعی با نطفۀ غیر شوهر
در این حالت، شوهر توانائی انجام نزدیکی با زن خود را دارد، اما نمی تواند او را آبستن نماید. به عبارت دیگر، شوهر عقیم می باشد. در این حالت، تلقیح مصنوعی زن، با نطفۀ شخصی غیر شوهر(مرد اجنبی) صورت می گیرد. در این حالت، سه رابطه باید مورد بررسی قرار گیرد :
اول : رابطۀ طفل با مادر
* برخی از حقوقدانان برای توضیح این رابطه، بین حالتی که مادر جاهل به عمل لقاح بوده و موردی که مادر عالم به لقاح باشد، تفکیک قائل شده اند. در جائیکه مادر جاهل باشد، طفل ناشی از این عمل، در حکم ولد شبهه بوده و به مادر ملحق می شود. در حالتی که مادر عالم باشد، چون زن می داند که رابطۀ زوجیت بین او و مرد صاحب نطفه، وجود ندارد، پس طفل او در حکم ولدالزنا بوده و با زانی ملحق نمی شود.[۱۹۹]
ایرادی که به این نظر وارد است، آن است که چگونه می توان این رابطه را زنا دانست. زنا در فقه و حقوق، تعریف مشخصی دارد، که عبارت است از نزدیکی مرد بالغ و عاقل با زنی که بر او حرام است بدون اینکه عقد نکاح یا شبهه وجود داشته باشد با علم به حرمت نزدیکی و اختیار. بنابراین برای تحقق زنا، دخول شرط است. چگونه می توان تلقیح مصنوعی را نوعی دخول تلقی و بر این رابطه، واژۀ زنا را استفاده و طفل ناشی از آن را زنازاده، تلقی نمود؟