جزء
توصیف
مثال
متن کشف
پیام در قالب زبانی که برای هر فرد قابل درک باشد.
مانند شماره موجود در کارت های اعتباری: ۵۳۴۲۸۷۶۵۳۶۵۲۹۹۸۲
الگوریتم رمزگذاری
فرمول های ریاضی یا فرآیندی که برای رمزگذاری یا رمزگشایی پیام ها استفاده می شود.
افزودن یک شماره به هر شماره موجود در کارت. اگر شماره از عدد ۹ بیشتر بود، عدد ۱۰ را از آن کسر کنید. به عنوان مثال، به هر عدد روی کارت عدد ۴ را بیفزایید. در این صورت عدد ۱ تبدیل به ۵ و عدد ۹ تبدل به ۳ خواهد شد.
کلید( کدهای مخفی)
استفاده از شماره هایی خاص که با عبور از الگوریتم تبدیل به پیام های رمزگذاری شده، می گردد.
افزودن شماره به شماره اصلی ( مانند افزودن شماره ۴ در قسمت بالا).
متن رمز
این همان متن ساده و قابل خواندن است که پس از رمزگذاری تبدیل به متنی با علائم، شماره و رمزهای خاص شده است.
شماره اصلی کارت ۳۶۵۲۹۹۸۲۵۳۴۲۸۷۶۵ تبدیل به ۳۳۲۶۹۷۸۶۲۱۰۹۷۰۹۶ خواهد شد.
۴-۲۱-۳-۱-الگوریتم رمزگذاری متقارن
در الگوریتم متقارن، از یک کلید ( مطابق شکل ۵-۷) برای رمزگذاری و یا رمزگشایی متن استفاده می شود. گیرنده و فرستنده جهت دستیابی به متن اصلی باید کلید مشابهی داشته باشند. به همین دلیل به این سیستم، سیتسم کلید خصوصی یا تک کلیدی نیز گفته می شود.
در طی سالهای گذشته، الگوریتم DATA ENCRYPTION STANDARD به عنوان یک الگوریتم رمزگذاری متقارن استاندارد توسط موسسه های دولتی آمریکا مورد حمایت قرار می گرفت. در سال ۲۰۰۰، موسسه ملی استاندارد و فناوری (NIST) اعلام داشت که DES، با RINJIDAEL که یک استاندارد رمزگذاری پیش رفته است، جایگزین شده است.
از انجا که الگوریتم استفاده شده در رمزگذاری پیام ها، شناخته شده هستند، محرمانه بودن پیام ها به کلید یا کدهای مخفی بستگی دراد. حدس زدن نوع کلید و یا کدهای مخفی استفاده شده در رمزگذاری ویا رمزگشایی پیامها، کاری آسان بوده و می توان از طریق پردازش های مازی و کامپیوترهاییی با سرعت بالا، در عرض چندثانیه برای یافتن کدهای مخفی میلیون ها حدس زد. به همین دلیل نیز طول کلیدها یا تعداد بیت آن ها در رمزگشایی یک پیام و ایمن سازی آن بسیار مهم است. زیرا اگر یک کلید تنها از چهار بیت ( به عنوان مثال ۱۰۱۱۹ تشکیل شده باشد، احتمال ترکیب این کدها تنها ۱۶ مورد است ( دو به توان چهار). در این صورت، یک فرد برای یافتن کلید یا کد مخفی نیاز به استفاده از کامپیوتر ندارد. اکنون زمانی را تصور کنید که یک فرد قرار است تمامی احتمالات موجود برای یافتن یک کلید ۴۰ بیتی را در نظر گیرد. بنا به تحقیقات انجام شده می توان قفل کلیدهای ۴۰ بیتی را که از دو به توان چهل ترکیب کد برخوردار است، در عرض مدمتی کوتاه با بهره گرفتن از کامپیوترهای پیشرفته شکست. لذا بهتر است طول کلید را بیشتر کرد تا احتمال شکست کلید کاهش یابد.
۴-۲۱-۳-۲-الگوریتم رمزگذاری نامتقارن
تصور کنید فردی بخواهد برای خرید یک کالا در وب سروری خاص، از رمزگذاری متقارن یا تک کلیدی استفاده کند. اگر کلید فروشنده میان چندین هزار خریدار پخش شود، دیگر کدهای مخفی این کلیدک به صورت محرمانه و پنهان باقی نخواهند ماند. در اینجا الگوریتم نامتقارن نقش خود را ایفا می کند. کلیدهای رمزگذاری عمومی از کی جفت کلید شامل کلید عمومی، کلیدهایی که معمولا در دسترس عمووم قرار دارند و کلید خصوصی که تنها در دست یک نفر و آن هم فرد مالک است، استفاده می کنند. اگر پیامی توسط یک کلید عمومی رمزگذاری شده باشد، برای رمزگشایی آن حتما نیاز به کلید خصوصی مرتبط و همراه با آن کلید عمونمی است.
بهعنوان مثال، اگر فردی تمایل به سفارش یک کالا از شرکتی داشته باشد و همچنین بخواهد که محتوای پیام فرستاده شده وی به شکرتک محمرمانه باقی بماند، برای رمزگذاری پیام خود باید از کلید عمومی شرکت استفاده کند. زمانی که شرکت سفارش مشتری را دریافت کرد،از کلید خصوصی خود برای رمزگشایی پیام استفاده خواهد کرد.
یکی از رایج ترین الگوریتم های رمزگذاری نامتقارن RSAاست. RSA از کلیدهایی با طول کدهای متفاوت از ۱۲۸ تا ۱۰۲۴ بیت استفاده می کند. تنها مشکلی که الگوریتم های رمزگذاری نامتقارن با آن مواجه هستند، مسئله سرعت است. الگوریتم متقارن معمولا نسبت به الگوریتم نامتقارن از سرعت بیشتری برخوردارند. بنابراین، از الگوریتم رمزگذاری نامتقارن نمی توان برای رمزگذاری و یا رمزگشایی داده هایی که حجم زیادی دارند، به طور موثر استفاده کرد. در واقع، برای فرایند رمزگذاری و رمزگشایی معمولا از ترکیب روش های متقارن و نامتقارن استفاده می شود.
۴-۲۱-۴-امضای دیجیتالی
در دنیای مجازی چطور می توان اطمینان حاصل کرد که پیام ارسال شده، از طرف فرد مورد نظر، فرستاده شده است. همچنینن چطور می توان اطمینان حاصل کرد که آن فرد پیام ارسال خود را تکذیب کرده و ارسال پیام خود را تایید خواهد کرد؟ به عبارت بهتر چگونه می توان فرد را از احراز هویت نمود؟
یک راه حل استفاده از امضای دیجیتالی است که مختص خود فرد است و قابل جعل کردن نیز نیست. امضاهای دیجیتالی به کلیدهای عمومی وابسته هستند و می توان از آن ها برای احراز هویت فرد استفاده کزد. همچنین می توان از امضای دیجیتالی برای تضمین اینن موضوع که محتوای پیام الکترونیکی بدون تغییر فرستاده شده است نیز استفاده کرد. امضای دیجیتالی از مزیت ویژه ای در محیط های مجازی برخوردار است. این امضاها قابل حمل بوده و نمی توان آن ها را به سادگی جعل کرد و حتی می توان زمان استفاده از امضا را نیز مشخص کرد.
شکل ۶-۷ چگونگی کار این امضاها را نشان می دهد. تصور کنید که فردی قصد فرستادن پیش نویس قراردادی را به یک شرکت که قرار است با آن وارد کسب و کار شود، داشته باشد. در این راستا فرد دریافت کننده قرارداد می خواهد از تضمین کافی جهت صحت متن قرارداد و فرستنده آن اطمینان حاصل کند. برای این کار فرد فرستنده اقدامات زیررا انجام می دهد:
نظارت، ارزیابیو کنترل ارتباطات یکپارچه بازاریابی
شکل ۲۲-۲- مدل برنامه ریزی ارتباطات یکپارچه بازاریابی (بلچ،۲۰۰۴)
به منظور درک آنچه که اهداف بازاریابی و ارتباطهای بازاریابی را تحت تأثیر قرار میدهد، نیازمند برگشت به عقب و بررسی برنامه بازاریابی هستیم.
بررسی و ممیزی ترویج، اطلاعاتی دربارهی سطوح موجود آگاهی مشتریان، فروش، نگرشهای مشتریان نسبت به شرکت و محصول، فراهم میآورد. در این مرحله استراتژی بازاریابی که عبارت است از این که کدام بخش از بازار مورد هدف قرار گرفته، چه موضعی لازم است و چه کسانی در واحد تصمیمگیری[۷۶] به عنوان مخاطب برنامه در نظر گرفته میشوند، باید مورد توجه قرار گیرد.
بخشهای بازاریابی و ارتباطهای بازایابی (و عملیات آنها) مقدار ثابتی از پول به عبارت دیگر بودجه را برای دوره زمانی ثابت تخصیص میدهند. روشهای مختلفی همچون روش درصد فروش، روش هدف و کار، روش بازده سرمایهگذاری[۷۷]، روش بودجهبندی مبتنی بر برابری رقبا، روش قابل تحمل، روش بودجه سال قبل به اضافه درصدی بیشتر، برای تدوین بودجه برنامه ترویج وجود دارد.
اهداف در ارتباط با آگاهی، نگرش و اقدام خریداران، باید به روشنی تعیین شوند.
استراتژی ترویج، تعادل مورد نظر در استفاده از ابزارهای ارتباطات بازاریابی را تشریح می کند.
معمولاً اکثر برنامههای ارتباطهای بازاریابی از آمیختههای ابزارهای ارتباطهای بازاریابی استفاده میکنند. به دلیل این که هر ابزاری دارای قوتهای ارتباطاتی و ترغیبی متفاوت میباشد.
استراتژیهای رسانه و پیام وابستگی متقابل دارند. به همین خاطر استراتژی رسانه بایستی همزمان با استراتژی پیام تدوین گردد.
اثربخشی عملیات بر اساس میزان حصول اهداف ارزیابی میشود و استراتژیهای تبلیغاتی بر این اساس کنترل و تنظیم میشوند (بلچ[۷۸]، ۲۰۰۴).
۷-۲- زمینه پژوهش
تحقیق مشابهی با عنوان تحقیق مذکور یافت نشد ولی شماری از تحقیقات مرتبط به شرح زیر میباشند:
تدوین استراتژی مناسب بازاریابی در بانک صادرات یزد، محمدحسین رشیدی عزآبادی، پایاننامه کارشناسی ارشد، ۱۳۸۳٫هدف این تحقیق بررسی الگوهای استراتژی بازاریابی و انتخاب و تدوین استراتژی مناسب در بانک صادرات یزد به منظور دستیابی به جایگاه مناسب و امکان جذب سهم بیشتری از بازار که بقا سازمان به آن وابسته است میباشد. در این تحقیق سه مدل برنامهریزی استراتژیک بازاریابی که عبارتند از:
الگوی اول- ویلیام جی استنتون
الگوی دوم- ویلیام ام پراید و او سی فرل.
الگوی سوم- مدل استراتژی بازاریابی ارائه شده توسط دکتر منوچهر فرهنگ.
مورد بررسی و مطالعه قرار گرفته و مدل دکتر فرهنگ انتخاب شده است (شکل ۲۳-۲).
استراتژی بازایابی
رفتار مصرف کننده
تقسیم بندی بازار
انتخاب بازار هدف
سهم بازار
تجزیه و تحلیل فاصله
همچنین آنها را می توان از لحاظ زمانی به مجالس دائمی و غیردائمی تقسیم نمود.گرایش دموکراتیک بر این است که مجالس قانونگذاری انتخابی و کوتاه مدت باشد تا با تجدید انتخاب ادواری اعضاء این مجالس پیوند آنها با شهروندان حفظ شود، حال آنکه گرایش غیر دموکراتیک و احزاب محافظه کار، خواهان مجالس انتصابی و بلند مدت هستند و از تحولات و دگرگونی ها دوری ميجویند.
در مورد مجالس قانونگذاری آنچه که حائز اهمیت است تعداد آنهاست. گروهی طرفدار شیوه یک مجلس و گروهی دیگر طرفدار شیوه دو مجلسي هستند و هر کدام برای اثبات عقیده خود دلایلی می آورند. چون فلسفه وجود مجلس دوم در کشور ها متفاوت است اینک در زیر جداگانه به شرح آنها می پردازیم:
بند اول: فلسفه وجودی مجلس دوم در کشور های بسیط
در نظام دو مجلسی مسئله اساسی این است که سازمان وترکیب دو مجلس به گونه ای باشد که دو مجلس عین هم نباشند تا هر کدام نقش خاص در امر قانونگذاری و امر نظارت حکومت و استمرار آن را داشته باشند. متخصصان علوم سیاسی وجود دو مجلس را از لحاظ جلوگیری از افراط وتند روی های مجلس اول که معمولاً از عناصر جوانتر تشکیل می شود لازم میدانند و آن را برای تثبیت رژیم مفید ارزیابی می کنند، لذا دلایل طرفداران نظام یک مجلسی را می توان در موارد ذیل خلاصه نمود:[160]
طرفداران شیوه دو مجلسی در پاسخ به دو دلیل فوق بیان میدارند :
در پایان خاطر نشان میسازد شیوه دو مجلسی هواداران بیشتری دارد و در اکثر کشورها قوه قانونگذاری مرکب از دو مجلس می باشد.
بند دوم: فلسفه وجودی مجلس دوم در کشورهای فدرال
فلسه وجودی مجلس دوم در این کشورها ناشی از دوگانگی ساختار سیاست دولت فدرال است؛ چون هدف فدرالیسم ایجاد وحدت بین کشورهای عضو ودرعین حال حفظ ویژگی های هر یک ازآنهاست به همین جهت سازمان دولت فدرال متشکل از دوسازمان است: حکومت مرکزی(قوه مجریه فدرال) وحکومت محلی (قوه مجریه کشورهای عضو) که طبق قانون اساسی فدرال، اقتدارات حکومتی بین آنها توضیع شده است. به همین ترتیب پارلمان مرکزی دولت فدرال نیز متشکل از دو مجلس است: مجلس اول منعکس کننده تنوع و ویژگی های کشورهای عضو است، هر کشور عضو به نسبت جمعیت خود در این مجلس نماینده دارد. مجلس دوم (سنا) مظهر وحدت کشور های عضو است. در این مجلس هر کشور عضو صرف نظر از جمعیت و موقعیت خود به طور برابر دارای نمایندگانی میباشد؛ به طور مثال در ایالات متحده امریکا پارلمان این کشور(کنگره) دارای دو مجلس(نمایندگان وسنا)است. مجلس اول به وسیله همه مردم ایالات به نسبت جمعیت آنها انتخاب میشوند، مجلس دوم بدون توجه به جمعیت هر ایالت از قرار دو سناتور از هر ایالت انتخاب می شود [163].
هر دو مجلس از لحاظ اختیار قانونگذاری دارای حقوق مساوی هستند، جز اینکه نظارت بر سیاست خارجی و دفاع از فدراسیون و روابط و مناسبات بین اعضاء و رفع اختلافات احتمالی با مجلس دوم است .
بند سوم: سازمان داخلی مجالس مقننه
سازمان داخلی مجالس مقننه مبتنی بر یک سلسله اصولی است که هم در نظام یک مجلسی و هم در نظام دو مجلسی وجود دارد.اصول مزبور بدین قرار است:
الف- استقلال مجالس در برابر قوه مجریه:
تصویب آیین نامه داخلی مجالس، تعیین اعضاء هیأت رئیسه پارلمان، تعیین دستور جلسات اصولاً در دست مجالس قانونگذاری است و دولت در این امور حق دخالت ندارد. همچنین برای اینکه دولت نتواند نماینده مجلس را تطمیع و تحت نفوذ قرار دهد ارجاع شغل اداری ودولتی به نماینده مجلس با حفظ سِمت نمایندگی کلاً منع گردیده است. (اصل 141ق.ا.ج.ا.ا)
ب- مصونیت پارلمانی:
برای اینکه قوه مجریه و قضائیه نتوانند نمایندگان مجلس را تحت تأثیر و نفوذ قرار دهند و امنیت شغلی و استقلال نظر را از آنان سلب کنند،لازم است نمایندگان مجالس از مصونیت پارلمانی برخوردار باشند و آن شامل دو اصل است: [164]
دولت حق ندارد نمایندگان را به علت سخنرانی ها، اظهارنظرها و آراء پارلمانی آنها مورد تعقیب قرار دهد. مطابق اصل 86 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران«نمایندگان مجلس در مقام ایفای وظایف نمایندگی در اظهار نظر و رأی خود کاملاً آزادند و نمی توان آنها را به سبب نظراتی که در مجلس اظهار کرده اند یا آرایی که در مقام ایفای وظایف نمایندگی خود داده اند ، تعقیب یا توقیف کرد».[165]
به موجب این اصل نمایندگان مجالس را نمیتوان به مناسبت ارتکاب جرایم وجبحه های برگ مورد تعقیب قرار دارد مگرآنکه قبلاًمجلس مصونیت پارلمانی نماینه مرتکب جرم را لغو کند و او را ببرای محاکمه در اختیار مقامات
۱۱
روابط عمومی و امور بینالملل
۰.۰۸۴
۱۲
محاسبه شاخص برنامه ها و سیاستهای کلان
۰.۰۲۷
۱۳
محاسبه شاخص قیمتها
۰.۰۴۵
۱۴
سرشماری عمومی نفوس و مسکن
۰.۰۸۶
جدول نشان میدهد که در حالت مطلوب سهم فرایندهای پشتیبان از بودجه ۵۷.۳ درصد و سهم فرایندهای تحقق محصول ۴۳.۷ درصد خواهد بود. فرایند مدیریتی و بهبود بیشترین سهم را از بودجه مرکز دارد به عبارتی لازم است که بیشترین بخش اعتبارات صرف امور کلانی نظیر تدوین برنامه ملّی آمار و برنامه های عملیاتی و ارزیابی برنامه ها گردد. فرایند تدوین بودجه و امور مالی در اولویت چهارم بودجهای قرار دارد. قرار گرفتن بودجه در چنین اولویت بالایی می تواند گواهی بر این ادعا باشد که سیستم بودجه ریزی مرکز نقش قابل توجهی در تحقق موفقیتآمیز فرایندها و محصولات مرکز دارد و نیاز به توجه زیادی دارد، که مصداق این توجه می تواند صرف هزینه و انرژی برای بهبود سیستم بودجه ریزی و عملیاتی کردن آن باشد.
فرایند روابط عمومی و امور بینالملل نیز از اولویت بالایی برخوردار است که شاید در ابتدا انتظار چنین اولویت بالایی برای این فرایند وجود نداشته باشد اما از آنجا که این فرایند طبق نقشه شناخت و ماتریسهای مقایسات زوجی نقش بسیار موثری در تحقق پیامدهای فراملّی دارد و بودجه عملیاتی نیز پیامدها را جهت تخصیص بودجه مورد توجه قرار میدهد، لذا اولویت بودجهای بالایی به فرایند روابط عمومی و امور بینالملل تعلق میگیرد.
نکته قابل ذکر دیگر در مورد جدول فوق به فرایند محاسبه شاخص برنامه ها و سیاستهای کلان برمیگردد که پایین ترین اولویت را در تخصیص بودجه دارد، این فرایند به تازگی در مرکز تعریف شده است، از نظر نیروی انسانی، افراد کمی نسبت به دیگر فرایندها، مستقیماً درگیر این فرایند هستند و بخش عظیمی از دانش مورد نیاز این فرایند تحت عنوان شناسنامه شاخص از دیگر دستگاههای دولتی که متولی برنامه کلان معینی هستند، تامین می شود، لذا طبیعی به نظر میرسد که پایین ترین اولویت را داشته باشد.
در مورد فرایند سرشماری عمومی نفوس و مسکن نیز لازم به ذکر است که این فرایند هر ۵ سال یک بار انجام می شود اما از آن جا که تدوین بودجه امری سالیانه است در مدل مسئله فرایند سرشماری به عنوان فرایندی در نظر گرفته شد که هر سال بیست درصد از بودجه مورد نیازش را دریافت میدارد.
جدول ۵-۲ ورودی ها و اولویت آنها جهت تخصیص بودجه
شناسه
ورودی
اولویت
۱
دانش
۰.۱۳۸
۲
قوانین و برنامه ها
۰.۱۰۲
۳
استانداردها
۰.۰۵
۴
(2-3)
و اگر مقدار يک براي آن منظور شود، رابطه (2-2) تبديل خواهد شد به :
(2-4)
b2= پاسخ و واکنش سود به بازده مثبت را اندازهگيري ميکند
b2+b3 = پاسخ و واکنش سود به بازده منفي را اندازهگيري ميکند
محافظهکاري يعني اينکه b2+b3>b2يا به عبارت ديگر b3>0باشد.
باسو، b3 را پاسخ يا واکنش نامتقارن سود مينامد. ضرايب حاصل از اين مدل نشانگر ميانگين تفاوت در سرعت شناسايي سودها در برابر زيانها هستند. براي محاسبه ضرايب اين مدل در بازهزماني 1963 تا1990 به سه شکل تخمين زده شدهاست: براي مجموع مشاهدات (سال شرکتها)، براي هر سال و براي هر شرکت. باسو (1997) نشان داد که در هريک از تخمينهاي فوق، b3 به صورت معنيداري مثبت و نشانگر وجود محافظهکاري است. پس از باسو (1997)، ديگر پژوهشگران نيز از اين مدل استفاده کردند. به رغم کاربرد گسترده مدل باسو، انتقاداتي بر مدل او وارد شده است که در ادامه به مرور آنها ميپردازيم. رويچودهاري و واتز (2007)، معتقدند که به کارگيري سودها و بازدههاي سالانه براي تخمين مدل باسو(1997) سبب ميشود تا آثار پيوسته، مستمر و انباشته محافظهکاري مغفول واقع شود و يک اندازهگيري ناپيوسته از آن انجام گيرد. آنها پيشنهاد ميکنند که براي حل اين مشکل، به جاي سود حسابداري از نسبت ارزش بازار خالص داراييهاي تفکيکپذير به ارزش دفتري خالص داراييهاي تفکيک پذير استفاده شود. از آنجا که اين پيشنهاد در عمل قابل اجرا نيست، رويچودهاري و واتز (2007) به استفاده از نسبت ارزش بازار خالص داراييها به ارزش دفتري آنها روي آوردند.
از منظر گريگوريو و اسکرات (2007) به کارگيري حسابداري تعهدي، زمينه را براي اعمال محافظهکاري فراهم ميآورد. براي مثال، کاربرد محافظهکاري ايجاب ميکند که براي موجودي کالا يا سرمايهگذاريها، ذخيره و زيان کاهش ارزش شناسايي شود. هر چند شناسايي اين گونه زيانها و ذخاير مرتبط با آنها سبب کاهش سود حسابداري ميگردد، اما تأثيري بر جريانهاي نقدي ندارد. پس به صورت طبيعي اقلام و جريانهاي نقدي نبايد از اعمال محافظهکاري تأثير پذيرند. با اين توضيحات، منطقي است که فرض کنيم در صورت استفاده از جريانهاي نقدي در مدل باسو (1997)، نبايد ضرايبي به بزرگي و معنيداري ضرايبي که در صورت استفاده از سود يا اقلام تعهدي حاصل ميشوند، به دست آيد. گريگوريو و اسکرات (2007) با بهکارگيري جريانهاي نقدي براي تخمين مدل باسو (1997) و مشاهدهضرايب معنيدار، استدلال ميکنند که ممکن است مدل باسو (1997) نشان دهنده وجود محافظهکاري باشد، در حالي که واقعاً چنين نيست. بررسي آنها نشان ميدهد که اين امر ممکن است به خاطر تأثير بازدههاي کوچک و نزديک به صفر باشد. به همين دليل، آنها توصيه ميکنند که درصورت وجود چنين بازدههايي، از آنها براي تخمين مدل باسو (1997) استفاده نشود.
پس از باسو (1997)، گيولي و هاين (2000) به بررسي سير تاريخي محافظهکاري پرداختند تا بدين سؤال پاسخ دهند که آيا گزارشگري مالي، محافظه کارانهتر شده است يا نه؟ آنها يک دوره50 ساله، يعني فاصله زماني سالهاي 1950 تا 2000 ميلادي را بررسي نموده و با به کارگيري چند معيار براي اندازهگيري و سنجش محافظهکاري، دريافتند که در طول نيمقرن، گزارشهاي مالي به شدت متأثر از محافظهکاري بوده اند. گيولي و هاين (2000) با تکيه بر يک تعريف خاص، اقلام تعهدي غيرعملياتي (اختياري) را براي اندازهگيري محافظه کاري به کار گرفتند. بنابر تعريف مذکور، محافظهکاري زماني در شناسايي و گزارش رويدادهاي مالي اعمال ميشود که نخست، مديريت با ابهام و نبود اطمينان مواجه بوده و ناگزير از انتخاب يک گزينه از بين دو يا چند گزينه باشد. و دوم، روشي انتخاب و اجرا شود که به کمترين مقدار ممکن براي سود انباشته بيانجامد. گيولي و هاين (2000) به اين دليل از اقلام تعهدي و اختياري (غيرعملياتي) استفاده ميکنند که از يک سو حسابداري تعهدي مجرايي براي اعمال محافظهکاري است و از ديگر سو، اعمال اختيار از جانب مديران در شرايط نبود اطمينان، زمينه پيدايش محافظهکاري را فراهم ميآورد. جمع اقلام تعهدي و اقلام تعهدي اختياري (غيرعملياتي) اين گونه محاسبه ميشود:
(2-5)
(2-6)
(2-7)
جمع اقلام تعهدي = ACC
سود خالص قبل از اقلام غيرمترقبه = NI
هزينههاي استهلاک = DEP
جريان نقدي عملياتي = CFO
اقلام تعهدي عملياتي = OACC
= حسابهاي دريافتني AR
موجوديهاي مواد و کالا = I
= پيشپرداخت هزينهها PE
= حسابهاي پرداختني AP
مالياتهاي پرداختني =TP
اقلام تعهدي غيرعملياتي = NOACC
اقلام تعهدي غيرعملياتي، شامل مقاديري است که از برآوردها و قضاوتهاي مديريت تأثير ميپذيرند. براي مثال، ميتوان به ذخيره مطالبات مشکوک الوصول، افزايش هزينهها که ناشي از تغيير برآوردهاست، سود و زيان فروش داراييها، زيان کاهش ارزش موجوديها و داراييهاي ثابت و اقلام انتقالي به دورههاي آينده اشاره کرد. يافتههاي گيولي و هاين (2000) حاکي از آن بود که با گذشت هر سال، اقلام تعهدي غيرعملياتي نسبت به سال قبل به صورت معنيداري منفيتر (کوچکتر) شده اند. بر اين اساس، آنان نتيجه گرفتند که با گذشت زمان، محافظهکاري بيشتر شده است. اين بدان معناست که در طول زمان، مديران روشهايي را انتخاب کرده اند که به حداقل شدن سود انباشته منجر شده است. اين معيار، توسط پائيک و ديگران، (2007)[74]، گيولي و ديگران، (2007)، و نيز باتاچاريا و ديگران، (2003)[75] استفاده شده است.
يکي ديگر از شاخصهاي معرفي شده توسط گيولي و هاين (2000)، چولگي منفي توزيع سود و
جريانهاي نقدي است. آنان با توجه به اين که حسابداري تعهدي مجرايي براي اعمال محافظهکاري فراهم ميآورد، استدلال ميکنند که توزيع سود به عنوان يک متغير تصادفي، بايد نسبت به توزيع جريانهاي نقدي، چولگي بيشتري داشته باشد. آنها سود و جريان نقدي عملياتي هرسال را بر جمع دارييها تقسيم کرده و توزيع اين دو متغير تصادفي را براي شرکتهاي مشخص در يک مقطع زماني و نيز براي يک شرکت در چند دوره زماني، بررسي کردند. بررسي آنها نشان داد که توزيع سود، چولگي منفيتري نسبت به توزيع جريانهاي نقدي دارد. دليل اين امر از منظر گيولي و هاين (2000)، آن است که سود حسابداري به انعکاس اخبار خوشايند و افزايش ارزش داراييها نميپردازد، ولي زيانها، همچون زيان کاهش ارزش موجوديها، تأثيري بر وجه نقد حاصل از عمليات ندارد و همين امر سبب ميشود تا توزيع سود حسابداري نسبت به توزيع جريانهاي نقدي عملياتي، چولگي منفيتري داشته باشد.
گيولي و هاين (2000) به پيروي از بيور و رايان، (2000)[76]، از نسبت ارزش بازار به ارزش دفتري خالص دارييها نيز استفاده کردند. بيور و رايان (2000) بيان ميدارند که غيرممکن است نسبت ارزش بازار به ارزش دفتري خالص داراييها برابر يک باشد. از منظر آنان، اختلاف ارزشهاي بازار و دفتري را ميتوان به دو بخش دائمي و موقت تقسيم کرد. هر دو بخش به نوعي از اعمال محافظهکاري سرچشمه ميگيرند. بخش دائمي، ناشي از اعمال رويههاي محافظه کارانه براي اندازهگيري و شناخت اوليه اقلام در صورتهاي مالي است. به سبب وجود اين رويههاي محافظه کارانه، ارزشهاي دفتري همواره کمتر از ارزشهاي بازار هستند. از جمله اين رويهها، ميتوان به شناسايي مخارج تحقيق و توسعه به عنوان هزينه و نه يک دارايي، اشاره کرد. در حالي که بازار به منافع آينده اين گونه مخارج ارزشهايي را اختصاص ميدهد، ترازنامه واحد تجاري به انعکاس آنها نميپردازد. بخش موقت نيز ناشي از برخوردهاي محافظه کارانه در دورههايي پس از شناخت اوليه اقلام دارايي و بدهي است. در دورههاي مزبور، با در دسترس قرار گرفتن اطلاعات جديد زيانها و کاهش ارزشها به سرعت شناسايي ميشوند، ولي افزايش ارزشها منعکس نميشود. در واقع، شناسايي افزايش ارزش خالص داراييها به آينده موکول ميشود. بدين ترتيب و تا زماني که شواهد قابل اتکايي از افزايش ارزش خالص دارييها فراهم شود، ارزش دفتري خالص داراييها از ارزش بازار آنها کمتر خواهد بود. با در دسترس قرار گرفتن شواهد مزبور و انعکاس افزايش ارزش در مبالغ دفتري، اختلاف بين ارزشهاي بازار و ارزشهاي دفتري به کمترين مقدار ممکن خواهد رسيد. بيور و رايان (2000) در ابتدا بخشهاي موقت و دائمي را به ترتيب تأخير و سوگيري حسابداري ناميدند و سپس در سال 2005، دو اصطلاح محافظهکاري شرطي و غيرشرطي را براي اشاره به بخشهاي موقت و دائمي به کار گرفتند.
پائيک و همکاران (2007) در پژوهشهاي خود معيار ديگري را براي بررسي وجود محافظهکاري به کار ميبرند، آنان احتمال تکرار تغييرات مثبت سود براي چند دوره را بيشتر از احتمال تکرار تغييرات منفي سود براي چند دوره می دانند. زيرا به کارگيري رويههاي حسابداري محافظه کارانه، سبب ميگردد تا شناسايي زيانها به سرعت و در دوره جاري صورت گيرد، ولي شناسايي و انعکاس سودهاي احتمالي به تدريج و طي چند دوره انجام شود. باسو (1997) معتقد است که به موقع بودن و استمرار (پايداري)، دو جنبه متضاد در گزارشگري مالي هستند که بين آنها نوعي توازن وجود دارد. براي مثال، چنانچه تمام واقعيتهاي موجود و همه جنبههاي يک رويداد در دوره جاري گزارش شوند، اطلاعات ارزشمند و مربوط ديگري براي گزارش در دورههاي آينده باقي نخواهد ماند. اين بدان معناست که بين به موقع بودن گزارشگري و گزارش مستمر يک قلم، رابطه عکس وجود دارد. از آنجا که محافظهکاري را ميتوان گزارشگري به موقع و زود هنگام زيانها و کاهشهاي رخ داده در سود دانست، ميتوان پيشبيني کرد که گزارش کاهش در سود، استمرار نداشته باشد. از سوي ديگر، اگر محافظهکاري را به معناي گزارشگري دير هنگام افزايشهاي رخ داده در سود بدانيم، ميتوان پيشبيني کرد که گزارش افزايش در سود، استمرار داشته باشد. براي آزمون اين پيشبينيها، پژوهشگرانی چون باسو (1997) و پائيک و همکاران (2007) مدل زير را براي دادههاي 20 سال هر شرکت تخمين ميزنند تا دريابند که آيا در طول زمان، شرکت رويههاي محافظه کارانه را در گزارشگري مالي اعمال کرده است يا خير:
(2-8)
∆OIt = تغيير در سودعملياتي سال t که برارزش بازار خالص دارييها در اول دوره تقسيم شده است.
OIt-1 ∆ = تغيير در سود عملياتي سال 1- t که برارزش خالص داراييها در اول دوره تقسيم شده است.
DOIt-1 = متغير موهومي است که اگر تغيير در سود عملياتي سالt-1 مثبت بوده باشد، مقدار صفر و اگر منفي بوده باشد، مقدار يک را به خود ميگيرد.
با توجه به توضيحات بالا، انتظار ميرود که d3t منفي باشد. زيرا محافظهکاري به معناي شناسايي کل زيان در دوره جاري و از ديگر سو، شناسايي تدريجي سودهاي احتمالي است.
خان و واتز (2007) از ديگر پژوهشگرانی هستند که به ابداع روشي براي اندازهگيري محافظهکاري
پرداختهاند. از منظر آنان، محافظهکاري تابعي است از ميزان اهرم، نسبت ارزش بازار به ارزش دفتري خالص داراييها و اندازه واحد تجاري. براي محاسبه ميزان محافظهکاري اعمال شده در صورتهاي مالي يک شرکت در يک سال خاص، آنها سه متغير پيش گفته را در فرمول (1997) جايگزين کرده و مدل مزبور را براي هر سال تخمين ميزنند. سپس با کمک سه متغير مزبور و با بهره گرفتن از ضرايب حاصل از تخمين سالانه مدل، به محاسبه شاخصي کمّی براي محافظهکاري ميپردازند. مقادير بالاتر اين شاخص، نشانگر سطوح بالاتر محافظهکاري هستند. مدلهاي استفاده شده توسط خان و واتز (2007)، به شرح ذيل ميباشند.
(2-9)
خان و واتز (2007) ابتدا در معادله (2-9) به جاي و عباراتي برحسب اهرم، نسبت ارزش بازار به ارزش دفتري خالص داراييها و اندازه واحد تجاري جايگزين کرده و سپس ضرايب ( ) را با تخمين معادله (2-9) براي دادههاي سالانه بدست ميآورند. آنگاه با بهره گرفتن از دادههاي همان سال واحد تجاري، به محاسبه معادله (2-9) ميپردازند. خروجي معادله (2-9)، نشانگر سطح محافظه کاري واحد تجاري در سال t است (مهراني و همکاران،1388).
2-2-3- مبانی نظری کیفیت اقلام تعهدی
2-2-3-1- تعریف و اهمیت اقلام تعهدی
سیستم حسابداری تعهدی رویدادهای مالی را در زمان ایجاد و بدون توجه به زمان دریافت یا پرداخت وجه نقد مربوط، شناسایی می کند، درصورتیکه در یک سیستم حسابداری نقدی، ورود یا خروج وجه نقد ملاک شناسایی می باشد. بنابراین درشرایطی که زمان وقوع رویداد مالی با زمان ورود یا خروج وجه حاصل آن متفاوت است، همواره سیستم تعهدی فراهم کننده اطلاعاتی بیشتر جهت استفاده کنندگان از اطلاعات مالی است. این اطلاعات اضافی که اقلام تعهدی نامیده می شوند، نشانهای از رویدادهایی هستند که در آینده رخ خواهندداد، برای مثال، حسابهای دریافتنی نشانهای از ورود وجه نقد در آینده و حساب های پرداختنی نشانه خروج وجه نقد در آینده می باشند. به عبارت دیگر، حسابداری تعهدی به دلیل نحوه برخورد و افشای رویدادها، فراهم کننده اطلاعاتی است با ارزش غافلگیرکننده که با ارسال نشانه ها به استفاده کنندگان ازاین اطلاعات، امکان پیش بینی دقیق تری از وضعیت آینده و به ویژه پیش بینی جریانهای نقدی آینده را اعطامی نماید. اقلام تعهدی نشانههایی را جهت استفادهکنندگان از صورتهای مالی ارسال می کنند که در سیستم نقدی نادیده گرفته می شود. این نشانهها ازیک سو تصویر صحیحی از وضعیت کنونی واحد تجاری ارائه می کنند و ازسوی دیگر به استفادهکنندگان ازگزارشها این امکان را می دهند تا پیش بینی دقیقتری از وضعیت آینده و به ویژه پیش بینی جریانهای نقدی آینده داشته باشند(میرزایی و مهرآذین، 1391).
2-2-3-2- علت به وجود آمدن حسابداری تعهدی
اگرچه هدف جديد گزارشگري مالي ارائه اطلاعات درمورد جريانهاي نقدي آتي است كه در ارزيابي قيمت و تعيين ارزش ذاتي سهام مورد استفاده قرارميگيرد، ولي اين بدان مفهوم نميباشد كه روش حسابداري نقدي بهتر از روش تعهدي، اين هدف را برآورده ميسازد. هيأت استانداردهاي حسابداري دراين باره چنين ميگويد: ” اطلاعات درباره سود شركت براساس حسابداري تعهدي، معمولاً توانايي فعلي و مداوم شركت را در كسب جريانهاي نقدي، نسبت به اطلاعاتي كه به جنبههايمالي دريافت و پرداخت محدود ميشود، بهترمشخص مي نمايد .” به عبارت ديگر، تاكيد اصلي گزارشگري مالي، ارائه اطلاعات درباره سود و اجزاي آن است.
هيأت استانداردهاي حسابداري مالي ماهيت و علت استفاده از حسابداري تعهدي را اينگونه بيان مي كند:
” حسابداري تعهدي از اقلام تعهدي، انتقالي و رويههاي تخصيص استفاده ميكند و هدفش اين است كه درآمدها، هزينهها، سودها و زيانها را به يك دوره خاص مربوط كند تا بتواند انعكاس صحيحي از عملكرد موسسه در آن دوره داشتهباشد، به جاي آنكه صرفاً يك سري دريافتها و پرداختهاي نقدي را ليست نمايد. بنابراين شناسايي درآمدها، هزينه ها، سودها و زيان ها و افزايش وكاهش در داراييها و بدهيها شامل تطابق درآمدها و هزينهها، تخصيص و استهلاك از لازمههاي وجودي استفاده ازحسابداري تعهدي براي اندازهگيري عملكرد واحد تجاري هستند(هيأت استانداردهاي حسابداري، 1985).” حسابداري تعهدي تلاش ميكند كه تاثيرات مالي معاملات، وقايع و شرايطي را كه داراي پيامدهاي نقدي هستند در دورههايي ثبت كند كه آن معاملات، وقايع و شرايط رخ دادهاند، نه در دورههايي كه وجه نقد مربوط به آنها توسط موسسه دريافت يا پرداخت شده است (هيأت استانداردهاي حسابداري، 1985). براساس دلايلي نظير موارد فوق ديچاو و اسكينر(2000 ) نتيجهگيري مي نمايند كه هدف اصلي حسابداري تعهدي كمك به سرمايه گذاران در جهت ارزيابي عملكرد اقتصادي واحد تجاري در طول يك دوره خاص با استفاده ازيك سري اصول حسابداري پايه مانند شناسايي درآمد و تطابق هزينه است. مداركي وجود دارد كه به عنوان نتيجه فرآيند تعهدي، سودها اطلاعات بهتري درمورد عملكرد اقتصادي موسسه نسبت به جريانهاي نقدي ارائه ميكنند. بنابردلايل فوق الذكر، حسابداري تعهدي به عنوان مفيدترين وسيله براي ارائه وضعيت مالي و نتايج عمليات واحد تجاري شناخته شده و مورد استفاده قرارمي گيرد (جمشیدی نوید، فتحعلی بیگلو، 1391).
2-2-3-2- تقسیم بندی اقلام تعهدی بر اساس عملکرد
اقلام تعهدی را بیشتر بدین صورت تعریف کرده اند که گویای تفاوت بین سود حسابداری و جزء نقدی آن است، به بیان دیگر، تفاوت میان زمانبندی جریانهای نقدی و زمان بندی شناخت معاملات است(علیآبادی و نوریفرد،1388). ولی تعریفی که با آن بتوان ماهیت اقلام تعهدی را توصیف کرد، این است که اقلام تعهدی به معنی اقلام ایجادشده ولی موعد نرسیده هستند (تیموری،1386). در شناسایی بعضی از اقلام تعهدی مانند حسابهای دریافتنی و پرداختنی، صرف توجه به قواعد و اصولی که مبتنی بر فرض تعهدی است ، کافی است. اما همیشه چنین نیست، گاهی اوقات برخورد ساختاری با رویدادهای مالی باعث گمراه کننده شدن اطلاعات مالی میگردد. بنابراین ملاک شناسایی در این موارد محتوای اقتصادی آنان است، مانند استهلاک. از این رو با بررسی رویدادهای مالی، اقلام تعهدی را با توجه به عملکردشان به دو طبقه اقلام تعهدی ساختاری و معنایی تقسیم می کند.
2-2-3-2-1- اقلام تعهدی ساختاری
اقلام تعهدی ساختاری آن دسته از اقلام تعهدی هستند که روشهای اجرای فعلی حسابداری را تشریح می کنند و با ساختار فرایند گردآوری ارقام و اطلاعات در ارتباطند. این اقلام آن بخش از رویدادهای مالی را که به رغم به وقوع پیوستن چرخه دریافت یا پرداخت وجه حاصل از آنها ناتمام مانده است، گزارش می کنند. وظیفه این اقلام، گزارش بخشی از رویدادهای مالی است که در سیستم نقدی نادیده گرفتهشدهاست. برای مثال، مبلغ بدهی مشتریان در فروشهای اعتباری (حسابهای دریافتنی) درسیستم حسابداری نقدی گزارش نمی شود واقلام تعهدی که این بخش گزارش نشده رویدادهای مالی تحت حسابداری نقدی را گزارش
می کنند، مربوط به اقلام تعهدی ساختاری هستند. دلیل این طبقه بندی این است که ساختارها به ارزش غافلگیرکننده اطلاعات مربوطند و اقلام تعهدی رویدادهای مالی گزارش نشده تحت سیستم حسابداری نقدی را گزارش می کنند که ارزش غافلگیر کننده نسبت به اقلام نقدی مرتبط دارند(میرزایی و مهرآذین1391).
2-2-3-2-2- اقلام تعهدی معنایی